- آن مرد آسمانى
-
خصلتى كه مرا تكان داد!
يكى از اساتيد دانشگاه نقل مى كند(38):
((آن خصلت او كه مرا سخت تكان داد، گشادگى و آمادگى او براى پذيرش بود، به سخن ها گوش مى داد، كنجكاو بود و نسبت به جهات ديگر معرفت ، حساسيت و هوشيارى بسيار داشت . من از محضر او به نهايت توشه برداشتم ، هيچ يك از سؤ الات مرا درباره ى مجموعه ى طيف فلسفه اسلامى بى پاسخ نمى گذاشت ، با شكيبايى و حوصله و روشنايى بسيار به توضيح و تشريح همه چيز مى پرداخت . فرزانگى اش را جرعه جرعه به انسان منتقل مى كرد، چنان كه در دراز مدت نوعى استحاله در درون شخص به وجود مى آورد...))
استقلال
على اكبر حسنى به خاطر مى آورد(39)
((از ويژگى هاى علامه طباطبايى اين بود كه به هيچ وجه كمكى از افراد، حتى از فرزندانش قبول نمى كرد. يكى از بزرگان حوزه نقل مى كرد:
تاجرى نيكوكار براى تهيه مسكن علامه مبلغ قابل توجهى پول توسط من براى علامه فرستاد. پول را به نزد ايشان بردم ، فرمود:))
((خدا جزاى خيرش دهد، ولى فعلا مبلغى ارث پدرى به من رسيده و از سهم امام مصرف نمى كنم .))
((پول را برگرداندم ، ولى آن بازرگان گفت : بگو هديه است ؛ نه سهم امام ! برگشتم ، دوباره استاد علامه فرمود)):
((فعلا نياز ندارم .))
((براى بار ديگر ماجراى پول را به صاحبش گفتم ، او در پاسخ گفت : به آقا بفرماييد كه پول خدمتتان باشد، به هر كس كه مى خواهيد بدهيد و هر جا كه صلاح مى دانيد، مصرف كنيد! به علامه عرض كردم ، فرمود)):
((من نمى توانم ، خودت مى دانى !))
((و پول را برگردانيد.))
((با توجه به اين كه سال ها منزل نداشت و مستاءجر بود، خانه ى مسكونى خود را با قيمت همان ملك موروثى تهيه كرده بود. يكى از فرزندانش نقل مى كرد: از خدا مى خواستيم پدر چيزى را از ما قبول كند. گاهى بسته ى اسكناس را خدمت او مى گذاشتيم با اصرار حتى پنج ريال هم بر نمى داشت . مناعت طبع عجيبى داشت .))
((در آخر عمر با كسالت از سفر مشهد برگشت و چون پزشكان توصيه كردند، بايد در جاى مصفايى استراحت كند، در تابستان باغى در احمد آباد دماوند اجاره كردم و پولش را پرداخت كردم تا آقا در مقابل عمل انجام شده قرار بگيرد.))
((آقا پس از سه روز اقامت ، مرا خواست و پرسيد)):
((اجاره اش چند است ؟))
((گفتم مهم نيست ، اصرار كرد كه :
((مى خواهم بدانم كه مى توانم پرداخت كنم يا نه ؟))
((گفتم پرداخت كرده ام ، فرمود:))
((يا پول را بگير يا از اين جا مى روم !))
((و آخر هم مجبور شدم كه بگيرم .))
-
-
همسر صالحه
قدردانى
زوجه اى پارسا، فرزانه و البته همراه و غم خوار در امور، موجوديتى نيست كه علامه به داشتن آن آگاه و در رعايت آن كوشا نباشد. عبدالباقى فرزند ارشد علامه در اين رابطه مى گويد(40):
((علامه در خانه خيلى مهربان و بى اذيت و بدون دستور بودند و هر وقت به هر چيزى مثل چاى و مانند آن نياز داشتند، خودشان مى رفتند و مى آوردند و چه بسا هنگامى كه عيال و يا يكى از اولادشان وارد اطاق مى شدند، ايشان در جلوى پاى آنها تمام قامت بر مى خاست ، اين قدر خليق و مؤ دب بود. بارها اظهار مى داشتند كه عمده ى موفقيت هايش را مديون همسرش بوده است .))
