فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏ - صفحه 2
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 34

موضوع: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

  1. #11
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    توجيه خونخواران تاريخ‏

    در زمان‏هاى قديم (مثل زمان حضرت آدم عليه السلام) رسم بود كه هر كسى قربانى خود را سر كوهى مى‏گذاشت اگر آتشى مى‏آمد و آنرا مى‏سوزاند دليل قبولى قربانى بود و گرنه دليل رد قربانى اوبود.

    حجاج‏بن يوسف ثقفى استاندار خونخوار عبدالملك در عراق از جنايتكاران بى نظير تاريخ بود. او در جنگ با مخالفان خود، وقتى كه مخالفان به مسجد الحرام و كعبه پناهنده شدند، به حرمت كعبه توجه نكرد و با منجنيقى كه نصب كرده بود كعبه را ويران نمود.

    مى‏نويسند: صاعقه‏اى آمد و آن منجنيق را سوزانيد. سپاهيان حجاج از اين پيش آمد ترسيدند، و از تيراندازى به كعبه خوددارى نمودند.

    حجاج به آنها گفت: اين صاعقه دليل محكوميت شما نيست بلكه همان آتشى است كه بر قربانى وارد مى‏شود و آن را مى‏سوزاند و نشان قبولى آن است. بنابراين آن صاعقه دليل حقانيت شما است و به اين ترتيب جنايت خود را توجيه كرد. «1»
    __________________________________________________
    (1). مجمع البحرين، (حج)

  2. #12
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    توجيه خائنانه‏ى هارون الرشيد

    يكى از توجيهات سياسى كه در طول تاريخ، مكرر مورد استفاده زورمندان جنايتكار بوده، حفظ امنيت است. مانند اينكه اكنون آمريكاى جنايتكار به نام حفظ امنيت منطقه، چنگال استعمار و استكبار خود را بر منطقه خاورميانه پهن كرده و مرتكب قتل و جنايت و ستم مى‏شود، و در همه جا مى‏گويد: حفظ امنيت منطقه لازم است.

    هارون الرشيد پنجمين طاغوت عباسى، از بغداد به مكه و از آنجا به مدينه رفت و تصميم گرفت امام كاظم عليه السلام را دستگير و زندانى كند. هارون كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و اين جنايت بزرگ خود را چنين توجيه كرد:

    «يا رسول اللَّه إنّى أعتذر اليكَ مِن شيى اريدُ أن افعَله اريد أن احبس موسى‏بن جعفر فإنّه يُريد التشتّت بين امّتك و سفك دماؤها»
    «اى رسول خدا! من از تو معذرت مى‏خواهم از كارى كه مى‏خواهم انجام دهم، مى‏خواهم موسى‏بن جعفر عليهما السلام را به زندان اندازم زيرا او مى‏خواهد ميان امت تو دودستگى ايجاد كند و خون آنان را بريزد.»

    سپس حضرت را به زنجير بست و به سوى بغداد و سپس بصره فرستاد و زندانى كرد. «1»
    به اين ترتيب مى‏بينيم هارون با توجيه حفظ امنيت، به جنايت بزرگ و فراموش نشدنى دست زد.

    توجيه شهادت امام حسين عليه السلام‏

    در مورد شهادت امام حسين عليه السلام از توجيهات معروف دشمن اين بود كه: حسين‏بن على عليهما السلام از دين جدش خارج شده و مى‏خواهد شقّ عصاى مسلمين كند. يعنى اختلاف اندازى كند.

    عمر سعد با توجيه اينكه: براى صلح مى‏روم به بزرگترين جنايت دست يازيد. يكى از ياران او در كربلا بعد از شهادت امام مشغول غارت اموال اهلبيت عليهم السلام بود ولى گريه مى‏كرد!!.

    كودكى از فرزندان امام به او فرمود: چرا گريه مى‏كنى؟ گفت: به خاطر جنايت و غارتى كه مى‏كنم، كودك فرمود، بنابراين از اين خلاف دست بردار. او در پاسخ گفت:
    «أخاف أن يأخذه غيرى»
    «مى‏ترسم اين زيور را شخص ديگرى بربايد». «2»
    __________________________________________________
    (1). ارشاد شيخ مفيد، ج 2 (مترجم) ص 231
    (2). مقتل الحسين مقرم، ص 369، امالى صدوق، مجلس 31

  3. #13
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    3- توجيهات اجتماعى‏
    گاهى شخصى گناه مى‏كند و آن را تقصير جامعه مى‏گذارد كه رسم چنين بود و اگر غير از اين مى‏كردم زشت مى‏شد.

    خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو، زدند و ما هم رقصيديم. همه دارند اين كار را مى‏كنند، من هم يكى از آنها، انسان كه نمى‏تواند از جامعه جدا باشد و تافته جدا بافته گردد. و امثال اينها كه در رفتار و گفتار روزانه بعضى وجود دارد. البته اين‏گونه توجيهات در زمان‏هاى سابق هم بوده است؛

    قوم شعيب عليه السلام به بت‏پرستى و خرافات و كم‏فروشى و رباخوارى و ...
    ادامه مى‏دادند، حضرت شعيب آنها را به سوى خدا دعوت مى‏كرد و از آلودگى‏هاى گناه برحذر مى‏داشت.

    آنها در برابر منطق شعيب عليه السلام از روى مسخره مى‏گفتند:
    «قالوا يا شعيب اصلوتك تَأمرك أن نَترك ما يَعبد آباؤنا»
    «اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مى‏دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى‏پرستيدند، ترك كنيم؟»

    قوم گنهكار شعيب عليه السلام با توجيهِ پيروى از سنت نياكان به گناه خود ادامه مى‏دادند.

    فرعون در اوج اقتدار بود، و جامعه‏اى كه او به وجود آورده بود، سراسر سانسور و اختناق و محيطى فاسد بود. اكثر مردم با توجيه «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو»، از فرعون اطاعت مى‏كردند. ولى حضرت آسيه زن فرعون مرعوب جَوّ و محيط و جامعه فاسد نشد و با اراده‏اى قوى، ايمان خود را حفظ كرد. اما به عكس افراد زبون و سست عنصرى مانند زن حضرت نوح و پسر او و همچنين زن لوط آنچنان در كام جامعه حل شدند كه دعوت حضرت نوح و لوط عليهما السلام را به استهزا گرفتند و با آنها مخالفت نمودند. «1»

    پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و على عليه السلام دشمنان بسيار داشتند، زيرا هرگز سنت‏هاى غلط جامعه‏ى خود را امضا نكردند و در سخت‏ترين شرايط با جامعه‏ى فاسد مبارزه كردند. بنابراين نبايد مرعوب رسم، سنت و فشار جامعه، قرار گرفت، زيرا بعضى آداب و رسوم و سنت‏هاى جامعه، غلط است كه نه تنها نبايد قبول نمود بلكه بايد با آنها مبارزه كرد.
    __________________________________________________
    (1). خداوند در آيه 10 و 11 سوره تحريم همسر فرعون را به عنوان الگوى زن با ايمان و زن نوح و زن لوط را به عنوان الگوى زنان كافر معرفى مى‏كند

  4. #14
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    4- توجيهات روانى‏

    گاهى بعضى از حالات روحى، روانى وسيله‏ى توجيه گناه قرار مى‏گيرد. مانند:

    1- ياس و نااميدى، مى‏گويد: ما ديگر در گناه غرق شده‏ايم، آب كه از سر گذشت چه يك وجب چه صد وجب. ديگر اميد نجات نيست. يا مانند اينكه كسى كه سن و سالى از او گذشته و هنوز قرائت نماز را نمى‏داند، به او مى‏گويى بيا و قرائت نماز را ياد بگير، مى‏گويد: از ما ديگر گذشته من بى‏سواد هستم، نمى‏توانم ياد بگيرم.

    2- عادت به گناه، مثلًا به سيگار و ترياك عادت كرده، مى‏گويد: من ديگر نمى‏توانم ترك آن كنم. اگر روزى هزار تومان به او بدهى تا سيگار را ترك بكند، ترك مى‏كند، تا صد روز هم اگر روزى هزار تومان به او بدهى سيگار نمى‏كشد و اين دليل بر آنست كه اگر اراده كند، مى‏تواند ترك كند.
    در عين حال خود را مسلوب الاراده فرض مى‏كند و گناه خود را به توجيهِ عادت كرده‏ام، ادامه مى‏دهد.

    3- خجالت بى‏جا، مى‏گويى نهى از منكر واجب است و ترك آن حرام و گناه مى‏باشد، چرا فلانى را نهى از منكر نمى‏كنى؟ مى‏گويد: خجالت كشيدم، نخواستم رنجيده خاطر شود.

    4- عقده‏اى شدن، مى‏گويى بچه‏ات را تربيت كن، نگذار ولگرد شود، مى‏گويد: اگر او را كنترل كنم مى‏ترسم عقده‏اى شود. و با اين توجيه از مسئوليت تربيت بچه شانه خالى مى‏كند.

    5- مزاح و شوخى، مسخره مى‏كند كه از گناهان زشت است، ولى مى‏گويد: شوخى كردم و با اين توجيهِ شوخى كردم، گناه خود را مى‏شويد.

