توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره طور [52]
امیرحسین
09-01-2011, 12:56 PM
سوره طور [52]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 49 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره نيز از سورههائى است كه سنگينى بحثهاى آن روى مسأله معاد و سرنوشت نيكان و پاكان از يكسو، و بدان و مجرمان در آن روز عظيم از سوى ديگر است.
و روى هم رفته مىتوان محتواى اين سوره را به شش بخش تقسيم كرد.
1- آيات نخستين سوره كه با سوگندهاى پى در پى شروع مىشود بحث از عذاب الهى و نشانههاى قيامت و آتش دوزخ و كيفر كافران مىكند (آيه 1 تا 16).
2- بخش ديگرى از اين سوره نعمتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قيامت كه در انتظار پرهيزكاران است مشروحا برمىشمرد، و يكى را پس از ديگرى مورد توجه قرار مىدهد، و در حقيقت به غالب نعمتهاى بهشتى در اين بخش از سوره اشاره شده است (آيه 17 تا 28).
3- در بخش ديگرى از اين سوره از نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن مىگويد، و اتهاماتى را كه دشمنان براى او ذكر مىكردند برمىشمرد، و بطور فشرده به آن پاسخ مىدهد (آيه 29 تا 34).
4- در بخش ديگر سخن از توحيد است، و با استدلالى روشن اين مسأله را تعقيب مىكند (آيه 35 تا 43).
5- در بخش ديگر سوره باز به مسأله معاد و پارهاى از مشخصات روز قيامت باز مىگردد (آيه 44 تا 47).
6- سر انجام در آخرين بخش سوره كه دو آيه بيشتر نيست با دستوراتى به پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله در زمينه صبر و استقامت و تسبيح و حمد پروردگار و وعده حمايت او از سوى خداوند بحثهاى گذشته را پايان مىبخشد.
نامگذارى اين سوره به «طور» به تناسب نخستين آيه آن است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى آمده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هر كس سوره طور را بخواند بر خداست كه او را از عذابش ايمن سازد، و او را در بهشتش متنعم دارد».
و در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه سوره طور را تلاوت كند خداوند، خير دنيا و آخرت را براى او جمع مىكند».
روشن است كه اين همه اجر و پاداش عظيم در دنيا و آخرت از آن كسانى است كه اين «تلاوت» را وسيلهاى براى «تفكر»، و آن را نيز به نوبه خود وسيلهاى در راه «عمل» قرار دهند.
امیرحسین
09-01-2011, 12:57 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- اين سوره يكى ديگر از سورههائى است كه با سوگند شروع مىشود، سوگندهائى براى بيان يك واقعيت مهم يعنى مسأله قيامت و معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال انسانها.
مىفرمايد: «سوگند به كوه طور» (وَ الطُّورِ).
«طور» در لغت به معنى «كوه» است، ولى با توجه به اين كه اين كلمه در ده آيه از قرآن مجيد مطرح شده كه در نه مورد سخن از «طور سينا» همان كوهى كه در آنجا وحى بر موسى نازل مىشد به ميان آمده، معلوم مىشود كه در آيه مورد بحث نيز منظور همان معنى است.
(آيه 2)- «و سوگند به كتابى كه نوشته شده است ...» (وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ).
به تناسب سوگندى كه قبل از آن آمده اين تعبير يا اشاره به تورات است و يا همه كتب آسمانى.
(آيه 3)- «در صفحهاى گسترده» (فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ).
در اين آيه نيز سوگند به كتابى خورده شده كه بر صفحهاى از بهترين صفحات نگاشته شده و در عين حال باز و گسترده است و نه پيچيده!
(آيه 4)- «و سوگند به بيت المعمور» (وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ).
«بيت المعمور» را بعضى به «كعبه» و خانه خدا در زمين تفسير كردهاند كه به وسيله زوار و حاجيان همواره معمور و آباد است، و مىدانيم نخستين خانهاى است كه براى عبادت، در روى زمين ساخته و آباد شده است.
(آيه 5)- «و سقف برافراشته» (وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ).
منظور از «سقف مرفوع» آسمان است، چرا كه در آيه 32 سوره انبياء مىخوانيم: «ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم».
تعبير به «سقف» ممكن است از اين نظر باشد كه ستارگان و كرات آسمانى آن چنان سراسر آسمان را پوشاندهاند و به سقفى مىمانند، و نيز ممكن است اشاره به «جوّ اطراف زمين» باشد كه قشر فشردهاى از هوا همچون سقف محكمى اطراف آن را فراگرفته و آن را در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زيانبار كيهانى به خوبى حفظ مىكند.
امیرحسین
09-01-2011, 12:57 PM
(آيه 6)- «و (سوگند به) درياى مملوّ و برافروخته»! (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ).
«مسجور» به معنى «برافروخته» است چنانكه در آيه 71 و 72 سوره مؤمن مىخوانيم: «آنها را در آب سوزان مىكشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد».
اين درياى برافروخته يا همين اقيانوسهاى كره زمين ما است كه در آستانه قيامت، برافروخته مىشود و سپس منفجر مىگردد.
