پروردگارا تو مرا مى شناسى و گناه مرا مى دانى . خداوندا، پروردگارا، پشیمان شدم و به نزد پیغمبرت رفتم و اظهار توبه کردم مرا دور کرد و خوف مرا زیاد کرد پس سئوال مى کنم از تو به حق نامهاى بزرگوارت و به جلال و عظمت پادشاهیت که مرا ناامید نگردانى ، و دعاى مرا باطل نسازى و مرا از رحمت خود ماءیوس نکنى . تا چهل شبانه روز این را مى گفت و مى گریست و درندگان و حیوانات بر او مى گریستند.
چون چهل روز تمام شد دست به آسمان بلند کرد و گفت : خداوندا حاجت را چه کردى ؟ اگر دعاى مرا مستجاب گردانیده اى و گناه مرا آمرزیده اى به پیغمبرت وحى فرما که من بدانم و اگر دعاى من مستجاب نشده و آمرزیده نشده ام و مى خواهى مرا عقاب کنى ، پس آتشى بفرست که مرا بسوزاند یا به عقوبتى مرا در دنیا مبتلا کن و از فضیحت روز قیامت مرا خلاص کن . پس خداوند عالمیان این آیه را براى قبول توبه او فرستاد و َالَّذینَ اِذا فَعَلوُا فاحِشَةً اَو ظَلَمُوا اَنفُسَهُم ذَکَروُا اللهَ فَاستَغفِرُوا لِذُّنُوبِهِم وَ مَن یَغفِرُ الذُّنُوبِ اِلَّا اللهَ - الى قوله تعالى - وَ نِعمَ اَجرَ العالَمینَ چون این آیه نازل شد حضرت بیرون آمدند و مى خواندند و تبسم مى فرمودند و احوال بهلول را مى پرسیدند معاذ گفت : یا رسول الله شنیدیم که در فلان موضع است .