توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره قيامت [75]
امیرحسین
09-09-2011, 09:12 AM
سوره قيامت [75]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 40 آيه است.
محتواى سوره:
همان گونه كه از نام سوره پيداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قيامت دور مىزند، جز چند آيه كه در باره «قرآن مجيد» و مكذبين به آن سخن مىگويد، و اما بحثهائى كه در مورد قيامت در اين سوره آمده روى هم رفته در چهار محور است.
1- مسائل مربوط به اشراط السّاعة و حوادث عجيب و بسيار هول انگيزى كه در پايان اين جهان و آغاز قيامت روى مىدهد.
2- مسائل مربوط به وضع حال نيكوكاران و بدكاران در آن روز.
3- مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از اين جهان به جهان ديگر.
4- بحثهاى مربوط به هدف آفرينش انسان و رابطه آن با مسأله معاد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه سوره قيامت را بخواند من و جبرئيل براى او در روز قيامت گواهى مىدهيم كه او ايمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت ساير مردم درخشندهتر است».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه تداوم بر سوره «لا اقسم» (سوره قيامت) كند و به آن عمل نمايد خداوند اين سوره را در قيامت همراه او از قبرش با بهترين چهره بر مىانگيزد، و پيوسته به او بشارت مىدهد و در صورتش مىخندد تا از صراط و ميزان بگذرد».
قابل توجه اين كه آنچه را از قرائن در فضيلت تلاوت سورههاى قرآن در موارد ديگر استفاده مىكرديم در اينجا صريحا در متن روايت آمده است زيرا مىفرمايد:
هر كسى بر آن مداومت كند، و به آن عمل نمايد.
بنابر اين همه اينها مقدمه عمل كردن و به كار بستن مضمون آن است.
امیرحسین
09-09-2011, 09:13 AM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- سوگند به روز قيامت و وجدان ملامتگر؟
اين سوره با دو سوگند پر معنى آغاز شده، مىفرمايد: «سوگند به روز قيامت» (لا اقسم بيوم القيامة).
(آيه 2)- «و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بيدار و ملامتگر» (و لا اقسم بالنفس اللوامة). كه رستاخيز حق است و همه شما در قيامت برانگيخته مىشويد و به سزاى اعمالتان مىرسيد! در مورد رابطه اين دو سوگند با هم بايد بگوييم: حقيقت اين است كه يكى از دلائل وجود «معاد» وجود «محكمه وجدان» در درون جان انسان است كه به هنگام انجام كار نيك روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مىكند، و از اين طريق به او پاداش مىدهد، و به هنگام انجام كار زشت يا ارتكاب جنايت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شكنجه مىكند، به حدى كه گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودكشى مىكند.
وقتى «عالم صغير» يعنى وجود انسان در دل خود محكمه و دادگاه كوچكى دارد، چگونه «عالم كبير» با آن عظمتش محكمه عدل عظيمى نخواهد داشت؟
و از اينجاست كه ما از وجود «وجدان اخلاقى» پى به وجود «رستاخيز و قيامت» مىبريم و نيز از همين جا رابطه جالب اين دو سوگند روشن مىشود، و به تعبير ديگر سوگند دوم دليلى است بر سوگند اول.
(آيه 3)- سپس در اين آيه به عنوان يك استفهام انكارى مىافزايد: «آيا انسان مىپندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد»؟ (ا يحسب الانسان الن نجمع عظامه).
(آيه 4)- «آرى! قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم» (بلى قادرين على ان نسوى بنانه).
اين تعبير مىتواند اشاره لطيفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد كه مىگويند كمتر انسانى در روى زمين پيدا مىشود كه خطوط سر انگشت او با ديگرى يكسان باشد.
امیرحسین
09-09-2011, 09:13 AM
(آيه 5)- در اين آيه به يكى از علل حقيقى انكار معاد اشاره كرده، مىفرمايد: انسان شك در معاد ندارد «بلكه او مىخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند»! (بل يريد الانسان ليفجر امامه).
او مىخواهد از طريق انكار معاد، كسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بيدادگرى و گناه بنمايد، هم وجدان خود را از اين طريق اشباع كاذب كند، و هم در برابر خلق خدا مسؤوليتى براى خود قائل نباشد.
