PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره ممتحنه [60]



امیرحسین
09-07-2011, 06:26 PM
سوره ممتحنه [60]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 13 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل مى‏گردد:
بخش اول از مسأله «حبّ فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و نهى از طرح دوستى با مشركان سخن مى‏گويد، و مسلمانان را به الهام گرفتن از پيامبر بزرگ خدا ابراهيم (ع) دعوت مى‏كند، و خصوصيات ديگرى را در اين زمينه بر مى‏شمرد. اين معنى در پايان سوره نيز تكرار و تأكيد شده است.

بخش دوم پيرامون زنان مهاجر و آزمايش و امتحان آنها و احكام ديگرى در اين رابطه بحث مى‏كند.
انتخاب نام «ممتحنه» براى اين سوره نيز به خاطر مسأله آزمايش و امتحان مى‏باشد كه در آيه 10 آمده است.

نام ديگرى براى سوره ذكر شده و آن سوره «مودّت» است به خاطر نهى از مودّت مشركان در نخستين آيه سوره.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس سوره ممتحنه را قرائت كند تمام مؤمنين و مؤمنات، شفيعان او در روز قيامت خواهند بود».

ناگفته پيداست اين همه فضيلت و افتخار از آن كسانى است كه تنها به تلاوت بى‏روح و فاقد علم و عمل قناعت نكنند.

امیرحسین
09-07-2011, 06:26 PM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)-
شأن نزول:
اين آيه در باره «حاطب بن ابى بلتعه» نازل شده است.

جريان چنين بود كه: زنى به نام «ساره» كه وابسته به يكى از قبائل «مكّه» بود از مكّه به مدينه خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد. حضرت به او فرمود: آيا مسلمان شده‏اى و به اينجا آمده‏اى؟
عرض كرد: نه.
فرمود: پس چرا آمدى؟
عرض كرد: شما اصل و عشيره ما بوديد، و سرپرستان من همه رفتند، و من شديدا، محتاج شدم نزد شما آمده‏ام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد.
فرمود: پس جوانان مكّه چه شدند؟ (اشاره به اين كه آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى‏كرد.)

گفت: بعد از واقعه بدر، هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد- و اين نشان مى‏دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد بر مشركان مكّه سنگين بود- حضرت دستور داد، لباس و مركب و خرج راهى به او دادند، و اين در حالى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آماده فتح مكّه مى‏شد.

در اين موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (يكى از مسلمانان معروف كه در جنگ بدر و بيعت رضوان شركت كرده بود) نزد «ساره» آمد و نامه‏اى نوشت و گفت: آن را به اهل مكّه بده و ده دينار و به قولى ده درهم نيز به او داد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:27 PM
«حاطب» در نامه به اهل مكّه نوشته بود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قصد دارد به سوى شما آيد، آماده دفاع از خويش باشيد! جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسانيد، رسول خدا، على عليه السّلام و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد كه به سوى مكّه حركت كنند و فرمود: در يكى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مى‏رسيد كه حامل نامه‏اى به مشركين مكّه است، نامه را از او بگيريد.

آنها در همان مكان كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده بود به او رسيدند، او سوگند ياد كرد كه هيچ نامه‏اى نزد او نيست، ولى على عليه السّلام فرمود: نه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ مى‏گوئيم، شمشير را كشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور، و الا به خدا سوگند گردنت را مى‏زنم! «ساره» كه نامه را در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد، آنها نامه را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آوردند.

حضرت صلّى اللّه عليه و آله به سراغ «حاطب» فرستاد، فرمود: اين نامه را مى‏شناسى؟
عرض كرد: بلى، فرمود: چه چيز موجب شد به اين كار اقدام كنى؟
عرض كرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفته‏ام لحظه‏اى كافر نشده‏ام، ولى مسأله اين است كه تمام مهاجران كسانى را در مكّه دارند ولى من در ميان آنها غريبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم مزاحم خانواده من نشوند، در حالى كه مى‏دانستم خداوند سر انجام آنها را گرفتار شكست مى‏كند.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عذرش را پذيرفت- اينجا بود كه آيه نازل شد و درسهاى مهمى در زمينه ترك هرگونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:27 PM
تفسير:

سر انجام طرح دوستى با دشمن خدا! چنانكه در شأن نزول دانستيم حركتى از ناحيه يكى از مسلمانان صادر شد كه هر چند به قصد جاسوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى‏شد، لذا آيه به مسلمانان هشدار داد كه از تكرار اين گونه كارها در آينده بپرهيزند.
نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد» (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء).