همسرفداكار(41)
همسر علامه بانويى مؤ من و از خاندان اهل بيت عصمت و طهارت و از بنات اعمام (42) علامه طباطبايى ، يعنى دختر مرحوم آيت الله ميرزا مهدى آقاى تبريزى بود. نامبرده (ابو الزوجه ى علامه ) همراه با پنج برادر خود همه از علما و از فرزندان مرحوم آيت الله حاج ميرزا يوسف تبريزى بوده اند.
در مورد فداكارى هاى اين بانو، علامه فرموده است )):
((خانم به حدى به من كمك مى كند كه گاه من اطلاع از قباى خود ندارم ، به اين معنى كه مى رود پارچه اى انتخاب مى كند و مى خرد و مى دوزد و براى پوشيدن در اختيار من مى گذارد.))
و نيز در جاى ديگر چنين مى گويد)):
((او هنگامى كه من فكر مى كردم و يا مى نوشتم ، با من حرف نمى زد تا رشته ى افكارم از هم گسسته نشود، و براى اين كه خسته نشوم ، راءس هر ساعت در اطاق مرا باز مى كرد و چاى مى گذاشت و سراغ كار خود مى رفت .))
((استاد سيد صدرالدين حائرى شيرازى كه از شاگردان نزديك علامه است ، نقل كرده كه روزى همسر استادم مى گفت : هنوز هم بين من و ايشان تعارفات مرسوم وجود دارد و حضرت علامه تا كنون با تعبير سبكى نام مرا نبرده و هرگز اسم مرا به تنهايى نمى برد.))
بى جهت نيست كه علامه در مرگ چنين همسر فداكار و همدلى اشك مى ريزد، و ناله سر مى دهد و بعد از فوت او مى گويد)):
((وقتى اين بانو از دنيا رفت ، زندگى من زير و رو شد.))
آيت الله ابراهيم امينى گفته اند: ((وقتى استاد در فقد همسر مى گريست ، عرض كردم ما بايد درس صبر را از شما بياموزيم ، چرا بى تابى مى كنيد؟ فرمود)):
((او بسيار مهربان و فداكار بود و اگر همراهى هاى ايشان نبود، من موفق به نوشتن و تدريس نمى شدم .))
-
-
ساده زيستى
اعتدال و ميانه روى
دختر علامه مى گويد:(43)
((از همان اول وضع زندگى ما عادى و شايد هم پايين تر از آن بود. پدرم حدود يك سال و نيم بعد از ازدواج به نجف رفتند و در مدت يازده سالى كه در آن جا اقامت داشتند، زندگى شان يك زندگى طلبگى بود. ضمن آن كه در اين مدت يازده سال كه در نجف به سر مى بردند، هشت فرزندشان پس از تولد از بين رفتند و پدرم براى ملاحظه مادرم كوچكترين اظهار ناراحتى نمى كردند و مادرم نيز به خاطر پدرم حرفى نمى زد.))
((ايشان با وجودى كه مقيد بودند همسر و فرزندانشان در راحتى باشند، ولى به هيچ وجه از تجملات خوششان نمى آمد در خوردن غذا، در عين تميزى جانب اختصار را رعايت مى كردند. هر چند انواع غذا بر سر سفره اى بود، به خوردن يك نوع غذا اكتفا مى كردند. پس از بازگشت از نجف حدود ده سال در تبريز بودند، ولى ايشان مى گفتند زندگى ما در آن جا به خاطر آب و هواى تبريز بسيار بهتر از قم بود، ضمن اينكه نزديكان و اقواممان نيز در تبريز بودند و با همه اين ها اسباب و وسايل را فروخته عازم قم شدند.))
-
-
زندگى ساده
آيت الله مصباح يزدى كه امروزه از چهره هاى شناخته شده ى حوزه ى علميه ى قم است ، درباره ى روش زيستن علامه چه زيبا مى گويد و چه نافذ پرده از شماى زيستى بر مى دارد كه در آن عشق به معبود حرف اول را مى زند(44)
((قيافه يك روحانيى كه تازه از روستا (شاد آباد تبريز) به شهر آمده در ذهن خود مجسم كنيد با يك عمامه كرباسى سرمه اى رنگ ، چنين شخصى مدعى انقلابى در حوزه است ! چه اندازه امكانات مادى در اختيار دارد؟ نشانى اش يك خانه دو اتاقى است كه آن را به ماهى هشتاد تومان اجاره كرده است .))
