توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره ذاريات [51]
امیرحسین
08-31-2011, 08:38 PM
سوره ذاريات [51]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 60 آيه است.
محتواى سوره:
محور بحث در اين سوره در درجه اول، مسائل مربوط به معاد و رستاخيز و پاداش و كيفر مؤمنان و مجرمان است، و بطور كلى مىتوان گفت مباحث اين سوره بر پنج محور زير دور مىزند:
1- قسمت مهمى از آن را مباحث معاد تشكيل مىدهد يعنى آغاز و پايان سوره با معاد است.
2- بخش ديگرى از اين سوره ناظر به مسأله توحيد و آيات و نشانههاى خدا در نظام آفرينش است كه طبعا بحثهاى معاد را تكميل مىكند.
3- در بخش ديگر، از داستان فرشتگانى كه ميهمان ابراهيم (ع) شدند و مأمور درهم كوبيدن شهرهاى قوم لوط بودند بحث مىكند.
4- آيات ديگرى از اين سوره اشارات كوتاهى به داستان موسى (ع) و قوم عاد و ثمود و قوم نوح دارد.
5- و بالاخره قسمت ديگرى از اين سوره، مبارزه اقوام متعصب و لجوج را با انبياء گذشته بازگو كرده، و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله را كه در برابر مخالفين سر سخت قرار داشت از اين طريق دلدارى مىدهد، و دعوت به استقامت مىكند.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «هر كس سوره ذاريات را در روز يا شب بخواند خداوند وضع زندگى و معيشت او را اصلاح مىكند، روزى وسيعى به او مىدهد، و قبر او را با چراغى روشن مىسازد كه تا روز قيامت مىدرخشد»! كرارا گفتهايم تنها لقلقه زبان براى رسيدن به اين همه پاداش عظيم كافى نيست بلكه هدف تلاوتى است انديشه برانگيز، و انديشهاى عمل آفرين! ضمنا نامگذارى سوره به «ذاريات» به تناسب نخستين آيه اين سوره است.
امیرحسین
08-31-2011, 08:38 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- سوگند به طوفانها و ابرهاى باران زا! بعد از سوره «و الصّافات» اين دومين سورهاى است كه با سوگندهاى مكرّر آغاز مىشود، سوگندهائى پر معنى و تفكر آفرين، سوگندهائى بيدار كننده و آگاهىبخش.
جالب اين كه محتواى اين سوگندها ربط خاصى با مباحث رستاخيز دارد، و با ظرافت و زيبائى مخصوصى اين بحث مهم را از جوانب گوناگون تعقيب مىكند.
حقيقت اين است كه سوگندهاى قرآن كه تعداد آن زياد است يكى از چهرههاى اعجاز اين كتاب آسمانى و از زيباترين و درخشندهترين فرازهاى آن است كه شرح هر كدام در جاى خود خواهد آمد.
در آغاز اين سوره خداوند به پنج موضوع مختلف سوگند ياد كرده است.
نخست مىفرمايد: «سوگند به بادهائى كه (ابرها را) به حركت در مىآورند» (وَ الذَّارِياتِ ذَرْواً). و گرد و غبارها و بذر گياهان و نطفههاى گلها را در روى زمين به هر سو مىپراكنند.
(آيه 2)- سپس مىافزايد: «سوگند به آن ابرها كه بار سنگينى (از باران را) با خود حمل مىكنند» (فَالْحامِلاتِ وِقْراً).
(آيه 3)- «و سوگند به كشتيهائى كه (بر رودخانههاى عظيم و صفحه درياها) به آسانى به حركت در مىآيند» (فَالْجارِياتِ يُسْراً).
(آيه 4)- «و سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مىكنند» (فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً).
به اين ترتيب سخن از بادها، سپس ابرها، و بعد از آن نهرها، و سر انجام روئيدن گياهان است كه تناسب نزديكى با مسأله معاد كه بعد از آن آمده دارد، زيرا مىدانيم كه يكى از دلائل امكان معاد مسأله زنده كردن زمينهاى مرده به وسيله نزول باران است كه بارها در قرآن با عبارات مختلف ذكر شده است.
(آيه 5)- بعد از ذكر اين چهار سوگند- كه همه بيانگر اهميت مطلبى است كه بعد از آن مىآيد- مىفرمايد: «آنچه به شما وعده داده شده قطعا راست است» (إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:39 PM
(آيه 6)- و بار ديگر به عنوان تأكيد مىافزايد: «و بىشك (رستاخيز و) جزاى اعمال واقع شدنى است» (وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ).
«دين» در اينجا به معنى جزاست، و اصولا يكى از نامهاى قيامت «يوم الدّين» (روز جزا) است و از آن روشن مىشود كه منظور از وعدههاى واقع شدنى در اينجا وعدههاى مربوط به قيامت و حساب و پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ و ساير امور مربوط به معاد است، بنابر اين جمله اول تمام وعدههاى قيامت را شامل مىشود، و جمله دوم تأكيدى است بر مسأله جزا.
(آيه 7)- سوگند به آسمان و چين و شكنهاى زيبايش! اين آيه همچون آيات گذشته با سوگند شروع مىشود، نخست مىفرمايد:
«سوگند به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيباست» (وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ).
(آيه 8)- اين آيه به جواب قسم يعنى مطلبى كه به خاطر آن سوگند ياد شده است پرداخته، مىافزايد: «همه شما (در باره قيامت) در گفتارى مختلف و گوناگون هستيد» (إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ). پيوسته ضد و نقيض مىگوئيد، و همين تناقض گوئى دليل بر بىپايه بودن سخنان شماست.
در مورد معاد، گاه مىگوئيد: ما اصلا باور نمىكنيم كه استخوانهاى پوسيده زنده شوند.