يعنى آنها نه فقط دشمنان خدا هستند كه با شما نيز عداوت و دشمنى دارند، با اين حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى‏كنيد؟! سپس مى‏افزايد: «شما نسبت به آنها اظهار محبت مى‏كنيد در حالى كه آنها به آنچه از حق براى شما آمده (اسلام و قرآن) كافر شده‏اند، و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى‏رانند» (تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم).

آنها هم در عقيده با شما مخالفند، و هم عملا به مبارزه برخاسته‏اند، و كارى را كه بزرگترين افتخار شماست، يعنى ايمان به پروردگار، براى شما بزرگترين جرم و گناه شمرده‏اند، با اين حال آيا جاى اين است كه شما نسبت به آنها اظهار محبت كنيد.

سپس براى توضيح بيشتر مى‏افزايد: «اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده‏ايد» پيوند دوستى با آنها برقرار نسازيد (ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى).

امیرحسین
09-07-2011, 06:27 PM
اگر به راستى دم از دوستى خدا مى‏زنيد و به خاطر او از شهر و ديار خود هجرت كرده‏ايد، و طالب جهاد فى سبيل اللّه و جلب رضاى او هستيد اين مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نيست.

باز براى توضيح بيشتر مى‏افزايد: «شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى‏كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مى‏سازيد از همه داناترم»! (تسرون اليهم بالمودة و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم).

بنابر اين مخفى كارى چه فايده‏اى دارد با علم خداوند به غيب و شهود.
و در پايان آيه، به عنوان يك تهديد قاطع، مى‏فرمايد: «و هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده است» (و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل).

هم از راه معرفت خدا منحرف گشته كه گمان كرده چيزى بر خدا مخفى مى‏ماند، و هم از راه ايمان و اخلاص و تقوا كه طرح دوستى با دشمنان خدا ريخته و هم تيشه به ريشه زندگانى خود زده است كه دشمنش را از اسرارش با خبر ساخته و اين بدترين انحرافى است كه ممكن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سر چشمه ايمان دست دهد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:27 PM
(آيه 2)- در اين آيه، براى تأكيد و توضيح بيشتر، مى‏افزايد: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى‏ريزيد؟ با اين كه: «اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى كردن به شما مى‏گشايند» (ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء و يبسطوا اليكم ايديهم و السنتهم بالسوء).

شما براى آنها دلسوزى مى‏كنيد در حالى كه عداوتشان با شما آن چنان ريشه‏دار است كه اگر بر شما دست يابند از هيچ كارى فروگذار نمى‏كنند.

و از همه بدتر اين است كه: «دوست دارند شما (از اسلام) به كفر بازگرديد» و بزرگترين افتخار خود يعنى گوهر ايمان را از دست دهيد (و ودوا لو تكفرون).

(آيه 3)- و در اين آيه به پاسخگوئى افرادى مانند «حاطب بن ابى بلتعه» پرداخته، كه در جواب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختيار مشركان مكّه قرار دادى؟ گفت: خواستم از اين طريق خويشاوندان و بستگانم را حفظ كنم! مى‏فرمايد: «هرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودى به حالتان نخواهند داشت» (لن تنفعكم ارحامكم و لا اولادكم).

چرا كه اگر اولاد و بستگان بى‏ايمان باشند نه آبرو و سرمايه‏اى براى اين دنيا خواهند بود و نه وسيله نجاتى در آخرت.

سپس مى‏افزايد: خداوند روز قيامت «ميان شما جدائى مى‏افكند» (يوم القيامة يفصل بينكم).
اهل ايمان به سوى بهشت مى‏روند، و اهل كفر به سوى دوزخ.

و در پايان آيه، بار ديگر به همگان هشدار مى‏دهد كه: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست» (و الله بما تعملون بصير).