((فرزند برومند آن مرد (علامه ) در اين جا حضور دارد و به خاطر دارد كه در چه خانه ى كوچك و محقرى بزرگ شده است ، خانه اى كه حتى نمى توانست دوستانش را در آن جا پذيرايى كند، چون از نظر امكانات بسيار محدود بود. اوايل آشنايى با استاد از رفتارشان خيلى تعجب مى كردم ، گاهى مجبور مى شدم براى جواب گرفتن از سؤ الى كه برايم پيش مى آمد، خدمت استاد در منزلشان شرفياب شوم ، ايشان در حالى كه به جلوى در منزل آمده و دو دست خود را بر دو طرف در گذاشته و سرشان بيرون بود، به سؤ ال من گوش مى دادند و پاسخ مى گفتند.))
((گاهى اين سؤ ال برايم مطرح مى شد كه چرا استاد نمى خواهند كه من به داخل منزل بروم ؟ بعدها كه آشنايى من با استاد بيشتر شد و گاهى اتفاق مى افتاد كه بتوانم به داخل منزلشان بروم ، آن وقت متوجه ى موضوع شدم كه چرا استاد تعارف نمى كرده است . خود ايشان مى فرمود:))
((اگر من كار كنم و روزى سه تومان مزد بگيرم ، براى من گواراتر است از اين كه به خانه ى كسى بروم و اظهار حاجتى كنم و وابستگى با شخصيتى پيدا كنم .))
((مدت ها زندگى استاد از راه حق التاءليف كتابهاى شان اداره مى شد، مبالغ هنگفتى مقروض بودند؛ و نزديكان ايشان حتى دامادشان - مرحوم شهيد قدوسى (رضوان الله عليه ) - اطلاع نداشت كه با آن وضع مادى و با آن امكانات بسيار محدود و با وضع غربت و ناشناختگى ، مى خواهد تحولى را در فرهنگ كشور و جهان اسلام ايجاد كند.))
((علامه طباطبايى به مشكلات كار كاملا آگاهى داشت و مى دانست در راهى كه پيش گرفته است ، چه ناهموارى ها و پيچ و خم هايى وجود دارد، ولى تنها با اتكا به خداوند و لاغير، به اين مشكلات فايق آمد و بار ديگر، خدا به مردم جهان نشان داد كه كسانى كه تنها به اميد او و تنها با اتكا به او و براى جلب رضايت او كارى را شروع كنند، خداوند آن ها را موفق خواهد كرد، نهال كوچك آنها را درختى تنومند مى كند و شاخه هاى ضعيفش را قوى مى كند، كمك هاى غيبى به آنها ارزانى مى دارد، از الهامات و اشراقات به آنها دريغ نمى ورزد - و چنين كرد!))
((ابتدا اگر كسى به قيافه ى علامه طباطبايى و وضع كار او مى نگريست ، كارش را كوچك ، كم اهميت ، كم بازده و نافرجام مى پنداشت ، ولى طولى نكشيد كه خدا او را بوسيله ى شاگردانى ، نظير شهيد مطهرى كمك كرد. گرد آمدن چنين شاگردانى استاد بزرگوار را دلگرم مى كرد و به تعليم و تربيت آنها همت گماشت ، از هيچ زحمتى در راه پرورش آنها خوددارى نكرد، آنها را مثل چشمان خودش دوست مى داشت ، به قدرى نسبت به شاگردانش مهربان بود كه مى توان گفت كمتر پدرى نسبت به فرزندان خون چنان محبتى دارد.))
-
-
عبادت و نيايش
سحر خيزان
دختر علامه از سيره ى عبادت شبانه ى خانواده مى گويد و دل را به جايى مى برد كه در آن نور منزل گرفته است (45):
((مادرم مى گفت : در عرض چند سالى كه در نجف بودم ، من همه شب ساعت را كوك مى كردم و خودم بيدار مى شدم تا حاج آقا (علامه ) را براى نماز شب بيدار كنم ، حاج آقا بعد از وضو گرفتن و نماز شب خواندن نمى خوابيدند، مى گفتند)):
((بين دو نماز (نماز شب و نماز صبح ) نبايد خوابيد.))
((در اين فاصله ايشان و برادرشان (سيد محمد حسن الهى )، كه هم درسشان بودند، مى نشستند و با هم تمرين خط درشت مى كردند و بعد از نماز صبح هم به مباحثه مى پرداختند و من هم براى اين كه كسل و خسته نشوند، چاى برايشان درست مى كردم ، بعد از يك ساعت هم ، كه وقت صبحانه خوردن بود، آن را هم فراهم مى كردم .))