و يا دريائى از مواد مذاب كه در دل كره زمين است و ممكن است آيه فوق قسم به هر دو باشد، چرا كه هر دو از آيات خداوند و شگفتيهاى بزرگ اين جهان است.
قابل توجه اين كه در ارتباط مفهوم اين پنج سوگند با يكديگر چنين به نظر مىرسد كه سه سوگند نخست رابطه نزديكى با يكديگر دارند چرا كه همه از وحى و خصوصيات آن سخن مىگويند «كوه طور» محل نزول وحى بود، و «كتاب مسطور» نيز اشاره به كتاب آسمانى است، خواه تورات باشد يا قرآن، و «بيت المعمور» محل رفت و آمد فرشتگان و پيك وحى خداست.
و اما دو سوگند ديگر از آيات «تكوينى» سخن مىگويد- در برابر سه سوگند نخست كه از آيات «تشريعى» سخن مىگفت- اين دو سوگند يكى اشاره به مهمترين نشانه توحيد يعنى آسمان با عظمت است، و ديگرى به يكى از نشانههاى مهم معاد كه در آستانه رستاخيز رخ مىدهد.
بنابر اين «توحيد»، «نبوت» و «معاد» در اين پنج سوگند جمع است.
(آيه 7)- سپس در اينجا قرآن به بيان موضوعى كه سوگندهاى فوق به خاطر آن ياد شده اشاره كرده، مىفرمايد: «عذاب پروردگارت واقع مىشود» (إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ).
(آيه 8)- «و چيزى از آن مانع نخواهد بود» (ما لَهُ مِنْ دافِعٍ).
كوتاه سخن اين كه: سوگندهاى پنج گانه كه بر محور قدرت خداوند در عالم «تكوين» و «تشريع» دور مىزند بيانگر اين است كه چنين كسى به خوبى قادر است مردگان را بار ديگر به زندگى و حيات بازگرداند، و قيامت را برپا كند، اين همان چيزى است كه سوگندها به خاطر آن ياد شده، همانگونه كه در دو آيه فوق خوانديم.
امیرحسین
09-01-2011, 12:58 PM
(آيه 9)- در آيات گذشته اشاره سر بستهاى به عذاب الهى در قيامت شده بود، در اينجا كه توضيح و تفسيرى بر اين معنى است بعضى از ويژگيهاى روز قيامت را بازگو مىكند، و سپس كيفيت عذاب تكذيب كنندگان را.
مىفرمايد: اين عذاب الهى «در آن روزى است كه آسمان (كرات آسمانى) به شدت به حركت در مىآيد» (يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً).
بدين ترتيب در آستانه قيامت نظام حاكم بر كرات آسمانى بر هم مىريزد آنها از مدارات خود منحرف مىشوند، و به هر سو رفت و آمد مىكنند، سپس درهم نور ديده مىشوند، و به جاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا بر پا مىشود، چنانكه آيه 104 سوره انبياء مىگويد: «روزى كه آسمان را همچون طومار در هم مىپيچيم».
و در آيه 48 سوره ابراهيم مىخوانيم: «روزى كه اين زمين به زمينى ديگر و آسمانها به آسمان ديگرى تبديل مىشود».
(آيه 10)- سپس مىافزايد: «و (روزى كه) كوهها از جا كنده و متحرك مىشوند»! و به شهادت آيات ديگر قرآن سپس متلاشى مىگردند (وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً).
اينها همه اشاره به آن است كه اين دنيا و تمام پناهگاههاى آن در هم كوبيده مىشود، جهانى نو، با نظاماتى نوين جاى آن را مىگيرد و انسان در برابر نتايج اعمال خويش، قرار خواهد گرفت.
(آيه 11)- لذا در اين آيه مىافزايد: چون چنين است «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان»! (فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ).
آرى! در حالى كه وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان، همگان را فرا گرفته، وحشت عظيمترى به سراغ «مكذّبين» مىآيد كه همان عذاب الهى است چرا كه «ويل» اظهار تأسف و اندوه است بر وقوع يك حادثه نا مطلوب.
(آيه 12)- سپس به معرفى اين مكذّبين پرداخته، مىفرمايد: «همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند» (الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ).
آيات قرآن را «دروغ»، و معجزات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را «سحر» مىخوانند، و آورنده آن را «مجنون» مىشمرند، همه حقايق را به بازى گرفته، و به سخريه و استهزا در برابر آنها مىپردازند.
«خوض» به معنى ورود در سخنان باطل است، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است.
امیرحسین
09-01-2011, 12:58 PM
(آيه 13)- بار ديگر براى معرفى آن روز و بيان سرنوشت اين مكذبان به توضيح ديگرى پرداخته، مىافزايد: «در آن روز كه آنها را به زور به سوى آتش دوزخ مىرانند»! (يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا).
(آيه 14)- به آنها مىگويند: «اين همان آتشى است كه آن را انكار مىكرديد»! (هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ).
