توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره ق [50]
امیرحسین
08-31-2011, 08:30 PM
سوره ق [50]
اين سوره در «مكّه» نازل شده، و داراى 45 آيه است.
محتواى سوره:
محور بحثهاى اين سوره مسأله «معاد» است و در مسائل مربوط به معاد انگشت روى امور زير مىگذارد.
1- انكار و تعجب كافران از مسأله معاد (معاد جسمانى).
2- استدلال بر مسأله معاد از طريق توجه به نظام آفرينش، و مخصوصا احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران.
3- استدلال بر مسأله معاد از طريق توجه به خلقت نخستين.
4- اشاره به مسأله ثبت اعمال و اقوال براى «يوم الحساب».
5- مسائل مربوط به مرگ و انتقال از اين جهان به سراى ديگر.
6- گوشهاى از حوادث روز قيامت و اوصاف بهشت و دوزخ.
7- اشاره به حوادث تكان دهنده پايان جهان.
در اين ميان اشاراتى كوتاه و مؤثر به وضع اقوام طغيانگر پيشين و سرنوشت دردناك و شوم آنها- مانند قوم فرعون، عاد، لوط، شعيب، و تبع- نيز دستوراتى براى توجه به خدا و ذكر او به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله داده شده است. و اشاره كوتاهى به عظمت قرآن در آغاز و پايان سوره به چشم مىخورد.
فضيلت تلاوت سوره:
از روايات اسلامى استفاده مىشود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اهميت فراوانى براى اين سوره قائل بود، تا آنجا كه هر روز جمعه آن را در خطبه نماز جمعه قرائت مىفرمود.
و نيز در حديثى از امام باقر عليه السّلام آمده است: «كسى كه پيوسته در نمازهاى فريضه و نافله سوره «ق» را بخواند خداوند روزى او را گسترده مىكند، و نامه اعمالش را به دست راستش مىدهد، و حساب او را در قيامت آسان مىسازد».
نياز به ياد آورى ندارد كه اين همه افتخار و فضيلت تنها با خواندن الفاظ حاصل نمىشود، بلكه خواندن الفاظ سر آغازى است براى بيدارى انديشهها و آن نيز وسيلهاى است براى عمل صالح و هماهنگى با محتواى سوره.
امیرحسین
08-31-2011, 08:31 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- در اينجا بار ديگر در آغاز اين سوره به بعضى از «حروف مقطعه» برخورد مىكنيم و آن حرف «قاف» (ق). است.
چنانكه قبلا نيز گفتهايم يكى از تفسيرهاى قابل توجه «حروف مقطعه» اين است كه «قرآن» با آن همه عظمت از مواد سادهاى همچون حروف «الفبا» تشكيل يافته، و اين نشان مىدهد كه ابداعگر و نازل كننده قرآن مجيد علم و قدرت بىپايان داشته كه از چنين ابزار سادهاى چنان تركيب عالى آفريده است.
برخى از مفسران نيز «ق» را اشاره به بعضى از اسماء اللّه مانند «قادر» و «قيوم» دانستهاند.
از جمله امورى كه گواهى مىدهد ذكر اين حرف از حروف مقطعه براى بيان عظمت قرآن است اين كه بلافاصله بعد از آن مىفرمايد: «سوگند به قرآن مجيد» كه قيامت و رستاخيز حق است (وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ).
«مجيد» از ماده «مجد» به معنى «شرافت گسترده» است قرآن عظمت و شرافتى بىپايان دارد ظاهرش زيبا، محتوايش عظيم، دستوراتش عالى، و برنامههايش آموزنده و حياتبخش است.
(آيه 2) سپس به بيان پارهاى از ايرادهاى بىاساس كفار و مشركان عرب پرداخته، از ميان آنها به دو ايراد اشاره كرده، نخست مىگويد: «آنها تعجب كردند كه پيامبرى انذارگر، از ميان خودشان آمده، و كافران گفتند: اين چيز عجيبى است»؟! (بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْءٌ عَجِيبٌ).
اين ايرادى است كه قرآن بارها به آن و پاسخ آن اشاره كرده، و تكرار آن نشان مىدهد كه از ايرادهاى اصلى كفار بوده كه همواره آن را تكرار مىكردند.
(آيه 3)- بعد از اين ايراد به رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و اينكه چگونه از جنس بشر است؟ ايراد ديگرى به محتواى دعوت او داشتند و انگشت روى مسألهاى مىگذاردند كه براى آنها از هر نظر عجيب و غريب بود.
آنها مىگفتند: «آيا هنگامى كه مرديم و خاك شديم (دوباره به زندگى باز مىگرديم) اين بازگشتى بعيد است»! (أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:31 PM
(آيه 4)- تنها در اينجا نيست كه اين ايراد را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله كردند، بارها گفتند، و بارها پاسخ شنيدند و باز هم از روى لجاجت تكرار كردند.