و گاه مىافزاييد: پدران و نياكان ما را بياوريد تا گواهى دهند بعد از مرگ قيامت و رستاخيزى در كار است تا قبول كنيم! و در مورد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله گاه مىگوئيد: ديوانه است، گاه شاعرش مىخوانيد، گاه ساحرش مىناميد.
همچنين در مورد قرآن گاه آن را «اساطير الاولين» (افسانهها و خرافات پيشينيان) مىناميد گاهى شعرش مىخوانيد، و گاه سحر، و گاه دروغ! اين تعبير در حقيقت استدلالى است بر بطلان ادعاهاى مخالفان در مورد توحيد و معاد و پيامبر و قرآن- هر چند تكيه اصلى اين آيات به قرينه آياتى كه بعدا مىآيد روى مسأله معاد است.
امیرحسین
08-31-2011, 08:39 PM
(آيه 9)- در اين آيه علت اين انحراف از حق را بيان كرده، مىفرمايد:
« (تنها) كسى از ايمان به آن منحرف مىشود كه از قبول حق، سرباز مىزند» و گر نه دلائل زندگى بعد از مرگ آشكار است (يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ).
با توجه به اين كه در آيات قبل سخن از رستاخيز در ميان بود معلوم است كه منظور اصلى انحراف از اين عقيده است، و نيز از آنجا كه در آيه گذشته سخن از گفتگوهاى ضد و نقيض كافران در ميان بود معلوم مىشود منظور در اينجا كسانى است كه از منطق و دليل روشن منحرف مىشوند.
بنابر اين مجموع آيه چنين معنى مىدهد: كسانى از ايمان به معاد منحرف مىشوند كه از مسير دليل عقل و منطق حق طلبى منحرف گشتهاند.
(آيه 10)- در اين آيه دروغگويان و دروغ پردازان را شديدا مورد مذمت و تهديد قرار داده، مىگويد: «كشته باد دروغگويان» و مرگ بر آنها! (قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ).
منظور از «خرّاصون» كسانى هستند كه غرق جهل و نادانى خويشند، و براى فرار از زير بار حق هر روز بهانه و سخن بىاساسى را عنوان مىكنند.
اصولا قضاوتهائى كه مدرك روشنى ندارند و بر پايه حدس و تخمين و گمانهاى بىاساس است كارى است گمراهكننده و مستحق نفرين و عذاب.
(آيه 11)- سپس به معرفى اين دروغگويان پرداخته، مىافزايد: «همانها كه در جهل و غفلت فرو رفتهاند» (الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ ساهُونَ).
(آيه 12)- «و (از اين رو) پيوسته سؤال مىكنند: روز جزا چه موقع است» و قيامت كى خواهد آمد؟ (يَسْئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ).
اين سخن به آن مىماند كه بيمارى از طبيب مرتبا سؤال كند پايان عمر من چه روزى خواهد بود؟
هر كس اين سؤال را بىاساس مىداند، و مىگويد مهم اين است كه بدانى مرگ حق است تا خود را درمان كنى مبادا گرفتار «مرگ زودرس» شوى.
(آيه 13)- ولى با اين حال قرآن به آنها پاسخ كوبندهاى داده، مىگويد:
(آرى) همان روزى است كه آنها را بر آتش مىسوزانند»! (يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:40 PM
(آيه 14)- و به آنها گفته مىشود: «بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه براى آن شتاب داشتيد» (ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).
(آيه 15)- پاداش سحر خيزان نيكو كار! در تعقيب آيات گذشته كه سخن از دروغگويان جاهل و منكران قيامت و رستاخيز و عذاب آنها در ميان بود، در اينجا از مؤمنان پرهيزكار و اوصاف و پاداش آنها سخن مىگويد، تا در مقايسه با يكديگر- آن چنان كه روش قرآن است- حقائق روشنتر شود.
مىفرمايد: «به يقين پرهيز كاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمهها قرار دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ).
درست است كه باغ طبيعتا داراى نهرهاى آب است، اما لطفش در اين است كه چشمهها از درون خود باغ بجوشد، و درختان را دائما مشروب كند، اين امتيازى است كه باغهاى بهشت دارد، نه يك نوع چشمه كه انواع مختلفى از چشمهها در آن موجود است.
(آيه 16)- سپس به نعمتهاى ديگر بهشتى اشاره كرده و به صورت سر بسته مىگويد: «و آنچه پروردگارشان به آنها بخشيده دريافت مىدارند» (آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
يعنى آنها با نهايت ميل و اشتياق و كمال رضا و رغبت و خشنودى اين مواهب الهى را پذيرا مىشوند.
و در دنبال آيه مىافزايد: اين پاداشهاى عظيم بىجهت نيست «زيرا آنها پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكو كاران بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ).
احسان و نيكو كارى كه در اينجا آمده معنى وسيعى دارد كه هم اطاعت خدا را شامل مىشود و هم انواع نيكيها به خلق خدا.
(آيه 17)- از اين به بعد به توضيح چگونگى نيكو كار بودن آنها پرداخته، سه وصف را از ميان اوصاف آنها بيان مىكند.
نخست اين كه: «آنها كمى از شب را مىخوابيدند» (كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ).
يعنى همه شب، بخشى را بيدار بودند و به عبادت و نماز شب مىپرداختند و شبهائى را كه تماما در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها بكلى فوت شود كم بوده است.
امیرحسین
08-31-2011, 08:40 PM
(آيه 18)- دومين وصف آنها را چنين بيان مىكند: «و در سحرگاهان استغفار مىكردند» (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ).
در آخر شب كه چشم غافلان در خواب است، و محيط از هر نظر آرام، قال و غوغاى زندگى مادى فرو نشسته، و عواملى كه فكر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است بر مىخيزند، و به درگاه خدا مىروند، در پيشگاه معبود به راز و نياز مىپردازند، نماز مىخوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مىكنند.
