توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره واقعه [56]
امیرحسین
09-07-2011, 01:16 PM
سوره واقعه [56]
اين سوره «در مكّه» نازل شده و داراى 96 آيه است.
محتواى سوره:
در «تاريخ القرآن» از «ابن نديم» نقل شده كه سوره «واقعه» چهل و چهارمين سورهاى است كه بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شده قبل از آن سوره «طه» و بعد از آن «شعرا» بوده است.
اين سوره- همان گونه كه از لحن آن پيداست، و مفسران نيز تصريح كردهاند- در مكّه نازل شده است، هر چند بعضى گفتهاند آيه 81 و 82 در مدينه نازل گرديده، ولى دليلى براى اين گفته در دست نيست، و نشانهاى در آيات مزبور بر اين ادعا وجود ندارد.
سوره واقعه چنانكه از نامش پيداست از قيامت و ويژگيهاى آن سخن مىگويد، و اين معنى در تمام آيات 96 گانه سوره مسأله اصلى است، اما از يك نظر مىتوان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه كرد:
1- آغاز ظهور قيامت و حوادث سخت و وحشتناك مقارن آن.
2- گروه بندى انسانها در آن روز و تقسيم آنها به «اصحاب اليمين»، «اصحاب الشمال» و «مقربين».
3- بحث مشروحى از مقامات «مقربين» و انواع پاداشهاى آنها در بهشت.
4- بحث مشروحى در باره «اصحاب اليمين» و انواع مواهب الهى بر آنها.
5- بحثى در باره «اصحاب الشمال» و مجازاتهاى دردناك آنها در دوزخ.
6- ذكر دلائل مختلفى پيرامون مسأله معاد از طريق بيان قدرت خداوند، و خلقت انسان از نطفه ناچيز، و تجلّى حيات در گياهان، و نزول باران.
7- ترسيمى از حالت احتضار و انتقال از اين جهان به جهان ديگر.
8- نظر اجمالى ديگرى روى پاداش و كيفر مؤمنان و كافران.
فضيلت تلاوت سوره:
در باره تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع اسلامى ذكر شده است، از جمله در حديثى از رسول خدا مىخوانيم: «كسى كه سوره واقعه را بخواند نوشته مىشود كه اين فرد از غافلان نيست».
چرا كه آيات سوره آن قدر تكان دهنده و بيدار كننده است كه جائى براى غفلت انسان باقى نمىگذارد.
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم «هر كس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و او را نزد همه مردم محبوب مىكند، و هرگز در دنيا ناراحتى نمىبيند، و فقر و فاقه و آفتى از آفات دنيا دامنگيرش نمىشود، و از دوستان امير مؤمنان على عليه السّلام خواهد بود».
روشن است كه تنها نمىتوان با لقلقه زبان اين همه بركات را در اختيار گرفت، بلكه بايد به دنبال تلاوت، فكر و انديشه، و به دنبال آن حركت و عمل باشد.
امیرحسین
09-07-2011, 01:17 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- واقعه عظيم! مسائل مربوط به قيامت در قرآن مجيد معمولا با ذكر حوادث عظيم و انقلابى و كوبنده در آغاز آن توأم است، و اين در بسيارى از سورههاى قرآن كه بحث از قيامت مىكند كاملا به چشم مىخورد در سوره واقعه كه بر محور معاد دور مىزند نيز همين معنى كاملا در نخستين آياتش مشهود است.
در آغاز مىفرمايد: «هنگامى كه واقعه عظيم (قيامت) واقع شود» (إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ).
(آيه 2)- «هيچ كس نمىتواند آن را انكار كند» (لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ).
چرا كه حوادث پيش از آن به قدرى عظيم و شديد است كه آثار آن در تمام ذرات جهان آشكار مىشود.
(آيه 3)- به هر حال رستاخيز نه تنها با دگرگونى كائنات توأم است بلكه انسانها هم دگرگون مىشوند همان گونه كه در آيه مورد بحث مىفرمايد: گروهى را پائين مىآورد و گروهى را بالا مىبرد»! (خافِضَةٌ رافِعَةٌ).
مستكبران گردنكش و ظالمان صدرنشين سقوط مىكنند، و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قلّه افتخار قرار مىگيرند، گروهى در قعر جهنم سقوط مىكنند، و گروه ديگرى در اعلا عليين بهشت جاى مىگيرند، و اين است خاصيت يك انقلاب بزرگ و گسترده الهى! و لذا در روايتى از امام على بن الحسين عليه السّلام مىخوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: «رستاخيز خافضه است چرا كه به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مىكند، و واقعه است چرا كه به خدا سوگند اولياء اللّه را به بهشت بالا مىبرد.»
(آيه 4)- سپس به توصيف بيشترى در اين زمينه پرداخته مىگويد: «در آن هنگام كه زمين به شدت به لرزه در مىآيد» (إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا).
(آيه 5)- اين زلزله به قدرى عظيم و شديد است كه «كوهها درهم كوبيده مىشود» (وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا).
(آيه 6)- «و به صورت غبار پراكنده در مىآيد» (فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا).
اكنون بايد انديشيد كه آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگين است كه مىتواند كوههاى عظيم را كه در صلابت و استحكام ضرب المثل است آن چنان متلاشى كند كه تبديل به غبار پراكنده كند، و فريادى كه از اين انفجار عظيم بر مىخيزد از آن هم وحشتناكتر است.
(آيه 7)- بعد از بيان وقوع اين واقعه عظيم و رستاخيز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پرداخته، و قبل از هر چيز آنها را به سه گروه تقسيم كرده، مىگويد: «و شما (در آن روز) سه گروه خواهيد بود» (وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً).
