نگاهى به مساله جبر و اختيار
موضوع جبر و اختيار يك مساله سابقهدار است و بحثهاى فراوان دارد، ولى آنچه در اينجا مىتوان گفت اين است كه: وجداناً ما در انتخاب آزاد هستيم. حركت دست ما با حركت قلب ما يكسان نيست. حركت قلب از روى اختيار ما نيست ولى حركت دست ما به اختيار ما است «مسلوب الارادة» نيستيم.
به عنوان مثال: لولهكشى شهرى را در نظر بگيريد، لوله از خيابانهاى 45 مترى وارد خيابانهاى سىمترى و سپس ده مترى و سپس وارد كوچه شش مترى و چهار مترى و سرانجام وارد كوچه بنبست دو مترى و يك مترى مىگردد و وارد خانه مىشود، و شيرى به لوله كنار حوض وصل مىگردد، لولهكشى و لولههاى خيابان و كوچهها در دست ما نيست، ولى اين شير در اختيار ماست باز كنيم، نيمه باز كنيم يا ببنديم. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك، در اختيار ما نيست، ولى نان در آوردن و خوردن در اختيار ماست. نه جبر درست است كه بگوييم ما اراده نداريم، و نه تفويض درست است كه بگوييم همه چيز در اختيار ماست، همانند مثال فوق كه لولهكشىها در اختيار من نيست ولى شير آب در اختيار من است. «1»
__________________________________________________
(1). در اين باره به كافى، ج 1 ص 155 (باب الجبر والقدر). مراجعه شود، در حديث 13 اين باب آمده امام صادق عليه السلام فرمود: «لا جبر و لا تفويض و لكن امر بين الامرين.»
__________________________________________________
به قول مولوى در مورد شخصى كه برخلاف وجدان، خود را مسلوب الارادة فرض مىكند، مىگويد:
آن يكى بر رفت بالاى درخت-----مىفشاند او ميوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد و گفت: اى دنى-----از خدا شرمت بگو چه مىكنى
گفت از باغ خدا بنده خدا-----مىخورد خرما كه حق كردش عطا
پس به بستش سخت آن دم بردرخت-----مىزدش بر پشت و پهلو چوب سخت
گفت آخر از خدا شرمى بدار-----مىكشى اين بىگنه را زار زار
گفت كز چوب خدا اين بندهاش-----مىزند بر پشت ديگر بنده خوش
چوب حق و پشت و پهلو آن او-----من غلام و آلت فرمان او
گفت توبه كردم از جبر اى عيار-----اختيار است اختيار است اختيار «1»
در مورد وجدانى بودن اختيار و اراده مىگويد:
اينكه فردا اين كنم يا آن كنم-----اين دليل اختيار است اى صنم
_________________________________________________
(1). مثنوى مولوى، ج 5 ص 500