توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فصل دوّم: زمينههاى گناه
امیرحسین
10-18-2011, 10:56 AM
فصل دوّم: زمينههاى گناه
زمينههاى گناه در وجود انسان
الف- غريزه
در انسان غرايزى وجود دارد كه گاهى دچار افراط يا تفريط مىشود، پس بايد راههاى تعديل آنها را شناخت.
امام على عليه السلام در گفتارى مىفرمايد:
«خداوند فرشتگان را به عقل اختصاص داد (وآنها تكويناً محكوم به اطاعت عقل هستند) و حيوانات را به شهوت و غضب، اختصاص داد.
(وآنها به طور تكوينى محكوم به ارضاى غرائز حيوانى هستند) اما انسان را با اعطاء همه (عقل و خشم و شهوت) شرافت بخشيد. پس هرگاه پيروى از عقل كند، مقامش برتر از فرشتگان خواهد شد، زيرا با بودن خشم و شهوت، اطاعت از عقل نموده است، و اگر اطاعت از شهوت و غضب كند، از حيوانات، پستتر است، زيرا با داشتن عقل پيروى از خشم و شهوت نموده است.» «1»
قرآن در مورد كسانى كه از غرائز حيوانى پيروى مىكنند مىفرمايد:
«اولئك كالانعامِ بل هم أضلّ سَبيلًا» «2»
«آنها همچون چارپايان بلكه گمراهترند.»
__________________________________________________
(1). جامع السعاده، ج 1 ص 34
(2). اعراف/ 179، فرقان/ 4
امیرحسین
10-18-2011, 10:57 AM
قواى غريزى
علماى اخلاق مىگويند: منشا و انگيزهى گناهان، سه قوه است:
1- قوه شهويّه.
2- قوه غضبيّه.
3- قوه وهميّه.
قوه شهويّه، انسان را به افراط در لذتخواهى نفسانى، مىكشاند، كه سرانجامش، غرق شدن در فحشا و زشتىها است.
قوهّ غضبيّه، انسان را به ظلم وطغيان آزار رسانى و تجاوز، وادار مىكند.
قوهّ وهميّه، برترى طلبى و انحصار جويى و تكبر و روح خوداخواهى را در انسان زنده مىكند و او را به گناهان بزرگى در اين كانال، وا مىدارد. «1»
اگر با دقت بررسى كنيم در مىيابيم كه اكثر گناهان (اگر نگوييم همهى گناهان) به اين سه قوه باز مىگردند.
اين سه قوه در وجود انسان لازم است، ولى اگر كنترل وتعديل نشود و به افراط و تفريط كشانده شود، سرچشمهى گناهان بسيار خواهد شد.
براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد:
آب، كه مايهى حيات انسان و گياه و حيوانها مىباشد، اگر در جلو آن سدى بسته شود، تا سيلاب پشت سر آن جمع شود، نه تنها سيلاب به ما ضرر نمىزند، بلكه هروقت نياز به آب شد، دريچهى سد را باز كرده و گياهان و دامها از آب آن سد، بهرهمند مىشوند.
حال اگر سيلاب مهار نشود، هنگام طغيان، ديوانه وار به باغها و كشتزارها و خانهها سرازير شده و همه را ويران مىكند.
در مورد انسان نيز، نيروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است، ولى اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگى طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويرانگر و انحرافات جنسى و بىعفتى خواهند شد.
نتيجه اينكه: اگر بخواهيم جامعه را از لوث گناه پاك سازيم، و يا وجود خويش را از آلودگى گناه، حفظ كنيم، بايد غرايز و تمايلات نفسانى را كنترل و تعديل كنيم.
البته كنترل و تعديل غرايز شهوانى، نياز به برنامههايى دارد كه در اين كتاب، به قسمتى از آنها شاره خواهد شد.
__________________________________________________
(1). تفسير فخررازى، ج 20 ص 104
امیرحسین
10-18-2011, 10:59 AM
ب- قلب
در قرآن 132 بار سخن از قلب به ميان آمده است، و در آيات متعدد، از قلب كافران و منافقان و مجرمان، به قلب مهر زده، قلب بيمار، قلب سخت، قلب منحرف و قلب قفل زده ياد شده است.
بحث و بررسى پيرامون قلب، نياز به شرح بسيار دارد كه از حوصله اين كتاب، خارج است. اما منظور از قلب يعنى مركز فرماندهى و تصميمگيرى انسان است، قلب سليم و پاك، منشا كارهاى نيك است، و به عكس قلب ناسالم و تاريك، كانون فساد مىباشد، و ما در راستاى اطاعت خدا و دورى از گناه، بايد توجه عميق به پاك نگهداشتن قلب، داشته باشيم.
در اينجا به اين روايت جالبى از امام صادق عليه السلام توجه كنيد:
«ما من مومن الا و لقلبه أُذنان فى جوفه، أُذُن ينفث فيها الوسواس الخناس و أُذُن ينفث فيها الملك فيؤيد اللَّه المؤمن بالملك فذلك قوله تعالى «و ايّدهم بروحٍ منه» «1».» «2»
«قلب هر شخص با ايمانى در درون داراى دو گوش است: گوشى كه وسواس خناس در آن مىدمد و گوشى كه فرشته در آن مىدمد، و خداوند، مؤمن را بوسيله آن فرشته، كمك مىكند. و همين است گفتار خداوند كه مؤمنان را بوسيله روح خود، تقويت كرده است.»
قلب كانون انگيزهها
نيتهاى پاك و آلوده هر دو از قلب سرچشمه مىگيرد و انگيزههاى انحراف و گناه، بر اثر ناصافى دل پديد مىآيد، اگر بخواهيم به گناه آلوده نشويم، بايد به سراغ سرچشمه برويم و آن را صاف كنيم و گرنه.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«نيّة المُؤمِنِ خيرٌ من عَمله و نيّةُ الكافِر شرٌّ من عَمَله و كلّ عامل يعمل على نيَّتِه» «3»
«نيت مؤمن بهتر از عمل اوست و نيت كافر بدتر از عملش مىباشد و هر كس طبق نيتش عمل مىكند.»
در شرح اين حديث مطالب بسيار گفته شده اما به نظر مىرسد بهترين قول اين باشد كه چون نيت، كانون و مركز تصميمگيرى و چگونه بجا آوردن اعمال در كمّ و كيف است، لذا نيت مؤمن كه پاك است كانونى براى كارهاى نيك با كيفيت عالى مىگردد. حتى اگر عملى انجام ندهد
ولى زمينه براى اعمال نيك دارد. ولى نيت كافر چون ناپاك است كانون فساد خواهد شد، گرچه كارى انجام ندهد ولى آمادهى كارهاى زشت است. آنچنان فكرش آلوده است كه هر لحظه احتمال آن دارد كه بزرگترين گناه را انجام دهد.
__________________________________________________
(1). مجادله/ 22
(2). كافى، ج 2 ص 267
(3). كافى، ج 2 ص 84
امیرحسین
10-18-2011, 11:00 AM
امام صادق عليه السلام فرمود:
«دوزخيان از اين رو جاودانه در دوزخ مىمانند كه نيت داشتند اگر هميشه در دنيا مىماندند همواره خدا را نافرمانى كنند. و بهشتيان از اين رو جاودانه در بهشت مىمانند كه نيت داشتند اگر هميشه در دنيا مىماندند همواره از خدا اطاعت نمايند.
بنابراين هر دو دسته بخاطر نيتشان جاودانى شدند.»
سپس امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود:
«قُل كلّ يَعمَل على شاكِلَته» «1»
«بگو هر كس بر اساس ساختار و شيوهى خود عمل مىكند.» يعنى طبق نيت خود. «2»
بعداً خواهيم گفت كه عواملى مانند غذا، رفيق، محيط و ... در شكلگيرى نيت نقش اساسى دارد، اگر غذا، حلال و رفيق و محيط خوب باشد موجب شكل گيرى نيت نيك خواهد شد، و اگر غذا، حرام و رفيق و محيط بد باشد نيتِ ناپاك شكل خواهد گرفت.
اصولًا در اسلام عملى ارزش دارد كه از روى نيت پاك و خالص انجام شود، وگرنه در پيشگاه خداوند پذيرفته نمىشود.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«انّ اللّهَ لايقبل عَملًا فيه مِثقال ذرّة من رِيا» «3»
«خدا عملى را كه در آن به مقدار ذرهاى ريا باشد نمىپذيرد.»
امام صادق عليه السلام فرمود:
«اگر مؤمن قصد كار نيك كند و انجام ندهد براى او پاداشى نوشته شود و اگر انجام دهد ده پاداش براى او نوشته مىشود ولى اگر مؤمن قصد كار بد كند و انجام ندهد، كيفرى بر او نوشته نشود.» «4»
__________________________________________________
(1). اسراء/ 59.
(2). كافى، ج 2 ص 85
(3). بحار، ج 72 ص 304
(4). كافى، ج 2 ص 125
امیرحسین
10-18-2011, 11:01 AM
حبّ و بغض
قلب كانون حب و بغض در وجود انسان است و بايد آن را بر اساس اسلام تنظيم كرد، زيرا حب و علاقه به چيزى موجب انجام آن مىشود، و بغض و نفرت از چيزى موجب ترك آن مىگردد.
و اين مساله بقدرى مهم است كه امام صادق عليه السلام در سخنى فرمود:
«هل الايمان الا الحب و البغض»
«مگر ايمان جز حب و بغض است.»
يك مثال: شخصى در خانهاش نشسته، ناگهان مىفهمد كه گربهاى آمد و نيم كيلو گوشتى كه خريده و در آشپزخانه بود، ربود و رفت. او بر مىخيزد و به دنبال گربه مىرود تا گوشت را از او بگيرد ولى وقتى كه گربه از خانه بيرون پريد و در كوچه فرار كرد ديگر او را دنبال نمىكند زيرا حب او به گوشت تا اين اندازه بود.
ولى اگر روباهى آمد و مرغ خانه را ربود و با خود برد آن شخص روباه را در خانه و كوچه دنبال مىكند ولى وقتى كه روباه به بيابان فرار مىكند او از دنبال كردن روباه صرف نظر مىنمايد؛ زيرا حب او به مرغ و بغض او نسبت به روباه تا اين اندازه بيشتر نبود.
اما اگر گرگى آمد و گوسفند او را ربود و با خود برد آن شخص گرگ را در خانه و كوچه و بيابان دنبال مىكند بلكه گوسفندش را از او بگيرد وقتى كه گرگ از بيابان دور شد و از كوه بالا رفت آن شخص از گرگ صرف نظر كرده و باز مىگردد چرا كه حب و بغضش او را بيش از اين اندازه نتوانست حركت دهد.
حال اگر درندهى ديگرى آمد و كودك خردسال او را گرفت و با خود برد آن شخص آن درنده را در بيابان و كوه دنبال مىكند، و همچنان به دنبال او شب و روز مىرود تا آن را بگيرد و با خود مىگويد هر چند براى بدست آوردن جنازهى كودكم باشد بايد به دنبال آن درنده بروم.
با اين مثال روشن مىشود كه «حب و بغض» و درجات آن چه نقش بالايى در اراده و حركت انسان دارند و هرچه حب انسان به چيزى زيادتر شد، آن را بيشتر دنبال مىكند و هرچه بغض انسان به چيزى زيادتر گرديد تنفر و دشمنى خود را نسبت به آن بيشتر مىسازد.
اسلام حب و بغض انسان را بر اساس صحيح و در راستاى اطاعت خدا قرار مىدهد تا كانون تصميم گيرى انسان را سالم و پاك سازد.
امیرحسین
10-18-2011, 11:02 AM
ج- فكر و انديشه
كانون ديگرى كه در وجود انسان سرچشمه كارها است تفكر و انديشه است. فكر سالم محصول و بازده سالم و پاك دارد و فكر آلوده بازده ناسالم و آلوده خواهد داشت.
امير مؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«مَن كَثُر فِكرهُ فِى المَعاصى دَعَته الَيها» «1»
«كسى كه بسيار درباره گناه فكر كند او را به گناه سوق مىدهد.»
و حضرت عيسى عليه السلام ضمن گفتارى به حواريون فرمود:
«ومن به شما امر مىكنم كه روح خود را به زنا خبر ندهيد (فكر زنا نكنيد) تا چه رسد به اينكه زنا كنيد زيرا كسى كه روح و فكرش را به زنا خبر دهد مانند كسى است كه در اطاق رنگينى آتش روشن كند، دود آتش نقشههاى رنگين آن اطاق را كثيف مىكند گرچه خانه را نسوزاند.» «2»
يعنى فكر گناه كانون تصميمگيرى وجود انسان را آلوده مىنمايد و چنين كانونى به تاريكى گناه نزديكتر است تا به سفيدى اطاعت خدا.
__________________________________________________
(1). فهرست غرر، (ذنب)
(2). «وانا امركم ان لاتحدثوا انفسكم بالزنا فضلًا من ان تزنوا ...».
بحار، ج 14 ص 331. سفينة البحار، ج 1 ص 560
امیرحسین
10-18-2011, 11:03 AM
زمينههاى پيدايش گناه
در «گناه شناسى» از موضوعات بسيار مهم، شناخت «زمينههاى گناه» است؛ چنانكه گفتهاند: قابليت قابل، اصل مهم براى تهذيب نفوس است.
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست-----در باغ لاله رويد و در شورهزار خس
كسى كه مىخواهد گناه نكند حتماً بايد به زمينههاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پيشگيرى و درمان آنان بپردازد.
كمبود ويتامينها در بدن، انسان را آماده پذيرش ميكربها مىكند و يا بيمارىها را پرورش و گسترش مىدهد، پس بايد اين كمبودها جبران گردد تا زمينه پذيرش و همچنين زمينه پرورش بيمارىها از بين برود. بنابراين بايد «زمينه شناس و زمينه زدا» باشيم. مثلًا اگر در منزل چاه فاضلابى زمينهساز انواع پشهها مىباشد سمپاشى بيهوده است بايد چاه را پر كرد.
در بررسى زمينههاى گناه مىتوان امور بسيارى را نام برد كه هر يك با كميت و كيفيت خاصى زمينهساز هستند. اما در اينجا به چند موضوع مهمتر در اين رابطه مىپردازيم مانند:
1- زمينههاى فرهنگى و تربيتى.
2- زمينههاى خانوادگى.
3- زمينههاى اقتصادى.
4- زمينههاى اجتماعى.
5- زمينههاى روانى.
6- زمينههاى سياسى.
امیرحسین
10-18-2011, 11:04 AM
1- زمينههاى فرهنگى و تربيتى گناه
1- 1- جهل و حماقت
جهل و حماقت، زمينه گناه را در انسان به وجود آورده و او را به سوى گناه مىكشاند. جهل به خدا، جهل به هدف از آفرينش، جهل به قوانين خلقت، جهل به زشتى گناه و آثار آن.
چنانكه يك فرد جاهل و بىسواد غذاى آلوده به ميكرب را بر اثر جهل به آسانى مىخورد، ولى يك دكتر ميكرب شناس، هرگز آن را نمىخورد.
در دوران جاهليت كه گناهان گوناگون، سراسر زندگى مردم را گرفته بود، بيشتر بر اثر جهل و حماقت بود. براى توضيح به اين آيات توجه كنيد:
«قالوا يا موسى اجعَل لَنا الهاً كما لَهم آلِهة قالَ إنّكم قَوم تَجهَلون» «1»
«بنى اسرائيل به موسى گفتند: براى ما معبودى (از بت) قرار بده چنانكه آنها (بت پرستان) معبودانى (از بت) دارند. موسى گفت: شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد.»
از زبان حضرت لوط عليه السلام خطاب به قومش مىخوانيم:
«ءَانّكم لَتَاتون الرّجال شَهوةً مِن دُونِ النِّساء بل انتم قوم تجهلون» «2»
«آيا شما به جاى زنان، به سراغ مردان، از روى شهوت مىرويد؟ شما قومى جاهل هستيد.»
و در آيه 89 سورهى يوسف مىخوانيم:
«قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِيُوسُفَ و اخيهِ اذ انتُم جاهِلُون»
«يوسف (به برادران خود) گفت: آيا دانستيد كه با يوسف و برادرش (بنيامين) چه كرديد؟ آنگاه كه جاهل بوديد.»
از اين آيات به روشنى استفاده مىشود كه جهل و نادانى يكى از زمينههاى گناهان است.
__________________________________________________
(1). اعراف/ 38
(2). نمل/ 55
امیرحسین
10-18-2011, 11:04 AM
در روايات نيز بسيار آمده كه جهل، زمينه گناه است. در اينجا به ذكر چند نمونه مىپردازيم:
1- امام على عليه السلام در عهدنامهى خود به مالك اشتر مىفرمايد:
«لا يجترى على الله الا جاهل شقى» «1»
«گستاخى و جرأت بر (نافرمانى) خدا را جز جاهل و شقى روا نمىدارد.»
2- و نيز از گفتار آن حضرت است:
«الجهل معدن الشر، الجهل اصل كل شر، الجهل يفسدالمعاد» «2»
«جهل مركز زشتى است، جهل ريشه و پايه زشتى است، جهل موجب تباهى معاد انسان است.»
3- چنانكه قبلًا اشاره شد امام صادق عليه السلام به سماعة فرمود: عقل و لشكرش را بشناس و همچنين جهل و لشكرش را بشناس. سپس 75 خصلت زشت را به عنوان لشكر جهل برشمرد. «3»
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، نامه 53
(2). فهرست غرر، (جهل)
(3). كافى، ج 1 ص 21- 23
امیرحسین
10-18-2011, 11:05 AM
اين روايت جامع بيانگر آن است كه جهل اساس و محور خصلتهاى زشت و گناهان بزرگى همچون: حرص، خيانت، ربا، نيرنگ، تكبر، آزار به پدر و مادر، پيمان شكنى، بىتابى، شانه خالى كردن از وظيفه جهاد، سبك سرى، كينه و دشمنى و .... است. «1»
4- حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
«قَصَّمَ ظَهرى رَجُلان: عالِم مُتَهتِّك و جاهِل مُتَنسِّك» «2»
«دو شخص، كمرم را شكستند، دانشمند بى پروا، و جاهل مقدس نما.»
سپس فرمود: جاهل، انسان را با زهدنمائيش مىفريبد، و عالم با گستاخى و بىپروائيش، انسان را مغرور و فريفته خود مىكند.
5- و نيز فرمود:
«اياكم والجهال من المستعبدين والفجار من العلماء فانهم فتنتة كل مفتون» «3»
«بپرهيزيد از جاهلان عبادت پيشه و از گنهكاران دانشمند، چرا كه اينها مايه فتنه و آشوب هر فتنه شده هستند.»
6- و در سخنى ديگر فرمود:
«لاترى الجاهل الا مُفرِطاً او مُفرِّطاً» «4»
«نمىبينى جاهل را مگر اينكه يا راه افراط و زيادهروى را مىپيمايد و يا راه تفريط و كوتاهى از حد اعتدال را.»
7- و در بيان ديگر فرمود:
«الى اللَّه اشكو من معشر يعيشون جهالا ويموتون ضلالا» «5»
«شكايت به خدا مىبرم از گروهى كه در جهل ونادانى زندگى مىكنند»
__________________________________________________
(1). البته مراد از جهل بيسوادى نيست بلكه مراد بىعقلى و سادهانديشى و زود باورى است
(2). قصارالجمل، ج 1 ص 127
(3). همان مدرك ص 128
(4). نهج البلاغه، حكمت 70
(5). نهج البلاغه، خطبه 17
امیرحسین
10-18-2011, 11:06 AM
8- در قرآن در جريان موسى عليه السلام و ساحران آمده: وقتى كه ساحران طنابهاى خود را انداختند، به نظر مىرسيد همهى آنها در حركتند؛
«فَاوجَسَ فى نفسه خِيفَة موسى» «1»
«ناگهان موسى در دل خويش ترس خفيفى احساس كرد.»
اميرمؤمنان عليه السلام در توضيح اين مطلب مىفرمايد:
«لم يُوجِس موسى عليه السلام خيفَةً على نفسه بل اشفَقَ مِن غَلَبة الجُهّال و دُوَل الضّلال» «2»
«موسى عليه السلام بر جان خود نترسيد بلكه ترس او از اين بود كه مبادا جاهلان پيروز گردند و دولتهاى ضلال برنده شوند.»
اين سخن نيز از كارهاى انحرافى جاهلان پرده برمىدارد و بيانگر آن است كه جهل زمينهساز گناهان بزرگى همچون مبارزه علنى با پيامبران به پشتيبانى از طاغوتها مىباشد.
جلوگيرى بنىاميه از تعليم شرك
از احاديث جالب اينكه امام صادق عليه السلام فرمود:
«ان بنى امية اطلقوا للناس تعليم الايمان ولم يطلقوا تعليم الشرك لكى اذا حملوهم عليه لم يعرفوه» «3»
«بنى اميه تعليم ايمان را براى مردم آزاد گزاردند ولى تعليم شرك را آزاد نگذاردند تا اگر مردم را بر شرك وادار كردند آن را نشناسند. (و در نتيجه از روى جهل قبول شرك نمايند).»
اين حديث بيانگر آن است كه: بنىاميه از شناخت شرك و انواع آن جلوگيرى مىكردند زيرا اگر مردم معنى شرك و انواع آن را مىفهميدند از بنىاميه كه غوطهور در شرك بودند، روى برمىگرداندند و به امامان اهلالبيت عليهم السلام كه از شرك به دور بودند متوجه مىشدند، آرى رهبران طاغوتى حساسيت داشتند كه مردم از دستورات سازنده و بيدار بخش اسلام، آگاه نشوند تا جهل آنها باعث توقف و ركود آنها شود، و زمينه انحراف آنها را فراهم سازد.
__________________________________________________
(1). طه/ 66- 67
(2). نهج البلاغه، خطبه 4
(3). كافى، ج 2 ص 415- 416
امیرحسین
10-18-2011, 11:07 AM
2- 1- قوانين و سنتهاى غلط بشرى
انسان هنگامى از آلودگىها و گناهان مختلف نجات مىيابد كه در پرتو قانون كامل و اجراى آن قانون زندگى كند، قانونى كه تمام ويژگىهاى ساختار انسان را مورد توجه دقيق قرار داده و آنچه را كه موجب تكامل بشر و باعث رستگارى و نجات او از انحرافات و كژراههها است تامين نمايد. چنين قانونى جز قانون الهى نخواهد بود. چرا كه خداوند آفريدگار انسان و به تمام خصوصيات روحى و جسمى او آگاه مىباشد و مىداند كه چه قانون و برنامهاى انسان را رستگار مىسازد. روى اين اساس نتيجه مىگيريم كه قوانين غلط بشرى يكى از عوامل و زمينههاى فرهنگى گناه است چرا كه اين قوانين بجاى آنكه نجات بخش باشد گمراه كننده است.
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«انمّا بَدءُ وُقوعِ الفِتَن اهواءٌ تُتَّبع و احكامٌ تُبتَدَع، يُخالَف فيها كتاب اللّه» «1»
«همواره پيدايش فتنهها، پيروى از هوسهاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى (مانند قوانين بشرى) است، احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد.»
