ما هم از مستان اين مِي بودهايم
يَا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ فَاشْهَدْ عَلَي مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ
وَ أَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِيءٌ مِنْ عَدُوِّكَ
فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ
اي سرور من پذيرفتهام با ولايت و برنامهريزي شما روزگارم را بگذرانم!
آنكس كه مخالف شماست، بدبخت شد و آنكس كه پيرو شما شد، سعادتمند گشت، پس تو را گواه ميگيرم بر اين موضعگيريام كه من دوستدار شما هستم و از مخالف شما متنفرم، حق آن است كه شما به آن راضي هستيد و باطل آن است كه شما از آن ناراضي باشيد، معروف و نيكويي هماني است كه شما به آن امر ميكنيد و منكر و ناپسندي آني است كه شما آن را نهي ميفرماييد.
در اين فراز؛ قصة توجه به تعادل مطلق امام عصر(عليه السلام) را تمرين ميكني تا بفهماني اهل كدام قوم و قبيلهاي. گفت:
ما هم از مستان اين مِيّ بودهايم
عاشقانِ درگه وِي بودهايم
نام ما بر مهر او ببريدهاند
عشق او در جان ما كاريدهاند
اي مولاي من! دلم در هواي شماست و از آنكس كه مُهر مِهر شما را ندارد بيزارم، هر كه ميخواهد باشد، دلي كه سراسر به سوي شما نباشد دل نيست،
چقدر خوشبخت و خوشوقتم كه راضيام به آنچه شما راضي هستيد.
اين خوشوقتي به جهت آن است كه شما را ملاك حق و باطل يافتم، و دل من در هماهنگي با جان شما است.
هر دل كه او نخفت شبي در هواي تو
چون روز روشن است و هوا زو منوّر است
آري؛ آن دلي كه در هواي شما شب نخوابيد، روز را از نور خود منوّر ميگرداند، حال چگونه من از هماهنگكردن اين دل با شما دست بردارم؟!
ياعلي.