(آيه 15)- و نيز به آنها گفته مىشود: «آيا اين سحر است يا شما نمىبينيد»؟
(أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ).
شما پيوسته در دنيا مىگفتيد: آنچه محمد آورده سحر است، او از طريق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افكنده تا حقايق را نبينيم، عقل ما را مىربايد و امورى را به نام «معجزه» به ما معرفى مىكند، و سخنانى را به عنوان «وحى الهى» براى ما مىخواند، اما اينها همه بى اساس است، و چيزى جز سحر نيست.
لذا روز قيامت به عنوان سرزنش و توبيخ به هنگامى كه آتش دوزخ را با چشم مىبينند و حرارت آن را لمس مىكنند به آنها گفته مىشود: «آيا اينها سحر است؟ يا پرده بر چشم شما افكنده شده»؟!
(آيه 16)- همچنين به آنها گفته مىشود: «در آن (آتش) وارد شويد، و بسوزيد، مىخواهيد صبر كنيد، يا نكنيد، براى شما يكسان است» (اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ).
«چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مىشويد» (إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آرى! اين اعمال خودتان است كه به سوى شما بازگشته، و پاپيچ شما شده است، بنابر اين جزع و فزع و آه و ناله و بىتابى تأثيرى ندارد.
اين آيه تأكيد مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و بازگشت آن به سوى انسان و نيز تأكيد مجددى است بر مسأله عدالت پروردگار، چرا كه آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناك چيزى جز نتيجه اعمال خود انسانها و اشكال تبدّل يافته آن نيست.
امیرحسین
09-01-2011, 12:59 PM
(آيه 17)- پاداش پرهيزكاران! به دنبال بحثهائى كه در آيات قبل، پيرامون كيفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناك آنها گذشت در اينجا به نقطه مقابل آنها يعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بىكران مؤمنان و پرهيزكاران اشاره مىكند، تا در يك مقايسه روشن موقعيت هر كدام واضحتر شود.
نخست مىگويد: «ولى پرهيزكاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ).
تعبير به «متقين» (پرهيزكاران) به جاى «مؤمنين» به خاطر آن است كه اين عنوان هم ايمان را در بردارد، و هم جنبههاى عمل صالح را، بخصوص اين كه «تقوا» در يك مرحله مقدمه و پايه ايمان است.
(آيه 18)- سپس به تأثير اين نعمتهاى بزرگ بر روحيه بهشتيان اشاره كرده، مىگويد: «و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند» و سخنان شيرين و دلپذير در اين باره مىگويند (فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
آرى! از خوشحالى در پوست نمىگنجند، پيوسته با هم مزاح مىكنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است، و آرامش فوق العادهاى را احساس مىكنند.
بخصوص اين كه: خدا به آنها اطمينان خاطر در برابر مجازات داده «و آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است» (وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ).
اين جمله دو معنى مىتواند داشته باشد: نخست بيان نعمت مستقلى در مقابل نعمتهاى ديگر پروردگار، ديگر اين كه: دنباله كلام سابق باشد يعنى بهشتيان از دو چيز مسرورند، نخست به خاطر نعمتهائى كه خداوند به آنها داده، و ديگر به خاطر عذابهائى كه از آنها دور ساخته است.
امیرحسین
09-01-2011, 12:59 PM
(آيه 19)- بعد از اين اشاره اجمالى و سر بسته، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهيزكاران در بهشت به شرح آنها پرداخته، چنين مىگويد به آنها گفته مىشود:
«بخوريد و بياشاميد گوارا»! (كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً).
«اينها در برابر اعمالى است كه انجام مىداديد»! (بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبير به «هنيئا» (گوارا) اشاره به اين است، كه خوردنيها و نوشيدنيهاى بهشتى هيچ گونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى اين جهان نيست كه گاه مختصر كم و زياد در آن، بيمارى و ناراحتى به دنبال مىآورد.
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گواراست، اما اين كه فرشتگان به بهشتيان مىگويند گوارا باد خود لطف و گوارائى ديگرى است.
(آيه 20)- سپس به نعمت ديگرى اشاره كرده، مىفرمايد: «اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مىكنند» (مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ).
و از لذت انس با دوستان و مؤمنان ديگر بهره فراوان مىگيرند كه اين لذتى است معنوى ما فوق بسيارى از لذتها.
سپس مىافزايد: «و حور العين را به همسرى آنها در مىآوريم» (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ).
امیرحسین
09-01-2011, 12:59 PM
(آيه 21)- آيات فوق بخشى از نعمتهاى «مادى» و «معنوى» بهشتيان را بازگو كرد، ولى به اين اكتفا نمىكند، و بخش ديگرى از مواهب معنوى و مادى را نيز بر آن مىافزايد: «كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنها ايمان اختيار كردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مىكنيم، و از (پاداش) عملشان چيزى نمىكاهيم» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ).
اين نيز خود يك نعمت بزرگ است كه انسان، فرزندان با ايمان و مورد علاقهاش را در بهشت در كنار خود ببيند، و از انس با آنها لذت برد، بىآنكه از اعمال او چيزى كاسته شود.