هم از نيّات شما آگاه است، و هم از اعمالى كه بطور سرّى انجام مى‏دهيد، و اگر در مواردى اسرار شما را مانند «حاطب بن ابى بلتعه» فاش نمى‏كند روى مصالحى است، نه اين كه نداند و آگاه نباشد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:28 PM
(آيه 4)- ابراهيم براى همه شما اسوه بود! از آنجا كه قرآن مجيد، در بسيارى از موارد، براى تكميل تعليمات خود از الگوهاى مهمى كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مى‏آورد، در اينجا نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم (ع) و برنامه اوج به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به ميان مى‏آورد.

مى‏فرمايد: «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت» (قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه).

منظور از تعبير «و الذين معه» (آنها كه با ابراهيم بودند) مؤمنانى است كه او را در اين راه همراهى مى‏كردند، هر چند قليل و اندك بودند.

سپس در توضيح اين معنى مى‏افزايد: «در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد بيزاريم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منكم و مما تعبدون من دون الله).

ما نه شما را قبول داريم، و نه آئين و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهاى بى‏ارزشتان متنفريم.

و باز براى تأكيد افزودند: «ما نسبت به شما كافريم» (كفرنا بكم).

البته اين كفر همان كفر برائت و بيزارى است كه در بعضى از روايات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه كفر به آن اشاره شده است.

و سوّمين بار براى تأكيد بيشتر افزودند: «و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است» (و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا).

و اين وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد» (حتى تؤمنوا بالله وحده).
و به اين ترتيب با نهايت قاطعيت و بدون هيچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بيزارى از دشمنان خدا كردند، و تصريح نمودند كه اين جدائى تا ابد ادامه دارد، مگر اين كه آنها مسير خود را تغيير دهند و از خط كفر به خط ايمان روى آورند.

امیرحسین
09-07-2011, 06:28 PM
ولى از آنجا كه اين قانون كلى و عمومى در زندگى ابراهيم استثنائى داشته كه آن هم به خاطر هدايت بعضى از مشركان صورت گرفته، به دنبال آن مى‏فرمايد: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم كافر قطع كردند و هيچ سخن محبت‏آميزى به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [- عمويش آزر] گفت: (وعده داد) كه براى تو آمرزش طلب مى‏كنم، و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم» و اختيارى ندارم (الا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك و ما املك لك من الله من شى‏ء).

ابراهيم (ع) به اين وعده خود عمل كرد ولى آزر ايمان نياورد، و هنگامى كه بر ابراهيم روشن شد كه او دشمن خداست و هرگز ايمان نمى‏آورد ديگر براى او استغفار نكرد و با او قطع رابطه نمود.
ابراهيم و پيروانش قويا با بت پرستان مخالف بودند و بايد اين درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصى داشته كه اگر براى ما هم پيدا شود قابل تأسى است.

و از آنجا كه مبارزه با دشمنان خدا با اين صراحت و قاطعيت مخصوصا در زمانى كه آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توكل بر ذات خدا ممكن نيست، در پايان آيه مى‏افزايد: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توكل كرديم و به سوى تو بازگشتيم همه فرجامها به سوى توست» (ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير).

امیرحسین
09-07-2011, 06:28 PM
(آيه 5)- در اين آيه به يكى ديگر از درخواستهاى ابراهيم و يارانش كه در اين زمينه، حساس و چشمگير است اشاره كرده، مى‏گويد: «پروردگارا! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده» (ربنا لا تجعلنا فتنة للذين كفروا).

اين تعبير ممكن است اشاره به اعمالى مانند اعمال «حاطب ابن ابى بلتعه» باشد كه گاهى از افراد بى‏خبر سر مى‏زند و كارى مى‏كنند كه سبب تقويت گمراهان مى‏گردد در حالى كه گمان مى‏كنند كار خلافى نكرده‏اند.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش» (و اغفر لنا ربنا).
«چرا كه تو عزيز و حكيمى» (انك انت العزيز الحكيم). قدرتت شكست ناپذير است و حكمتت نافذ در همه چيز.

(آيه 6)- در اين آيه بار ديگر روى همان مطلبى تكيه مى‏كند كه در نخستين آيه تكيه شده بود، مى‏فرمايد: «براى شما (مسلمانان) در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نيكوئى) بود، براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند» (لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر).