(آيه 19)- سپس به سومين وصف پرهيز كاران بهشتى اشاره كرده، مىافزايد:
«و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود» (وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ).
تعبير به «حقّ» در اينجا يا به خاطر اين است كه خداوند بر آنها لازم شمرده است- مانند زكات و خمس و ساير حقوق واجب شرعى- و يا آنها خود بر خويشتن الزام كردهاند و تعهد نمودهاند و مىتوان گفت كه فرق نيكو كاران با ديگران آن است كه آنها اين حقوق را ادا مىكنند در حالى كه ديگران مقيد به آن نيستند.
در رواياتى كه از منابع اهل بيت عليهم السّلام رسيده تأكيد شده كه منظور از «حق معلوم» چيزى غير از زكات واجب است.
در فرق ميان «سائل» و «محروم» جمعى گفتهاند: «سائل» كسى است كه از مردم تقاضاى كمك مىكند، ولى «محروم» شخص آبرومندى است كه براى معيشت خود نهايت تلاش و كوشش را به خرج مىدهد اما دستش به جائى نمىرسد و كسب و كار و زندگيش به هم پيچيده است و با اين حال خويشتندارى كرده، از كسى تقاضاى كمك نمىكند.
به هر حال اين تعبير اشاره به اين نكته است كه هرگز منتظر ننشينيد نيازمندان نزد شما آيند و تقاضاى كمك كنند، بر شماست كه جستجو كنيد و افراد آبرومند محروم را پيدا كنيد، و به آنها كمك نموده، گره مشكلاتشان را بگشائيد و آبرويشان را حفظ نماييد.
امیرحسین
08-31-2011, 08:41 PM
(آيه 20)- نشانههاى خدا در وجود شماست آيا نمىبينيد؟
در تعقيب آيات پيشين كه پيرامون مسأله معاد و صفات دوزخيان و بهشتيان سخن مىگفت در اينجا سخن از نشانههاى خدا در زمين و در وجود خود انسان است، تا از يكسو به مسأله توحيد و شناخت خدا و صفات او كه مبدأ حركت به سوى همه خيرات است آشنا شوند، و از سوى ديگر به قدرت او بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ، چرا كه خالق حيات در روى زمين و اين همه عجائب و شگفتيها قادر بر تجديد حيات نيز مىباشد.
نخست مىفرمايد: «و در زمين آياتى براى جويندگان يقين است» (وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ).
به راستى نشانههاى حق و قدرت بىپايان و علم و حكمت نا محدود خدا در همين كره خاكى آنقدر فراوان است كه عمر هيچ انسانى براى شناخت همه آنها كافى نيست.
بد نيست در اينجا به گوشهاى از سخنان يكى از دانشمندان معروف جهان كه در اين زمينه مطالعات زيادى دارد گوش فرا دهيم.
كرسى موريسين مىگويد: «در تنظيم عوامل طبيعى منتهاى دقت و ريزه كارى به كار رفته است، مثلا اگر قشر خارجى كره زمين ده پا ضخيمتر از آنچه هست مىبود اكسيژن- يعنى ماده اصلى حيات- وجود پيدا نمىكرد، يا هر گاه عمق درياها چند پا بيشتر از عمق فعلى بود آن وقت كليه اكسيژن و كربن زمين جذب مىشد و ديگر امكان هيچ گونه زندگى نباتى و يا حيوانى در سطح خاك باقى نمىماند».
و در جاى ديگر مىگويد: «تنها بيست و يك در صد از هواى اطراف زمين اكسيژن است ... اگر مقدار اكسيژن موجود در هوا به جاى بيست و يك در صد پنجاه در صد بود تمام مواد سوختنى اين عالم محترق مىشد، و اگر جرقهاى به درختى در جنگلى مىرسيد، تمام جنگل بطور كامل مىسوخت»!
امیرحسین
08-31-2011, 08:41 PM
(آيه 21)- در اين آيه مىافزايد: «و در وجود خود شما» نيز آياتى است (وَ فِي أَنْفُسِكُمْ).
«آيا (چشم باز نمىكنيد و اين همه آيات و نشانهاى آشكار حق را) نمىبينيد»؟! (أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
بدون شك انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم كبير است در اين عالم صغير نيز وجود دارد، بلكه عجايبى در آن است كه در هيچ جاى جهان نيست.
دستگاههائى كه در بدن انسان است مانند قلب و كليه و ريه و مخصوصا دهها هزار كيلو متر! رگهاى درشت و باريك و حتى مويرگهائى كه با چشم ديده نمىشود، و مسؤول آبرسانى و تغذيه و تهويه «ده ميليون ميليارد» سلول تن انسان هستند، و حواس مختلفى مانند بينائى و شنوائى و حواس ديگر هر كدام آيتى عظيم از آيات اوست.
و از همه مهمتر معماى «حيات» كه اسرار آن همچنان ناشناخته مانده، و ساختمان روح و عقل انسان است كه عقول همه انسانها از درك آن عاجز است.
و لذا پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «كسى كه خويش را بشناسد خداى خويش را شناخته است».
(آيه 22)- در اين آيه به سومين بخش از نشانههاى عظمت پروردگار و قدرت او بر معاد اشاره كرده، مىفرمايد: «و روزى شما در آسمان است، و آنچه به شما وعده داده مىشود» (وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ).
مفهوم «رزق» هم باران را شامل مىشود، هم نور آفتاب را كه از آسمان به سوى ما مىآيد و نقش آن در حيات و زندگى فوق العاده حساس است، و همچنين هوا را كه مايه حيات همه موجودات زنده است.
چيزى كه مانع بصيرت آدمى مىشود، همان حرص براى روزى است خداوند در اين آيه به انسان اطمينان مىدهد كه روزى او تضمين شده است، تا بتواند با خيال راحت به شگفتيهاى جهان هستى بنگرد.