اين گونه افراد اگر از نظر عمل كوتاهى و تقصيراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مىبخشد و ترفيع مقام مىدهد، و به درجه آنان مىرساند، و اين موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان.
و در پايان آيه مىافزايد: «و هر كس در گرو اعمال خويش است» (كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ).
يعنى اعمال هر كسى ملازم و همراه اوست، و هرگز از او جدا نمىشود، خواه عمل نيك باشد يا بد!
بنابر اين تعجب ندارد كه از اعمال پرهيزكاران و پاداش آنها چيزى كاسته نشود، چرا كه اين اعمال همه جا با انسان است، و اگر خداوند لطف و تفضلى در باره فرزندان متقين مىكند، و آنها را به پرهيزكاران در بهشت ملحق مىسازد اين به معنى آن نيست كه از پاداش اعمال آنها چيزى كاسته شود.
امیرحسین
09-01-2011, 01:00 PM
(آيه 22)- در آيات گذشته به نه بخش از مواهب بهشتيان اشاره شد، و در ادامه آنها به پنج قسمت ديگر اشاره مىكند، به گونهاى كه از مجموع به خوبى استفاده مىشود آنچه لازمه آرامش و آسايش و لذت و سرور و شادى است، براى آنها در بهشت فراهم است.
نخست به دو قسمت از غذاى بهشتيان اشاره كرده، مىفرمايد: «و همواره از انواع ميوهها و گوشتها- از هر نوع كه بخواهند- در اختيارشان مىگذاريم» (وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ).
«أَمْدَدْناهُمْ» به معنى ادامه و افزايش اعطاء است، يعنى ميوهها و غذاهاى بهشتى آن چنان نيست كه با تناول كردن كمبودى پيدا كند، و يا مثل ميوههاى دنيا كه در فصول سال نوسان زيادى دارد تغييرى در آن حاصل شود، بلكه هميشگى و جاودانى و مستمر است.
تعبير «مِمَّا يَشْتَهُونَ» (از آنچه بخواهند) نشان مىدهد كه بهشتيان در انتخاب نوع و كميت و كيفيت اين ميوهها و غذاها، كاملا آزادند، هر آنچه بخواهند در اختيار دارند.
البته غذاهاى بهشتى منحصر به اين دو نيست ولى اينها دو غذاى مهمند.
مقدم داشتن «فاكهة» (ميوهها) بر «لحم» (گوشتها) اشارهاى است به برترى «ميوهها» بر «گوشتها».
(آيه 23)- سپس به مشروبات گواراى بهشتيان اشاره كرده، مىافزايد: «آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را كه نه بيهودهگوئى در آن است و نه گناه از يكديگر مىگيرند» (يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ).
شرابى است گوارا و لذتبخش، نشاط آفرين و روحپرور، خالى از هر گونه تخدير و فساد عقل، و به دنبال آن بيهودهگوئى و گناه هرگز نيست، بلكه سراسر هوشيارى و لذت جسمى و روحانى است.
جمله «يتنازعون» اشاره به آن است كه بهشتيان به عنوان شوخى و مزاح و افزايش سرور و انبساط جامهاى «شراب طهور» را از دست يكديگر مىكشند و مىنوشند.
امیرحسین
09-01-2011, 01:00 PM
(آيه 24)- سپس به چهارمين نعمت كه نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته، مىگويد: «و پيوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مىكنند كه همچون مرواريدهاى درون صدفند»! (وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ).
«مرواريد در درون صدف» به قدرى تازه و شفاف و زيباست كه حد ندارد هر چند در بيرون صدف نيز قسمت زيادى از زيبائى خود را حفظ مىكند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دستها هر چه باشد از صفاى آن مىكاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زيبا و سفيد چهره و با صفا هستند كه گوئى مرواريدهائى در صدفند! گر چه در بهشت نيازى به خدمتكار نيست، و هر چه بخواهند در اختيار آنها قرار مىگيرد، ولى اين خود احترام و اكرام بيشترى براى بهشتيان است.
در حديثى آمده است كه از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله سؤال كردند اگر خدمتگذار همچون مرواريد در صدف باشد، مخدوم يعنى مؤمنان بهشتى چگونهاند فرمود:
«برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر ساير كواكب است».
(آيه 25)- و آخرين نعمت در اين سلسله همان نعمت آرامش كامل و اطمينان خاطر از هر گونه عذاب و كيفر است، چنانكه در اين آيه مىفرمايد: «در اين هنگام رو به يكديگر كرده (از گذشته) سؤال مىكنند» و آن را با وضع بهشت مقايسه كرده لذت مىبرند (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ).
(آيه 26)- «مىگويند: ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم» مبادا گناهان آنها دامن ما را بگيرد (قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ).
با اين كه در ميان خانواده خود زندگى مىكرديم و بايد احساس امنيت كنيم باز ترسان بوديم، از اين بيم داشتيم كه حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد. از اين بيم داشتيم كه فرزندان و خانواده ما راه خطا پيش گيرند، و در وادى ضلالت، گمراه و سرگردان شوند.