نه تنها برائت و بيزاريشان از بت پرستان و خط كفر، بلكه دعاهاى آنها و تقاضاهايشان در پيشگاه خدا نيز براى همه مسلمانان سرمشق است.

بدون شك اين تأسى و پيروى نفعش قبل از هر كس به خود مسلمانان باز مى‏گردد لذا در پايان مى‏افزايد: «و هر كس سرپيچى كند (به خويشتن ضرر زده است) زيرا خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است» (و من يتول فان الله هو الغنى الحميد).

زيرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقويت مى‏كند، و قوت آنها باعث شكست خود شماست.
هميشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها، وسيله مؤثرى براى تربيت آنها بوده است، به همين دليل، پيامبر و پيشوايان معصوم مهمترين شاخه هدايت را با عمل خود نشان مى‏دادند.

امیرحسین
09-07-2011, 06:29 PM
(آيه 7)- محبت به كفارى كه سر جنگ ندارند: در اينجا همچنان بحث پيرامون قطع رابطه با مشركان ادامه مى‏يابد، و از آنجا كه اين قطع رابطه يك نوع خلأ عاطفى براى جمعى از مسلمانان ايجاد مى‏كرد، خداوند براى پاداش آنها و رفع اين كمبود به آنها بشارت داده، مى‏فرمايد: «اميد است خدا ميان شما و كسانى از مشركين كه با شما دشمنى كردند (از راه اسلام) پيوند محبت برقرار كند» (عسى الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودة).

و اين امر سر انجام تحقق يافت، سال هشتم هجرى فرا رسيد و مكّه فتح شد و اهل مكّه به مصداق (يدخلون فى دين الله افواجا) گروه گروه مسلمان شدند، و آفتاب ايمان با گرمى محبت و دوستى تابيدن گرفت.

به هر حال اگر كسانى كه مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مكتبى آنان جدا شوند نبايد از بازگشت آنها مأيوس شد، چرا كه خداوند بر همه چيز قادر است، اوست كه مى‏تواند دلها را دگرگون سازد، و اوست كه گناهان و خطاهاى بندگانش را مى‏بخشد، لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است» (و الله قدير و الله غفور رحيم).

(آيه 8)- اين آيه شرح و توضيحى است بر مسأله ترك رابطه دوستى با مشركان، مى‏فرمايد: «خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه با شما در امر دين پيكار نكردند و شما را از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى‏كند» (لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم).

«چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد» (ان الله يحب المقسطين).

امیرحسین
09-07-2011, 06:29 PM
(آيه 9)- «تنها شما را از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى‏كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه‏هايتان بيرون راندند يا به بيرون راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است» (انما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم و من يتولهم فاولئك هم الظالمون).

از دو آيه فوق يك اصل كلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غير مسلمين استفاده مى‏شود، نه تنها براى آن زمان كه براى امروز و فردا نيز ثابت است، و آن اين كه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيت و هر كشورى كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضدّ اسلام و مسلمين قيام كنند، يا دشمنان اسلام را يارى دهند سرسختانه بايستند، و هر گونه پيوند محبت و دوستى را با آنها قطع كنند. اما اگر آنها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بى‏طرف بمانند و يا تمايل داشته باشند، مسلمين مى‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند.

البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمين گردد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:29 PM
(آيه 10)-
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد آمده است كه:
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در «حديبيه» با مشركان مكّه پيمانى امضا كرد يكى از موارد پيمان اين بود كه هر كس از اهل مكّه به مسلمانان بپيوندد او را بازگردانند، اما اگر كسى از مسلمانان اسلام را رها كرده به مكّه بازگردد مى‏توانند او را برنگردانند.

در اين هنگام زنى به نام «سبيعه» اسلام را پذيرفت، و در همان سرزمين حديبيه به مسلمانان پيوست، همسرش خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا كه اين يكى از مواد پيمان ماست، و هنوز مركب آن خشك نشده.
آيه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان كنيد.

ابن عباس مى‏گويد: امتحانشان به اين بود كه بايد سوگند ياد كنند هجرت آنها به خاطر كينه با شوهر، يا علاقه به سرزمين جديد، و يا هدف دنيوى نبوده بلكه تنها به خاطر اسلام بوده است.