امیرحسین
09-07-2011, 01:17 PM
(آيه 8)- در مورد دسته اول مىفرمايد: « (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند) چه سعادتمندان و خجستگانى»! (فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ).
منظور از «أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» كسانى هستند كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مىدهند و اين امر در قيامت رمز و نشانهاى براى مؤمنان نيكوكار و سعادتمند و اهل نجات است، چنانكه بارها در آيات قرآن به آن اشاره شده.
تعبير به «ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» (چه گروه سعادتمندى؟) براى بيان اين حقيقت است كه حد و نهايتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نيست.
(آيه 9)- سپس به ذكر گروه دوم پرداخته، مىافزايد: «گروه ديگر شقاوتمندان و شومانند چه شقاوتمندان و شومانى» (وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ).
گروهى بدبخت و تيره روز و بيچاره و بينوا كه نامههاى اعمالشان را به دست چپشان مىدهند كه خود نشانه و رمزى است براى تيره بختى و جرم و جنايت آنها.
تعبير به «ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» نيز در اينجا نهايت بدبختى و شقاوت آنها را منعكس مىسازد.
(آيه 10)- سر انجام گروه سوم را چنين توصيف مىكند: «و پيشگامان، پيشگامند» (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ).
«سابقون» كسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند، آنها «اسوه» و «قدوه» مردمند، و امام و پيشواى خلقند، و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگند.
و اگر در روايات اسلامى گاه «سابقون» به چهار نفر «هابيل» و «مؤمن آل فرعون» و «حبيب نجار» كه هر كدام در امت خود پيشگام بودند، و همچنين امير مؤمنان علىّ بن ابي طالب عليه السّلام كه نخستين مسلمان از مردان بود تفسير شده، در حقيقت بيان مصداقهاى روشن آن است، و به معنى محدود ساختن مفهوم آيه نيست.
(آيه 11)- «آنها مقربانند» (أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ).
(آيه 12)- سپس در يك جمله كوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته، مىگويد: مقربان «در باغهاى پر نعمت بهشت» جاى دارند (فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ).
تعبير «جَنَّاتِ النَّعِيمِ» انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مىشود.
(آيه 13)- اين آيه به چگونگى تقسيم نفرات آنها در امم گذشته و اين امت اشاره كرده، مىگويد: «گروه زيادى (از آنها) از امتهاى نخستينند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ).
(آيه 14)- «و (گروه) اندكى از امت آخرين» (وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ).
طبق دو آيه فوق گروه زيادى از مقربان از امتهاى پيشينند، و تنها كمى از آنها از امت محمّد صلّى اللّه عليه و آله مىباشند.
امیرحسین
09-07-2011, 01:18 PM
(آيه 15)- نعمتهاى بهشتى كه در انتظار مقربان است! در اينجا انواع نعمتهاى بهشتى را كه نصيب گروه سوم يعنى مقربان مىشود بازگو مىكند، نعمتهائى كه هر يك از ديگرى دل انگيزتر و روح پرورتر است، نعمتهائى كه مىتوان آنها را در هفت بخش خلاصه كرد.
نخست مىفرمايد: آنها «بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند» (عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ).
(آيه 16)- «در حالى كه بر آن تكيه زده و رو به روى يكديگرند» و مجلسى پر از انس و سرور دارند (مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ).
در قرآن مجيد كرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتيان توصيفهاى جالبى شده كه نشان مىدهد يكى از مهمترين لذات آنها همين جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چيست؟
كسى به درستى نمىداند.
(آيه 17)- سپس از دومين موهبت آنها سخن گفته، مىفرمايد: «نوجوانانى جاودان (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مىگردند» و در خدمت آنها هستند (يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).
(آيه 18)- اين نوجوانان زيبا «با قدحها و كوزهها و جامهاى (پر از شراب طهور كه) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مىگردند و آنان را سيراب مىكنند (بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ).
(آيه 19)- اما نه شرابى كه عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلكه هنگامى كه بهشتيان آن را مىنوشند «از آن دردسر نمىگيرند و نه مست مىشوند» (لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ).
تنها يك حالت نشئه روحانى توصيف ناپذير به آنها دست مىدهد كه تمام وجودشان را در لذتى بىنظير فرو مىبرد!
(آيه 20)- سپس به چهارمين و پنجمين قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره كرده، مىگويد: «و ميوههايى از هر نوع كه انتخاب كنند» به آنها تقديم مىكنند (وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ).
امیرحسین
09-07-2011, 01:19 PM
(آيه 21)- «و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند» (وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن ميوه بر گوشت، به خاطر آن است كه از نظر تغذيه بهتر و عاليتر است، به علاوه ميوه قبل از غذا لطف ديگرى دارد.
البته از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مىشود كه شاخههاى درختان بهشتى كاملا در دسترس بهشتيان است، بطورى كه به آسانى مىتوانند از هرگونه ميوهاى شخصا تناول كنند اين معنى، در باره غذاهاى ديگر بهشتى نيز مسلمان صادق است، ولى شك نيست، كه وقتى خدمتكارانى آن چنان غذاهائى اين چنين را براى آنها بياورند لطف و صفاى ديگرى دارد، و يك نوع احترام و اكرام بيشتر نسبت به بهشتيان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.
(آيه 22)- سپس به ششمين نعمت كه همسران پاك و زيبا است اشاره كرده، مىگويد: «و همسرانى از حور العين دارند» (وَ حُورٌ عِينٌ).
