PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره فيل [105]



امیرحسین
09-24-2011, 10:01 AM
سوره فيل [105]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 5 آيه است‏.

محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره چنانكه از نامش پيداست اشاره به داستان تاريخى معروفى مى‏كند كه در سال تولد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله واقع شده، و خداوند خانه «كعبه» را از شرّ لشكر عظيم كفارى كه از سرزمين يمن سوار بر فيل آمده بودند حفظ كرد.

يادآورى اين داستان هشدارى است به كفار مغرور و لجوج كه بدانند در برابر قدرت خدا كمترين قدرتى ندارند، خداوندى كه لشكر عظيم فيل را با آن پرندگان كوچك، و آن سنگريزه‏هاى نيم‏بند (بحجارة من سجيل) در هم كوبيد قدرت دارد كه اين مستكبران لجوج را نيز مجازات كند.

در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «هر كس سوره فيل را در نماز واجب بخواند در قيامت هر كوه و زمين هموار و كلوخى براى او شهادت مى‏دهد كه او از نمازگزاران است، و منادى صدا مى‏زند در باره بنده من راست گفتيد، شهادت شما را به سود يا زيان او مى‏پذيرم بنده‏ام را بدون حساب داخل بهشت كنيد او كسى است كه من وى را دوست دارم و عملش را نيز دوست دارم».

بديهى است اين همه فضيلت و ثواب و پاداش عظيم از آن كسى است كه با خواندن اين آيات از مركب غرور پياده شود و در طريق رضاى حق گام بردارد.

امیرحسین
09-24-2011, 10:02 AM
داستان اصحاب فيل‏

- مفسران و مورخان اين داستان را به صورتهاى مختلفى نقل كرده‏اند، و ما آن را طبق روايات معروف كه از «سيره ابن هشام» و «بلوغ الارب» و «بحار الانوار» و «مجمع البيان» خلاصه كرده‏ايم مى‏آوريم:
«ذو نواس پادشاه يمن، مسيحيان نجران را كه در نزديكى آن سرزمين مى‏زيستند تحت شكنجه شديد قرار داد، تا از آئين مسيحيت بازگردند- قرآن اين ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره «بروج» آورده، و ما آن را در تفسير همان سوره مشروحا بيان كرديم.

بعد از اين جنايت بزرگ مردى به نام «دوس» از ميان آنها جان سالم به در برد، و خود را به «قيصر روم» كه بر آيين مسيح بود رسانيد، و ماجرا را براى او شرح داد.
«قيصر» نامه‏اى به «نجاشى» سلطان «حبشه» نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از «ذو نواس» بگيرد، و نامه را با همان شخص براى «نجاشى» فرستاد.

«نجاشى» سپاهى عظيم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى به نام «ارياط» روانه يمن كرد «ابرهه» نيز يكى از فرماندهان اين سپاه بود.
«ذو نواس» شكست خورد، و «ارياط» حكمران يمن شد، بعد از مدتى، ابرهه بر ضد او قيام كرد و او را از بين برد و بر جاى او نشست.

خبر اين ماجرا به نجاشى رسيد، او تصميم گرفت «ابرهه» را سركوب كند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشيد، و با مقدارى از خاك يمن به نشانه تسليم كامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى كرد.
نجاشى چون چنين ديد او را بخشيد و در پست خود ابقا نمود.

در اين هنگام «ابرهه» براى اثبات خوش خدمتى كليساى بسيار زيبا و مهمى بنا كرد كه مانند آن در آن زمان در كره زمين وجود نداشت، و به دنبال آن تصميم گرفت مردم جزيره عربستان را به جاى «كعبه» به سوى آن فرا خواند، و تصميم گرفت آنجا را كانون حج عرب سازد.

امیرحسین
09-24-2011, 10:02 AM
براى همين منظور مبلغان بسيارى به اطراف، و در ميان قبائل عرب و سرزمين حجاز فرستاد.
طبق بعضى از روايات گروهى آمدند و مخفيانه «كليسا» را آتش زدند، و طبق نقل ديگرى بعضى آن را مخفيانه آلوده و ملوث ساختند.

«ابرهه» سخت خشمگين شد، و تصميم گرفت خانه «كعبه» را بكلى ويران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جديد كند، با لشكر عظيمى كه بعضى از سوارانش از «فيل» استفاده مى‏كردند عازم مكّه شد.

هنگامى كه نزديك مكّه رسيد كسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه را به غارت آورند، و در اين ميان دويست شتر از «عبد المطلب» غارت شد.
«ابرهه» كسى را به داخل مكّه فرستاد.

فرستاده «ابرهه» وارد مكّه شد و از رئيس و شريف «مكه» جستجو كرد، همه «عبد المطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبد المطلب» بازگو كرد فرستاده ابرهه به عبد المطلب گفت: بايد با من نزد او بيايى، هنگامى كه عبد المطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثير قرار گرفت تا آنجا كه براى احترام او از جا برخاست و روى زمين نشست، سپس به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چيست؟
عبد المطلب گفت: حاجتم اين است كه دويست شتر را از من به غارت برده‏اند دستور دهيد اموالم را بازگردانند.