مرد آسمانى
استاد علامه طباطبايى آن قدر به عبادت مقيد بود كه در اواخر عمر كه قدرت ايستادن برايشان ميسر نبود، با اين وصف حاضر نبود كه نماز را به صورت نشسته بخواند.))
((يكى از شاگردانش مى گويد:(46) ((همواره سعى مى كردند كه تا حد امكان نماز را به حالت ايستاده اقامه كنند و من پشت سر ايشان مراقب بودم كه زمين نخورند.
تا صبح
مرد بحث و فحص ، ولى در ضمن آن عبادت بود. دكتر احمد احمدى از احياى ليالى رمضان مى گويد:(47)
((تمام ليالى ماه رمضان را تا صبح بيدار و مشغول عبادت و نوشتن بود، و بعد از عبادت سحر، از هنگام طلوع آفتاب تا ظهر به استراحت مى پرداخت .))
-
-
استاد و راهنما
اولين پيام آشنا
علامه ، از آشنايى با استاد ارجمندش مرحوم قاضى (رضى الله عليه ) مى گويد:(48)
((هنگامى كه در نجف اشرف به درس و بحث اشتغال داشتم يكى از روزها مرحوم قاضى به من برخورد كرد و بدون مقدمه گفت : اگر طالب دنيايى ، نماز شب و اگر طالب آخرتى ، نماز شب ! همين ديدار و گفت و گوى كوتاه منشاء آشنايى من با استاد شد و به قول حافظ شيرازى :
دولت آن است كه بى خون دل آيد به كنار.))
علامه مى فرمايد:
((قبل از آن كه به محضر وى بار يابم ، خود را از كتب فلسفى و آثار معقول بى نياز مى ديدم و پيش خود مى گفتم : اگر مرحوم ملاصدرا هم بيايد، مطلبى فوق آن چه من فهميده ام ، عرضه نخواهد كرد، ولى پس از بهره مند شدن از فيوضات ربانى اين استاد بزرگوار يك باره احساس كردم كه گويا تاكنون از حكمت و فلسفه چيزى عايدم نشده و از اسفار حتى يك كلمه هم نفهميده ام !))
يك ساعت به خود بپرداز!
علامه آيت الله حسن حسن زاده ى آملى - از شاگردان مشهور علامه طباطبايى - نوشته است (49):
((در شب پنج شنبه 21 رجب المرجب 1387 ه .ق از محضر مبارك علامه طباطبايى با تنى چند از افاضل دوستان استفاده مى كرديم ، در حاشيه جلسه ى درس سخن از استادش مرحوم آقاى قاضى و اساتيد و شاگردان او به ميان آمد، از آن جمله فرمودند)):
((آن مرحوم اساتيد بسيار ديده است و چند نفر را نام بردند تا اين كه فرمودند پدر او مرحوم حاج ميرزا حسين قاضى تفسير سوره ى فاتحه و سوره ى انعام نوشته و من ديدم ، ولى اكنون نمى دانم كى دارد و در دست كيست !))
((و فرمودند)):
((حاج ميرزا حسين قاضى از شاگردان مرحوم ميرزاى شيرازى بود و چون از نزد ميرزا خواست خداحافظى كند و به تبريز برود، مرحوم ميرزا به او گفت ، حالا كه مى روى شب و روز يك ساعت به خود بپرداز. بعد از چندى كه مرحوم ميرزا از ديگران درباره ى مرحوم حاج ميرزا حسين قاضى حال پرسيد. در جواب گفتند، آقا آن يك ساعت تبديل به بيست و چهار ساعت شده كه همواره در مراقبت و حضور و عزلت است ، اما عزلتى كه )):
((هرگز ميان حاضر و غايب شنيده اى من در ميان جمع و دلم جاى ديگر است ))
((در اين واقعه ى شيرين و دلنشين هم بايد از تاءثير نفسانى ميرزاى شيرازى سخن گفت و هم از قابليت مرحوم ميرزا حسين قاضى كه هم فاعل در فاعليت تام بوده و هم قابل در قابليت ، تاءثير نفوس كامل در نفوس مستعده اين چنين است !))