آن زن سوگند ياد كرد كه چنين است در اينجا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مهريه‏اى را كه شوهرش پرداخته بود و هزينه‏هائى را كه متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:
طبق اين ماده قرارداد تنها مردان را باز مى‏گرداند نه زنان را.

امیرحسین
09-07-2011, 06:30 PM
تفسير:

جبران زيانهاى مسلمين و كفار- در آيات گذشته سخن از «بغض فى اللّه» و قطع پيوند با دشمنان خدا بود، اما در اينجا سخن از «حبّ فى اللّه» و برقرار ساختن پيوند با كسانى است كه از كفر جدا مى‏شوند و به ايمان مى‏پيوندند.

نخست از زنان مهاجر، سخن مى‏گويد، و جمعا هفت دستور در اين آيه وارد شده كه عمدتا در باره زنان مهاجر، و قسمتى نيز در باره زنان كافر است.

1- نخستين دستور در باره آزمايش «زنان مهاجرات» است، روى سخن را به مؤمنان كرده، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند، آنها را (از خود نرانيد، بلكه) آزمايش كنيد» (يا أيها الذين آمنوا اذا جاءكم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن).

نحوه امتحان چنين بود كه آنها را سوگند به خدا مى‏دادند كه مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده، و يا با پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيعت كنند كه راه شرك نپويند، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت، و كشتن فرزندان، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسليم فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باشند.

البته ممكن است كسانى در آن سوگند و اين بيعت نيز خلاف بگويند اما مقيّد بودن بسيارى از (مردم) حتّى مشركان در آن زمان به مسأله بيعت و سوگند به خدا سبب مى‏شد كه افراد كمتر دروغ بگويند.

لذا در جمله بعد مى‏افزايد: «خداوند به (درون دل آنها و) ايمانشان آگاهتر است» (الله اعلم بايمانهن).
2- در دستور بعد مى‏فرمايد: «هرگاه (از عهده اين امتحان برآمدند و) آنها را مؤمن يافتيد، آنها را به سوى كفّار بازنگردانيد» (فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الى الكفار).

امیرحسین
09-07-2011, 06:30 PM
3- در سومين مرحله كه در حقيقت دليلى است براى حكم قبل اضافه مى‏كند: «نه آنها بر كفار حلالند، و نه كفار براى آنها حلال» (لا هن حل لهم و لا هم يحلون لهن).
چرا كه ايمان و كفر در يك جا جمع نمى‏شود، و پيمان مقدس ازدواج نمى‏تواند رابطه در ميان مؤمن و كافر برقرار سازد.

4- از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلا مى‏پرداختند در چهارمين دستور مى‏افزايد: «و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با اين زنان) پرداخته‏اند به آنان بپردازيد» (و آتوهم ما انفقوا).

درست است كه شوهرشان كافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسيله ايمان از طرف زن شروع شده، عدالت اسلامى ايجاب مى‏كند كه خسارات همسرش پرداخت شود.

البته اين پرداخت مهر در مورد مشركانى بود كه با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه در حديبيه يا غير آن امضا كرده بودند.
5- حكم ديگر كه به دنبال احكام فوق آمده اين است كه مى‏فرمايد: «و گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هر گاه مهرشان را به آنان بدهيد» (و لا جناح عليكم ان تنكحوهن اذا آتيتموهن اجورهن).

بايد توجه داشت كه در اينجا زن بدون طلاق از شوهر كافر جدا مى‏شود، ولى بايد عدّه نگهدارد.
6- اما هرگاه قضيه بر عكس باشد يعنى شوهر اسلام را بپذيرد و زن بر كفر باقى بماند، در اينجا نيز رابطه زوجيت به هم مى‏خورد و نكاح فسخ مى‏شود، چنانكه در ادامه همين آيه مى‏فرمايد: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد» (و لا تمسكوا بعصم الكوافر).

امیرحسین
09-07-2011, 06:30 PM
7- در آخرين حكم كه در آيه ذكر شده سخن از مهر زنانى است كه از اسلام جدا شوند و به اهل كفر بپيوندند، مى‏فرمايد اگر كسى از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد «حق داريد مهرى را كه پرداخته‏ايد مطالبه كنيد همان گونه كه آنها حق دارند مهر (زنانشان را كه از آنان جدا شده‏اند) از شما مطالبه كنند» (و سئلوا ما انفقتم و ليسئلوا ما انفقوا).

