RE: عجب غلطي كردم! لعنت بر فيس بوك!
راوي ماجرا ادامه مي دهد: چند روزي به احترام مخالفت يك پارچه خانواده دست نگه داشتم اما به زودي، فيس بوك باز قهاري از آب درآمدم. ديگر وقت سر خاراندن نداشتم و همدم خوبي در شبكه مجازي بودم. اوايل در سر كارم هم فيس بوك و هاتميل و جي ميل را باز مي كردم ولي بعدها هر سه را بستند. من ديگر بي قرار و آشفته بودم.
پاچه هركسي را مي گرفتم. كارهايي كه براي مشتري فرستادم اشتباهات جدي داشت. همكاران و مشتري ها از من كلافه بودند. يك روز رئيسم مرا به اتاقش خواست و بدون مقدمه گفت؛ تو تغييرات اساسي كردي. تو ديگر آن همكار باذوق نيستي. نه تنها همكاران ديگر ميلي به معاشرت با تو ندارند، كارهايي كه براي مشتري ها فرستادي اشتباهات محاسباتي و خطرناكي داشت.
به خاطر خطرات جاني فرآورده ها، شركت مجبور به پرداخت خسارت هاي كلان شد. از اين رو تو از اين لحظه از كار اخراج هستي. به علت سابقه طولاني در كارت سه ماه مهلت اخطار ترك و تحويل كارت را داري. ولي لازم نيست ديگر به شركت بياييد. حقوق سه ماهت پرداخت مي شود. اخراج از كار تحولي جدي در زندگي مجازي من بود[!!] خشم و احساس تبعيض، به زودي به بي خيالي انجاميد. تمام وقت به شبكه اجتماعي مجازي پرداختم.
زندگي مجازي مجالي براي كاريابي باقي نگذاشت. ناگهان عشق سوزان من به كار و آفرينش پژمرد. شوق كاركردن را از دست دادم. به فكر بازنشستگي بيماري افتادم.