PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره عبس [80]



امیرحسین
09-10-2011, 10:55 AM
سوره عبس [80]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 42 آيه است‏.

محتواى سوره:
محتواى اين سوره را مى‏توان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1- عتاب شديد خداوند نسبت به كسى كه در برابر مرد نابيناى حقيقت‏جو برخورد مناسبى نداشت.
2- ارزش و اهميت قرآن مجيد.
3- كفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4- بيان گوشه‏اى از نعمتهاى او در زمينه تغذيه انسان و حيوانات براى تحريك حس شكرگزارى بشر.
5- اشاره به قسمتهاى تكان دهنده‏اى از حوادث قيامت و سرنوشت مؤمنان و كفار در آن روز بزرگ.

نامگذارى آن به «عبس» به تناسب نخستين آيه سوره است.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«كسى كه سوره عبس را بخواند روز قيامت در حالى وارد محشر مى‏شود كه صورتش خندان و بشاش است».

امیرحسین
09-10-2011, 10:56 AM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)-
شأن نزول:
ده آيه آغاز سوره اجمالا نشان مى‏دهد كه خداوند كسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اين كه فرد يا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى حق طلبى مقدم داشته است، اما اين شخص مورد عتاب كيست؟ در آن اختلاف نظر است.

مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه:
عده‏اى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه، ابو جهل، عباس بن عبد المطلب، و جمعى ديگر، خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بودند و آن حضرت مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود. در اين ميان «عبد اللّه بن ام مكتوم» كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مجلس شد، و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن خود را تكرار مى‏كرد و آرام نمى‏گرفت، زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با چه كسانى مشغول صحبت است.

او آنقدر كلام پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود مى‏گويند: پيروان محمد نابينايان و بردگانند، و لذا از «عبد اللّه» رو برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام اين آيات نازل شد (و در اين باره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مورد عتاب قرار داد).
رسول خدا بعد از اين ماجرا «عبد اللّه» را پيوسته گرامى مى‏داشت.

البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است وجود ندارد و به فرض كه شأن نزول فوق واقعيت داشته باشد اين مطلب در حد ترك اولائى بيش نيست و كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى‏شود.

تفسير:
عتاب شديد به خاطر بى‏اعتنائى به نابيناى حق طلب! با توجه به آنچه در شأن نزول آيات گفته شد، به سراغ تفسير آيات مى‏رويم، نخست مى‏فرمايد: «چهره درهم كشيد، و روى برتافت» (عبس و تولى).

امیرحسین
09-10-2011, 10:56 AM
(آيه 2)- «از اين كه نابينائى به سراغ او آمده بود»! (ان جاءه الاعمى).

(آيه 3)- «تو چه مى‏دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند»؟ (و ما يدريك لعله يزكى).

(آيه 4)- «يا (از شنيدن سخنان حق) متذكّر گردد و اين تذكر به حال او مفيد باشد» (او يذكر فتنفعه الذكرى).
و اگر صد در صد پاك و با تقوا نشود لا اقل از تذكر پند مى‏گيرد و بيدار مى‏شود، و اين بيدارى در او اجمالا اثر مى‏گذارد.

(آيه 5)- سپس اين عتاب را ادامه داده، مى‏افزايد: «اما آن كس كه توانگر است» (اما من استغنى).

(آيه 6)- «تو به او روى مى‏آورى»! (فانت له تصدى).
و اصرار به هدايت او دارى در حالى كه او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است، غرورى كه منشأ طغيان و گردنكشى است.

(آيه 7)- «در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست» (و ما عليك الا يزكى).
وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است. خواه از آن پند گيرند يا ملال بنابر اين به خاطر اين گونه افراد نمى‏توانى نابيناى حق طلب را ناديده بگيرى، هر چند هدف تو هدايت اين گردنكشان باشد.

(آيه 8)- بار ديگر تأكيد و عتاب را از سر مى‏گيرد و همچنان به صورت خطاب مى‏فرمايد: «اما كسى كه به سراغ تو مى‏آيد، و (براى هدايت و پاكى) كوشش مى‏كند» (و اما من جاءك يسعى).

