PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره قلم [68]



امیرحسین
09-08-2011, 09:37 AM
سوره قلم [68]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 52 آيه است‏.

محتواى سوره:
محتواى آيات اين سوره كاملا هماهنگ با سوره‏هاى «مكّى» است چرا كه بيش از هر چيز بر محور مسأله نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله، و مبارزه با دشمنانى كه او را مجنون مى‏خواندند، و دعوت به صبر و استقامت، و انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى، دور مى‏زند.

روى هم رفته مباحث اين سوره را مى‏توان در هفت بخش خلاصه كرد:
1- نخست به ذكر قسمتى از صفات ويژه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مخصوصا اخلاق برجسته او مى‏پردازد، و آن را با قسمتهاى مؤكدى تأكيد مى‏كند.
2- سپس قسمتى از صفات زشت و اخلاق نكوهيده دشمنان او را بازگو مى‏نمايد.
3- در بخش ديگرى داستان «اصحاب الجنّة» كه در حقيقت هشدارى است به مشركان زشت سيرت بيان شده.
4- در قسمت ديگرى مطالب گوناگونى راجع به قيامت و عذاب كفار در آن روز آمده است.
5- در بخش ديگرى انذارها و تهديدهائى نسبت به مشركان بازگو شده.
6- در بخش ديگرى به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه در برابر دشمنان سرسخت، استقامت و صبر نشان دهد.
7- سر انجام در پايان سوره نيز سخن از عظمت قرآن و توطئه‏هاى مختلف دشمنان بر ضد پيامبر به ميان آورده.

انتخاب نام «قلم» براى اين سوره به تناسب نخستين آيه آن است، بعضى نيز نام آن را سوره «ن» ذكر كرده‏اند، و از بعضى از روايات كه در فضيلت اين سوره آمده استفاده مى‏شود كه نام آن سوره «ن و القلم» است.

فضيلت تلاوت سوره:
از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده كه فرمود: «كسى كه سوره «ن و القلم» را تلاوت كند خداوند ثواب كسانى را كه داراى حسن اخلاقند به او مى‏دهد».

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه سوره ن و القلم را در نماز واجب يا نافله بخواند خداوند او را براى هميشه از فقر در امان مى‏دارد، و هنگامى كه بميرد او را از فشار قبر پناه مى‏دهد».

اين ثوابها تناسب خاصى با محتواى سوره دارد، و نشان مى‏دهد كه هدف تلاوتى است كه توأم با آگاهى و به دنبال آن عمل باشد.

امیرحسین
09-08-2011, 09:37 AM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- اين سوره تنها سوره‏اى است كه با حرف مقطع «ن» آغاز شده است، مى‏فرمايد: «ن» (ن).
سپس به دو موضوع از مهمترين مسائل زندگى بشر سوگند ياد كرده، مى‏افزايد: «سوگند به قلم و آنچه مى‏نويسند» (و القلم و ما يسطرون).

در واقع آنچه به آن در اينجا سوگند ياد شده است ظاهرا موضوع كوچكى است: يك قطعه نى، و يا چيزى شبيه به آن، و كمى ماده سياه رنگ، و سپس سطورى كه بر صفحه كاغذ ناچيز رقم زده مى‏شود.

اما در واقع اين همان چيزى است كه سر چشمه پيدايش تمام تمدنهاى انسانى، و پيشرفت و تكامل علوم، و بيدارى انديشه‏ها و افكار، و شكل گرفتن مذهبها، و سر چشمه هدايت و آگاهى بشر است، تا آنجا كه دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسيم مى‏كند «دوران تاريخ» و «دوران قبل از تاريخ»، دوران تاريخ بشر از زمانى شروع مى‏شود كه خط اختراع شد، و انسان توانست ماجراى زندگى خود را بر صفحات نقش كند، عظمت اين سوگند هنگامى آشكارتر مى‏شود كه توجه داشته باشيم آن روزى كه اين آيات نازل گشت، نويسنده و ارباب قلمى در آن محيط وجود نداشت، و اگر كسانى مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در كل سرزمين «مكّه» كه مركز عبادى و سياسى و اقتصادى حجاز بود به بيست نفر نمى‏رسيد، آرى سوگند به قلم ياد كردن در چنين محيطى عظمت خاصى دارد.

