*۸:
برای بعضی از روشنفکران وطنی مدعان آزادی و نسبیت اخلاقی فقط در محدوده اعتقاد به «جامعه باز» معنا دارد و لا غیر و لاجرم آن کس که خارج از این محدوده واقع شود مستحق است که او را «فاشیست» و «مخالف آزادی» بنامند.این مطلق گرایی با ادعای اولیه این آقایان سازگاری ندارد مگر آنکه فرض مقدماتی خود را چنین تصحیح کنیم در جامعه باز همه آزاد هستند که به هر چه می خواهند اعتقاد داشته باشند، مگر مخالفان جامعه باز که آنها را باید به جرم فاشیسم خفه کرد!
*۹:
«حقیقت» آخرین چیزی است که بشر _ در مقام کلی خویش _ به آن خواهد رسید و بنابراین ،«حکومت حق» که بر مطلق «عدل» بنا شده، آخرین حکومتی است که در سیاره زمین بر پا خواهد شد. همه تحولات تاریخی در حیات بشر «در انتظار موعود» صورت گرفته است، چه بدانند و چه ندانند. اگر بشر «تصویری فطری» از غایت آفرینش خویش نداشت، هرگز با «وضع موجود» مخالفتی نمی کرد و نیاز به تحول یک بار برای همیشه در وجودش می مرد. اما هرگز بشر به وضع موجود رضا نمی شود و به آنچه دارد بسنده نمی کند، چرا که از وضع موعود صورتی مثالی دارد منقوش در فطرت ازلی خویش، و تا وضع موجود خویش را با این صورت مثالی و موعود منطبق نبیند دست از تلاش بر نمی دارد.آیه "یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملا قیه " تاویلی دارد و آن اینکه غایت تلاش انسان «لقای حقیقت» است _ چه انسان در حیثیت فردی خویش، چه در حیثیت جمعی، و چه در آن حیثیت کلی که بدان اشاره رفت.