  5. #15
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    6- مى‏گويى پدرت يا برادرت راه كفر مى‏رود، آنها را به دوستى نگير.
    مى‏گويد: پدر است، برادر است، مگر مى‏شود آنها را ترك كرد!؟

    و از اين قبيل بهانه‏ها كه در گفتار و رفتار روزانه ديده و شنيده مى‏شود.

    قرآن در ردّ اينگونه توجيهات خوددرآورده و وسوسه‏گر، مى‏فرمايد:

    «قل ان كان آباؤُكم و أبناؤُكم و اخوانُكم و ازواجُكم و عَشيرتُكم و اموالٌ اقترفتُمُوها و تِجارَةً تَخشَونَ كسادها و مساكن تَرضَونها احبُّ اليكم من اللّه و رسولِه و جِهاد فى سبيلهِ فَتَربَّصوا حتّى‏ يَاتى اللّه بِامرِه و اللّه لا يَهدِى الْقَوم الفاسِقين» «1»
    «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه‏ى شما و اموالى كه بدست آورده‏ايد، و تجارتى كه از كسادش بيم داريد، و مسكن‏هاى مورد علاقه‏ى شما، در نظرتان از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار اين باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند و خداوند جمعيت گنهكار را هدايت نمى‏كند.»

    7- بعضى گنهكاران، نخست گناه را جايز مى‏كنند و سپس آن را انجام مى‏دهند، مثلًا با توجيهِ غيبتش نباشد، غيبت مى‏كنند و يا شخصى را طورى معرفى مى‏كنند كه غيبتش جايز است، سپس تحت اين پوشش او را غيبت مى‏كنند.

    نقل مى‏كنند: مرحوم آيت اللَّه العظمى سيد محمد حجّت قدس سره (صاحب مدرسه حجتيه قم) گفته بود، از آنها كه غيبت مرا كرده‏اند، مى‏گذرم ولى غيبت بعضى از طلاب را نمى‏بخشم. زيرا آنها اوّل مى‏گويند غيبتش جايز است بعد مرا غيبت مى‏كنند.

    ريشه‏ى اين گونه توجيهات آن است كه انسان گنهكار مى‏خواهد، جلو راهش باز باشد و بدون هرگونه مسئوليتى گناه كند، و آزادانه به هر گونه هوسرانى دست يازد.

    __________________________________________________
    (1). توبه/ 24

  6. #16
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    مثلًا اعتقاد به معاد و حساب و كتاب روز قيامت، يكى از عوامل بازدارنده گناه است، انسان توجيه‏گر براى اينكه آزادانه گناه كند، به انكار معاد برمى‏خيزد و در برابر دلايل استوار اثبات معاد، به هر دسيسه‏اى متوسل مى‏شود.

    چنانكه در قرآن مى‏خوانيم:
    «بل يُريدُ الانسانُ لِيَفجُر امامَه يَسئَلُ ايّانَ يوم القيامة» «1»
    «انسان منكر معاد (در برابر دليل‏هاى روشن) مى‏خواهد آزاد باشد و گناه كند، (از اين رو) مى‏پرسد قيامت كى خواهد بود!؟»

    8- افشاگرى، يكى از توجيهات گناه است كه گاهى تحت پوشش آن گناه بزرگ آبروريزى، صورت مى‏گيرد. البته افشاگرى در جاى خود درست است، آنها را كه وجودشان در جامعه خطرناك است و منتظر فرصت و توطئه هستند، بايد افشا كرد ولى نه اينكه با توجيه افشاگرى گناهان پوشيده‏ى افراد محترم را فاش ساخت و آبروى آنها را ريخت.
    __________________________________________________
    (1). قيامت/ 6 و 7

  7. #17
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    5- توجيهات فرهنگى‏

    يكى از توجيهاتى كه روى گناه را مى‏پوشاند و گنهكار را در گناهش، گستاخ مى‏كند، توجيهات فرهنگى است مانند اينكه:

    1- بى‏سواد بودم و نمى‏دانستم. اين توجيه نيز از توجيهات بى‏اساس است چرا كه خداوند از يكسو به انسان عقل و فطرت و وجدان داده كه چراغ‏هاى درونى او هستند و گناه را از غير گناه به او مى‏فهمانند و از سوى ديگر پيامبران و امامان و اولياى خدا حجت را بر او تمام كرده‏اند و راه و چاره را به او نشان داده‏اند و او خودش سستى و كندى كرده و به راه راست نرفته است.

    در قرآن در سوره انعام مى‏خوانيم:
    «قُل لِلّه الحُجّة البالِغة» «1»
    «بگو براى خدا دليل رسا و قاطع است.»

    شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: تفسير اين آيه چيست؟
    آن حضرت در پاسخ فرمود:
    خداوند در روز قيامت به بنده خود مى‏گويد: اى بنده من! آيا مى‏دانستى؟ (و گناه كردى) اگر بگويد: آرى مى‏فرمايد: چرا آنچه مى‏دانستى، عمل نكردى؟ و اگر بگويد: نمى‏دانستم، مى‏گويد: چرا ياد نگرفتى، تا عمل كنى؟

    در اين وقت او در برابر بازخواست خدا، فرومى‏ماند، اين است حجت بالغه‏ى خدا. «2»
    نتيجه اينكه: با توجيهِ بى‏سواد بودم و نفهميدم، نمى‏توان از زير بار مسئوليت فرار كرد و با آن همه چراغ، بيراهه رفتن نتيجه‏اش به چاه مجازات افتادن است.

    2- يكى از توجيهات فرهنگى افتخار به نژاد است. افرادى به اتكاى حسب و نسب خود، گناه مى‏كنند، مثلًا با مؤمنى نزاع كرده و قهر نموده و وقتى او را دعوت به اصلاح مى‏كنى، در پاسخ مى‏گويد: من با اين موقعيت و پرستيژِ خانوادگى بيايم و با فلان كس آشتى كنم؟ «تحقيرِ مؤمن» كه از گناهان بزرگ است را انجام مى‏دهد، بخاطر اينكه خودش در يك خاندان اشرافى بوده است. چنانكه در صدر اسلام مشركان متكبر افرادى چون بلال و صهيب و جويبر را كه به اسلام گرويده بودند، اراذل مى‏خواندند و بعضى از سران مسلمان‏نما، سلمان را تحقير مى‏كردند.

    شيطان كه مطرود درگاه خدا شد، به نژاد خود افتخار كرد، و همين باعث گرديد كه از فرمان خدا در مورد سجده آدم سرپيچى نمود؛
    «قالَ ما مَنَعَك الّا تَسجُد اذ امرتُك قالَ انَا خيرٌ مِنه خَلقتَنى من نار و خَلقتَه من طِين» «3»
    «خداوند به شيطان فرمود: چه چيز مانع شد كه سجده كنى در آن هنگام كه به تو فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش آفريده‏اى و او را از خاك.»
    __________________________________________________
    (1). انعام/ 149
    (2). نور الثقلين، ج 1 ص 76
    (3). اعراف/ 12

  8. #18
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    آنانكه معيار برترى را نژاد و حسب و نسب مى‏دانند، در حقيقت از شيطان پيروى مى‏كنند، زيرا خداوند معيار برترى را به تقوا و دورى از گناه مى‏داند نه نژاد و حسب و نسب.

    تعصب‏هاى غلط را نيز مى‏توان از اين مقوله شمرد. در زمان جاهليت دختران را با كمال بى‏رحمى زنده‏بگور مى‏كردند. حتى اگر دختر بزرگ شده و به حد بلوغ رسيده بود، باز او را زنده‏بگور مى‏كردند.

    منطقشان اين بود كه: ممكن است جنگى بشود و دختر را اسير كنند و ببرند و آن دختر در قبيله‏اى ديگر داراى فرزند شود «1» با همين توجيه بى‏اساس هزاران دختر بى‏گناه را فجيعانه مى‏كشتند و گودالى حفر كرده و آنها را زنده در آن انداخته و به رويشان خاك مى‏ريختند. به آه و ناله و گريه آنان، رحم نمى‏كردند.

    آرى! گاهى توجيه گناه، آنچنان گناه را عادى و همگانى مى‏كند، كه عمل شنيعى به عنوان سنت عمومى اجرا مى‏شود. و بقدرى افكار را مسخ مى‏كند كه وقتى مى‏شنيدند خدا دختر به آنها داده صورتشان از شدت شرم سياه مى‏شد و به اين فكر مى‏افتادند كه او را مخفيانه نگه‏دارند تا در خاك پنهان سازند. چنانكه اين مطلب از آيه 58 سوره‏ى نحل و 17 زخرف استفاده مى‏شود.
    __________________________________________________
    (1). مضمون حديثى از امام صادق عليه السلام. كافى، ج 2 ص 162

  9. #19
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    3- از توجيهات فرهنگى كج فهمى است، به زن مى‏گويى حجابت را حفظ كن، و به مرد مى‏گويى چشم چرانى نكن، در پاسخ مى‏گويند: برو بابا قلبت پاك باشد!. به خيال اينكه قلب پاك كافى است، و به عمل خود توجه ندارند.