(آيه 2)- سپس به چيزى كه سوگند براى آن ياد شده پرداخته، مى‏فرمايد:
«به (بركت) نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى» (ما انت بنعمة ربك بمجنون).
ديوانه آنها هستند كه مظهر عقل كل را متهم به جنون مى‏كنند، و رهبر و راهنماى انسانها را با اين نسبت ناروا از خود دور مى‏سازند.

(آيه 3)- و به دنبال آن مى‏افزايد: «و براى تو پاداشى عظيم و هميشگى است» (و ان لك لاجرا غير ممنون).
«ممنون» از ماده «من» يعنى، اجر و پاداشى كه هرگز قطع نمى‏شود و دائما باقى است.

امیرحسین
09-08-2011, 09:38 AM
(آيه 4)- اين آيه در توصيف ديگرى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏گويد: «و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى» (و انك لعلى خلق عظيم).

اخلاقى كه عقل در آن حيران است لطف و محبتى بى‏نظير صفا و صميميتى بى‏مانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصله‏اى توصيف ناپذير.

اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مى‏كنى تو خود بيش از همه عبادت مى‏نمائى، و اگر از كار بد باز مى‏دارى تو قبل از همه خوددارى مى‏كنى آزارت مى‏كنند و تو اندرز مى‏دهى، ناسزايت مى‏گويند و براى آنها دعا مى‏كنى، بر بدنت سنگ مى‏زنند و خاكستر داغ بر سرت مى‏ريزند و تو براى هدايت آنها دست به درگاه خدا بر مى‏دارى!

در حديثى آمده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «انّما بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق من براى اين مبعوث شده‏ام كه فضائل اخلاقى را تكميل كنم».

و در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «مؤمن با حسن خلق خود به درجه كسى مى‏رسد كه شبها به عبادت مى‏ايستد، و روزها روزه‏دار است».

(آيه 5)- و به دنبال آن مى‏افزايد: «به زودى تو مى‏بينى و آنان نيز مى‏بينند» (فستبصر و يبصرون).

(آيه 6)- «كه كداميك از شما مجنونند»! (بايكم المفتون).
حركتها و موضعگيرى تو در آينده و پيشرفت و نفوذ سريع اسلام در سايه آن نشان خواهد داد كه تو منبع بزرگ عقل و درايتى، ديوانه خفاشانى هستند كه با نور اين آفتاب به ستيز برخاستند.
و البته در قيامت اين حقايق باز هم روشنتر و آشكارتر خواهد بود.

(آيه 7)- باز براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «پروردگارت بهتر از هر كس مى‏داند چه كسى از راه او گمراه شده و او هدايت يافتگان را نيز بهتر مى‏شناسد» (ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين).

چرا كه راه، راه اوست و او بهتر از هر كس راه خود را مى‏شناسد، و به اين ترتيب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله اطمينان بيشتر مى‏دهد كه او در مسير هدايت و دشمنانش در مسير ضلالتند.

امیرحسین
09-08-2011, 09:38 AM
(آيه 8)- از آنها كه داراى اين صفاتند پيروى مكن بعد از ذكر اخلاق عظيم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اينجا به ذكر اخلاق دشمنان او مى‏پردازد تا در يك مقايسه، فاصله ميان اين دو كاملا روشن شود.
نخست مى‏فرمايد: «از تكذيب كنندگان (ى كه خدا و پيامبر و روز رستاخيز و آئين او را تكذيب مى‏كنند) اطاعت مكن» (فلا تطع المكذبين).

(آيه 9)- سپس به تلاش و كوشش آنها براى به سازش كشيدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره كرده، مى‏افزايد: «آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها (هم) نرمش نشان دهند» نرمشى توأم با انحراف از مسير حق (ودوا لو تدهن فيدهنون).

(آيه 10)- سپس بار ديگر از اطاعت آنها نهى كرده و صفات نه گانه مذمومى را كه هر يك به تنهائى مى‏تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد بر مى‏شمرد، مى‏فرمايد:
«و از هر كسى كه بسيار سوگند ياد مى‏كند و پست است اطاعت مكن» (و لا تطع كل حلاف مهين).

(آيه 11)- سپس مى‏افزايد: «كسى كه بسيار عيبجوست و به سخن چينى آمد و شد مى‏كند» و در اين كار اصرار دارد. (هماز مشاء بنميم).

(آيه 12)- در پنجمين و ششمين و هفتمين وصف مى‏گويد: كسى كه «بسيار مانع كار خير و تجاوزگر گناهكار است» (مناع للخير معتد اثيم).

نه تنها خودكار خيرى نمى‏كند و راه خيرى ارائه نمى‏دهد، بلكه سدى است در مقابل خير و بركت ديگران، به علاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى و حقوقى كه خدا براى هر انسانى تعيين كرده، و اضافه بر اين صفات، آلوده هرگونه گناهى نيز هست، بطورى كه گناه جزء طبيعت او شده است.

(آيه 13)- و سر انجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «علاوه بر اينها كينه‏توز و پرخور، و خشن و بدنام است» (عتل بعد ذلك زنيم).

به اين ترتيب قرآن روشن مى‏سازد كه مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چگونه افرادى بوده‏اند، افرادى دروغگو، پست، عيبجو، سخن چين، متجاوز گنهكار، بى‏اصل و نسب، و به راستى از غير چنين افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى‏رود.

امیرحسین
09-08-2011, 09:39 AM
(آيه 14)- در اين آيه هشدار مى‏دهد «مبادا به خاطر اين كه صاحب مال و فرزندان فراوان است» از او پيروى كنى (ان كان ذا مال و بنين).

بدون شك پيامبر هرگز تسليم نمى‏شد، و اين آيات در حقيقت تأكيدى است بر اين معنى، تا خط مكتبى و روش عملى او بر همه آشكار گردد، و هيچ كس از دوست و دشمن چنين انتظارى نداشته باشد.

(آيه 15)- اين آيه عكس العمل اين گونه افراد را كه داراى چنين صفات پست هستند در برابر آيات الهى نشان داده، مى‏گويد: «هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى‏شود مى‏گويد: اينها افسانه‏هاى خرافى پيشينيان است»! (اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين).
و با اين بهانه و اين بر چسب زشت از آيات خداوند فاصله مى‏گيرد.

(آيه 16)- در اين آيه از يكى از مجازاتهاى اين گروه پرده برداشته، مى‏افزايد:
«ما به زودى بر بينى او علامت و داغ ننگ مى‏نهيم»! (سنسمه على الخرطوم).

اين تعبيرى است گويا و رسا بر نهايت ذليل ساختن آنها، زيرا تعبير به «خرطوم» (بينى) كه تنها در مورد خوك و فيل گفته مى‏شود تحقير روشنى براى آنهاست، و دوم اين كه، بينى در لغت عرب معمولا كنايه از بزرگى و عزت است همان‏گونه كه در فارسى نيز وقتى مى‏گوئيم بينى او را به خاك بماليد دليل بر اين است كه عزت او را بر باد دهيد و سوم اين كه علامت گذاردن مخصوص حيوانات است، حتى در حيوانات در صورت آنها مخصوصا بر بينى آنها علامت‏گذارى نمى‏شود، و در اسلام نيز اين كار نهى شده است، همه اينها با بيانى رسا مى‏گويد:
خداوند اين چنين افراد طغيانگر خود خواه متجاوز سركش را چنان ذليل مى‏كند كه عبرت همگان گردند.

امیرحسین
09-08-2011, 09:39 AM
(آيه 17)- داستان عبرت انگيز «اصحاب الجنة»! به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود در اينجا داستانى را در باره عده‏اى از ثروتمندان پيشين كه داراى باغ خرم و سرسبزى بودند، ذكر مى‏كند.
نخست مى‏فرمايد: «ما آنها را آزموديم همان گونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم» (انا بلوناهم كما بلونا اصحاب الجنة).

ماجرا چنين بود: اين باغ- كه طبق مشهور در يمن بوده- در اختيار پيرمردى مؤمن قرار داشت، او به قدر نياز از آن بر مى‏گرفت، و بقيه را به مستحقان و نيازمندان مى‏داد، اما هنگامى كه چشم از دنيا پوشيد، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول اين باغ سزاوارتريم، و به اين ترتيب تصميم گرفتند تمام مستمندان را محروم سازند.

آيه مى‏گويد: ما آنها را آزموديم، «هنگامى كه سوگند ياد كردند: ميوه‏هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستندان) بچينند» (اذ اقسموا ليصرمنها مصبحين).

(آيه 18)- «و هيچ از آن استثنا نكنند» و براى مستمندان چيزى فرو نگذارند (و لا يستثنون).
اين تصميم آنها ناشى از بخل و ضعف ايمان آنها بود، زيرا انسان هر قدر هم نيازمند باشد مى‏تواند كمى از محصول يك باغ پردرآمد را به نيازمندان اختصاص دهد.

(آيه 19)- سپس در ادامه اين سخن مى‏افزايد: «اما عذابى فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند» (فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون).

(آيه 20)- آتشى سوزان و صاعقه‏اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد كه «آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد» و جز مشتى خاكستر از آن باقى نماند (فاصبحت كالصريم).

(آيه 21)- صاحبان باغ به گمان اين كه درختهاى پربارشان آماده براى چيدن ميوه است «صبحگاهان يكديگر را صدا زدند» (فتنادوا مصبحين).

امیرحسین
09-08-2011, 09:39 AM
(آيه 22)- و گفتند: «كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد، اگر قصد چيدن ميوه‏ها را داريد»! (ان اغدوا على حرثكم ان كنتم صارمين).

(آيه 23)- به اين ترتيب «آنها (به سوى باغ) حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى‏گفتند:» (فانطلقوا و هم يتخافتون).

(آيه 24)- «مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود»! (ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين).

چنين به نظر مى‏رسد كه به خاطر سابقه اعمال نيك پدر، جمعى از فقرا همه سال در انتظار چنين ايامى بودند كه ميوه چينى باغ شروع شود و بهره‏اى عائد آنها گردد، و لذا اين فرزندان بخيل و ناخلف چنان مخفيانه حركت كردند كه هيچ كس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسيده.

(آيه 25)- و به اين ترتيب، «آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند» (و غدوا على حرد قادرين).

(آيه 26)- اما «هنگامى كه (وارد باغ شدند و) آن را ديدند گفتند: حقا ما گمراهيم» (فلما راوها قالوا انا لضالون).

(آيه 27)- سپس افزودند: همه چيز از دست رفته «بلكه ما محروميم» (بل نحن محرومون).
مى‏خواستيم مستمندان و نيازمندان را محروم كنيد اما خودمان از همه بيشتر محروم شديم، هم محروم از درآمد مادى، و هم بركات معنوى.

(آيه 28)- در اين ميان «يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت: آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى‏گوييد»! (قال اوسطهم ا لم اقل لكم لو لا تسبحون).
از اين آيه استفاده مى‏شود كه در ميان آنها فرد مؤمنى بود كه آنها را از بخل و حرص نهى مى‏كرد، ولى كسى گوش به حرفش نمى‏داد.

(آيه 29)- آنها نيز لحظه‏اى بيدار شدند و به گناه خود اعتراف كردند و «گفتند: منزه است پروردگار ما (از هرگونه ظلم و ستم) مسلما ما ظالم بوديم» هم بر خويشتن ستم كرديم و هم بر ديگران (قالوا سبحان ربنا انا كنا ظالمين).

امیرحسین
09-08-2011, 09:40 AM
(آيه 30)- ولى مطلب به اينجا خاتمه نيافت «سپس رو به يكديگر كرده، به ملامت هم پرداختند» (فاقبل بعضهم على بعض يتلاومون).
و احتمالا هر كدام در عين اعتراف به خطاى خويش گناه اصلى را به دوش ديگرى مى‏انداخت و او را شديدا سرزنش مى‏كرد.

آرى! همه ظالمانى كه در چنگال عذاب الهى گرفتار مى‏شوند در عين اعتراف به گناه، هر كدام سعى دارد عامل اصلى بدبختى خود را ديگرى بشمرد.

(آيه 31)- سپس مى‏افزايد: هنگامى كه به عمق بدبختى خود آگاه شدند فريادشان بلند شد «گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم»! (قالوا يا ويلنا انا كنا طاغين).
آنها در مرحله قبل اعتراف به «ظلم» و ستم كردند، و در اينجا اعتراف به «طغيان» و در حقيقت طغيان مرحله‏اى است بالاتر از ظلم.

(آيه 32)- سر انجام آنها بعد از اين بيدارى و هشيارى و اعتراف به گناه و بازگشت به سوى خدا، رو به درگاه او آوردند، و گفتند: «اميدواريم پروردگارمان (گناهان ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد» (عسى ربنا ان يبدلنا خيرا منها).
«چرا كه ما به او علاقه‏منديم» و به ذات پاكش دل بسته‏ايم و حل اين مشكل را نيز از قدرت بى‏پايان او مى‏طلبيم (انا الى ربنا راغبون).

(آيه 33)- در اين آيه به عنوان يك نتيجه‏گيرى كلى و درس همگانى مى‏فرمايد: اين گونه است عذاب (خداوند در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى‏دانستند» (كذلك العذاب و لعذاب الآخرة اكبر لو كانوا يعلمون).

شما نيز اگر به خاطر مال و ثروت و امكانات مادى مست و مغرور شويد، و روح انحصار طلبى بر شما چيره گردد، همه چيز را براى خود بخواهيد، و نيازمندان را محروم كنيد، سرنوشتى بهتر از اين نخواهيد داشت.

امیرحسین
09-08-2011, 09:40 AM
(آيه 34)- مى‏دانيم روش قرآن اين است كه شرح حال زندگى بدان و خوبان را در مقابل هم قرار مى‏دهد، تا در مقايسه با يكديگر بهتر شناخته شوند.

طبق همين روش بعد از ذكر سرنوشت دردناك «اصحاب الجنّة» (صاحبان باغ خرم و سرسبز) در اينجا به ذكر حال پرهيزكاران پرداخته، مى‏گويد: «براى پرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است» (ان للمتقين عند ربهم جنات النعيم).

باغهائى از بهشت كه هر نعمتى تصور شود كاملترين نوع آن در آنجاست، علاوه بر نعمتهائى كه به فكر هيچ انسانى نرسيده است.

(آيه 35)- ولى از آنجا كه جمعى از مشركان و ثروتمندان خود خواه بودند كه ادعا مى‏كردند همان طور كه در دنيا وضع ما عالى است در قيامت نيز بسيار خوب است، خداوند در اين آيه شديدا آنها را مورد مؤاخذه قرار داده بلكه محاكمه مى‏كند، مى‏فرمايد: «آيا مؤمنانى را (كه در برابر حق و عدالت تسليمند) همچون مشركان و مجرمان قرار دهيم»؟ (ا فنجعل المسلمين كالمجرمين).

(آيه 36)- «شما را چه مى‏شود؟ چگونه داورى مى‏كنيد»؟! (ما لكم كيف تحكمون).
هيچ انسان عاقلى باور مى‏كند سرنوشت عادل و ظالم، مطيع و مجرم، ايثارگر و انحصار طلب يكسان باشد؟ آن هم در پيشگاه خداوند.

(آيه 37)- سپس مى‏افزايد: اگر عقل و خرد، شما را به چنين حكمى رهنمون نشده آيا دليلى از «نقل» بر آن داريد «آيا كتابى داريد كه از آن درس مى‏خوانيد ...»؟ (ام لكم كتاب فيه تدرسون).

(آيه 38)- «كه آنچه را شما اختيار مى‏كنيد از آن شماست»؟! (ان لكم فيه لما تخيرون).
شما انتظار داريد مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمين باشند، اين سخنى است كه نه عقل به آن حكم مى‏كند و نه در هيچ كتاب معتبرى آمده است.

(آيه 39)- در اين آيه چنين ادامه مى‏دهد: آيا شما مدركى از عقل و نقل بر اين ادعا داريد؟ «يا اين كه عهد و پيمان موكد و مستمرى تا روز قيامت بر ما داريد كه هر چه را حكم كنيد براى شما باشد»؟ (ام لكم ايمان علينا بالغة الى يوم القيامة ان لكم لما تحكمون).
چه كسى مى‏تواند ادعا كند كه از خدا عهد و پيمان گرفته است كه تسليم تمايلات او گردد!

امیرحسین
09-08-2011, 09:41 AM
(آيه 40)- باز در ادامه اين پرسشها كه راهها را از هر سو به روى آنان مى‏بندد مى‏افزايد: «از آنها بپرس كداميك از آنان چنين چيزى را تضمين مى‏كنند» كه مجرمان و مؤمنان يكسان باشند يا هر چه آنها مى‏خواهند خدا در اختيارشان بگذارد (سلهم ايهم بذلك زعيم).

(آيه 41)- و در آخرين مرحله از اين بازپرسى عجيب مى‏فرمايد: «يا اين كه معبودانى دارند كه آنها را شريك خدا قرار داده‏اند (و براى آنان شفاعت مى‏كنند) اگر راست مى‏گويند معبودان خود را بياورند»! (ام لهم شركاء فليأتوا بشركائهم ان كانوا صادقين).

آيا آنها كمترين دليلى دارند بر اين كه بتها اين جمادات كم ارزش و بى‏شعور شريك خدا و شفيع درگاه اويند؟

(آيه 42)- آن روز مى‏خواهند سجده كنند اما قادر نيستند! در تعقيب آيات گذشته كه مشركان و مجرمان را در برابر يك بازپرسى كوبنده قرار مى‏داد، در اينجا گوشه‏اى از سرنوشت آنها را در قيامت نشان مى‏دهد تا روشن شود اين گروه خود خواه و پرادعا در آن روز چقدر ذليل و خوارند؟
مى‏فرمايد: به خاطر بياوريد «روزى را كه (از شدت ترس و وحشت) ساق پاها برهنه مى‏گردد و دعوت به سجود مى‏شوند اما نمى‏توانند» سجود كنند (يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود فلا يستطيعون).

آرى! در آن روز همگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مى‏شوند، مؤمنان به سجده مى‏افتند، ولى مجرمان قدرت سجده ندارند!

امیرحسین
09-08-2011, 09:41 AM
(آيه 43)- اين آيه مى‏گويد: «اين در حالى است كه چشمهايشان (از شدت شرمسارى) به زير افتاده و ذلت و خوارى تمام وجودشان را فرا گرفته» (خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة).
افراد مجرم هنگامى كه در دادگاه محكوم مى‏شوند معمولا سر خود را به زير مى‏افكنند، و ذلت تمام وجودشان را فرا مى‏گيرد.

سپس مى‏افزايد: «آنها پيش از اين (در دار دنيا) دعوت به سجود مى‏شدند در حالى كه سالم بودند» ولى امروز ديگر توانائى آن را ندارند (و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون).
آنها هرگز سجده نكردند، و روح استكبار و تمرد و سرپيچى را با خود به صحنه قيامت آوردند با اين حال چگونه قدرت بر سجده دارند.

