مهر افروزان ازسرجان بهر پیوندکسان برخاستم- چون الف در وصل دلها از میان بر خاستم وازگون هرچندجام روزیم چون لاله بود- از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم بزم هستی را فرض مهر فروزان تو بود- همچو شبنم چهره چون کردی عیان برخاستم همچو بلبل با گران جانان ندارم الفتی - طوطیان چون لب گشودند از میان برخاستم
دوست واژه است واژه ای که از لب فرشته ها چکیده است دوست نامه است نامه ای که از خدا رسیده است نامه ی خدا همیشه خواندنی است توی دفتر فرشته ها واژه ی قشنگ دوست ماندنی ست .......... راستی دلت چقدر آرزوی واژه های تازه داشت دوست گلت رسید واژه را کنار واژه کاشت واژه ها کتاب شد دوستت همان دعای توست آخرش دعای تو مستجاب شد
مهر افروزان ازسرجان بهر پیوندکسان برخاستم چون الف در وصل دلها از میان بر خاستم وازگون هرچندجام روزیم چون لاله بود از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم بزم هستی را فرض مهر فروزان تو بود همچو شبنم چهره چون کردی عیان برخاستم همچو بلبل با گران جانان ندارم الفتی طوطیان چون لب گشودند از میان برخاستم
مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته ...
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!"