(آيه 9)- «و از خدا ترسان است» (و هو يخشى).
و همين انگيزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده، تا حقايق بيشترى بشنود و به كار بندد، و خود را پاك و پاكيزه كند.

(آيه 10)- «تو از او غافل مى‏شوى» و به ديگرى مى‏پردازى (فانت عنه تلهى).
اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باشد يا غير او بيانگر اين واقعيت مهم است كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است. و به عكس موضع‏گيرى تند و خشنى در برابر آنها كه بر اثر وفور نعمت الهى، مست و مغرور شده‏اند دارد.

امیرحسین
09-10-2011, 10:57 AM
(آيه 11)- در تعقيب آيات گذشته كه در آن سخن از سرزنش كسى آمده بود كه نسبت به نابيناى حق طلبى كم توجهى نموده بود، در اينجا به مسأله اهميت قرآن مجيد و مبدأ پاك آن و تأثيرش در نفوس پرداخته، مى‏فرمايد: «هرگز» اين كار را تكرار مكن و آن را براى هميشه فراموش نما (كلا).
چرا كه «اين (قرآن) تذكر و يادآورى است» (انها تذكرة).

اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشركان و دشمنان اسلام در مورد قرآن كه گاه شعرش مى‏خواندند، و گاه سحر، و گاه نوعى كهانت، قرآن مى‏گويد: هيچ يك از اين نسبتها صحيح نيست، بلكه اين آيات وسيله‏اى است براى آگاهى و ايمان و دليل آن در خودش نهفته است.

(آيه 12)- سپس مى‏افزايد: «و هر كس بخواهد از آن پند مى‏گيرد» (فمن شاء ذكره).
اين تعبير هم اشاره‏اى است به اين كه اكراه و اجبارى در كار نيست، و هم دليلى است بر آزادى اراده انسان كه تا نخواهد و تصميم بر قبول هدايت نگيرد نمى‏تواند از آيات قرآن بهره گيرد.

(آيه 13)- سپس مى‏افزايد: اين كلمات بزرگ الهى «در الواح پر ارزشى ثبت است» (فى صحف مكرمة).
تعبير به «صحف» نشان مى‏دهد كه آيات قرآن قبل از نزول بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در الواحى نوشته شده بود، و فرشتگان وحى آن را با خود مى‏آوردند الواحى بسيار گرانقدر و پر ارزش.

(آيه 14)- بعد مى‏فرمايد: اين صحائف و الواح «و الاقدر و پاكيزه است» (مرفوعة مطهرة).
بالاتر از آن است كه دست نااهلان به سوى آن دراز شود، و يا قادر بر تحريف آن باشند، و پاكتر از آن است كه دست ناپاكان آن را آلوده كند، و نيز پاك است از هرگونه تناقض و تضاد و شك و شبهه.

(آيه 15)- از اين گذشته، اين آيات الهى «به دست سفيرانى است» (بايدى سفرة).

امیرحسین
09-10-2011, 10:57 AM
(آيه 16)- سفيرانى «والا مقام و فرمانبردار و نيكوكار» (كرام بررة).
منظور از «سفره» در اينجا فرشتگان الهى است كه سفيران وحى يا كاتبان آيات او هستند.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم كه فرمود: «كسى كه حافظ قرآن باشد و به آن عمل كند با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود».

اين تعبير به خوبى نشان مى‏دهد كه حافظان و مفسران و عاملان به قرآن در رديف اين «سفره» و همگام آنها هستند، نه اين كه خود آنها مى‏باشند و اين يك واقعيت است كه وقتى اين دانشمندان و حافظان، كارى شبيه كار فرشتگان و حاملان وحى انجام دهند در رديف آنها قرار مى‏گيرند.

(آيه 17)- سپس مى‏افزايد: با وجود اين همه اسباب هدايت الهى كه در صحف مكرمه به وسيله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذكرات، نازل شده، باز هم اين انسان سركش و ناسپاس تسليم حق نمى‏شود «مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است»؟! (قتل الانسان ما اكفره).