و ازين بيم داشتيم كه دشمنان سنگدل، ما را غافلگير سازند و عرصه را بر ما تنگ كنند.
امیرحسین
09-01-2011, 01:00 PM
(آيه 27)- «اما خداوند بر ما منت نهاد (و رحمت واسعه او شامل حال ما شد) و از عذاب كشنده ما را حفظ كرد»! (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ).
آرى! پروردگار مهربان، ما را از زندان دنيا با تمام وحشتهايش نجات بخشيد، و در كانون نعمتهايش، يعنى بهشت، جاى داد.
(آيه 28)- بهشتيان در آخرين سخنى كه از آنها در اينجا نقل شده به اين واقعيت اعتراف مىكنند كه نيكوكار و رحيم بودن خدا را در آنجا از هر زمان ديگر، بيشتر احساس مىكنند.
مىگويند: «ما از پيش او را مىخوانديم (و مىپرستيديم) كه اوست نيكوكار و مهربان»! (إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ).
ولى در اينجا به واقعيت و عمق اين صفات بيشتر پى مىبريم كه چگونه در مقابل اعمال ناچيز ما اين همه نيكى كرده، و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است.
امیرحسین
09-01-2011, 01:01 PM
(آيه 29)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و پنج آيه بعد در روايتى آمده است قريش در «دار النّدوه» «1» اجتماع كردند، تا براى جلوگيرى از دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مىشد چارهاى بينديشند.
يكى از مردان قبيله «بنى عبد الدار» گفت: ما بايد منتظر باشيم كه او بميرد، زيرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنيا خواهد رفت، همان گونه كه «زهير» و «نابغه» و «اعشى» (سه نفر از شعراى جاهليت) از دنيا رفتند (و بساطشان برچيده شد و بساط محمّد نيز با مرگش برچيده خواهد شد) اين را گفتند و پراكنده شدند، آيات مورد بحث نازل گشت و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
در آيات گذشته، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهيزكاران آمده بود، و در اينجا بخشى از عذابهاى دردناك دوزخيان.
نخست مىفرمايد: حال كه چنين است «پس تذكر ده» (فَذَكِّرْ).
چرا كه دلهاى حقطلبان با شنيدن اين سخنان، آمادهتر مىشود، و هنگام آن رسيده است كه سخنان حق را براى آنها بيان كنى.
سپس به ذكر اتهامات و نسبتهاى ناروائى كه دشمنان لجوج و معاند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدادند پرداخته، مىفرمايد: «به لطف پروردگارت (و به بركت نعمتهايش) تو كاهن و مجنون نيستى»! (فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ).
قريش براى پراكنده ساختن مردم از اطراف پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله اين تهمتها را به او مىبستند، و عجب اين كه به تضاد اين دو وصف نيز واقف نبودند، زيرا كاهنان افراد هوشيارى بودند، بر خلاف مجنون، و جمع اين دو افترا در آيه فوق شايد اشاره به همين پراكندهگوئى آنها باشد.
__________________________________________________
(1) «دار الندوة» خانه «قصى بن كلاب» جدّ معروف عرب بود، كه براى مشاوره در امور مهم در آن جمع مىشدند و به مشورت مىپرداختند، اين خانه در كنار خانه خدا قرار داشت، و در آن به سوى «كعبه» باز مىشد، و مركزيت آن براى مجالس مشاوره از زمان خود قصى بن كلاب بود.
امیرحسین
09-01-2011, 01:02 PM
(آيه 30)- سپس به سومين اتهام پرداخته- كه آن نيز با صفات گذشته در تضاد است- مىفرمايد: «بلكه آنها مىگويند: او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مىكشيم» (أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ).
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مىكند، كمى صبر كنيد تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پيچيده شود، و در طاق نسيان قرار گيرد، آن روز ما راحت خواهيم شد!
(آيه 31)- به هر حال آنها به اين دلخوش مىكردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در هم پيچيده شود، و آنها به گمان خود از اين مشكل بزرگى كه دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى يابند.
قرآن با يك جمله پرمعنى و تهديدآميز به اين كوردلان معاند پاسخ مىدهد و مىفرمايد: «بگو: انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مىكشم»! شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى! (قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ).
(آيه 32)- سپس آنها را مورد شديدترين سرزنشها قرار داده، مىگويد: «آيا عقلهايشان آنان را به اين اعمال دستور مىدهد يا قومى طغيانگرند»؟ (أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
اين گونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نيست، بلكه سر چشمه همه آنها روح عصيان و طغيانگرى است كه بر اين افراد غالب است.
(آيه 33)- بار ديگر به يكى ديگر از تهمتهاى آنها كه در حقيقت چهارمين تهمت در اين سلسله اتهامات محسوب مىشود اشاره كرده، مىافزايد: «يا مىگويند: قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنان ايمان ندارند» (أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ).
امیرحسین
09-01-2011, 01:07 PM
(آيه 34)- ولى قرآن مجيد پاسخ دندانشكنى به آنها داده، مىفرمايد: «اگر راست مىگويند (كه اين كلام بشر است، و ساخته و پرداخته فكر انسان پس آنها نيز) سخنى همانند آن بياورند» (فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ).
شما هم انسانيد و به گفته خود داراى هوش سرشار، و قدرت بيان، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن، چرا گويندگان و متفكران شما قادر نيستند سخنى همانند آن بياورند؟! جمله «فليأتوا» (پس بياورند ...) به اصطلاح امر تعجيزى است، و هدف آن است كه عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد، و اين همان چيزى است كه در علم كلام و عقائد از آن تعبير به «تحدّى» مىكنند، يعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات.
اين يكى از آياتى است كه به روشنى اعجاز قرآن را روشن مىكند، و مفهوم آن مخصوص معاصران پيامبر نيست، بلكه تمام كسانى كه در همه قرون و اعصار مىگويند قرآن سخن بشر است، و بر خدا افترا بسته شده، آنها نيز مخاطب به اين خطابند كه اگر راست مىگويند سخنى همانند آن بياورند.
اين نداى قرآن در اين آيه و آيات مشابه همواره بلند بوده است، و در طى چهارده قرن كه از بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگذرد كسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گويد و اين عجز عمومى گواه زنده اصالت اين وحى آسمانى است.
امیرحسین
09-01-2011, 01:07 PM
(آيه 35)- راستى حرف حساب شما چيست؟! قرآن همچنان ادامه بحث استدلالى گذشته در برابر منكران قرآن و نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قدرت پروردگار را با يازده سؤال پى در پى ادامه مىدهد، نخست از مسأله آفرينش شروع كرده، مىگويد: «يا آنها بىهيچ آفريده شدهاند يا خود خالق خويشتند»؟! (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ).
اين عبارت كوتاه و فشرده در حقيقت اشاره به «برهان معروف علّيت» است كه در فلسفه و كلام براى اثبات وجود خداوند آمده است، و آن اين كه عالمى كه در آن زندگى مىكنيم بدون شك حادث است زيرا دائما در حال تغيير است، و آنچه در حال تغيير و دگرگونى است در معرض حوادث است، و چيزى كه در معرض حوادث است محال است قديم و ازلى باشد.
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه اگر حادث است از سه حال بيرون نيست:
1- بدون علت به وجود آمده است.
2- خود علت خويشتن است.
3- اين جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است كه هستيش از درون ذات پاك اوست.
باطل بودن دو احتمال نخست معلوم است، زيرا وجود معلول بدون علت محال است، و گر نه هر چيز در هر شرائطى بايد به وجود آيد، در حالى كه چنين نيست.
احتمال دوم كه چيزى خودش را به وجود آورد نيز محال است، زيرا مفهومش اين است كه قبل از وجودش موجود باشد، و اين اجتماع نقيضين است.
بنابر اين راهى جز قبول احتمال سوم يعنى خالقيت واجب الوجود باقى نمىماند.
امیرحسین
09-01-2011, 01:08 PM
(آيه 36)- اين آيه به سؤال ديگرى كه در باره ادعائى كه در مرحله پائينتر قرار دارد پرداخته، مىگويد: «آيا آنها آسمانها و زمين را آفريدهاند»؟ (أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
اگر بىعلت به وجود نيامدهاند، و نيز خود علت خويش نبودهاند، آيا آنها واجب الوجود و خالق آسمانها و زمينند؟ و اگر مبدأ عالم هستى نيستند آيا خداوند امر خلقت آسمان و زمين را به آنها واگذارده؟ و به اين ترتيب مخلوقى هستند كه خود فرمان خلقت دارند؟
مسلما آنها هرگز نمىتوانند چنين ادعاى باطلى كنند، لذا در دنباله همين سخن مىافزايد: «بلكه آنها (جوياى) يقين نيستند» (بَلْ لا يُوقِنُونَ).
آرى آنها دنبال بهانهاى براى فرار از ايمانند.
(آيه 37)- و اگر مدعى اين امور نيستند و در امر خلقت نصيبى ندارند «آيا خزائن پروردگارت نزد آنهاست»؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ).
تا هر كس را بخواهند «نعمت نبوت و علم و دانش» يا ارزاق ديگر بخشند، و از هر كس بخواهند دريغ دارند.
«يا بر همه چيز عالم سيطره دارند»؟! (أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ).
آنها هرگز نمىتوانند ادعا كنند كه خزينهدار پروردگارند، و نه سلطهاى بر امر تدبير اين جهان دارند، چرا كه ضعف و زبونى آنها در برابر يك حادثه، يك بيمارى و حتى يك حشره ناچيز، و همچنين نياز آنها به ابتدائىترين وسائل زندگى، بهترين دليل بر نفى اين قدرتها از آنهاست، تنها هواى نفس و جاهطلبى و خودخواهى و تعصب و لجاج است كه آنها را به انكار حقايق كشيده.