    مى‏گويى زن و مرد در عروسى با هم مخلوط نباشند. در جواب مى‏گويد: ما با هم خواهر و برادريم!، و به همين منوال گناهانى انجام مى‏دهند. و يا توجيهاتى مانند: فلان حرام مانعى ندارد چون عروسى است، مهمانى است، جوانى است، عيد است، بچه است، بگذار هر كارى مى‏كند بكند و مانند اين توجيهات كه بر اثر كج فهمى است، خيال مى‏كند عروسى و مهمانى و ... حرام خدا را حلال مى‏كند.

    گاهى مى‏گويد: من سوگند ياد كرده‏ام با فلانى قهر باشم، يا مى‏گويد سوگند ياد كرده‏ام كه ديگر واسطه ازداوج بين افراد نشوم، چون در يك موردى مثلًا بد شده است. اين سوگندها، غلط است، زيرا متعلق سوگند بايد ترجيح داشته باشد يعنى وجودش بهتر از عدمش باشد.

    اگر كسى سوگند ياد كند كه سيگار بكشد، سوگندش غلط است، ولى اگر سوگند ياد كند كه سيگار نكشد، در اين صورت سوگندش درست است. زيرا ترك سيگار بهتر از كشيدن سيگار است.

    در آستانه‏ى پيروزى انقلاب اسلامى عده‏اى از سران ارتش رژيم ستم‏شاهى پرسيده بودند، ما قسم خورده‏ايم كه از شاه حمايت كنيم، امام خمينى قدس سره فرمودند: «سوگند شما از نخست باطل بوده است.»
    به هر حال گناهانى نيز بر اثر توجيهاتى كه از كج فهمى نشات گرفته در جامعه انجام مى‏شود.

  10. #20
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: فصل سوّم: توجيه و دليل‏تراشى‏

    برخورد امام صادق عليه السلام با يك توجيه‏گر

    امام صادق عليه السلام درباره‏ى «هدايت و صراط مستقيم» سخن مى‏گفت، تا اينكه فرمود: كسى كه از هوس‏هاى نفسانى پيروى كند و خودرأى باشد، همچون آن شخص است كه شنيدم افراد تهى مغز و نادان به او احترام‏ شايانى مى‏كنند، و از فضايل او مى‏گويند، آنقدر از فضايل او گفتند كه مشتاق ديدار او شدم، تصميم گرفتم كه به طور ناشناس او را از نزديك ببينم و كارهايش را بسنجم و به درجات عالى مقام معنوى او آگاه گردم. به دنبال او رفتم، از دور ديدم جمعيت بسيارى از عوام جاهل و خشك مغز به او مجذوب و خيره شده‏اند، سر و صورتم را پوشاندم كه كسى مرا نشناسد نزديك او رفتم و كاملًا روش مردم و آن شخص را تحت نظر گرفتم ديدم آن شخص همواره با نيرنگ‏هاى خود آن عوام را مى‏فريبد.

    تا اين كه او از مردم جدا شد و مردم هم پراكنده شدند و دنبال كار خود رفتند. ولى من به صورت ناشناس به دنبال آن شخص فريبكار حركت كردم و او را تحت نظر گرفتم ديدم به يك نانوايى رسيد نانوا را غافل كرد و دو عدد نان برداشت، با خود گفتم شايد آن دو نان را خريدارى نمود.
    سپس از آنجا گذشت و به انار فروشى رسيد و او را سرگرم حرف‏هاى خود كرد وقتى كه او غافل گرديد، دو عدد انار دزديد.

    من از اين كار او تعجب كردم در عين حال گفتم شايد آن دو انار را خريده باشد، ولى با خود گفتم: منظورش از اين كار چيست؟ او از آنجا رفت و من به دنبالش، بطورى كه نفهمد رفتم. ديدم او به بيمارى رسيد دو نان و دو انار را نزد او گذاشت و از آنجا رفت و من هم به دنبالش حركت كردم تا اينكه ديدم او در بيابان به يك آلونك وارد شد. نزد او رفتم و به او گفتم: اى بنده خدا! آوازه تو را شنيدم مردم از تو تعريف مى‏كردند، مشتاق ديدارت شدم امروز تو را يافتم. و تحت نظر گرفتم، ولى كارهايى از تو ديدم كه قلبم را پريشان كرد، سؤالى دارم، جوابش را بده، بلكه قلبم آرام گيرد. گفت: سؤال تو چيست؟
    گفتم: ديدم به نانوايى رفتى و دو نان برداشتى و سپس به انار فروشى‏ رفتى و دو عدد انار دزديدى!!

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •