PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره حديد [57]



امیرحسین
09-07-2011, 01:28 PM
سوره حديد [57]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 29 آيه است‏.

محتواى سوره:
محتواى اين سوره را به هفت بخش مى‏توان تقسيم كرد:
1- آيات نخستين سوره بحث جامع و جالبى پيرامون توحيد و صفات خدا دارد و در حدود بيست صفت از صفات الهى در آن منعكس است.
2- بخش ديگرى از عظمت قرآن اين نور الهى كه در ظلمات شرك تابيد سخن مى‏گويد.
3- در بخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قيامت كه گروه اول در پرتو نور ايمان راه خود را به سوى بهشت مى‏گشايند، و گروه دوم در ظلمات شرك و كفر مى‏مانند، بحث مى‏كند.
4- در بخش ديگرى دعوت به ايمان و خروج از شرك، و سرنوشت جمعى از اقوام كافر پيشين منعكس شده است.
5- بخش مهمى از اين سوره پيرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقويت پايه‏هاى جهاد فى سبيل اللّه، و بى‏ارزش بودن اموال دنيا مى‏باشد.
6- در بخشى كوتاه، اما گويا و مستدل، سخن از عدالت اجتماعى به ميان آمده كه يكى از اهداف مهم انبياست.
7- و بالاخره در بخش ديگرى مسأله رهبانيت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است.

ضمنا نامگذارى اين سوره به «حديد» به خاطر تعبيرى است كه در آيه 25 سوره آمده است.

فضيلت تلاوت سوره:
در روايات اسلامى نكته‏هاى جالب توجهى پيرامون فضيلت تلاوت اين سوره آمده، البته تلاوتى كه توأم با فكر، و تفكرى كه توأم با عمل باشد.

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه قبل از خواب «مسبحات» را تلاوت مى‏فرمود (مسبّحات سوره‏هائى است كه با «سبح للّه» يا «يسبح للّه» آغاز مى‏شود و آن پنج سوره است: سوره حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن) و مى‏فرمود: «در آنها آيه‏اى است كه از هزار آيه برتر است»! در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه «مسبحات» (سوره‏هاى پنج گانه فوق) را پيش از خواب بخواند از دنيا نمى‏رود تا حضرت مهدى عليه السّلام را درك كند، و اگر قبلا از دنيا برود در جهان ديگر در همسايگى رسول خدا خواهد بود».

امیرحسین
09-07-2011, 01:29 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- آيات ژرف انديشان! گفتيم اين سوره با يك بخش توحيدى كه جامع حدود «بيست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى‏شود، اوصافى كه شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى‏برد و به ذات مقدس او آشنا مى‏كند، و هر قدر انديشمندان بيشتر در آن بينديشند به حقايق تازه‏اى دست مى‏يابند.

در حديثى از امام على بن الحسين عليه السّلام مى‏خوانيم: كه فرمود: «خداوند متعال مى‏دانست كه در آخر زمان اقوامى مى‏آيند كه در مسائل تعمق و دقت مى‏كنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آيات آغاز سوره حديد را نازل فرمود.

به هر حال، نخستين آيه اين سوره از تسبيح و تنزيه خدا شروع كرده، مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏گويند، و او عزيز و حكيم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

(آيه 2)- بعد از ذكر دو وصف از صفات ذات پاك خداوند يعنى «عزّت» و «حكمت» به «مالكيت و تدبير و تصرفش در عالم هستى» كه لازمه قدرت و حكمت است پرداخته، مى‏افزايد: «مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

او «زنده مى‏كند و مى‏ميراند» (يُحْيِي وَ يُمِيتُ). آرى حيات و مرگ در تمام اشكالش به دست قدرت اوست.

«و او بر هر چيز تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

مالكيت خداوند نسبت به عالم هستى مالكيت اعتبارى و تشريعى نيست، بلكه مالكيت حقيقى و تكوينى است، يعنى او به همه چيز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده كردن و ميراندن و توانائى بر هر چيز به ميان آمده است.

تفاوت «عزت» و «قدرت» در اين است كه عزت بيشتر توجه به درهم شكستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ايجاد اسباب، بنابر اين دو وصف مختلف محسوب مى‏شوند، هر چند در ريشه توانائى با هم مشتركند- دقت كنيد.

امیرحسین
09-07-2011, 01:29 PM
(آيه 3)- سپس به بيان پنج وصف ديگر پرداخته، مى‏فرمايد: «اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست و او به هر چيز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).

توصيف به اول و آخر بودن تعبير لطيفى است از ازليت و ابديت او، زيرا مى‏دانيم او وجودى است بى‏انتها و واجب الوجود، يعنى هستيش از درون ذات اوست نه از بيرون، تا پايان گيرد يا آغازى داشته باشد، و بنابر اين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.

او سر آغاز و ابتداى عالم هستى است، و اوست كه بعد از فناى جهان نيز خواهد بود.

بنابر اين تعبير به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معينى نيست.

توصيف به ظاهر و باطن نيز تعبير ديگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چيز است، از همه چيز ظاهرتر است چرا كه آثارش همه جا را گرفته، و از همه چيز مخفى‏تر است چون كنه ذاتش بر كسى روشن نيست.

و يكى از نتائج اين امور همان است كه در پايان آيه آمده: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» زيرا كسى كه از آغاز بوده و تا پايان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنين كسى قطعا از همه چيز آگاه مى‏باشد.

امیرحسین
09-07-2011, 01:30 PM
(آيه 4)- او هميشه بر تخت قدرت است! به دنبال اوصاف يازده‏گانه‏اى كه در آيات قبل در باره ذات پاك پروردگار ذكر شد در اينجا اوصاف ديگرى بيان شده.

نخست از مسأله خالقيت سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: «او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [- شش دوران‏] آفريد» (هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).

مسأله «خلقت در شش روز» هفت مرتبه در قرآن مجيد ذكر شده است كه نخستين مرتبه در آيه 54 سوره اعراف، و آخرين مورد آن همين آيه مى‏باشد.

منظور از «يوم» (روز) در اين آيات روز معمولى نيست، بلكه منظور از آن «دوران» است خواه اين دوران كوتاه باشد، و يا طولانى هر چند ميليونها سال به طول انجامد.

بعد به مسأله حكومت و تدبير جهان پرداخته، مى‏افزايد: «سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت» و به تدبير جهان پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

بدون شك خداوند نه جسم است و نه «عرش» به معنى «تخت سلطنت» مى‏باشد، بلكه اين تعبير كنايه‏اى است لطيف از حاكميت مطلقه خداوند و نفوذ تدبير او در عالم هستى و موجودات بطورى كه اگر يك لحظه نظر لطف از آنها برگيرد، و فيضش را قطع كند «فرو ريزند قالبها»! سپس شاخه ديگرى از علم بى‏پايانش را بيان كرده، مى‏افزايد: «آنچه را در زمين فرو مى‏رود مى‏داند و از آن خارج مى‏شود، و آنچه از آسمان نازل مى‏گردد، و آنچه به آسمان بالا مى‏رود» همه را مى‏داند (يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها).

و بالاخره در چهارمين و پنجمين توصيف روى نقطه حساسى تكيه كرده، مى‏فرمايد: «و هر جا باشيد او با شماست» (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ).

«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).

چگونه او با شما نباشد در حالى كه ما نه تنها در وجود كه در بقاء خود لحظه به لحظه به او متكى هستيم و از وى مدد مى‏گيريم، او روح عالم هستى است، او جان جهان است، بلكه او برتر از اين و آن است! راستى اين احساس كه او همه جا با ماست از يكسو به انسان عظمت و شكوه مى‏بخشد و از سوى ديگر اطمينان و اعتماد به نفس مى‏دهد و شجاعت و شهامت در او مى‏آفريند، و از سوى سوم احساس مسؤوليت شديد مى‏بخشد، چرا كه او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است. آرى! اين اعتقاد ريشه اصلى تقوا و پاكى و درستكارى انسان است.

امیرحسین
09-07-2011, 01:30 PM
(آيه 5)- بعد از مسأله حاكميت و تدبير، سخن به مسأله مالكيت او در كل جهان هستى مى‏رسد، مى‏فرمايد: «مالكيت آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و سر انجام به مسأله مرجعيت او اشاره كرده، مى‏افزايد: «و همه كارها به سوى او باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).

آرى وقتى او خالق و مالك و حاكم و مدبّر ماست و همه جا با ما مى‏باشد مسلما بازگشت همه ما و همه كارها نيز به سوى اوست.

(آيه 6)- در اين آيه به دو وصف ديگر نيز اشاره كرده، مى‏فرمايد:
«شب را در روز داخل مى‏كند و روز را در شب» (يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ).

آرى! تدريجا از يكى مى‏كاهد و به ديگرى مى‏افزايد و طول شب و روز را در سال تغيير مى‏دهد، همان تغييرى كه همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام بركاتى كه براى انسانها در اين فصول نهفته است.

و در پايان مى‏افزايد: «و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست» (وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

همان گونه كه اشعه حياتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاريكى شب نفوذ مى‏كند و همه جا را روشن مى‏سازد، علم پروردگار نيز در تمام زواياى قلب و جان انسان نفوذ مى‏كند و همه اسرار آن را روشن مى‏سازد.

امیرحسین
09-07-2011, 01:31 PM
(آيه 7)- ايمان و انفاق دو سرمايه بزرگ نجات و خوشبختى! بعد از بيان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او، اوصافى كه انگيزه حركت به سوى اللّه است، در اينجا از آنها نتيجه‏گيرى كرده و همگان را دعوت به ايمان و عمل مى‏نمايد.
نخست مى‏فرمايد: «به خدا و رسولش ايمان بياوريد» (آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).

اين دعوت يك دعوت عام است كه شامل همه انسانها مى‏شود، مؤمنان را به ايمانى كاملتر و راسختر، و غير مؤمنان را به اصل ايمان دعوت مى‏كند، دعوتى كه توأم با دليل است و دلائلش در آيات توحيدى قبل گذشت.

سپس به يكى از آثار مهم ايمان كه «انفاق فى سبيل اللّه» است دعوت كرده مى‏گويد: «و از آنچه شما را جانشين و نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد» (وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ).

«انفاق» مفهوم وسيعى دارد كه منحصر به مال نيست، بلكه علم و هدايت و آبروى اجتماعى و سرمايه‏هاى معنوى و مادى ديگر را نيز شامل مى‏شود.

سپس براى تشويق بيشتر مى‏افزايد: «كسانى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند اجر بزرگى دارند» (فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ).

توصيف اجر به بزرگى، اشاره‏اى به عظمت الطاف و مواهب الهى، و ابديت و خلوص و دوام آن است، نه تنها در آخرت كه در دنيا نيز قسمتى از اين اجر بزرگ عائد آنها مى‏شود.

(آيه 8)- بعد از امر به «ايمان» و «انفاق» در باره هر يك از اين دو به بيانى مى‏پردازد كه به منزله استدلال و برهان است.

نخست به صورت يك استفهام توبيخى علّت عدم پذيرش دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در مورد ايمان به خدا جويا شده، مى‏فرمايد: «چرا به خدا ايمان نياوريد در حالى كه رسول (او) شما را مى‏خواند كه به پروردگارتان ايمان بياوريد و از شما پيمان گرفته است (پيمانى از طريق فطرت و خرد) اگر آماده ايمان آوردنيد» (وَ ما لَكُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

يعنى، اگر به راستى شما آمادگى براى پذيرش حق داريد دلائلش روشن است، هم از طريق فطرت و عقل، و هم از طريق دليل نقل.

امیرحسین
09-07-2011, 01:32 PM
(آيه 9)- اين آيه براى تأكيد و توضيح بيشتر پيرامون همين معنى مى‏افزايد: «او كسى است كه آيات روشنى بر بنده‏اش [- محمد] نازل مى‏كند، تا شما را از تاريكيها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است» (هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).

(آيه 10)- سپس به استدلالى براى مسأله انفاق پرداخته، مى‏فرمايد: «چرا در راه خدا انفاق نكنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين از آن خداست»؟
(وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

يعنى، سر انجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى‏پوشيد، و همه را مى‏گذاريد و مى‏رويد، پس اكنون كه در اختيار شماست چرا بهره خود را نمى‏گيريد! و از آنجا كه انفاق در شرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد در جمله بعد مى‏افزايد: «كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند و پيكار نمودند (با كسانى كه بعد از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند» (لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ).

يعنى، آنها كه در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها كه بعد از فرو نشستن طوفانها به يارى اسلام شتافتند برترند.

لذا براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «آنها بلند مقامتر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند» (أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا).

و از آنجا كه هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنايات حقند در پايان آيه مى‏افزايد: «و خداوند به هر دو وعده نيك داده است» (وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏).

اين يك قدردانى براى عموم كسانى است كه در اين مسير گام برداشتند.
تعبير «حسنى» هرگونه ثواب و پاداش نيك دنيا و آخرت را در بر مى‏گيرد.

و از آنجا كه ارزش عمل به خلوص آن است، در پايان آيه مى‏افزايد:
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).

هم از كميت و كيفيت اعمال شما با خبر است و هم از نيات و ميزان خلوص شما.

امیرحسین
09-07-2011, 01:32 PM
(آيه 11)- و در اين آيه باز هم براى تشويق در مورد «انفاق فى سبيل اللّه» از تعبير جالب ديگرى استفاده كرده، مى‏گويد: «كيست كه به خدا وام نيكو دهد (و از اموالى كه به او ارزانى داشته انفاق كند) تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند؟

و براى او پاداش پر ارزشى است» (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ).
منظور از «قرض دادن به پروردگار» هر گونه انفاق در راه اوست كه يكى از مصاديق مهم آن كمك كردن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امام مسلمين مى‏باشد تا در مصارف لازم براى اداره حكومت اسلامى به كار گيرد.

از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: «خداوند از بندگانش وامى مطالبه نكرده است به خاطر احتياج خود و آنچه از حقوق براى خداست براى ولى و نماينده اوست».

(آيه 12)- از آنجا كه در آيه قبل خداوند انفاق كنندگان را به اجر كريم نويد داد، در اينجا مشخص مى‏كند كه اين اجر كريم و ارزشمند و با عظمت در چه روزى است؟

مى‏فرمايد: «در روزى است كه مردان و زنان با ايمان را مى‏نگرى كه نورشان در پيش رو و در سمت راستشان بسرعت حركت مى‏كند» (يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ).

منظور از «نور» تجسّم نور ايمان است، چرا كه در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى‏يابد، ايمان كه همان نور هدايت است به صورت روشنائى و نور ظاهرى مجسم مى‏گردد، و كفر كه تاريكى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى‏گردد.

اينجاست كه به احترام آنها اين ندا از فرشتگان بر مى‏خيزد: «بشارت باد بر شما امروز، به باغهائى از بهشت كه نهرها زير (درختان) آن جارى است» (بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه در آن خواهيد ماند، و اين پيروزى و رستگارى بزرگ است» (خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).

امیرحسین
09-07-2011, 01:33 PM
(آيه 13)- اما منافقان كه در تاريكى وحشتناك كفر و نفاق و گناه قرار گرفته‏اند در اين هنگام فريادشان بلند مى‏شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى‏كنند، اما چيزى جز جواب منفى نمى‏شنوند، چنانكه آيه مى‏گويد: «روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما پرتوى برگيريم» (يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ).

يعنى كمى مهلت دهيد تا ما هم به شما برسيم و در پرتو نورتان راه را پيدا كنيم.
در پاسخ به آنها «گفته مى‏شود: به پشت سر خود برگرديد و كسب نور كنيد»! (قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً).

اينجا جاى تحصيل نور نيست، مى‏بايست آن را از دنيائى كه پشت سر گذاشتيد، از طريق ايمان و عمل صالح، به دست مى‏آورديد، اما ديگر گذشته و دير شده است.
«پس (در اين هنگام) ديوارى ميان آنها زده مى‏شود كه درى دارد» (فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ).

ولى دو طرف اين ديوار عظيم، يا اين در، كاملا با هم متفاوت است «درونش رحمت است و برونش عذاب» (باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ).

اين «در» ممكن است براى اين باشد كه منافقان از اين در، نعمتهاى بهشتى را ببينند و حسرت ببرند، يا اين كه افرادى كه كمتر آلوده‏اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در كنار مؤمنان قرار گيرند.

امیرحسین
09-07-2011, 01:33 PM
(آيه 14)- اما اين ديوار چنان نيست كه مانع عبور صدا باشد، لذا در اين آيه مى‏افزايد: «آنها را صدا مى‏زنند: مگر ما با شما نبوديم»؟! (يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ).

هم در دنيا با شما در يك جامعه مى‏زيستيم، و هم در اينجا در كنار شما بوديم چه شد كه ناگهان از ما جدا شديد، و به روح و رحمت الهى رفتيد، آنها در پاسخ «مى‏گويند: آرى!» با هم بوديم (قالُوا بَلى‏).

