توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره عبس [80]
امیرحسین
09-10-2011, 10:55 AM
سوره عبس [80]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 42 آيه است.
محتواى سوره:
محتواى اين سوره را مىتوان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1- عتاب شديد خداوند نسبت به كسى كه در برابر مرد نابيناى حقيقتجو برخورد مناسبى نداشت.
2- ارزش و اهميت قرآن مجيد.
3- كفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4- بيان گوشهاى از نعمتهاى او در زمينه تغذيه انسان و حيوانات براى تحريك حس شكرگزارى بشر.
5- اشاره به قسمتهاى تكان دهندهاى از حوادث قيامت و سرنوشت مؤمنان و كفار در آن روز بزرگ.
نامگذارى آن به «عبس» به تناسب نخستين آيه سوره است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«كسى كه سوره عبس را بخواند روز قيامت در حالى وارد محشر مىشود كه صورتش خندان و بشاش است».
امیرحسین
09-10-2011, 10:56 AM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)-
شأن نزول:
ده آيه آغاز سوره اجمالا نشان مىدهد كه خداوند كسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اين كه فرد يا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى حق طلبى مقدم داشته است، اما اين شخص مورد عتاب كيست؟ در آن اختلاف نظر است.
مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه:
عدهاى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه، ابو جهل، عباس بن عبد المطلب، و جمعى ديگر، خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بودند و آن حضرت مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود. در اين ميان «عبد اللّه بن ام مكتوم» كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مجلس شد، و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن خود را تكرار مىكرد و آرام نمىگرفت، زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با چه كسانى مشغول صحبت است.
او آنقدر كلام پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود مىگويند: پيروان محمد نابينايان و بردگانند، و لذا از «عبد اللّه» رو برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام اين آيات نازل شد (و در اين باره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مورد عتاب قرار داد).
رسول خدا بعد از اين ماجرا «عبد اللّه» را پيوسته گرامى مىداشت.
البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است وجود ندارد و به فرض كه شأن نزول فوق واقعيت داشته باشد اين مطلب در حد ترك اولائى بيش نيست و كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمىشود.
تفسير:
عتاب شديد به خاطر بىاعتنائى به نابيناى حق طلب! با توجه به آنچه در شأن نزول آيات گفته شد، به سراغ تفسير آيات مىرويم، نخست مىفرمايد: «چهره درهم كشيد، و روى برتافت» (عبس و تولى).
امیرحسین
09-10-2011, 10:56 AM
(آيه 2)- «از اين كه نابينائى به سراغ او آمده بود»! (ان جاءه الاعمى).
(آيه 3)- «تو چه مىدانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند»؟ (و ما يدريك لعله يزكى).
(آيه 4)- «يا (از شنيدن سخنان حق) متذكّر گردد و اين تذكر به حال او مفيد باشد» (او يذكر فتنفعه الذكرى).
و اگر صد در صد پاك و با تقوا نشود لا اقل از تذكر پند مىگيرد و بيدار مىشود، و اين بيدارى در او اجمالا اثر مىگذارد.
(آيه 5)- سپس اين عتاب را ادامه داده، مىافزايد: «اما آن كس كه توانگر است» (اما من استغنى).
(آيه 6)- «تو به او روى مىآورى»! (فانت له تصدى).
و اصرار به هدايت او دارى در حالى كه او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است، غرورى كه منشأ طغيان و گردنكشى است.
(آيه 7)- «در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست» (و ما عليك الا يزكى).
وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است. خواه از آن پند گيرند يا ملال بنابر اين به خاطر اين گونه افراد نمىتوانى نابيناى حق طلب را ناديده بگيرى، هر چند هدف تو هدايت اين گردنكشان باشد.
(آيه 8)- بار ديگر تأكيد و عتاب را از سر مىگيرد و همچنان به صورت خطاب مىفرمايد: «اما كسى كه به سراغ تو مىآيد، و (براى هدايت و پاكى) كوشش مىكند» (و اما من جاءك يسعى).
(آيه 9)- «و از خدا ترسان است» (و هو يخشى).
و همين انگيزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده، تا حقايق بيشترى بشنود و به كار بندد، و خود را پاك و پاكيزه كند.
(آيه 10)- «تو از او غافل مىشوى» و به ديگرى مىپردازى (فانت عنه تلهى).
اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باشد يا غير او بيانگر اين واقعيت مهم است كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است. و به عكس موضعگيرى تند و خشنى در برابر آنها كه بر اثر وفور نعمت الهى، مست و مغرور شدهاند دارد.