(آيه 6)- و لذا به دنبال آن مىافزايد: «مىپرسد قيامت كى خواهد بود»؟! (يسئل ايان يوم القيامة).
آرى! او براى گريز از مسؤوليتها استفهام انكارى در باره وقت قيامت مىكند، تا راه را براى فجور خود بگشايد.
«محكمه وجدان»
يا قيامت صغرى! از قرآن مجيد به خوبى استفاده مىشود كه روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:
1- «نفس اماره» يعنى روح سركش كه پيوسته انسان را به زشتيها و بديها دعوت مىكند، و شهوات و فجور را در برابر او زينت مىبخشد.
2- «نفس لوّامه» كه در آيات مورد بحث به آن اشاره شد، روحى است بيدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونيت نيافته گاه لغزش پيدا مىكند. و در دامان گناه مىافتد اما كمى بعد بيدار مىشود و توبه مىكند و به مسير سعادت باز مىگردد.
اين همان چيزى است كه از آن به عنوان «وجدان اخلاقى» ياد مىكنند، در بعضى از انسانها بسيار قوى و نيرومند است و در بعضى بسيار ضعيف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد.
3- «نفس مطمئنه» يعنى روح تكامل يافتهاى كه به مرحله اطمينان رسيده، نفس سركش را رام كرده، و به مقام تقواى كامل و احساس مسؤوليت رسيده كه ديگر به آسانى لغزش براى او امكان پذير نيست.
به هر حال اين «نفس لوامه» چنانكه گفتيم رستاخيز كوچكى است در درون جان هر انسان كه بعد از انجام يك كار نيك يا بد، بلافاصله محكمه آن در درون جان تشكيل مىگردد و به حساب و كتاب او مىرسد.
امیرحسین
09-09-2011, 09:14 AM
اين دادگاه عجيب درونى شباهت عجيبى به دادگاه رستاخيز دارد:
1- قاضى و شاهد و مجرى حكم در حقيقت در اينجا يكى است همانطور كه در قيامت چنين است: «خداوندا! تو از اسرار پنهان و آشكار آگاهى و تو در ميان بندگانت قضاوت خواهى كرد» (زمر/ 46).
2- اين دادگاه وجدان توصيه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رايج بشرى را نمىپذيرد، همانطور كه در باره دادگاه قيامت نيز مىخوانيم: «از آن روز بترسيد كه هيچ كس به جاى ديگرى مجازات نمىشود، و نه شفاعتى پذيرفته مىگردد، و نه فديه و رشوهاى، و نه يارى مىشوند» (بقره/ 48).
3- محكمه وجدان مهمترين و قطورترين پروندهها را در كوتاهترين مدت رسيدگى كرده، حكم نهائى را صادر مىكند، همانطور كه در باره دادگاه رستاخيز نيز مىخوانيم: «خداوند حكم مىكند و حكم او رد و نقض نمىشود و حساب او سريع است» (رعد/ 41).
4- مجازات و كيفرش بر خلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى اين جهان، نخستين جرقههايش در اعماق دل و جان افروخته مىشود، و از آنجا به بيرون سرايت مىكند، نخست روح انسان را مىآزارد، سپس آثارش در جسم، و چهره آشكار مىشود، همانطور كه در باره دادگاه قيامت نيز مىخوانيم: «آتش برافروخته الهى كه از قلبها زبانه مىكشد»! (همزه/ 6 و 7).
5- اين دادگاه وجدان چندان نياز به ناظر و شهود ندارد بلكه معلومات و آگاهيهاى خود انسان متهم را به عنوان شهود به نفع يا بر ضدّ او مىپذيرد، همانطور كه در دادگاه رستاخيز نيز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانكه مىفرمايد: «چون به كنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مىدهد» (فصّلت/ 20).
اين شباهت عجيب در ميان اين دو دادگاه نشانه ديگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است، زيرا چگونه مىتوان باور كرد در وجود يك انسان چنان حساب و كتاب و دادگاه مرموز و اسرار آميزى وجود داشته باشد، اما در درون اين عالم بزرگ مطلقا حساب و كتاب و دادگاه و محكمهاى وجود نداشته باشد، اين باور كردنى نيست.