در اينجا فهرستوار به ذكر بعضى از قوانين غلط بشرى مىپردازيم:
1- آزادى بى قيد زنان و كشف حجاب.
2- لغو قوانين قصاص و حدود و ديات.
3- ازدواج با همجنس. (همجنس بازى)
4- آزادى زن در طلاق دادن شوهر.
5- اختلاط مدارس دختر و پسر.
6- شرايط سنگين قانون ازدواج.
7- گناه شمردن ازدواج مؤقت و آزادى زناى با رضايت.
8- قانونى بودن مشروبات الكلى.
9- قانونى بودن كورتاژ.
10- آزادى سرمايهدارى و يا لغو مالكيت خصوصى.
11- قانونى بودن ربا.
12- غير قانونى بودن امر به معروف و نهى از منكر.
13- معلم مرد براى شاگردان زن و معلم زن براى شاگردان مرد.
14- قانونى بودن قماربازى.
15- آزادى فيلمها و عكسهاى سكسى و ....
اين امور و امثال آن، هر كدام منشا و زمينهساز گناهان بوده و جامعه و فرد را به تباهى و انحراف مىكشانند.
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، خطبه 50
امیرحسین
10-18-2011, 11:10 AM
3- 1- التقاط و تحريف
يكى از عوامل فرهنگى زمينهساز گناه، مساله التقاط و تحريف قانون الهى است التقاط و تحريف عبارت از آن است كه قانون الهى را تغيير داده و دستكارى كنند مقدارى از قوانين بشرى در داخل آن كرده و معجونى از قانون بشرى درست كنند (كه سر از بدعت و دين سازى بيرون مىآورد) و آن را به عنوان قانون خدا معرفى نمايند.
اميرمؤمنان على عليه السلام در گفتارى مىفرمايد:
«اگر باطل كاملًا از حق جدا مىشد بر جويندگان حقيقت پوشيده نمىماند و اگر حق از باطل، خالص و جدا مىشد زبان دشمنان (از بدگويى به حق) قطع مىگرديد.
«ولكن يؤخذ من هذا ضعث و من هذا ضعث فيمزجان! فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه».
ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مىگيرند و به هم مىآميزند اينجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مىشود.» «1»
حفظ قانون و گناه بدعت
در اسلام، حفظ حريم قانون بسيار مورد توجه و تاكيد قرار گرفته و از قانونشكنى و التقاط و بدعتگذارى كه تجاوز از حريم قانون است شديداً نهى و منع شده است تا آنجا كه بدعتگذار در اسلام محكوم به اعدام است و تفاوتى ندارد كه چيزى بر
قانون اسلام بيفزايد و يا چيزى را بكاهد، حلالى را حرام كند يا به عكس.
يكى از نكات لطيف و جالبى كه در قرآن و روايات اسلامى در راستاى حفظ حريم قانون ديده مىشود داستان حضرت ايوب عليه السلام مىباشد كه به انواع مصايب گرفتار شد و در برابر همه فشارها و رنجصبر و استقامت كرد.
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، خطبه 50
در يك مورد نسبت به همسرش ناراحت شد. (گويا همسرش به دنبال انجام كارى رفت و دير به خانه بازگشت و ايوب كه از بيمارى رنج مىبرد سخت ناراحت گرديد) و چنين سوگند ياد كرد كه هرگاه قدرت پيدا كند يكصد ضربه يا كمتر به او بزند و او را تنبيه كند اما بعد از بهبودى مىخواست به پاس وفادارىها و خدماتش او را ببخشد ولى مساله سوگند و نام خدا و حريم قانون الهى در ميان بود؛
خداوند به او فرمود:
«و خُذ بِيَدك ضِغثَاً فَاضرِب بِه وَ لا تَحنَث انّا وَجَدناه صابراً نِعمَ العَبدُ انّه اوّاب»
« (به او گفتيم) بستهاى گندم (يا مانند آن) را برگير و به او (همسرت) بزن و سوگند خود را مشكن. ما او را شكيبا يافتيم. چه بنده خوبى كه بسيار بازگشت كننده به سوى خدا است.»
همسر ايوب زن باوفا و مهربانى بود. درست است كه در موردى خطا كرد و طبق سوگندِ ايوب عليه السلام مىبايست كيفر گردد ولى استحقاق عفو و بخشش را نيز داشت.
گرچه زدن يك دسته ساقه گندم يا چوبهاى خوشه خرما مصداق واقعى سوگند ايوب نبود ولى حفظ حريم قانون الهى و عدم اشاعه قانونشكنى باعث شد كه او اين كار را انجام دهد و ايوب عليه السلام به دستور خدا در عين عفو، ظاهر قانون را نيز حفظ كرد. «1»
__________________________________________________
(1). نمونه، ج 19 ص 299
نظير اين معنى در اجراى حدود اسلامى در مورد خطا كاران بيمار نيز آمده است.
در چند روايت ذكر شده كه شخص بيمارى زنا كرده بود و مىبايست حد صد ضربه شلاق بر او جارى گردد رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد خوشه خرمايى كه داراى صد شاخه بود آوردند و با آن يك ضربه به آن بيمار زد و همان را در اجراى حد كافى دانست. «1»
البته ناگفته نماند اينگونه امور در موارد استثنايى و خاصى است و گرنه در موارد ديگر كه استحقاق نباشد هرگز مجاز نيست.
آرى حتى در موارد استثنايى بايد حريم قانون را در ظاهر حفظ كرد تا موضوع قانونشكنى در جامعه راه نيابد.
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 18 ص 320- 323
امیرحسین
10-18-2011, 11:11 AM
در مورد «بدعت» كه يك گناه بسيار بزرگ و يك نوع تجاوز به حريم قانون مىباشد به چند روايت زير توجه كنيد:
1- اميرمؤمنان عليه السلام در ضمن گفتارى فرمودند:
«و ان شر الناس عند اللّه امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به فامات سُنَّة مَأخوذَة و احيا بِدعَة مَترُوكة» «2»
«بدترين مردم نزد خداوند رهبر ستمگرى است كه خود گمراه است و مردم بوسيله او گمراه مىشوند سنتهاى پذيرفته شده را از بين مىبرد و بدعتهاى متروك را زنده مىكند.»
2- رسول اكرم عليه السلام مىفرمايد:
«اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنةالله» «3»
__________________________________________________
(2). نهج البلاغه، خطبه 163
(3). وسائل الشيعه، ج 11 ص 510
«هرگاه بدعتها در ميان امتم آشكار شد، بر عالم (دين) است كه علمش را آشكار كند (و بر ضد بدعتگذارها افشاگرى نمايد) و اگر چنين نكرد پس لعنت خدا بر او باد.»
3- و نيز آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود:
«كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها الى النار» «1»
«هر بدعتى گمراهى است وراه هر گمراهى به سوى آتش دوزخ است.»
4- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«من مشى الى صاحب بدعة فوقره فقد سعى فى هدم الاسلام» «2»
«كسى كه براى ديدار بدعتگذار به سوى او برود و او را احترام كند در حقيقت براى ويران كردن اسلام اقدام نموده است.»
حكم اعدام بدعتگذار
فارس بن حاتم از دروغگويان و غُلات مشهور و بدعتگذاران بود و مردم را به مذهب فاسد خود دعوت مىكرد، امام هادى عليه السلام به اباجنيد دستور داد تا فارس را اعدام كند و امام حسن عسكرى عليه السلام خون او را هدر دانست و بهشت را براى قاتل او ضامن گرديد. سرانجام اباجنيد آن بدعتگذار را كشت. «3»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 11 ص 511
(2). همان مدرك
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 356
امیرحسین
10-18-2011, 11:14 AM
4- 1- گفتار و كتب ضالّه
يكى از زمينههاى فرهنگى گناه و انحراف كتب گمراه كننده و يا وسايل تبليغاتى گمراه كننده مىباشد.
و لذا در اسلام خواندن «كتب ضالّه» و يا گوش دادن به سخنان گمراه كننده حرام است.
توضيح اينكه: همانگونه كه جسم انسانها از نظر قدرت و توان مختلف است، مثلًا بعضى قدرت تحمل دويست كيلو بار را دارند و بعضى حتى قدرت تحمل پنج كيلو بار را ندارند، فكر انسانها نيز تفاوت دارد.
بعضى توان حل يك مساله سادهى رياضى را ندارند و بعضى همچون كامپيوتر نيرومند، مشكلترين مسايل رياضى را در چند لحظه حل مىكنند.
مطالعهى كتابهاى گمراه كننده براى دانشمندان كه توان فكرى و قدرت تحقيق و بررسى دارند، اشكال ندارد چرا كه آنها با مطالعه و تحقيق، حق و باطل را از همديگر تشخيص مىدهند.
ولى مطالعه آن كتابها و يا شنيدن گفتار گمراه كننده براى افرادى كه فكر ناتوان و دانش اندك دارند، مسموم كننده و خطرناك است.
چنانكه در تاريخ ديده مىشود دشمنان با انتشار كتب گمراه كننده مردم را از راه حق باز داشته و به سوى باطل مىكشانند به عنوان نمونه:
وقتى كه اسلام ظهور كرد دانشمندان يهود موقعيت خود را در خطر ديدند، لذا اوصافى را كه دربارهى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در تورات آمده بود تغيير دادند و صفاتى ضد آن را در تورات نوشتند تا عوام يهود به سوى اسلام جذب نشوند. قرآن در سرزنش آنان مىفرمايد:
«فَوَيلٌ لِلذّينَ يَكتُبُون الكِتابَ بِايديهِم ثمّ يَقولونَ هذا من عنداللَّه لِيَشتروا بِه ثَمَناً قَليلًا فَويل لَهم ممّا كَتَبت ايديهم و وَيل لَهم ممّا يَكسِبون» «1»
«واى بر آنها كه مطالبى با دست خود مىنويسند سپس آن را به خدا نسبت مىدهند تا به بهاى كمى آن را بفروشند. واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنها از آنچه از اين راه به دست آوردند.»
__________________________________________________
(1). بقره/ 78
امیرحسین
10-18-2011, 11:14 AM
نظير اين مطلب در آيه 6 سوره لقمان آمده كه در تفسير آن مىخوانيم:
تاجر مشركى كه به فارس آمده بود، داستانهاى رستم و اسفنديار را فرا گرفت و به حجاز بازگشت و گفت: اگر محمد صلى الله عليه و آله داستان عاد و ثمود مىگويد، من هم داستان رستم و اسفنديار مىگويم كه آيه مذكور در سرزنش او نازل شد.
امام جواد عليه السلام مىفرمايد:
«مَن اصغى الى ناطق فَقد عَبَده فَان كان النّاطِق عَنِ اللَّه فقَد عَبدَ اللَّه وَ ان كان النّاطقُ يَنطِق عَن لِسانِ ابليسَ فَقَد عَبَد الابليس» «1»
«كسى كه به (گفتار) گويندهاى گوش فرا دهد او را بندگى كرده است بنابراين اگر گوينده از خدا و دستورات او سخن مىگويد شنوندهى او خدا را عبادت كرده و اگر از شيطان سخن مىگويد شنوندهى او شيطان را عبادت نموده است.
__________________________________________________
(1). تحف العقول، ص 336
امیرحسین
10-18-2011, 11:18 AM
5- 1- تلقين و تقليد
در مسايل تربيتى و فرهنگى يكى از عوامل زمينهساز، تلقين و تقليد است كه اگر شايسته و بر اساس صحيح باشند زمينهساز كارهاى نيك مىگردند و گرنه زمينهساز گناه مىشوند؛
__________________________________________________
(1). تحف العقول، ص 336
تلقين
در قرآن بعضى از عناوين تكرار شده كه اين تكرار علاوه بر فوايد ديگر يكنوع تلقين وزمينهى سوق دادن بشر به سوى اين عناوين مىباشد مانند:
واژه «اللّه» و «اله» كه 2807 بار در قرآن تكرار شده است.
يا جمله: «ان الله على كل شيى قدير» «خداوند بر هر چيز تواناست.»
واينكه خدا «قدير» (توانا) است چهل و پنج بار در قرآن آمده است.
در سوره «الرحمن» كه در مكه نازل شده و 78 آيه دارد، 31 بار «فَبِاىّ آلآء رَبّكُما تُكذِّبان» «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مىكنيد؟» تكرار شده است.
در سوره «مرسلات» اين آيه 10 بار تكرار شده است:
«ويل يَومَئذٍ لَلمُكذِّبين» «واى در آن روز (قيامت) بر تكذيب كنندگان»
اين جمله در آيه 11 «طور» و آيه 10 «مطففين» نيز آمده است.
در سورهى «قمر» 4 بار «و لَقَد يَسّرنا لِلذّكْر فَهل مِن مُذّكر»
«ما قرآن را براى يادآورى آسان كرديم آيا كسى هست كه متذكر شود؟» تكرار شده است.
اين تكرارها بيشتر جنبهى تلقينى دارد تا گوش جان ما، اين امور را مكرر در مكرر بشنود و اين مطالب در اعماق جان، نقش ببندد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«به دروغگو راه دروغ را تلقين نكنيد چنانكه فرزندان يعقوب نمىدانستند كه گرگ انسان را نيز مىخورد تا اينكه پدرشان آن را به آنان تلقين نمود.» «1»
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 474. (تلقين يعقوب به فرزندانش اين بود كه اگر يوسف را به صحرا ببريد مىترسم گرگ او را بخورد. آنها از تلقين پدر سوء استفاده كرده وهمين را دستاويز قرار دادند.)
امیرحسین
10-18-2011, 11:19 AM
تقليد
در راستاى زمينههاى فرهنگى گناه، يكى از موضوعات زمينهساز، «تقليد كوركورانه» است.
تقليد داراى اقسامى است: 1- تقليد عالم از عالم 2- تقليد عالم از جاهل 3- تقليد جاهل از جاهل 4- تقليد جاهل از عالم.
در ميان اين اقسام تنها نوع چهارم صحيح است و نوع اول نيز گاهى صحيح و گاهى ناصحيح است.
اما تقليد جاهل از جاهل و يا تقليد عالم از جاهل، تقليد كوركورانه است و گاهى زمينهساز بسيارى از مفاسد و جنايات مىشود.
تقليد كوركورانه يعنى عدم استقلال، وابستگى ذلّتبار به ديگران و به دنبال آن مدپرستى و هرزه گرايى و زندگى پوچ و طفيلى.
در قرآن مىخوانيم: هنگامى كه رسولان خدا مردم را به توحيد و ترك بتپرستى دعوت مىكردند بتپرستان در پاسخ مىگفتند:
«ان انتم الّا بشر مثلنا تريدون ان تصدّونا عمّا كان يعبد آباؤنا» «1»
«شما انسانهايى مانند ما هستيد و مىخواهيد ما را از آنچه پدرانمان مىپرستيدند باز داريد.»
تقليد كوركورانه از نياكان يك منطق سستى است كه مشركان در برابر پيامبران اقامه مىكردند و همين منطق بىاساس نمىگذاشت كه از گناهان و انحرافات عقيدتى و اخلاقى خود دست بكشند؛ قرآن مىفرمايد:
«و اذا قيل لهم اتَّبِعوا ما انزل اللّه قالوا بل نَتّبِع ما الفَينا عليه آباؤنا» «2»
«و هنگامى كه به مشركان گفته مىشد از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، در پاسخ مىگويند: بلكه ما از آنچه پدران خود رابر آن يافتيم پيروى مىنماييم.»
__________________________________________________
(1). ابراهيم/ 10
(2). بقره/ 170. (تقليد كوركورانه از نياكان در آيات 70 اعراف، 62 و 87 هود نيز آمده است.)
امیرحسین
10-18-2011, 11:19 AM
6- 1- شخصيت گرايى
يكى ديگر از زمينههاى فرهنگى گناه، شخصيت گرايى است. روشن است كه انسان در زندگى نياز به الگو دارد و الگو بايد يك انسان كامل باشد تا به پيروى از آن بتوان به اهداف عالى انسانى نايل گرديد.
هميشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانوسيله مؤثرى براى تربيت آنها بوده است و انسان طبعاً الگوگرا است و در تمام ابعاد زندگى مىخواهد، شخصى را الگوى خود سازد و به دنبال او حركت كند، ولى اگر فرهنگ صحيحى در جامعه نباشد، الگوهاى كاذب، جايگزين الگوهاى صحيح شده، و در اين رهگذر ضربات سنگينى بر انسانيت وارد مىگردد.
در قرآن با تعبير «اسوة حسنة» كه به معنى تاسّى و پيروى نيك است از الگوى صحيح ياد شده و اين تعبير سه بار در قرآن آمده است. «1» و در اين سه مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ابرهيم خليل عليه السلام به عنوان اسوهى حسنه معرفى شدهاند.
بايد كاملًا توجه داشت كه الگوهاى كاذب و شخصيتهاى مصنوعى و تراشيده، يكى از بلاهاى بزرگ و زمينههاى فساد و گناه است و بايد در اين راستا با كمال دقت و احتياط گام برداشت.
__________________________________________________
(1). احزاب/ 1، ممتحنه/ 4- 5
امیرحسین
10-18-2011, 11:20 AM
7- 1- كتمان حق
كتمان حق، كتمان علم و كتمان هرگونه ارزشى، يكى ديگر از عوامل فرهنگى زمينهساز گناه است كه موجب انحراف و برچيده شدن حق و ارزشها در جامعه مىشود، لذا قرآن شديداً از آن نهى كرده است:
«و لا تَلْبسُوا الْحقّ بِالباطِل و تَكتُموا الْحقّ و انتُم تَعلَمون» «1»
«وحق را با باطل نياميزيد وحقايق را با اينكه مىدانيد، كتمان نكنيد.»
و در آيه 159 همين سوره، كتمان كنندگانِ حق مشمول لعن خدا و لعنت كنندگان قرارگرفتهاند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«من سُئل عن علم يعلمه فكتم لجم يوم القيامة بلجام من نار» «2»
«هر گاه از دانايى چيزى سؤال شود ولى او با اينكه جواب پرسش را مىداند كتمان كند، در قيامت افسارى از آتش بر دهان او زده شود.»
__________________________________________________
(1). بقره/ 42
(2). مجمع البيان/ ج 1 ص 240، سفينة البحار/ ج 2 ص 470
امیرحسین
10-18-2011, 11:22 AM
2- زمينههاى خانوادگى گناه
يكى ديگر از زمينهها كه نقش بسزايى براى سوق دادن انسان به سوى گناه دارد زمينههاى بد خانوادگى است چنانكه زمينههاى نيك خانوادگى اثر بسيار خوبى در اجتناب از گناه خواهد داشت.
در آغاز به اين اشعار توجه كنيد:
خشت اول چون نهد معمار كج-----تا ثريا مىرود ديوار كج
و حافظ مىگويد:
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض-----ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود
آيين اسلام كه يك آيين جامع و سازنده است براى اينكه زمينههاى خانوادگى بر اساس درست پىريزى شود و در نتيجه ثمرات آن نيز درست و سالم باشد از همان آغاز دستورهايى داده كه اگر بطور دقيق رعايت شود قطعاً نتايج درخشانى خواهد داشت از جمله:
1- قانون وراثت.
2- ازدواج.
3- تربيت فرزند.
4- تغذيه.
امیرحسین
10-18-2011, 11:22 AM
1- 2- قانون وراثت
امروز بر همگان روشن است و از نظر علمى و دينى از مسلمات است كه همانگونه كه فرزندان در شئون جسمى از پدر و مادر ارث مىبرند در امور معنوى و حالات روحى نيز ارث مىبرند.
مثلا پدر و مادرى كه شجاع، پاكدامن، با اراده و متدين هستند، نقش بسيار در انتقال اين صفات به فرزندان خود دارند.
و به عكس اگر ترسو، ناپاك، سست اراده و بىبندوبار باشند، مسلماً زمينهساز اين صفات در فرزندان خود خواهند شد، براى توضيح بيشتر به ذكر يك آيه و چند روايت مىپردازيم:
1- در قرآن مىخوانيم كه حضرت نوح عليه السلام در مورد قوم گنهكار خود چنين نفرين كرد:
«پروردگارا! احدى از آنان را روى زمين زنده مگذار، چرا كه اگر آنها را زنده بگذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر بوجود نمىآورند.» «1»
اين آيه اشاره به قانون وراثت مىكند كه پدر و مادر ناپاك موجب ايجاد فرزند ناپاك خواهند شد.
2- در زيارت مطلقه امام حسين عليه السلام وبعضى از زيارتهاى ديگر خطاب به امامان عليهم السلام مىخوانيم:
«أشهد أنّك كنتَ نوراً فى الأصلاب الشّامِخة و الأرحام المطهّرة لم تُنَجّسكَ الجاهليّة بِانجاسها و لم تُلبسك من مُدْلَهمّات ثيابها»
«گواهى مىدهم كه تو نورى بودى در پشتهاى بلند مرتبه و در رحمهاى پاك، دوران جاهليت بوسليه پليدىهايش تو را آلوده نساخت و تيرهگىهاى جامههايش را بر تن تو نكرد.»
اين عبارت معروف در زيارتنامهها، اشاره به طهارت و پاكى پدران و مادران امامان معصوم عليهم السلام دارد كه آنها از هر نظر پاك بودند و قداست و پاكى را به ارث بردهاند.
__________________________________________________
(1). «انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجراً كفاراً» نوح/ 27
امیرحسین
10-18-2011, 11:23 AM
3- رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايند:
«الشقى شقى فى بطن امه، و السعيد سعيد فى بطن امه» «1»
«انسان تيرهبخت در رحم مادرش تيرهبخت است و انسان سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند است.»
يعنى انسان زمينههاى سعادت و شقاوت را از والدين به ارث مىبرد.
انتخاب همسر شجاع
پس از شهادت فاطمهى زهرا عليها السلام اميرمؤمنان على عليه السلام تصميم گرفت ازواج كند، برادرش عقيل در نسبشناسى معروف بود، خانوادهها و قبايل را خوب مىشناخت، على عليه السلام موضوع تصميم ازدواج خود را با عقيل در ميان گذاشت و به او فرمود: مىخواهم بانويى را براى من پيدا كنى و از او خواستگارى نمايى كه از خاندان شجاع و شيردل باشد.
عقيل عرض كرد: چنين زن را براى چه مىخواهى؟
على عليه السلام فرمود: براى اينكه داراى فرزند شجاع و دلير گردد.
عقيل گفت: چنين زنى در ميان قبيله بنى كلاب وجود دارد و او فاطمه (ام البنين) دختر حزامبن خالدبن ربيعه است.
