آيا انسان میتواند به تنهايي به جنبه ديگری از وجود خود باخبر شود؟
انسان و دنيا هر دو يک ظاهر و يک باطنی دارند. اگر پيغمبران نبودند هيچ انسانی از عالم ظاهر به عالم باطن منتقل نمیشد و همواره در غفلت بود. انسان به قدری سرگرم ظاهر خود است که اصلاً فرصت فکر به باطن خود را پيدا نمیکند. ظاهر دنيا بايد با ظاهر انسان و با باطن دنيا بايد با باطن انسان ارتباط برقرارکند. ظاهر دنيا قشنگ است و باطن دنيا کثيف. ظاهر دنيا، ظاهر انسان را ارضاء میکند اما باطن انسان را خير، مثلاً وقتی گرسنه هستيم غذا میخوريم و لذت سير شدن را میکشيم. که اين يعنی ارضا شدن ظاهر انسان توسط ظاهر دنيا، اما باطن انسان با ظاهر دنيا سير نمیشود بلکه تازه يک حسرتی هم در انسان به وجود میآورد مثلاً غذا هنوز هست ولی معده ديگه جا ندارد. که اين حسرت، حسرت باطن ماست نه ظاهر ما چون شکم ما با يک کم خوردن (پرشدن معده) سير میشود پس چرا ميل به پرخوری داريم چرا؟؟
اگر انبياء نبودند و از درونمان خبر نمیدادند ما هرگز خودشناسی پيدا نمیکرديم و نمیتونستيم هيچ چيزی را بشناسيم.