(آيه 23)- «همچون مرواريد در صدف پنهان»! (كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ).
آنها از چشم ديگران كاملا مستورند، نه دستى به آنها رسيده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!
(آيه 24)- بعد از ذكر اين شش موهبت جسمانى مىافزايد: «اينها همه پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مىدادند» (جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود اين نعمتهاى بىشمار بهشتى بىحساب به كسى داده مىشود، و يا ادعاى ايمان و عمل صالح براى نيل به آنها كافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا اين الطاف نصيب انسان شود.
(آيه 25)- هفتمين و آخرين نعمت آنها كه جنبه معنوى دارد اين است كه: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بيهودهاى مىشنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غيبت، نه كلمات نيشدار، نه تعبيرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بيهوده و بىاساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زيبائى و متانت و ادب و پاكى است و چه عالى است محيطى كه سخنان آلوده در آن نباشد.
(آيه 26)- سپس مىافزايد: «تنها چيزى كه در آنجا مىشنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً).
سلام و درود خداوند و ملائكه مقربين او، و سلام و درود خودشان به يكديگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا كه لبريز از دوستى و محبت است.
امیرحسین
09-07-2011, 01:19 PM
(آيه 27)- مواهب و نعمتهاى اصحاب اليمين! بعد از بيان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب اليمين» مىرسد، همان جمعيت سعادتمندى كه نامه اعمالشان به علامت پيروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مىشود، و در اينجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مىكند كه با مقايسه به نعمتهاى مقربان كه در هفت بخش آمده بود يك مرحله پايينتر است.
نخست براى بيان بلندى مقام آنها مىفرمايد: «و اصحاب يمين و خجستگان چه اصحاب يمين و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ).
و اين برترين توصيف است كه از آنها شده، زيرا اين تعبير در مواردى به كار مىرود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد و به هر حال اين تعبير بيانگر مقام والاى اصحاب اليمين است.
(آيه 28)- اين آيه به نخستين موهبت اين گروه اشاره كرده، مىگويد: «آنها در سايه درختان سدر بىخار قرار دارند» (فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ).
(آيه 29)- دومين موهبت اين است كه آنها «در سايه درخت طلح پر برگ» به سر مىبرند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفتهاند همان درخت موز است كه برگهاى بسيار پهن و سبز و زيبا، و ميوهاى شيرين و گوارا دارد.
بعضى از مفسران گفتهاند با توجه به اين كه درخت سدر برگهائى بسيار كوچك و درخت موز برگهائى بسيار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذكر اين دو درخت اشاره لطيفى به تمام درختان بهشتى است كه در ميان اين دو قرار دارد.
(آيه 30)- سومين نعمت بهشتى را چنين بيان مىكند: «و سايه كشيده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى اين سايه گسترده را به حالتى شبيه بين الطلوعين تفسير كردهاند كه سايه همه جا را فرا گرفته است و در حديثى در روضه كافى اين معنى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است.
غرض اين است كه حرارت آفتاب هرگز بهشتيان را متألم و ناراحت نمىكند، و دائما در سايههاى مطبوع و گسترده و روحافزا به سر مىبرند.
امیرحسین
09-07-2011, 01:20 PM
(آيه 31)- در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره كرده، مىفرمايد:
بهشتيان «در كنار آبشارها» كه منظره فوق العاده زيبا و دل انگيزى دارد به سر مىبرند» (وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ).
(آيه 32)- و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع ميوهها را نيز همراه دارد، و لذا در پنجمين نعمت مىافزايد: «و ميوههاى فراوان» (وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ).
(آيه 33)- «كه هرگز قطع و ممنوع نمىشود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون ميوههاى اين جهان نيست كه محدود به فصول معينى باشد.
(آيه 34)- سپس به نعمت ديگرى اشاره كرده، مىافزايد: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).
(آيه 35)- سپس به اوصاف ديگرى از همسران بهشتى پرداخته، مىگويد:
«ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
اين جمله ممكن است اشاره به همسران مؤمنان در اين دنيا باشد كه خداوند آفرينش تازهاى در قيامت به آنها مىدهد، و همگى در نهايت جوانى و طراوت و جمال و كمال ظاهر و باطن وارد بهشت مىشوند كه طبيعت بهشت طبيعت تكامل و خروج از هرگونه نقص و عيب است.
(آيه 36)- سپس مىافزايد: «و همگى را دوشيزه قرار داديم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً).
و شايد اين وصف هميشه براى آنها باقى باشد، چنانكه بسيارى از مفسران به آن تصريح كردهاند و در روايات نيز به آن اشاره شده يعنى با آميزش، وضع آنها دگرگون نمىشود.
(آيه 37)- و در اوصاف آنها باز مىافزايد: «زنانى كه تنها به همسرشان، عشق مىورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).
(آيه 38)- سپس مىافزايد: «اينها همه براى اصحاب يمين است» (لِأَصْحابِ الْيَمِينِ).
و اين تأكيدى است مجدد بر اختصاص اين مواهب (ششگانه) به آنها.
(آيه 39)- «كه گروهى از امتهاى نخستينند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ).
(آيه 40)- «و گروهى از امتهاى آخرين» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ).
و به اين ترتيب گروه عظيمى از اصحاب اليمين از امتهاى گذشته هستند و گروه عظيمى از امت اسلام، چرا كه در ميان اين امت صالحان و مؤمنان، بسيارند، هر چند پيشگامان آنها در قبول ايمان نسبت به پيشگامان امم سابق با توجه به كثرت آن امتها و پيامبرانشان كمترند.