-
-
خويشتن دارى
خود ساخته
استاد موسوى همدانى ، خاطره ى خود را از اين بزرگ مرد اخلاقى معاصر چنين بازگو مى كند(50):
((هيچ به ياد ندارم در طول بيست و چند سال معاشرتم با ايشان ، براى طلبه اى كه وارد مى شد، تمام قامت بلند نشوند و نيز مراقبتى كه ايشان از زبان خود داشتند، در همه ى اين مدت يك كلمه غيبت از ايشان نشنيدم .))
آيت الله ابراهيم امينى نوشته است (51): ((هيچ گاه نديدم كه به خود ببالد و از خويشتن تمجيد كند، در تعليم و تربيت بخل نداشت ... از عبارت پردازى خوشش نمى آمد، به كثرت و قلت شاگردان خود چندان توجهى نداشت ، گاهى حتى براى دو سه نفر هم درس مى گفت ، غير طلاب را نيز از كسب فيض محروم نمى كرد از داخل و خارج كشور نامه هاى فراوانى خدمت ايشان مى رسيد كه پرسش علمى و دينى داشتند، جواب نامه ها را با خط خودش مى نوشت و مى فرستاد، علاوه بر درس هاى رسمى ، جلسه ى اخلاق و سير و سلوكى داشت كه بعضى علاقه مندان در آن شركت داشتند و كسب فيض مى نمودند... داستان هاى جالب علمى و اخلاقى فراوانى بياد داشت كه با بيان آنها مجلس را صفا و نورانيت مى داد.))
مراقبت
آيت الله حسن زاده ى آملى از طهارت شاگردانى چون خود مى گويد، به نغز دريابيم وضع استاد را(52):
((ما برنامه مان اين بود كه در محضر مقدس اساتيدمان بى وضو حاضر نمى شديم ، يك بار پيش نيامد كه در محضر جناب آقاى شيخ اسد الله يزدى يا آقاى الهى قمشه اى يا آقاى طباطبايى (رضوان الله تعالى عليهم اجمعين ) بى وضو بوده باشيم ، خيلى اين جهت را مواظب بوديم ؛ حالا اگر اين مراقبت و مواظبت را بالا برديم ، در نظام هستى در پيشگاه حقيقت علم كه يك پارچه طهارت است ، حسن مطلق است ، بايد طاهر بوده باشم ، اگر اين طهارت را دنبال كنيم )):
يك صبح به اخلاص بيا در بر ما
گر كام تو بر نيامد آن گه گله كن !
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اءقوم (53)
{بى گمان اين قرآن بى آيينى كه استوارتر است ، راه مى نماياند} و تا طهارت پيش نيامده ، ممكن است اصطلاحاتى را بياموزد و جمع كند، اما آن علمى كه العلم نور يقذفه براى او حاصل نمى شود.))
((علامه طباطبايى در مراقبتش اهتمام داشت ، برادر بزرگوارش جناب آيت الله آقا محمد حسن طباطبايى نيز كه بزرگ مردى بود، در مراقبتش بسيار شديد و عجيب كشيك نفس مى كشيد.))
((اين وظيفه هر فرد مسلمان است ، هر فرد آگاه و بيدار است كه كشيك نفس بكشد، و مراقب نفس خودش باشد، چون در مسير ارتقا است .))
-
-
هدفگيرى دقيق
يكى از شاگردان خصوصى علامه درباره ى لحظه هاى آخر عمرش مى گويد(54): ((از ايشان پرسيدم چه كنم تا در نماز به ياد خدا باشم و حضور قلب داشته باشم ؟ براى شنيدن بيانات استاد، گوشم را نزديك دهانش بردم ، چند بار فرمود)):
((توجه ، مراقبه ، توجه ، مراقبه ، بياد خدا باش و خدا را فراموش نكن !))
يكى از شاگردان نقل مى كند(55): ((در بين راه كه علامه را مى ديدم ، مشاهده مى كردم كه ذكر خدا بر لب داشت ، به نوافل خيلى مقيد بود، حتى گاهى ديده مى شد كه در بين راه مشغول خواندن نمازهاى نافله است ، شب هاى مبارك ماه رمضان تا صبح بيدار بود، مقدارى مطالعه مى كرد و بقيه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذكار مشغول بود.))