به هر حال سه آيه فوق ترتيب لطيفى دارد: آيه نخست از عوامل وجود انسان در كره زمين سخن مىگويد، و آيه دوم از خود وجود انسان، و آيه سوم از عوامل دوام و بقاء او.
امیرحسین
08-31-2011, 08:41 PM
(آيه 23)- لذا براى تأكيد مطلب در اين آيه سوگند ياد كرده، مىگويد:
«سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است، همان گونه كه شما سخن مىگوئيد» (فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ).
كار به جائى رسيده است كه خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمينان دادن به بندگان شكاك و دير باور و ضعيف النفس و حريص سوگند ياد مىكند كه آنچه به شما در زمينه رزق و روزى و وعدههاى ثواب و عقاب قيامت وعده داده شده همه حق است، و هيچ شك و ترديدى در آن نيست.
(آيه 24)- ميهمانان ابراهيم (ع): از اين به بعد گوشههائى از سرگذشت انبيا و اقوام پيشين براى تأكيد و تأييد مطالب گذشته مطرح مىشود، و نخستين فراز آن سرگذشت فرشتگانى است كه براى عذاب قوم لوط در شكل آدميان بر ابراهيم (ع) ظاهر شدند، و او را بشارت به تولد فرزندى دادند با اين كه ابراهيم به سن پيرى رسيده بود و همسرش نيز مسن و نازا بود.
از يكسو عطا كردن اين فرزند برومند در اين سن و سال به اين پدر و مادر پير و فرتوت تأكيدى است براى آنچه در باره مقدر بودن ساير روزيها كه در آيات گذشته آمد.
و از سوى ديگر دليلى است بر قدر و توانائى حق، و آيتى است از آيات خدا شناسى كه در آيات گذشته از آن بحث شده است.
و از سوى سوم بشارتى است براى اقوام با ايمان كه مشمول حمايت حق هستند، همان گونه كه آيات بعد كه سخن از عذاب هولناك قوم لوط مىگويد هشدار و تهديدى است براى مجرمان بىايمان.
نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مىفرمايد: «آيا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است»؟! (هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ).
(آيه 25)- سپس به شرح حال آنها پرداخته، مىگويد: «در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت: سلام بر شما كه جمعيتى نا شناختهايد»! (إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:42 PM
(آيه 26)- به هر حال ابراهيم ميهمان نواز و پر سخاوت، براى پذيرائى ميهمانان خود فورا دست به كار شد، «پس پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بريان شدهاى را براى آنها) آورد» (فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ).
چرا ابراهيم چنين كرد؟ براى اين كه ممكن بود اگر ميهمانان متوجه شوند مانع از چنين پذيرائى پر هزينهاى گردند.
اما چرا ابراهيم براى ميهمانهاى معدود كه به گفته بعضى سه نفر و حد اكثر دوازده نفر بودند غذاى فراوان و مفصل تهيه كرد، اين به خاطر آن است كه معمولا اشخاص سخاوتمند هر گاه ميهمانى براى آنها فرا رسد تنها به اندازه ميهمانان غذا تهيه نمىكنند، بلكه غذائى فراهم مىسازند كه علاوه بر ميهمانان تمام كسانى كه براى آنان كار مىكنند در آن شريك و سهيم باشند، و حتى همسايگان و نزديكان و اطرافيان ديگر را هم در نظر مىگيرند.
(آيه 27)- ابراهيم شخصا اين غذا را براى ميهمانان آورد «و نزديك آنها گذارد» (فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ).
ولى با تعجب ديد كه آنها دست به سوى غذا نمىبرند «گفت: آيا شما غذا نمىخوريد»؟! (قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ).
(آيه 28)- ابراهيم تصور مىكرد آنها از جنس بشرند و هنگامى كه ديد دست به سوى غذا نمىبرند «از آنان احساس وحشت كرد» (فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً).
زيرا در آن زمان و امروز هم در ميان بسيارى از اقوام- كه پايبند به اخلاق سنتى هستند- هر گاه كسى از غذاى ديگرى بخورد به او آزارى نمىرساند و خيانتى نمىكند. و اگر ميهمان دست به غذا نبرد اين گمان پيدا مىشد كه او براى كار خطرناكى آمده است.
در اينجا ميهمانان- همان گونه كه در آيه 70 سوره هود آمده است- «به او گفتند: نترس» ما رسولان و فرشتگان پروردگار توايم (قالُوا لا تَخَفْ).
سپس مىافزايد: «و او را بشارت به تولد پسرى دانا دادند» (وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ).
بديهى است فرزند به هنگام تولد «عالم» نيست، اما ممكن است استعدادى در او باشد كه در آينده عالم و دانشمند بزرگى شود، و منظور در اينجا همين است.
و مشهور اين است كه اين فرزند «اسحاق» بوده است.
امیرحسین
08-31-2011, 08:42 PM
(آيه 29)- «در اين هنگام همسرش جلو آمد در حالى كه (از خوشحالى و تعجب) فرياد مىكشيد به صورت خود زد و گفت: (آيا پسرى خواهم آورد در حالى كه) پير زنى نازا هستم» (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ).
(آيه 30)- ولى قرآن در اين آيه پاسخ فرشتگان را به او نقل مىكند: «گفتند: پروردگارت چنين گفته است و او حكيم و داناست» (قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ).
گر چه تو پير زن فرتوتى هستى و شوهرت نيز چنين است، اما هنگامى كه فرمان پروردگار تو صادر شود و ارادهاش به چيزى تعلق گيرد بدون ترديد تحقق مىيابد.
آغاز جزء 27 قرآن مجيد
ادامه سوره ذاريات
(آيه 31)- شهرهاى بلا ديده قوم لوط آيت و عبرتى است: در تعقيب ماجراى ورود فرشتگان بر ابراهيم و بشارت دادن به او در باره تولد اسحاق بحث از گفتگويى است كه ميان «ابراهيم» و «فرشتگان» در باره قوم «لوط» در گرفت.