عقيل از ام البنين خواستگارى كرد و حضرت على عليه السلام با او ازدواج
__________________________________________________
(1). نهج الفصاحه، ص 375، بحار، ج 3 ص 44
نمود و از او فرزندان رشيد و قهرمانى بوجود آمدند كه در كربلا به شهادت رسيدند، يكى از آنها حضرت عباس، قمر بنىهاشم عليه السلام مىباشد. اين فرزندان، شجاعت و .... را از دو جانب (پدر و مادر) به ارث بردهاند. «1»
__________________________________________________
(1). تنقيح المقال مامقانى، رياحين الشريعه، ج 3 ص 292
امیرحسین
10-18-2011, 11:24 AM
5- اميرمؤمنان على عليه السلام در عهدنامهى خود به مالك اشتر بخصوص به افرادى كه از «بيوتات صالحه» (از خانوادههاى صالح و پاك) برخاستهاند، تكيه كرده و در يك مورد مىفرمايد:
«ثم الصق بذوى المروئات و الاحساب و اهل البيوتات الصالحة»
«سپس روابط خود را با افراد با شخصيت و اصيل و از خاندانهاى صالح بر قرار ساز.»
و در مورد ديگر مىفرمايد:
«و توخ منهم اهل التجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام» «2»
«در ميان كارگزارانت آنها را كه با تجربه تر و پاكتر از خاندان صالح و پيشگامتر در اسلام هستند بر گزين.»
از اين كلام استفاده مىشود كه در كارهاى كليدى بايد افرادى را كه از خاندانهاى پاك مىباشند، برگزيد.
6- و نيز اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق» «3»
«خوشخويىها نشانه نيكى رگها است.»
منظور از «نيكى رگها» همان پاكى خانوادگى است كه فرزند از پدر و مادر به ارث مىبرد.
__________________________________________________
(2). نهج البلاغه، نامه 53
(3). غررالحكم، ج 1 ص 379
امیرحسین
10-18-2011, 11:25 AM
خاطره
در جنگ جمل كه در سال 36 هجرى در بصره بين سپاه على عليه السلام و سپاه عايشه و طلحه و زبير واقع شد، على عليه السلام در يك نقطه از جبهه به فرزندش محمد حنفيه فرمود: حمله كن، و از آنجا كه لشكر بصره در برابر محمد حنفيه تيراندازى مىكردند، محمد حنفيه منتظر ماند كه تيراندازى دشمن تمام شود، آن وقت حمله كند.
بار ديگر على عليه السلام به او فرمود: حمله كن!
او حمله كرد، ولى بين تيرها و نيزهها توقف نمود و از پيشروى باز ايستاد. امام على عليه السلام به نزد او آمد:
«فضربه بقائم سيفه و قال ادركك عرق من امك» «1»
«با راستاى شمشيرش به او زد و فرمود: رگى (ارثى) از مادرت به سراغ تو آمده است.»
نشانههاى فرزند نامشروع
امام صادق عليه السلام فرمود:
«فرزند نا مشروع چند نشانه دارد:
1- ما خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله را دشمن دارد.
2- به كار حرامى كه از آن به وجود آمده (يعنى زنا) تمايل و اشتياق دارد.
3- دين را سبك مىشمرد.
4- در بر خورد با مردم خشن و بد اخلاق است.» «2»
آرى شخصى كه بر اساس غير قانونى پىريزى شده در چنين فردى زمينه براى كارهاى غير قانونى و گناه بسيار است.
نتيجه اينكه: قانون وراثت از اصول مسلم اسلامى و علمى است كه اگر بر اساس نادرست و ناسالم باشد، يكى از مهمترين زمينههاى گناه و گرايش به گناه را در انسان به وجود مىآورد.
__________________________________________________
(1). تتمة المنتهى، ص 2
(2). سفينة البحار، ج 1 ص 560. بحار، ج 75 ص 279.
امیرحسین
10-18-2011, 11:26 AM
2- 2- ازدواج
ازدواج و تشكيل خانواده يكى از اصول و ضرورتهاى اجتماعى است كه در دين اسلام سفارش بسيار به آن شده است.
و نيز در اسلام سفارش مؤكد شده كه در انتخاب همسر امورى را رعايت كنند. همسر خوب زمينهساز خوبى براى فرزندان نيك است و به عكس از زن آلوده توقع داشتن فرزند نيك نيست و بايد دانست كه يكى از زمينههاى انحراف و گناه زنان ناصالح هستند. كه چنين زمينهها را براى فرزندان خود پىريزى مىكنند در اين راستا به اين روايات توجه كنيد:
1- پيامبر صلى الله عليه و آله در اجتماعى براى مردم چنين فرمودند:
«ايّها النّاس ايّاكم و خضراء الدّمن، قيل يا رسول الله و ما خضراء الدّمن؟ قال: المراة الحسناء فى منبت السوء» «1»
«اى مردم! از سبزىهايى كه از زمينههاى كثيف مىرويد، دورى كنيد.
شخصى پرسيد، آن سبزى هاچيست؟ فرمود: زن زيبايى كه از خاندان بد به وجود مىآيد.»
2- شخصى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و در مورد ازدواج به مشورت پرداخت، رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود:
«أنكح و عليك بذات الدين» «2»
«ازدواج كن، و بر تو باد كه با بانوى متدين، ازدواج كنى.»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 14 ص 29
(2). وسائل الشيعه، ج 14 ص 30
3- اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«اياكم و تزويج الحمقاء فان صحبتها بلاء، و ولدها ضياع» «از ازدواج با زن كم عقل بپرهيزيد، زيرا مصاحبت با او بلا است و فرزند او (در مسير) تباهى است.» «1»
4- امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«من زوج كريمته من شارب خمر قطع رحمها» «2»
«كسى كه دخترش را به ازدواج شرابخوار در آورد، پيوند خويشاوندى خود را با دخترش قطع كرده است.»
5- امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«طوبى لمن كانت امه عفيفة» «3»
«خوشا به سعادت كسى كه مادرش پاكدامن و عفيف باشد.»
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 12 ص 12، وسائل الشيعه، ج 14 ص 56
(2). فروع كافى، ج 2 ص 11
(3). بحار، ج 23 ص 79
امیرحسین
10-18-2011, 11:27 AM
3- 2- تربيت فرزند
يكى از دستور العملهاى مهم اسلام، تربيت فرزند بر اساس برنامههاى صحيح است و به عكس عدم تربيت و يا تربيت ناصحيح يكى از زمينههاى پيدايش انحراف و گناه در فرزند مىباشد. در اسلام به اين امر مهم بسيار توجه و سفارش شده است.
همانگونه كه اگر باغبانى نهالى در زمين بكارد لازم است در تربيت آن بكوشد و عوامل پرورش آن را فراهم كند و از هرگونه عوامل آسيبرسان جلوگيرى نمايد، تا آن نهال، درختى پرثمر گردد، پدر و مادر نيز بايد در تربيت فرزند كوشا باشند كه كوتاهى در اين راستا مساوى با سقوط فرزند و انحراف و نابسامانى او خواهد شد.
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 12 ص 12، وسائل الشيعه، ج 14 ص 56
(2). فروع كافى، ج 2 ص 11
(3). بحار، ج 23 ص 79
براى زن بعد از ازدواج هيچ چيزى مانند شوهردارى و خانهدارى و فرزنددارى نيست، اگر او اين سه مسئوليت بزرگ را براساس صحيح انجام دهد همهى مشكلات در زندگى مشترك خانوادگى رفع مىشود و داراى يك زندگى سالم و خوشبخت خواهد شد.
اگر اين سه موضوع درست انجام گيرد، نخستين گام و بزرگترين گام براى تعليم و تربيت فرزند برداشته شده است.
شوهر نيز بايد تا آخرين توان خود زن را براى انجام اين سه وظيفه مهم كمك كند.
در تربيت فرزند گرچه پدر و مادر هر دو مسئولند ولى سنگينى اين كار معمولًا بر دوش مادر است، زيرا او بيشتر به بچه نزديك است و با او سر و كار دارد. چنانكه در ناموس خلقت نيز، هنگامى كه نطفهى مرد در رحم زن قرار گرفت، به روشنى نقش بسيار زن در مراحل تكوين و تربيت فرزند، ديده مىشود.
به هر حال پدر و مادر در تربيت فرزند نقش بسيار دارند تا آنجا كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«كلّ مُولُود يُولَد على الفِطرَة حتّى لِيَكونَ ابَواهما اللَّذان يُهَوِّدانِه و يُنَصِّرانه» «1»
«هر نوزادى بر فطرت اسلام و دين دور از شرك، متولد مىشود، و رنگهايى همچون يهوديت و نصرانيت انحرافى از طريق پدر و مادر در او تحميل و القاء مىگردد.»
__________________________________________________
(1). نور الثقلين، ج 4 ص 184
نيز آن حضرت فرمودند:
«رحم الله عبداً اعان ولده على بره بالاحسان اليه، و التّألّف له و تعليمه و تأديبه» «1»
«خداوند رحمت كند بندهاى را كه فرزندش را بر نيكى و سعادتش يارى كند به او احسان نمايد و با او انس و الفت بگيرد و به آموزش و پرورش او بپردازد.»
باز فرمودند:
«رحم الله والدين اعانا ولدهما على برهما» «2»
«خداوند پدر و مادرى را رحمت كند كه فرزند خود را در راه سعادتش يارى مىنمايند.»
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه ويحسن ادبه ويعلمه القرآن» «3»
«حق فرزند بر پدر اين است كه پدر براى او نام نيك انتخاب كند و تربيت او را به نيكى انجام دهد و قرآن رابه او بياموزد.»
__________________________________________________
(1). مستدرك الوسائل، ج 2 ص 626
(2). فروع كافى، ج 6 ص 48
(3). نهج البلاغه، حكمت 399
امیرحسین
10-18-2011, 11:28 AM
گرم نگهداشتن كانون خانواده
در روش تربيت صحيح هيچ چيزى مانند محبت و گرم نگهداشتن كانون خانواده اثر بخش نيست، پدر و مادر بايد محيط خانه را كه فرزندانشان در آن محيط پرورش مىيابند، كاملًا سالم نگهدارند. خشت اول اصلاح و تربيت صحيح فرزند، به اصلاح محيط خانه است.
محبت زن و شوهر به همديگر اساس سالمسازى محيط خانه است.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«خيركم خيركم لاهله و أنا خيركم لاهلى» «1»
«بهترين شما كسى است كه نسبت به خانوادهاش رفتار نيك كند و من چنين هستم.»
در كتاب بحار الانوار «2» روايات بسيارى آمده كه در آنها سفارش به محبت شوهر به همسرش شده است.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«دوستان ما كسانى هستند كه به همسرانشان بيشتر محبت مىكنند.» «3»
و نيز فرمودند:
«از اخلاق پيامبران اين است كه به همسرانشان محبت مىكنند.» «4»
مردى به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت:
«ما قَبَّلتُ صَبيّاً قطّ»، «من هرگز كودكى را نبوسيدهام!»
وقتى او رفت پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
«هذا رجلٌ عندى انّه من اهل النّار»
«اين مردى است كه در نزد من از اهل دوزخ مىباشد.»
يونسبنرباط مىگويد: امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
«رَحِم اللّه من اعانه ولده على بِرّه»
«خدا رحمت كند كسى را كه فرزندش را به نيكيش، يارى كند.»
به امام عرض كردم: چگونه او را به نيكيش يارى كند؟
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 14 ص 122
(2). بحار، ج 103 ص 226- 233
(3). بحار، ج 103 ص 223
(4). بحار، ج 103 ص 228
در پاسخ فرمود:
«يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لايرهقه و لا يحرق به» «1»
«آنچه در حد توان اوست از او بپذيرد و آنچه را برايش سخت است از او بگذرد و به او ظلم و تحميل نكند و نسبت جهل و ابلهى به او ندهد.»
به اين ترتيب نتيجه مىگيريم كه تربيت فرزند بر اساس صحيح زمينهساز ارزشها در وجود اوست و بر عكس عدم تربيت او زمينهى انحراف و گناه را در او به وجود مىآورد.
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 6 ص 50
امیرحسین
10-18-2011, 11:30 AM
تحقير زمينهساز گناه
از راههاى مهم تربيت و هدايت، شخصيت دادن به افراد مخصوصاً به كودكان است، بنابراين يكى از امورى كه در مساله تربيت فرزند قطعاً بايد مورد توجه قرار گيرد، مساله تحقير و ايجاد خودكمبينى است.
پدر و مادر و مربيان، بايد به كودك احترام بگذارند و غرور او را سركوب ننمايند و به عبارت ديگر، از هر موضوعى كه عقده حقارت و خودكمبينى در كودك ايجاد مىكند دورى نمايند و در بزرگسالان نيز مساله چنين است بايد احترام كافى به مردم گذارد تا احساس كمبود و حقارت ننمايند و گرنه سر از عقدهى حقارت بيرون آورده و منشا انحرافات و گناهان خواهد شد.
امام هادى عليه السلام مىفرمايد:
«من هانت عليه نفسه فلا تامن شره» «2»
«كسى كه شخصيتى براى خود قايل نيست از شر او بر حذر باش.»
امير المؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
«من كَرُمَت عليه نفسه لم يُهِينها بالمعصية» «3»
__________________________________________________
(2). تحف العقول، ص 574
(3). غرر الحكم، ج 2
«كسى كه نفس خويش را گرامى مىدارد با گناه خوارش نمىسازد.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«لا يَكذِبُ الكاذب الّا من مِهانَةِ نَفسِه» «1»
«دروغگو دروغ نمىگويد مگر به خاطر خوارى نفس خود.»
نتيجه اينكه نبايد انسان كسى را تحقير كند و خوار بشمرد چرا كه موجب عقدهى حقارت شده و اين عقده زمينهساز گناه خواهد بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام در تربيت كودك هرگز شخصيت كودك را نمىشكستند بلكه با احترام خاصى شخصيت او را بارور مىنمودند؛
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«اكرموا اولادكم و احسنوا ادبهم يغفرلكم» «2»
«به فرزندان خود احترام بگذاريد و تربيت آنها را به نيكويى انجام دهيد كه خداوند گناهانتان را مىبخشد.»
در اسلام سفارش شده بين فرزندانتان تبعيض قايل نشويد، مساوات در امور را بين آنها حفظ كنيد. نيكو با آنان سخن بگوييد. نام بد روى آنها نگذاريد و با القاب زشت ياد نكنيد و ....
__________________________________________________
(1). بحار، ج 72
(2). مكارم الاخلاق، ص 222
امیرحسین
10-18-2011, 11:32 AM
يك حادثه عجيب
امام صادق عليه السلام فرمودند:
رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز ظهر را با مردم به جماعت خواند ولى بر خلاف معمول، دو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد. بعد از نماز مردم از آنحضرت پرسيدند آيا حادثهاى رخ داد كه شما نماز را اينگونه (با شتاب) تمام كرديد؟
فرمود: «أما سَمعتم صُراخ الصّبى»
«آيا شما صداى گريه كودك را نشنيديد؟» «1»
توجه كامل به حفظ عفت فرزندان
يكى از وظايف مهم پدر و مادر توجه عميق و جدى به حفظ عفت و پاكدامنى كودكان است. در اين خصوص پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«ايّاكم وأن يجامع الرجل امرأته والصبى فى المهد ينظر اليهما» «2»
«مبادا در حالى كه كودكى در گهواره به شما مىنگرد آميزش كنيد.»
و در آيه 58 سوره نور چنين مىخوانيم:
«... و الّذينَ لم يَبلغوا الحُلم مِنكم ثَلاث مرّات مِن قَبل صلوة الفَجر و حين تَضَعون ثِيابكم من الظّهيرَة و من بعد صلوة العشاء ثلاث عَوراتٍ لكم»
«و كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيدهاند در سه وقت از شما اجازه بگيرند، قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى (معمولى) خود را بيرون مىآوريد و بعد از نماز عشا اين سه وقت خصوصى براى شما است.»
و در آيه 59 سوره نور در مورد فرزندان بالغ چنين مىفرمايد:
«و إذا بَلَغ الأطفال مِنكم الحُلُم فَليَستأذنوا كما أستأذن الّذين من قبلهم»
«و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ برسند، بايد (در همه وقت براى ورود به اطاق والدين) اجازه بگيرند، همانگونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مىگرفتند.»
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 6 ص 48
(2). بحار، ج 103 ص 295
اين دستور متوجه اولياى اطفال است و آنها موظفند كه اين احكام را به كودكان خود اعم از دختر و پسر بياموزند كه فرزند نابالغ در سه وقت موظف به اجازه گرفتن مىباشد و كودكان بالغ وظيفه دارند در همه حال به هنگام ورود به اطاق خصوصى پدر و مادر اجازه بگيرند.
آرى! در اجراى اين دستورات به هيچ وجه مسامحهكارى صحيح نيست و گاه مىشود كه سهلانگارى پدر و مادر و برخورد كودكان با منظرههايى كه نمىبايست آن را ببينند، سرچشمهى انحراف اخلاقى و گاه بيمارىهاى روانى، و آلودگى جنسى شده است.
امیرحسین
10-18-2011, 11:33 AM
4- 2- تغذيه
از نظر علم و دين مسلم است كه علاوه بر اينكه غذا در جسم انسان اثر مىگذارد و موجب حفظ و تقويت آن مىگردد در روح انسان نيز اثر مىگذارد. همانگونه كه غذاى سمّى جسم انسان را مسموم مىكند، غذاى حرام روح انسان را آلوده مىنمايد.
در آيه 3 سورهى مائده مىخوانيم:
«حُرّمتْ عَليكُم الْمَيتَة والدّم ولَحْمالخِنزير وَما اهِلَّ لِغَير اللَّه به ..»
«گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيوانهايى كه به غير نام خدا ذبح شوند و ... بر شما حرام است.»
غذايى كه اسلام حرام كرده بدون علت و حكمت نيست.
مثلًا يكى از غذاهاى حرام در اسلام گوشت خوك است. گوشت خوك در دنيا رواج دارد، بسيارى از مردم غير مسلمان از آن استفاده مىكنند و آن را به عنوان غذاى مطبوع مىخورند.
گاهى بعضى از غرب زدگان مىگويند: چرا گوشت خوك حرام است؟
اين گوشت كه ضرر ندارد، و اگر گوشت خوك انگل زاست و توليد كرم تريشين و ... مىكند، تكنيك و پيشرفت علوم، اين آثار را از بين مىبرد، بنابراين وقتى گوشت خوك زيان جسمى نداشت پس چرا حرام باشد؟
پاسخ سؤال بسيار روشن است، افرادى كه اين سؤال را مطرح مىكنند يك طرف قضيه را مىبينند، فرضاً گوشت خوك ضرر جسمى نداشته باشد، ولى ضررهاى روحى آن را نمىتوان انكار كرد.
خوك يك حيوان بىبند و بار و كثيف و تنفرآور است، حيوانى كه خوى اين چنين دارد در گوشت او نيز چنين زمينهاى وجود دارد و انسانى كه گوشت خوك مىخورد خوى بىبند و بارى و پليدى و شهوترانى را از خوك به سوى خود منتقل مىنمايد، و در اين هيچ شكى نيست.
امیرحسین
10-18-2011, 11:33 AM
قرآن يهوديان تيره دل و كارشكن را به «أكّالون لِلسُّحت» «1» «بسيار حرام خوار»، ياد كرده است. و اين تعبير هشدار عميقى است براى آنان كه غذاى حرام مىخورند كه چنين كسانى همچون يهوديان شكمپرست كارشكنى كرده و همواره سد راه دين هستند و خلاف قانون را روش معمول خود مىدانند.
زيانهاى جسمى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى حرام خوارى بر كسى پوشيده نيست، و يكى از بزرگترين خطراتى است كه انسان را از نظر فردى و اجتماعى به نابودى و سقوط تهديد مىكند.
در قرآن مىخوانيم:
«و لا تَاكُلوا امْوالكم بَينَكم بِالباطِل و تُدلوا بها الى الحُكّام لِتَاكُلوا فَريقاً من أموالِ النّاس بِالاثم و أنتم تعلمون» «2»
«و اموال يكديگر را به باطل (و نا حق) در ميان خود نخوريد، و براى خوردن قسمتى از مال مردم بر اساس گناه، (قسمتى از) آن را به قاضيان ندهيد، در حالى كه مىدانيد.»
__________________________________________________
(1). مائده/ 42.
(2). بقره، 188
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«لَعن اللّه الرّاشى والمُرتشى والسّاعى بينهما» «1»
«خداوند لعنت كند، گيرنده رشوه و دهنده رشوه را و همچنين آنكس را كه واسطه ميان آن دو است.»
امام صادق عليه السلام فرمودند:
«السُّحت أنواعٌ كثيرة»
«مال حرام داراى انواع بسيار است.»
و مزد زن زناكار و پول شراب را از انواع سحت شمرده، آنگاه فرمود:
«فامّا الرُّشا فى الحُكم فَهو الكُفر باللّه العَظيم» «2»
«اما رشوه گرفتن براى قضاوت كفر به خداى بزرگ است.»
در قرآن مىخوانيم:
«إنّ الّذينَ يَأكلونَ اموال اليَتامى ظُلماً انّما يَأكلون فى بُطونِهم ناراً و سَيصلون سَعيراً» «3»
«كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مىخورند، همانا آتش مىخورند و بزودى در آتش سوزان مىسوزند.»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 12 باب 5 (ابواب مايكتسب به)
(2). فروع كافى، ج 5 ص 127
(3). نساء/ 10
امیرحسین
10-18-2011, 11:35 AM
غذاى حرام در روايات
در اينجا به عنوان نمونه به ذكر چند روايت در مورد غذاى حرام مىپردازيم:
1- امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
«ما من عبادة افضل من عفة البطن و الفرج» «1»
«هيچ عبادتى بهتر از نگهداشتن شكم از مال حرام و پاكدامنى نيست.»
2- امام سجاد عليه السلام مىفرمايد:
«حق بطنك ان لاتجعله وعاء للحرام» «2»
«حق شكم تو آن است كه آن را ظرف حرام قرار ندهى.»
3- و نيز فرمودند:
«ما من شى احبُّ الى اللّه بَعد مَعرفته من عفّة البَطن و الفرج» «3»
«هيچ چيزى بعد از شناخت خدا در پيشگاه او بهتر از كنترل شكم و شهوت (از حرام) نيست.»
4- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: سه امر است كه در مورد آن بعد از خودم نسبت به امتم مىترسم؛
«الضلالة بعد المعرفة ومضلات الفتن وشهوة البطن والفرج» «4»
«گمراهى بعد از شناخت و گمراهىهاى آشوبها و شهوت (خواست ناصحيح) شكم و زيرشكم.»
__________________________________________________
(1). مجالس السنيه، ج 2 ص 448
(2). مكارم الاخلاق، ص 419
(3). مجالس السنيه، ج 2 ص 429
(4). عيون اخبار الرضا، ج 2 ص 29
امیرحسین
10-18-2011, 11:37 AM
5- امام باقر عليه السلام فرمودند:
«الذنوب كلها شديدة و اشدها ما نبت عليه اللحم و الدم»
«همه گناهان سنگين و بزرگ هستند، و سنگيترين آنها گناهى است كه گوشت و خون بر اثر آن برويد.» «1»
و نيز آن حضرت فرمودند:
«ان الرجل اذا اصاب مالًا من حرام لم يقبل منه حج و لا عمرة و لا صلة رحم» «2»
«هرگاه شخصى مال حرام را كسب كند، حج و عمره و صله رحم او پذيرفته (درگاه حق) نمىشود.»