به هر حال قرآن مجيد در اينجا از چند راه به آنها پاسخ مىگويد:
نخست: به علم بىپايان خداوند اشاره كرده، مىفرمايد: «ما مىدانيم آنچه را زمين از بدن آنها مىكاهد و نزد ما كتابى است كه همه چيز در آن محفوظ است» (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ).
اگر اشكال و ايراد شما به خاطر اين است كه استخوانهاى آدمى مىپوسد، و گوشت او خاك مىشود، و جزء زمين مىگردد و ذراتى از آن نيز تبديل به بخار و گازهاى پراكنده در هوا مىگردد، چه كسى مىتواند آنها را جمع آورى كند؟ و اصلا چه كسى از آنها با خبر است؟
پاسخش معلوم است: خداوندى كه علم او به تمام اشياء احاطه دارد تمام اين ذرات را مىشناسد، و به هنگام لزوم همه را جمع آورى مىكند، همان گونه كه ذرات پراكنده آهن را در ميان تلى از غبار با يك قطعه آهنربا مىتوان جمع آورى كرد، جمع آورى ذرات پراكنده هر انسان براى خدا از اين هم آسانتر است.
و اگر ايراد آنها اين است كه حساب اعمال انسان را چه كسى براى معاد و رستاخيز نگه مىدارد پاسخش اين است كه همه اينها در لوح محفوظ ثبت است، اصولا چيزى در اين عالم گم نمىشود، حتى اعمال شما باقى مىماند، هر چند تغيير شكل مىدهد.
(آيه 5)- سپس به پاسخ ديگرى مىپردازد كه بيشتر جنبه روانى دارد، مىگويد: «بلكه آنها حق را هنگامى كه به سراغشان آمد تكذيب كردند» (بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
يعنى آنها آگاهانه منكر حق شدهاند، و گر نه گرد و غبارى بر چهره حق نيست، و چنانكه در آيات بعد مىآيد آنها صحنه معاد را با چشم خود مكرر در اين دنيا مىبينند و جاى شك و ترديد ندارد.
لذا در پايان آيه مىافزايد: «از اين رو پيوسته در كار پراكنده خود متحيرند» (فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ).
گاه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را مجنون مىخوانند، گاه كاهن، و گاه شاعر.
گاه مىگويند: «بشرى به او تعليم مىدهد»! و ....
اين پراكنده گوئيها نشان مىدهد كه حق را دريافتهاند، و به دنبال بهانه جوئى هستند و لذا هرگز روى يك حرف نمىايستند.
امیرحسین
08-31-2011, 08:31 PM
(آيه 6)- لحظهاى به آسمان بنگريد! قرآن همچنان بحث «دلائل معاد» را دنبال مىكند، گاه از طريق قدرت بىانتهاى حق و گاه از وجود صحنههاى معاد در همين دنيا كمك مىگيرد.
نخست توجه منكران را به آفرينش آسمانها جلب كرده، مىگويد: «آيا به آسمان بالاى سرشان نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كردهايم (بىآنكه ستون و پايهاى داشته باشد) و چگونه آن را (به وسيله ستارگان) زينت بخشيدهايم، و هيچ شكاف و شكستى در آن نيست»! (أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ).
منظور از نگاه كردن در اينجا نگاهى توأم با انديشه و تفكر است كه انسان را به قدرت عظيم خالق اين آسمان پهناور و شگفتيهايش آشنا سازد.
(آيه 7)- سپس به عظمت آفرينش زمين پرداخته، مىافزايد: «و زمين را گسترش داديم و در آن كوههائى عظيم و استوار افكنديم، و از هر نوع گياه بهجت انگيز در آن رويانديم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ).
آرى! آفرينش زمين از يك سو، گسترش آن (بيرون آمدن از زير آب) از سوى ديگر، پيدايش كوهها كه ريشههاى آن به هم پيوسته و همچون زرهى زمين را در برابر فشارهاى درونى و برونى و جزر و مدهاى حاصل از جاذبه ماه و خورشيد حفظ مىكند، از سوى سوم، و پيدايش انواع گياهان با آن همه عجائب و زيبائيها از سوى چهارم همگى دليل بر قدرت بىپايان اوست.
(آيه 8)- در اين آيه نتيجه گيرى كرده، مىگويد: همه اينها را آفريديم «تا وسيله بينائى و ياد آورى براى هر بنده توبه كارى باشد»! (تَبْصِرَةً وَ ذِكْرى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ).