توضيح اين كه: ابراهيم پس از تبعيد به شام، به دعوت مردم به سوى خداوند و مبارزه با هر گونه شرك و بت پرستى ادامه مىداد، حضرت «لوط» كه از پيامبران بزرگ بود در عصر او مىزيست و احتمالا از سوى او مأموريت يافت كه براى تبليغ و هدايت گمراهان به يكى از مناطق شام (يعنى شهرهاى سدوم) سفر كند، او در ميان قوم گنهكارى آمد كه آلوده به شرك و گناهان بسيارى بودند، و از همه زشتتر گناه همجنس بازى و لواط بود سر انجام گروهى از فرشتگان مأمور هلاك اين قوم شدند اما قبلا نزد ابراهيم آمدند.
ابراهيم از وضع ميهمانان فهميد اينها به دنبال كار مهمى مىروند، و تنها براى بشارت تولد فرزند نزد او نيامدهاند، چرا كه براى چنين بشارتى يك نفر كافى بود، و يا به خاطر عجلهاى كه در حركت داشتند احساس كرد مأموريت مهمى دارند.
لذا در آيه مورد بحث مىگويد: ابراهيم «گفت: مأموريت شما چيست اى فرستادگان» خدا؟ (قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:43 PM
(آيه 32)- فرشتگان پرده از روى مأموريت خود برداشته، و به ابراهيم «گفتند: ما به سوى قوم مجرمى فرستاده شدهايم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ). قومى كه علاوه بر فساد عقيده گرفتار انواع آلودگيها و گناهان مختلف زشت و ننگينى هستند.
(آيه 33)- سپس افزودند: ما مأموريت داريم «تا بارانى از سنگ گل بر آنها بفرستيم» (لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ).
تعبير به «حِجارَةً مِنْ طِينٍ» (سنگى از گل) همان چيزى است كه در آيه 82 سوره هود به جاى آن «سجّيل» آمده است، و در مجموع شايد اشاره به اين معنى است كه براى نابود كردن اين قوم مجرم حتى نيازى به نازل كردن صخرههاى عظيم از آسمان نبود، بلكه بارانى از ريگهاى كوچك و نه چندان محكم و مانند دانههاى باران بر آنها فرو باريد.
(آيه 34)- سپس افزودند: «سنگهائى كه از ناحيه پروردگارت براى اسرافكاران نشان گذاشته شده است» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ).
(آيه 35)- قرآن در اينجا دنباله ماجراى اين رسولان پروردگار را- كه نزد حضرت لوط آمدند و به عنوان ميهمانانى بر او وارد شدند، و قوم بىشرم به گمان اين كه آنها جوانانى زيبا روى از جنس بشرند به سراغ آنها آمدند، اما به زودى به اشتباه خود پىبردند، و چشمان همه آنها نابينا شد- رها كرده و دنباله سخن را از سوى خداوند بازگو مىكند.
مىفرمايد: «ما مؤمنانى را كه در شهرها (ى قوم لوط) زندگى مىكردند (قبل از نزول عذاب) خارج كرديم» (فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:44 PM
(آيه 33)- سپس افزودند: ما مأموريت داريم «تا بارانى از سنگ گل بر آنها بفرستيم» (لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ).
تعبير به «حِجارَةً مِنْ طِينٍ» (سنگى از گل) همان چيزى است كه در آيه 82 سوره هود به جاى آن «سجّيل» آمده است، و در مجموع شايد اشاره به اين معنى است كه براى نابود كردن اين قوم مجرم حتى نيازى به نازل كردن صخرههاى عظيم از آسمان نبود، بلكه بارانى از ريگهاى كوچك و نه چندان محكم و مانند دانههاى باران بر آنها فرو باريد.
(آيه 34)- سپس افزودند: «سنگهائى كه از ناحيه پروردگارت براى اسرافكاران نشان گذاشته شده است» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ).
(آيه 35)- قرآن در اينجا دنباله ماجراى اين رسولان پروردگار را- كه نزد حضرت لوط آمدند و به عنوان ميهمانانى بر او وارد شدند، و قوم بىشرم به گمان اين كه آنها جوانانى زيبا روى از جنس بشرند به سراغ آنها آمدند، اما به زودى به اشتباه خود پىبردند، و چشمان همه آنها نابينا شد- رها كرده و دنباله سخن را از سوى خداوند بازگو مىكند.
مىفرمايد: «ما مؤمنانى را كه در شهرها (ى قوم لوط) زندگى مىكردند (قبل از نزول عذاب) خارج كرديم» (فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 36)- «ولى (در تمام اين مناطق) جز يك خانواده با ايمان نيافتيم»! (فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
آرى! ما هرگز خشك و تر را با هم نمىسوزانيم و عدالت ما اجازه نمىدهد مؤمن را گرفتار سرنوشت كافر كنيم، حتى اگر در ميان ميليونها نفر بىايمان و مجرم، يك فرد با ايمان و پاك باشد نجاتش مىدهيم.
اين همان مطلبى است كه در سوره حجر آيه 59 و 60 به اين صورت آمده:
«مگر خاندان لوط كه همگى آنها را نجات خواهيم داد، به جز همسرش كه مقدّر داشتيم از بازماندگان (در شهر، و هلاك شوندگان) باشد»!
البته اين بخش از ماجراى قوم لوط در سورههاى مختلف قرآن با عبارات مختلف بيان شده كه همه آنها يك حقيقت را بازگو مىكند، ولى از آنجا كه ممكن است به يك حادثه از زواياى مختلف نگاه كرد و در هر نگاه بعدى از آن را مشاهده نمود، در قرآن مجيد نيز حوادث تاريخى غالبا به همين صورت مطرح و تكرار شده است، و در مقام تربيت گاه لازم مىشود كه روى يك مسأله مهم بارها تكيه شود، تا تأثير عميق در ذهن خواننده بگذارد.