آشناى ديگرى به خاطر مى آورد(56):
((علامه مقيد بود كه شب هاى رمضان دعاى سحر را با افراد خانواده بخوانند و پيش از فرا رسيدن ماه رمضان از همسايه ها اجازه مى گرفتند كه اگر براى سحر خواب ماندند، آنها را بيدار كند.))
حسابرسى روزانه
آيت الله حسن زاده ى آملى نقل مى كند (57):
همواره اهتمامش بر اين بود و مى گفت در شب و روز زمانى را براى حسابرسى خود قرار بدهيد و ببينيد كه اين بيست و چهار ساعت چگونه بر شما گذشته ، اهل محاسبه باشيد، همان طور كه يك بازرگان ، يك كاسب ، دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب مى كند، شما ببينيد در اين شب و روز كه بر شما گذشت چه چيزى اندوخته ايد، چه گفته ايد، يك يك رفتار و گفتارتان را حساب برسيد، از نادرستى ها استغفار كنيد و سعى كنيد تكرار نشود و براى آن چه شايسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود خدا را شاكر باشيد، تا به تدريج براى شما تخلق به اخلاق ربوبى ملكه بشود. و لا تكون كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم .
حضرت علامه همواره مراقب نفس خويش بود و از خدا غافل نمى شد و اين امر در صورت و رفتار و حرفشان پيدا بود كه ايشان در پيشگاه ديگرى قرار گرفته ؛ هر چند كه به صورت ظاهر جسمش با ديگران بود، پيدا بود كه در محضر ديگرى نشسته است .
در اين باره مصباح الشريعه مى فرمايد: العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله عارف بدنش با خلق و دلش با خداست و لا مونس له سوى الله و هو فى رياض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود توشه اى آن سويى است ، قلبى كه او دارد در پيشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد. مونسش ملكوت عالم است . چنين كسى مراقبت دارد و انسان بر اثر اين مراقبت يواش يواش به صفات ملكوتى متصف مى شود و بدان خو مى گيرد.
-
-
درس آموزنده
حجت الاسلام موسوى همدانى ، اظهارى مى كند(58):
((از جمله درس هايى كه من از اين بزرگ مرد گرفتم و برايم آموزنده بود، اين بود كه در همه ى لحظات ، مراقب خويش بود و كنترل خود را به دست داشت ، خدا شاهد و گواه است كه در اين مدت 35 سال يك غيبت از او نشنيدم ، يك كلمه در تعريف و تمجيد از خودشان نشنيدم ، در اين باره يكى ايشان عجيب بود و يكى هم امام خمينى (رحمة الله عليه ) كه با آن همه بزرگى و عظمت هيچ گاه از خود نگفتند، تواضع عجيبى داشتند!))
آگاهى و بيدارى
آگاه و همدرد
مجله ى اعتصام در نوشتارى راجع به علامه مى نويسد(59):
((از خصوصيات بارز علامه طباطبايى اين بود كه در همه ى زمينه هاى علمى ، اسلامى ، سياسى و اجتماعى فردى آگاه و آشنا و صاحب درد بود تا آن جا كه وقتى براى افراد، حتى دانشمندان و فضلا سؤ الى پيش مى آمد، به ايشان متوسل مى گرديدند و نظر اين حكيم را به عنوان فردى آگاه و بينا به ارزش هاى مكتبى و مسايل سياسى - اجتماعى جهان اسلام جويا مى شدند.))
((در سال 1348 ه .ش ، همزمان با حملات وحشيانه ى ارتش رژيم صهيونيستى به كشورهاى عربى ، و وقوع جنگ شش روزه ى اعراب و رژيم اشغالگر قدس ، علامه طباطبايى به همراه آيت الله حاج ابوالفضل موسوى زنجانى و استاد شهيد مرتضى مطهرى ضمن اظهار همدردى با مسلمانان مظلوم فلسطين ، با انتشار يك بيانيه از امت مسلمان دعوت نمود تا براى يارى برادران مسلمان و عرب خود كمك هاى لازم را جمع آورى كنند، ايشان براى اين منظور سه شماره حساب در سه بانك تهران باز كردند كه به نام هر سه نفر افتتاح گرديده بود.))
استاد شهيد مرتضى مطهرى ضمن اشاره به اين برنامه طى سخنانى گفته است :(60)
((توجه داشته باشيد اين حساب ها و كمك كردن ها و حساب باز كردن ها به اين نظر نيست كه پول چقدر جمع مى شود، مسلم است همه ى ما ايرانى ها اگر بخواهيم همه پول هاى مان را روى هم بريزيم ، شايد بقدر پول دو تا يهودى كه در آمريكا نشسته اند و پول دنيا را از راه ربا و دزدى مى برند نشوند، ولى حساب اين است كه مسلمان شرط مسلمانيش همدردى است .... همدلى است ....))
