و براستى اين شاعر نكته سنج چقدر پر معنى و زيبا سروده است:
همنشين تو به ز تو بايد-----تا تو را عقل و دين بيفزايد
و شاعر ديگر مىگويد:
تا توانى مىگريز از يار بد-----يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها ترا بر جان زند-----يار بد بر جان و بر ايمان زند
در قرآن و روايات توجه بسيار به اين موضوع شده و سفارشهاى هشدار دهنده و گستردهاى در اين باره داده شده است كه در اينجا به ذكر نمونههايى از آن مىپردازيم:
1- در عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو نفر از مشركين در مكه بنامهاى «عقبه» و «ابى» با هم دوست بودند. «1» عقبه هر وقت از مسافرت باز مىگشت غذايى ترتيب مىداد و بزرگان قوم خود را به خانه دعوت مىكرد، با اينكه قبول اسلام نكرده بود، اما پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را نيز دعوت مىكرد و دوست داشت آن حضرت نيز در غذاى او شركت نمايد.
روزى از سفر بازگشت و طبق معمول از اشراف قومش و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز دعوت كرد. هنگامى كه سفره را گسترد و غذا را حاضر نمود، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود:
«من از غذاى تو نمىخورم مگر اينكه به يكتايى خدا و رسالت من گواهى دهى.»
عقبه شهادت به يكتايى خدا و رسالت آن حضرت را به زبان آورد و قبول اسلام كرد. اين خبر به گوش دوستش «ابى» رسيد، او به عقبه اعتراض كرد و گفت: تو از دينت منحرف شدهاى!؟
عقبه گفت: من منحرف نشدهام ولى مردى بر من وارد شد و حاضر نبود از غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم من هم بخاطر اينكه او گرسنه از سر سفرهى من برنخيزد شهادتين گفتم.
ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمىشوم مگر اينكه در برابر محمّد بايستى و به او توهين كنى.
__________________________________________________
(1). عقبةبن معبط و ابىبن خلف