آرى! كسى كه قدرت بر آفرينش آسمانها با آن همه عظمت و زيبائى، و زمين با اين همه نعمت و جمال و نظم و حساب دارد، چگونه نمىتواند مردگان را بار ديگر لباس حيات بپوشاند، و قيامتى بر پا كند؟
(آيه 9)- در اين آيه پايه استدلال ديگرى را مىنهد و مىگويد: «و از آسمان آبى پر بركت نازل كرديم و به وسيله آن باغها و دانههايى را كه درو مىكنند رويانديم» (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:32 PM
(آيه 10)- سپس مىافزايد: «و (همچنين) نخلهاى بلند قامت كه ميوههاى متراكم دارند» (وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ).
(آيه 11)- در پايان اين بخش مىگويد: «همه اينها براى روزى بخشيدن به بندگان است، و به وسيله باران زمين مرده را زنده كرديم (آرى) زنده شدن مردگان (و خروج آنها از قبرها) نيز همين گونه است»! (رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ الْخُرُوجُ).
و به اين ترتيب ضمن ياد آورى نعمتهاى عظيمش به بندگان، و تحريك حس شكر گزارى آنها در مسير شناخت او، به آنها يادآور مىشود كه شما نمونه معاد را همه سال در برابر چشمان خود در همين جهان مىبينيد، زمينهاى مرده و خشك و خالى از هر گونه آثار زندگى بر اثر نزول قطرات باران به حركت در مىآيند، و غوغاى رستاخيز را سر مىدهند، از هر گوشه كه گياهى مىرويد «وحده لا شريك له» مىگويد! اين جنبش عظيم و حركت به سوى حيات و زندگى در عالم گياهان بيانگر اين واقعيت است كه آفريدگار عالم مىتواند موجودات مرده را بار ديگر حيات بخشد چرا كه «وقوع» چيزى اقوى دليل بر «امكان» آن است.
(آيه 12)- تنها تو نيستى كه گرفتار دشمنى! قرآن همچنان ادامه بحثهاى مربوط به معاد از دريچههاى مختلف را دنبال مىكند، نخست براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىفرمايد: فقط تو نيستى كه اين گروه كافر تو و محتواى دعوتت را- خصوصا در باره معاد- تكذيب كردند «پيش از آنان قوم نوح و اصحاب الرّاس و قوم ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ).
«قوم ثمود» همان قوم صالح پيامبر بزرگ خداست، كه در سرزمين «حجر» در شما حجاز زندگى داشتند، و در مورد «اصحاب الرّسّ»، بسيارى عقيده دارند كه آنها طائفهاى بودند كه در سرزمين «يمامه» مىزيستند و پيامبرى به نام «حنظله» داشتند كه او را تكذيب كردند و سر انجام در چاهش افكندند.
(آيه 13)- سپس مىافزايد: «و هم چنين قوم عاد و فرعون و قوم لوط» (وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ).
منظور از برادران «لوط» همان قوم لوط است چرا كه قرآن از اين پيامبران بزرگ به عنوان برادر ياد كرده است.
امیرحسین
08-31-2011, 08:32 PM
(آيه 14)- «و نيز اصحاب الايكه [قوم شعيب] و قوم تبّع» كه در سرزمين يمن زندگى مىكردند (وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ).
«ايكه» به معنى درختان فراوان و درهم پيچيده، و يا به تعبير ديگر بيشه مانند است، و اصحاب الايكه گروهى از قوم شعيب هستند كه در غير شهر «مدين» زندگى مىكردند، شهرى كه داراى درختان بسيار بود.
سپس به تمام اين اقوام هشت گانه اشاره كرده، مىگويد: «هر يك از آنها فرستادگان الهى را تكذيب كردند، و وعده عذاب من در باره آنها تحقق يافت» (كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ).
اين اقوام هم پيامبرانشان را تكذيب كردند، و هم مسأله توحيد و معاد را، و سر انجام به سرنوشت دردناكى گرفتار شدند، بعضى گرفتار طوفان شدند، بعضى سيلاب، بعضى ديگر صاعقه، و بعضى زلزله، و يا غير آن و سر انجام ميوه تلخ تكذيب را چشيدند.
(آيه 15)- در اين آيه به ذكر يكى ديگر از دلائل امكان رستاخيز پرداخته، مىگويد: «آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم» كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم؟! (أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ).
سپس مىافزايد: آنها در آفرينش نخستين ترديد ندارند، زيرا خالق انسانها را خدا مىدانند «ولى آنها (با اين همه دلائل روشن) باز در آفرينش جديد ترديد دارند» (بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ).
در حقيقت آنها بر اثر هواى نفس و تعصب و لجاجت گرفتار تناقضند، از يكسو خالق انسانها را در آغاز خداوند مىدانند كه همه را از خاك آفريده، اما از سوى ديگر وقتى به مسأله آفرينش مجدد انسانها از خاك مىرسند آن را مطلبى عجيب و باور ناكردنى مىشمرند، در حالى كه هر دو مثل يكديگرند.
