آزادي انديشه در نهج البلاغه
آزادي انديشه در نهج البلاغه (قسمت اول)
اصول حاكم بر انديشة سياسي در نهج البلاغه پرهيز از اجبار و اكراه و توجه به حقوق، آزاديها و انديشه اجتماعي است، اگر از مطالب نهج البلاغه سليقه اي برداشت نكنيم و تحليل و تغيير محدود و دلبخواه نداشته باشيم، گستردگي و تنوع موضوعات و تعابير بكار رفته در زمينه انديشه سياسي و حكومتي پاسخگوي هر سؤال و شبهه اي نيز خواهد بود و جامعيت نهج البلاغه زماني براي انسان روشن خواهد شد كه به همة ابعاد و زواياي مباحث در نهج البلاغه توجه شود كه اين مهم انسان را از افراط و تفريط، در برداشت از نهج البلاغه حفظ خواهد كرد.
افكار عمومي
اساساً نهج البلاغه براي افكار و انديشه اجتماعي احترام قائل است و به آن توجه دارد ولي اين به منزلة تأييد افكار و انديشه عموم و يا محق دانستن آن نيست. مثلاً در جريان خلافت مي فرمايد: اني لم ارد الناس حتي ارادوني. من براي حكومت پي مردم نرفته، تا آنان به سوي من آمدند.[1] لم تكن بيعتكم اياي فلتةً و يا مي فرمايد: بيعت شما با من بي مطالعه و ناگهاني نبوده است.[2] نهج البلاغه در امر خلافت هم اقبال عامه را مطرح مي فرمايد و هم علم و آگاهي آنان را يعني اجبار و فشاري در كار نبود، حيله و تزويري در كار نبود. بلكه جامعه به اين رشد و به اين نتيجه رسيده است كه خلافت بدست علي ـ عليه السّلام ـ بيفتد. نكتة مهم اين است كه نه آنكه چون مردم و افكار عمومي خواهان علي ـ عليه السّلام ـ شدند پس حقانيت حكومت وي ثابت شد ـ بعبارت ديگر مشروعيت حكومت علي ـ عليه السّلام ـ با رأي مردم ثابت نگرديد. چرا كه حضرتش معتقد است حكومت حق علي ـ عليه السّلام ـ است. و انما طلبتُ حقاً لي... مي فرمايد: همانا من حق خود را مطالبه مي كنم.[3] و در جاي ديگر مي فرمايد: بخدا سوگند من همواره از حق خويش محروم ماندم و از هنگام وفات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تا امروز حق مرا از من بازداشته و به ديگري اختصاص دادند.[4] مفهوم روشن اين جملات اين است كه حضرتش حكومت را حق خود دانسته و اختصاص آن را به ديگري نوعي غصب مي دانند اما براي گرفتن همين حق نياز به اطلاع و آگاهي اجتماعي و حمايت مردمي است. و تا زماني كه اقبال عامه محقق نشد عملاً حق به صاحب حق نرسيد ولي وقتي مردم به رشد رسيدند امام مي پذيرد و در نهج البلاغه بر آگاهي و خواسته مردم و بي اعتنايي امام به حكومت و اصرار و پافشاري زياد مردم[5] استفاده مي شود. حداقل بهره گيري از اين مباحث اين است كه امام پذيرش حكومتي مبتني بر زور و فشار و اجبار را نمي خواهد گرچه محقق باشد ضمن انكه آراء و انديشه اجتماعي را در مباحث كلان نظير حكومت مؤثر مي داند.