maryam
01-08-2011, 06:06 AM
عصر این جمعه ی دلگیر ،
وجود تو کنار ِدلِ هر بیدلِ آشفته شود حسّ،
تو کجایی گل نرگس ؟
به خدا ، آهِ نفس های غریبِ تو که آغشته به حزنی است ،
زجنس ِ غم و ماتم،
زده آتش به دلِ عالم و آدم ،
این روز و شبِ رنگِ شفق یافته ،
در سوگِ کدامین غم عظمی ،
به تنت رخت عزا کرده ؟!
ای عشق ِمجسم!
که به جای نم ِشبنم،
بچکد خونِ جگر ،
دم به دم از عمق ِ نگاهت.
نکند باز شده ماه محرم ؟!
که چنین می زند آتش به دلِ فاطمه آهت !
به فدای نخ ِ آن شالِ سیاهت
به فدای رُخت ،
ای ماه! بیا ،
صاحبِ این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،
آجرک الله!
عزیز دو جهان، یوسفِ در چاه ،
دلم سوخته از آهِ نفس های غریبت ،
دلِ من بالِ کبوتر شده،
خاکستر ِپرپرشده،
همراهِ نسیم سحری ،
روی پَر فطرس ِ معراج ،
نَفَس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر ِآنی !
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراهِ خودت
زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی ؟!
به خدا در هوس ِ دیدنِ شش گوشه دلم ، تاب ندارد
نِـگــَهـَم خواب ندارد،
قَــلمـَم گوشه ی دفتر ،
غزلِ ناب ندارد،
شبِ من رُوزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشتِ اشاره
مگر این عاشق ِ بیچارهء دلسوخته
ارباب ندارد... ؟!!
تو کجایی؟
تو کجایی شده ام باز هوایی،
شده ام باز هوایی...
وجود تو کنار ِدلِ هر بیدلِ آشفته شود حسّ،
تو کجایی گل نرگس ؟
به خدا ، آهِ نفس های غریبِ تو که آغشته به حزنی است ،
زجنس ِ غم و ماتم،
زده آتش به دلِ عالم و آدم ،
این روز و شبِ رنگِ شفق یافته ،
در سوگِ کدامین غم عظمی ،
به تنت رخت عزا کرده ؟!
ای عشق ِمجسم!
که به جای نم ِشبنم،
بچکد خونِ جگر ،
دم به دم از عمق ِ نگاهت.
نکند باز شده ماه محرم ؟!
که چنین می زند آتش به دلِ فاطمه آهت !
به فدای نخ ِ آن شالِ سیاهت
به فدای رُخت ،
ای ماه! بیا ،
صاحبِ این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،
آجرک الله!
عزیز دو جهان، یوسفِ در چاه ،
دلم سوخته از آهِ نفس های غریبت ،
دلِ من بالِ کبوتر شده،
خاکستر ِپرپرشده،
همراهِ نسیم سحری ،
روی پَر فطرس ِ معراج ،
نَفَس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر ِآنی !
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراهِ خودت
زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی ؟!
به خدا در هوس ِ دیدنِ شش گوشه دلم ، تاب ندارد
نِـگــَهـَم خواب ندارد،
قَــلمـَم گوشه ی دفتر ،
غزلِ ناب ندارد،
شبِ من رُوزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشتِ اشاره
مگر این عاشق ِ بیچارهء دلسوخته
ارباب ندارد... ؟!!
تو کجایی؟
تو کجایی شده ام باز هوایی،
شده ام باز هوایی...