6- در روايت آمده: حضرت موسى عليه السلام شخصى را ديد كه سخت گريه و التماس مىكند و دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و با كمال خشوع و تضرع دعا مىنمايد.
از جانب خدا به موسى عليه السلام وحى شد:
اگر او هر چه بخود بپيچد دعايش به استجابت نمىرسد.
«لأنّ فى بَطنه حراماً و على ظهره حراماً و فى بيته حراماً» «3»
«زيرا در شكم او حرام وجود دارد و همچنين در پشت و خانه او حرام قرار دارد.»
شخصى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: دوست دارم دعايم به استجابت برسد.
رسول اكرم عليه السلام فرمودند:
«طَهّر مأكلك و لاتدخل بَطنك الحرام»
«غذاى خود را پاك كن و غذاى حرام را وارد شكم خود نكن.»
__________________________________________________
(1). بحار، ج 73 ص 317
(2). سفينة البحار، ج 1 ص 448
(3). سفينة البحار/ ج 1 ص 448
امیرحسین
10-18-2011, 11:40 AM
و «من أحبّ أن يستجابَ دعائه فليَطب مَطعَمه و مَكسبه»
«كسى كه دوست دارد دعايش به استجابت برسد، بايد غذاى خود و راه كسب و درآمد خود را پاك سازد.» «1»
نظير اين روايت از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است. «2»
و نيز روايت شده كه ترك يك لقمه حرام در پيشگاه خدا از دو هزار ركعت نماز مستحبى بهتر است و رد كردن يك دانك (يك ششم درهم) مال حرام به صاحبش بهتر از هفتاد حج مقبول است. «3»
شيخ بهائى در بيان اثر شوم غذاى حرام مىگويد:
لقمه نانى كه باشد شبهه ناك-----در حريم كعبه ابراهيم پاك
گر بدست خود نشاندى تخم او-----ور به گاو خويش كردى شخم او
ورمهى نو در حصارش داس كرد-----ور به سنگ كعبهاش دستاس كرد
ور به آب زمزمش كردى عجين-----مريم آيين پيكرى از حور عين
ور بخواندى بر خميرش بى عدد-----فاتحه يا قل هو الله احد
ور بدى از شاخ طوبى آتشش-----جبرئيل روح الامين هيزم كشش
ور تنور نوح بندد مريمش-----ور دم عيسى بود آتش دمش
ور تو بر خوانى هزاران بسمله-----بر سر آن لقمهى پر ولوله
عاقبت خاصيتش ظاهر شود-----نفس از آن لقمه تو را قاهر شود
در ره طاعت تو را بى جان كند-----خانهى دين تو را ويران كند
درد دينت هست گر اى مرد راه-----چاره خود كن كه دينت شد تباه
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 1 ص 448
(2). كافى، ج 2 ص 486
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 448
امیرحسین
10-18-2011, 11:42 AM
شير مادر، اولين غذاى انسان
قبلًا گفتيم مادر نقش بسيار زيادى در سرنوشت و تربيت فرزند دارد، چرا كه پيوند او با فرزند از نظر آفرينش بسيار زيادتر و نزديكتر از پيوند پدر به فرزند مىباشد.
دانشمندان مىگويند: حتى فكر مادر در فرزندش آن هنگام كه در رحم او است و يا آن هنگام كه شير به او مىدهد اثر دارد.
اگر مادر از آن هنگام كه فرزندش به صورت جنين در رحمش مىباشد و هنگام شير دادن او، قوانين اسلام را بخصوص در مورد تغذيه حلال كاملًا رعايت كند، قطعاً مىتواند فرزند صالح و پاك و سالمى به جامعه تحويل دهد.
و اگر در روايات مىخوانيم سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند شده و بدبخت در رحم مادرش بدبخت شده. بيانگر همين مطلب است كه مادر نقش بسيار مهمى در چگونگى ساختار فرزندش دارد.
*براى توضيح بيشتر به اين روايات توجه كنيد:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«لا تَستَرضِعوا الحَمقاء فانّ اللَّبَن يَعدى و إنّ الغُلام يَنزَع الى اللّبن»
«زن ابله و كم عقل را براى شير دادن فرزندتان انتخاب نكنيد زيرا (طبع) شير انتقال مىيابد و خوى فرزند شبيه (باطن) شير مىگردد.»
2- امام باقر عليه السلام به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«زن ابله را شير دهندهى فرزند خود قرار ندهيد.
«فانّ اللَبن يَغلب الطباع»
چرا كه شير بر طبعها چيره مىگردد.»
و در روايت ديگر آمده كه فرمود:
«فانّ الولد يَشُبُّ عليه» «1»
«زيرا فرزند بر اساس آن شير جوان مىگردد.»
3- از امام كاظم عليه السلام سؤال شد: آيا زنى كه فرزندى از راه زنا آورده است روا است كه بچهاى را به او بدهند تا به آن بچه شير بدهد؟
در پاسخ فرمودند:
«لا يصلح و لا لبن ابنتها التّى ولدت من الزّنا» «2»
«صلاح نيست كه بچهاى از شير او بخورد و همچنين صلاح نيست از شير دختر او كه از زنا به وجود آمده بخورد.»
4- محمدبن مروان مىگويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:
«استرضع لولدك بلبن الحسان وايّاك والقباح فان اللبن قد يعدى» «3»
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 6 ص 43
(2). فروع كافى، ج 6 ص 44
(3). فروع كافى، ج 6 ص 44
«در مورد شير دهنده فرزندت مراقب باش كه زنان زيبا به او شير بدهند و بپرهيز از انتخاب دايههاى زشت روى «1» زيرا شير گاهى اثر مىگذارد و صفات زن شيرده را به طفل شيرخوار سرايت مىدهد.»
__________________________________________________
(1). احتمال دارد منظور از حسان و قباح زنان نيك سيرت و بد سيرت باشند
امیرحسین
10-18-2011, 11:42 AM
و در چند روايت نهى شده از اينكه زنان شرابخوار به فرزندى شير بدهند و با تاكيد دستور داده شده كه زنان هنگام شير دادن رعايت نظافت و بهداشت و پاكيزگى را بنمايند و فرزند خود را به دايههايى كه رعايت نظافت را نمىكنند ندهند. «2»
5- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«تَخَيّروا للرِّضاعِ كما تَتخيّرونَ للنّكاحِ فانّ الرّضاعَ يُغيّر الطّباع» «3»
«انتخاب كنيد زنان شيرده را براى شير دادن چنانكه براى ازدواج انتخاب مىكنيد، زيرا شير دادن طبيعت شيرخوار را تغيير مىدهد.»
داستان شير نخوردن پيامبرانى مانند موسى عليه السلام و محمّد صلى الله عليه و آله در دوران كودكى از سينهى زنهاى مختلف و شير خوردن موسى عليه السلام از سينهى مادرش و شير خوردن رسول خدا صلى الله عليه و آله از سينه حليمه سعديه كه زن پاكدامن و نيك سيرتى بود بيانگر آنست كه بايد در انتخاب دايه و شير كه غذاى نخستين است مراقب بود تا از كانال پاك و نيك باشد.
در مورد شير خوردن موسى عليه السلام در قرآن مىخوانيم:
«و حَرّمنا عَليه المَراضِع مِن قَبل» «4»
«ما همه زنان شيرده را از قبل بر موسى حرام كرديم.»
__________________________________________________
(1). احتمال دارد منظور از حسان و قباح زنان نيك سيرت و بد سيرت باشند
(2). فروع كافى، ج 6 ص 44
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 523
(4). قصص/ 12
امیرحسین
10-25-2011, 11:58 AM
3- زمينههاى اقتصادى گناه
گاهى امور اقتصادى زمينهى گناه مىشود كه اين زمينهها بر دو گونهاند:
1- سرمايه و ثروت.
2- فقر و تهيدستى.
گاهى انسان از بى پولى طغيان مىكند، و گاهى بر اثر ثروت زياد و بادآورده طغيان مىنمايد.
آيات و روايات در اين باره بسيار است، كه چند نمونه ذكر خواهد شد ولى در آغاز بايد توجه داشت سخن ما اين است كه سرمايه و ثروت گاهى زمينهساز فساد و گناه مىشود، نه اينكه دليل فساد و گناه باشد آنگونه كه كمونيستها مىگويند. و فرق است بين زمينه و علت، به عبارت روشنتر، سرمايه علت گناه نيست بلكه در مواردى انسان را متمايل و مشتاق گناه مىكند. (چنانكه شرح خواهيم داد).
در قرآن مىخوانيم:
«إنّ الانسانَ لِيَطغى أنْ راه استَغنى» «1»
«و همانا انسان طغيان مىكند، بخاطر اينكه خود را بىنياز مىبيند.»
اين آيه نمىگويد كه داشتن پول و ثروت علت و عامل فساد است بلكه مىگويد اگر انسان خودش را بى نياز و پولدار ببيند ياغى مىشود. ولى اگر اين ديد و بينش را نداشته باشد سرمايه علت فساد نخواهد شد.
سؤال: آيا سرمايه، عامل فساد است؟
پاسخ: در دو صورت سرمايه عامل فساد است، يكى اگر ديد انسان اين باشد كه سرمايه از من است، و ديگر آنكه معتقد باشد كه در تحصيل و مصرف سرمايه هرگونه بخواهد آزاد است.
ولى آيات و روايات اسلامى مالك اصلى را خدا و سرمايه را از آنِ او و روزى خداوند به ما مىداند.
در قرآن هفت بار آمده: «رزقناكم» «ما به شما روزى داديم» و سيزده بار آمده: «رزقناهم» «ما به آنها روزى داديم» و پنج بار آمده: «يرزقكم» «خداوند به شما روزى مىدهد».
و در مورد تحصيل و مصرف سرمايه نيز حد و مرزى قرار داده مانند اينكه از راه ربا، دروغ، رشوه و ظلم نباشد.
سرمايه همچون چاقو مىماند، كه در دست چاقوكش، مايه فساد است، ولى در دست دكتر وسيله درمان است.
__________________________________________________
(1). علق/ 6- 7
امیرحسین
10-25-2011, 11:59 AM
مثال ديگر: سرما زمينهى سرماخوردگى مىشود ولى علت آن نيست زيرا در زمستان فقط كسانى كه مراقبت نكنند سرما مىخورند وانسان مىتواند با حفظ و مراقبت در زمستان سرما نخورد و انسانى هم هست كه بر اثر بى انصباطى در تابستان سرما مىخورد. بنابراين سرما زمينهى بيمارى است نه علت آن. سرمايه هم مثل سرماست، زمينهى طغيان است نه علت آن. «1»
__________________________________________________
(1). به عبارت علمى: علت تامه نيست، بلكه مقتضى و علت ناقصه است
سرمايه در دست فرعون و قارون عامل فساد است. ولى در دست حضرت سليمان عليه السلام و حضرت داود عليه السلام مايه بركت و آبادانى و جبران كمبودهاى اقتصادى و اجتماعى است.
دو نمونه از ثروتمندان در قرآن
در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مكنت مطرح شده؛ يكى حضرت سليمان عليه السلام و ديگرى قارون كه يكى سرمايه و ثروت را از آنِ خدا مىدانست و آن را وسيله وصول به رضوان خدا قرار داد و ديگرى سرمايه را از آنِ خود مىدانست و آن را وسيله عياشى و زرق و برق دنيا قرار داد.
بينش حضرت سليمان عليه السلام در مورد سرمايه و مكنت اين است:
«هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر» «1»
«اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مىآورم يا كفران مىكنم.» «2»
حضرت سليمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مىدهد و خود را فقير درگاه او مىداند.
ولى سرمايهدار ديگر بنام قارون كه ثروتهاى زيادى انباشته وقتى حضرت موسى عليه السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زكات اموالش را مىكند، او با كمال غرور مىگويد:
«إنّما اوتُيتُه على عِلمٍ عندى» «3»
__________________________________________________
(1). نمل/ 40
(2). ديده مىشود بسيارى از سرمايهداران كه اكثراً در بدست آوردن سرمايه و مصرف آن رعايت موازين اسلام را نمىكنند، و بعضى قارون صفت هستند، بر بالاى در خانه خود اين جمله را كه بر كاشى نوشته شده نصب مىكنند. «هذا من فضل ربى» ولى به دنبال آيه توجه ندارند كه: «ليبلونى ءاشكر ام اكفر»!
(3). قصص/ 78
«اين ثروت را در سايه دانشى كه دارم بدست آوردهام.»
يعنى مديريت من باعث شده، بنابراين سرمايه از خود من است و هيچكس حقى در آن ندارد. خداوند بر او غضب كرد و فرمود:
«فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين» «1»
«پس ما او و خانهاش را در زمين فرو برديم و او گروهى نداشت تا او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمىتوانست خويشتن را يارى دهد.»
__________________________________________________
(1). قصص/ 81
امیرحسین
10-25-2011, 12:01 PM
مترف در قرآن
در قرآن كلمه «مترف» در شكلهاى مختلف آن هشت بار آمده است.
مترف از مادهى ترفه (بر وزن لقمه) به معنى فزونى نعمت است كه صاحبش را غافل و مغرور و مست كند، به گونهاى كه طغيان نمايد.
به عنوان مثال در آيه 34 سبأ مىخوانيم:
«وما ارسَلنا فى قَريةٍ من نذير الّا قالَ مُترفُوها انّا بِما ارسلتم به كافرون»
«ما در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كنندهاى نفرستاديم مگر اينكه مترفين (مستشدگان از ناز و نعمت) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شدهايد كافر هستيم.»
در قرآن اين گونه ثروت كه موجب مستى و غرور شود و زمينهساز گناهان گردد زشت شمرده شده و صاحبان اينگونه سرمايهها شديداً مورد هشدار و اخطار خداوند قرار گرفتهاند چنانكه مىخوانيم:
«و كم اهلكنا من قرية بطرت معيشتها فتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلًا» «1»
«و چه بسيار از (مردم) شهرها و آبادىهايى را به هلاكت رسانديم كه زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، اين خانههاى آنها است كه (ويران شده) و بعد از آنها جز اندكى كسى در آن سكونت نكرد.»
و در آيه نخست سورهى تكاثر مىخوانيم:
«الهاكُم التّكاثُر»
«تفاخر و فزونطلبى شما را سرگرم و غافل ساخت.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«التكاثر فى الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و شدها فى الاوعية» «2»
«تكاثر در اموال انباشتن ثروتهاى نامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن در خزانهها و صندوقها است.»
__________________________________________________
(1). قصص/ 58
(2). نور الثقلين، ج 5 ص 662
امیرحسین
10-25-2011, 12:02 PM
رابطهى فقر و تهيدستى با گناه
قبلًا گفتيم گاهى فقر و تهيدستى زمينهساز گناه مىشود. در روايات اسلامى گاهى از فقر تمجيد شده و گاهى مذمت شده است، آن فقرى كه مذمت شده فقر اقتصادى است، فقرى كه از استعمار و استثمار سرمايه داران چپاولگر و اوضاع نابسامان اقتصادى دامنگير انسانها مىشود و مولود هرج و مرج اقتصادى و يا محصول تنبلى و سستى است.
همين فقر و نادارى بسيارى را به سوى گناه و انحراف مانند: اعتياد، دزدى و جنايات ديگر كشانده است، چنانكه در مثلها آمده: آدم گرسنه ايمان ندارد.
__________________________________________________
(1). قصص/ 58
(2). نور الثقلين، ج 5 ص 662
بنابراين يكى از زمينههاى اقتصادى گناه فقر است كه براى سالم سازى محيط لازم است بطور جدى و اساسى با فقر و نادارى مبارزه كرد.
براى تكميل اين موضوع در اينجا به ذكر چند سخن از اميرمؤمنان عليه السلام مىپردازيم:
آن حضرت مىفرمايد:
«الفقر الموت الاكبر» «1»
«فقر مرگ بزرگ است.»
و به فرزندش محمد حنفيّه فرمود:
«فرزندم از فقر بر تو مىترسم از آن به خدا پناه ببر، چرا كه فقر دين انسان را ناقص و عقل و فكر او را مضطرب و مردم را نسبت به او و او را نسبت به مردم بدبين مىسازد.» «2»
و نيز فرمودند:
«القبر خير من الفقر» «3»
«قبر بهتر از فقر و تهيدستى است.»
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، حكمت 163
(2). نهج البلاغه، حكمت 319
(3). فهرست غرر الحكم (فقر)
امیرحسین
10-25-2011, 12:03 PM
امتيازات و خطوط كلى اقتصاد اسلامى
اساس اقتصاد اسلام بر اين پايه نهاده شده كه در جامعه اسلامى نبايد اسراف و اتراف باشد چنانكه نبايد فقر و تهيدستى باشد. توجه به اين دو اصل بسيارى از مشكلات اقتصادى را حل مىكند، اقتصاد اسلامى، امتيازات و خطوط كلى دارد كه اگر بر اساس صحيح اجرا گردد، ديگر ما هيچگونه مشكل اقتصادى و گناهان معلول آن را نخواهيم داشت. اين خطوط عبارتند از:
1- مال و ثروت از نظر اسلام، امانت است.
2- همه مردم بطور مساوى حق بهرهگيرى از طبيعت (آب و باد و دريا و جنگل و كوه و دشت) را دارند. البته آن كس كه طبق موازين سبقت گرفت حق تقدم با او است.
3- كار تنها كار بازويى نيست بلكه شامل كار فكرى، بيانى، قلمى و ...
نيز مىشود.
4- كار در اسلام عبادت و مقدس مىباشد.
5- در اسلام بر خلاف مكتبهاى ديگر هم حقوق فردى محترم است و هم حقوق جامعه.
6- هدف از كار در اسلام هدف مقدسى است و كسب و درآمد بايد بر اين پايه تنظيم گردد.
7- در اسلام از كسب مال به عزّت تعبير شده و تعبير امامان «برو به دنبال عزت خود.» «1» يعنى برو بدنبال كار و كسب.
و عزيز بودن يعنى نفوذ ناپذير بودن. پس فقر عامل نفوذ بيگانگان است ولى ثروت مشروع عامل نفوذ ناپذيرى مىباشد.
8- خيانت در مزد كارگر از بزرگترين گناهان است.
9- دنيا و ماديات وسيله است نه هدف.
10- بايد بين دنيا و آخرت، تعادل برقرار شود دنياى منهاى آخرت و يا آخرت منهاى دنيا درست نيست.
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 12 ص 5
امیرحسین
10-25-2011, 12:05 PM
11- زن و مرد هر دو بايد كار بكنند، البته با توجه به انتخاب كار مناسب براى هر يك؛ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«طلب الحلال فريضة على كل مسلم و مسلمة» «1»
«كسب ثروت حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»
12- گدايى در اسلام ممنوع است، امام به شخصى فرمود:
«احمل على رأسك و استغن عن الناس» «2»
«بر سر خود بار حمل كن و از مردم بى نياز شو.»
13- كار مصنوعى و شغل كاذب در اسلام ممنوع است (مثل دلال ها و واسطههاى غير لازم).
14- تمام اولياى دين اهل كار بودند، حضرت نوح عليه السلام نجّار بود، حضرت هود عليه السلام تاجر بود، ادريس عليه السلام خياط بود، بسيارى از آنها دامدار و كشاورز و چوپان بودند.
جالب اينكه در ماجراى حضرت شعيب و موسى عليهما السلام آمده: شعيب به موسى گفت:
«من مىخواهم يكى از دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار چوپانى كنى.»
15- اسلام به امور توليدى مانند كشاورزى و دامدارى عنايت خاص دارد در بعضى از تعبيرات امامان عليهم السلام آمده:
«انكم لمسئولون فى البقاع و البهائم»
«شما در مورد زمينها و حيوانات باز خواست مىشويد.»
__________________________________________________
(1). بحار، ج 103 ص 9
(2). فروع كافى، ج 5 ص 77
16- تنبلى و بى حوصلگى و به دنبال كار نرفتن كه باعث كَلّ بر ديگران شود از گناهان بزرگ است چنانكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«ملعون من القى كَلّه على النّاس» «1»
«كسى كه زحمت زندگيش را برگردن ديگران بگذارد ملعون است.»
«اللهم بارك لنا فى الخبز و لا تفرق بيننا و بينه فلولا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا ادّينا فرائض ربنا» «2»
«خدايا! در مورد نان به ما بركت بده و بين ما و نان جدايى ميفكن كه اگر نان نبود نماز نمىخوانديم و روزه نمىگرفتيم و واجبات خود را ادا نمىكرديم.»
على بن حمزه مىگويد پدرم گفت: امام كاظم عليه السلام را ديدم در زمينى كار مىكند و سر تا پايش غرق در عرق شده گفتم: فدايت شوم ياران كجايند؟! (كه نگذارند شما كار كنيد) فرمود:
«قد عمل باليد من هو خير منى فى ارضه و مِن ابى».
«كسانى كه بهتر از من پدرم بودند، با دست خود در زمين خود كار مىكردند.»
عرض كردم: آنها چه كسى بودند؟ فرمود:
«رسول الله و امير المؤمنين و آبائى كلهم قد عملوا بايديهم و هو من عمل النبيين والمرسلين و الاوصياء الصالحين» «3»
«آنها: رسول خدا و امير مؤمنان و همه پدرانم بودند كه با دست خود كار مىكردند و كار بازويى از كارهاى پيامبران و رسولان و اوصياى صالح آنها است.»