ابرهه به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامى كه تو را ديدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت، اما اين سخن را كه گفتى در نظرم كوچك شدى تو در باره دويست شترت سخن مى‏گوئى، اما در باره «كعبه» كه دين تو و اجداد توست و من براى ويرانيش آمده‏ام مطلقا سخنى نمى‏گوئى؟! عبد المطلب گفت: «من صاحب شترانم، و اين خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مى‏كند»- اين سخن، ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت.

امیرحسین
09-24-2011, 10:03 AM
«عبد المطلب» به مكّه آمد، و به مردم اطلاع داد كه به كوههاى اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعى كنار خانه كعبه آمد تا دعا كند و يارى طلبد.

دست در حلقه خانه كعبه كرد و اشعار معروفش را خواند، از جمله:
«خداوندا! هر كس از خانه خود دفاع مى‏كند تو خانه‏ات را حفظ كن!» «هرگز مباد روزى كه صليب آنها و قدرتشان بر نيروهاى تو غلبه كنند!» سپس عبد المطلب به يكى از دره‏هاى اطراف مكه آمد و در آنجا با جمعى از قريش پناه گرفت، و به يكى از فرزندانش دستور داد بالاى كوه ابو قبيس برود ببيند چه خبر مى‏شود.

فرزندش بسرعت نزد پدر آمده و گفت: پدر! ابرى سياه از ناحيه دريا (درياى احمر) به چشم مى‏خورد كه به سوى سرزمين ما مى‏آيد، عبد المطلب خرسند شد صدا زد: «اى جمعيت قريش! به منزلهاى خود بازگرديد كه نصرت الهى به سراغ شما آمد» اين از يكسو.

از سوى ديگر ابرهه سوار بر فيل معروفش كه «محمود» نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم كوبيدن كعبه از كوههاى اطراف سرازير مكّه شد، ولى هر چه بر فيل خود فشار مى‏آورد پيش نمى‏رفت، اما هنگامى كه سر او را به سوى يمن باز مى‏گرداندند بسرعت حركت مى‏كرد، ابرهه از اين ماجرا سخت متعجب شد و در حيرت فرو رفت.

در اين هنگام پرندگانى از سوى دريا فرا رسيدند، همانند پرستوها و هر يك از آنها سه عدد سنگريزه با خود همراه داشت، يكى به منقار و دو تا در پنجه‏ها، تقريبا به اندازه نخود، اين سنگريزه‏ها را بر سر لشكريان ابرهه فرو ريختند، و به هر كدام از آنها اصابت مى‏كرد هلاك مى‏شد، و بعضى گفته‏اند:
سنگريزه‏ها به هر جاى بدن آنها مى‏افتاد سوراخ مى‏كرد و از طرف مقابل خارج مى‏شد.
خود «ابرهه» نيز مورد اصابت سنگ واقع شد و مجروح گشت، و او را به صنعاء (پايتخت) يمن بازگرداندند و در آنجا چشم از دنيا پوشيد.

بعضى گفته‏اند: اولين بار كه بيمارى حصبه و آبله در سرزمين عرب ديده شد آن سال بود.
و در همين سال مطابق مشهور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله تولد يافت، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند كه ميان اين دو رابطه‏اى وجود داشته.
به هر حال اهميت اين حادثه بزرگ بقدرى بود كه آن سال را «عام الفيل» (سال فيل) ناميدند و مبدأ تاريخ عرب شناخته شد.

امیرحسین
09-24-2011, 10:03 AM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- با ابرهه گو كز پى تعجيل نيايد! در نخستين آيه اين سوره پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مى‏فرمايد: «آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران [- لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند] چه كرد»؟ (ا لم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل).

(آيه 2)- سپس مى‏افزايد: «آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد»؟
(ا لم يجعل كيدهم فى تضليل).

آنها قصد داشتند خانه كعبه را خراب كنند، به اين اميد كه به كليساى يمن مركزيت بخشند، اما آنها نه تنها به مقصود خود نرسيدند، بلكه اين ماجرا بر عظمت مكه و خانه كعبه افزود.
منظور از «تضليل» (گمراه ساختن) اين است كه آنها هرگز به هدف خود نرسيدند.

(آيه 3)- سپس به شرح اين ماجرا پرداخته، مى‏فرمايد: «و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد» (و ارسل عليهم طيرا ابابيل).

(آيه 4)- «كه با سنگهاى كوچكى آنان را هدف قرار مى‏دادند» (ترميهم بحجارة من سجيل).
و اين سنگهاى كوچك بر هر كس فرود مى‏آمد او را از هم متلاشى مى‏ساخت!

(آيه 5)- چنانكه در اين آيه مى‏فرمايد: «سر انجام آنها را همچون كاه خورد شده (و متلاشى) قرار داد»! (فجعلهم كعصف مأكول).

اين سوره هشدارى است به همه گردنكشان و مستكبران جهان، تا در برابر قدرت خداوند تا چه حد ناتوانند؟!

«پايان سوره فيل»