به هر حال خداوند شهرهاى اين قوم آلوده را با زمين لرزهاى سخت و ويرانگر زير و رو كرد سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو باريد و اثرى از آنها نماند، حتى جسدهاى پليدشان زير آوارها و سنگهاى آسمانى مدفون گشت، تا عبرتى باشد براى آيندگان و براى همه افراد بىايمان و مجرمان آلوده.
امیرحسین
08-31-2011, 08:44 PM
(آيه 37)- و لذا در اين آيه مىافزايد: «و در آن (شهرهاى بلا ديده) نشانهاى روشن براى كسانى كه از عذاب دردناك مىترسند به جاى گذارديم» (وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ).
اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه از اين آيات و نشانههاى خدا تنها كسانى پند مىگيرند كه آمادگى پذيرش در وجودشان باشد، و احساس مسؤوليت كنند.
(آيه 38)- اين همه درس عبرت در تاريخ پيشينيان: قرآن در اينجا در تعقيب داستان قوم لوط و عاقبت دردناكى كه بر اثر گناهان بسيار زشت و ننگين پيدا كردند اشاره به سرگذشت چند قوم ديگر از اقوام پيشين مىكند.
نخست مىفرمايد: «و در (زندگى) موسى نيز (نشانه و درس عبرتى بود) در آن هنگامى كه او را به دليلى آشكار به سوى فرعون فرستاديم» (وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ).
«سلطان» چيزى است كه مايه تسلط گردد، و منظور در اينجا معجزه يا دليل و منطق نيرومند عقلى يا هر دو است كه «موسى» (ع) در برابر فرعون از آن استفاده كرد.
(آيه 39)- اما فرعون نه تسليم معجزات بزرگ موسى (ع) كه گواه ارتباطش با خدا بود شد، و نه در مقابل دلائل منطقى او سر تعظيم فرود آورد، بلكه به خاطر غرور و تكبرى كه داشت «با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت: (اين مرد) يا ساحر است يا ديوانه»! (فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
جالب اين كه جباران زورگو در تهمتها و نسبتهاى دروغين كه به انبياء بزرگ مىدادند گرفتار سر در گمى و تناقض گوئى عجيبى بودند، گاه آنها را ساحر مىخواندند، و گاه مجنون، با اين كه «ساحر» بايد انسان هوشيارى باشد كه با استفاده از ريزه كاريها و مسائل روانى و خواص مختلف اشيا كارهاى اعجاب انگيزى را انجام دهد و مردم را اغفال نمايد، در حالى كه مجنون نقطه مقابل آن است.
امیرحسین
08-31-2011, 08:44 PM
(آيه 40)- اما قرآن از نتيجه كار فرعون جبار و اعوانش چنين خبر مىدهد:
«از اين رو ما او و لشكريانش را گرفتيم و به دريا افكنديم، در حالى كه در خور سرزنش بود»َأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُلِيمٌ).
(آيه 41)- سپس به سرنوشت اجمالى قوم «عاد» پرداخته، چنين مىگويد:
«در سرگذشت قوم عاد نيز (آيتى است) در آن هنگام كه تند بادى بىباران بر آنها فرستاديم» (وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ).
عقيم بودن بادها زمانى است كه ابرهاى بارانزا با خود حمل نكند، گياهان را تلقيح ننمايد، و فايده و بركتى نداشته باشد، و جز هلاكت و نابودى چيزى همراه نياورد.
(آيه 42)- سپس به توصيف تند بادى كه بر قوم عاد مسلط شد پرداخته، مىافزايد: «بر هيچ چيز نمىگذشت مگر اين كه آن را همچون استخوانهاى پوسيده مىساخت» (ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ).
اين تعبير نشان مىدهد كه تند باد قوم عاد يك تند باد معمولى نبود، بلكه علاوه بر تخريب و درهم كوبيدن و به اصطلاح فشارهاى فيزيكى، داراى سوزندگى و مسموميتى بود كه اشياء گوناگون را مىپوساند.
اين بود اشاره كوتاهى به سرنوشت قوم نيرومند و ثروتمند «عاد» كه در سرزمين «احقاف» (منطقهاى ميان عمان و حضر موت) مىزيستند.
(آيه 43)- بعد از آنها نوبت به قوم «ثمود» مىرسد و در باره آنها مىفرمايد:
«و نيز در سرگذشت قوم ثمود (عبرتى است) در آن هنگام كه به آنها گفته شد:
مدتى كوتاه بهرهمند باشيد» و سپس منتظر عذاب (وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ).
منظور از «حَتَّى حِينٍ» همان سه روز مهلتى است كه در آيه 65 سوره هود به آن اشاره شده است: «آنها شترى را كه به عنوان اعجاز آمده بود از پاى درآورند و پيامبرشان صالح به آنها گفت: سه روز در خانههايتان بهره گيريد (و بعد از آن منتظر عذاب الهى باشيد) اين وعدهاى است تخلفناپذير».
امیرحسین
08-31-2011, 08:45 PM
(آيه 44)- آرى «آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه آنان را فرا گرفت، در حالى كه (خيره خيره) نگاه مىكردند» بىآنكه قدرت دفاع داشته باشند (فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ).
اين جمله اشاره به تمام سرپيچيهائى است كه آنها در طول دعوت صالح داشتند، مانند بتپرستى و ظلم و ستم و از پاى درآوردن ناقهاى كه معجزه «صالح» بود، نه فقط سرپيچيهايى كه در طول اين سه روز انجام دادند و به جاى توبه و انابه به درگاه خدا در غفلت و غرور فرو رفتند.
(آيه 45)- سر انجام آخرين جملهاى كه در باره اين قوم سركش مىفرمايد اين است كه: «چنان بر زمين افتادند كه توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از كسى يارى طلبند» (فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ).