امیرحسین
08-31-2011, 08:32 PM
(آيه 16)- كمترين سخنان شما را هم مىنويسند! در اينجا بخش ديگرى از مسائل مربوط به معاد مطرح مىشود و آن مسأله ثبت و ضبط اعمال انسانها براى روز حساب است.
نخست از علم بىپايان خدا و احاطه علمى او به انسانها سخن گفته، مىفرمايد: «ما انسان را آفريديم و وسوسههاى نفس او را مىدانيم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ).
منظور از كلمه «توسوس» در اينجا اين است كه وقتى خداوند از خطورات قلبى آنها و وسوسههاى زود گذرى كه از فكر آنها مىگذرد آگاه است مسلما از تمام عقائد و اعمال و گفتار آنها با خبر مىباشد، و حساب همه را براى روز حساب نگه مىدارد.
آرى! او خالق است، و خلقتش دائم و مستمر، و ما در جميع حالات وابسته به وجود او هستيم، با اين حال چگونه ممكن است او از ظاهر و باطن ما بىخبر باشد؟! و در ذيل آيه براى روشنتر ساختن مطلب مىافزايد: «و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ).
اين همان است كه در جاى ديگر مىگويد: «بدانيد خداوند بين انسان و قلب او حائل مىشود، و همه شما نزد او در قيامت جمع خواهيد شد». (انفال/ 24) البته همه اينها تشبيه است و قرب خداوند از اين هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اينها رساتر در محسوسات پيدا نمىشود.
توجه به اين واقعيت انسان را بيدار مىكند، و به مسؤوليت سنگين و پرونده دقيق او در دادگاه عدل الهى آشنا مىسازد، و از انسان بىخبر و بىتفاوت، موجودى هوشيار و سر به راه و متعهد و با تقوا به وجود مىآورد.
امیرحسین
08-31-2011, 08:33 PM
(آيه 17)- در اين آيه مىافزايد: به خاطر بياوريد «هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسان هستند اعمال او را دريافت مىدارند» (إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ).
يعنى علاوه بر احاطه علمى خداوند به ظاهر و باطن انسان، دو فرشته نيز مأمور حفظ و نگاهدارى حساب اعمال اويند كه از طرف راست و چپ از او مراقبت مىكنند، پيوسته با او هستند و لحظهاى جدا نمىشوند، تا از اين طريق اتمام حجت بيشترى شود، و تأكيدى باشد بر مسأله نگاهدارى حساب اعمال.
در روايات اسلامى آمده است كه: «فرشته سمت راست، نويسنده حسنات است، و فرشته سمت چپ نويسنده سيئات، و فرشته اول فرمانده فرشته دوم است، هنگامى كه انسان عمل نيكى انجام دهد، فرشته سمت راست ده برابر مىنويسد، و هنگامى كه عمل بدى از او سر زند، و فرشته سمت چپ مىخواهد آن را بنويسد، فرشته اول مىگويد: عجله مكن. لذا او هفت ساعت به تأخير مىاندازد، اگر پشيمان شد و توبه كرد چيزى نمىنويسد، و اگر توبه نكرد تنها يك گناه براى او مىنويسد».
(آيه 18)- اين آيه باز روى مسأله فرشتگان ثبت اعمال تكيه كرده، مىگويد:
«انسان هيچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر اين كه همان دم فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموريت (و ضبط آن) است» (ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ).
در آيه گذشته سخن از ثبت تمامى اعمال آدمى بود، و در اين آيه روى خصوص الفاظ و سخنان او تكيه مىكند، و اين به خاطر اهميت فوق العاده و نقش مؤثرى است كه گفتار در زندگى انسانها دارد، تا آنجا كه گاهى يك جمله مسير اجتماعى آنها را به سوى خير يا شر تغيير مىدهد.
امیرحسین
08-31-2011, 08:33 PM
(آيه 19)- قيامت و چشمهاى تيز بين! در اينجا باز صحنههاى ديگرى از مسائل مربوط به «معاد» منعكس است: صحنه «مرگ» صحنه «نفخ صور» و صحنه «حضور در محشر».
نخست مىفرمايد: «و سر انجام سكرات (و بيخودى در آستانه) مرگ به حق فرا مىرسد» (وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ).
«سكره مرگ» حالتى است شبيه به «مستى» كه بر اثر فرا رسيدن مقدمات مرگ، به صورت هيجان و انقلاب فوق العادهاى به انسان دست مىدهد، و گاه بر عقل او چيره مىگردد، و او را در اضطراب و نا آرامى شديدى فرو مىبرد. چرا كه روح ساليان دراز با اين تن خو گرفته و پيوند داشته است.
