PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره قيامت [75]



امیرحسین
09-09-2011, 09:12 AM
سوره قيامت [75]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 40 آيه است‏.

محتواى سوره:
همان گونه كه از نام سوره پيداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قيامت دور مى‏زند، جز چند آيه كه در باره «قرآن مجيد» و مكذبين به آن سخن مى‏گويد، و اما بحثهائى كه در مورد قيامت در اين سوره آمده روى هم رفته در چهار محور است.
1- مسائل مربوط به اشراط السّاعة و حوادث عجيب و بسيار هول انگيزى كه در پايان اين جهان و آغاز قيامت روى مى‏دهد.
2- مسائل مربوط به وضع حال نيكوكاران و بدكاران در آن روز.
3- مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از اين جهان به جهان ديگر.
4- بحثهاى مربوط به هدف آفرينش انسان و رابطه آن با مسأله معاد.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه سوره قيامت را بخواند من و جبرئيل براى او در روز قيامت گواهى مى‏دهيم كه او ايمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت ساير مردم درخشنده‏تر است».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه تداوم بر سوره «لا اقسم» (سوره قيامت) كند و به آن عمل نمايد خداوند اين سوره را در قيامت همراه او از قبرش با بهترين چهره بر مى‏انگيزد، و پيوسته به او بشارت مى‏دهد و در صورتش مى‏خندد تا از صراط و ميزان بگذرد».

قابل توجه اين كه آنچه را از قرائن در فضيلت تلاوت سوره‏هاى قرآن در موارد ديگر استفاده مى‏كرديم در اينجا صريحا در متن روايت آمده است زيرا مى‏فرمايد:
هر كسى بر آن مداومت كند، و به آن عمل نمايد.
بنابر اين همه اينها مقدمه عمل كردن و به كار بستن مضمون آن است.

امیرحسین
09-09-2011, 09:13 AM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- سوگند به روز قيامت و وجدان ملامتگر؟
اين سوره با دو سوگند پر معنى آغاز شده، مى‏فرمايد: «سوگند به روز قيامت» (لا اقسم بيوم القيامة).

(آيه 2)- «و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بيدار و ملامتگر» (و لا اقسم بالنفس اللوامة). كه رستاخيز حق است و همه شما در قيامت برانگيخته مى‏شويد و به سزاى اعمالتان مى‏رسيد! در مورد رابطه اين دو سوگند با هم بايد بگوييم: حقيقت اين است كه يكى از دلائل وجود «معاد» وجود «محكمه وجدان» در درون جان انسان است كه به هنگام انجام كار نيك روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مى‏كند، و از اين طريق به او پاداش مى‏دهد، و به هنگام انجام كار زشت يا ارتكاب جنايت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شكنجه مى‏كند، به حدى كه گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودكشى مى‏كند.

وقتى «عالم صغير» يعنى وجود انسان در دل خود محكمه و دادگاه كوچكى دارد، چگونه «عالم كبير» با آن عظمتش محكمه عدل عظيمى نخواهد داشت؟
و از اينجاست كه ما از وجود «وجدان اخلاقى» پى به وجود «رستاخيز و قيامت» مى‏بريم و نيز از همين جا رابطه جالب اين دو سوگند روشن مى‏شود، و به تعبير ديگر سوگند دوم دليلى است بر سوگند اول.

(آيه 3)- سپس در اين آيه به عنوان يك استفهام انكارى مى‏افزايد: «آيا انسان مى‏پندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد»؟ (ا يحسب الانسان الن نجمع عظامه).

(آيه 4)- «آرى! قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم» (بلى قادرين على ان نسوى بنانه).

اين تعبير مى‏تواند اشاره لطيفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد كه مى‏گويند كمتر انسانى در روى زمين پيدا مى‏شود كه خطوط سر انگشت او با ديگرى يكسان باشد.

امیرحسین
09-09-2011, 09:13 AM
(آيه 5)- در اين آيه به يكى از علل حقيقى انكار معاد اشاره كرده، مى‏فرمايد: انسان شك در معاد ندارد «بلكه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند»! (بل يريد الانسان ليفجر امامه).

او مى‏خواهد از طريق انكار معاد، كسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بيدادگرى و گناه بنمايد، هم وجدان خود را از اين طريق اشباع كاذب كند، و هم در برابر خلق خدا مسؤوليتى براى خود قائل نباشد.

(آيه 6)- و لذا به دنبال آن مى‏افزايد: «مى‏پرسد قيامت كى خواهد بود»؟! (يسئل ايان يوم القيامة).
آرى! او براى گريز از مسؤوليتها استفهام انكارى در باره وقت قيامت مى‏كند، تا راه را براى فجور خود بگشايد.

«محكمه وجدان»
يا قيامت صغرى! از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى‏شود كه روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:
1- «نفس اماره» يعنى روح سركش كه پيوسته انسان را به زشتيها و بديها دعوت مى‏كند، و شهوات و فجور را در برابر او زينت مى‏بخشد.

2- «نفس لوّامه» كه در آيات مورد بحث به آن اشاره شد، روحى است بيدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونيت نيافته گاه لغزش پيدا مى‏كند. و در دامان گناه مى‏افتد اما كمى بعد بيدار مى‏شود و توبه مى‏كند و به مسير سعادت باز مى‏گردد.

اين همان چيزى است كه از آن به عنوان «وجدان اخلاقى» ياد مى‏كنند، در بعضى از انسانها بسيار قوى و نيرومند است و در بعضى بسيار ضعيف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد.

3- «نفس مطمئنه» يعنى روح تكامل يافته‏اى كه به مرحله اطمينان رسيده، نفس سركش را رام كرده، و به مقام تقواى كامل و احساس مسؤوليت رسيده كه ديگر به آسانى لغزش براى او امكان پذير نيست.

به هر حال اين «نفس لوامه» چنانكه گفتيم رستاخيز كوچكى است در درون جان هر انسان كه بعد از انجام يك كار نيك يا بد، بلافاصله محكمه آن در درون جان تشكيل مى‏گردد و به حساب و كتاب او مى‏رسد.

امیرحسین
09-09-2011, 09:14 AM
اين دادگاه عجيب درونى شباهت عجيبى به دادگاه رستاخيز دارد:

1- قاضى و شاهد و مجرى حكم در حقيقت در اينجا يكى است همانطور كه در قيامت چنين است: «خداوندا! تو از اسرار پنهان و آشكار آگاهى و تو در ميان بندگانت قضاوت خواهى كرد» (زمر/ 46).

2- اين دادگاه وجدان توصيه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رايج بشرى را نمى‏پذيرد، همانطور كه در باره دادگاه قيامت نيز مى‏خوانيم: «از آن روز بترسيد كه هيچ كس به جاى ديگرى مجازات نمى‏شود، و نه شفاعتى پذيرفته مى‏گردد، و نه فديه و رشوه‏اى، و نه يارى مى‏شوند» (بقره/ 48).

3- محكمه وجدان مهمترين و قطورترين پرونده‏ها را در كوتاهترين مدت رسيدگى كرده، حكم نهائى را صادر مى‏كند، همانطور كه در باره دادگاه رستاخيز نيز مى‏خوانيم: «خداوند حكم مى‏كند و حكم او رد و نقض نمى‏شود و حساب او سريع است» (رعد/ 41).

4- مجازات و كيفرش بر خلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى اين جهان، نخستين جرقه‏هايش در اعماق دل و جان افروخته مى‏شود، و از آنجا به بيرون سرايت مى‏كند، نخست روح انسان را مى‏آزارد، سپس آثارش در جسم، و چهره آشكار مى‏شود، همانطور كه در باره دادگاه قيامت نيز مى‏خوانيم: «آتش برافروخته الهى كه از قلبها زبانه مى‏كشد»! (همزه/ 6 و 7).

5- اين دادگاه وجدان چندان نياز به ناظر و شهود ندارد بلكه معلومات و آگاهيهاى خود انسان متهم را به عنوان شهود به نفع يا بر ضدّ او مى‏پذيرد، همانطور كه در دادگاه رستاخيز نيز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانكه مى‏فرمايد: «چون به كنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مى‏دهد» (فصّلت/ 20).

اين شباهت عجيب در ميان اين دو دادگاه نشانه ديگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است، زيرا چگونه مى‏توان باور كرد در وجود يك انسان چنان حساب و كتاب و دادگاه مرموز و اسرار آميزى وجود داشته باشد، اما در درون اين عالم بزرگ مطلقا حساب و كتاب و دادگاه و محكمه‏اى وجود نداشته باشد، اين باور كردنى نيست.

امیرحسین
09-09-2011, 09:14 AM
(آيه 7)- در آيه قبل سخن به سؤالى كه منكران رستاخيز در باره قيامت داشتند منتهى شد.
در اين آيه، نخست به حوادث قبل از رستاخيز يعنى تحول عظيمى كه در دنيا پيدا مى‏شود و نظام آن متلاشى مى‏گردد اشاره كرده، مى‏فرمايد: «در آن هنگام كه چشمها از شدّت وحشت به گردش درآيد» (فاذا برق البصر).

(آيه 8)- «و ماه بى‏نور گردد» (و خسف القمر).

(آيه 9)- «و خورشيد و ماه يكجا جمع شوند» (و جمع الشمس و القمر).
در مورد جمع ماه و خورشيد اين احتمال وجود دارد كه ماه تدريجا تحت تأثير جاذبه خورشيد به آن نزديك و سر انجام به سوى آن جذب و جمع مى‏شود، و هر دو بى‏فروغ مى‏گردند.

در آيه 1 سوره تكوير مى‏فرمايد: «اذا الشمس كورت هنگامى كه خورشيد تاريك گردد» و مى‏دانيم نور ماه از خورشيد است، هنگامى كه خورشيد تاريك شود ماه نيز تاريك مى‏گردد. در نتيجه كره زمين در ظلمت و تاريكى وحشتناكى فرو مى‏رود.

(آيه 10)- به اين ترتيب با يك انقلاب و تحول عظيم، جهان پايان مى‏يابد سپس با تحول عظيم ديگرى (با نفخه صور دوم كه نفخه حيات است) رستاخيز انسانها آغاز مى‏گردد «آن روز انسان مى‏گويد: راه فرار كجاست!» (يقول الانسان يومئذ اين المفر).
آرى! انسانهاى كافر و گنهكار كه روز قيامت را تكذيب مى‏كردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مى‏جويند، و از سنگينى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مى‏طلبند.

(آيه 11)- ولى به زودى به آنها گفته مى‏شود: «هرگز چنين نيست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد» (كلا لا وزر).

(آيه 12)- «آن روز قرارگاه نهائى تنها به سوى پروردگار تو است» (الى ربك يومئذ المستقر).

امیرحسین
09-09-2011, 09:15 AM
(آيه 13)- سپس مى‏افزايد: «در آن روز انسان را از تمام كارهائى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مى‏كنند» (ينبؤا الانسان يؤمئذ بما قدم و اخر).

منظور از اين دو تعبير اعمالى است كه در حيات خود از پيش فرستاده، يا آثارى كه بعد از مرگ از او باقيمانده، اعم از سنت نيك و بد كه در ميان مردم گذاشته و به آن عمل مى‏كنند و حسنات و سيئاتش به او مى‏رسد، و يا كتاب و نوشته‏ها، و بناهاى خير و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، كه آثارش به او مى‏رسد.

در حديثى از امام باقر عليه السّلام در تفسير اين آيه آمده است كه فرمود: «در آن روز به انسان خبر مى‏دهند آنچه از خير و شر را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنتهائى كه از خود به يادگار گذارده، تا كسانى كه بعد از او مى‏آيند به آن عمل كنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل كنندگان بر او خواهد بود، بى‏آنكه چيزى از گناه آنان بكاهد، و اگر سنّت خيرى بوده همانند پاداشهاى آنها براى او خواهد بود بى‏آنكه چيزى از اجر آنها كاسته شود».

(آيه 14)- در اين آيه مى‏افزايد: گرچه خداوند و فرشتگان او، انسان را از تمام اعمالش آگاه مى‏كنند، ولى نيازى به اين اعلام نيست، «بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (بل الانسان على نفسه بصيرة). و خود و اعضايش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند.

(آيه 15)- «هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهائى بتراشد» (و لو القى معاذيره).
اين آيات در حقيقت همان چيزى را مى‏گويد كه در آيات ديگر قرآن در باره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آيه 20 سوره فصّلت كه مى‏گويد:
«گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه انجام مى‏دادند گواهى مى‏دهند».

بنابر اين، در آن دادگاه بزرگ قيامت بهترين گواه بر اعمال انسان، خود اوست، چرا كه او از همه بهتر از وضع خويشتن آگاه است.
اين آيات عالم دنيا را نيز شامل مى‏شود، در اينجا نيز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهر سازى و رياكارى چهره واقعى خويش را مكتوم مى‏دارند.

امیرحسین
09-09-2011, 09:15 AM
(آيه 16)- جمع و حفظ قرآن بر عهده ماست! اين آيه و سه آيه بعد از آن به منزله جمله معترضه‏اى است كه گاه گوينده در لابه‏لاى سخن خويش مى‏آورد.

خداوند موقتا رشته سخن در باره قيامت و احوال مؤمنان و كافران را رها كرده، و تذكر فشرده‏اى به پيامبرش در باره قرآن مى‏دهد، مى‏فرمايد: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [- قرآن‏] حركت مده» (لا تحرك به لسانك لتعجل به).

در تفسير اين آيه، تفسير معروفى است كه از ابن عباس در كتب حديث و تفسير نقل شده است، و آن اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر عشق و علاقه شديدى كه به دريافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى كه پيك وحى، آيات را بر او مى‏خواند، همراه او زبان خود را حركت مى‏داد و عجله مى‏كرد، خداوند او را نهى فرمود كه اين كار را مكن، خود ما آن را براى تو جمع مى‏كنيم.

(آيه 17)- سپس مى‏افزايد: «چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست»! و اين كار به وسيله پيك وحى انجام مى‏شود (ان علينا جمعه و قرآنه).

(آيه 18)- «هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن» (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه).

(آيه 19)- «سپس بيان (و توضيح) آن (نيز) بر عهده ماست» (ثم ان علينا بيانه).
بنابر اين هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبيين و تفصيل معانى آن هر سه بر عهده ماست، به هيچ وجه نگران مباش، آن كس كه اين وحى را نازل كرده، در تمام مراحل حافظ آن است.
اين آيات در ضمن بيانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحريف و دگرگونى است، چرا كه خداوند وعده جمع و تلاوت و تبيين آن را داده است.

امیرحسین
09-09-2011, 09:16 AM
(آيه 20)- در اينجا بار ديگر به ادامه بحثهاى مربوط به معاد باز مى‏گردد، و ويژگيهاى ديگرى را از قيامت، و همچنين علل انكار معاد را بيان مى‏كند.
مى‏فرمايد: «چنين نيست كه شما مى‏پنداريد (و دلايل معاد را كافى نمى‏دانيد) بلكه شما اين دنياى زود گذر را دوست داريد» و هوسرانى بى‏قيد و شرط را (كلا بل تحبون العاجلة).

(آيه 21)- «و (به همين دليل) آخرت را رها مى‏كنيد» (و تذرون الآخرة).
دليل اصلى انكار معاد شك در قدرت خداوند و جمع‏آورى «عظام رميم» و خاكهاى پراكنده نيست، بلكه علاقه شديد شما به دنيا، و شهوات و هوسهاى سركش سبب مى‏شود كه هرگونه مانع و رادعى را از سر راه خود برداريد، و از آنجا كه پذيرش معاد و امر و نهى الهى، موانع و محدوديتهاى فراوانى بر سر اين راه ايجاد مى‏كند، لذا به انكار اصل مطلب بر مى‏خيزيد، و آخرت را بكلى رها مى‏سازيد.

دو آيه فوق در حقيقت تأكيدى است بر آنچه در آيات قبل گذشت كه مى‏فرمود: (بل يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايان يوم القيامة).

(آيه 22)- چهره‏هاى خندان و چهره‏هاى عبوس در صحنه قيامت! سپس به بيان حال مؤمنان نيكوكار، و كافران بدكار، در آن روز پرداخته، چنين مى‏گويد: «در آن روز صورتهائى شاداب و مسرور است» (وجوه يومئذ ناضرة).

(آيه 23)- اين از نظر پاداشهاى مادى، و اما در مورد پاداشهاى روحانى آنها مى‏فرمايد: «و به پروردگارش مى‏نگرد»! (الى ربها ناظرة).
نگاهى با چشم دل و از طريق شهود باطن، نگاهى كه آنها را مجذوب آن ذات بى‏مثال، و آن كمال و جمال مطلق مى‏كند.

پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هنگامى كه اهل بهشت وارد بهشت مى‏شوند خداوند مى‏فرمايد: چيز ديگرى مى‏خواهيد بر شما بيفزايم؟
آنها مى‏گويند: (پروردگارا! همه چيز به ما داده‏اى) آيا روى ما را سفيد نكردى؟ آيا ما را وارد بهشت ننمودى؟ و رهائى از آتش نبخشيدى؟

در اين هنگام حجابها كنار مى‏رود (و خداوند را با چشم دل مشاهده مى‏كنند) و در آن حال چيزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نيست».

امیرحسین
09-09-2011, 09:16 AM
(آيه 24)- و در نقطه مقابل اين گروه مؤمنان «صورتهايى، عبوس و درهم كشيده است» (و وجوه يومئذ باسرة).

آنها وقتى كه نشانه‏هاى عذاب را مى‏نگرند، و نامه‏هاى اعمال خويش را خالى از حسنات و مملو از سيئات، مشاهده مى‏كنند، سخت پريشان و محزون و اندوهگين مى‏شوند، و چهره درهم مى‏كشند.

(آيه 25)- «زيرا مى‏داند عذابى در پيش دارد كه پشت را درهم مى‏شكند» (تظن ان يفعل بها فاقرة).
اين تعبير كنايه از انواع مجازاتهاى سنگينى است كه در دوزخ در انتظار اين گروه است، اين گروه انتظار عذابهاى كمرشكن را مى‏كشند در حالى كه گروه سابق در انتظار رحمت پروردگار، و آماده لقاى محبوبند اينها بدترين عذاب را دارند، و آنها برترين نعمت جسمانى و موهبت و لذت روحانى را.

(آيه 26)- در ادامه بحثهاى مربوط به جهان ديگر و سرنوشت مؤمنان و كافران، در اينجا سخن از لحظه دردناك مرگ است كه دريچه‏اى است به سوى جهان ديگر.
مى‏فرمايد: «چنين نيست (كه انسان مى‏پندارد، او ايمان نمى‏آورد) تا موقعى كه جان به گلوگاهش برسد» (كلا اذا بلغت التراقى).

آن روز است كه چشم برزخى او باز مى‏شود، حجابها كنار مى‏رود، نشانه‏هاى عذاب و كيفر را مى‏بيند، و به اعمال خود واقف مى‏شود، و در آن لحظه ايمان مى‏آورد، ولى ايمانى كه هرگز مفيد به حال او نخواهد بود.

(آيه 27)- در اين هنگام اطرافيان او سراسيمه و دستپاچه به دنبال راه نجاتى مى‏گردند «و گفته مى‏شود: آيا كسى هست كه (اين بيمار را از مرگ) نجات دهد»؟
(و قيل من راق).

اين سخن را از روى عجز و يأس و بيچارگى مى‏گويند، در حالى كه مى‏دانند كار از كار گذشته است، و از دست طبيب نيز كارى ساخته نيست.

امیرحسین
09-09-2011, 09:16 AM
(آيه 28)- در اين آيه به يأس كامل «محتضر» اشاره كرده، مى‏گويد: در اين حال او از زندگى بطور مطلق مأيوس شده «و به جدائى از دنيا يقين پيدا كند» (و ظن انه الفراق).

(آيه 29)- «و ساق پاها (از سختى جان دادن) به هم بپيچد» (و التفت الساق بالساق).
اين به هم پيچيدگى، يا به خاطر شدت ناراحتى جان دادن است، يا در نتيجه از كار افتادن دست و پا و بر چيده شدن روح، از آنها.

لحظه دردناك مرگ!
از قرآن به خوبى استفاده مى‏شود لحظه مرگ، لحظه سخت و دردناكى است ولى از روايات اسلامى استفاده مى‏شود كه اين لحظه بر مؤمنان راستين آسان مى‏گذرد، در حالى كه براى افراد بى‏ايمان سخت دردناك است.

از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم كه فرمود: «مرگ نسبت به مؤمن همچون عطر بسيار خوشبوئى است كه آن را مى‏بويد و حالتى شبيه خواب به او دست مى‏دهد، و درد و رنج بكلى از او قطع مى‏شود! و نسبت به كافر مانند گزيدن افعى‏ها و عقرب‏ها و يا شديدتر از آن است»!

(آيه 30)- در اين آيه، مى‏فرمايد: «مسير (همه خلايق) در آن روز به سوى (دادگاه) پروردگار توست» (الى ربك يومئذ المساق).
آرى! همه به سوى او باز مى‏گردند و در دادگاه عدل او حاضر مى‏شوند و تمام خطوط به او منتهى خواهد گشت.

اين آيه هم تأكيدى بر مسأله معاد و رستاخيز عمومى بندگان است، و هم مى‏تواند اشاره‏اى به جهت‏گيرى حركت تكاملى خلايق به سوى ذات پاك او كه ذاتى است بى‏نهايت از هر جهت، بوده باشد.

(آيه 31)- در ادامه بحثهاى مربوط به «مرگ» و نخستين گام در سفر آخرت كه در آيات گذشته آمده، در اينجا از خالى بودن دست كافران از توشه اين مسافرت سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: « (در آن روز گفته مى‏شود:) او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند» (فلا صدق و لا صلى).

امیرحسین
09-09-2011, 09:17 AM
(آيه 32)- «بلكه تكذيب كرد و روى گردان شد» (و لكن كذب و تولى).

(آيه 33)- در اين آيه مى‏افزايد: «سپس به سوى خانواده خود بازگشت، در حالى كه متكبرانه قدم بر مى‏داشت» (ثم ذهب الى اهله يتمطى).

او به گمان اين كه با بى‏اعتنائى و تكذيب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و آيات الهى، پيروزى مهمى به دست آورده، از باده غرور سرمست بود، و به سراغ خانواده خود مى‏آمد تا طبق معمول مسائل افتخار آميز را كه در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو كند، حتى راه رفتن و حركت اعضاى پيكرش همگى بيانگر اين كبر و غرور بود.

(آيه 34)- سپس اين گونه افراد بى‏ايمان را مخاطب ساخته، و به عنوان تهديد مى‏گويد: با اين اعمال «عذاب الهى براى تو شايسته‏تر است، شايسته‏تر»! (اولى لك فأولى).

(آيه 35)- «سپس عذاب الهى براى تو شايسته‏تر است، شايسته‏تر»! (ثم اولى لك فاولى).
در روايات آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست ابو جهل را گرفت (و طبق بعضى از روايات گريبان او را گرفت) و فرمود: «أولى لك فاولى ثم اولى لك فاولى» ابو جهل گفت: «مرا به چه تهديد مى‏كنى، نه تو مى‏توانى و نه پروردگارت مى‏تواند به من زيانى برساند، من قدرتمندترين افراد اين سرزمين هستم»! اينجا بود كه همين جمله‏ها بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به صورت آيات قرآنى نازل شد.

(آيه 36)- خدائى كه انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفريد ...!
در اينجا به دو استدلال جالب در باره معاد مى‏پردازد كه يكى از طريق بيان «هدف آفرينش» و حكمت خداوند است، و ديگرى از طريق بيان «قدرت» او به استناد تحول و تكامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنين.
در مرحله اول مى‏فرمايد: «آيا انسان گمان مى‏كند كه بى‏هدف رها مى‏شود»؟! (ا يحسب الانسان ان يترك سدى).

منظور از «انسان» در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مى‏باشد، آيه مى‏گويد: او چگونه باور مى‏كند خداوند اين جهان پهناور را، با اين عظمت، و اين همه شگفتيها، براى انسان بيافريند، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد؟ چگونه مى‏توان باور كرد، كه هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نباشد.

امیرحسین
09-09-2011, 09:17 AM
(آيه 37)- سپس به بيان دليل دوم پرداخته، مى‏افزايد: «آيا او نطفه‏اى از منى كه در رحم ريخته مى‏شود نبود»! (ا لم يك نطفة من منى يمنى).

(آيه 38)- «سپس (اين مرحله را پشت سر گذارد) و به صورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفريد و موزون ساخت» (ثم كان علقة فخلق فسوى).

(آيه 39)- باز در اين مرحله متوقف نماند «و از او دو زوج مرد و زن آفريد» (فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى).

(آيه 40)- آيا كسى كه نطفه كوچك و بى‏ارزش را در ظلمتكده رحم مادر، هر روز آفرينش جديدى مى‏بخشد، و لباس تازه‏اى از حيات زندگى در تن او مى‏كند، و چهره نوينى به او مى‏دهد، تا سر انجام انسان مذكر يا مؤنث كاملى مى‏شود و از مادر متولد مى‏گردد «آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند»؟! (ا ليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى).

اين بيان در حقيقت در مقابل منكرانى است كه در مسأله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مى‏زدند، و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مى‏كردند.

«پايان سوره قيامت»