«مصيطرون» اشاره به «ارباب انواع» است كه جزء خرافات پيشينيان مىباشد، آنها معتقد بودند كه هر نوع از انواع جهان اعم از انسان و انواع حيوانات و گياهان و غير آنها داراى مدبر و مربى خاصى است كه آن را ربّ النوع آن مىناميدند، و خدا را «ربّ الأرباب» خطاب مىكردند، اين عقيده شركآميز از نظر اسلام مردود است، و در آيات قرآن تدبير همه جهان از آن خدا معرفى شده و او را «ربّ العالمين» مىخوانيم.
امیرحسین
09-01-2011, 01:08 PM
(آيه 38)- مسلم است نه منكران نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مشركان عصر جاهليت، و نه غير آنها، مدعى هيچ يك از امور پنجگانه فوق نبودند، لذا در اين آيه به مرحله ديگرى پرداخته، مىگويد: «آيا نردبانى دارند كه (به آسمان بالا مىروند) و به وسيله آن اسرار وحى را مىشنوند»؟! (أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ).
و از آنجا كه ممكن بود آنها مدعى آگاهى از اسرار آسمان شوند قرآن بلافاصله از آنها مطالبه دليل كرده، مىگويد: «هر كسى از آنها اين ادعا را دارد (و مىگويد:
اسرار الهى را از طريق صعود به آسمان مىشنوم) دليل روشنى بياورد» (فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ).
مسلما اگر چنين ادعائى داشتند از حدود حرف تجاوز نمىكرد و هرگز دليلى بر اين مطلب نداشتند.
(آيه 39)- سپس مىافزايد: آيا اين نسبت ناروا را كه به فرشتگان مىدهند و مىگويند: آنها دختران خدا هستند قابل قبول است؟ «آيا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران» كه فرشتگان را دختران خدا مىناميد! (أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ).
اشاره به اين كه يكى از اعتقادات و افكار باطل آنها اين بود كه از دختران به شدت تنفر داشتند، و اگر با خبر مىشدند كه همسرشان دخترى آورده چهره آنها از شدت اندوه و شرم سياه مىشد، ولى با اين حال فرشتگان را دختران خدا مىخواندند! بديهى است دختر و پسر از نظر ارزش انسانى با هم تفاوتى ندارند، و تعبير آيه فوق از قبيل استدلال به عقيده باطل طرف مخالف بر ضد خود اوست.
(آيه 40)- سپس از اين مرحله نيز تنزل كرده به ذكر يكى ديگر از امورى كه امكان دارد وسيله بهانهجوئى آنها شود اشاره كرده، مىفرمايد: «آيا تو از آنها پاداشى (در مقابل ابلاغ رسالت) مىطلبى كه در زير بار گران آن قرار دارند»! (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ).
امیرحسین
09-01-2011, 01:09 PM
(آيه 41)- دگر بار آنها را مورد سؤال قرار داده، مىگويد: «آيا اسرار غيب نزد آنهاست، و از روى آن مىنويسند»؟ (أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ).
اينها ادعا مىكنند پيامبر شاعرى است كه در انتظار مرگ او و از هم پاشيدن شيرازه زندگى او هستيم، و با مرگش همه چيز پايان مىگيرد و دعوتش به بوته فراموشى مىافتد.
آنها از كجا مىدانند كه بعد از وفات پيامبر زندهاند؟ اين غيب را چه كسى به آنها گفته؟
(آيه 42)- سپس به بيان احتمال ديگرى پرداخته، مىگويد: «آيا مىخواهند نقشه شيطانى براى تو بكشند؟ ولى بدانند خود كافران در دام اين نقشهها گرفتار مىشوند» و طرح خداوند بالاتر از طرح آنهاست! (أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ).
آيه فوق مطابق اين تفسير همانند آيه 54 سوره آل عمران است كه مىگويد:
«وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ و (يهود و دشمنان مسيح، براى نابودى او و آئينش) نقشه كشيدند و خداوند (براى حفظ او و آئينش) چارهجوئى كرد و خداوند بهترين چارهجويان است».
(آيه 43)- و بالاخره در آخرين پرسش از آنها مىپرسد: آيا آنها خيال مىكنند حامى و ياورى دارند»؟ يا معبودى غير خدا دارند»؟ كه قول يارى به آنها داده (أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ).
سپس مىافزايد: «منزه است خدا از آنچه همتاى او قرار مىدهند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ).
بنابر اين هيچ كس قادر به حمايت از آنها نيست.
به اين ترتيب آنها را در برابر يك بازپرسى عجيب و يك رشته سؤالات زنجيرهاى يازدهگانه قرار مىدهد، و مرحله به مرحله آنها را به عقبنشينى و تنزل از ادعاها وا مىدارد، و سپس تمام راههاى فرار را به روى آنها مىبندد، و در بنبست كامل قرار مىدهد.