على عليه السّلام ترسيم زنده و گويائى از لحظه مرگ و سكرات آن دارد، مىفرمايد:
«سكرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مىآورد، اعضاى بدنشان سست مىگردد، و رنگ از صورتهايشان مىپرد كم كم مرگ در آنها نفوذ كرده، ميان آنها و زبانشان جدائى مىافكند، در حالى كه او در ميان خانواده خويش است، با چشمش مىبيند و با گوشش مىشنود و عقل و هوشش سالم است، اما نمىتواند سخن بگويد! در اين مىانديشد كه عمرش را در چه راه فانى كرده؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به ياد ثروتهائى مىافتد كه در تهيه آن چشم بر هم گذارده، و از حلال و حرام و مشكوك جمع آورى نموده، و تبعات و مسؤوليت گرد آورى آن را بر دوش مىكشد، در حالى كه هنگام جدائى و فراق از آنها رسيده است او به دست بازماندگان مىافتد، آنها از آن متنعم مىشوند و بهره مىگيرند اما مسؤوليت و حسابش بر اوست»؟
سپس قرآن ادامه مىدهد: به كسى كه در حال سكرات مرگ است گفته مىشود: «اين همان چيزى است كه تو از آن مىگريختى»! (ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ).
آرى! مرگ واقعيتى است كه غالب افراد از آن مىگريزند، به خاطر اين كه آن را «فنا» مىدانند، نه دريچهاى به عالم «بقاء» يا به خاطر علائق و پيوندهاى شديدى كه با دنيا و مواهب مادى دارند و نمىتوانند از آن دل بر كنند، و يا به خاطر تاريكى نامه اعمالشان! هر چه هست از آن گريزانند، اما چه سود كه اين سرنوشتى است كه در انتظار همگان است، و احدى را توان فرار از آن نيست.
امیرحسین
08-31-2011, 08:33 PM
(آيه 20)- سپس به مسأله نفخ صور پرداخته، مىفرمايد: «و در صور دميده مىشود و آن روز روز تحقق وعده وحشتناك است» (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ).
منظور از «نفخ صور» در اينجا همان نفخ دوم است كه نفخه «قيام» و «جمع» و «حضور» است، نفخهاى است كه در آغاز «رستاخيز» انجام مىگيرد، و با آن، همه انسانها زنده مىشوند، و از قبرها برخاسته، براى حساب و جزا در محضر عدل الهى حاضر مىشوند.
(آيه 21)- در اين آيه وضع انسانها را به هنگام ورود در محشر چنين بيان مىكند: «و (در آن روز) هر انسان وارد محشر مىشود، در حالى كه همراه او حركت دهنده و گواهى است» (وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ).
درست همچون دادگاههاى اين جهان كه مأمورى همراه شخص متهم است و شاهدى بر اعمال او، شهادت مىدهد.
(آيه 22)- در اينجا به مجرمان، يا به همه انسانها، خطاب مىشود كه: «تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى، و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملا تيز بين است»! (لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ).
آرى! پردههاى جهان ماده: آمال و آرزوها، عشق و علاقه به دنيا، زن و فرزند و مال و مقام، هوسهاى سركش و حسادتها، تعصب و جهل و لجاجت به تو اجازه نمىداد كه امروز را از همان زمان بنگرى، با اين كه نشانههاى معاد و رستاخيز روشن بود و دلائل آن آشكار! امروز گرد و غبار غفلت فرو نشسته، حجابهاى جهل و تعصب و لجاج كنار رفته، پردههاى شهوات و آمال و آرزوها دريده شده، حتى آنچه در پرده غيب مستور بوده ظاهر گشته است.
(آيه 23)- همنشينان انسان از فرشتگان و شياطين: باز در اينجا صحنه ديگرى از معاد ترسيم شده، صحنه تكان دهندهاى كه فرشته قرين انسان، محكوميت او را بر ملا مىسازد، و فرمان خداوند براى مجازات او صادر مىشود.
نخست مىفرمايد: «فرشته همنشين او مىگويد: اين نامه اعمال اوست كه نزد من حاضر و آماده است» و از تمام كارهاى كوچك و بزرگ او در سراسر عمر پرده بر مىدارد (وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ).
منظور از «قرين» در اينجا فرشتهاى است كه در دنيا همراه انسان و مأمور ضبط اعمال اوست، و در دادگاه عدل الهى گواهى مىدهد.
امیرحسین
08-31-2011, 08:34 PM
(آيه 24)- سپس خداوند دو فرشته مأمور ثبت اعمال را مخاطب ساخته، فرمان مىدهد: «هر كافر متكبر لجوج را در جهنم افكنيد» (أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ).