امیرحسین
09-07-2011, 01:20 PM
(آيه 41)- كيفرهاى دردناك اصحاب شمال! در تعقيب مواهب عظيم گروه مقربان و گروه اصحاب اليمين به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناك و وحشتناك آنان مىرود تا در يك مقايسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مىفرمايد: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مىشود كه رمزى است براى آنان كه گنهكار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه كه در توصيف مقربان و اصحاب اليمين گفتيم اين تعبير براى بيان نهايت خوبى يا بدى حال كسى است، فى المثل مىگوئيم سعادتى به ما رو كرد، چه سعادتى؟ يا مصيبتى رو كرد؟
چه مصيبتى؟!
(آيه 42)- سپس به سه قسمت از كيفرهاى آنها اشاره كرده، مىگويد: آنها «در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ).
(آيه 43)- «و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ).
باد سوزان كشنده از يكسو، و آب جوشان مرگبار از سوى ديگر، و سايه دود داغ و خفه كننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مىسازد كه تاب و توان را از آنان مىگيرد، و اگر هيچ مصيبت ديگرى جز اين سه مصيبت را نداشته باشند براى كيفر آنها كافى است.
(آيه 44)- سپس براى تأكيد مىافزايد: سايهاى كه «نه خنك است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ).
سايبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مىكند، و گاه از باد و باران و يا منافع ديگرى در بر دارد، ولى اين سايبان هيچ يك از اين فوائد را ندارد. پيداست سايهاى كه از دود سياه و خفه كننده است جز شر و زيان چيزى از آن انتظار نمىرود.
گرچه كيفرهاى دوزخيان انواع و اقسام مختلف و وحشتناكى دارد ولى ذكر همين سه قسمت كافى است كه انسان بقيه را از آن حدس بزند.
امیرحسین
09-07-2011, 01:21 PM
(آيه 45)- سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به اين سرنوشت شوم و وحشتناك در سه جمله خلاصه مىكند:
نخست اين كه «آنها پيش از اين (در عالم دنيا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ).
«مترف» به كسى مىگويند كه فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست كرده و به طغيان واداشته است.
درست است كه همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفين» نيستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.
همان گونه كه امروز هم مىبينيم فساد جامعههاى بشرى از گروه متنعمين مست و مغرور است كه عامل گمراهى ديگران نيز مىباشند، سر نخ تمام جنگها و خونريزيها و انواع جنايات، و مراكز شهوات، و گرايشهاى انحرافى، به دست اين گروه است، و به همين جهت قرآن قبل از هر چيز انگشت روى آنها مىگذارد.
(آيه 46)- سپس به دومين گناه آنها اشاره كرده، مىافزايد: «و بر گناهان بزرگ اصرار مىورزيدند» (وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ).
بنابر اين ويژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نيست، بلكه اصرار بر گناهان عظيم است، چرا كه گناه ممكن است، احيانا از اصحاب يمين نيز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمىورزند، هنگامى كه متذكر مىشوند فورا توبه مىكنند.
امیرحسین
09-07-2011, 01:21 PM
(آيه 47)- سومين عمل خلاف آنها اين بود كه: مىگفتند: هنگامى كه مرديم و خاك و استخوان شديم، آيا برانگيخته خواهيم شد»؟ (وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابر اين انكار قيامت كه خود سر چشمه بسيارى از گناهان است يكى ديگر از اوصاف اصحاب الشمال مىباشد.
سه گناهى كه در آيات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقيقت مىتواند اشاره به نفى اصول سه گانه دين از ناحيه اصحاب شمال باشد: در آخرين آيه تكذيب رستاخيز بود، و در آيه دوم انكار توحيد، و در آيه نخست كه سخن از «مترفين» مىگفت اشارهاى به تكذيب انبياء است.
(آيه 48)- آنها به اين هم قناعت نمىكردند و براى اظهار تعجب بيشتر مىگفتند: «يا نياكان نخستين ما» كه هيچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگيخته مىشوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها كه شايد هر ذرهاى از خاكشان به گوشهاى افتاده است يا جزء بدن موجود ديگرى شده است؟
(آيه 49)- سپس قرآن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلكه) اولين و آخرين ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ).
(آيه 50)- «همگى در موعد روز معينى (روز رستاخيز) گردآورى مىشوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه معاد و رستاخيز همه انسانها در يك روز همراه هم انجام مىگيرد، و همين معنى در آيات ديگر قرآن نيز آمده است.
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه منظور از معلوم بودن قيامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هيچ كس حتى انبياء مرسلين و ملائكه مقربين از وقت آن آگاه نيست.
امیرحسین
09-07-2011, 01:21 PM
(آيه 51)- بخش ديگرى از مجازاتهاى اين مجرمان گمراه! از اين به بعد همچنان ادامه بحثهاى مربوط به كيفرهاى «اصحاب الشمال» است، نخست آنها را مخاطب ساخته، چنين مىگويد: «سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده»! (ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ).
(آيه 52)- «از درخت زقّوم مىخوريد» (لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ).
(آيه 53)- «و شكمها را از آن پر مىكنيد» (فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ).
تعبير فوق اشاره به اين است كه آنها نخست گرفتار حالت گرسنگى شديد مىشوند به گونهاى كه حريصانه از اين غذاى بسيار ناگوار مىخورند و شكمها را پر مىكنند.
(آيه 54)- هنگامى كه از اين غذاى ناگوار خوردند تشنه مىشوند، اما نوشابه آنها چيست؟ قرآن در اين آيه مىگويد: «و روى آن (غذاى ناگوار) از آب سوزان مىنوشيد»! (فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ).