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 5 ص 72
(2). همان مدرك
(3). فروع كافى، ج 5 ص 75- 76
امیرحسین
10-25-2011, 12:05 PM
تجربهى تاريخى
بارها حرص به ثروت و علاقه به دنيا، براى افراد و امتها، تجربهى تلخى به وجود آورده كه نه تنها زمينه گناه بلكه زمينه كفر و شرك و ارتداد شده است، به عنوان نمونه:
1- چون به قارون گفتند: بايد به محرومان كمك كنى دست به طغيان زد، و در برابر حضرت موسى عليه السلام جبهه گرفت. «1»
2- يكى از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله به نام ثعلبه همين كه داراى وضع مالى خوب شد و كشاورزى و دامداريش رونق گرفت، ثروت خود را به بيرون مدينه انتقال داد و آنچنان سرگرم آن شد كه كمكم از شركت در نماز جماعت و جمعه محروم گشت و كارش به جايى رسيد كه به مامورى كه از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله براى گرفتن زكات رفته بود پرخاش نمود و قانون زكات را انكار كرد، با اينكه در ابتدا از مسلمانان سرسخت به شمار مىرفت و با خداوند عهد كرده بود كه هرگاه وضع مالى او خوب شد، به محرومان كمك كند ولى همين كه ثروتش زياد شد دست به طغيان زد تا آنجا كه گفت: مگر من يهودى يا نصرانى شدهام كه جزيه بپردازم؟ آيه 75 و 76 سوره توبه در سرزنش او نازل شد. «2»
__________________________________________________
(1). تاريخ طبرى چاپ بيروت، ج 1 ص 262- 265
(2). اسدالغابه، ج 1 ص 237. بحار، ج 22 ص 40
امیرحسین
10-25-2011, 12:06 PM
3- هنوز جنگ احد تمام نشده بود كه حرص دنيا و جمع كردن غنايم بعضى را وادار كرد تا منطقه را رها كنند و به سراغ غنايم بروند و دشمن از اين ماجرا سوء استفاده كرده و بر مسلمانان حمله شديدى نمود. در اين نبرد مسلمين شهداى بسيار دادند و حتى لب و دندان پيامبر صلى الله عليه و آله مجروح و شكسته شد. حضرت حمزه عليه السلام عموى پيامبر صلى الله عليه و آله به شهادت رسيد. تمام اين ناگوارىها به خاطر رها كردن منطقه و حرص به مال به وجود آمد. «1»
4- افراد فرومايهاى با گرفتن پول، حديث دروغ مىساختند و آن را در ميان مردم شايع مىكردند كه يك نمونه از آن دروغسازى سمرةبن جندب است كه با گرفتن پول از معاويه، از ابنملجم قاتل حضرت على عليه السلام ستايش مىكرد و آيهاى را كه در شان على عليه السلام نازل شده بود مىگفت در شان ابنملجم نازل شده و به عكس. «2»
5- عمر سعد به عشق رسيدن به حكومتِ رى فرماندهى لشكر دشمن شد و در قتل امام حسين عليه السلام شركت نمود.
6- هنگامى كه امام كاظم عليه السلام از دنيا رفت بيتالمال در نزد يكى از نمايندگانش بنام (عثمان بن عيسى) جمع شد كه بايد به امام رضا عليه السلام تحويل دهد، او به خاطر تصاحب اموال مردم اعلام كرد كه ما بعد از امام هفتم امام نداريم و امامت در وجود امام كاظم عليه السلام پايان يافت و با همين عقيده مذهب (واقفيه) را به وجود آورد. «3»
به هر حال دنياپرستى و مقام طلبى هر روز و هر ساعت، انسان عادى را گول مىزند و برشمردن نمونههاى آن چند جلد كتاب مىشود.
__________________________________________________
(1). تاريخ طبرى، ج 3 ص 17، تاريخ يعقوبى، ج 2 ص 47 سيره ابنهشام، ج 3 ص 129 به بعد
(2). شرح نهج البلاغه ابنابى الحديد، ج 1 ص 471، سفينة البحار، ج 1 ص 654
(3). مجمع البحرين (وقف)
امیرحسین
10-25-2011, 12:35 PM
7- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به چوپانى كه از دادن شير به مسلمانان بخل كرد فرمودند: «خدا مال زياد به تو بدهد.»
ولى در مورد چوپان ديگرى كه شير خودش را هديه كرد، چنين دعا نمود: «خدايا به قدر كفاف به او روزى بده.»
مردى از روى تعجب پرسيد چرا در مورد چوپانى كه بخل كرد دعاى بهتر كردى؟ رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«انّ ما قَلّ وَ كَفى خيرٌ ممّا كَثُر و الهى» «1»
«آنچه كم باشد و كفايت كند بهتر است از زيادى كه دل را سرگرم و غافل نمايد.»
نتيجه اينكه: يكى از عوامل زمينهساز گناه، حرص و آز به مقام و ثروت دنيا است.
سستى و تنبلى
در آيهى 7 سوره انشراح مىخوانيم:
«فاذا فَرغتَ فَانْصب»
« (اى پيامبر!) هنگامى كه از كارى فارغ شدى به كار ديگرى بپرداز.»
هدف از اين دستور اين است كه انسان را از استراحت مطلق بعد از كار مهم باز دارد، چرا كه بيكارى و فراغت، مايهى خستگى و كم شدن نشاط و زمينه فساد و تباهى و انواع گناهان مىگردد.
چنانكه آمارهاى جنايات و اعتياد نشان مىدهد سطح جرايم هنگام تعطيلات و بيكارى گاهى تا هفت برابر بالا مىرود. بر همين اساس در روايات اسلامى به كار و كوشش سفارش اكيد شده و از سستى و بى حوصلگى نهى شده است به عنوان نمونه:
1- امام صادق عليه السلام مىفرمايد: كارگر پاداش رزمنده را دارد. «2»
2- همچنين فرمودند:
«ايّاك والْكَسل والضَّجر فانّهما يَمنعانك مِن حظّك من الدُّنيا والآخرة» «3»
«از كسالت و بى حوصلگى دورى كن زيرا اين دو تو را از بهرهات در دنيا و آخرت باز مىدارند.»
__________________________________________________
(1). كافى، ج 2 ص 14
(2). فروع كافى، ج 5 ص 88
(3). فروع كافى، ج 5 ص 85
امیرحسین
10-25-2011, 12:36 PM
3- نيز آن حضرت عليه السلام فرمودند:
«ومن كسل عما يصلح به امر معيشته فليس فيه خير لامر دينه» «1»
«كسى كه در مورد امورى كه زندگيش را تامين مىكند، بىحوصله و سست باشد، در چنين كسى خيرى در مورد دينش نيست.»
4- امام موسىبن جعفر عليه السلام مىفرمايد:
«ان اللّه عزّوجلّ يبغض العبد النوام الفارغ»
«همانا خداوند متعال بنده پر خواب بيكار را دشمن دارد.»
5- نيز آن حضرت فرمودند:
«اياك والكسل والضجر فانك ان كسلت لم تعمل وان ضجرت لم تعط الحق» «2»
«از بىحوصلگى و سستى بپرهيز زيرا اگر بىحوصلگى كنى دنبال كار نمىروى و اگر سستى كنى حق (خود و ديگران) را ادا نمىكنى.»
6- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
«نتيجه بى حوصلگى و سستى فقر و تهيدستى است.» «3»
دست سؤال به سوى مردم دراز كردن شخصيت انسان را خورد مىكند و به دنبال آن موجب گناهانى مىشود؛ رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مسئلة الناس من الفواحش» «4»
«سؤال كردن از مردم از زشتىها است.»
بنابراين بيكارى وسستى هم موجب فقر وهم زمينهاى براى گناه است.
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 5 ص 85
(2). فروع كافى، ج 5 ص 84
(3). فروع كافى، ج 5 ص 86
(4). جامع السعادات، ج 2 ص 98
امیرحسین
10-25-2011, 12:36 PM
4- زمينههاى اجتماعى گناه
در راستاى زمنيه اجتماعى گناه مىتوان امور زير بررسى نمود:
1- محيط فاسد.
2- رهبران گمراه.
3- دوستان بد.
4- محروميتهاى اجتماعى.
1- 4- محيط فاسد
بدون ترديد يكى از زمينههاى گناه محيط فاسد و ناپاك است همانگونه كه مكان زبالههاى محل، موجب پيدايش و رشد ميكرب است.
محيط از نظر كيفى و كمّى داراى اقسامى است، مانند: محيط مدرسه، محيط خانه، محيط اداره، محيط روستا، محيط شهر، محيط دانشگاه، محيط حوزهى علميه، محيط بيمارستان، محيط مجلس، و ...
امیرحسین
10-25-2011, 12:38 PM
تأثير محيط
در قرآن در آيه 138 تا 141 سورهى اعراف آمده:
وقتى كه موسى عليه السلام و پيروانش از زير يوغ دستگاه طاغوتى فرعونى نجات يافتند و از دريا گذشتند در مسير خود به قومى برخوردند كه با خضوع و تواضع اطراف بتهاى خود را گرفته بودند، همراهان موسى عليه السلام آنچنان تحت تاثير اين صحنه قرار گرفتند كه گفتند:
«قالوا يا موسى إجعَل لّنا إلهاً كما لَهم آلِهة»
«اى موسى! براى ما معبودى قرار بده همانطور كه آنها معبودانى دارند.»
آرى! همراهان موسى عليه السلام با اينكه همواره از راهنمايىهاى آن حضرت بهرهمند مىشدند اينگونه تحت تاثير محيط قرار گرفتند.
موسى عليه السلام آنها را مورد سرزنش قرار داد و به آنها فرمود:
«انّكم قوم تَجهلون انّ هولآء مُتَبّر ما هُم فيه و باطِل ما كانوا يعملون»
«شما قطعاً جمعيتى جاهل و نادان هستيد. اينها (را كه مىبينيد) سرانجام كارشان نابودى است و آنچه انجام مىدهند، باطل و بيهوده است.»
قارون از سرمايه داران طغيانگر زمان حضرت موسى عليه السلام بود، روزى براى نمايش ثروت و قدرت عظيم خود با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، چنانكه در قرآن مىخوانيم:
«فَخَرجَ على قَومِه فى زينتِه» «1»
«قارون با تمام زينت خود در برابر قومش آشكار شد.»
__________________________________________________
(1). قصص/ 79
اكثر مردم تحت تاثير آن جوّ قرار گرفتند و آه كشيدند و حسرت بردند كه كاش ما نيز داراى چنين ثروتى بوديم چنانكه قرآن مىفرمايد:
«قال الّذين يريدون الحَياة الدّنيا يا ليتَ لَنا مثل ما اوتى قارون انّه لذو حظّ عظيم» «1»
«آنها كه دلبستگى به دنيا داشتند گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است مانيز داشتيم، براستى كه او بهره عظيمى دارد.»
ولى عدهاى كه داراى علم و شناخت بودند، به آن جوّزدگان جاهل اعتراض كردند، چنانكه مىخوانيم:
«و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحاً و لا يلقاها الا الصابرون»
«كسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود، گفتند: واى بر شما ثواب الهى بهتر است براى كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند، اما جز صابران آن را دريافت نمىكنند.» «2»
__________________________________________________
(1). قصص/ 79
(2). در هر دو داستان فوق، جهل و نادانى به عنوان انگيزه تحت تأثير محيط قرار گرفتن معرفى شد بنابراين جهل و نادانى باعث جو زدگى و افتادن در كام محيط فاسد است و به عكس علم و شناخت موجب گريز از تحت تاثير قرار گرفتن است.
امیرحسین
10-25-2011, 12:39 PM
هجرت از محيط ناپاك
يكى از موضوعات جالبى كه در اسلام وجود دارد هجرت و دورى از محيط فاسد است. در آنجا كه فساد همه جاى محيط را فرا گرفته و انسان نه تنها نمىتواند آن محيط را عوض كند، بلكه دين خودش در خطر شديد محيط قرار مىگيرد، در چنين مواردى براى حفظ دين بايد از محيطهاى ناپاك دورى نمود و هجرت كرد. و به مكانهاى ديگر كه زمنيهى گرايش دينى فراهمتر است رفت و به گسترش دين پرداخت.
اما اگر همين افراد در محيط فاسد بمانند و تحت تاثير آن قرار گيرن هرگز نمىتوانند گناه خود را به محيط نسبت دهند.
چنانكه در قرآن به چنين افرادى اخطار شده و جايگاه دوزخ براى آنها اعلام شده است.
در تاريخ آمده؛ عدّهاى از مسلمانان كه در مكه سكونت داشتند بخاطر خانه و اموالشان با پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمين به سوى مدينه هجرت نكردند و نيز براى حفظ خانه و اموالشان در صفوف مشركان در جنگ بدر شركت كردند و بدست مسلمين كشته شدند.
و در قرآن مىخوانيم:
«انّ الّذينَ تَوفّاهُم المَلائِكةُ ظالِمى انفُسهم قالوا فِيمَ كُنتم قالوا كنّا مُستَضعَفين فى الارضِ قالوا الم تَكن ارضُ اللَّه واسِعَة فَتُهاجِروا فيها فَاولئِك مَأواهم جَهَنّمَ و سائَت مَصيراً» «1»
«كسانى كه فرشتگان روح آنها را گرفتند در حالى كه آنها به خود ظلم نمودند. (و در صف مشركان به جنگ آمدند و كشته شدند) به آنها گفتند: شما در چه حالى بوديد (و چرا با اينكه مسلمان بوديد در صف كافران جاى داشتيد؟ آن مسلمانان) گفتند: ما در سرزمين خود (مكه) تحت فشار بوديم. فرشتگان به آنها گفتند: مگر سرزمين خدا وسيع نبود كه به جاى ديگر مهاجرت كنيد. پس آنها (عذرى نداشتند و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند.»
__________________________________________________
(1). نساء/ 97
امیرحسین
10-25-2011, 12:40 PM
در قرآن 26 بار سخن از هجرت به ميان آمده و در بعضى از آيات پاداش بسيار براى مهاجران ذكر شده است. و يكى از مصاديق هجرت، هجرت از گناه (هجرت درونى) است.
و در احاديث نيز درباره اهميت هجرت سخن بسيار آمده از جمله رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«من فر بدينه من ارض الى ارض و ان كان شبراً من الارض استوجب الجنة و كان رفيق محمّد صلى الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام» «1»
«كسى كه براى حفظ دينش از سرزمينى به سرزمين ديگر گرچه به اندازه يك وجب هجرت كند استحقاق بهشت مىيابد و (در بهشت) يار و همنشين محمّد صلى الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام خواهد شد.»
همانگونه كه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام مهاجران بزرگ جهان بودند او نيز در اين صف قرار مىگيرد.
در روايتى آمده: در محضر امام صادق عليه السلام از محيط فاسد يكى از بلاد كه در آخر الزمان سراسر آن را گناه و فساد و انحراف فرا مىگيرد سخن به ميان آمد، امام به يكى از شاگردان خود به نام مفضل فرمود:
اگر تو مىخواهى دينت را حفظ كنى آنجا را محل سكونت خود قرار نده زيرا آنجا محل فتنه و آشوب است.
«و فرّ منها الى قلّة الجبال و من الحجر الى الحجر» «2»
«واز آنجا از سنگى به سنگ ديگر (يا از بيشهاى به بيشه ديگر) فرار كن.»
اين حديث نيز پيام آور آن است كه محيط فاسد نقش بسزايى در انحراف و آلودگى انسان به گناه دارد و انسان براى حفظ دين خود بايد از اينگونه محيطها دورى كند.
به عبارت روشنتر اگر توانست دينش را حفظ نمايد و به پاكسازى محيط بپردازد براى او ماندن در چنان محيطى جايز، بلكه گاهى واجب است و گرنه از آنجا دور گردد.
__________________________________________________
(1). نورالثقلين، ج 1 ص 541
(2). منتخب التواريخ، ص 875
امیرحسین
10-25-2011, 12:46 PM
مردمزدگى يا جوّزدگى
يكى عوامل زمينهساز محيط فاسد، (مردم زدگى) است كه از آن گاهى به عنوان عوام زدگى و جوّزدگى تعبير مىشود دين اسلام به انسانها مىآموزد كه فكر و ذكر و كارشان در راستاى اطاعت و رضايت خداى بزرگ قرار گيرد و اخلاص را هرگز فراموش نكنند، آنچه را كه خشنودى خدا در آن است دوست بدارند و آنچه را كه خشم خدا در آن است دشمن بدارند و معيار و ميزان تصميمگيرى و انتخابشان بر اساس فرمان خدا باشد نه محيط، نه مردم محيط و نه عوام.
ولى اگر معيار كارها جوّ عمومى جامعه باشد و همرنگ جماعت شدن ملاك انتخابها و رفتارها گردد مسلماً محيط از حال و هواى الهى بيرون آمده و آلوده به هوسهاى مردم مىشود.
اسلام اكثريت را معيار حق و باطل قرار نداده، بلكه گاهى حاكميت اكثريت را رد كرده است.
امام كاظم عليه السلام به شاگرد عالم و برجستهاش هشامبن حكم فرمود:
«يا هشام! لو كان فى يدك جوزة و قال الناس لؤلؤة ما كان ينفعك و انت تعلم انها جوزة و لو كان فى يدك لؤلؤة و قال الناس انها جوزة ما ضرك و انت تعلم انها لؤلؤة» «1»
«اى هشام! اگر در دست تو گردويى باشد ولى مردم بگويند مرواريد
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 528
است به حال تو سودى ندارد با اينكه مىدانى گردو است، و اگر در دست تو مرواريدى باشد و مردم بگويند گردو است زيانى به تو نمىرسد با اينكه مىدانى مرواريد است.»
و در وصيت معروف حضرت لقمان عليه السلام به پسرش آمده كه فرمود:
«لا تعلّق قلبك برضى النّاس فان ذلك لا يحصل»
«قلب خود را به خشنودى مردم وابسته مكن زيرا (هر كار كنى) رضايت همه مردم بدست نمىآيد.»
سپس براى اينكه اين مطلب را نشان بدهد، به همراه پسرش از خانه بيرون آمد و الاغ خود را نيز از طويله بيرون كرد لقمان سوار بر الاغ شد و پسرش پياده به دنبال او حركت كرد، به جمعى رسيدند. آنها گفتند: اين پيرمرد قسى القلب و بىرَحم است. خودش سوار شده و اين كودك را پياده به دنبال خود مىبرد.
سپس پسر سوار شد و پدر پياده براه افتاد، به جمعى رسيدند. گفتند: اين پدر و پسر، پدر و پسر بدى هستند، بدى پدر از اين رو كه فرزندش را تربيت نكرده، و بدى پسر از اين رو كه به پدرش احترام و رحم نمىكند. سپس با هم سوار شدند و به راه افتادند به جمعى رسيدند و آن جمع گفتند: اين دو نفر، عجب آدمهاى بىرَحمى هستند با هم سوار بر اين حيوان زبان بسته شدهاند، سپس لقمان و پسرش هر دو پياده شدند و الاغ را جلو انداختند و به دنبال آن حركت نمودند و اين بار به جمعى رسيدند و آن جمع گفتند: كار اين دو نفر عجيب است كه مركب به اين خوبى را رها كرده و پياده به دنبالش حركت مىكنند!!
امیرحسین
10-25-2011, 12:47 PM
آنگاه لقمان عليه السلام به پسرش گفت:
ديدى كه بدست آوردن رضايت همهى مردم محال است.
«فلا تلتفت اليهم و اشتغل برضى اللّه جل جلاله» «1»
«پس به رضايت آنها دل مبند، و به خشنودى خداى بزرگ اشتغال داشته باش.»
امام باقر عليه السلام فرمودند:
«كسى كه خشنودى مردم را به چيزى كه موجب خشم خدا مىشود طلب كند، همان ستايش كننده او از مردم، سرزنشگر او خواهد شد و كسى كه اطاعت خدا را به چيزى كه باعث خشم مردم مىشود طلب كند، خداوند او را از دشمنى هر دشمن و از حسادت هر حسود و از ظلم هر ستمگر، كفايت مىكند، و قطعاً خداوند يار و ياور او خواهد بود.» «2»
عوامل تباهى محيط
در اسلام از امورى مانند تجاهر به فسق، شايع كردن گناه، كمك به گناه، راضى شدن به گناه و غيبت و ترك امر به معروف و نهى از منكر و انتخاب رهبران فاسد و ترك اجراى حدود الهى و ... كه هر كدام نقشى در فاسد كردن محيط دارند، شديداً نهى شده.
همچنين از گناهانى كه رابطه مستقيم با فاسد سازى محيط دارند مانند، بى حجابى، برنامههاى گمراه كننده مانند فيلمهاى ضد اخلاق و اعتياد به مواد مخدر و ... نه تنها نهى شده بلكه بر حكومت اسلامى لازم است كه شديداً جلوگيرى نمايد، و از اين بالاتر بر عموم مردم واجب است كه نظارت عمومى بر اوضاع داشته باشند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند، كه اگر با دقت اين دو وظيفه بزرگ را مورد بررسى قرار دهيم مىبينيم اجراى اين دو وظيفهى بزرگ و وسيع نقش اساسى در پاكسازى محيط خواهند داشت.
به عبارت روشنتر: انسان يك موجود اجتماعى است، جامعه بزرگى كه در آن زندگى مىكند، از يك نظر همچون خانهى او است و حريم آن همچون حريم خانهى او به حساب مىآيد، پاكى جامعه و محيط، به پاكى او كمك مىكند، و ناپاكى جامعه به ناپاكى او كمك مىنمايد.
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 511
(2). فروع كافى، ج 5 ص 63
امیرحسین
10-25-2011, 12:49 PM
روى همين اصل هر كارى كه جوّ جامعه را آلوده سازد در اسلام شديداً از آن نهى شده است.
گناه اجتماعى به مراتب بدتر از گناه فردى است، زيرا موجب عادى شدن گناه گرديده و بذر گناه را در همهجا مىپاشد.
به عنوان مثال: اگر در نقطهاى از جامعه آتشى روشن گردد، بايد آن را خاموش يا محاصره نمود و گرنه شعلههاى آن فراگير شده و همهى جامعه را مىسوزاند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گناه اجتماعى را چنين مثال زدند و فرمودند:
جمعى سوار بر كشتى شدند و هر كس در جاى خود نشست و كشتى در دريا به حركت درآمد. در اين ميان مردى تيشهاى برداشت و به سوراخ كردن آن محلى كه نشسته بود پرداخت، به او گفتند: چه كار مىكنى؟ در پاسخ گفت اينجا جاى خودم مىباشد هر كار دلم بخواهد آزادم كه انجام دهم.
اگر تيشه را از دست او بگيرند هم او و هم ساير سرنشينان كشتى نجات مىيابند وگرنه او و ديگران غرق شده و به هلاكت مىرسند.
اينك گناهانى را كه موجب تباهى محيط مىگردند بطور فشرده مورد بررسى قرار مىدهيم در ضمن با درجه زشتى اين گناهان آشنا مىشويم:
الف- آشكار نمودن گناه
در آيه 19 سورهى نور مىخوانيم:
«إنّ الّذِينَ يُحبُّون أن تَشيع الفاحِشة فى الّذينَ آمنوا لَهم عَذاب أليمٌ فى الدّنيا والآخرة»
«كسانى كه دوست دارند زشتىها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است.»
جالب اينكه آيه مىگويد: اين دوست داشتن گرچه به مرحلهى عمل نرسد موجب عذاب دردناك خواهد بود، اين تعبير بيانگر نهايت تاكيد در پرهيز از شيوع گناه است. به هر حال اگر خواهان جامعه سالم هستيم، يكى از راههاى آن پوشانيدن گناه است تا گناهان بزرگ شمرده شوند و عادى نگردند، براى روشن شدن مطلب به روايات زير توجه فرماييد:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«مَن أذاع فاحِشة كان كَمُبتدئها»
«كسى كه كار زشتى را شيوع دهد، همانند كسى است كه خودش آن را انجام داده است.»
2- نيز فرمودند:
«المُستَتر بالْحسنة يعدل سَبعين حَسنة و المُذيع بالسّيّئة مَخذول و المستتر بها مغفور له» «1»
«پاداش پنهان كننده كار نيك (بخاطر دورى از ريا) برابر هفتاد حسنه است و آنكس كه گناه را نشر دهد مخذول و مطرود است و آنكس كه گناه را پنهان مىدارد مشمول آمرزش الهى است.»