و اين مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است.

و در پايان آيه به عنوان تأكيد بر آنچه گذشت، مى‏فرمايد: «اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى‏كند و خداوند دانا و حكيم است» (ذلكم حكم الله يحكم بينكم و الله عليم حكيم).

احكامى است كه همه از علم الهى سر چشمه گرفته، و آميخته با حكمت است، و توجه به اين حقيقت كه همه از سوى خداست بزرگترين ضمانت اجرائى براى اين احكام محسوب مى‏شود.

امیرحسین
09-07-2011, 06:31 PM
(آيه 11)- در اين آيه در ادامه همين سخن مى‏فرمايد: «و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (اسلام را رها كرده به كفّار پيوستند) و شما در جنگى بر آنها پيروز شديد و غنائمى به دست گرفتيد، به كسانى كه همسرانشان رفته‏اند همانند مهرى را كه پرداخته‏اند (از غنائم) بدهيد» (و ان فاتكم شى‏ء من ازواجكم الى الكفار فعاقبتم فآتوا الذين ذهبت ازواجهم مثل ما انفقوا).

و در پايان آيه، همه مسلمانان را به تقوا دعوت كرده، مى‏فرمايد: «و از (مخالفت) خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد» (و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون).

دستور به تقوا در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه معمولا در تشخيص مقدار مهريه به گفته همسران اعتماد مى‏شود، چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد، و امكان دارد وسوسه‏هاى شيطانى سبب شود كه بيش از مقدار واقعى ادّعا كنند، لذا آنها را توصيه به تقوا مى‏نمايد.

(آيه 12)- شرايط بيعت زنان: در تعقيب آيات گذشته كه احكام زنان مهاجر را بيان مى‏كرد در اين آيه حكم بيعت زنان را با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شرح مى‏دهد.

بطورى كه مفسران نوشته‏اند اين آيه روز فتح مكّه نازل شد، هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر كوه صفا قرار گرفته بود از مردان بيعت گرفت، زنان مكّه كه ايمان آورده بودند براى بيعت خدمتش آمدند، آيه نازل شد و كيفيت بيعت با آنان را شرح داد.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند تهمت و افترائى پيش دست و پاى خود نياورند، و در هيچ كار شايسته‏اى مخالفت و نافرمانى تو نكنند، با آنها بيعت كن و براى آنها از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است» (يا ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن بالله شيئا و لا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا يأتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك فى معروف فبايعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحيم).

در مورد چگونگى بيعت بعضى نوشته‏اند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد ظرف آبى آوردند، و دست خود را در آن ظرف آب گذارد و زنان هم دست خود را در طرف ديگر ظرف مى‏گذاردند، و بعضى گفته‏اند: پيامبر از روى لباس با آنها بيعت مى‏كرد.

امیرحسین
09-07-2011, 06:31 PM
(آيه 13)- چنانكه ديديم اين سوره با مسأله قطع رابطه از دشمنان خدا آغاز شد و با همين امر نيز پايان مى‏گيرد، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! با قومى كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد» (يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم).

شما نبايد آنها را به دوستى برگزينيد و اسرار خود را در اختيار آنها بگذاريد.

تعبير «قوما غضب اللّه عليهم» مفهوم وسيع و گسترده‏اى دارد كه همه كفار و مشركين را شامل مى‏شود، و تعبير به «غضب» در قرآن مجيد منحصر به «يهود» نيست، بلكه در مورد منافقان نيز آمده است (فتح/ 6).

سپس به ذكر مطلبى مى‏پردازد كه در حكم دليل بر اين نهى است، مى‏فرمايد:
«آنان از (نجات در) آخرت مأيوسند همان گونه كه كافران مدفون در قبرها مأيوس مى‏باشند» (قد يئسوا من الآخرة كما يئس الكفار من اصحاب القبور).

زيرا مردگان كفار در جهان برزخ نتائج كار خود را مى‏بينند و راه بازگشت براى جبران ندارند لذا بكلى مأيوسند، اين گروه از زندگان نيز به قدرى آلوده گناهند كه هرگز اميدى به نجات خويش ندارند، درست همانند مردگان از كفار.

«پايان سوره ممتحنه»