امیرحسین
09-10-2011, 10:57 AM
(آيه 11)- در تعقيب آيات گذشته كه در آن سخن از سرزنش كسى آمده بود كه نسبت به نابيناى حق طلبى كم توجهى نموده بود، در اينجا به مسأله اهميت قرآن مجيد و مبدأ پاك آن و تأثيرش در نفوس پرداخته، مىفرمايد: «هرگز» اين كار را تكرار مكن و آن را براى هميشه فراموش نما (كلا).
چرا كه «اين (قرآن) تذكر و يادآورى است» (انها تذكرة).
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشركان و دشمنان اسلام در مورد قرآن كه گاه شعرش مىخواندند، و گاه سحر، و گاه نوعى كهانت، قرآن مىگويد: هيچ يك از اين نسبتها صحيح نيست، بلكه اين آيات وسيلهاى است براى آگاهى و ايمان و دليل آن در خودش نهفته است.
(آيه 12)- سپس مىافزايد: «و هر كس بخواهد از آن پند مىگيرد» (فمن شاء ذكره).
اين تعبير هم اشارهاى است به اين كه اكراه و اجبارى در كار نيست، و هم دليلى است بر آزادى اراده انسان كه تا نخواهد و تصميم بر قبول هدايت نگيرد نمىتواند از آيات قرآن بهره گيرد.
(آيه 13)- سپس مىافزايد: اين كلمات بزرگ الهى «در الواح پر ارزشى ثبت است» (فى صحف مكرمة).
تعبير به «صحف» نشان مىدهد كه آيات قرآن قبل از نزول بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در الواحى نوشته شده بود، و فرشتگان وحى آن را با خود مىآوردند الواحى بسيار گرانقدر و پر ارزش.
(آيه 14)- بعد مىفرمايد: اين صحائف و الواح «و الاقدر و پاكيزه است» (مرفوعة مطهرة).
بالاتر از آن است كه دست نااهلان به سوى آن دراز شود، و يا قادر بر تحريف آن باشند، و پاكتر از آن است كه دست ناپاكان آن را آلوده كند، و نيز پاك است از هرگونه تناقض و تضاد و شك و شبهه.
(آيه 15)- از اين گذشته، اين آيات الهى «به دست سفيرانى است» (بايدى سفرة).
امیرحسین
09-10-2011, 10:57 AM
(آيه 16)- سفيرانى «والا مقام و فرمانبردار و نيكوكار» (كرام بررة).
منظور از «سفره» در اينجا فرشتگان الهى است كه سفيران وحى يا كاتبان آيات او هستند.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «كسى كه حافظ قرآن باشد و به آن عمل كند با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود».
اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه حافظان و مفسران و عاملان به قرآن در رديف اين «سفره» و همگام آنها هستند، نه اين كه خود آنها مىباشند و اين يك واقعيت است كه وقتى اين دانشمندان و حافظان، كارى شبيه كار فرشتگان و حاملان وحى انجام دهند در رديف آنها قرار مىگيرند.
(آيه 17)- سپس مىافزايد: با وجود اين همه اسباب هدايت الهى كه در صحف مكرمه به وسيله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذكرات، نازل شده، باز هم اين انسان سركش و ناسپاس تسليم حق نمىشود «مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است»؟! (قتل الانسان ما اكفره).
(آيه 18)- و از آنجا كه سر چشمه سركشيها و ناسپاسيها غالبا غرور است براى در هم شكستن اين غرور در اين آيه مىفرمايد: خداوند «او را از چه چيز آفريده است»؟ (من اى شىء خلقه).
(آيه 19)- «او را از نطفه ناچيزى آفريد، و سپس اندازهگيرى كرد و موزون ساخت» (من نطفة خلقه فقدره).
دقت در آفرينش انسان از نطفه و اندازهگيرى تمام ابعاد وجودى او، اعضاء پيكرش، استعدادهايش و نيازهايش خود بهترين دليل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
و چه بزرگ است آن خدائى كه اين موجود ضعيف را اين همه قدرت و توانائى بخشيد كه مىتواند آسمان و زمين و اعماق درياها را جولانگاه خود قرار دهد، و همه نيروهاى محيط خود را مسخر فرمان خويش سازد.
امیرحسین
09-10-2011, 10:58 AM
(آيه 20)- در ادامه همين سخن مىافزايد: «سپس راه را براى او آسان كرد» (ثم السبيل يسره).
راه تكامل پرورش جنين در شكم مادر، و سپس راه انتقال او را به اين دنيا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان اين است كه قبل از لحظات تولد آن چنان در شكم مادر قرار دارد كه سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پايين رحم است، ولى هنگامى كه فرمان تولد صادر مىشود ناگهان واژگونه مىگردد سر او به طرف پايين مىآيد، و همين موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مىكند.
بعد از تولد نيز در مسير نموّ و رشد جسمى در دوران كودكى، و سپس نموّ و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسير هدايت معنوى و ايمان، همه را از طريق عقل و دعوت انبياء براى او سهل و آسان ساخته است.
(آيه 21)- سپس به مرحله پايانى عمر انسان بعد از پيمودن اين راه طولانى اشاره كرده، مىفرمايد: «بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود» (ثم اماته فاقبره).
دستور به دفن كردن بدن مردگان (بعد از غسل و كفن و نماز) دستورى است الهام بخش كه مرده انسانها بايد از هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!
(آيه 22)- بعد به مرحله رستاخيز انسانها پرداخته، مىافزايد: «سپس هرگاه كه بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مىكند» (ثم اذا شاء انشره).
(آيه 23)- در اين آيه مىفرمايد: با اين همه مواهب الهى نسبت به انسان، از آن روز كه به صورت نطفهاى بىارزش بود تا آن روز كه قدم در اين دنيا گذارد، و راه خود را به سوى كمال طى كرد و سپس از اين دنيا مىرود و در قبر پنهان مىگردد باز اين انسان راه صحيح خود را پيدا نمىكند «چنين نيست كه او مىپندارد، او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نكرده است» (كلا لما يقض ما امره).
امیرحسین
09-10-2011, 10:58 AM
(آيه 24)- انسان بايد به غذاى خود بنگرد! از آنجا كه آيات قبل سخن از مسأله معاد مىگفت، و آيات آينده نيز با صراحت بيشترى از اين مسأله سخن مىگويد، به نظر مىرسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مسأله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز، و همچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران- كه خود نوعى معاد در عالم گياهان است- امكان رستاخيز را اثبات مىكند.
در ضمن چون اين آيات از انواع غذاهائى كه خدا در اختيار انسان و چهارپايان قرار داده سخن مىگويد حس شكرگزارى انسان را بر مىانگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مىكند.
نخست مىفرمايد: «انسان بايد به غذاى خويش (و آفرينش آن) بنگرد» (فلينظر الانسان الى طعامه).
نزديكترين اشياء خارجى به انسان غذاى اوست كه با يك دگرگونى جزو بافت وجود او مىشود، و اگر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مىگيرد، و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مواد غذائى آن هم موادى كه از طريق گياهان و درختان، عايد انسان مىشود تكيه كرده است.
روشن است كه منظور از «نگاه كردن» تماشاى ظاهرى نيست، بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در ساختمان اين مواد غذائى، و اجزاء حياتبخش آن، و تأثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد، و سپس انديشه در خالق آنهاست.
و نيز دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده، حلال يا حرام؟ مشروع يا نامشروع؟
در بعضى از روايات كه از معصومين نقل شده آمده است كه منظور از «طعام» در اينجا علم و دانشى است كه غذاى روح انسان است، بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته؟
آرى! انسان بايد درست بنگرد كه سر چشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى اوست كجاست مبادا از سر چشمه آلودهاى تغذيه شود و روح و جان او را بيمار كند يا به هلاكت افكند.
(آيه 25)- سپس به شرح تفصيلى اين مواد غذائى و منابع آن پرداخته، مىفرمايد: «ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم» (انا صببنا الماء صبا).
آرى! آب كه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مىشود، و مىدانيم تمام نهرها، چشمهها، قناتها و چاههاى آب، ذخائر آبى خود را از باران مىگيرند.
امیرحسین
09-10-2011, 10:59 AM
(آيه 26)- بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است، به سراغ ركن مهم ديگر يعنى «زمين» مىرود و مىافزايد: «سپس زمين را از هم شكافتيم» (ثم شققنا الارض شقا).
اين شكافتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانههاى گياهان است، و به راستى اين يكى از عجائب است كه جوانهاى با آن همه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مىشكافد، و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده، سر بيرون مىآورد.
و احتمال دارد منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
به اين ترتيب آيه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مىدهد اول بارانها فرو مىبارند، و سپس زمينها شكافته مىشوند و آماده زراعت مىگردند، نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.
(آيه 27)- بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى «آب» و «خاك» به هشت قسمت از روئيدنيها كه از اركان اساسى غذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده، مىفرمايد: «و در آن دانههاى فراوانى رويانديم» (فانبتنا فيها حبا).
دانههاى غذائى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است، دانههايى كه اگر يك سال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مىگيرد و انسانها همه در زحمت فرو مىروند.
(آيه 28)- و در مرحله بعد مىافزايد: «و (همچنين) انگور و سبزى بسيار» (و عنبا و قضبا).
ذكر «عنب» (انگور) از ميان تمام ميوهها به خاطر مواد غذائى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده و آن را به صورت يك غذاى كامل درآورده است.
توجه داشته باشيد كه «عنب» هم به «انگور» گفته مىشود و هم به «درخت انگور» و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولى در اينجا مناسب همان انگور است.
«قضب» در اينجا معنى گستردهاى دارد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل مىشود، و هم ميوههاى بوتهاى و هم ريشههاى غذائى را.
(آيه 29)- سپس مىافزايد: «و زيتون و نخل فراوان» (و زيتونا و نخلا).
تكيه روى اين دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم «زيتون» و هم «خرما» از مهمترين مواد غذائى نيروبخش و مفيد و سلامت آفرين است.
امیرحسین
09-10-2011, 10:59 AM
(آيه 30)- و در مرحله بعد مىافزايد: «و باغهاى پردرخت» با انواع ميوههاى رنگارنگ (و حدائق غلبا).
(آيه 31)- سپس مىافزايد: «و ميوه و چراگاه» (و فاكهة و ابا).
«ابّ» به معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات و يا چيدن گياهان باشد.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوهها بالخصوص مطرح شده بود، و در اينجا ميوه بطور كلى مطرح شده، و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مىگفت ظاهرا نظر به ميوههاى باغها داشت، چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است؟
در پاسخ مىگوئيم: اما اين كه بعضى از ميوهها بالخصوص ذكر شده مانند انگور و زيتون و خرما (به قرينه درخت نخل) به خاطر اهميت فوق العادهاى است كه از ميان ميوهها دارند، و اما اين كه چرا «فاكهه» (ميوه) جداگانه از «حدائق» (باغها) ذكر شده؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيز دارند، منظره زيبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن.
از اين گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر، جزء مواد غذائى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حيوانات است و مىدانيم آنچه در آيات فوق آمده، هم خوراك انسان را شامل مىشود، هم خوراك حيوان را.
(آيه 32)- و لذا در اين آيه مىافزايد: «تا وسيلهاى براى بهرهگيرى شما و چارپايانتان باشد» (متاعا لكم و لانعامكم).
«متاع» هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهرهمند مىشود.
(آيه 33)- صيحه رستاخيز: بعد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى، به بيان معاد و گوشهاى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مىپردازد، تا از يكسو اعلام كند كه اين مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پايانى دارد، و از سوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مسأله معاد.
مىفرمايد: «هنگامى كه آن صداى مهيب [- صيحه رستاخيز] بيايد» كافران و مجرمان در اندوه عميقى فرو مىروند (فاذا جاءت الصاخة).
«صاخّه» در اينجا اشاره به «نفخه دوم صور» است، همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مىباشد و همگان را زنده كرده، به عرصه محشر دعوت مىكند.
امیرحسین
09-10-2011, 11:00 AM
(آيه 34)- و لذا بلافاصله بعد از آن مىافزايد: «در آن روز كه انسان از برادر خود مىگريزد» (يوم يفر المرء من اخيه).
همان برادرى كه با جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او، امروز بكلى از او گريزان مىشود.
(آيه 35)- «و (همچنين) از مادر و پدرش» (و امه و ابيه).
(آيه 36)- «و زن و فرزندانش» (و صاحبته و بنيه).
و به اين ترتيب انسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مىنمايد بلكه از آنها فرار مىكند و اين نشان مىدهد هول و وحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها و علائقش جدا مىكند.
(آيه 37)- در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده، مىفرمايد: «در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مىسازد» (لكل امرئ منهم يومئذ شأن يغنيه).
در حديثى آمده است كه بعضى از خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از آن حضرت سؤال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مىافتد؟
در پاسخ فرمود: «سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمىافتد: اول پاى ميزان سنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است يا سبك؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مىگذرد يا نه؟ و سپس به هنگامى است كه نامههاى اعمال را به دست انسانها مىدهند تا ببيند آن را به دست راستش مىدهند يا دست چپ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كسى نيست، نه دوست صميمى، نه يار مهربان، نه افراد نزديك، نه دوستان مخلص، نه فرزندان، و نه پدر و مادر، و اين همان است كه خداوند متعال مىفرمايد: در آن روز هر كسى به قدر كافى به خود مشغول است.»
امیرحسین
09-10-2011, 11:00 AM
(آيه 38)- سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته، مىگويد: «چهرههائى در آن روز گشاده و نورانى است» (وجوه يومئذ مسفرة).
(آيه 39)- «خندان و مسرور است» (ضاحكة مستبشرة).
(آيه 40)- «و صورتهائى در آن روز غبار آلود است» (و وجوه يؤمئذ عليها غبرة).
(آيه 41)- «و دود تاريكى آن را پوشانده است» (ترهقها قترة).
(آيه 42)- «آنان همان كافران فاجرند»! (اولئك هم الكفرة الفجرة).
از اين آيات به خوبى استفاده مىشود كه در صحنه قيامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهرههايشان نمايان مىگردد.
تعبير به «وجوه» به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مىتواند بيانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى.
«پايان سوره عبس»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.