با سلام
اینجا درباره موضوع تفسیر گفته میشود. این که یک تفسیر چگونه باید باشد و این که اصلا نیازی به تفسیر هست یا نه ؟ واینکه آسیبهای تفسیر چیست ؟
مطالب این قسمت از تفسیر نمونه برگرفته شده است.
یا حق !
با سلام
اینجا درباره موضوع تفسیر گفته میشود. این که یک تفسیر چگونه باید باشد و این که اصلا نیازی به تفسیر هست یا نه ؟ واینکه آسیبهای تفسیر چیست ؟
مطالب این قسمت از تفسیر نمونه برگرفته شده است.
یا حق !
با سلام
تفسير چيست؟
«تفسير» در لغت يعنى برگرفتن نقاب از چهره! مگر قرآن كه «نور» و «كلام مبين» است نقابى بر چهره دارد كه از آن برگيريم؟! نه، نقابى بر چهره قرآن نيست، اين ما هستيم كه بايد نقاب از چهره جان برگيريم و پرده از ديده عقل و هوش خود كنار زنيم تا مفاهيم قرآن را دريابيم روح آن را درك كنيم.
از سوى ديگر: قرآن تنها يك چهره ندارد، يك چهره عمومى دارد كه براى همه گشاده است، و نور مبين است و رمز هدايت خلق! اما چهره، بلكه چهرههاى ديگر دارد كه آن را تنها به انديشمندان، آنها كه تشنه حقند و پوينده راهند و خواهان بيشتر، نشان مىدهد، و بهر يك به اندازه پيمانه وجود و كوشش و تلاش آميخته با اخلاصش، سهمى مىبخشد.
اين چهرهها كه در لسان احاديث «بطون» قرآن ناميده شده، بر همه كس تجلى نميكند، و يا صحيحتر، همه چشمها قدرت ديد آن را ندارند، تفسير، به چشمها قدرت ميبخشد و حجابها را كنار ميزند و بما شايستگى ديد آنها را تا آنجا كه براى ما امكان دارد ميدهد.
قرآن چهرههايى نيز دارد كه گذشت زمان، و پرورش نبوغها و استعدادها از آن پرده بر مى گيرد، كه در سخن معروف «ابن عباس» آن شاگرد هوشمند مكتب على عليه السّلام به آن اشاره رفته است: القرآن يفسره الزمان.
از همه اينها گذشته قرآن به مضمون كلام معروف «القرآن يفسر بعضه بعضا» خودش خود را تفسير ميكند، و آياتش پرده از چهره يكديگر بر مىگيرند و اين هرگز با نور و كلام مبين بودنش منافات ندارد كه قرآن «يك واحد بهم پيوسته» و «مجموعه از هم ناگسسته» است، و مجموعا نور است و كلام مبين.
یا حق !
با سلام
تفسير به رأى يك اشتباه خطرناك
خطرناكترين روش در تفسير قرآن اين است كه به جاى شاگردى در مكتب قرآن، ژست معلمى را در برابر اين كتاب بزرگ آسمانى به خود بگيريم، يعنى بجاى استفاده از قرآن بكوشيم افكار خود را بر قرآن تحميل كنيم، و پيشداوريهايى كه مولود محيط، تخصص علمى، مذهب خاص، و سليقه شخصى ما است، بنام قرآن و به شكل قرآن عرضه كنيم، و در حقيقت قرآن براى ما امام و پيشوا و رهبر نباشد بلكه وسيلهاى براى به كرسى نشاندن حرفها و موجه جلوه داد افكار و سليقههاى شخصى ما باشد!.
اين طرز تفسير قرآن- يا صحيحتر تفسير افكار خود به قرآن- گرچه در ميان جمعى رواج يافته اما هر چه هست خطرناك است، و فاجعه، نتيجه آن بجاى هدايت يافتن به راه حق، پرت شدن در بيراههها و راسختر شدن در اشتباهات است!.
چرا كه اين طرز بهره بردارى از قرآن تفسير نيست، تحميل است، به داورى طلبيدن نيست، داورى كردن است، هدايت نيست، ضلالت است، و سرانجام دگرگون ساختن همه چيز و تفسير به رأى است، و كوشش ما اين است كه در روش تفسيرى خود بخواست خدا چنين نباشيم و راستى از جان و دل در برابر قرآن شاگردى كنيم، و نه غير آن.
یا حق !
نيازها و ضرورتهاى ويژه هر عصر
هر عصرى ويژگيها، ضرورتها، و تقاضاهايى دارد، كه از دگرگون شدن وضع زمان و پيدا شدن مسائل جديد و مفاهيم تازه در عرصه زندگى سرچشمه مىگيرد.