__________________________________________________
(1). كافى، ج 2 ص 356 (باب التعيير)
امیرحسین
10-25-2011, 12:50 PM
3- امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
«يجب للمؤمن ان يستر عليه سبعين كبيرة» «1»
«بر مؤمن واجب است كه گناهان مؤمن ديگر را تا هفتاد گناه كبيره بپوشاند.»
4- امام صادق عليه السلام فرمودند:
«من در مورد (نجات و عفو) اين امت در شخصى كه حق ما را شناخت اميد دارم، جز در مورد يكى از سه كس:
1- سلطان ستمگر 2- همنواى هوسهاى نفسانى 3- گنهكارى كه گناه خود را آشكارا انجام مىدهد.» «2»
5- نيز فرمودند:
«اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غيبة» «3»
«هنگامى كه گنهكار گناه خود را آشكارا انجام دهد احترامى ندارد و غيبت او نيز حرام نيست.»
البته منظور در همان موردى است كه گناه آشكار نموده است.
6- رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«الّلهم إنّى أعوذُ بكَ من خَليل ماكِر ... إن راى حسنة دفنها وإن راى سيّئة أذاعها» «4»
«خدايا! از دوست حيلهگر به تو پياه مىبرم ... كه هرگاه كار نيكى ديد، آن را بپوشاند، و اگر كار بدى ديد آن را فاش مىسازد.»
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 1 ص 598
(2). بحار، ج 73 ص 355
(3). سفينة البحار، ج 2 ص 361. و براستى اگر مؤمن به گناهكار متجاهر احترام نكند، نقش بسزايى در تأديب و تنبيه او خواهد داشت
(4). نهج الفصاحه، ص 101
امیرحسین
10-25-2011, 12:51 PM
7- اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«ذو العيوب يحبون اشاعة معايب الناس ليتسع لهم العذر» «گنهكاران دوست دارند كه گناه ديگران را منتشر كنند، تا راه بهانه براى گناه خودشان بازتر گردد.» «1»
در موارد متعدد در احكام فقهى بين گنهكارى كه مخفيانه گناه مىكند با گنهكارى كه آشكارا گناه مىكند فرق است.
به عنوان نمونه، حضرت امام قدس سره در مصرف سهم سادات مىفرمايد:
«الاحوط عدم الدفع الى المتهتك المتجاهر بالكبائر بل يقوى عدم الجواز ان كان فى الدفع اعانة على الاثم و العدوان و الاغراء بالقبيح» «2»
«احتياط آن است كه سهم سادات را به سيدى كه گستاخ است و آشكارا گناه كبيره مىكند ندهند بلكه اقوى اين است كه جايز نيست هرگاه در دادن سهم سادات به او كمك بر گناه و تجاوز و افكندن به كار زشت باشد.»
و در مورد اهل كتاب (مسيحيان و يهود و ...) مىفرمايد:
«يكى از شرايط ذمّه آن است كه آنها در حضور مسلمين تظاهر به گناه مانند شرابخوارى آشكارا، زنا و خوردن گوشت خوك، ازدواج با زنان محرم ننمايد.» «3»
__________________________________________________
(1). فهرست غرر، ص 288
(2). تحرير الوسيله، ج 1 ص 365
(3). تحرير الوسيله، ج 2 ص 501
شخصى از امام كاظم عليه السلام پرسيد: يهودى يا مسيحى يا مجوسى كه زنا كرده يا شراب خورده دستگير كردهاند، حكمش چيست؟. فرمود:
«يقام عليه حدود المسلمين اذا فعلوا ذلك فى مصر من امصار المسلمين او فى غير امصار المسلمين اذا رفعوا الى حكام المسلمين» «1»
«حدود اسلام را بر او جارى مىسازند، در صورتى كه او اين گناهان را در شهرى از شهرهاى مسلمين انجام داده و يا در غير شهر آنها انجام داده ولى آنها را نزد قاضىهاى مسلمين آوردهاند.»
اين احكام و روايت بيانگر آنست كه تظاهر به گناهانى كه داراى حد هستند حتى از اهل كتاب هم موجب اجراى حد خواهد شد و اجراى حد مربوط به گناهانى است كه آشكارا انجام مىشود.
در پايان به اين كلام حضرت على عليه السلام توجه كنيد:
«شرالناس من لا يعفو عن الهفوة و لا يستر العورة» «2»
«بدترين مردم كسى است كه از لغزش نمىگذرد و عيب را نمىپوشاند.»
بايد توجه داشت كه ايجاد مراكز فساد و فحشا و تشويق مردم به گناه و بىحجابى، زمينهاى براى ارتكاب گناه علنى است.
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 18 ص 338
(2). غرر الحكم، ج 1 ص 446. (قبلًا در بررسى تبديل گناه صغيره به كبيره، چند روايت در سرزنش گناه آشكار، ذكر شد و گفتيم يكى از مواردى كه گناه صغيره را تبديل به كبيره مىكند تجاهر به گناه است.)
امیرحسین
10-25-2011, 12:52 PM
ب- بىحيايى و پردهدرى
يكى از عوامل تباهى محيط بىشرمى و پاره كردن پرده حيا است، لذا براى پاكسازى و پاك نگهداشتن محيط بايد حياى اسلامى را حفظ كرد.
حيا در برابر خدا، حيا در برابر مردم، حيا در نزد خود، هر كدام نقش موثرى در سالم سازى محيط دارند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«إستحيوا من اللّه حقّ الحياء» «1»
«به طور كامل از خدا حيا كنيد.»
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«من لا يستحيى من النّاس لم يستحيى من اللّه» «2»
«كسى كه از مردم حيا نمىكند از خدا حيا نمىكند.»
و نيز فرمودند:
«أحسن الحياء استحيائك من نفسك» «3»
«نيكوترين حيا، حياى از خودت مىباشد.»
قرآن و مساله حيا
در قرآن با تعبيرات گوناگون در مورد حيا سخن به ميان آمده مانند:
1- حيا در زبان، (انعام 108).
2- حيا در طرز سخن گفتن، (احزاب 32).
3- حيا در راه رفتن، (قصص 25).
4- حيا در شركت در مجالس مهمانى، (احزاب 53).
5- حيا در نگاه كردن، (نور 30 و 31).
6- حيا در امور اقتصادى، (بقره 273).
7- حيا در ورود به منازل، (نور 59 و 58).
كوتاه سخن آنكه: اگر آنگونه كه اسلام فرموده به صفت نيك حيا در تمام ابعادش توجه شود و عملًا رعايت گردد موجب پاكسازى محيط مىگردد، چنانكه شكستن مرز حيا زمينهساز و گسترش دهندهى فساد محيط خواهد بود.
__________________________________________________
(1). مصباح الشريعه، ص 86
(2). ميزان الحكمة، ج 2 ص 566
(3). ميزان الحكمة، ج 2 ص 566
امیرحسین
10-25-2011, 12:53 PM
ج- بىتفاوتى و تماشاچى بودن
يكى ديگر از عواملى كه به فساد محيط دامن مىزند، و موجب تشويق گناه در جامعه مىشود، اين است كه مردم در برابر گناهانى كه در محيط انجام مىشود بىتفاوت و تماشاچى باشند.
اسلام با دستور دقيق و گسترده دو فريضهى مهم «امر به معروف و نهى از منكر» و دو وظيفه عميق «تولّى و تبرّى» و جهاد و دفاع به پيروان خود دستور مىدهد كه نسبت به جامعه و رويدادهاى آن تماشاچى و بىتفاوت نباشند، بلكه با نظارت دقيق در صحنه حضور يابند و از هر گونه فساد جلوگيرى نمايند و به گسترش نيكىها همت گماردند. «1» و در عقيده و عمل به يارى دوستان خدا «تولّى» بپردازند. و از دشمنان خدا بيزارى «تبّرى» جويند.
تولّى يعنى عشق به خوبان ورزيدن و تاييد عملى راه آنان، كه در راستاى پاكى محيط در دراز مدت بسيار عميق و گسترده و نتيجه بخش خواهد بود.
تبرّى يعنى قهر و بىاعتنايى با فاسقان و ستمگران.
__________________________________________________
(1). در فصلهاى اين كتاب درباره امر به معروف و نهى از منكر سخن گفتهايم
اين دستورات بزرگ اسلامى هر فرد مسلمان را از بىتفاوتى و تماشاچى بودن نهى مىكند و با تاكيد از آنها مىخواهد كه در برابر گناه ايستادگى كنند و براى جلوگيرى از آن در صحنه حضور يابند و تا آخرين حد امكان در راستاى پاكسازى محيط كوشا و جدى باشند.
د- رضايت به گناه
رضايت به گناهِ گنهكار و خاموشى در برابر گناه نيز از عوامل زمينهساز اجتماعى گناه است و نقش به سزايى در پيدايش و استمرار گناه دارد.
خداوند به يهوديان زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه به پيامبر كُشى اجدادشان راضى بودند مىفرمايد، «شما قاتل هستيد!» چنانكه اين مطلب در آيه 183 آل عمران آمده است.
امام صادق عليه السلام آنانرا كه در عصر ايشان به قتل امام حسين عليه السلام در كربلا خشنود بودند قاتل معرفى كرد و با استناد به آيه مذكور فرمود: رضايت به قتل، انسان را در صف قاتلين قرار مىدهد. «1»
در جريان كشتن ناقهى صالح با اينكه قاتل يك نفر بود خداوند همه قوم ثمود را مشمول عذاب نمود و كشتن ناقه را به همهى آنها نسبت داده و فرمود: «فَعَقَروها» «2»
اميرمؤمنان على عليه السلام در تبيين اين موضوع مىفرمايد:
«و انّما عَقَر ناقَةَ ثمودَ رجلٌ واحد فعَمَّهم اللّه بالعذاب لَمّا عَمّوه بالرِّضا»
«ناقهى صالح را يك نفر از پاى درآورد اما خداوند همهى آن قوم را مجازات كرد چرا كه همه به آن راضى بودند.»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 11 ص 412 و 509
(2). هود/ 65، شعراء/ 157 و شمس/ 14
امیرحسین
10-25-2011, 12:54 PM
روايات در اين باره بسيار است به عنوان نمونه به ذكر سه روايت مىپردازيم:
1- اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم و على كل داخل فى باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضا به» «1»
«آنكس كه به كار جمعيتى راضى باشد همچون كسى است كه در كار آن قوم دخالت و شركت دارد و آنكس كه در كار باطل دخالت دارد دو گناه مىكند: يكى گناه عمل و يكى گناه رضايت به گناه.»
2- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«هرگاه گناهى در زمين پديدار شود آنكس كه در كنار گناه ناظر و حاضر است ولى از آن متنفر مىباشد مانند كسى است كه از آن گناه غايب است. و كسى كه از گناه غايب (و دور) است ولى به آن خشنود و راضى است مانند كسى است كه در انجام آن گناه حاضر و شريك است.» «2»
3- در بعضى از زيارتنامهها از جمله در زيارت اربعين مىخوانيم:
«لَعن اللّه امّة سَمِعت بذلك فَرضيَتْ به»
«خدا لعنت كند امتى را كه جريان قتل تو را شنيد و به آن راضى شد.»
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، حكمت 154، وسائل الشيعه، ج 11 ص 411
(2). نهج الفصاحه، حديث 223، وسائل الشيعه، ج 11 ص 410
امیرحسین
10-25-2011, 12:55 PM
ه- كمك به گناه و ظلم
يكى از زمينههاى اجتماعى كه باعث گسترش گناه مىگردد اعانت بر ظلم است چرا كه كمك به ظالم و گنهكار در جهت گناهش او را نيرومندتر و گستاختر مىنمايد و همين اساس گسترش گناه و پيدايش گناهان ديگر خواهد شد، مثلًا بىحجابى يكى از گناهان اجتماعى است كه اگر افراد ديگر كمك به موضوع بىحجابى كنند، هرگونه كمك باشد، باعث گسترش آن شده و به صورت عادى در همه جا رخنه خواهد كرد، خود اين گناه نيز باعث كمك به گناهان ديگر است.
اسلام شديداً از كمك به گناه و بخصوص اعانت ظالم نهى كرده است و در اين زمينه هشدارهاى موكد نموده است.
اينك به آيات قرآن در اين رابطه توجه كنيد:
«تَعاونوا علىَ البِرّ و التّقوى وَ لا تَعاونوا عَلى الاثمِ و العُدوان» «1»
«در كارهاى نيك و تقوى يكديگر را يارى كنيد و هرگز در راه گناه و تعدى همكارى نكيند.»
براستى اگر در جامعه، همكارى در كارهاى نيك و مثبت و سازنده باشد و از همكارى در گناه و ستم خوددارى شود بخش بسيار مهمى از نابسامانىها، سامان مىيابد واز گناهان بسيارى جلوگيرى به عمل مىآيد.
«و لا تَركَنوا الَى الّذينَ ظلموا فتَمسّكم النّار» «2»
«بر ظالمان تكيه نكنيد كه موجب مىشود آتش دوزخ شما را فراگيرد»
يعنى هرگونه تمايل، همكارى، دوستى و اظهار رضايت به ظالمان جرم است و از آن برحذر باشيد و هرگونه پيوند خود را با آنها قطع كنيد.
«فلا تَقْعُد بعد الذِّكرى مع القَوم الظّالِمين» «3»
«بعد از توجه با قوم ستمگر منشين.»
__________________________________________________
(1). مائده/ 2
(2). هود/ 113
(3). انعام/ 68
امیرحسین
10-25-2011, 12:57 PM
«و لا تطع منهم آثماً او كفوراً» «1»
«و از هيچ گنهكار و كافرى اطاعت نكن.»
به طور كلى در قرآن تمام آياتى كه در آن واژههاى «لاتطع، لاتطيعوا، لاتتبع» آمده بيانگر نهى از كمك به ظالمان و گنهكاران است.
در روايات اسلامى نيز با عناوين و تعبيرات گوناگون از كمك به گناه و هرگونه مساعدت با ظالم نهى شده كه در اينجا به ذكر چند عنوان زير بسنده مىشود:
1- كسى كه بدعتگذارى را احترام كند و يا به رويش بخندد و به او پناه بدهد، در هدم اسلام كوشيده و از رحمت خدا بدور است. «2»
2- هركس خواهان بقاى ظالم باشد يا او را مدح كند و يا در برابر او فروتنى نمايد در گناه عمل او شريك است و در جوار هامان (دلال مظلمه فرعون) در جهنم خواهد بود. «3»
3- كسى كه نام خود را در ليست حقوق بگيران زمامداران ظالم بنويسد، خداوند او را در قيامت به صورت خوك محشور مىكند. «4»
4- نگاه (باتوجه) به چهره زمامدار ستمگر از گناهان كبيره است. «5»
5- پذيرش امامت جماعت دربار ظالم كمك به ظلم است و پذيرندهاش مشمول لعن خدا است. «6»
6- گناه فروختن اسلحه به دشمنان اسلام در حد كفر است. «7»
__________________________________________________
(1). انسان/ 24
(2). قصارالجمل، ج 1 ص 44 و 45
(3). وسائل الشيعه، ج 12 ص 133- 134
(4). وسائل الشيعه، ج 12 ص 133- 134
(5). بحار، ج 75 ص 374
(6). بحار، ج 75 ص 381
(7). وسائل الشيعه، ج 12 ص 71
امیرحسین
10-25-2011, 12:58 PM
7- در روز قيامت صدا مىزنند كجايند ظالمين و كجايند همكاران ظالمين حتى آنان كه براى آنها دفتر و قلم فراهم كردند، كه همه آنها با هم وارد دوزخ مىگردند. «1»
8- اجراى دستور زمامدار ظالم باعث ورود به دوزخ با شديدترين مجازات است. «2»
9- رسول خدا صلى الله عليه و آله ده گروه دستاندركار شراب را لعنت كرد كه عبارتند از: كشاورز درخت انگور، نگهبان، تهيه كننده آن، حمّال، فروشنده، خريدار، تاجر، واسطه، شراب ده و شرابخوار. «3»
10- امام رضا عليه السلام به يكى از دو مسافرى كه خدمتش رسيدند فرمود:
نمازت را تمام بخوان زيرا به قصد ديدار سلطان آمدهاى. (و سفرت سفر معصيت است). «4»
11- قارى قرآن دَربار ستمگر براى هر حرفى ده بار مورد لعن قرار مىگيرد و همچنين مستمع قرآن از آن قارى براى هر حرف يكبار مشمول لعن است.
براى تكميل اين بحث به داستان جالب زير توجه كنيد: «5»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 12 ص 131
(2). وسائل الشيعه، ج 12 ص 130
(3). وسائل الشيعه، ج 12 ص 165
(4). وسائل الشيعه، ج 5 ص 510
(5). بحار، ج 75 ص 380
امیرحسین
10-25-2011, 12:59 PM
علىبن حمزه مىگويد: دوستى داشتم كه در عين اينكه از شيعيان بود از منشىهاى دربار بنىاميه بود، به من گفت: از امام صادق عليه السلام براى من اجازه بگير تا به حضورش بروم. من از امام براى او اجازه گرفتم، و با هم به حضور آن حضرت رسيديم وقتى دوستم وارد شد، سلام كرد و در كنارى نشست، آنگاه به امام صادق عليه السلام عرض كرد:
فدايت گردم! من يكى از كارمندان بنىاميه بودم از دنياى آنها ثروت بسيارى بدستم آمد و از اينكه روزى از من (از جانب خدا) بازخواست مىكنند، غافل بودم. حال چه كنم؟ (پشيمان و تايب هستم)
امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود:
اگر بنى اميه كسانى را براى منشىگرى و كتابت نمىيافتند و بيتالمال مسلمين به سوى آنها آورده نمىشد و به دفاع از آنها كسى نمىجنگيد و در جماعت آنها شركت نمىنمود، آنها حق ما را از ما نمىگرفتند. (و نمىتوانستند بگيرند) و اگر مردم از اندوختههاى خود به آنها نمىدادند، آنها داراى آن همه ثروت و مكنت نمىشدند و جز مقدارى كه به دستشان رسيده باقى نمىماند.
دوستم به امام صادق عليه السلام عرض كرد:
فدايت گردم آيا راه گريزى از اين همه وزر و وبال دارم؟
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر وظيفه تو را به تو بگويم انجام مىدهى؟
دوستم عرض كرد: آرى.
امام صادق عليه السلام فرمود:
آنچه را كه از اين راه بدست آوردهاى بررسى كن اگر صاحبانش را شناختى آن اموال را به صاحبانش بازگردان و اگر صاحبانش را نشناختى عوض آنها صدقه بده.
«وانا اضمن لك على الله الجنة».
«در اين صورت بهشت را در پيشگاه خداوند برايت ضامن مىشوم.»
امیرحسین
10-25-2011, 12:59 PM
دوستم سر در گريبان فرو برد و پس از مدتى به امام عرض كرد تصميم خود را گرفتم و به وظيفه خود عمل مىكنم.
على بن حمزه مىگويد: دوستم با ما به كوفه بازگشت آنچه از ثروت را كه از دربار بنىاميه بدست آورده بود، خارج ساخت.
حتى لباسى را كه پوشيده بود از بدنش بيرون آورد و ما آن اموال را در راستاى دستور امام صادق عليه السلام مصرف و تقسيم نموديم و او براى خودش چيزى نگذاشت، به طورى كه ما براى او لباس خريديم و نزدش فرستاديم. چند ماهى نگذشت كه او بيمار شد و به عيادتش مىرفتيم تا روزى من نزد او رفتم او را در حال نزع روح ديدم چشمش را باز كرد و به من گفت:
«يا على وفا لى واللّه صاحبك»
اى على! سوگند به خدا سرور تو امام صادق عليه السلام به وعدهاش (ضمانت بهشت) در مورد من وفا كرد.
سپس از دنيا رفت، او را پس از غسل و كفن و نماز به خاك سپرديم بعداً به مدينه رفتم و به حضور امام صادق عليه السلام رسيدم. بى آنكه سخنى بگويم به من فرمود:
«ياعلى وفينا و اللّه لصاحبك»
«اى على سوگند به خدا به وعدهى خود در مورد دوست تو وفا كرديم.»
گفتم: فدايت شوم درست فرمودى، سوگند به خدا دوستم هنگام مرگش اين خبر را به من داد. «1»
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 107- 108، وسائل الشيعه، ج 12 ص 144
امیرحسین
10-25-2011, 01:00 PM
6- امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند دو فرشته را به سوى مردم شهرى فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش زير و رو گردانند. وقتى آن دو فرشته به سوى آن شهر روانه شدند مردى را ديدند كه در حال دعا و تضرّع و راز و نياز است. يكى از آنها به سوى خدا بازگشت و عرض كرد: خدايا! من به سوى آن شهر رفتم ولى ديدم بنده تو، تو را مىخواند و راز و نياز مىكند.
خداوند به او فرمود:
«امض لما امرتك به فان ذا رجل لم يتمعّر وَجهه غَيظاً لى قط» «1»
«آنچه را به تو فرمان دادم انجام بده زيرا آن مرد هرگز بخاطر من چهرهاش را (در برابر گنهكار) عبوس و گرفته و خشمگين ننموده است.»
به اين ترتيب آن مرد عابد و اهل دعا نيز بايد در بلاى عمومى گرفتار گردد، زيرا با خوشرويى و برخورد ملايم با گنهكار او را تشويق كرده است.
البته ناگفته نماند: كه موضوع فوق يكى از مراتب «نهى از منكر» است كه از فرايض بزرگ اسلامى مىباشد و بخواست خدا در فصلهاى بعد در مورد دو فريضه «امر به معروف و نهى از منكر» كه دو عامل بازدارنده و نابود كننده گناه است سخن خواهيم گفت.
و اين دو فريضه بزرگ با آن عمق و وسعت و عظمتى كه در اسلام دارند اگر درست اجرا گردند بزرگترين نقش را در پاكسازى و بهسازى جامعه و كنترل اجتماع از افسار گسيختگى خواهند داشت.
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 11 ص 413 و 414. البته اين نوع برخورد با گنهكار در همه جا نيست بلكه در بعضى از موارد كه در فقه اسلامى مشخص شده است.
امیرحسین
10-25-2011, 01:01 PM
2- 4- رهبران گمراه
رهبران گمراه و زمامداران نالايق يكى از عوامل زمنيهساز اجتماعى گناه هستند چنانكه مجريان غير متعهد يا فاسد زمينه گناه را مساعد مىكنند. در آيه 16 اسراء مىخوانيم:
«وَ إذا أرَدنا أن نُهلِك قَريَة امِرنا مُترفِيها فَفسقُوا فِيها فحَق عَليهَا القَول فدَمَّرناها تَدمِيراً»
«و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را بر مترفين (ثروتمندان مست شهوت و غرور) بيان مىداريم، پس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها را شديداً درهم مىكوبيم.»