(آيه 55)- «و همچون شتران مبتلا به بيمارى عطش از آن مىآشاميد» (فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ).
شترى كه مبتلا به بيمارى استسقا مىشود آن قدر تشنه مىگردد و پى در پى آب مىنوشد تا هلاك شود، آرى اين است سرنوشت «ضالّون مكذّبون» در قيامت.
(آيه 56)- و در اين آيه بار ديگر اشاره به اين طعام و نوشابه كرده، مىگويد:
«اين است وسيله پذيرائى از آنها در قيامت»! (هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ).
و اين در حالى است كه «اصحاب اليمين» در سايههاى بسيار لطيف و پرطراوت آرميدهاند، و از بهترين ميوهها و چشمههاى آب گوارا، و شراب طهور، مىنوشند و سرمست از عشق خدا هستند.
امیرحسین
09-07-2011, 01:22 PM
(آيه 57)- هفت دليل بر مسأله معاد: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگان معاد در ميان بود، و اصولا تكيه بحثهاى اين سوره عمدتا روى مسأله اثبات معاد، است در اينجا به بحث و بررسى پيرامون ادله معاد مىپردازد، روى هم رفته هفت دليل بر اين مسأله مهم ارائه مىدهد كه پايههاى ايمان را در اين زمينه قوى كرده، قلب انسان را به وعدههاى الهى كه در آيات گذشته پيرامون مقربان و اصحاب اليمين و اصحاب الشمال آمده بود مطمئن مىسازد.
در مرحله اول مىگويد: «ما شما را آفريديم پس چرا (آفرينش مجدد را) تصديق نمىكنيد»؟ (نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ).
چرا از رستاخيز و معاد جسمانى بعد از خاك شدن بدن تعجب مىكنيد؟ مگر روز نخست شما را از خاك نيافريديم؟
(آيه 58)- در اين آيه به دليل دوم اشاره كرده، مىفرمايد: «آيا از نطفهاى كه در رحم مىريزيد آگاهيد»؟! (أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ).
(آيه 59)- «آيا شما آن را (در دوران جنينى) آفرينش (پى در پى) مىدهيد؟ يا ما آفريدگاريم؟! (أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ).
چه كسى اين نطفه بىارزش و ناچيز را هر روز به شكل تازهاى در مىآورد و خلقتى بعد از خلقتى، و آفرينشى بعد از آفرينشى مىدهد؟ راستى اين تطورات شگفتانگيز كه اعجاب همه اولوا الالباب و متفكران را برانگيخته از ناحيه شماست يا خدا؟ آيا كسى كه قدرت بر اين آفرينشهاى مكرر دارد از زنده كردن مردگان در قيامت عاجز است؟!
(آيه 60)- سپس به بيان دليل سوم پرداخته، مىگويد: «ما در ميان شما مرگ را مقدر ساختيم، و هرگز كسى بر ما پيشى نمىگيرد» (نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ).
آرى! ما هرگز مغلوب نخواهيم شد و اگر مرگ را مقدر كردهايم نه به خاطر اين است كه نمىتوانيم عمر جاويدان بدهيم.
امیرحسین
09-07-2011, 01:22 PM
(آيه 61)- بلكه هدف اين بوده است «تا گروهى را به جاى گروه ديگرى بياوريم، و شما را در جهانى كه نمىدانيد آفرينش تازهاى بخشيم» (عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ).
استدلال در دو آيه فوق چنين است: خداوند حكيم كه انسانها را آفريده و مرتبا گروهى مىميرند و گروه ديگرى جانشين آنها مىشوند هدفى داشته، اگر اين هدف تنها زندگى دنيا بوده سزاوار است كه عمر انسان جاودان باشد، نه آنقدر كوتاه و آميخته با هزاران ناملائمات كه به آمد و رفتنش نمىارزد.
بنابر اين قانون مرگ به خوبى گواهى مىدهد كه اينجا يك گذرگاه است نه يك منزلگاه يك پل است، نه يك مقصد، چرا كه اگر مقصد و منزل بود بايد دوام مىداشت.
(آيه 62)- در اين آيه سخن از چهارمين دليل معاد است، مىفرمايد: «شما عالم نخستين را دانستيد چگونه متذكر نمىشويد» كه جهانى بعد از آن است (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ).
اين دليل را به دو گونه مىتوان بيان كرد: نخست اين كه فى المثل اگر ما از بيابانى بگذريم و در آن قصر بسيار مجلل و با شكوهى با محكمترين و عاليترين مصالح، و تشكيلات وسيع و گسترده، ببينيم، و بعد به ما بگويند اين همه تشكيلات و ساختمان عظيم براى اين است كه فقط قافله كوچكى چند ساعتى در آن بياسايد و برود، پيش خود مىگوئيم اين كار حكيمانه نيست، زيرا براى چنين هدفى مناسب اين بود چند خيمه كوچك برپا شود.
دنياى با اين عظمت و اين همه كرات و خورشيد و ماه و انواع موجودات زمينى نمىتواند براى هدف كوچكى مثل زندگى چند روزه بشر در دنيا آفريده شده باشد، و گر نه آفرينش جهان پوچ و بىحاصل است، اين تشكيلات عظيم براى موجود شريفى مثل انسان آفريده شده تا خداى بزرگ را از آن بشناسد معرفتى كه در زندگى ديگر سرمايه بزرگ اوست.
