RE: خاطره /«وقتی که بنیصدر غش کرد»
امیر ادامه داد: «بنی صدر همانگونه که روی صندلی نشسته بود، از ترس غش کرد و روی زمین افتاد، دکتر شیبانی او را معالجه کرد و سرم به او وصل کرد... فردا صبح زود نیز او را با هلیکوپتر بردند».
وقتی این ماجرا را از زبان سرلشکر صادق و صمیمی ارتش شنیدم به یاد سوپرمن بازیهای بنی صدر و مواضع متکبرانه او طی این سالها از جمله ادعاهای اخیر وی در مصاحبه با بیبیسی و هتاکیاش علیه آقا افتادم. جالب است، امیر میگفت آقا پنجم مهرماه 59 وارد خرمشهر شدند و جنگیدند. بنی صدرِ عقل کل! وقتی پس از مدتها شرح جنگ را میشنود از ترس غش میکند و دَر میرود. این عاقبت ملیگرایی است و البته عبرتی است برای نوملیگرایان مدعی امروز.
نکته جالب دیگری که امیر سعدی در پاسخ به سووالی در مورد خائن بودن یا خائن نبودن بنی صدر میگفت این بود که به عقیده امیر، بنی صدر قطعا در آن زمان با خارج ارتباط داشت.
***
جدای از این مسائل نکته مهم دیگری را که حتما باید در این مجال بازگو و تاکید کنم این است که من و هم نسلیهایم و نسلهای بعد از ما بدهکار و مدیون رشادتها و مجاهدتهای امثال «حسین حسنی سعدی» بوده و هستیم. کافیست تا اندکی با خود بیندیشیم که اگر امثال امیر سعدی نبودند امروز در چه وضعیتی و فلاکتی بودیم. او که نیم قرن است در لباس رزمندگی ارتش از وجب وجب خاک ایران اسلامی و از ناموس ایرانیان دفاع کرده است.
خدمت سعدی ارتش به این مرز و بوم اگر از سعدی شیراز و امثالهم بیشتر نباشد، قطعا کمتر نیست.
-پایان-