در همه جا با هم بوديم، در كوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسايه هم بوديم، و يا حتى گاه در يك خانه زندگى مى‏كرديم، ولى از نظر مكتب و عقيده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتيم، شما خط خود را از ما جدا كرده بوديد، و در اصول و فروع از حق بيگانه بوديد.
سپس مى‏افزايند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بوديد از جمله:

1- «شما خود را (به واسطه پيمودن طريق كفر) به هلاكت افكنديد» (وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ).

2- «و انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد» (وَ تَرَبَّصْتُمْ).
بعلاوه در انجام هر كار مثبت و هر حركت صحيح حالت صبر و انتظار داشتيد و تعلل مى‏نموديد.

3- «و پيوسته (در امر معاد و رستاخيز و حقانيت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن) شك و ترديد داشتيد» (وَ ارْتَبْتُمْ).

4- «و آرزوهاى دور و دراز (آرزوهائى كه هرگز دست از سر شما برنداشت) شما را فريب داد تا فرمان خدا (دائر بر مرگتان) فرا رسيد» (وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ).

آرى! اين آرزوها لحظه‏اى مجال تفكر صحيح به شما نداد، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چيره بود.

5- از همه اينها گذشته «شيطان فريبكار (كه پايگاهش را در وجودتان محكم كرده بود) شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد» (وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
گاه دنيا را در نظرتان جاودانه جلوه داد، و گاه قيامت را يك حلواى نسيه قلمداد كرد، و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زير سؤال مى‏برد!

امیرحسین
09-07-2011, 01:34 PM
(آيه 15)- سر انجام مؤمنان در يك نتيجه‏گيرى منافقان را مخاطب ساخته، مى‏گويند: «پس امروز نه از شما فديه‏اى پذيرفته مى‏شود» كه در برابر آن از عذاب الهى رهائى يابيد (فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ).

«و نه از كافران» (وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).
و به اين ترتيب كافران نيز سرنوشتى همچون منافقان دارند، و همگى در گرو گناهان و زشتيهاى اعمال خويشند، و راه خلاصى ندارند.

سپس مى‏افزايند: «جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى‏باشد» (مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ).

«و چه بد جايگاهى است»؟! (وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و كيفر در دنيا يا متوسل به غرامت مالى مى‏شوند، و يا از نيروى ياور و شفيعى كمك مى‏طلبند، ولى در قيامت تمام اسباب و وسائل مادى كه در اين جهان براى رسيدن به مقاصد، معمول است از كار مى‏افتد و پيوندها بريده مى‏شود.

و به اين ترتيب قرآن روشن مى‏كند كه تنها وسيله نجات در آن روز ايمان و عمل صالح است، حتى دايره شفاعت محدود به كسانى است كه سهمى از اين دو را داشته باشند نه آنها كه پيوندهاى خود را بكلى از خدا و اولياء اللّه بريده‏اند.

امیرحسین
09-07-2011, 01:34 PM
(آيه 16)-
شأن نزول:
نقل شده كه، اين آيه يك سال بعد از هجرت در باره منافقان نازل شده است به خاطر اين كه روزى از سلمان فارسى پرسيدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو! چرا كه در تورات مسائل شگفت انگيزى است (و به اين وسيله مى‏خواستند نسبت به قرآن بى‏اعتنايى كنند) در اين هنگام آيات آغاز سوره يوسف نازل شد، سلمان به آنها گفت: اين قرآن «احسن القصص» و بهترين سرگذشتهاست، و براى شما از غير آن نافعتر است.

مدتى بعد باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تكرار كردند: در اين هنگام آيه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ... خداوند بهترين سخن را نازل كرده كتابى كه آياتش (از نظر لطف و زيبائى و معنى) همانند يكديگر است آياتى مكرر دارد (اما تكرارى شوق انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه در برابر پروردگارشان خاشعند مى‏افتد ...»

نازل شد. (زمر/ 23) باز براى بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تكرار كردند.
در اين هنگام آيه مورد بحث نازل شد و آنها را مؤاخذه كرد كه آيا موقع آن نرسيده است كه در برابر نام خدا خشوع كنيد و از اين سخنان دست برداريد.

امیرحسین
09-07-2011, 01:35 PM
تفسير:

غفلت و بى‏خبرى تا كى؟! بعد از ذكر آن همه انذارهاى كوبنده و هشدارهاى بيدارگر در اين آيه، به صورت يك نتيجه‏گيرى مى‏فرمايد: «آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل كرده است خاشع گردد؟ و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد (مانند يهود و نصارى) سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت (و خداوند را فراموش كردند) و قلبهايشان قساوت پيدا كرد، و بسيارى از آنها گنهكارند» (أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

روشن است ياد خداوند اگر در عمق جان قرار گيرند و همچنين شنيدن آياتى كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود بايد مايه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اينجا سخت ملامت مى‏كند كه چرا در برابر اين امور خاشع نمى‏شوند؟ و چرا همچون بسيارى از امتهاى پيشين گرفتار غفلت و بى‏خبرى شده‏اند؟ همان غفلتى كه نتيجه آن قساوت دل و همان قساوتى كه ثمره آن فسق و گناه است! اين آيه از آيات تكان دهنده قرآن مجيد است كه قلب و روح انسان را در تسخير خود قرار مى‏دهد و پرده‏هاى غفلت را مى‏درد. لذا در طول تاريخ افراد بسيار آلوده‏اى را مى‏بينيم كه با شنيدن اين آيه چنان تكان خوردند كه در يك لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند.

امیرحسین
09-07-2011, 01:35 PM
(آيه 17)- و از آنجا كه زنده شدن قبلهاى مرده با ذكر الهى و پيدا كردن حيات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زيادى به زنده شدن زمينهاى مرده به بركت قطرات حياتبخش باران دارد در اين آيه مى‏افزايد: «بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى‏كند» (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).

«ما آيات (خود) را (در صحنه آفرينش و نيز در صحنه وحى) براى شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد» (قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).