ديگر اين كه صحنههاى معاد را در اين جهان در هر گوشه و كنار با چشم خود مىبينيد، همه سال در عالم گياهان صحنه رستاخيز تكرار مىشود، زمينهاى مرده را با نزول قطرات حياتبخش باران زنده مىكند، چنانكه در آيه 39 سوره فصلت مىفرمايد:
«كسى كه اين زمينهاى مرده را زنده مىكند هم اوست كه مردگان را زنده مىكند»!
امیرحسین
09-07-2011, 01:23 PM
(آيه 63)- زارع خداوند است يا شما؟! تا كنون چهار دليل از دلائل هفتگانهاى را كه در اين سوره براى معاد ذكر شده خواندهايم. در اين آيه و آيات آينده به سه دليل ديگر كه هر كدام نمونهاى از قدرت بىپايان خدا در زندگى انسان است اشاره مىكند كه يكى مربوط به آفرينش دانههاى غذائى و ديگرى «آب» و سومى «آتش» است، زيرا سه ركن اساسى زندگى انسان را اينها تشكيل مىدهد، دانههاى گياهى مهمترين ماده غذائى انسان محسوب مىشود، و آب مهمترين مشروب، و آتش مهمترين وسيله براى اصلاح مواد غذائى و ساير امور زندگى است.
نخست مىفرمايد: «آيا هيچ در باره آنچه كشت مىكنيد انديشيدهايد»؟! (أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ).
(آيه 64)- «آيا شما آن را مىرويانيد يا ما مىرويانيم»؟ (أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ).
آرى اين خداوند است كه در درون دانه، يك سلول زنده بسيار كوچك آفريده كه وقتى در محيط مساعد قرار گرفت در آغاز از مواد غذائى آماده در خود دانه استفاده مىكند، جوانه مىزند، و ريشه مىدواند، سپس با سرعت عجيبى از مواد غذائى زمين كمك مىگيرد و گاه از يك تخم صدها يا هزاران تخم بر مىخيزد.
(آيه 65)- در اين آيه براى تأكيد روى اين مسأله كه انسان هيچ نقشى در مسأله نمو و رشد گياهان جز افشاندن دانه ندارد، مىافزايد: «هر گاه بخواهيم آن (زراعت) را مبدل به كاه درهم كوبيده مىكنيم (به گونهاى) كه تعجب كنيد»! (لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ).
آرى! مىتوانيم تندباد سمومى بفرستيم كه آن را قبل از بستن دانهها خشك كرده در هم بشكند، يا آفتى بر آن مسلط كنيم كه محصول را از بين ببرد، و نيز مىتوانيم سيل ملخها را بر آن بفرستيم.
آيا اگر زارع حقيقى شما بوديد اين امور امكان داشت؟ پس بدانيد همه اين بركات از جاى ديگر است.
(آيه 66)- آرى! تعجب مىكنيد و به حيرت فرو مىرويد و مىگوئيد: «به راستى ما زيان كردهايم» و سرمايه ز كف داديم، و چيزى به دست نياورديم (إِنَّا لَمُغْرَمُونَ).
(آيه 67)- «بلكه ما بكلى محروميم» و بيچاره (بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ).
(آيه 68)- اين آب و آتش از كيست؟ در اينجا اشاره به ششمين و هفتمين دليل معاد، در اين بخش از آيات سوره واقعه مىكند كه بيانگر قدرت خداوند بر همه چيز و بر احياى مردگان است.
نخست مىفرمايد: «آيا به آبى كه مىنوشيد انديشيدهايد»؟ (أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ).
امیرحسین
09-07-2011, 01:23 PM
(آيه 69)- «آيا شما آن را از ابر نازل مىكنيد؟ يا ما نازل مىكنيم»؟ (أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ).
اين آيات وجدان انسانها را در برابر يك سلسله سؤالها قرار مىدهد و از آنها اقرار مىگيرد، و در واقع مىگويد: آيا در باره اين آبى كه مايه حيات شماست و پيوسته آن را مىنوشيد هرگز فكر كردهايد؟
اگر مىبينيم در آيات فوق فقط روى آب نوشيدنى تكيه شده و از تأثير آن در مورد حيات حيوانات و گياهان سخنى به ميان نيامده به خاطر اهميت فوق العاده آب براى حيات خود انسان است، به علاوه در آيات قبل اشارهاى به مسأله زراعت شده بود و نيازى به تكرار نبود.
(آيه 70)- سر انجام در اين آيه براى تكميل همين بحث مىافزايد: «هرگاه بخواهيم اين آب گوارا را تلخ و شور قرار مىدهيم» (لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً).
«پس چرا شكر نمىكنيد»؟ (فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ).
آرى! اگر خدا مىخواست به املاح محلول در آب نيز اجازه مىداد كه همراه ذرات آب تبخير شوند، و دوش به دوش آنها به آسمان صعود كنند، و ابرهائى شور و تلخ تشكيل داده، قطرههاى بارانى درست همانند آب دريا شور و تلخ فرو ريزند! اما او به قدرت كاملهاش اين اجازه را به املاح نداد، نه تنها املاح در آب، بلكه ميكربهاى موذى و مضر و مزاحم نيز اجازه ندارند همراه بخارات آب به آسمان صعود كنند، و دانههاى باران را آلوده سازند به همين دليل قطرات باران- هر گاه هوا آلوده نباشد- خالصترين، پاكترين، و گواراترين آبهاست.
(آيه 71)- سر انجام به هفتمين و آخرين دليل معاد در اين سلسله آيات مىرسيم و آن آفرينش آتش است، آتشى كه از مهمترين ابزار زندگى بشر، و مؤثرترين وسيله در تمام صنايع است، مىفرمايد: «آيا در باره آتشى كه مىافروزيد فكر كردهايد»؟ (أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ).