آرى! صاعقه چنان آنها را غافلگير كرد و بر زمين كوبيد كه نه خود ياراى برخاستن و دفاع از خويشتن داشتند، و نه قدرت ناله و فرياد و كمك طلبيدن، و در همين حال جان دادند، و سرگذشتشان درس عبرتى براى ديگران شد.
(آيه 46)- در اين آيه اشاره كوتاهى به سرنوشت پنجمين قوم يعنى قوم نوح كرده، مىفرمايد: «همچنين قوم نوح را پيش از آنها هلاك كرديم، چرا كه قوم فاسقى بودند» (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ).
«فاسق» به كسى مىگويند كه از محدوده فرمان خداوند قدم بيرون گذارد، و آلوده به فكر و ظلم يا ساير گناهان شود.
امیرحسین
08-31-2011, 08:45 PM
(آيه 47)- پيوسته آسمانها را گسترش مىدهيم! قرآن بار ديگر به مسأله آيات عظمت خداوند در عالم آفرينش مىپردازد و در حقيقت بحثهائى را كه در آيات 20 و 21 همين سوره در باره آيات او در زمين و وجود انسان گذشت تكميل مىكند، و در ضمن دليلى بر قدرت خداوند بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ است. نخست مىفرمايد: «و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم، و همواره آن را وسعت مىبخشيم» (وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ).
(آيه 48)- «و زمين را گسترديم و چه خوب گسترانندهاى هستيم»! (وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ).
نشانههاى اين قدرت عظيم هم در عظمت آسمانها و هم در نظام خاصى كه بر آنها حاكم است به خوبى آشكار مىباشد.
با توجه به كشفيات اخير دانشمندان در مسأله «گسترش جهان» معناى آيه روشن است و آن اين كه خداوند آسمانها را آفريده و دائما گسترش مىدهد.
علم امروز مىگويد: نه تنها كره زمين، بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجا فربه و سنگينتر مىشود، بلكه آسمانها نيز در گسترشند، يعنى ستارگانى كه در يك كهكشان قرار دارند بسرعت از مركز كهكشان دور مىشوند، حتى سرعت اين گسترش را در بسيارى از مواقع اندازهگيرى كردهاند.
(آيه 49)- بعد از آفرينش آسمانها و زمين نوبت به موجودات مختلف آسمانى و زمين و انواع گياهان و حيوانات مىرسد آيه مورد بحث مىفرمايد:
«و از هر چيز دو جفت آفريديم شايد متذكر شويد» (وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).
«مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» (از هر چيزى) مىتواند اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشياى جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده، و امروز از نظر علمى مسلم است كه «اتمها» از اجزاء مختلفى تشكيل يافتهاند، از جمله اجزائى كه داراى بار الكتريسته منفى هستند، و «الكترون» ناميده مىشوند، و اجزائى كه داراى بار الكتريسته مثبت هستند و «پروتون» نام دارد.
امیرحسین
08-31-2011, 08:45 PM
(آيه 50)- در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى از بحثهاى توحيدى گذشته مىافزايد: «پس به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهندهاى آشكارم» (فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ).
تعبير به «فرار» در اينجا تعبير جالب و لطيفى است، معمولا «فرار» در جائى گفته مىشود كه انسان از يك سو با موجود يا حادثه وحشتناكى رو برو شده، و از سوى ديگر پناهگاهى در نقطهاى سراغ دارد، لذا با سرعت تمام از محل حادثه دور مىشود و به نقطه امن و امان روى مىآورد، شما نيز از شرك و بتپرستى كه عقيده وحشتناكى است بگريزيد و به توحيد خالص كه منطقه امن و امان واقعى است روى آريد.
از زشتيها، بديها، بىايمانى، تاريكى جهل، و عذاب جاويدان بگريزيد، و در آغوش رحمت حق و سعادت جاويدان قرار گيريد.
(آيه 51)- باز براى تأكيد بيشتر، روى مسأله يكتاپرستى تكيه كرده، مىفرمايد: «و با خدا معبود ديگرى قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهندهاى آشكارم» (وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ).
(آيه 52)- در آيه 39 همين سوره خوانديم كه فرعون در برابر دعوت موسى (ع) به سوى خداوند يكتا و ترك ظلم و بيدادگرى، موسى را متهم ساخت كه او «ساحر» يا «مجنون» است، اين نسبت كه از سوى مشركان به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز داده مىشد براى مؤمنان اندك نخستين، بسيار گران بود، و روح پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را آزرده مىساخت.
آيه براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مىگويد: تنها تو نيستى كه هدف اين تيرهاى زهرآگين تهمت قرار گرفتهاى «اين گونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اين كه گفتند: او ساحر است يا ديوانه» (كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
آنها را «ساحر» مىخواندند زيرا در برابر معجزات چشمگيرشان پاسخى منطقى نداشتند، و «مجنون» خطاب مىكردند چرا كه همرنگ محيط نبودند و در برابر امتيازات مادى سر تسليم فرود نمىآوردند.
امیرحسین
08-31-2011, 08:46 PM
(آيه 53)- سپس مىافزايد: «آيا (اين قوم كافر و معاند) يكديگر را به آن سفارش مىكردند» كه همه چنين تهمتى بزنند (أَ تَواصَوْا بِهِ).
آن چنان هماهنگ و يكنواخت عمل مىكنند كه گوئى همگى در ماوراء تاريخ مجلسى تشكيل داده، و به مشاوره نشسته، و به يكديگر توصيه نمودهاند كه انبياء را عموما متهم به سحر و جنون كنند، تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم كاسته شود.
سپس مىافزايد: «بلكه آنها قومى طغيانگرند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
اين اثر روح طغيانگرى است كه براى بيرون كردن مردان حق از صحنه به هر دروغ و تهمتى متوسل مىشوند.