اين آيه بيانگر آن است كه منشا غالب مفاسد اجتماعى، سرمايهداران مغرور و از خدا بى خبر هستند، كه زمام امور اجتماع را بدست مىگيرند و ديگران را استعمار و استثمار مىنمايند و مردم از آنها پيروى كرده و جامعه به فساد و تباهى كشيده مىشود و به دنبال آن عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت.
به هر حال آنها كه در جامعه نفوذ دارند نقش مؤثرى در اصلاح يا فساد جامعه خواهند داشت، چنانكه گفتهاند:
«الناس على دين ملوكهم»، «مردم بر دين شاهان خود هستند.»
و امام على عليه السلام مىفرمايد:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم» «1»
«مردم به زمامدارانشان شبيهترند تا به پدرانشان.»
در آيه 100 سوره نحل مىخوانيم:
«إنّما سُلطانه عَلى الَّذينَ يَتَولَّونه و الّذين هُم بِه مُشرِكون»
«تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيدهاند و آنها كه او را شريك خدا در اطاعت و بندگى قرار دادهاند.»
اين آيه بيانگر آن است كه پيروى از شيطان و رهبران شيطان صفت موجب آلودگى جامعه به شرك و گناه است و اينگونه پيروى سرچشمه فساد مىباشد.
در آيه 28 سوره كهف مىخوانيم:
«و لا تُطِع مَن أغفَلنا قَلبَه عَن ذِكرِنا و اتَّبَع هَواهُ و كان امرُه فُرُطاً»
«از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن همانان كه پيروى هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است.»
__________________________________________________
(1). بحار چاپ قديم، ج 17 ص 129
امیرحسین
10-25-2011, 01:02 PM
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«إنّما أخافُ عَلى امَّتى ثَلاثاً: شُحّاً مُطاعاً و هوى مُتّبعاً و إماماً ضالًا» «1»
«در مورد امتم از سه چيز مىترسم: از بخل كه پيروى شود و از هوسهاى نفسانى كه اطاعت شود و از رهبر گمراه.»
و از سخنان اميرمؤمنان على عليه السلام است كه:
«فليست تصلح الرعية الّا بصلاح الولاة» «2»
«مردم اصلاح نمىشوند جز با اصلاح شدن واليان و زمامداران.»
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 74. (ضلل)
(2). نهج البلاغه، خطبه 216
امام صادق عليه السلام فرمودند:
در روز قيامت خداوند با سه كس سخن نگويد و آنها را پاك نكند و عذابى دردناك آنها را فراگيرد:
«من ادعى امامة من الله ليست له و من جحد اماماً من الله و من زعم ان لهما فى الاسلام نصيباً».
«كسى كه به دروغ ادعاى امامت از طرف خدا كند، و كسى كه منكر امامت امامى شود كه از طرف خدا تعيين شده و كسى كه معتقد باشد اين دو دسته بهرهاى از اسلام دارند.» «1»
توجه به اين نكته لازم است كه همان گونه كه رهبر بزرگ كشورى اگر فاسد باشد زمينه گناه اجتماعى خواهد شد، رهبران كوچك مانند استاندار، فرماندار، بخشدار، شهردار، دهبان و عالم محل و ... نيز به اندازهى حدود نفوذ خود در اجتماع نقش دارند كه اگر منحرف و گمراه باشند نقش تخريب و ويرانگر در جامعه دارند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«دو صنف از امت من اگر فاسد گردند امتم فاسد و اگر صالح شوند امتم صالح مىگردند. عالمان دين و حاكمان.» «2»
نكته قابل توجه ديگر اجراى قانون است كه آن نيز نقش به سزايى در پاكى جامعه و محيط دارد و عدم اجراى قانون بخصوص قوانين جزايى نقش بسيار سريع و مستقيم در فساد جامعه خواهد داشت.
__________________________________________________
(1). كافى، ج 1 ص 373
(2). بحار چاپ بيروت، ج 74 ص 154
امیرحسین
10-25-2011, 01:03 PM
از ويژگىهاى رهبران صالح اجراى قانون است، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
«ساعة إمام أفضل من عبادة سبعين سنة و حد يقام لله فى الأرض أفضل من مطر أربعين صباحاً» «1»
«يك ساعت رهبرى رهبر عادل بهتر از عبادت هفتاد سال و يك حدى كه براى خدا در زمين اجرا گردد بهتر از باريدن چهل روز باران است.»
اكنون كه اين مطلب را مىنويسم در ذهن خودم بين جامعهى امروز و جامعه رژيم منحوس پهلوى (قبل از انقلاب) مقايسه مىكنم، محيط تقريباً سالم امروز را با محيط سراسر فساد و فحشاى زمان طاغوت مىسنجم و به خوبى نقش رهبران فاسد در فساد جامعه را درمىيابم.
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«إنّ شرّ الناس عند اللّه امام جائر ضل و ضل به فأمات سنة مأخوذة و أحيا بدعة متروكة» «2»
«بدترين انسانها در پيشگاه خدا رهبر ستمگرى است كه خود گمراه است و مايهى گمراهى ديگران مىگردد سنت پسنديده را نابود مىكند و بدعت ناپسند را زنده مىنمايد.»
محمدبن مسلم زهرى از علماى معروف و برجسته بود، و از تابعين مشهورى كه به درك حضور ده نفر از اصحاب موفق شده بود به شمار مىآمد. وى به سال 185 هجرى قمرى در بغداد درگذشت و قبرش در قبرستان (باب التين) مىباشد. «3» او با طاغوتهاى زمانش، طريق مماشات و مسامحه را مىپيمود و گاهى دعوت آنها را مىپذيرفت و به دربار آنها رفت و آمد مىكرد.
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 7 ص 175. (باب التحديد)
(2). شرح نهج البلاغه حديدى ج 9 ص 261
(3). الكنى و الالقاب، ج 2 ص 301
امام سجاد عليه السلام براى او نامه كوبنده و سرزنش كنندهاى نوشت كه ما در اينجا به ذكر فرازهايى از آن مىپردازيم تا زشتى عالم منحرف از ديدگاه اسلام را در آينه اين نامه بنگريم:
... اينكه آنها (طاغوت ها) تو را به استخدام گرفتهاند نه از جهت اين است كه آنها تو را (از جهت علمى و معنوى) شايسته مىدانند و بخاطر شايستگى تو، تو را نزد خود راه دادهاند، بلكه چون به دنياى تو طمع دارند، علماى راستين از دست رفتهاند، جهل و نادانى بر تو و آنها غالب شده و حب دنيا و مقام پرستى، تو و آنها را به همديگر پيوند داده است ...
چرا از خواب (خرگوشى) سر بر نمىدارى؟ چرا از اشتباه خود برنمىگردى؟ تا با صراحت بگويى:
به خدا من تا به حال يكبار هم براى زنده كردن دين خدا يا نابود كردن باطل قيام نكردهام.
امیرحسین
10-25-2011, 01:04 PM
براستى اين است حق شناسى تو نسبت به بار گران مسئوليت علم و دانش كه خداوند بر دوش تو نهاده است؟! بسيار ترس دارم كه تو از آن گروهى باشى كه خداوند درباره آنها فرموده:
«أضاعُوا الصَّلوةَ واتَّبعوا الشّهوات فَسوفَ يلقون غَيّاً» «1»
«نماز را ضايع كردند و به دنبال شهوتها رفتند و به زودى به كيفر گمراهى خود مىرسند.»
در قسمتى از اين نامه آمده:
«او ليس بدعائه اياك حين دعاك جعلوك قطباً اداروا بك رحى مظالمهم و جسراً يعبرون عليك الى بلاياهم و سُلّماً الى ضلالتهم داعياً الى غيّهم» «1»
__________________________________________________
(1). مريم/ 59
«مگر نه اين است كه با اين دعوتها مىخواهند تو را همچون قطب آسيا محور بيدادگرى خود قرار دهند و تو را پلى براى بلاهايشان سازند و تو نردبان كجروىها و گمراهىها و منادى ضلالتشان باشى، اى عالم دين فروخته! كارى كه بدست تو مىكنند از عهدهى مخصوصترين وزيران و نيرومندترين همكارانشان بر نمىآيد، تو بر خرابكارىهاى آنان سرپوش مىگذارى و پاى خاص و عام را به بارگاهشان مىگشايى ...»
3- 4- همنشين و دوست بد
يكى از زمينههاى اجتماعى گناه، همنشين و دوست بد است. چنانكه همنشين و دوست خوب، عامل مهمى براى سوق دادن فرد و جامعه به سوى كارهاى نيك است.
به هرحال از نظر علمى و عملى و تجربه ثابت شده كه انسان از ناحيه دوست و معاشر تحت تاثير قرار مىگيرد و دوست و معاشر بد عامل ويرانگرى براى نابودى شخصيت انسان است چنانكه دوست و همنشين خوب عامل سازندهى شخصيت انسان مىباشد.
انسانهاى بد پسر نوح عليه السلام را نيز به سوى گناه مىكشانند و خاندان نبوت او را از او مىربايند. ولى سگ اصحاب كهف بر اثر مصاحبت چند روز با جوانان با ايمان و خوش قلب و پاكبازى چون اصحاب كهف خوى نيك آدميت پيدا مىكند.
__________________________________________________
(1). مشروح اين نامه در كتاب تحف العقول (ترجمه احمد جنتى) از ص 313- 317 آمده است
امیرحسین
10-25-2011, 01:05 PM
و براستى اين شاعر نكته سنج چقدر پر معنى و زيبا سروده است:
همنشين تو به ز تو بايد-----تا تو را عقل و دين بيفزايد
و شاعر ديگر مىگويد:
تا توانى مىگريز از يار بد-----يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها ترا بر جان زند-----يار بد بر جان و بر ايمان زند
در قرآن و روايات توجه بسيار به اين موضوع شده و سفارشهاى هشدار دهنده و گستردهاى در اين باره داده شده است كه در اينجا به ذكر نمونههايى از آن مىپردازيم:
1- در عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو نفر از مشركين در مكه بنامهاى «عقبه» و «ابى» با هم دوست بودند. «1» عقبه هر وقت از مسافرت باز مىگشت غذايى ترتيب مىداد و بزرگان قوم خود را به خانه دعوت مىكرد، با اينكه قبول اسلام نكرده بود، اما پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را نيز دعوت مىكرد و دوست داشت آن حضرت نيز در غذاى او شركت نمايد.
روزى از سفر بازگشت و طبق معمول از اشراف قومش و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز دعوت كرد. هنگامى كه سفره را گسترد و غذا را حاضر نمود، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود:
«من از غذاى تو نمىخورم مگر اينكه به يكتايى خدا و رسالت من گواهى دهى.»
عقبه شهادت به يكتايى خدا و رسالت آن حضرت را به زبان آورد و قبول اسلام كرد. اين خبر به گوش دوستش «ابى» رسيد، او به عقبه اعتراض كرد و گفت: تو از دينت منحرف شدهاى!؟
عقبه گفت: من منحرف نشدهام ولى مردى بر من وارد شد و حاضر نبود از غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم من هم بخاطر اينكه او گرسنه از سر سفرهى من برنخيزد شهادتين گفتم.
ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمىشوم مگر اينكه در برابر محمّد بايستى و به او توهين كنى.
__________________________________________________
(1). عقبةبن معبط و ابىبن خلف
امیرحسین
10-25-2011, 01:05 PM
عقبه، فريب سخن دوست بد خود را خورد و چنين كرد و سرانجام در جنگ بدر جزء سربازان لشكر شرك به جنگ مسلمين آمد و كشته شد و دوستش ابىّ نيز در جنگ احد كشته شد. آيات 27 تا 29 سورهى فرقان نازل گرديد و سرنوشت و مجازات سخت آن كس را كه بر اثر انتخاب دوست بد منحرف شده است بيان نمود «1»؛
«و يَومَ يَعضّ الظّالم عَلى يَدَيه يَقولُ يا لَيتَنى اتّخَذتُ معَ الرّسول سَبيلًا* يا وَيلَتى لَيتَنى لَم أتّخِذ فُلاناً خَليلًا* لقد أضلَّنى عن الذِّكرِ بَعد إذ جائنى و كان الشّيطانُ لِلانْسانِ خَذُولًا»
«روزى كه ظالم دست خود را از شدت حسرت به دندان مىگزد، و مىگويد: اى كاش با رسولخدا راهى برگزيده بودم، اى واى بر من كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نمىكردم. او مرا از ياد حق گمراه ساخت، بعد از آنكه آگاهى به سوى من آمده بود و شيطان همواره انسان را از جاده راست طرد مىكند.»
اين آيات بيانگر وضع «عقبه» و امثال او در قيامت است كه رفيق بد انتخاب كرده و همين انتخاب باعث انحراف و بدبختى او شده است.
__________________________________________________
(1). مجمع البيان، ج 7 ص 166
امیرحسین
12-12-2011, 08:01 AM
2- در آيه 68 سورهى انعام مىخوانيم:
«وَ إذا رأيتَ الَّذينَ يَخوضُون فى آياتِنا فَأعرِض عَنهم حتّى يَخوضُوا فى حَدِيث غَيره ...»
«هر وقت كسانى را كه آيات ما را استهزاء مىكنند مشاهده نمودى از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند.»
نظير آيه قبل، آيه 140 سوره نساء مىباشد كه:
«فلا تَقعُدوا مَعَهم حتّى يَخوضوا فى حَدِيث غَيره اذاً مِثلهم»
«با استهزا كنندگان به آيات خدا ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند زيرا در غير اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود.»
3- در آيات 42 تا 45 سورهى مدثر آمده: بهشتيان از دوزخيان مىپرسند چه چيزى شما را به دوزخ فرستاد؟ آنها امورى را در پاسخ ذكر مىكنند از جمله مىگويند:
«و كُنّا نَخُوضُ مَعَ الخائِضين»
«و ما پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم.»
4- در آيه 25 سورهى فصلت يكى از مجازاتهاى «اعدء اللّه» (دشمنان خدا) همنشينان اغواگر و بد ذكر شده آنجا كه مىخوانيم:
«و قَيَّضْنا لَهم قُرناءَ فَزَيّنوا لَهم ما بين ايديهِم و ما خَلفَهم»
«ما براى آنها همنشينان (زشت سيرتى) قرار داديم و آن همنشينان زشتىها را از پيش رو و پشت سر در نظرشان جلوه دادند.»
اين آيه بيانگر آثار سوء همنشينان بد و حاكى از اين است كه همنشين بد خود يك مجازات و بلاى دردناك براى انسان مىباشد.
امیرحسین
12-12-2011, 08:02 AM
در روايات اسلامى نيز كمتر موضوعى است كه مانند سرزنش از انتخاب همنشين بد، مورد توجه قرار گرفته باشد كه ما در اينجا به ذكر چند نمونه اكتفا مىكنيم:
1- امام صادق عليه السلام فرمودند:
«لا ينبغى للمومن ان يجلس مجلساً يعصى اللَّه فيه و لا يقدر على تغييره» «1»
«سزاوار نيست كه مؤمن در مجلسى بنشيند كه در آن معصيت خدا مىشود، و او قدرت برهمزدن مجلس را ندارد.»
2- رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«المرء على دين خليله و قرينه» «2»
«انسان بر دين دوست و همنشين خود است.»
3- امام صادق عليه السلام فرمودند:
«لا ينبغى للمسلم ان يواخى الفاجر و لا الاحمق و لا الكذّاب» «3»
«براى مسلمان سزاوار نيست كه با شخص فاجر (هرزه) و احمق و دروغگو رفاقت كند.»
4- امام جواد عليه السلام فرمود:
«إيّاك و مصاحبة الشّرير فانّه كالسّيف المَسلول يحسن مَنظره و يقبح أثره» «4»
«از همنشينى با بدكار پرهيز كن كه او همچون شمشير برهنه ظاهرش زيبا و اثرش زشت است.»
__________________________________________________
(1). كافى، ج 2 ص 374 (باب مجالسة اهل المعاصى ح 1)
(2). كافى، ج 2 ص 374
(3). كافى، ج 2 ص 375
(4). بحار، ج 74 ص 195
امیرحسین
12-12-2011, 08:03 AM
5- سليمانبن جعفر جعفرى مىگويد: امام كاظم عليه السلام به من فرمود:
«مالى رايتك عند عبدالرحمن بن يعقوب»؟ «چرا تو را در نزد عبدالرحمن بن يعقوب مىنگرم؟» گفتم: او دايى من است.
فرمود: او اعتقاد نادرستى درباره خدا دارد ...
«فامّا جلست معه و تركتنا و امّا جلست معنا و تركته» «1»
«يا با او بنشين و ما را ترك كن و يا با ما بنشين و او را ترك كن؟»
6- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«مجالسة الاشرار توجب سوء الظن بالاخيار» «2»
«همنشينى با بدان موجب بدگمانى به نيكان است.»
7- امام باقر عليه السلام فرمودند:
«من قعد فى مجلس يُسبُّ فيه امام من الائمّة يَقدِرُ على الانتصاب فلم يفعل البَسَه اللّه الذُلّ فى الدّنيا و عَذّبَه فى الآخرة و سَلَبَه صالِحَ ما مَنَّ به عَلَيه من مَعرِفَتنا» «3»
«كسى كه در مجلسى بنشيند كه در آن به امامى از امامان ناسزا مىگويند و مىتواند برخيزد و از آن مجلس برود ولى نرود، خداوند (لباس) ذلت را در دنيا بر او بپوشاند و در آخرت او را عذاب كند، و آن چيز نيكى كه خداوند به دادن آن بر وى منت نهاده (يعنى) معرفت ما را از او بگيرد.»
8- حضرت على عليه السلام فرمودند:
«من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلايقوم مكان ريبة» «4»
«كسى كه به خدا و روز قيامت معتقد است در مكانى كه موجب تهمت است نمىنشيند.»
__________________________________________________
(1). كافى، ج 2 ص 357. وسائل الشيعه، ج 11 ص 503
(2). وسائل الشيعه، ج 11 ص 506
(3). كافى، ج 2 ص 379
(4). اصول كافى، ج 2 ص 378
امیرحسین
12-12-2011, 08:03 AM
9- ابن نعمان مىگويد: امام صادق عليه السلام دوستى داشت كه همواره با هم بودند، روزى آن شخص به غلامش گفت: اى زنا زاده كجا بودى؟ همين كه امام صادق عليه السلام اين سخن و دشنام را از او شنيد بقدرى ناراحت شد كه دستش را بلند كرد و محكم بر پيشانى خود زد و سپس فرمود:
سبحانالله! آيا نسبت ناروا به مادرش مىدهى؟ من تو را آدم با تقوى مىدانستم ولى اينك مىبينم كه تقوى ندارى.
دوست امام به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم مادر اين غلام از اهالى سند (از سرزمين هند) است و بت پرست مىباشد. بنابراين ناسزابه او اشكال ندارد. امام صادق عليه السلام فرمود:
«الا علمت ان لكل امة نكاحاً؟ تَنَحِّ عنّى»
«آيا نمىدانى هر امتى بين خود قانون ازدواج دارند؟ از من دور شو!»
از آن پس هرگز نديدم امام با آن دوست (ناسزاگو) با هم باشند، تا وقتى كه مرگ بين آنها جدايى انداخت. «1»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 11 ص 331
امیرحسین
12-12-2011, 08:04 AM
4- 4- محروميتهاى اجتماعى
يكى از زمينههاى اجتماعى گناه، محروميتها و وازدگىهاى اجتماعى است. افرادى كه كارهايشان براى خدا، و برپايه اخلاص نيست، و تعريف و تكذيب جامعه معيار خوشبختى و بدبختى آنها است، چنين افرادى اگر از جامعه خود مطرود و وازده گردند، عقده حقارت و احساس خودكمبينى مىكنند، و همين عقده در آنها كينه و عداوت به وجود مىآورد و در نتيجه به سوى گناهان گوناگون سوق داده مىشوند.
بايد آنها علل وازدگى خود را بررسى كنند، كه چه بوده و جبران كنند تا آب رفته به جوى خود باز گردد. ولى پايه اصلى اصلاح اين است، كه كارهايمان را بر اساس اخلاص تنظيم نماييم.
در تاريخ بسيار ديده شده افرادى بر اثر اين وازدگى اجتماعى آنچنان عقدهاى و پريشان و درّندهخو شدند كه به گناهان خطرناكى آلوده گشتند.
شايد دليل احترام به يتيم، به خاطر جبران محروميتهاى او باشد، تا عقدهاى، بار نيايد.
و نيز شايد يكى از علل سفارش اسلام به مشورت با مردم و احترام به افكار آنها و نهى از نسبت نام زشت به افراد و نهى از مسخره كردن يكديگر و ... براى پديدار نشدن عقده حقارت باشد.
امام باقر عليه السلام به يكى از شاگردان برجستهاش جابر جعفى فرمود:
«اى جابر! بدان كه تو دوست ما نخواهى بود تا زمانى كه اگر تمام اهل شهر تو جمع شوند و بگويند: تو آدم بدى هستى غمگين نشوى و اگر همه بگويند تو آدم خوبى هستى خوشحال نشوى بلكه وضع خود را بر كتاب خدا (قرآن) عرضه دارى اگر خود را چنين يافتى كه در خط قرآن گام بر مىدارى و در آنچه قرآن بىميل است بىميل هستى و در آنچه قرآن مشتاق آن است تو نيز مشتاق آنى و از آنچه هشدار داده خايف مىباشى استوار باش و مژده باد به تو كه در اين صورت آنچه مردم درباره تو بگويند به تو آسيبى نخواهد رساند. «1»
به راستى امام باقر عليه السلام چه سخن و درس عالى و پر محتوايى فرموده، كه اگر دقت كنيم مىفهميم كه اين سخن در سطح بسيار عالى قرار دارد.
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 691
امیرحسین
12-12-2011, 08:04 AM
5- زمينههاى روانى گناه
يكى از زمينههاى گناه زمينههاى روانى است كه انسان بر اثر فشارها و رنجهاى مصنوعى و كاذب يا بر اثر اعتقادات ناصحيح داراى عقده و يا حالت و روحيه بدى مىشود و همين پديدههاى روانى زمينهساز گناهان مختلف خواهد گرديد.
سختگيرىهاى نابجا، و فشارهاى ناصحيح و تن دادن به ذلت و خوارى و يا تحقير افراد به جاى تشويق و امور ديگر انسان را عقدهاى بار مىآورد. وقتى انسان حالت عقدهاى پيدا كرد در وجود او زمينه مساعدى براى پذيرش گناهان خطرناك هست.
براى توضيح وتجزيه وتحليل موضوع بايد به امور زير توجه شود؛
الف- شخصيت و عزت انسان.
ب- تحقير و سركوبى شخصيت انسان.
ج- فشارهاى اقتصادى و سركوب غرايز.
د- اميد و آرزوى كاذب و بيهوده.
امیرحسین
12-12-2011, 08:05 AM
1- 5- شخصيت و عزت انسان
انسان در جهان هستى گل سر سبد موجودات است، خداوند هيچ موجودى را برتر از انسان نيافريده است، انسان از نظر جسم داراى امتيازات فراوانى است كه هر يك از ديگرى جالبتر مىباشد و از نظر روح داراى استعدادها و توانايىهاى فراوان است.