(آيه 72)- «آيا شما درخت آن را آفريدهايد يا ما آفريدهايم»؟ (أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ).
(آيه 73)- در اين آيه براى تأكيد بحثهاى فوق مىافزايد: «ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان) و وسيله زندگى براى مسافران قرار دادهايم» (نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ).
بازگشت آتش از درون درختان سبز از يك سو يادآور بازگشت روح به بدنهاى بىجان در رستاخيز است، و از سوى ديگر اين آتش تذكرى است نسبت به آتش دوزخ، چرا كه طبق حديثى پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اين آتشى كه بر مىافروزيد يك جزء از هفتاد جزء آتش دوزخ است»! تعبير «مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ» اشاره كوتاه و پرمعنى به فوائد دنيوى اين آتش است.
امیرحسین
09-07-2011, 01:24 PM
(آيه 74)- در اين آيه به عنوان نتيجهگيرى مىفرمايد: «حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن» و او را پاك و منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ).
آرى! خداوندى كه اين همه نعمت را آفريده، و هر كدام يادآور توحيد و معاد و قدرت و عظمت اوست شايسته تسبيح و تنزيه از هر گونه عيب و نقص است.
او هم «ربّ» است و پروردگار، و هم «عظيم» است و قادر و مقتدر گر چه مخاطب در اين جمله پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است ولى ناگفته پيداست كه منظور همه انسانها مىباشد.
(آيه 75)- تنها پاكان به حريم قرآن راه مىيابند! در تعقيب بحثهاى فراوانى كه در آيات قبل با ذكر هفت دليل در باره معاد آمد در اينجا سخن از اهميت قرآن مجيد است، چرا كه مسأله نبوت و نزول قرآن بعد از مسأله مبدأ و معاد مهمترين اركان اعتقادى را تشكيل مىدهد.
نخست با يك سوگند عظيم سخن را شروع كرده، مىفرمايد: «سوگند به جايگاه ستارگان» و محل طلوع و غروب آنها (فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ).
هنگامى كه به اين نكته توجه كنيم كه طبق گواهى دانشمندان تنها در كهكشان ما حدود يك هزار ميليون ستاره وجود دارد! و در جهان، كهكشانهاى زيادى موجود است كه هر كدام مسير خاصى دارند، به اهميت اين سوگند قرآن آشناتر مىشويم.
(آيه 76)- و به همين دليل در اين آيه مىافزايد: «و اين سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد» (وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ).
و اين خود يك اعجاز علمى قرآن محسوب مىشود كه در عصرى كه شايد هنوز عدهاى مىپنداشتند ستارگان ميخهاى نقرهاى هستند كه بر سقف آسمان كوبيده شدهاند! يك چنين بيانى، آن هم در محيطى كه به حق محيط جهل و نادانى محسوب مىشد از يك انسان عادى محال است صادر شود.
(آيه 77)- اكنون ببينيم اين قسم عظيم براى چه منظورى ذكر شده؟ آيه مورد بحث پرده از روى آن برداشته، مىگويد: «آن (چه محمد صلّى اللّه عليه و آله آورده) قرآن كريمى است» (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ).
و به اين ترتيب به مشركان لجوج كه پيوسته اصرار داشتند اين آيات نوعى از كهانت است، و يا- العياذ باللّه- سخنانى است جنون آميز، يا همچون اشعار شاعران، يا از سوى شياطين است، پاسخ مىگويد: كه اين وحى آسمانى است و سخنى است كه آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمايان است، و محتواى آن حاكى از مبدأ نزول آن مىباشد.
آرى! هم گوينده قرآن، كريم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن كريم است.
امیرحسین
09-07-2011, 01:24 PM
(آيه 78)- سپس به توصيف دوم اين كتاب آسمانى پرداخته، مىافزايد: اين آيات «در كتاب محفوظى جاى دارد» (فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ).
در همان «لوح محفوظ» در «علم خدا» كه از هر گونه خطا و تغيير و تبديل محفوظ است.
(آيه 79)- و در سومين توصيف مىفرمايد: «اين كتاب را «جز پاكان نمىتوانند به آن دست زنند» [- دست يابند] (لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ).
بسيارى از مفسران به پيروى از رواياتى كه از امامان معصوم عليهم السّلام وارد شده اين آيه را به عدم جواز مس كتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسير كردهاند.
از سوى ديگر حقايق و مفاهيم عالى قرآن را جز پاكان درك نمىكنند و حد اقل پاكى كه روح «حقيقت جوئى» است براى درك حد اقل مفاهيم آن لازم است، و هر قدر پاكى و قداست بيشتر شود درك انسان از مفاهيم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.
(آيه 80)- در چهارمين و آخرين توصيف از قرآن مجيد مىفرمايد: اين قرآن «از سوى پروردگار عالميان نازل شده» (تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ).
خدائى كه مالك و مربى تمام جهانيان است اين قرآن را براى تربيت انسانها بر قلب پاك پيامبرش نازل كرده است، و همان گونه كه در جهان تكوين مالك و مربى اوست، در جهان تشريع نيز هر چه هست از ناحيه او مىباشد.
(آيه 81)- سپس مىافزايد: «آيا اين سخن را [- قرآن را با اوصافى كه گفته شد] سست و كوچك مىشمريد»؟! (أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ).
در حالى كه نشانههاى صدق و حقانيت از آن به خوبى آشكار است و بايد كلام خدا را با نهايت جديت پذيرفت و به عنوان يك واقعيت بزرگ با آن رو برو شد.