(آيه 18)- و از آنجا كه سر چشمه سركشيها و ناسپاسيها غالبا غرور است براى در هم شكستن اين غرور در اين آيه مى‏فرمايد: خداوند «او را از چه چيز آفريده است»؟ (من اى شى‏ء خلقه).

(آيه 19)- «او را از نطفه ناچيزى آفريد، و سپس اندازه‏گيرى كرد و موزون ساخت» (من نطفة خلقه فقدره).
دقت در آفرينش انسان از نطفه و اندازه‏گيرى تمام ابعاد وجودى او، اعضاء پيكرش، استعدادهايش و نيازهايش خود بهترين دليل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.

و چه بزرگ است آن خدائى كه اين موجود ضعيف را اين همه قدرت و توانائى بخشيد كه مى‏تواند آسمان و زمين و اعماق درياها را جولانگاه خود قرار دهد، و همه نيروهاى محيط خود را مسخر فرمان خويش سازد.

امیرحسین
09-10-2011, 10:58 AM
(آيه 20)- در ادامه همين سخن مى‏افزايد: «سپس راه را براى او آسان كرد» (ثم السبيل يسره).
راه تكامل پرورش جنين در شكم مادر، و سپس راه انتقال او را به اين دنيا سهل و آسان نمود.

از عجائب تولد انسان اين است كه قبل از لحظات تولد آن چنان در شكم مادر قرار دارد كه سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پايين رحم است، ولى هنگامى كه فرمان تولد صادر مى‏شود ناگهان واژگونه مى‏گردد سر او به طرف پايين مى‏آيد، و همين موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مى‏كند.

بعد از تولد نيز در مسير نموّ و رشد جسمى در دوران كودكى، و سپس نموّ و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسير هدايت معنوى و ايمان، همه را از طريق عقل و دعوت انبياء براى او سهل و آسان ساخته است.

(آيه 21)- سپس به مرحله پايانى عمر انسان بعد از پيمودن اين راه طولانى اشاره كرده، مى‏فرمايد: «بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود» (ثم اماته فاقبره).
دستور به دفن كردن بدن مردگان (بعد از غسل و كفن و نماز) دستورى است الهام بخش كه مرده انسانها بايد از هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!

(آيه 22)- بعد به مرحله رستاخيز انسانها پرداخته، مى‏افزايد: «سپس هرگاه كه بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مى‏كند» (ثم اذا شاء انشره).

(آيه 23)- در اين آيه مى‏فرمايد: با اين همه مواهب الهى نسبت به انسان، از آن روز كه به صورت نطفه‏اى بى‏ارزش بود تا آن روز كه قدم در اين دنيا گذارد، و راه خود را به سوى كمال طى كرد و سپس از اين دنيا مى‏رود و در قبر پنهان مى‏گردد باز اين انسان راه صحيح خود را پيدا نمى‏كند «چنين نيست كه او مى‏پندارد، او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نكرده است» (كلا لما يقض ما امره).

امیرحسین
09-10-2011, 10:58 AM
(آيه 24)- انسان بايد به غذاى خود بنگرد! از آنجا كه آيات قبل سخن از مسأله معاد مى‏گفت، و آيات آينده نيز با صراحت بيشترى از اين مسأله سخن مى‏گويد، به نظر مى‏رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مسأله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز، و همچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران- كه خود نوعى معاد در عالم گياهان است- امكان رستاخيز را اثبات مى‏كند.

در ضمن چون اين آيات از انواع غذاهائى كه خدا در اختيار انسان و چهارپايان قرار داده سخن مى‏گويد حس شكرگزارى انسان را بر مى‏انگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مى‏كند.
نخست مى‏فرمايد: «انسان بايد به غذاى خويش (و آفرينش آن) بنگرد» (فلينظر الانسان الى طعامه).