در حقيقت اين آيه هم اشاره‏اى است به زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله باران، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسيله ذكر اللّه و قرآن مجيد كه از آسمان وحى بر قلب پاك محمد صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است و هر دو شايسته تدبر و تعقل است.

(آيه 18)- در اين آيه بار ديگر به مسأله انفاق كه از ميوه‏هاى شجره ايمان و خشوع است باز مى‏گردد، و همان تعبيرى را كه در آيات قبل خوانديم با اضافاتى تكرار كرده، مى‏فرمايد: «مردان و زنان انفاق كننده و آنها كه (از اين راه) به خداوند قرض الحسنه دهند، (اين قرض الحسنه) براى آنان مضاعف مى‏شود و پاداش پرارزشى دارند» (إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ).

منظور از «قرض الحسنه به خداوند» همان «انفاق فى سبيل اللّه» است، هر چند وام دادن به بندگان خدا نيز از فضل اعمال است. و در آن حرفى نيست.

امیرحسین
09-07-2011, 01:35 PM
(آيه 19)- در ادامه بحث آيات گذشته پيرامون مؤمنان و اجر و پاداششان در پيشگاه خدا، در اينجا مى‏افزايد: «كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند آنها صديقين و شهدا نزد پروردگارشانند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

«صدّيق» كسى است كه سر تا پا صداقت و راستى است، و عملش گفتارش را تصديق مى‏كند.

واژه «شهداء» ممكن است به معنى «شهادت بر اعمال» بوده باشد، همان گونه كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى‏شود كه پيامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند، و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله گواه بر آنها، و بر امت اسلامى است، و مسلمانان نيز شاهد و گواه بر اعمال مردمند.

بعضى نيز احتمال داده‏اند كه «شهدا» در اينجا به همان معنى شهيدان راه خداست، يعنى افراد مؤمن اجر و پاداش شهيدان را دارند، و به منزله شهدا محسوب مى‏شوند.

سپس مى‏افزايد: «براى آنهاست پاداش (اعمال) شان و نور (ايمان) شان» (لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ).
اين تعبير سر بسته اشاره به پاداش عظيم و نور فوق العاده آنهاست.

و در پايان مى‏فرمايد: «و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها دوزخيانند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ).

تا با مقابله اين دو گروه با يكديگر مقام والاى گروه اول، و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشكار گردد.
و از آنجا كه در گروه اول، سطح بالاى ايمان مطرح بود، در اين گروه نيز كفر شديد مطرح است، لذا با تكذيب آيات الهى همراه ذكر شده.

امیرحسین
09-07-2011, 01:36 PM
(آيه 20)- دنيا چيزى جز متاع غرور نيست! از آنجا كه حب و علاقه دنيا سر چشمه هر گناه و «رأس كل خطيئه» است در اين آيه ترسيم گويائى از وضع زندگى دنيا و مراحل مختلف، و انگيزه‏هاى حاكم بر هر مرحله را ارائه داده، مى‏گويد:

«بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است» (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ).

به اين ترتيب «غفلت»، «سرگرمى»، «تجمل»، «تفاخر» و «تكاثر» دورانهاى پنج‏گانه عمر آدمى را تشكيل مى‏دهند.

سپس با ذكر يك مثال آغاز و پايان زندگى دنيا را در برابر ديدگان انسانها مجسّم ساخته، مى‏فرمايد: «همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى‏برد، سپس خشك مى‏شود به گونه‏اى كه آن را زرد رنگ مى‏بينى، سپس تبديل به كاه مى‏شود»! (كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً).

«كفار» در اينجا به معنى كشاورزان است، زيرا اصل معنى «كفر» به معنى «پوشاندن» است، و چون كشاورز بذرافشانى كرده و آن را زير خاك مى‏پوشاند از اين رو به او «كافر» مى‏گويند.

سپس به بازده عمر و نتيجه و محصول نهائى آن پرداخته، مى‏افزايد: «و در آخرت (از دو حال خارج نيست): عذاب شديد است يا مغفرت و رضاى الهى» (وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ).

و سر انجام آيه را با اين جمله پايان مى‏دهد: «و (به هر حال) زندگى دنيا جز متاع و فريب نيست»! (وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ).

جمله «دنيا متاع غرور است» مفهومش اين است كه وسيله و ابزار است براى فريبكارى، فريب دادن خويشتن، و هم فريب ديگران و البته اين در مورد كسانى است كه دنيا را هدف نهائى قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و آخرين آرزويشان وصول به آن است، اما اگر مواهب اين جهان مادى وسيله‏اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنيا نيست، بلكه مزرعه آخرت، و قنطره و پلى براى رسيدن به آن هدفهاى بزرگ است.

امیرحسین
09-07-2011, 01:36 PM
(آيه 21)- يك مسابقه بزرگ معنوى! بعد از بيان ناپايدارى جهان و لذات آن، و اين كه مردم در سرمايه‏هاى كم ارزش اين جهان نسبت به يكديگر تفاخر و تكاثر مى‏جويند، در اينجا مردم را به يك مسابقه عظيم روحانى در طريق كسب آنچه پايدار است و سزاوار هرگونه تلاش و كوشش دعوت كرده، مى‏فرمايد: «و به پيش تازيد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند آسمان و زمين است و براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده‏اند آماده شده است» (سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).

در حقيقت مغفرت پروردگار كليد بهشت است همان بهشتى كه پهنه آسمان و زمين را فرا مى‏گيرد، و از هم اكنون آماده براى پذيرائى مؤمنان است تا كسى نگويد بهشت نسيه است و بر نسيه دل نبايد نهاد.

اين نكته شايسته توجه است كه پيشى گرفتن به سوى مغفرت پروردگار از طريق اسباب آن است، مانند توبه و جبران طاعات فوت شده و اصولا اطاعت پروردگار و پرهيز از معاصى است.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد مى‏دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است» (ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).