(آيه 25)- در اين آيه به چند وصف از اوصاف زشت و مذموم اين كافران عنيد اشاره كرده، مىگويد: «همان كسى كه به شدت مانع خير است و متجاوز، و در شك و ترديد است» حتى ديگران را به ترديد مىافكند (مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ).
(آيه 26)- باز در ادامه اوصاف اين گروه عنيد مىافزايد: «همان كسى كه معبود ديگرى با خدا قرار داده» و راه شرك و دو گانگى را پيش گرفته است (الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
آرى «او را در عذاب شديد بيفكنيد» (فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ).
(آيه 27)- اين آيه پرده از روى ماجراى ديگرى از سرنوشت اين گروه كافر لجوج بر مىدارد، و آن مخاصمه و بحثى است كه با شيطان در قيامت دارند، آنها تمام گناهان خويش را به گردن شياطين اغواگر مىافكنند، مىفرمايد: «و همنشينش (از شياطين) مىگويد: پروردگارا! من او را به طغيان وا نداشتم (و به اجبار در اين راه نياوردم او خودش با ميل و اراده خويش اين راه را برگزيد) و او در گمراهى دور و درازى بود» (قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كانَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ).
(آيه 28)- گر چه در اين آيات تنها سخن از دفاع شيطان به ميان آمده و سخنى از اعتراض كفار بر شيطان ديده نمىشود، ولى به قرينه ساير آيات قرآن كه آنها در قيامت با هم جر و بحث مىكنند و به قرينه آيه مورد بحث گفتار طرفين اجمالا روشن مىشود، زيرا در اين آيه مىخوانيم: خدا «فرمود: نزد من جدال و مخاصمه نكنيد، من پيشتر به شما هشدار دادهام» و اتمام حجت كردهام (قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ).
(آيه 29)- سپس براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «سخن من تغيير ناپذير است، و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم كرد» (ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
اين آيات دليل بر اختيار و آزادى اراده بندگان است، نه شيطان مجبور است شيطنت كند، و نه كافران مجبورند راه كفر و عناد و راه شيطان را پيش گيرند و نه سرنوشت قطعى و خارج از اراده براى كسى مقرر شده است.
امیرحسین
08-31-2011, 08:34 PM
(آيه 30)- در اين آيه به فراز كوتاه و تكان دهندهاى از حوادث قيامت اشاره كرده، مىگويد: به خاطر بياوريد «روزى را كه به جهنم مىگوئيم: آيا پر شدهاى؟! و او مىگويد: آيا افزون بر اين هم هست»! (يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ).
اين آيه به خوبى نشان مىدهد كه دوزخيان بسيارند و جهنم منظره هولناك و وحشتناكى دارد و تهديد الهى جدى است، و به گونهاى است كه فكر در باره آن لرزه بر اندام هر انسانى مىافكند.
(آيه 31)- با توجه به اين كه بحثهاى اين سوره غالبا بر محور مسأله معاد و امورى كه در ارتباط با آن است دور مىزند و با توجه به اين كه در آيات گذشته از چگونگى افكندن كفار لجوج در جهنم و شدت عذاب آنها و صفاتى كه آنها را به دوزخ مىكشد سخن به ميان آمد، در اينجا صحنه ديگرى را ترسيم مىكند، صحنه داخل شدن پرهيزكاران به بهشت با احترام كامل، و اشاره به انواع نعمتهاى بهشتى و صفاتى كه انسان را در صف بهشتيان قرار مىدهد، تا در مقايسه با يكديگر حقايق روشنتر گردد.
نخست مىفرمايد: «و در آن روز بهشت را به پرهيزكاران نزديك مىكنند و فاصلهاى از آنان ندارد»! (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ).
(آيه 32)- سپس در شرح اوصاف بهشتيان مىگويد: «اين چيزى است كه به شما وعده داده مىشويد و براى كسانى است كه به سوى خدا باز مىگردند، و پيمانها و احكام او را حفظ مىكنند» (هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ).
(آيه 33)- در ادامه اين اوصاف در اين آيه به دو وصف ديگر آنها اشاره مىكند- كه در حقيقت توضيح و تفسيرى است براى اوصاف گذشته- مىفرمايد:
«آن كسى كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى پر انابه در محضر او حاضر شود» (مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ).
آنها نه فقط در حضور جمع كه در تنهائى و خلوت نيز مرتكب گناهى نمىشوند.
اين خوف و خشيت سبب مىشود كه قلب آنها «منيب» باشد، دائما متوجه خدا گردد، و به طاعت او اقبال كند، و از هر گناه و لغزشى توبه نمايد، و اين حال را تا پايان عمر ادامه دهد و با همين حالت وارد عرصه محشر گردد.