(آيه 54)- باز براى تسلّى خاطر و دلدارى بيشتر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد:
«اكنون (كه اين قوم طاغى و سركش حاضر به شنيدن حق نيستند) از آنها روى بگردان» (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
و مطمئن باش كه تو وظيفه خود را بطور كامل انجام دادهاى، و «هرگز در خور ملامت نخواهى بود» (فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ).
اگر آنها حق را نپذيرند غم مخور كه دلهاى شايستهاى در انتظار آن است.
اين جمله در حقيقت يادآور آيات ديگرى است كه نشان مىدهد پيامبر آن قدر دلسوز بود كه گاه از عدم ايمان آنها نزديك بود دق كند، چنانكه در آيه 6 سوره كهف مىخوانيم: «گوئى مىخواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاك كنى چرا كه آنها به اين قرآن ايمان نياوردهاند».
امیرحسین
08-31-2011, 08:46 PM
(آيه 55)- مفسران گفتهاند: هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان اندوهگين شدند و تصور كردند كه اين آخرين سخن در برابر مشركان است، وحى آسمانى قطع شده، و عذاب الهى به زودى فرا مىرسد، ولى چيزى نگذشت كه اين آيه نازل شد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد: «و پيوسته تذكر و اندرز ده، زيرا تذكّر مؤمنان را سود مىبخشد» (وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ).
اينجا بود كه همگى احساس آرامش كردند.
اشاره به اين كه دلهاى آمادهاى در گوشه و كنار در انتظار سخنان توست، اگر گروهى به مخالفت در برابر حق برخاستهاند گروه ديگرى از جان و دل مشتاق آنند، و گفتار دلنشين تو تأثير خود را در نفوس آنان مىگذارد.
(آيه 56)- هدف خلقت انسان از ديدگاه قرآن: از مهمترين سؤالاتى كه هر كس از خود مىكند اين است كه «ما براى چه آفريده شدهايم»؟ و «هدف آفرينش انسانها و آمدن به اين جهان چيست»؟
آيه مورد بحث به اين سؤال مهم و همگانى با تعبيرات فشرده و پرمحتوايى پاسخ مىگويد، و بحثى را كه در آيه قبل پيرامون تذكر و يادآورى به مؤمنان بيان شد تكميل مىكند، چرا كه اين از مهمترين اصولى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بايد آن را تعقيب كند، ضمنا معنى فرار به سوى خدا را كه در آيه 50 همين سوره آمده بود روشن مىسازد.
مىفرمايد: «من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند» و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ).
(آيه 57)- من نيازى به آنها ندارم و «هرگز از آنها روزى نمىخواهم، و نمىخواهم مرا اطعام كنند»! (ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:47 PM
(آيه 58)- «خداوند روزى دهنده، و صاحب قوت و قدرت است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ).
اندكى تأمل در مفهوم آيات قرآن در زمينه هدف خلقت نشان مىدهد كه هدف اصلى همان «عبوديت» است كه در آيه فوق به آن اشاره شده، و مسأله «علم و دانش» و «امتحان و آزمايش» اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار مىگيرند، و «رحمت واسعه خداوند» نتيجه اين عبوديت است.
بدين ترتيب روشن مىشود كه ما همه براى عبادت پروردگار آفريده شدهايم، اما مهم اين است كه بدانيم حقيقت «عبادت» چيست؟
آيا تنها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ يا حقيقتى است ماوراى اينها؟ هر چند عبادات رسمى نيز همگى واجد اهميتند.
«عبوديت»- آن گونه كه در متون لغت آمده- اظهار آخرين درجه خضوع در برابر معبود است، و به همين دليل تنها كسى مىتواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام را كرده است و او كسى جز خدا نيست.
بنابر اين عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خداست.
عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى يعنى كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غير اوست فراموش كند، حتى خويشتن را! و اين است هدف نهائى آفرينش بشر كه خدا براى وصول به آن ميدان آزمايشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتيجه نهائيش نيز غرق شدن در اقيانوس «رحمت» اوست.
امیرحسین
08-31-2011, 08:47 PM
(آيه 59)- اينها نيز در عذاب الهى سهيمند: اين آيه و آيه بعد كه آخرين آيات سوره «ذاريات» است در حقيقت يك نوع نتيجهگيرى از آيات مختلف اين سوره است، مخصوصا آياتى كه پيرامون سرنوشت اقوام پيشين همچون قوم فرعون و قوم لوط و عاد و ثمود سخن مىگويد، همچنين آيات گذشته كه از هدف آفرينش سخن مىگفت.
مىگويد: «و براى كسانى كه ستم كردند، سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم يارانشان» از اقوام ستمگر پيشين (فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ).
«بنابر اين عجله نكنند» (فَلا يَسْتَعْجِلُونِ). و پى در پى نگويند اگر عذاب الهى حق است چرا به سراغ ما نمىآيد؟
تعبير به «ظلم» در باره اين گروه به خاطر آن است كه «شرك» و كفر بزرگترين ظلم است، زيرا حقيقت ظلم اين است كه چيزى را در غير محل شايسته قرار دهند، و مسلما بت را به جاى خدا قرار دادن مهمترين مصداق ظلم محسوب مىشود، و به همين دليل آنها هم مستحق همان سرنوشتى هستند كه اقوام مشرك پيشين داشتند.
(آيه 60)- در آخرين آيه اين سوره تهديد به عذاب دنيا را با تهديد به عذاب آخرت تكميل كرده، مىگويد: «پس واى بر كسانى كه كافر شدند از روزى كه به آنها وعده داده مىشود» (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ).
همان گونه كه اين سوره از مسأله معاد و رستاخيز آغاز شد، با تأكيد بر همين مسأله پايان مىگيرد.
«پايان سوره ذاريات»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.