(آيه 44)- سپس روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «اكنون مرا با آنها كه اين سخن (يعنى قرآن) را تكذيب مى‏كنند واگذار» تا حساب همه آنها را برسم (فذرنى و من يكذب بهذا الحديث).

اين تهديدى است شديد از ناحيه خداوند قادر قهار كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏گويد:
نمى‏خواهد تو دخالت كنى، مرا با اين تكذيب كنندگان لجوج و سركش رها كن، تا آنچه مستحقند به آنها بدهم! سپس مى‏افزايد: «ما آنان را از آنجا كه نمى‏دانند به تدريج به سوى عذاب پيش مى‏بريم» (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون).

امیرحسین
09-08-2011, 09:41 AM
(آيه 45)- «و به آنها مهلت (بازگشت) مى‏دهم (و در عذابشان عجله نخواهم كرد) چرا كه نقشه‏هاى من محكم و دقيق (و عذاب من شديد) است» (و املى لهم ان كيدى متين).

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مى‏كنند خداوند به آنها نعمتى مى‏دهد، آنها از گناه خود غافل مى‏شوند، و توبه را فراموش مى‏كنند، اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است».

هنگامى كه انسان گناه مى‏كند از سه حال بيرون نيست، يا خودش متوجه مى‏شود و باز مى‏گردد، و يا خداوند تازيانه «بلا» بر او مى‏نوازد تا بيدار شود، و يا شايستگى هيچ يك از اين دو را ندارد، خدا به جاى بلا نعمت به او مى‏بخشد و اين همان «عذاب استدراج» است.

لذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امر كه ظاهرا نعمت است «عذاب استدراج» گردد، به همين دليل مسلمانان بيدار در اين گونه مواقع در فكر فرو مى‏رفتند، و به بازنگرى اعمال خود مى‏پرداختند، چنانكه در حديثى آمده است كه يكى از ياران امام صادق عليه السّلام عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشيد، خانه‏اى طلب كردم به من مرحمت كرد، من مى‏ترسم نكند اين «استدراج» باشد! امام عليه السّلام فرمود: «اگر اينها توأم با حمد و شكر الهى است استدراج نيست» (نعمت است).

(آيه 46)- در ادامه بازپرسيهائى كه در آيات گذشته از مشركان و مجرمان شده بود، در اينجا دو سؤال ديگر بر آن مى‏افزايد، نخست مى‏گويد: «يا اين كه تو از آنها مزدى مى‏طلبى كه پرداختش براى آنها سنگين است»؟ (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون).

اگر بهانه آنها اين است كه شنيدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد كلانى بايد در مقابل آن بپردازند و آنها قادر بر آن نيستند اين سخن دروغى است، و تو مطلقا از آنها اجر و پاداشى مطالبه نمى‏كنى، و نه هيچ پيامبر ديگرى از پيامبران خدا مزدى مطالبه كردند.

(آيه 47)- سپس در ادامه همين گفتگو، مى‏افزايد: «يا اسرار غيب نزد آنهاست، و آن را مى‏نويسند» و به يكديگر منتقل مى‏كنند، و در اين اسرار آمده است كه آنها با مسلمانان يكسانند؟ (ام عندهم الغيب فهم يكتبون).

امیرحسین
09-08-2011, 09:42 AM
(آيه 48)- و از آنجا كه سرسختى و بى‏منطقى مشركان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مى‏فشرد كه امكان داشت در مورد آنها نفرين كند، خداوند در اين آيه پيامبرش را دلدارى داده، و امر به صبر و شكيبائى مى‏كند، مى‏فرمايد:
«اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش» (فاصبر لحكم ربك).

منتظر باش تا خداوند وسائل پيروزى تو و يارانت و شكست دشمنانت را فراهم سازد، و بدان اين مهلتها كه به آنها داده مى‏شود يك نوع عذاب استدراج است.
سپس مى‏افزايد: «و مانند صاحب ماهى [- يونس‏] مباش» كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد، و گرفتار مجازات ترك اولى شد (و لا تكن كصاحب الحوت).