يقينا آن چنان بهشت گسترده، با آن مواهب عظيمش چيزى نيست كه انسان با اين اعمال ناچيز به آن برسد، و اين تنها فضل و رحمت و لطف الهى است كه آن پاداش عظيم را در مقابل اين قليل قرار داده، و از او نيز جز اين انتظار نيست.

چرا كه پاداشها هميشه به مقياس اعمال نيست بلكه به مقياس كرم پاداش دهنده است.

امیرحسین
09-07-2011, 01:36 PM
(آيه 22)- سپس براى تأكيد بيشتر در زمينه عدم دلبستگى به دنيا، و شاد نشدن به اقبال آن، و غمگين نگشتن به ادبار آن، مى‏افزايد: «هيچ مصيبتى (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر اين كه همه آنها قبل از آن كه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است، و اين امر براى خداوند آسان است» (ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ).

آرى! مصائبى كه در زمين رخ مى‏دهد همچون زلزله‏ها و سيلها و طوفانها و همچنين مصائبى كه در نفوس انسانها واقع مى‏شود مانند مرگ و ميرها، و انواع حوادث دردناكى كه دامان انسان را مى‏گيرد همه آنها از قبل مقدر شده است، و در لوح محفوظ ثبت است.

ولى بايد توجه داشت كه مصائبى كه در اين آيه به آن اشاره شده، تنها مصائبى است كه به هيچ وجه قابل اجتناب نيست و مولود اعمال انسانها نمى‏باشد و گر نه مصيبتها، و ناكاميهايى كه تنها معلول گناهان و سهل‏انگارى خود انسان است، راه مقابله با آنها موضع گيرى صحيح در برنامه‏هاى زندگى است.

و منظور از «لوح محفوظ» علم بى‏پايان خداوند است، و يا صفحه جهان خلقت و نظام علت و معلول كه آن نيز مصداق علم فعلى خداوند است.

امیرحسین
09-07-2011, 01:37 PM
(آيه 23)- اكنون ببينيم فلسفه تقدير اين مصائب در لوح محفوظ و سپس بيان اين حقيقت در قرآن چيست؟

آيه مورد بحث پرده از روى اين راز مهم برداشته، مى‏گويد: «اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد» (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ).

اين دو جمله كوتاه در حقيقت يكى از مسائل پيچيده فلسفه آفرينش را حل مى‏كند، چرا كه انسان هميشه در جهان هستى با مشكلات و گرفتاريها و حوادث ناگوار رو بروست، و غالبا از خود سؤال مى‏كند: با اين كه خداوند مهربان و كريم و رحيم است اين حوادث دردناك براى چيست؟
قرآن مى‏گويد: «هدف اين بوده كه شما دلبسته و اسير زرق و برق اين جهان نباشيد».

اين مصائب زنگ بيدارباشى است براى غافلان و شلاقى است، براى ارواح خفته، و رمزى است از ناپايدارى جهان، و اشاره‏اى است به كوتاه بودن عمر اين زندگى.

آرى اين مصائب شكننده تفاخر و غرور است، لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «و خداوند هيچ متكبر فخر فروشى را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).

تنها كسى گرفتار اين حالات مى‏شود كه مست ناز و نعمت گردد، ولى وجود آفات و مصائب براى آنها كه قابل بيدارى و هدايتند اين مستى و آثار آن را از بين مى‏برد.

افراد با ايمان با توجه به آيه فوق هنگامى كه به نعمتى از سوى خدا مى‏رسند خود را امانتدار او مى‏دانند، نه از رفتن آن غمگين مى‏شوند و نه از داشتن آن مست و مغرور.

امیرحسین
09-07-2011, 01:38 PM
(آيه 24)- اين آيه توضيح و تفسيرى است بر آنچه در آيه قبل آمده و در حقيقت «مختال فخور» (متكبر فخر فروش) را معرفى مى‏كند، مى‏فرمايد:

«همانها كه بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل دعوت مى‏كنند» (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).

آرى! لازمه دلبستگى شديد به مواهب دنيا تكبر و غرور است، و لازمه تكبر و غرور بخل كردن، و دعوت ديگران به بخل است، اما بخل كردن به اين دليل كه سرمايه كبر و غرور خود را اين اموال مى‏داند، و هرگز نمى‏خواهد آن را از دست دهد، و اما دعوت ديگران به بخل براى اين است كه اگر ديگران سخاوتمند باشند او رسوا مى‏شود و ديگر اين كه، چون بخل را دوست دارد مبلغ چيزى است كه به آن عشق مى‏ورزد! و براى اين كه تصور نشود اصرار و تأكيد خداوند در مسأله انفاق و ترك بخل و يا حتى تعبير به وام گرفتن خداوند از بندگان در آيات گذشته- كه همه براى تشويق آنها به انفاق است- از نياز ذات پاك او سر چشمه مى‏گيرد، در پايان آيه مى‏افزايد:

«و هر كس (از اين فرمان) روى گردان شود (به خود زيان مى‏رساند نه به خدا) چرا كه خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است» (وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).

همه به او نيازمندند و او از همگان بى‏نياز است، چرا كه خزائن و منابع اصلى همه چيز نزد اوست، و از آنجا كه جامع همه صفات كمال است شايسته هر حمد و ستايش نيز مى‏باشد.

امیرحسین
09-07-2011, 01:38 PM
(آيه 25)- هدف اصلى بعث انبياء! از آنجا كه سبقت به سوى رحمت و مغفرت و بهشت پروردگار كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود نياز به رهبرى «رهبران الهى» دارد در اين آيه كه از پرمحتواترين آيات قرآن است به اين معنى اشاره كرده، و هدف ارسال انبياء و برنامه آنها را دقيقا بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ).

«و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم» (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ).
«تا مردم قيام به عدالت كنند» (لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).