در قرآن در آيه 70 سوره اسراء مىخوانيم:
«و لقد كرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطيّبات و فضّلناهم على كثير ممّن خلقنا تفضيلًا»
«ما بنى آدم را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا (بر مركبهاى رهوار) حمل كرديم و از انواع روزىهاى پاكيزه به آنها روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى بخشيديم.»
انسان داراى دو نوع كرامت است:
1- كرامت ذاتى كه در آيه فوق مورد توجه قرار گرفته، و انسان از اين نظر بر همه موجودات و بر فرشتگان برترى دارد، و به عبارت ديگر انسان از اين جهت داراى زمينه و استعدادى است كه هيچ موجودى اين امتياز را ندارد.
2- كرامت اكتسابى، كه بستگى به تقوى و اعمال نيك انسان دارد، چنانكه در آيه 13 سوره حجرات مىخوانيم:
«انَّ اكرَمَكُم عِندَ اللّهِ اتقاكُم»
«قطعاً گرامىترين شما در پيشگاه خدا، پرهيزكارترين شما مىباشد.»
قداست و برترى انسان در سطحى است كه خداوند به فرشتگان فرمان داد تا بخاطر آدم سجده كنند يعنى خدا را سجدهى شكر نمايند كه او چنين موجود برترى آفريده است. «1»
__________________________________________________
(1). فرمان سجده در بقره/ 34 و اسراء/ 61 و طه/ 116 آمده است
امیرحسین
12-12-2011, 08:06 AM
و از آنجا كه يكى از شيوههاى مهم تربيت و هدايت «شخصيت دادن» به افراد است چنانكه تحقير و كوچك شمردن انسان يكى از عوامل مهم انحراف اوست، قرآن و روايات همواره شخصيت و عظمت روح انسان را يادآور مىشوند؛ به عنوان نمونه به اين روايات توجه كنيد:
1- امام على عليه السلام مىفرمايد:
«انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلاتبيعوها الا بها» «1»
«بدانيد كه وجود شما جز بهشت بهايى ندارد آن را با كمتر از بهشت نفروشيد.»
و در سخن ديگرى فرمودند:
«اتَزعَمُ انّكَ جِرمٌ صَغير و فيك انطَوَى العالَمُ الاكبر»
«آيا تو گمان مىكنى كه موجود كوچكى هستى (بلكه) در وجود تو جهان بزرگ نهفته است.»
2- و نيز فرمودند:
«هلك امرؤ لم يعرف قدره» «2»
«آنكس كه قدر خود را نشناخت هلاك شد.»
3- نيز مىفرمايد:
«العالم من عرف قدره و كفى بالمرء جهلًا الا يعرف قدره» «3»
«دانا كسى است كه قدر خود را بشناسد و براى نادانى و جهالت انسان همين بس كه قدر خود را نشناسد.»
4- اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
«نعم العبد ان يعرف قدره و لا يتجاوز حده» «4»
«نيكو بندهاى است آنكس كه ارزش خود را بشناسد و از مرز شخصيت خود پا فرا ننهد.»
__________________________________________________
(1). نهج البلاغه، حكمت 456
(2). نهج البلاغه، حكمت 149
(3). نهج البلاغه، خطبه 103، و خطبه 16
(4). غرر الحكم، ج 2 ص 777
امیرحسین
12-12-2011, 08:06 AM
2- 5- تحقير شخصيت انسان
قبلًا در بررسى زمينههاى خانوادگى گناه، گفتيم كه يكى از زمينههاى گناه، تحقير و سركوبى شخصيت انسان است در اينجا نيز به مناسبت به توضيح كوتاه قناعت مىكنيم؛
اگر انسان شخصيت خود را بشناسد، هرگز شخصيت عظيم خود را در راههاى انحرافى و پست نابود نمىنمايد، چنانكه يك سكه طلا را با يك كلوخ عوض نمىكند.
امام سجاد عليه السلام فرمودند:
«من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا» «1»
«كسى كه نفس خود را گرامى دارد امور مادى دنيا در نظرش بىارزش گردد.»
از اين عبارت استفاده مىشود كه سركوب نمودن شخصيت انسان زمينهى دنياپرستى و گرايش به امور پست و انحرافى است ولى حفظ شخصيت و توجه به آن انسان را اسير پستىها نمىنمايد.
احساس كمبود و عقده حقارت كه بر اثر تحقير و ناآگاهى به شخصيت انسان ايجاد مىشود، به طور طبيعى انسان را به سوى گناهان و هرگونه كارهاى پست سوق مىدهد.
__________________________________________________
(1). تحف العقول، ص 318
امیرحسین
12-12-2011, 08:07 AM
حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
«نفاق المرء من ذل يجده فى نفسه» «1»
«نفاق انسان به خاطر ذلت و كمبودى است كه او در خودش مىيابد.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«لايكذب الكاذب الا من مهانة نفسه» «2»
«دروغگو، دروغ نمىگويد مگر بخاطر پستىاى كه در خودش هست. (و احساس مىكند).»
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«ما من احد تكبر او تجبر الا من ذلة وجدها فى نفسه» «3»
«هيچكس خود خواهى و خود كامگى نمىكند مگر به خاطر ذلت و كمبودى كه در وجود خود احساس مىنمايد.»
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به مؤمن همهى امورش را واگذار كرده، ولى اين را به او واگذار ننموده كه خودش را ذليل و خوار سازد آيا به سخن خداوند توجه ندارد كه مىفرمايد:
«ولِلّهِ العِزّة و لرسوله و للمؤمنين» «4»
«عزت از آن خدا و رسول خدا و مؤمنان است.»
سپس فرمود:
«والمؤمن ينبغى ان يكون عزيزاً و لايكون ذليلًا» «5»
«سزاوار است كه مومن عزيز باشد، و ذليل نباشد.»
__________________________________________________
(1). غرر الحكم، ج 2 ص 777
(2). بحار، ج 72 ص 249
(3). اصول كافى/ ج 2 ص 312
(4). منافقون، 8
(5). فروع كافى، ج 5 ص 64
امیرحسین
12-12-2011, 08:08 AM
3- 5- فشارهاى اقتصادى و سركوب غرايز
از عواملى كه موجب پيدايش عقده وكمبود در انسان مىگردد فشارها و رنجهاى اقتصادى و عدم توجه به غرايز و خواستهها و نيازها است.
بدون ترديد در وجود انسان غرايزى هست كه بايد بطور طبيعى و در حد عادلانه اشباع گردند، افراط و تفريط موجب طغيان غرايز و يا سرخوردگى غرايز خواهد شد كه در هر دو صورت زيانبخش و زمينهساز گناه خواهد گرديد.
مثلًا فشار دادن به فنر باعث عكسالعمل شديد آن مىشود. آدم هايى كه غذاى كافى در زندگى نديدهاند وقتى به غذا رسيدند، پرخورى مىكنند. يكى از علماى حوزه «1» و از شاگردان امام خمينى قدس سره مىگفت:
امام ما را نصيحت مىكرد و مىفرمود:
«راحت زندگى كنيد. به خودتان فشار نياوريد. فشار در طلبگى خطر دارد ممكن است موجب شود كه از مردم توقع داشته باشيد.»
به هر حال بايد زندگى طبيعى باشد، و خواستههاى مشروع انسانى سركوب و سرخورده نشود.
مثلًا از ديدگاه اسلام قاضى شرع بايد راحت زندگى كند و زندگيش به طور كافى از بيتالمال تامين گردد تا مبادا احساس نياز كند و به دنبال آن به رشوهخوارى و مالهاى حرام آلوده شود.
در آيه 32 سورهى اعراف مىخوانيم:
«قل مَن حَرّم زينَة اللّه الَتّى اخرَج لِعِبادِه و الطَّيّبات من الرّزق»
«بگو چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزىهاى پاكيزه را حرام كرده است؟»
اميرمؤمنان على عليه السلام در جريان فتنه خوارج پسر عمويش عبداللّهبن عباس را نزد ابن كوّا و يارانش (گروه خوارج) براى مذاكره فرستاد، وقتى آنها ابن عباس را ديدند، به او گفتند: تو در نزد ما بهترين فرد ما هستى، در عين حال چنين لباسى فاخر و نيك پوشيدهاى؟!
__________________________________________________
(1). آيت الله محمدى گيلانى
امیرحسین
12-12-2011, 08:08 AM
ابن عباس به آنها گفت: همين نخستين موضوعى است كه دربارهى آن با شما بحث و گفتگو مىكنيم، قرآن مىفرمايد:
«قل من حرم زينة الله ...» و نيز مىفرمايد:
«خذوا زينتكم عند كل مسجد» «1»
«زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برداريد». «2»
همچنين: «ان الله جميل يحب الجمال و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده» «3»
«خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد. و دوست دارد كه اثر نعمتش بر بندهاش آشكار باشد.»
نگاهى به چند روايت ديگر
يكى از امورى كه بايد مورد توجه قرار گيرد وسعت بخشيدن به زندگى همسر و فرزندان است در اين باره به روايات زير توجه كنيد:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«ليس منا من وسع عليه ثم قتر على عياله» «4»
«از ما نيست كسى كه داراى وسعت زندگى است ولى زندگى را بر خانوادهى خود تنگ مىگيرد.»
__________________________________________________
(1). اعراف/ 31
(2). فروع كافى، ج 6 ص 442
(3). فروع كافى، ج 6 ص 438
(4). وسائل الشيعه، ج 5 ص 135
امیرحسین
12-12-2011, 08:08 AM
2- حضرت رضا عليه السلام مىفرمايد:
«ينبغى للرجل ان يُوسِّع على عَيالِه لِئلَّا يَتَمنّوا مَوته» «1»
«سزاوار است براى مرد كه زندگى خانوادهاش را توسعه دهد تا افراد خانوادهاش آرزوى مرگ او را نكنند.»
3- امام صادق عليه السلام فرمودند:
سزاوار است كه انسان شبانهروز خود را به چهاربخش تقسيم كند:
در يك بخش آن با خدا مناجات كند و در يك بخش آن اعمال خود را حساب كند و رسيدگى نمايد و در يك بخش درباره مخلوقات خدا بينديشد و بخشى از زندگى خود را در امور خوراك و نوشيدنى (تهيه و مصرف) بگذراند. «2»
4- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«انّ هذه القُلوب تَملُّ كما تَملّ الابدان فابتَغوا لها طَرائف الحِكَم» «3»
«براستى كه اين دلها خسته مىشوند چنانكه بدنها خسته مىشوند پس تازههاى حكمت را براى آن دلها بجوييد.»
يعنى با لطيفههاى زيبا آن دلها را شاد سازيد.
نتيجه اينكه روح انسان نيازهايى دارد كه بايد بطور مشروع اشباع شود و بسيارى از سختگيرىها در لباس و غذا و زندگى درست نيست. اعتدال در همه چيز خوبست، و راه افراط و تفريط راه جاهلان مىباشد و به راه تفريط رفتن و تعطيل غرايز نتيجهاش سرخوردگى غرايز و عقده و انحرافات روانى خواهد شد.
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 5 ص 135
(2). اخلاق شبّر، ص 284
(3). غرر الحكم، ج 1 ص 234
امیرحسین
12-12-2011, 08:10 AM
4- 5- اميد و آرزوى كاذب و بيهوده
يكى ديگر از زمينههاى روانى گناه آرزوهاى بيهوده و بى اساس است كه انسان بدون حركت و عمل در انتظار خوشبختى و پاداش و ترقى باشد كه معمولًا افراد خيالاتى به اين حالت دچار مىشوند و مرتكب هر گناهى شده و مىگويند خدا «ارحم الراحمين» است.
اينگونه اميد نه تنها عامل تكامل نيست بلكه انسان را از درون تهى كرده و زمينه سستى و بىعارى را كه بذرهاى گناه هستند، در انسان پديد مىآورند.
در آيه 218 سورهى بقره مىخوانيم:
«ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفور رحيم»
«تنها كسانى كه ايمان آورده و مهاجرت نمودهاند و در راه خدا جهاد كردهاند آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
در اين آيه اميد در كنار ايمان، هجرت و جهاد آمده است.
يك داستان تكان دهنده
طاووس يمانى مىگويد: كنار كعبه رفتم ديدم شخصى زير ناودان كعبه مشغول نماز و مناجات و گريه و زارى است. بعد از نماز به پيش رفتم ديدم امام سجاد عليه السلام است. عرض كردم اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله چرا شما را اينگونه گريان و ترسان مىنگرم با اينكه شما داراى سه امتياز هستى و اين سه امتياز شما را نجات مىدهد:
فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله هستى و شفاعت جدت رسول خدا صلى الله عليه و آله در ميان است و رحمت خداوند وسيع است. در پاسخ فرمود:
اى طاووس! اما در مورد «نسب» قرآن مىفرمايد:
«فاذا نفخ فىالصور فلا انساب بينهم يومئذ و لايتسائلون» «1»
«وقتى كه در صور دميده شود، هيچگونه نسبى در ميان آنها در روز قيامت نخواهد بود و از يكديگر تقاضاى كمك نمىكنند.» بنابراين نسب مرا حفظ نخواهد كرد.
اما در مورد «شفاعت» خداوند در قرآن مىفرمايد:
«و لا يشفعون الا لمن ارتضى» «2»
«اولياى خدا شفاعت از كسى نمىكنند مگر آنكه بدانند خداوند از آن كس خشنود است.» بنابراين شفاعت مرا از خوف خدا ايمن نمىنمايد.
اما در مورد «رحمت خدا» قرآن مىفرمايد:
«ان رحمت الله قريب من المحسنين» «3»
«قطعاً رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.» من نمىدانم كه نيكوكار باشم (منظور مقام عالى عصمت است) «4»
نتيجه اينكه بايد اميدوار بود، اما در كنار ايمان و عمل صالح، و گرنه با حلوا حلوا دهان شيرين نمىشود و به قول شاعر:
رفته بگوشت كه كردگار كريم است-----صاحب عفو است و لطف و رحمت و احسان
ليك ندانى كه مىكشد سوى دوزخ-----معصيت كردگار و اطاعت شيطان
__________________________________________________
(1). مؤمنون/ 101
(2). انبيا/ 28
(3). اعراف/ 56
(4). القرآن يواكب الدهر، ج 2 ص 18
امیرحسین
12-12-2011, 08:11 AM
6- زمينههاى سياسى گناه
يكى از زمينههايى كه گاهى موجب گناهان بزرگ مىشود، زمينههاى سياسى گناه است كه بيشتر به كارگزاران و مسئولين مربوط مىشود.
1- در آيه 205 و 206 سورهى بقره مىخوانيم:
«و إذا تَولّى سَعى فِى الأرضِ لِيُفسِد فيها و يُهلِك الحَرث و النّسل و اللّه لا يحبّ الفَساد* وَ إذا قيلَ لَه اتّقِ اللّه أخَذَته العِزّة بِالاثم فَحَسبُه جهنّمَ و لَبِئس المِهاد»
« (منافقان) هنگامى كه حاكم و رئيس مىشوند «1» در راه فساد در زمين كوشش مىكنند و زراعتها و نسلها را نابود مىسازند، خداوند فساد را دوست ندارد. هنگامى كه به آنها گفته شود، از خدا بترسيد لجاجت و غرور آنها را به گناه مىكشاند، آتش دوزخ براى آنها كافى است و چه بد جايگاهى است.»
اين آيه بيانگر آن است كه آدم غير مؤمن كه اسير هوسهاى نفسانى است اگر بر راس امور قرار گيرد و مسايل سياسى بدستش بيفتد جامعه را به فساد و تباهى مىكشاند و موجب نابودى كشاورزى و هلاكت نسل مىگردد.
__________________________________________________
(1). واژه «تولى» هم به معنى روگردانى آمده و هم به معنى حاكميت و سرپرستى. مجمعالبيان، ج 1
امیرحسین
12-12-2011, 08:12 AM
2- در آيه 34 سورهى نمل مىخوانيم:
«إنّ الملوك اذا دَخلوا قَريةً أفسَدوها و جَعلوا أعزّة أهلها أذلّة و كذلك يَفعلون»
«پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند، آن را به فساد مىكشند و عزيزان آنها را ذليل مىكنند، آرى كار آنها همين است.»
اين سخن گرچه از زبان «بلقيس» ملكه سبا نقل شده، ولى يك موضوع حساب شده است و تجربه آن را ثابت كرده و مورد قبول همه است، كه حكومت حاكمان مستبد و زورگو زمينه و عامل ويرانگرى خواهد بود.
3- حضرت يوسف عليه السلام از پيامبران معروف و بزرگ بود، او در زندگى مقابل صحنههاى مختلفى قرار گرفت مانند جفاى برادران به او، و انداختن او را در چاه، ورود او به كاخ عزيز مصر، صحنهى زندان و صحنهاى در پست وزارت دارايى تا اينكه در آخر عمر حاكم و رئيس كشور مصر گرديد. او در هر صحنهاى دعايى داشت ولى وقتى كه در پست رياست قرار گرفت اسير رياست نشد. همواره مىدانست كه بايد به ملك ابدى پيوست و رياست دنيا فانى شدنى است. دعاى او در اين هنگام اين بود:
«تَوفَّنى مُسلِماً» «1»
، «خدايا مرا مسلمان بميران.»
آرى يوسف عليه السلام وقتى كه رئيس شد گفت: «توفنى مسلماً»، «مرا در حالى كه تسليم محض فرمان تو هستم بميران.»
يعنى رياستبه قدرى خطرناك است كه حتى مىتواند پاى يوسف را نيز بلغزاند لذا اين دعا را مىكند كه در راه فرمان خدا ثابت قدم بماند.
يوسف شك نداشت كه در راستاى فرمان خدا مىميرد ولى فتنههاى رياست و زرق و برقها و چراغ سبز نشان دادنهاى آن نيز خطرناك است لذا از درگاه خدا استمداد جست كه در برابر خطرها استوار و پابرجا بماند.
__________________________________________________
(1). يوسف/ 101
امیرحسین
12-12-2011, 08:12 AM
4- در آيه 83 سورهى قصص مىخوانيم:
«تِلك الدّارُ الآخِرة نَجعلها لِلَّذين لا يُريدونَ عُلوّاً فِى الارض و لا فساداً و العاقِبة لِلمتّقين»
«اين سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است.»
اين آيه حاكى است كه برترىجويى شاخهاى از رياست طلبى است و آنان كه رياست را بخاطر رياست مىخواهند و آن را هدف قرار دادهاند بهرهاى در آخرت نخواهند داشت.
اين آيه بقدرى وسيع است كه حضرت على عليه السلام در سخنى فرمودند:
«ان الرجل ليعجبه ان يكون شراك نعله اجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها» «1»
«گاه انسان شاد مىشود كه بند كفشش از بند كفش دوستش بهتر است به خاطر همين مشمول اين آيه است.»
رياست بر دو گونه است: رياست ممدوح و رياست مذموم.
رياست ممدوح آن است كه وسيلهاى براى احقاق حق و ابطال باطل گردد و رياست مذموم آن است كه خود هدف واقع گرديده و پلى براى هواوهوس و انحرافات باشد.
آنچه در روايات از آن مذمت شده «حبّ رياست» است يعنى دلبستگى به رياست و خواستن مقام به خاطر مقام.
__________________________________________________
(1). جوامع الجامع، ذيل آيه
امیرحسین
12-12-2011, 08:13 AM
براى توضيح بيشتر به اين روايات توجه كنيد:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«لكل شيى آفة تفسده و آفة هذا الدين ولاة السوء» «1»
«براى هر چيزى آفتى هست كه آن را تباه مىسازد و آفت اين دين رهبران ناشايسته مىباشند.»
2- حضرت على عليه السلام به يكى از كارگزارانش (اشعث بن قيس) كه او را فرماندار آذربايجان قرار داده بود چنين نوشت:
«و ان عملك ليس لك بطعمة و لكنه فى عنقك امانة» «2»
«فرماندارى براى تو لقمه و وسيله آب و نان نيست بلكه امانتى است بر گردنت.»
3- در حضور امام معصوم درباره شخص رياست طلبى سخن به ميان آمد، آن حضرت فرمود:
«ما ذئبان ضاريان فى غنم قد تفرق رعاؤها بأضرّ فى دين المسلم من طلب الرياسة» «3»
«زيان دو گرگ به گله گوسفندى كه چوپانانش متفرق شدهاند بيشتر از زيان رياست طلبى در دين مسلمان نيست.»
__________________________________________________
(1). نهج الفصاحه، ص 478
(2). نهج البلاغه/ نامه 5
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 492
امیرحسین
12-12-2011, 08:14 AM
بهلول فقيهى مبارز و حق پرست
وهب بن عمرو، مشهور به بهلول مجنون از خواص شاگردان امام صادق عليه السلام و از فقها و علماى برجسته و عارف كامل بود، نقل مىكنند هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى) مىخواست براى بغداد قاضى القضاة تعيين كند، با اصحاب خود در مورد شخص شايستهاى كه عهدهدار منصب قضاوت گردد مشورت كرد همه گفتند: هيچ كس مانند بهلول شايستگى اين كار را ندارد.
هارون، بهلول را طلبيد و به او گفت: اى فقيه هوشمند، مارا در مورد قضاوت يارى كن. بهلول گفت: من صلاحيت اين كار را ندارم.
هارون گفت: تمام مردم بغداد تو را براى اين كار شايسته مىدانند.
بهلول گفت: عجبا! من به خودم از آنها آگاهترم. وانگهى من يا راست مىگويم كه صلاحيت ندارم يا دروغ مىگويم، از اين دو حال خارج نيست.
اگر راست مىگويم پس صلاحيت ندارم، و اگر دروغ مىگويم آدم دروغگو صلاحيت مقام قضاوت را نخواهد داشت!!.
گفتند: تو را آزاد نمىكنيم تا اينكه اين مقام را قبول كنى.
بهلول گفت: اكنون كه ناگزير هستم يك شب به من مهلت بدهيد در اين باره بينديشم. به او مهلت دادند. بهلول از آنجا بيرون آمد و آن شب را به سر برد. فرداى آن شب چوبى بلند به دست گرفت و خود را به ديوانگى زد و وارد بازار شد. مردم ديدند بهلول لباس و عبا و عمامهاش كج و معوج شده و چوبى به دست گرفته و سوار آن شده و فرياد مىزند: از جلو من رد شويد اسبم شما را لگد نزند ...
مردم گفتند: حضرت بهلول ديوانه شده است!.
اين خبر به هارون رسيد، هارون گفت: «ما جَنّ و لكن فَرّ بدينه منّا»
«او ديوانه نشده بلكه به اين وسيله به خاطر دينش از ما فرار كرد.»
بهلول تا آخر عمر به همين وضع بسر برد تا مبادا طاغوتهاى عباسى او را به استخدام خود در آورند. او مىدانست كه قبول چنان رياستى زمينه جنايتها و گناهان است براى نجات از آن، خود را به ديوانگى زد.
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.