-
-
اطاعت از رهبرى
آيت الله ابراهيم امينى ، از او مى گويد كه چگونه آماده براى اطاعت از مرجع زمان خود بود(61):
((در يكى از روزها در محضر حضرت آيت الله العظمى بروجردى بوديم و حضرت علامه نيز در آن جا تشريف داشتند كه ناگهان خبر دادند آقاى آرشه تونگ ، دبير كل كنگره ى جهانى مبارزه با مواد الكلى ، قصد شرفيابى دارند، چند لحظه اى كه گذشت پس از اذان ورود، دبير به معيت دكتر مير سپاسى وارد شدند و پس از گفت و گو پيرامون علل تحريم الكل ، آقاى تونگ از محضر آيت الله العظمى بروجردى درخواست كرد كه بسيار مناسب است ، رساله اى پيرامون الكل از نظر اسلام نوشته شود و پس از ترجمه به زبان انگليسى در كنگره به عنوان نظريه ى اسلام درباره ى الكل قرائت و منتشر گردد.))
((در همين لحظه ها بود كه مرحوم آيت الله العظمى بروجردى نگاهى حاكى از عطوفت به مرحوم علامه طباطبايى كرد و درباره ى ايشان خطاب به جمع حاضرين ، چنين گفتند: آقاى سيد محمد حسين طباطبايى تبريزى از علماى بزرگ اسلامند، تفسير پر ارزشى دارند، ايشان مى توانند اين كار را انجام دهند و رساله ى مورد تقاضاى آقايان را بنويسند.))
((علامه طباطبايى فرمايش مرجع تقليد وقت جهان را اجابت كرد و در ظرف چند روز پس از تحقيق و پژوهش در موضوع ياد شده ، رساله اى درباره ى الكل تنظيم كرد و به پيشگاه آيت الله العظمى بروجردى ارسال كرد؛ معظم له نيز آن را به كنگره ى جهانى مبارزه با مواد الكلى كه در آن سال بنا بود در آنكارا - مركز حكومت تركيه - تشكيل گردد فرستاد و رساله ى مذكور به دو زبان چاپ و منتشر شد.))
تلاش هاى سياسى
علامه حسن زاده ى آملى مى نويسد:(62)
((از امورى كه در مورد اين فيلسوف وارسته كمتر به آن پرداخته شده ، بعد مبارزاتى و تلاش هاى سياسى ايشان است و به خاطر نپرداختن به اين موضوع برخى چنين تصور نموده اند كه اين علامه ى ذوفنون به مسايل سياسى - اجتماعى جامعه كارى نداشته و كنج عزلت را برگزيده بود، ولى خاطرات و نكاتى در زندگى وى وجود دارد كه نشان مى دهد معظم له به موازات تلاش هاى علمى و مجاهدت هاى اخلاقى و عرفانى براى رفع گرفتارى هاى مسلمين و دشوارى هايى كه جامعه خصوصا در عصر استبداد رژيم پهلوى به آن مبتلا بوده ، دمى آسوده نبوده است .))
((ايشان قبل از 15 خرداد 1342 ه .ش در تهران مشغول تحصيل و تدريس بود و وقتى شنيد حضرت آيت الله العظمى امام خمينى (قدس سره ) مبلغين را كه براى ايام محرم به شهرها و روستاها براى تبليغ مى روند، موظف كرد، كه مسايل سياسى - اجتماعى جهان اسلام را به گوش مردم برسانند و آنان را از مصايب مسلمين آگاه كنند، قبل از آن كه براى برنامه هاى تبليغى و ارشادى روانه زادگاه خود - آمل - بشود از تهران به قم رفته و به محضر امام خمينى (قدس سره ) شرفياب گرديد و به ايشان عرض كرد)):
((بنده هم مانند ديگران در خدمتم و شما نيز ان شاء الله در اهدافتان موفق خواهيد شد و همه با هم دست به دست هم مى دهيم و ان شاء الله تعالى كشور را از دست فاسقان و فاجران نجات داده و دين خدا را پياده مى كنيم .))
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن