توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره حاقّه [69]
امیرحسین
09-08-2011, 09:44 AM
سوره حاقّه [69]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 52 آيه است.
محتواى سوره:
مباحث اين سوره بر سه محور دور مىزند.
محور اول كه مهمترين محورهاى بحث اين سوره است مسائل مربوط به قيامت و بسيارى از خصوصيات آن مىباشد، و لذا سه نام از نامهاى قيامت يعنى «حاقه» و «قارعه» و «واقعه» در اين سوره آمده است.
محور دوم بحثهائى است كه پيرامون سرنوشت اقوام كافر پيشين، مخصوصا قوم عاد و ثمود و فرعون، مىباشد كه مشتمل بر انذارهاى قوى و مؤكدى است براى همه كافران و منكران قيامت.
محور سوم بحثهائى است پيرامون عظمت قرآن و مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و كيفر تكذيب كنندگان.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مىخوانيم: «كسى كه سوره حاقه را بخواند خداوند حساب او را در قيامت آسان مىكند».
امیرحسین
09-08-2011, 09:45 AM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- اين سوره از مسأله قيامت و آن هم با عنوان تازهاى شروع مىشود، مىفرمايد: روز رستاخيز «روزى است كه مسلما واقع مىشود»! (الحاقة).
(آيه 2)- «چه روز واقع شدنى»! (ما الحاقة).
(آيه 3)- «و تو چه مىدانى آن روز واقع شدنى چيست»؟ (و ما ادراك ما الحاقة).
تقريبا عموم مفسران «حاقه» را به معنى روز قيامت تفسير كردهاند، به خاطر اين كه روزى است كه قطعا واقع مىشود، همانند تعبير به «الواقعة» در سوره «واقعة».
تعبير به «ما الحاقّة» براى بيان عظمت آن روز است.
و تعبير به «ما ادراك ما الحاقة» باز هم براى تأكيد بيشتر روى عظمت حوادث آن روز عظيم است، تا آنجا كه حتى به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خطاب مىشود كه تو نمىدانى آن روز چگونه است؟
(آيه 4)- سپس به سراغ بيان سرنوشت اقوامى مىرود كه روز قيامت (يا نزول عذاب الهى را در دنيا) منكر شدند، مىافزايد: «قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند» و نتيجه شومش را ديدند (كذبت ثمود و عاد بالقارعة).
(آيه 5)- «اما قوم ثمود با عذابى سركش هلاك شدند» (فاما ثمود فاهلكوا بالطاغية).
«قوم ثمود» در يك منطقه كوهستانى ميان حجاز و شام زندگى مىكردند، حضرت «صالح» به سوى آنها مبعوث شد، ولى آنها هرگز ايمان نياوردند، حتى از او خواستند كه اگر راست مىگوئى عذابى را كه به ما وعده مىدهى فرود آور! در اين هنگام «صاعقهاى ويرانگر» بر آنها مسلّط شد، و در چند لحظه همه چيز را در هم كوبيد و جسمهاى بىجانشان بر زمين افتاد.
امیرحسین
09-08-2011, 09:45 AM
(آيه 6)- سپس به سراغ سرنوشت «قوم عاد» مىرود، قومى كه در سرزمين «احقاف» در شبه جزيره عرب يا يمن زندگى مىكردند قامتهائى طويل، اندامى قوى، شهرهائى آباد، زمينهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پيامبر آنها حضرت «هود» بود، آنها نيز طغيان و سركشى را به جائى رساندند كه خداوند با عذابى دردناك- كه شرح آن در همين آيات آمده است- طومار زندگى آنها را در هم پيچيد.
نخست مىفرمايد: «و اما قوم عاد با تندبادى طغيانگر و پر سر و صدا به هلاكت رسيدند» (و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتية).
(آيه 7)- سپس به توصيف ديگرى از اين تندباد كوبنده پرداخته، مىافزايد: « (خداوند) اين تندباد بنيان كن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت» (سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام حسوما).
نتيجه آن شد كه قرآن مىگويد: «و (اگر آنجا بودى) مىديدى كه آن قوم همچون تنههاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين تند باد روى زمين افتاده و هلاك شدهاند»! (فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجاز نخل خاوية).
چه تشبيه جالبى كه هم بزرگى قامت آنها را مشخص مىكند، و هم ريشه كن شدن آنها را، و هم تو خالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونهاى كه تندباد آنها را به آسانى جا به جا مىكرد.
(آيه 8)- و در اين آيه مىافزايد: «آيا كسى از آنها را باقى مىبينى»؟! (فهل ترى لهم من باقية).
آرى! امروز نه تنها اثرى از قوم عاد نيست كه از ويرانههاى شهرهاى آباد، و عمارتهاى پرشكوه، و مزارع سرسبز آنها نيز چيزى باقى نمانده است.
(آيه 9)- كجاست گوشهاى شنوا؟ بعد از ذكر گوشهاى از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام ديگرى همچون قوم «نوح» و قوم «لوط» مىرود تا از زندگى آنها درس عبرت ديگرى به افراد بيدار دل دهد.
مىفرمايد: «و فرعون و كسانى كه پيش از او بودند و همچنين اهل شهرهاى زير و رو شده [- قوم لوط] مرتكب گناهان بزرگ شدند» (و جاء فرعون و من قبله و المؤتفكات بالخاطئة).
امیرحسین
09-08-2011, 09:45 AM
(آيه 10)- سپس مىافزايد: «و با فرستاده پروردگارشان مخالفت كردند و خداوند آنها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت» (فعصوا رسول ربهم فاخذهم أخذة رابية).
فرعونيان با «موسى» و «هارون» به مخالفت برخاستند، و ساكنان شهرهاى «سدوم» به مخالفت با حضرت «لوط» و اقوام ديگر نيز از فرمان پيامبر خود سرپيچى كردند، و هر گروهى از اين سركشان به نوعى عذاب گرفتار شدند، فرعونيان در كام امواج «نيل» كه مايه حيات و آبادى و بركت كشورشان بود غرق گشتند، و قوم لوط با زلزله شديد، و سپس «بارانى از سنگ» محو و نابود شدند.
(آيه 11)- و سر انجام اشاره كوتاهى به سرنوشت قوم نوح و مجازات دردناك آنها كرده، مىگويد: «و هنگامى كه آب طغيان كرد ما شما را بر كشتى سوار كرديم» (انا لما طغى الماء حملناكم فى الجارية).
طغيان آب چنين بود كه ابرهاى تيره و تار آسمان را پوشانيد، و چنان بارانى نازل شد كه گوئى سيلاب از آسمان فرو مىريزد، چشمهها نيز از زمين جوشيدن گرفت، و اين هر دو آب دست به دست هم دادند، و همه چيز زير آب فرو رفت، تنها گروهى كه نجات يافتند مؤمنانى بودند كه همراه نوح سوار بر كشتى شدند.
تعبير به «حملناكم» (شما را حمل كرديم) كنايه از اسلاف و نياكان ماست چرا كه اگر آنها نجات نيافته بودند ما نيز امروز وجود نداشتيم.
امیرحسین
09-08-2011, 09:46 AM
(آيه 12)- بعد به هدف اصلى اين مجازاتها اشاره كرده، مىافزايد: منظور اين بود «تا آن را وسيله تذكرى براى شما قرار دهيم» (لنجعلها لكم تذكرة).
«و گوشهاى شنوا آن را دريابد و بفهمد» (و تعيها اذن واعية).
هرگز نمىخواستيم از آنها انتقام بگيريم، بلكه هدف تربيت انسانها و هدايت آنها در مسير كمال، و ارائه طريق، و ايصال به مطلوب بوده است.
فضيلت ديگرى از فضائل على عليه السّلام
در بسيارى از كتب معروف اسلامى اعم از تفسير و حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام به هنگام نزول آيه فوق (و تعيها اذن واعية)
فرمود: «من از خدا خواستم كه گوش على را از اين گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقايق قرار دهد».
و به دنبال آن على عليه السّلام مىفرمود: «من هيچ سخنى بعد از آن، از رسول خدا نشنيدم كه آن را فراموش كنم بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم».
در «غاية المرام» شانزده حديث در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت نقل كرده است، و تفسير «البرهان» از «محمّد بن عباس» نقل مىكند كه در اين باره سى حديث از طرق عامه و خاصه نقل شده است.
و اين فضيلتى است بزرگ براى پيشواى بزرگ اسلام على عليه السّلام كه صندوقچه اسرار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و وارث تمام علوم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود، و به همين دليل بعد از او در مشكلاتى كه براى جامعه اسلامى در مسائل علمى پيش مىآمد موافقان و مخالفان به او پناه مىبردند، و حل مشكل را از او مىخواستند كه در كتب تاريخ مشروحا آمده است.
امیرحسین
09-08-2011, 09:46 AM
(آيه 13)- روزى كه آن واقعه بزرگ رخ مىدهد! در ادامه آيات آغاز اين سوره كه ناظر به مسأله رستاخيز و قيامت بود، در اينجا بحثهائى از حوادث اين رستاخيز عظيم را مطرح مىكند، مىفرمايد: «به محض اين كه يكبار در صور دميده شود ...» (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة).
چنانكه قبلا نيز اشاره كردهايم از قرآن مجيد استفاده مىشود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر، ناگهانى و با صدائى عظيم انجام مىگيرد كه از آن تعبير به «نفخه صور» دميدن در شيپور) شده است.
نفخه صور دو نفخه است: «نفخه مرگ» و «نفخه حيات مجدد» و آنچه در آيه مورد بحث آمده «نفخه اول» يعنى، نفخه پايان دنياست.
(آيه 14)- سپس مىافزايد: «و (هنگامى كه) زمين و كوهها از جا برداشته شوند، و يكباره در هم كوبيده و متلاشى گردند» (و حملت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة). به گونهاى كه يكباره از هم متلاشى و هموار گردند.
(آيه 15)- سپس مىافزايد: «در آن روز واقعه عظيم روى مىدهد» و رستاخيز برپا مىشود (فيومئذ وقعت الواقعة).
(آيه 16)- نه تنها زمين و كوهها متلاشى مىشوند، بلكه «آسمانها از هم مىشكافد و سست مىگردد و فرو مىريزد» (و انشقت السماء فهى يومئذ واهية).
كرات عظيم آسمانى از اين حادثه هولناك و وحشتناك بركنار نمىمانند، آنها نيز شكافته، پراكنده و متلاشى و سست خواهند شد.
امیرحسین
09-08-2011, 09:47 AM
(آيه 17)- «فرشتگان در اطراف آسمان قرار مىگيرند» و براى انجام مأموريتها آماده مىشوند (و الملك على ارجائها).
سپس مىفرمايد: «و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مىكنند» (و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية).
منظور از «عرش» مجموعه جهان هستى است كه عرش حكومت خداوند است، و به وسيله فرشتگان كه مجرى فرمان او هستند تدبير مىشود.
و جالب اين كه در روايتى آمده است: «حاملان هشتگانه عرش خدا در قيامت چهار نفر از اولين، و چهار نفر از آخرين هستند، اما چهار نفر از اولين نوح و ابراهيم و موسى و عيسى مىباشند، و چهار نفر از آخرين محمّد صلّى اللّه عليه و آله و على و حسن و حسين عليهم السّلام هستند»! اين تعبير ممكن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولين و آخرين باشد، البته شفاعت در مورد كسانى كه لايق شفاعتند، و به هر حال گسترش مفهوم «عرش» را نشان مىدهد.
(آيه 18)- اى اهل محشر، نامه اعمال مرا بخوانيد! در تفسير آيات گذشته گفته شد كه «نفخ صور» دو بار رخ مىدهد و چنانكه گفتيم آيات آغاز سوره از نفخه اول خبر مىدهد، و آيات بعد از نفخه دوم.
در ادامه همين مطلب در اينجا مىفرمايد: «در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مىشويد و چيزى از كارهاى شما پنهان نمىماند» (يومئذ تعرضون لا تخفى منكم خافية).
البته، انسانها و غير انسانها در اين دنيا نيز دائما در محضر خدا هستند، ولى اين مطلب در قيامت ظهور و بروز بيشترى دارد.
نه تنها اعمال مخفيانه انسانها كه صفات و روحيات و خلقيات و نيتها همه بر ملا مىگردد، و اين حادثهاى است عظيم، و به گفته بعضى از مفسران عظيمتر از متلاشى شدن كوهها و شكافتن كرات آسمان! روز رسوائى بزرگ بدكاران و سر بلندى بىنظير مؤمنان.
امیرحسین
09-08-2011, 09:47 AM
(آيه 19)- و به دنبال آن مىگويد: «پس كسى كه نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از فرط خوشحالى) فرياد مىزند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد» (فاما من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرؤا كتابيه).
(آيه 20)- سپس بزرگترين افتخار خود را در اين كلمه خلاصه كرده، مىگويد: «من يقين داشتم (كه قيامتى در كار است، و) به حساب اعمالم مىرسم» (انى ظننت انى ملاق حسابيه).
يعنى، آنچه نصيب من شده به خاطر ايمان به چنين روزى است، و راستى هم همين است ايمان به حساب و كتاب به انسان روح تقوا و پرهيزگارى مىبخشد و تعهد و احساس مسؤوليت در او ايجاد مىكند، و مهمترين عامل تربيت انسان است.
پاسخ به يك سؤال:
در اينجا ممكن است سؤالى مطرح شود و آن اين كه آيا مؤمنانى كه طبق آيات فوق صدا مىزنند: اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال ما را بخوانيد، مگر گناهى در تمام نامه اعمالشان نيست؟
پاسخ اين سؤال را مىتوان از بعضى احاديث استفاده كرد از جمله، در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه: «خداوند در قيامت نخست از بندگان خود اقرار بر گناهانشان مىگيرد، سپس مىفرمايد: من اين گناهان را در دنيا براى شما مستور ساختم، و امروز هم آن را مىبخشم سپس (فقط) نامه حسناتش را به دست راست او مىدهند».
(آيه 21)- در اين آيه گوشهاى از پاداشهاى چنين كسانى را بيان كرده، مىفرمايد: «پس او در يك زندگى (كاملا) رضايتبخش قرار خواهد داشت» (فهو فى عيشة راضية).
امیرحسین
09-08-2011, 09:47 AM
(آيه 22)- گرچه با همين يك جمله همه گفتنيها را گفته است، ولى براى توضيح بيشتر مىافزايد: او «در بهشتى عالى» قرار دارد (فى جنة عالية).
بهشتى كه آنقدر رفيع و والاست كه هيچ كس مانند آن را نديده و نشنيده و حتى تصور نكرده است.
(آيه 23)- بهشتى كه «ميوههايش در دسترس است» (قطوفها دانية).
نه زحمتى براى چيدن ميوهها در كار است، و نه مشكلى براى نزديك شدن به درختان پربارش، و اصولا تمام نعمتهايش بدون استثنا در دسترس است.
(آيه 24)- و در اين آيه، خطاب محبت آميز خداوند را به اين بهشتيان چنين بيان كرده، «بخوريد و بياشاميد گوارا، در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد» (كلوا و اشربوا هنيئا بما اسلفتم فى الايام الخالية).
آرى! اين نعمتهاى بزرگ بىحساب نيست، اينها پاداش اعمال شماست البته اين اعمال ناچيز هنگامى كه در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنين ثمراتى منتهى شده است.
(آيه 25)- در آيات گذشته سخن از «اصحاب اليمين» و مؤمنانى بود كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود، ولى اين آيه درست به نقطه مقابل آنها يعنى «اصحاب الشمال» پرداخته، و در يك مقايسه وضع آن دو را كاملا روشن مىسازد.
نخست مىفرمايد: «اما كسى كه نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند»! (و اما من أوتى كتابه بشماله فيقول يا ليتنى لم أوت كتابيه).
(آيه 26)- «و نمىدانستم حساب من چيست»؟ (و لم ادر ما حسابيه).
امیرحسین
09-08-2011, 09:48 AM
(آيه 27)- «اى كاش مرگم فرا مىرسيد»! و به اين زندگى حسرتبار پايان مىداد (يا ليتها كانت القاضية).
آرى! در آن دادگاه بزرگ، آهى حسرتبار، و نالهاى شرربار دارد، آرزو مىكند با گذشتهاش بكلى قطع رابطه كند، همان گونه كه در آيه 40 سوره نبأ نيز آمده است:
يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا
كافر در آن روز مىگويد: اى كاش خاك بودم (و گرفتار عذاب نمىشدم)!»
(آيه 28)- سپس مىافزايد: اين مجرم گنهكار زبان به اعتراف گشوده، مىگويد: «مال و ثروتم هرگز مرا بىنياز نكرد» و به درد امروز كه روز بيچارگى من است نخورد (ما اغنى عنى ماليه).
امیرحسین
09-08-2011, 09:49 AM
(آيه 29)- نه تنها اموالم مرا بىنياز نكرد و حل مشكلى از من ننمود بلكه «قدرت من نيز از دست رفت»! (هلك عنى سلطانيه).
خلاصه نه مال به كار آمد، و نه مقام، و امروز با دست تهى، و در نهايت ذلت و شرمسارى، در دادگاه عدل الهى حاضرم، همه اسباب نجات قطع شده، قدرتم بر باد رفته، و اميدم از همه جا بريده است.
يك داستان عبرت انگيز! در اينجا سرگذشتهاى بسيارى نقل شده كه همه تأكيدى است بر محتواى آيات فوق و درس عبرتى است براى آنها كه تكيه بر مال و مقام كرده، سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند، از جمله:
در «سفينة البحار» از كتاب «نصائح» چنين نقل شده: «هنگامى كه بيمارى هارون الرشيد در خراسان شديد شد دستور داد طبيبى از طوس حاضر كنند، و سپس سفارش كرد كه ادرار او را با ادرار جمع ديگرى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند، طبيب شيشهها را يكى بعد از ديگرى وارسى مىكرد تا به شيشه هارون رسيد، و بىاينكه بداند مال كيست، گفت: به صاحب اين شيشه بگوئيد وصيتش را بكند، چرا كه نيرويش مضمحل شده و بنيهاش فرو ريخته است! هارون از شنيدن اين سخن از حيات خود مأيوس شد، و شروع به خواندن اين اشعار كرد:
انّ الطّبيب بطبّه و دوائه-----لا يستطيع دفاع نحب قد أتى
ما للطّبيب يموت بالدّاء الّذى-----قد كان يبرء مثله فيما مضى
«طبيب با طبابت و داروى خود- قدرت ندارد در برابر مرگى كه فرا رسيد دفاع كند».
اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بيمارى مىميرد- كه سابقا آن را درمان مىكرد»؟
در اين هنگام به او خبر دادند كه مردم شايعه مرگ او را پخش كردهاند، براى اين كه اين شايعه برچيده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت: مرا بر آن سوار كنيد، ناگهان زانوى حيوان سست شد.
گفت: مرا پياده كنيد كه شايعه پراكنان راست مىگويند! سپس سفارش كرد كفنهائى براى او بياورند، و از ميان آنها يكى را پسنديد و انتخاب كرد، و گفت در كنار همين بسترم قبرى براى من آماده كنيد.
سپس نگاهى در قبر كرد و اين آيه را تلاوت نمود: (ما اغنى عنى ماليه- هلك عنى سلطانيه) و در همان روز از دنيا رفت.
امیرحسین
09-08-2011, 09:49 AM
(آيه 30)- او را بگيريد و زنجيرش كنيد! در ادامه آيات گذشته كه سخن از «اصحاب شمال» مىگفت كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مىدهند در اينجا به گوشهاى از عذابهاى آنها در قيامت اشاره كرده، مىفرمايد: در اين هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مىشود: «او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد»! (خذوه فغلوه).
(آيه 31)- «سپس (گفته مىشود:) او را در دوزخ بيفكنيد» (ثم الجحيم صلوه).
(آيه 32)- «بعد او را به زنجيرى كه هفتاد ذراع است ببنديد» (ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه).
«ذراع» به معنى فاصله آرنج تا نوك انگشتان است (در حدود نيم متر) كه واحد طول نزد عرب بوده، و يك مقياس طبيعى است، ولى بعضى گفتهاند كه اين ذراع غير از ذراع معمولى است بطورى كه هر ذراع از آن فاصلههاى عظيمى را در بر مىگيرد، و همه دوزخيان را به آن زنجير مىبندند.
(آيه 33)- در اين آيه و آيه بعد به علت اصلى اين عذاب سخت پرداخته، مىفرمايد: «چرا كه او هرگز به خداوند بزرگ ايمان نمىآورد» (انه كان لا يؤمن بالله العظيم).
و هر قدر انبيا و اوليا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مىكردند نمىپذيرفت، و به اين ترتيب پيوند او با «خالق» بكلى قطع شده بود.
(آيه 34)- «و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشويق نمىنمود» (و لا يحض على طعام المسكين).
و به اين ترتيب پيوند خود را از «خلق» نيز بريده بود.
از اين دو آيه به خوبى استفاده مىشود كه عمده اطاعات و عبادات و دستورات شرع را مىتوان در رابطه با خلق و خالق خلاصه كرد، و عطف «اطعام مسكين» بر «ايمان» اشاره به اهميت فوق العاده اين عمل بزرگ است.
(آيه 35)- سپس مىافزايد: «چون عقيده و عمل او چنين بود «از اين رو امروز هم در اينجا يار مهربانى ندارد»! (فليس له اليوم هاهنا حميم).
امیرحسین
09-08-2011, 09:49 AM
(آيه 36)- «و نه طعامى جز از چرك و خون» (و لا طعام الا من غسلين).
قابل توجه اين كه كيفر و عمل آنها كاملا با هم متناسبند، به خاطر قطع پيوند با خالق، در آنجا دوست گرم و صميمى ندارند، و به خاطر ترك اطعام مستمندان، غذائى جز چرك و خون از گلوى آنها پايين نمىرود، چرا كه آنها سالها لذيذترين طعامها را مىخوردند در حالى كه بينوايان جز خون دل طعامى نداشتند.
(آيه 37)- در اين آيه، براى تأكيد مىافزايد: «غذائى كه جز خطاكاران آن را نمىخورند» (لا يأكله الا الخاطؤن).
كسانى كه با تعمد و آگاهى و به عنوان طغيان و سركشى راه شرك و كفر و بخل را مىپويند.
(آيه 38)- اين قرآن قطعا كلام خداست به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون قيامت و سرنوشت مؤمنان و كافران بود، در اينجا بحث گويائى پيرامون قرآن مجيد و نبوت بيان مىكند، تا بحث «نبوت» و «معاد» مكمل يكديگر باشند.
نخست مىفرمايد: «سوگند به آنچه مىبينيد»! (فلا اقسم بما تبصرون).
(آيه 39)- «و آنچه نمىبينيد» (و ما لا تبصرون).
اين دو تعبير سراسر عالم «شهود» و «غيب» را شامل مىشود.
(آيه 40)- سپس در اين آيه به ذكر نتيجه و جواب اين سوگند بزرگ و بىنظير پرداخته، مىفرمايد: «كه اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است» (انه لقول رسول كريم).
منظور از «رسول» در اينجا بدون شك پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله است نه جبرئيل و مىدانيم آنچه را رسول مىآورد گفتار فرستنده اوست.
(آيه 41)- سپس مىافزايد: «و گفته شاعرى نيست، اما كمتر ايمان مىآوريد» (و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون).
امیرحسین
09-08-2011, 09:50 AM
(آيه 42)- «و نه گفته كاهنى، هر چند كمتر متذكّر مىشويد» (و لا بقول كاهن قليلا ما تذكرون).
در حقيقت دو آيه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است كه مشركان و مخالفان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدادند، گاه مىگفتند: او شاعر است و اين آيات شعر اوست، و گاه مىگفتند: او كاهن است و اينها كهانت.
«شعر» معمولا زائيده تخيّلات، و بيانگر احساسات برافروخته، و هيجانات عاطفى است، و به همين دليل فراز و نشيب و افت و خيز فراوان دارد در حالى كه قرآن در عين زيبائى و جذابى كاملا مستدل و منطقى، و محتوائى عقلانى دارد، و اگر پيشگوئيهائى از آينده كرده اين پيشگوئيها اساس قرآن را تشكيل نمىدهد، تازه بر خلاف خبرهاى كاهنان همه قرين واقعيت بوده.
(آيه 43)- و در اين آيه به عنوان تأكيد با صراحت مىگويد: «كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است» (تنزيل من رب العالمين).
بنابر اين قرآن نه شعر است و نه كهانت، نه ساخته فكر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و نه گفته جبرئيل، بلكه سخن خداست كه به وسيله پيك وحى بر قلب پاك پيامبر نازل شده.
(آيه 44)- اگر او دروغ بر ما مىبست مهلتش نمىداديم! در ادامه بحثهاى مربوط به قرآن، در اينجا به ذكر دليل روشنى بر اصالت آن پرداخته، مىفرمايد: «اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست ...» (و لو تقول علينا بعض الاقاويل).
(آيه 45)- «ما او را با قدرت مىگرفتيم» (لاخذنا منه باليمين).
(آيه 46)- «سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم»! (ثم لقطعنا منه الوتين).
امیرحسین
09-08-2011, 09:50 AM
(آيه 47)- «و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود» و از او حمايت كند (فما منكم من احد عنه حاجزين).
(آيه 48)- در اين آيه باز هم براى تأكيد و يادآورى مىفرمايد: «و آن (قرآن) تذكرى براى پرهيزكاران است» (و انه لتذكرة للمتقين).
براى آنها كه آمادهاند خود را از گناه پاك كنند و راه حق را بپويند، براى آنها كه جستجوگرند و طالب حقيقت، و كسانى كه اين حد از تقوا را ندارند مسلما نمىتوانند از تعليمات قرآن بهرهگيرند.
تأثير عميق و فوق العادهاى كه قرآن از اين نظر دارد خود نشانه ديگرى از حقانيت آن است.
(آيه 49)- سپس مىگويد: «و ما مىدانيم كه بعضى از شما (آن را) تكذيب مىكنيد» (و انا لنعلم ان منكم مكذبين).
اما وجود تكذيب كننده لجوج هرگز دليل بر عدم حقانيت آن نخواهد بود، چرا كه پرهيزكاران و طالبان حقيقت از آن متذكر مىشوند، نشانههاى حق را در آن مىبينند و در راه خدا گام مىنهند.
(آيه 50)- در اين آيه مىافزايد: «و آن مايه حسرت كافران است» (و انه لحسرة على الكافرين).
امروز آن را تكذيب مىكنند، ولى فردا كه «يوم الظّهور» و «يوم البروز» و در عين حال «يوم الحسرة» است مىفهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت و عناد از دست دادهاند، و چه عذابهاى دردناكى را براى خود خريدهاند.
امیرحسین
09-08-2011, 09:50 AM
(آيه 51)- و براى اين كه كسى تصور نكند كه شك و ترديد، يا تكذيب منكران به خاطر ابهام مفاهيم قرآن است، در اين آيه اضافه مىكند: «و آن (قرآن) يقين خالص است» (و انه لحق اليقين).
يعنى، قرآن يقينى است خالص، و يا به تعبير ديگر «يقين» داراى مراحل مختلفى است: گاه از دليل عقلى حاصل مىشود، مثل اين كه دودى را از دور مشاهده مىكنيم و از آن، يقين به وجود آتش حاصل مىشود، در حالى كه آتش را نديدهايم، اين را «علم اليقين» گويند.
گاه نزديكتر مىرويم و شعلههاى آتش را با چشم مىبينيم، در اينجا يقين محكمتر مىشود، و آن را «عين اليقين» مىنامند.
گاه از اين هم نزديكتر مىرويم و در مجاورت آتش قرار مىگيريم، و سوزش آن را با دست خود لمس مىكنيم، مسلما اين مرحله بالاترى از يقين است كه آن را «حقّ اليقين» مىنامند.
آيه فوق مىگويد قرآن در چنين مرحلهاى از يقين است، و با اين حال كوردلان آن را انكار مىكنند!
(آيه 52)- و سر انجام در آخرين آيه مىفرمايد: «حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح گوى»! و او را از هر گونه عيب و نقص منزّه بشمار (فسبح باسم ربك العظيم).
قابل توجه اين كه مضمون اين آيه و آيه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نيز آمده است، با اين تفاوت كه در اينجا سخن از قرآن مجيد است و توصيف آن به «حق اليقين» اما در پايان سوره «واقعه» سخن از گروههاى مختلف نيكوكاران و بدكاران در قيامت است.
«پايان سوره حاقّه»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.