(آيه 82)- در اين آيه مىفرمايد: «و به جاى شكر روزيهائى كه به شما داده شده آن را تكذيب مىكنيد»؟ (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ).
امیرحسین
09-07-2011, 01:25 PM
(آيه 83)- هنگامى كه جان به گلوگاه مىرسد! از لحظات حساسى كه آدمى را سخت در فكر فرو مىبرد، لحظه احتضار و پايان عمر انسانهاست، در آن لحظه كه كار از كار گذشته، و اطرافيان مأيوس و نوميد به شخص محتضر نگاه مىكنند، و مىبينند همچون شمعى كه عمرش پايان گرفته آهسته آهسته خاموش مىشود، با زندگى وداع مىگويد، و هيچ كارى از دست هيچ كس ساخته نيست.
قرآن مجيد در تكميل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منكران و مكذبان، ترسيم گويائى از اين لحظه كرده، مىگويد: «پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مىرسد» توانائى بازگرداندن آن را نداريد؟! (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).
(آيه 84)- «و شما در اين حال نظاره مىكنيد» و كارى از دستتان ساخته نيست (وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ).
مخاطب در اينجا اطرافيان محتضرند، از يكسو نظاره حال او را مىكنند، و از سوى ديگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مىنمايند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چيز و بودن مرگ و حيات در دست او، و نيز مىدانند خودشان هم چنين سرنوشتى را در پيش دارند.
(آيه 85)- سپس مىافزايد: «و ما از شما به او نزديكتريم (و فرشتگان ما كه آماده قبض روح او هستند نيز نزديكتر از شما مىباشند) ولى شما نمىبينيد» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ).
ما به خوبى مىدانيم در باطن جان محتضر چه مىگذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپاست؟ و مائيم كه فرمان قبض روح او را در سر آمد معينى صادر كردهايم، ولى شما تنها ظواهر حال او را مىبينيد، و از چگونگى انتقال او از اين سرا به سراى ديگر بىخبريد.
به هر حال نه تنها در اين موقع بلكه در همه حال خداوند از همه كس به ما نزديكتر است حتى او نزديكتر از ما به ماست.
(آيه 86)- سپس براى تأكيد بيشتر، و روشن ساختن همين حقيقت، مىافزايد:
«اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمىشويد ...» (فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ).
(آيه 87)- «پس آن (روح) را باز گردانيد اگر راست مىگوئيد» (تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
اين ضعف و ناتوانى شما دليلى است بر اين كه مالك مرگ و حيات ديگرى است، و پاداش و جزا در دست اوست، و اوست كه مىميراند و زنده مىكند.
امیرحسین
09-07-2011, 01:25 PM
(آيه 88)- سر انجام نيكوكاران و بدكاران! قرآن در اينجا يك نوع جمعبندى از آيات آغاز سوره و آيات اخير مىكند، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مىگيرند مجسم مىسازد كه چگونه بعضى در نهايت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مىپوشند، و جمعى ديگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مىدهند؟
نخست مىفرمايد: كسى كه در حالت احتضار و واپسين لحظات زندگى قرار مىگيرد «پس اگر او از مقربان باشد ...» (فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ).
(آيه 89)- «در روح و ريحان و بهشت پرنعمت است» (فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ).
«روح» و «ريحان» الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و بركت الهى مىگردد.
(آيه 90)- سپس مىافزايد: «اما اگر از اصحاب يمين باشد» (وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ).
همان مردان و زنان صالحى كه نامه اعمالشان به نشانه پيروزى و قبولى به دست راستشان داده مىشود.
(آيه 91)- به او گفته مىشود: «سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب يمينند» (فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ).
به اين ترتيب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنيا سلام يارانش را به او مىرسانند، همان گونه كه در آيه 26 همين سوره در توصيف اهل بهشت خوانديم: «إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً».
(آيه 92)- سپس به سراغ گروه سوم مىرود كه در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال ياد شده بود، مىفرمايد: «اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد» (وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ).
تعبير «مكذّبين ضالّين» مىتواند اشاره به اين نكته باشد كه در ميان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممكن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تكذيب كنندگان لجوج و معاند حتما گرفتار عذاب الهى مىشوند.
امیرحسین
09-07-2011, 01:26 PM
(آيه 93)- «با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن) از او پذيرايى مىشود»! (فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ).
«و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است» (وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ).
آرى! در همان آستانه مرگ نخستين عذابهاى الهى را مىچشند و طعم تلخ كيفرهاى قيامت در قبر و برزخ در كام جانشان فرو مىرود.
(آيه 94)- و در پايان اين سخن، مىافزايد: «اين مطلب حق و يقين است» (إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ).
«هذا» اشاره به احوال گروههاى سهگانهاى است كه قبلا ذكر شده.
(آيه 95)- «حال كه چنين است: «پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن» و او را منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ).
تعبير به «فسبّح» (پس تسبيح كن) اشاره به اين حقيقت است كه آنچه در باره اين گروههاى سه گانه گفته شد عين عدالت است، و بنابر اين خداوندت را از هرگونه ظلم و بىعدالتى پاك و منزه بشمار، و يا اين كه اگر مىخواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هر گونه شرك و بىعدالتى كه لازمه انكار قيامت است پاك و منزه بدان.
بسيارى از مفسران نقل كردهاند كه پس از نزول اين آيه پيامبر فرمود: «آن را در ركوع خود قرار دهيد» سبحان ربّى العظيم بگوئيد.
«پايان سوره واقعه»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.