نزديكترين اشياء خارجى به انسان غذاى اوست كه با يك دگرگونى جزو بافت وجود او مى‏شود، و اگر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مى‏گيرد، و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مواد غذائى آن هم موادى كه از طريق گياهان و درختان، عايد انسان مى‏شود تكيه كرده است.

روشن است كه منظور از «نگاه كردن» تماشاى ظاهرى نيست، بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در ساختمان اين مواد غذائى، و اجزاء حياتبخش آن، و تأثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد، و سپس انديشه در خالق آنهاست.

و نيز دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده، حلال يا حرام؟ مشروع يا نامشروع؟
در بعضى از روايات كه از معصومين نقل شده آمده است كه منظور از «طعام» در اينجا علم و دانشى است كه غذاى روح انسان است، بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته؟
آرى! انسان بايد درست بنگرد كه سر چشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى اوست كجاست مبادا از سر چشمه آلوده‏اى تغذيه شود و روح و جان او را بيمار كند يا به هلاكت افكند.

(آيه 25)- سپس به شرح تفصيلى اين مواد غذائى و منابع آن پرداخته، مى‏فرمايد: «ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم» (انا صببنا الماء صبا).

آرى! آب كه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مى‏شود، و مى‏دانيم تمام نهرها، چشمه‏ها، قناتها و چاههاى آب، ذخائر آبى خود را از باران مى‏گيرند.

امیرحسین
09-10-2011, 10:59 AM
(آيه 26)- بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است، به سراغ ركن مهم ديگر يعنى «زمين» مى‏رود و مى‏افزايد: «سپس زمين را از هم شكافتيم» (ثم شققنا الارض شقا).

اين شكافتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه‏هاى گياهان است، و به راستى اين يكى از عجائب است كه جوانه‏اى با آن همه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى‏شكافد، و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده، سر بيرون مى‏آورد.
و احتمال دارد منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.

به اين ترتيب آيه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مى‏دهد اول بارانها فرو مى‏بارند، و سپس زمينها شكافته مى‏شوند و آماده زراعت مى‏گردند، نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.

(آيه 27)- بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى «آب» و «خاك» به هشت قسمت از روئيدنيها كه از اركان اساسى غذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و در آن دانه‏هاى فراوانى رويانديم» (فانبتنا فيها حبا).

دانه‏هاى غذائى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است، دانه‏هايى كه اگر يك سال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مى‏گيرد و انسانها همه در زحمت فرو مى‏روند.

(آيه 28)- و در مرحله بعد مى‏افزايد: «و (همچنين) انگور و سبزى بسيار» (و عنبا و قضبا).
ذكر «عنب» (انگور) از ميان تمام ميوه‏ها به خاطر مواد غذائى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده و آن را به صورت يك غذاى كامل درآورده است.

توجه داشته باشيد كه «عنب» هم به «انگور» گفته مى‏شود و هم به «درخت انگور» و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولى در اينجا مناسب همان انگور است.
«قضب» در اينجا معنى گسترده‏اى دارد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل مى‏شود، و هم ميوه‏هاى بوته‏اى و هم ريشه‏هاى غذائى را.

(آيه 29)- سپس مى‏افزايد: «و زيتون و نخل فراوان» (و زيتونا و نخلا).
تكيه روى اين دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم «زيتون» و هم «خرما» از مهمترين مواد غذائى نيروبخش و مفيد و سلامت آفرين است.

امیرحسین
09-10-2011, 10:59 AM
(آيه 30)- و در مرحله بعد مى‏افزايد: «و باغهاى پردرخت» با انواع ميوه‏هاى رنگارنگ (و حدائق غلبا).