امیرحسین
08-31-2011, 08:35 PM
(آيه 34)- سپس مىافزايد: كسانى كه داراى اين چهار صفتند هنگامى كه بهشت به آنها نزديك مىشود، فرشتگان الهى به عنوان احترام و اكرام به آنها مىگويند: «به سلامت وارد بهشت شويد» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ). سلامت از هر گونه بدى و ناراحتى و آفت و بلا و كيفر و عذاب، سلامت كامل از نظر جسم و جان.
سپس براى آرامش خاطر آنها اضافه مىكند: «امروز، روز جاودانگى است» جاودانى نعمتها، و جاودانى بهشت با تمام مواهبش (ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ).
(آيه 35)- و به دنبال اين دو موهبت- بشارت سلامت، و بشارت جاودانگى در بهشت- خداوند منان دو بشارت ديگر به آنها مىدهد كه مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى كه آنها داشتند، مىفرمايد: «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها هست» (لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها).
و علاوه بر آن «نزد ما نعمتهاى بيشترى است» كه به فكر هيچ كس نمىرسد (وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ).
تعبيرى از اين زندهتر و رساتر و دل انگيزتر تصور نمىشود.
(آيه 36)- بعد از پايان گرفتن گفتگو پيرامون بهشت و دوزخ، صفات بهشتيان و دوزخيان، و درجات و دركات آنها، براى نتيجه گيرى كامل از اين بحث، مجرمان را مورد توجه قرار داده، مىفرمايد: «چه بسيار اقوامى را كه پيش از آنها هلاك كرديم، اقوامى كه از آنها قويتر بودند، و شهرها (و كشورها) را گشودند» اما بر اثر كفر و ظلم و بيدادگرى و گناه نابود شدند (وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ).
«آيا هيچ راه فرارى (از عذاب الهى براى اين گونه افراد) وجود دارد»؟ (هَلْ مِنْ مَحِيصٍ).
آيه به كفّار لجوج معاصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله هشدار مىدهد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنند و آثار آنها را بر صفحات تاريخ و صفحه روى زمين بنگرند، ببينند خداوند با اقوام سركشى كه پيش از آنها بودند چه كرد؟ اقوامى كه از آنها پر جمعيتتر و با قدرتتر بودند، آنگاه به آينده خود بينديشند.
امیرحسین
08-31-2011, 08:35 PM
(آيه 37)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «قطعا در اين (سرگذشت پيشينيان) تذكر است، براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرا دهد در حالى كه حاضر باشد»! (إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ).
منظور از «قلب» در اينجا و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مىكند همان «عقل» و شعور و ادراك است.
مجموع آيه چنين معنى مىدهد، دو گروه مىتوانند از اين مواعظ، پند و اندرز گيرند، نخست آنها كه داراى ذكاوت و عقل و هوشند، و خود مستقلا مىتوانند مسائل را تحليل كنند، و ديگر كسانى كه در اين حد نيستند اما مىتوانند «مستمع» خوبى براى دانشمندان باشند، و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرا دهند و حقايق را از طريق ارشاد و راهنمائى آنها فرا گيرند.
(آيه 38)- آفريدگار آسمانها و زمين قادر بر احياى مردگان است در تعقيب آيات گذشته و دلائل مختلفى كه در باره معاد در آن آمده بود، در اينجا به يكى ديگر از دلائل امكان معاد اشاره كرده و بعد از آن به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دستور صبر و شكيبائى و تسبيح و حمد پروردگار مىدهد، تا كار شكنيهاى مخالفان را از اين طريق تحمل و خنثى كند.
نخست مىفرمايد: «و ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آن است در شش روز [شش دوران] آفريديم، و هيچ گونه رنج و سختى به ما نرسيد»! (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ).
بديهى است كسى كه قدرتش محدود است اگر بخواهد كارى انجام دهد كه بيش از توان او باشد خسته و درمانده و وامانده مىشود، ولى در مورد وجودى كه قدرتش نامحدود و توانائيش بىنهايت است اين امور مفهومى ندارد.
بنابر اين چنين كسى توانائى دارد كه انسان را بعد از مردن بار ديگر به حيات باز گرداند.
امیرحسین
08-31-2011, 08:35 PM
(آيه 39)- بعد از ذكر دلائل مختلف معاد و ترسيم صحنههاى مختلفى از قيامت چون به هر حال گروهى تسليم حق نيستند و لجاجت و پا فشارى بر باطل دارند پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را مخاطب قرار داده، مىگويد: «در برابر آنچه آنها مىگويند شكيبا باش» (فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ).
چرا كه تنها با نيروى صبر و استقامت مىتوان بر اين مشكلات پيروز شد، و توطئههاى دشمن را درهم شكست، و نسبتهاى نارواى آنها را در مسير حق تحمل كرد.