امیرحسین
09-09-2011, 09:14 AM
(آيه 7)- در آيه قبل سخن به سؤالى كه منكران رستاخيز در باره قيامت داشتند منتهى شد.
در اين آيه، نخست به حوادث قبل از رستاخيز يعنى تحول عظيمى كه در دنيا پيدا مىشود و نظام آن متلاشى مىگردد اشاره كرده، مىفرمايد: «در آن هنگام كه چشمها از شدّت وحشت به گردش درآيد» (فاذا برق البصر).
(آيه 8)- «و ماه بىنور گردد» (و خسف القمر).
(آيه 9)- «و خورشيد و ماه يكجا جمع شوند» (و جمع الشمس و القمر).
در مورد جمع ماه و خورشيد اين احتمال وجود دارد كه ماه تدريجا تحت تأثير جاذبه خورشيد به آن نزديك و سر انجام به سوى آن جذب و جمع مىشود، و هر دو بىفروغ مىگردند.
در آيه 1 سوره تكوير مىفرمايد: «اذا الشمس كورت هنگامى كه خورشيد تاريك گردد» و مىدانيم نور ماه از خورشيد است، هنگامى كه خورشيد تاريك شود ماه نيز تاريك مىگردد. در نتيجه كره زمين در ظلمت و تاريكى وحشتناكى فرو مىرود.
(آيه 10)- به اين ترتيب با يك انقلاب و تحول عظيم، جهان پايان مىيابد سپس با تحول عظيم ديگرى (با نفخه صور دوم كه نفخه حيات است) رستاخيز انسانها آغاز مىگردد «آن روز انسان مىگويد: راه فرار كجاست!» (يقول الانسان يومئذ اين المفر).
آرى! انسانهاى كافر و گنهكار كه روز قيامت را تكذيب مىكردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مىجويند، و از سنگينى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مىطلبند.
(آيه 11)- ولى به زودى به آنها گفته مىشود: «هرگز چنين نيست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد» (كلا لا وزر).
(آيه 12)- «آن روز قرارگاه نهائى تنها به سوى پروردگار تو است» (الى ربك يومئذ المستقر).
امیرحسین
09-09-2011, 09:15 AM
(آيه 13)- سپس مىافزايد: «در آن روز انسان را از تمام كارهائى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مىكنند» (ينبؤا الانسان يؤمئذ بما قدم و اخر).
منظور از اين دو تعبير اعمالى است كه در حيات خود از پيش فرستاده، يا آثارى كه بعد از مرگ از او باقيمانده، اعم از سنت نيك و بد كه در ميان مردم گذاشته و به آن عمل مىكنند و حسنات و سيئاتش به او مىرسد، و يا كتاب و نوشتهها، و بناهاى خير و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، كه آثارش به او مىرسد.
در حديثى از امام باقر عليه السّلام در تفسير اين آيه آمده است كه فرمود: «در آن روز به انسان خبر مىدهند آنچه از خير و شر را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنتهائى كه از خود به يادگار گذارده، تا كسانى كه بعد از او مىآيند به آن عمل كنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل كنندگان بر او خواهد بود، بىآنكه چيزى از گناه آنان بكاهد، و اگر سنّت خيرى بوده همانند پاداشهاى آنها براى او خواهد بود بىآنكه چيزى از اجر آنها كاسته شود».
(آيه 14)- در اين آيه مىافزايد: گرچه خداوند و فرشتگان او، انسان را از تمام اعمالش آگاه مىكنند، ولى نيازى به اين اعلام نيست، «بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (بل الانسان على نفسه بصيرة). و خود و اعضايش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند.
(آيه 15)- «هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهائى بتراشد» (و لو القى معاذيره).
اين آيات در حقيقت همان چيزى را مىگويد كه در آيات ديگر قرآن در باره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آيه 20 سوره فصّلت كه مىگويد:
«گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه انجام مىدادند گواهى مىدهند».
بنابر اين، در آن دادگاه بزرگ قيامت بهترين گواه بر اعمال انسان، خود اوست، چرا كه او از همه بهتر از وضع خويشتن آگاه است.
اين آيات عالم دنيا را نيز شامل مىشود، در اينجا نيز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهر سازى و رياكارى چهره واقعى خويش را مكتوم مىدارند.
امیرحسین
09-09-2011, 09:15 AM
(آيه 16)- جمع و حفظ قرآن بر عهده ماست! اين آيه و سه آيه بعد از آن به منزله جمله معترضهاى است كه گاه گوينده در لابهلاى سخن خويش مىآورد.
خداوند موقتا رشته سخن در باره قيامت و احوال مؤمنان و كافران را رها كرده، و تذكر فشردهاى به پيامبرش در باره قرآن مىدهد، مىفرمايد: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [- قرآن] حركت مده» (لا تحرك به لسانك لتعجل به).
در تفسير اين آيه، تفسير معروفى است كه از ابن عباس در كتب حديث و تفسير نقل شده است، و آن اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر عشق و علاقه شديدى كه به دريافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى كه پيك وحى، آيات را بر او مىخواند، همراه او زبان خود را حركت مىداد و عجله مىكرد، خداوند او را نهى فرمود كه اين كار را مكن، خود ما آن را براى تو جمع مىكنيم.
(آيه 17)- سپس مىافزايد: «چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست»! و اين كار به وسيله پيك وحى انجام مىشود (ان علينا جمعه و قرآنه).
(آيه 18)- «هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن» (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه).
(آيه 19)- «سپس بيان (و توضيح) آن (نيز) بر عهده ماست» (ثم ان علينا بيانه).
بنابر اين هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبيين و تفصيل معانى آن هر سه بر عهده ماست، به هيچ وجه نگران مباش، آن كس كه اين وحى را نازل كرده، در تمام مراحل حافظ آن است.
اين آيات در ضمن بيانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحريف و دگرگونى است، چرا كه خداوند وعده جمع و تلاوت و تبيين آن را داده است.
امیرحسین
09-09-2011, 09:16 AM
(آيه 20)- در اينجا بار ديگر به ادامه بحثهاى مربوط به معاد باز مىگردد، و ويژگيهاى ديگرى را از قيامت، و همچنين علل انكار معاد را بيان مىكند.
مىفرمايد: «چنين نيست كه شما مىپنداريد (و دلايل معاد را كافى نمىدانيد) بلكه شما اين دنياى زود گذر را دوست داريد» و هوسرانى بىقيد و شرط را (كلا بل تحبون العاجلة).
(آيه 21)- «و (به همين دليل) آخرت را رها مىكنيد» (و تذرون الآخرة).
دليل اصلى انكار معاد شك در قدرت خداوند و جمعآورى «عظام رميم» و خاكهاى پراكنده نيست، بلكه علاقه شديد شما به دنيا، و شهوات و هوسهاى سركش سبب مىشود كه هرگونه مانع و رادعى را از سر راه خود برداريد، و از آنجا كه پذيرش معاد و امر و نهى الهى، موانع و محدوديتهاى فراوانى بر سر اين راه ايجاد مىكند، لذا به انكار اصل مطلب بر مىخيزيد، و آخرت را بكلى رها مىسازيد.
دو آيه فوق در حقيقت تأكيدى است بر آنچه در آيات قبل گذشت كه مىفرمود: (بل يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايان يوم القيامة).
(آيه 22)- چهرههاى خندان و چهرههاى عبوس در صحنه قيامت! سپس به بيان حال مؤمنان نيكوكار، و كافران بدكار، در آن روز پرداخته، چنين مىگويد: «در آن روز صورتهائى شاداب و مسرور است» (وجوه يومئذ ناضرة).
(آيه 23)- اين از نظر پاداشهاى مادى، و اما در مورد پاداشهاى روحانى آنها مىفرمايد: «و به پروردگارش مىنگرد»! (الى ربها ناظرة).
نگاهى با چشم دل و از طريق شهود باطن، نگاهى كه آنها را مجذوب آن ذات بىمثال، و آن كمال و جمال مطلق مىكند.
پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هنگامى كه اهل بهشت وارد بهشت مىشوند خداوند مىفرمايد: چيز ديگرى مىخواهيد بر شما بيفزايم؟
آنها مىگويند: (پروردگارا! همه چيز به ما دادهاى) آيا روى ما را سفيد نكردى؟ آيا ما را وارد بهشت ننمودى؟ و رهائى از آتش نبخشيدى؟
در اين هنگام حجابها كنار مىرود (و خداوند را با چشم دل مشاهده مىكنند) و در آن حال چيزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نيست».
امیرحسین
09-09-2011, 09:16 AM
(آيه 24)- و در نقطه مقابل اين گروه مؤمنان «صورتهايى، عبوس و درهم كشيده است» (و وجوه يومئذ باسرة).
آنها وقتى كه نشانههاى عذاب را مىنگرند، و نامههاى اعمال خويش را خالى از حسنات و مملو از سيئات، مشاهده مىكنند، سخت پريشان و محزون و اندوهگين مىشوند، و چهره درهم مىكشند.
(آيه 25)- «زيرا مىداند عذابى در پيش دارد كه پشت را درهم مىشكند» (تظن ان يفعل بها فاقرة).
اين تعبير كنايه از انواع مجازاتهاى سنگينى است كه در دوزخ در انتظار اين گروه است، اين گروه انتظار عذابهاى كمرشكن را مىكشند در حالى كه گروه سابق در انتظار رحمت پروردگار، و آماده لقاى محبوبند اينها بدترين عذاب را دارند، و آنها برترين نعمت جسمانى و موهبت و لذت روحانى را.
(آيه 26)- در ادامه بحثهاى مربوط به جهان ديگر و سرنوشت مؤمنان و كافران، در اينجا سخن از لحظه دردناك مرگ است كه دريچهاى است به سوى جهان ديگر.
مىفرمايد: «چنين نيست (كه انسان مىپندارد، او ايمان نمىآورد) تا موقعى كه جان به گلوگاهش برسد» (كلا اذا بلغت التراقى).
آن روز است كه چشم برزخى او باز مىشود، حجابها كنار مىرود، نشانههاى عذاب و كيفر را مىبيند، و به اعمال خود واقف مىشود، و در آن لحظه ايمان مىآورد، ولى ايمانى كه هرگز مفيد به حال او نخواهد بود.
(آيه 27)- در اين هنگام اطرافيان او سراسيمه و دستپاچه به دنبال راه نجاتى مىگردند «و گفته مىشود: آيا كسى هست كه (اين بيمار را از مرگ) نجات دهد»؟
(و قيل من راق).
اين سخن را از روى عجز و يأس و بيچارگى مىگويند، در حالى كه مىدانند كار از كار گذشته است، و از دست طبيب نيز كارى ساخته نيست.
امیرحسین
09-09-2011, 09:16 AM
(آيه 28)- در اين آيه به يأس كامل «محتضر» اشاره كرده، مىگويد: در اين حال او از زندگى بطور مطلق مأيوس شده «و به جدائى از دنيا يقين پيدا كند» (و ظن انه الفراق).
(آيه 29)- «و ساق پاها (از سختى جان دادن) به هم بپيچد» (و التفت الساق بالساق).
اين به هم پيچيدگى، يا به خاطر شدت ناراحتى جان دادن است، يا در نتيجه از كار افتادن دست و پا و بر چيده شدن روح، از آنها.
لحظه دردناك مرگ!
از قرآن به خوبى استفاده مىشود لحظه مرگ، لحظه سخت و دردناكى است ولى از روايات اسلامى استفاده مىشود كه اين لحظه بر مؤمنان راستين آسان مىگذرد، در حالى كه براى افراد بىايمان سخت دردناك است.
از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «مرگ نسبت به مؤمن همچون عطر بسيار خوشبوئى است كه آن را مىبويد و حالتى شبيه خواب به او دست مىدهد، و درد و رنج بكلى از او قطع مىشود! و نسبت به كافر مانند گزيدن افعىها و عقربها و يا شديدتر از آن است»!
(آيه 30)- در اين آيه، مىفرمايد: «مسير (همه خلايق) در آن روز به سوى (دادگاه) پروردگار توست» (الى ربك يومئذ المساق).
آرى! همه به سوى او باز مىگردند و در دادگاه عدل او حاضر مىشوند و تمام خطوط به او منتهى خواهد گشت.
اين آيه هم تأكيدى بر مسأله معاد و رستاخيز عمومى بندگان است، و هم مىتواند اشارهاى به جهتگيرى حركت تكاملى خلايق به سوى ذات پاك او كه ذاتى است بىنهايت از هر جهت، بوده باشد.
(آيه 31)- در ادامه بحثهاى مربوط به «مرگ» و نخستين گام در سفر آخرت كه در آيات گذشته آمده، در اينجا از خالى بودن دست كافران از توشه اين مسافرت سخن مىگويد، مىفرمايد: « (در آن روز گفته مىشود:) او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند» (فلا صدق و لا صلى).
امیرحسین
09-09-2011, 09:17 AM
(آيه 32)- «بلكه تكذيب كرد و روى گردان شد» (و لكن كذب و تولى).
(آيه 33)- در اين آيه مىافزايد: «سپس به سوى خانواده خود بازگشت، در حالى كه متكبرانه قدم بر مىداشت» (ثم ذهب الى اهله يتمطى).
او به گمان اين كه با بىاعتنائى و تكذيب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و آيات الهى، پيروزى مهمى به دست آورده، از باده غرور سرمست بود، و به سراغ خانواده خود مىآمد تا طبق معمول مسائل افتخار آميز را كه در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو كند، حتى راه رفتن و حركت اعضاى پيكرش همگى بيانگر اين كبر و غرور بود.
(آيه 34)- سپس اين گونه افراد بىايمان را مخاطب ساخته، و به عنوان تهديد مىگويد: با اين اعمال «عذاب الهى براى تو شايستهتر است، شايستهتر»! (اولى لك فأولى).
(آيه 35)- «سپس عذاب الهى براى تو شايستهتر است، شايستهتر»! (ثم اولى لك فاولى).
در روايات آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست ابو جهل را گرفت (و طبق بعضى از روايات گريبان او را گرفت) و فرمود: «أولى لك فاولى ثم اولى لك فاولى» ابو جهل گفت: «مرا به چه تهديد مىكنى، نه تو مىتوانى و نه پروردگارت مىتواند به من زيانى برساند، من قدرتمندترين افراد اين سرزمين هستم»! اينجا بود كه همين جملهها بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به صورت آيات قرآنى نازل شد.
(آيه 36)- خدائى كه انسان را از نطفه بىارزشى آفريد ...!
در اينجا به دو استدلال جالب در باره معاد مىپردازد كه يكى از طريق بيان «هدف آفرينش» و حكمت خداوند است، و ديگرى از طريق بيان «قدرت» او به استناد تحول و تكامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنين.
در مرحله اول مىفرمايد: «آيا انسان گمان مىكند كه بىهدف رها مىشود»؟! (ا يحسب الانسان ان يترك سدى).
منظور از «انسان» در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مىباشد، آيه مىگويد: او چگونه باور مىكند خداوند اين جهان پهناور را، با اين عظمت، و اين همه شگفتيها، براى انسان بيافريند، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد؟ چگونه مىتوان باور كرد، كه هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نباشد.
امیرحسین
09-09-2011, 09:17 AM
(آيه 37)- سپس به بيان دليل دوم پرداخته، مىافزايد: «آيا او نطفهاى از منى كه در رحم ريخته مىشود نبود»! (ا لم يك نطفة من منى يمنى).
(آيه 38)- «سپس (اين مرحله را پشت سر گذارد) و به صورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفريد و موزون ساخت» (ثم كان علقة فخلق فسوى).
(آيه 39)- باز در اين مرحله متوقف نماند «و از او دو زوج مرد و زن آفريد» (فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى).
(آيه 40)- آيا كسى كه نطفه كوچك و بىارزش را در ظلمتكده رحم مادر، هر روز آفرينش جديدى مىبخشد، و لباس تازهاى از حيات زندگى در تن او مىكند، و چهره نوينى به او مىدهد، تا سر انجام انسان مذكر يا مؤنث كاملى مىشود و از مادر متولد مىگردد «آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند»؟! (ا ليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى).
اين بيان در حقيقت در مقابل منكرانى است كه در مسأله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مىزدند، و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مىكردند.
«پايان سوره قيامت»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.