(آيه 31)- سپس مى‏افزايد: «و ميوه و چراگاه» (و فاكهة و ابا).
«ابّ» به معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات و يا چيدن گياهان باشد.
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوه‏ها بالخصوص مطرح شده بود، و در اينجا ميوه بطور كلى مطرح شده، و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مى‏گفت ظاهرا نظر به ميوه‏هاى باغها داشت، چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است؟

در پاسخ مى‏گوئيم: اما اين كه بعضى از ميوه‏ها بالخصوص ذكر شده مانند انگور و زيتون و خرما (به قرينه درخت نخل) به خاطر اهميت فوق العاده‏اى است كه از ميان ميوه‏ها دارند، و اما اين كه چرا «فاكهه» (ميوه) جداگانه از «حدائق» (باغها) ذكر شده؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيز دارند، منظره زيبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن.

از اين گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر، جزء مواد غذائى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حيوانات است و مى‏دانيم آنچه در آيات فوق آمده، هم خوراك انسان را شامل مى‏شود، هم خوراك حيوان را.

(آيه 32)- و لذا در اين آيه مى‏افزايد: «تا وسيله‏اى براى بهره‏گيرى شما و چارپايانتان باشد» (متاعا لكم و لانعامكم).
«متاع» هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهره‏مند مى‏شود.

(آيه 33)- صيحه رستاخيز: بعد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى، به بيان معاد و گوشه‏اى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مى‏پردازد، تا از يكسو اعلام كند كه اين مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پايانى دارد، و از سوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مسأله معاد.
مى‏فرمايد: «هنگامى كه آن صداى مهيب [- صيحه رستاخيز] بيايد» كافران و مجرمان در اندوه عميقى فرو مى‏روند (فاذا جاءت الصاخة).

«صاخّه» در اينجا اشاره به «نفخه دوم صور» است، همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مى‏باشد و همگان را زنده كرده، به عرصه محشر دعوت مى‏كند.

امیرحسین
09-10-2011, 11:00 AM
(آيه 34)- و لذا بلافاصله بعد از آن مى‏افزايد: «در آن روز كه انسان از برادر خود مى‏گريزد» (يوم يفر المرء من اخيه).
همان برادرى كه با جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او، امروز بكلى از او گريزان مى‏شود.

(آيه 35)- «و (همچنين) از مادر و پدرش» (و امه و ابيه).

(آيه 36)- «و زن و فرزندانش» (و صاحبته و بنيه).
و به اين ترتيب انسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مى‏نمايد بلكه از آنها فرار مى‏كند و اين نشان مى‏دهد هول و وحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها و علائقش جدا مى‏كند.

(آيه 37)- در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده، مى‏فرمايد: «در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى‏سازد» (لكل امرئ منهم يومئذ شأن يغنيه).

در حديثى آمده است كه بعضى از خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از آن حضرت سؤال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى‏افتد؟

در پاسخ فرمود: «سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمى‏افتد: اول پاى ميزان سنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است يا سبك؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مى‏گذرد يا نه؟ و سپس به هنگامى است كه نامه‏هاى اعمال را به دست انسانها مى‏دهند تا ببيند آن را به دست راستش مى‏دهند يا دست چپ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كسى نيست، نه دوست صميمى، نه يار مهربان، نه افراد نزديك، نه دوستان مخلص، نه فرزندان، و نه پدر و مادر، و اين همان است كه خداوند متعال مى‏فرمايد: در آن روز هر كسى به قدر كافى به خود مشغول است.»

امیرحسین
09-10-2011, 11:00 AM
(آيه 38)- سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته، مى‏گويد: «چهره‏هائى در آن روز گشاده و نورانى است» (وجوه يومئذ مسفرة).

(آيه 39)- «خندان و مسرور است» (ضاحكة مستبشرة).

(آيه 40)- «و صورتهائى در آن روز غبار آلود است» (و وجوه يؤمئذ عليها غبرة).

(آيه 41)- «و دود تاريكى آن را پوشانده است» (ترهقها قترة).

(آيه 42)- «آنان همان كافران فاجرند»! (اولئك هم الكفرة الفجرة).

از اين آيات به خوبى استفاده مى‏شود كه در صحنه قيامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهره‏هايشان نمايان مى‏گردد.
تعبير به «وجوه» به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى‏تواند بيانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى.

«پايان سوره عبس»