به اين ترتيب پيامبران با سه وسيله مجهز بودند: دلائل روشن، كتب آسمانى، و معيار سنجش حق از باطل و خوب از بد، و مانعى ندارد كه فى المثل قرآن مجيد هم «بينه» (معجزه) باشد، و هم كتاب آسمانى، و هم بيان كننده احكام و قوانين، يعنى سه بعد در يك محتوا.

و به هر حال هدف از اعزام اين مردان بزرگ با اين تجهيزات كامل همان اجراى «قسط و عدل» است و اين يكى از اهداف متعدد ارسال پيامبران است.

ولى از آنجا كه در يك جامعه انسانى هر قدر سطح اخلاق و اعتقاد و تقوا بالا باشد باز افرادى پيدا مى‏شوند كه سر به طغيان و گردنكشى بر مى‏دارند و مانع اجراى قسط و عدل خواهند بود. لذا در ادامه آيه مى‏فرمايد: «و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است»! (وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ).

آرى! تجهيزات سه گانه انبياء الهى براى اجراى عدالت وقتى مى‏تواند به هدف نهائى برسد كه از ضمانت اجرائى آهن و «بأس شديد» آن برخوردار باشد.

امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير جمله «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ» فرمود: «منظور از نازل كردن آهن خلقت آن است».

امیرحسین
09-07-2011, 01:38 PM
سپس به يكى ديگر از اهداف ارسال انبيا و نزول كتب آسمانى و همچنين آفرينش وسائلى همچون آهن اشاره كرده، مى‏فرمايد: هدف اين است «تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى‏كند بى‏آنكه او را ببينند» (وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ).

منظور از علم خداوند در اينجا تحقيق عينى علم اوست، يعنى تا آشكار شود چه كسانى به يارى خدا و مكتب او به پا مى‏خيزند و قيام به قسط مى‏كنند و چه كسانى از اين وظيفه بزرگ سرباز مى‏زنند در حقيقت مفهوم اين آيه شبيه همان است كه در آيه 179 سوره آل عمران آمده.

«ممكن نبود خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد مگر اين كه ناپاك را از پاك جدا كند»! به اين ترتيب مسأله آزمون و امتحان انسانها، و جدا سازى صفوف و تصفيه، يكى ديگر از اهداف بزرگ اين برنامه بوده است.

تعبير به «يارى خداوند» مسلما به معنى يارى دين و آئين و نمايندگان او و بسط آئين حق و قسط و عدل است، و گر نه خداوند نيازى به يارى كسى ندارد، و همگان به او نيازمندند.
لذا براى اثبات همين معنى آيه را با اين جمله پايان مى‏دهد كه: «خداوند قوى و شكست ناپذير است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ).

براى او ممكن است با يك اشاره همه جهان را زير و رو كند و تمامى دشمنان را نابود و اوليائش را پيروز گرداند، ولى هدف اصلى كه ترتيب و تكامل انسانهاست از اين طريق حاصل نمى‏گردد، لذا آنها را دعوت به يارى آئين حق كرده است.

امیرحسین
09-07-2011, 01:39 PM
(آيه 26)- پيامبران را يكى بعد از ديگرى فرستاديم! چنانكه مى‏دانيم شيوه قرآن اين است كه بعد از بيان يك سلسله اصول كلى تعليمات خود، اشاره به سرنوشت اقوام پيشين مى‏كند تا شاهد گويائى براى آن باشد، در اينجا نيز بعد از ذكر مسائل پيشين در باره ارسال رسولان همراه بينات و كتاب و ميزان، و همچنين لزوم سبقت مردم بر يكديگر در وصول به غفران پروردگار و سعادت جاويدان، از بعضى از اقوام و پيامبران پيشين نام مى‏برد و اين اصول كلى را در زندگى آنها مجسم مى‏سازد.

نخست از «نوح» و «ابراهيم» كه شيخ الانبيا و سرسلسله رسولان حق بودند شروع كرده، مى‏فرمايد: «ما نوح و ابراهيم را فرستاديم، و در دودمان آن دو نبوت و كتاب قرار داديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ).

اما همگى از اين ميراث بزرگ و مواهب عظيم خداوند بهره نگرفتند، «گروهى در پرتو آن هدايت يافته‏اند و بسيارى از آنها گنهكارند» (فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

آرى! نبوت توأم با شريعت و آئين از نوح عليه السّلام شروع شد، و بعد از او ابراهيم عليه السّلام پيامبر اولوا العزم ديگر، اين خط را تداوم بخشيد.

امیرحسین
09-07-2011, 01:39 PM
(آيه 27)- سپس اشاره سر بسته‏اى به سلسله انبياى ديگر، و آخرين آنها قبل از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏افزايد: «سپس در پى آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم» (ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا).

يكى بعد از ديگرى با اهدافى هماهنگ قيام كردند و چراغ هدايت را فرا راه مردم قرار دادند تا نوبت به حضرت مسيح عليه السّلام رسيد.

«و بعد از آنان عيسى بن مريم را مبعوث كرديم» (وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ).

سپس به كتاب آسمانى مسيح عليه السّلام اشاره كرده، مى‏افزايد: «و به او انجيل عطا كرديم» (وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ).

بعد از ويژگيهاى پيروان او سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «و در دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت قرار داديم» (وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً).

سپس مى‏افزايد: «و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم، هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعايت نكردند، از اين رو ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند پاداش داديم، و بسيارى از آنها فاسقند» (وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

از آيه فوق استفاده مى‏شود كه «رهبانيت» در آئين مسيح نبوده و پيروانش آن را بعد از او ابداع كردند، ولى در آغاز نوعى زهدگرائى و از ابداعات نيك محسوب مى‏شد، مانند بسيارى از مراسم و سنتهاى حسنه‏اى كه هم اكنون در ميان مردم رائج است، و كسى نيز روى آن به عنوان تشريع و دستور خاص شرع تكيه نمى‏كند، ولى اين سنت بعدا به انحراف گرائيد و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد.