امیرحسین
09-01-2011, 01:09 PM
(آيه 44)- به دنبال بحثى كه در آيات گذشته با مشركان و منكران لجوج آمد، بحثى كه براى هر انسان حقطلبى حقيقت را روشن مىساخت، در اينجا پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته، مىگويد: «آنها (چنان لجوجند كه) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان (براى عذابشان) سقوط مىكند مىگويند: (اشتباه مىكنيد، اين سنگ نيست) اين ابر متراكمى است» كه بر زمين فرو مىريزد! (وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ).
كسانى كه اين قدر لجوج باشند كه حقايق حسى را منكر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراكم تفسير كنند، با اين كه همه كس ابر را به هنگامى كه نزديك به زمين مىشود ديده كه چيزى جز مجموعه بخار نيست، چگونه اين بخار لطيف متراكم مىشود و تبديل به سنگ مىگردد؟
اين افراد تكليفشان در برابر حقايق معنوى روشن است.
(آيه 45)- لذا در اين آيه مىافزايد: «حال كه چنين است آنها را رها كن (و براى هدايت اين گروه لجوج پافشارى منما) تا روز مرگ خود را ملاقات كنند» و عذابهاى الهى را كه در انتظارشان است با چشم خود ببينند (فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ).
جمله «ذرهم» (آنها را رها كن) امرى است تهديدآميز و منظور از آن ترك اصرار بر تبليغ اين گونه افراد غير قابل هدايت است بنابر اين نه منافات با ادامه تبليغ در سطح عموم از سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد.
(آيه 46)- سپس به معرفى اين روز پرداخته، مىگويد: «روزى كه نقشههاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و (تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مىشود، و از هيچ سو) يارى نمىشوند» (يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ).
آرى! هر كس مىميرد قيامت صغراى او برپا مىشود و سر آغازى است براى پاداش و كيفرها كه بخشى جنبه برزخى دارد و بخش ديگرى در قيامت كبرى يعنى قيامت عمومى انسانها دامانشان را مىگيرد، و در هيچ يك از اين دو مرحله نه چارهجوئيها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى يار و ياورى وجود دارد.
امیرحسین
09-01-2011, 01:09 PM
(آيه 47)- در اين آيه مىافزايد: «آنها تصور نكنند كه فقط عذاب برزخ و قيامت در كار است بلكه «براى ستمگران عذابى قبل از آن است در (همين جهان) ولى بيشترشان نمىدانند» (وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
آرى! آنها در همين دنيا بايد در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پيشين باشند، مانند صاعقهها، زلزلهها، سنگهاى آسمانى و خشكسالى و قحطى و يا كشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحيد- همان گونه كه در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرك اتفاق افتاد، مگر اين كه بيدار شوند و توبه كنند و به سوى خدا باز آيند.
جمله «وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» اشاره به اين است كه آنها غالبا از عذابهائى كه در دنيا و آخرت در انتظارشان است بىخبرند و مفهومش اين است كه اقليتى از آنها از اين معنى آگاهند، و در عين حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مىورزند.
امیرحسین
09-01-2011, 01:11 PM
(آيه 48)- در اين آيه پيامبر را در مقابل اين همه كارشكنيها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مىكند، مىفرمايد: «در راه ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن» (وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ).
اگر تو را كاهن و مجنون و شاعر مىخوانند صبر كن، و اگر آيات قرآن را افتراهائى مىپندارند كه به خدا بسته شده است شكيبائى نما، و اگر در برابر اين همه براهين منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مىدهند استقامت به خرج ده، مبادا دلسرد و يا ضعيف و ناتوان شوى.
«زيرا تو در حفاظت كامل ما قرار دارى» (فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا).
ما همه چيز را مىبينيم و از همه چيز با خبريم و تو را تنها نخواهيم گذارد.
و از آنجا كه راز و نياز با خدا، و نيايش و عبادت او، و تسبيح و تقديس ذات پاك او، به انسان آرامش و نيرو مىبخشد به دنبال دستور صبر مىفرمايد:
«و هنگامى كه بر مىخيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ).
چه در سحرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فريضه، و چه بعد از قيام از هر مجلس باشد.
آرى! روح و جانت را به تسبيح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذكر او خوشبو كن، از ياد او مدد بگير، و براى مبارزه با كارشكنيهاى دشمن آماده شو! در حديثى آمده است پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هنگامى كه از مجلس برمىخاست مىفرمود: «سبحانك اللّهمّ و بحمدك اشهد ان لا اله الّا انت، استغفرك و اتوب اليك».
بعضى عرض كردند: اى رسول خدا! اين چه كلماتى است كه مىگوئى فرمود: «اينها كلماتى است كه جبرئيل به من آموخته و كفاره چيزى است كه در مجالس واقع مىشود».
(آيه 49)- سپس در آخرين آيه مىافزايد: همچنين «به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان» و طلوع صبح (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ).
زيرا عبادت و تسبيح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى ديگر
ى دارد، و از تظاهر و ريا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بيشتر مىباشد، چرا كه كارهاى مشغول كننده زندگى روزانه تعطيل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشيده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقيقت همزمان با وقتى است كه پيامبر به معراج رفت، و در مقام «قاب قوسين» در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نياز پرداخت.
«پايان سوره طور»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.