«در آن زمان كه با نهايت اندوه خدا را (از درون شكم ماهى) خواند» (اذ نادى و هو مكظوم).
منظور از اين «ندا» همان است كه در آيه 87 سوره انبيا آمده است «او در ميان ظلمتها صدا زد كه معبودى جز تو نيست، منزهى تو من از ستمكاران بودم».
و به اين ترتيب به ترك اولاى خود اعتراف كرد، و از خدا تقاضاى عفو و بخشش نمود.

(آيه 49)- در اين آيه مى‏افزايد: «و اگر رحمت پروردگارش به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى) بيرون افكنده مى‏شد در حالى كه نكوهيده بود» (لو لا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم).
منظور از «نعمت» در آيه فوق همان توفيق توبه و شمول رحمت الهى است.

(آيه 50)- لذا در اين آيه مى‏فرمايد: «ولى پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد» (فاجتباه ربه فجعله من الصالحين).
و به دنبال آن مأموريت هدايت قومش را مجددا بر عهده او گذارد و او به سراغ آنها آمد، و همگى ايمان آوردند.

امیرحسین
09-08-2011, 09:42 AM
(آيه 51)- مى‏خواهند تو را نابود كنند اما نمى‏توانند! اين آيه و آيه بعد كه پايان سوره «قلم» را تشكيل مى‏دهد، در حقيقت تعقيب چيزى است كه در آغاز اين سوره در باره نسبت جنون از ناحيه دشمنان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده، نخست مى‏فرمايد: «نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى‏شنوند با چشم زخم خود تو را از بين ببرند و مى‏گويند: او ديوانه است» (و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون).

آنها وقتى آيات قرآن را مى‏شنوند آنقدر مجذوب مى‏شوند و در برابر آن اعجاب مى‏كنند كه مى‏خواهند تو را چشم بزنند (زيرا چشم زدن معمولا در برابر امورى است كه بسيار اعجاب انگيز باشد) اما در عين حال مى‏گويند: تو ديوانه‏اى، و اين راستى شگفت‏آور است، ديوانه و پريشان گوئى كجا و اين آيات اعجاب انگيز جذاب و پرنفوذ كجا؟

امیرحسین
09-08-2011, 09:43 AM
(آيه 52)- و سر انجام در آخرين آيه مى‏افزايد: «در حالى كه اين (قرآن) جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست» (و ما هو الا ذكر للعالمين).

معارفش روشنگر، انذارهايش آگاه كننده، مثالهايش پر معنى، تشويقها و بشارتهايش روحپرور، و در مجموع مايه بيدارى خفتگان و يادآورى غافلان است، با اين حال چگونه مى‏توان نسبت جنون به آورنده آن داد؟

آيا چشم زدن واقعيت دارد؟
بسيارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد، يا درهم بشكند، و اگر انسان است بيمار يا ديوانه كند.
اين مسأله از نظر عقلى امر محالى نيست و در روايات اسلامى نيز تعبيرات مختلفى ديده مى‏شود كه وجود چنين امرى را اجمالا تأييد مى‏كند.

در حديثى آمده است كه امير مؤمنان على عليه السّلام فرمود: پيامبر براى امام حسن و امام حسين عليه السّلام «رقيه» «1» گرفت، و اين دعا را خواند: «شما را به تمام كلمات و اسماء حسناى خداوند از شرّ مرگ و حيوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود آنگاه كه حسد ورزد مى‏سپارم.

سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نگاهى به ما كرد و فرمود: «اين چنين حضرت ابراهيم براى اسماعيل و اسحاق تعويذ نمود».
__________________________________________________
(1) منظور از «رقيه» دعاهائى است كه مى‏نويسند و افراد براى جلوگيرى از چشم زخم با خود نگه مى‏دارند و آن را «تعويذ» نيز مى‏گويند.


«پايان سوره قلم»