از جمله بدعتهاى زشت مسيحيان در زمينه رهبانيت «تحريم ازدواج» براى مردان و زنان تارك دنيا بود، و ديگر «انزواى اجتماعى» و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع، و انتخاب صومعه‏ها و ديرهاى دور افتاده براى عبادت و زندگى در محيطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زيادى در ديرها و مراكز زندگى رهبانها به وجود آمد.

اسلام به شدّت «رهبانيت» را محكوم كرده چنانكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«خداوند متعال رهبانيت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانيت امت من جهاد در راه خداست».

امیرحسین
09-07-2011, 01:40 PM
(آيه 28)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله جعفر بن ابي طالب را با هفتاد نفر به سوى نجاشى (به حبشه) فرستاد، او بر نجاشى وارد شد، و وى را دعوت به اسلام كرد، و اجابت نمود و ايمان آورد، به هنگام بازگشت از حبشه چهل تن از اهل آن كشور كه ايمان آورده بودند به جعفر گفتند: به ما اجازه ده كه خدمت اين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برسيم و اسلام خود را بر او عرضه بداريم، و همراه جعفر به مدينه آمدند.

هنگامى كه فقر مالى مسلمانها را مشاهده كردند، به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند: اگر اجازه فرمائيد به كشور خود بازگرديم و اموال خود را همراه بياوريم و با مسلمانان تقسيم كنيم.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اجازه فرمود.
در اين هنگام آيه 52 تا 54 سوره قصص نازل گرديد و از آنها تمجيد كرد.

افرادى از اهل كتاب كه ايمان نياورده بودند هنگامى كه اين جمله را- كه در ذيل آيات مزبور است- شنيدند: «آنها پاداش خود را به خاطر صبر و استقامتشان دو بار دريافت مى‏دارند» در برابر مسلمانان ايستادند و گفتند: اى مسلمانان! كسانى كه به كتاب شما و كتاب ما ايمان بياورند دو پاداش دارند، بنابر اين كسى كه تنها به كتاب ما ايمان داشته باشد يك پاداش دارد همانند پاداش شما! بنابر اين به اعتراف خودتان شما فضيلتى بر ما نداريد! اينجا بود كه اين دو آيه نازل شد، و اعلام داشت كه مسلمانان نيز دو پاداش دارند، علاوه بر نور الهى و مغفرت، و سپس افزود: «اهل كتاب بدانند آنها توانائى بر به دست آوردن چيزى از فضل و رحمت الهى ندارند»!

امیرحسین
09-07-2011, 01:40 PM
تفسير:
آنها كه دو سهم از رحمت الهى دارند: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اهل كتاب و مسيحيان در ميان بود، اين آيه و آيه بعد تكميلى است بر آنچه در آيات قبل آمده است.

نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ).

مخاطب در آيه همه مؤمنانى هستند كه در ظاهر دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را پذيرفته بودند ولى هنوز ايمان راسخ، ايمانى كه اعماق جان آنها را روشن كند و در اعمال آنها ظاهر شود، پيدا نكرده بودند.

سپس در دنباله آيه به سه موهبت بزرگ كه در سايه ايمان عميق و تقوا حاصل مى‏شود اشاره كرده، مى‏فرمايد: چنين كنيد «تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد، و براى شما نورى قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

منظور از اين دو بهره همان است كه در آيه 201 سوره بقره آمده: «خداوندا در دنيا به ما نيكى مرحمت فرما، و در آخرت نيز نيكى عنايت كن».

دومين پاداش آنها «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» مفهوم مطلق و گسترده‏اى دارد، نه اختصاصى به دنيا دارد، و نه آخرت، و به تعبير ديگر ايمان و تقوا سبب مى‏شود كه حجابها از قلب مؤمن برچيده شود، و چهره حقايق را بى‏پرده ببيند، و در پرتو آن روشن بينى خاصى نصيب او مى‏شود كه افراد بى‏ايمان از آن محرومند چرا كه بزرگترين مانع شناخت و مهمترين حجاب بر قلب آدمى و هوى و هوسهاى سركش و آمال و آرزوهاى دور و دراز و اسارت در چنگال ماده و زرق و برق دنياست، هنگامى كه در پرتو ايمان و تقوا اين گرد و غبارها فرو نشست آفتاب حقيقت بر صفحه قلب مى‏تابد، و حقايق را آن چنان كه هست در مى‏يابد.

امیرحسین
09-07-2011, 01:40 PM
(آيه 29)- اين آيه كه آخرين آيه اين سوره است بيان دليلى است براى آنچه در آيه قبل آمده، مى‏فرمايد: اين پاداشهاى مضاعف الهى علاوه بر نورانيت و مغفرت به خاطر آن است «تا اهل كتاب بدانند كه آنها قادر بر چيزى از فضل خدا نيستند و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر كس بخواهد آن را مى‏بخشد و خداوند داراى فضل عظيم است» (لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).

اين پاسخى است به آنها كه مى‏گفتند: خداوند به گروهى از اهل كتاب كه ايمان به محمّد آورده‏اند- طبق عقيده مسلمانان- دو پاداش مى‏دهد، بنابر اين ما كه ايمان به او نياورده‏ايم داراى يك پاداشيم همانند ديگر مسلمانان! قرآن به آنها پاسخ مى‏گويد كه مسلمانان عموما داراى دو پاداشند، چرا كه همه آنها ايمان به رسول خدا و تمام انبياء پيشين دارند و اما گروهى از اهل كتاب كه ايمان نياورده‏اند هيچ سهمى ندارند تا بدانند كه رحمت الهى در اختيار آنان نيست كه به هر كس بخواهند بدهند و از هر كس بخواهند دريغ دارند!

«پايان سوره حديد»