و از آنجا كه صبر و استقامت نياز به پشتوانهاى دارد، و بهترين پشتوانه ياد خدا و ارتباط با مبدأ علم و قدرت جهان آفرين است در دنبال اين دستور مىافزايد:
«و پيش از طلوع آفتاب و پيش از غروب تسبيح و حمد پروردگارت را به جا آور» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ).
(آيه 40)- همچنين «در بخشى از شب او را تسبيح كن و بعد از سجدهها» (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ).
اين ياد مداوم و تسبيح مستمر همچون قطرههاى حياتبخش باران بر سرزمين قلب و جان تو مىريزد، و آن را سيراب مىكند، دائما به تو نشاط و حيات مىبخشد و به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مىكند.
تسبيح خداوند در اين مواقع چهار گانه اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه و بعضى از نوافل پر فضيلت است، به اين ترتيب كه «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» اشاره به نماز صبح است، زيرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مىباشد.
«وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ» اشاره به نماز ظهر و عصر است، چرا كه آخر وقت هر دو غروب آفتاب است.
«وَ مِنَ اللَّيْلِ» نماز مغرب و عشا را بيان مىكند، «وَ أَدْبارَ السُّجُودِ» نظر به نافلههاى مغرب دارد كه بعد از مغرب به جا آورده مىشود.
امیرحسین
08-31-2011, 08:36 PM
(آيه 41)- با صيحه رستاخيز همه زنده مىشوند: در اين آيه همانند ساير آيات اين سوره تكيه بر مسأله معاد و رستاخيز شده و باز گوشه ديگرى از آن را مطرح مىكند، و آن مسأله نفخ صور و خروج مردگان از قبر است.
مىفرمايد: «و گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكانى نزديك ندا مىدهد» (وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ).
يعنى اين صدا آن چنان در فضا پخش مىشود كه گويى بيخ گوش همه است.
(آيه 42)- «روزى كه همگان صيحه رستاخيز را به حق مىشنوند، آن روز، روز خروج (از قبرها) است»! (يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ).
مخاطب در «و استمع» (گوش فرا ده) گر چه شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است ولى مسلما مقصود همه انسانها هستند.
و منظور از «گوش فرادادن» يا انتظار كشيدن است، زيرا كسانى كه در انتظار حادثهاى به سر مىبرند كه با صداى وحشتناكى شروع مىشود دائما گوش فرا مىدهند، و منتظرند. و يا منظور گوش فرا دادن به اين سخن الهى است، و معنى چنين مىشود: «اين سخن را بشنو كه پروردگارت در باره صيحه رستاخيز مىگويد».
اين منادى همان «اسرافيل» است كه در «صور» مىدمد، و در آيات قرآن نه با نام بلكه با تعبيرات ديگرى به او اشاره شده است.
(آيه 43)- و براى اين كه روشن شود حاكم در اين دادگاه بزرگ كيست؟
مىافزايد: «مائيم كه زنده مىكنيم و مىميرانيم و بازگشت تنها به سوى ماست» (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ وَ إِلَيْنَا الْمَصِيرُ).
امیرحسین
08-31-2011, 08:36 PM
(آيه 44)- سپس براى توضيح بيشتر در باره بازگشت مردم به سوى خداوند مىفرمايد: «روزى كه زمين بسرعت از روى آنها شكافته مىشود و (از قبرها) خارج مىگردند» (يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً).
و در پايان آيه مىافزايد: «و اين جمع كردن (مردم در قيامت) براى ما آسان است» (ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنا يَسِيرٌ).
روشن است خداوندى كه آفريننده آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است حشر و نشور مردگان براى او كار سادهاى مىباشد.
(آيه 45)- و در اين آيه كه آخرين آيه اين سوره است بار ديگر به پيامبرش در مقابل مخالفان سرسخت و لجوج تسلى و دلدارى مىدهد و مىفرمايد: «ما به آنچه آنها مىگويند آگاهتريم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ).
«و تو مأمور اجبار آنها (به ايمان) نيستى» (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ).
وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت، و دعوت به سوى حق و بشارت و انذار است «پس به وسيله قرآن، كسانى را كه از عذاب من مىترسند متذكر ساز» (فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعِيدِ).
اشاره به اين كه قرآن براى انذار و بيدار ساختن افراد مؤمن كافى است هر صفحهاى از آن ياد آور قيامت، و آيات مختلفش بازگو كننده سرنوشت پيشينيان و توصيفهايش از مواهب بهشتى و عذابهاى دوزخى و حوادثى كه در آستانه رستاخيز و در دادگاه عدل الهى واقع مىشود بهترين پند و اندرز براى همگان است.
«پايان سوره ق»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.