RE: خطبه سوم - معروف به خطبه شقشقيّه
2 بازى ابا بكر با خلافت
تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد: «2» مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتى است؟ (من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.!) شگفتا! ابا بكر كه در حيات خود از مردم مىخواست عذرش را بپذيرند، «3» چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟. هر دو از شتر خلافت سختدوشيدند و از حاصل آن بهرهمند گرديدند.
3 شكوه از عمرو ماجراى خلافت:
سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعهاى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پردههاى بينى حيوان پاره مىشود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مىكند. سوگند به خدا! مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويىها و اعتراضها شدند، و من در اين مدت طولانى محنتزا، و عذاب آور، چارهاى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد. «1»
4 شكوه از شوراى عمر:
سپس عمر خلافت را در گروهى از قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مىباشم!! پناه بر خدا از اين شورا! در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينهاى كه از من داشت روى بر تافت، «2» و ديگرى دامادش «3» را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان «4».