همچنين هر عصرى مشكلات و پيچيدگيها و گرفتاريهاى مخصوص بخود دارد كه آن نيز از دگرگونى اجتماعات و فرهنگها كه لازمه تحول زندگى و گذشت زمان است مىباشد.
افراد پيروز و موفق آنها هستند، كه هم آن نيازها و تقاضاها را درك مىكنند، و هم اين مشكلات و گرفتاريها را كه مجموع آنها را «مسائل عصرى» ميتوان ناميد.
اما آنها كه اين مسائل را اساسا درك نمىكنند، يا درك ميكنند اما چون خودشان زائيده محيط و زمان ديگرى هستند و در آن محيط و زمان، اينها مسئلهاى نبوده، بىتفاوت و خونسرد از برابر اين مسائل مىگذرند و آنها را همچون كاغذهاى باطله در سبد فراموشى مىريزند بايد آماده شكستهاى پى در پى باشند.
اينها دائما از وضع زمان شكايت ميكنند، و به زمين و آسمان بد مىگويند و هميشه غرق تأسف و اندوه و حسرت بر گذشتههاى طلايى و رويايى هستند، و روز بروز بدبينتر و مأيوستر مىشوند و سرانجام به «انزواى اجتماعى» كشيده خواهند شد.
چرا كه نتواستهاند، يا نخواستهاند نيازها و تقاضا و گرفتاريهاى زمان را درك كنند.
آنها در تاريكى عميقى به سر مىبرند، و چون علل و انگيزه «حوادث» و نتايج آنها را تشخيص نميدهند در برابر هجوم اين حوادث، دستپاچه، وحشت زده و بىدفاع و بدون نقشه خواهند ماند و از آنجا كه سيرشان سير در تاريكى است در هر گامى مواجه با لغزش و زمين خوردنى هستند و چه زيبا فرمود آن پيشواى راستين: «آن كس كه از وضع زمان خود آگاه است مورد هجوم اشتباهات قرار نمىگيرد» «1».
رسالت دانشمندان هر عصر اين است كه با هوشيارى كامل اين مسائل، اين تقاضاها، اين نيازها، و اين خلأ روحى و فكرى و اجتماعى را فورا دريابند و آنها را به شكل صحيحى پر كنند تا با امور ديگرى پر نشود زيرا كه خلأ در محيط زندگى ما ممكن نيست.
از مسائلى كه- بر خلاف زعم مأيوسان و منفى بافان- ما به سهم خود به روشنى آن را دريافتهايم تشنگى و عطش نسل حاضر براى درك مفاهيم اسلام و مسائل مذهبى است، نه تنها درك بلكه چشيدن و لمس كردن و بالاخره «عمل كردن» است.
اين مسائل بخش مهمى از روح و جان آنها را اشغال كرده، اما طبيعى است كه همه بصورت استفهام است و براى پاسخگويى به اين خواستهها نخستين گام، برگرداندن ميراث علمى و فرهنگى اسلام به زبان روز، و پياده كردن همه آن مفاهيم عالى از طريق زبان عصرى در روح و جان و عقل نسل كنونى است.
و گام ديگر استنباط نيازها و تقاضاهاى ويژه اين زمان از اصول كلى اسلام مىباشد.
و اين تفسير بر اساس همين دو هدف نگارش يافته است.
علل نياز به تفسير قرآن
آیات قرآن متناسب با نیازهاى مردم و جامعه، و همگام با وقایع و حوادث گوناگون نازل مى شده. و پیامبر(صلى الله علیه وآله) آیات را بر مردم مى خواند، آنان که با زبان عربى آشنا بودند، وظیفه خود را مى فهمیدند چرا که قرآن براى استفاده همگان نازل شده، تا راهنما و هادى آنان در امور زندگى باشد، چنان که قرآن کریم خود را نور، هدایت، روشنگر هر چیز، بیان و… معرفى مى نماید و از همه مردم در خواست مى نماید تا براى تکامل و سعادت خود از آن استفاده کنند، چه بسا افردى که به محض شنیدن آیه، هیجان، عشق و تحول درونى در آنان پدید مى آمد و دگرگون مى شدند، و این خود دلیل بر قابل فهم بودن آیات وحى براى مردم است. با این وجود، امور زیر نیازمندى قرآن به تفسیر را بیشتر روشن مى کند:
الف). آیات قرآن از طرف کسى نازل شده است که بر تمامى اسرار طبیعت و جهان آگاه بوده و دانش او پایان ناپذیر است ( قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى یَعْلَمُ السِّرَّ فِى السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ)[۱][۱][۱] (اى رسول ما به تکذیب کنندگان بگو: این کتاب را آن خدایى فرستاده است که به علم ازلى از اسرار آسمان ها و زمین آگاه است).
از طرف دیگر اندیشه بشر محدودیت دارد، از این رو خداوند دانش بیکران خود و مضامین بلند مرتبه آن را در قالب الفاظ متداول آورده است، تا براى بشر قابل فهم باشد، این الفاظ هر چند هم که گویا و رسا باشد، گنجایش آن مفاهیم بلند مرتبه و دانش بیکران خداوند را ندارد، چرا که الفاظ، مربوط به محسوسات و عالم ماده است، بدین جهت براى درک بیشتر آن مفاهیم عالیه و معنوى، الفاظ قرآن نیاز به تفسیر بیشترى دارند.
ب). خداوند متعال در بیان آیات احکام، به کلیات آن ها بسنده کرده است و به بسیارى از جزئیات اشارت ننموده است و این خود نیازمند به تفسیر و توضیح بیشتر است که بر عهده رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت گرامى او مى باشد. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: انّ رسول الله(صلى الله علیه وآله) نزلت علیه الصلوةُ لم یَسمّ اللهُ ثلاثاً و لا رابعاً، حتى کان رسول الله(صلى الله علیه وآله)، هو الذى فسّر لهم ذلک..[۱][۱][۲] نماز بر مردم نازل شد، اما خداوند بیان نکرد چند رکعت است، سه رکعت یا چهار رکعت، و این رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود که براى مردم رکعات نماز را تفسیر نمود.
هم چنین است احکام زکات، حج، ولایت، و… که تبیین و شرح جزئیات آن ها بر عهده مفسران قرآن (رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام)) است. خداوند متعال مى فرماید: (وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ)[۱][۱][۳] ( و ما قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آن چه را به سوى آنان نازل شده است تبیین کنى).
ج). بیشتر آیات قرآن در رابطه با حوادث و موضوعاتى خاص نازل شده است و تنها افرادى که هنگام نزول قرآن، حضور داشته اند از عمق حادثه و کم و کیف آن آگاهى دارند ولى دیگرانى که از چگونگى نزول وحى دانشى ندارند، مطالب براى آنان به طور کامل مفهوم نیست; مانند شاعرى که شعر یا قصیده اى را به مناسبت حادثه اى بیان مى کند و افراد خاص حاضر در صحنه، نسبت به آن اگاهى دارند، اما براى افرادى که پس از آن ها مى آیند و شعر را مطالعه مى کنند مفهوم نیست، بدین جهت تفسیر و توضیح آن حادثه ضرورى مى نماید.
د). قرآن کتابى است در حد اعجاز همراه با فصاحت و بلاغت که (مانند کلام بسیارى از ادیبان و حکیمان) پر از کنایات، استعارات و اشارات است، این رموز ادبى و لطایف حِکَمى، نیاز به تفسیر و شرح و بسط دارد.
ه). قرآن کریم داراى آیات متشابه، عمومات، مطلقات، مُجملات و…مى باشد، و فهم مخصّص، مقیّد، مبیّن و دانش تأویل متشابهات نزد امامان معصوم(علیهم السلام) است و تفسیر آن ها در سخنان ایشان یافت مى شود.
افزون بر مطالب فوق که نیازمندى قرآن را به تفسیر روشن مى سازد، لغات و کلمات قرآن کریم نیز مطابق کاربرد قبایل و منطقه هاى مختلف عرب آن عصر بوده است. براى آشنایى با این لغات مراجعه به کتاب هایى که لغت شناسان نوشته اند، ضرورى مى نماید. تا معانى اصیل و ریشه اى که با فرهنگ حجاز، یمن و دیگر مناطق عرب آن عصر مطابقت دارد مورد بررسى قرار گیرد، زیرا معانى بسیارى از لغات، در این عصر تغییر یافته است; مانند واژه «کفات» که اکنون به معناى «پرنده تیزپرواز» است ولى در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به معناى زمینى بود که در برگیرنده چیزى مانند مردگان باشد.
در نتیجه این کتاب الهى داراى رموز و مفاهیمى است که هر چه بیشتر باید شکافته شود تا گنجینه هاى اسرار آن بر تشنگان حقیقت آشکار گردد.[۱][۱][۴]
--------------------------------------------------------------------------------
[۱][۱][۱]). سوره فرقان، آیه ۶٫
[۱][۱][۲]). کلینى، محمد بن یعقوب، کافى، (اصول)، (تهران: دار الکتب الاسلامیه چاپ پنجم، ۱۳۶۳ هـ ق)، ج ۱، ص ۲۸۶٫
[۱][۱][۳]). سوره نحل، آیه ۴۴٫
[۱][۱][۴]). علوى مهر، پیشین، ص ۲۵ ـ ۲۳
نیاز (07-25-2013)