توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره احقاف [46]
امیرحسین
08-29-2011, 11:28 AM
سوره احقاف [46]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 35 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره اهداف زير را تعقيب مىكند:
1- بيان عظمت قرآن.
2- مبارزه قاطع بر ضد هرگونه شرك و بت پرستى.
3- توجيه مردم در مسأله معاد و دادگاه عدل پروردگار.
4- ضمنا به عنوان هشدار به مشركان و مجرمان گوشهاى از داستان قوم عاد را كه ساكن سرزمين «احقاف» بودند بيان مىدارد- نام سوره نيز از همين جا گرفته شده است.
5- اشاره به گسترش و عموميت دعوت پيامبر اسلام، تا آنجا كه غير از انسانها يعنى طايفه جن را نيز شامل مىشود.
6- تشويق مؤمنان و انذار كافران و ايجاد مبادى خوف و رجاء.
7- دعوت پيامبر اسلام به صبر و استقامت.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس سوره احقاف را هر شب، يا هر جمعه، بخواند خداوند وحشت دنيا را از او بر مىدارد، و از وحشت روز قيامت نيز در امان مىدارد».
بديهى است اين گونه حسنات و درجات تنها به خاطر تلاوت الفاظ نيست بلكه تلاوتى است سازنده و بيدارگر در مسير ايمان و تقوا، و محتواى سوره احقاف به راستى چنين اثرى را دارد، اگر انسان طالب حقيقت و آماده عمل باشد.
امیرحسین
08-29-2011, 11:29 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- آفرينش اين جهان بر اساس حق است: اين سوره آخرين سوره از سورههاى هفتگانه «حم» است كه مجموعا «حواميم» نام دارد. و در آيه اول اين سوره نيز به حروف مقطعه «حا- ميم» (حم). برخورد مىكنيم.
در تفسير اين حروف همين قدر مىگوئيم كه اين آيات تكان دهنده و حركت آفرين و پرمحتواى قرآن از حروف ساده الفبا، از «حا و ميم» و مانند آن، تركيب يافته، و در عظمت خداوند همين بس كه چنان تركيب عظيمى را از چنين مفردات سادهاى به وجود آورده.
(آيه 2)- و شايد به همين جهت بلا فاصله مىافزايد: «اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم (قادر و توانا) نازل شده است» (تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ).
اين همان تعبيرى است كه در آغاز سه سوره از سورههاى «حم» مؤمن- جاثيه و احقاف، آمده است.
مسلم است قدرتى شكست ناپذير و حكمتى بى كران لازم است تا چنين كتابى را نازل كند.
(آيه 3)- سپس از كتاب «تدوين» به كتاب «تكوين» پرداخته، و از عظمت و حقانيت آسمانها و زمين سخن مىگويد، مىفرمايد: «ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است جز به حق براى سر آمد معينى نيافريديم» كه با فرار رسيدن آن دنيا فانى مىشود (ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى).
نه در كتاب آسمانيش كلمهاى بر خلاف حق است، و نه در مجموعه عالم خلقتش چيزى ناموزون و مخالف حق يافت مىشود.
اما با اين كه قرآن حق است، و آفرينش جهان نيز حق «كافران لجوج از آنچه انذار شدهاند روى گردانند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ).
از يك سو آيات قرآن پىدرپى آنها را انذار و بيم مىدهد كه دادگاه بزرگى در پيش داريد، و از سوى ديگر جهان آفرينش با نظامات خاص خود نيز هشدار مىدهد كه حسابى در كار است، اما اين غافلان بىخبر نه به اين توجهى مىكنند، و نه به آن.
امیرحسین
08-29-2011, 11:30 AM
(آيه 4)- گمراهترين مردم! در آيات گذشته سخن از آفرينش آسمانها و زمين در ميان بود كه همه اينها از خداوند عزيز و حكيم است، و براى تكميل اين بحث روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىفرمايد: «به آنان (مشركان) بگو:
اين معبودهايى را كه غير از خدا پرستش مىكنيد به من نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريدهاند»؟! (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
«يا شركتى در آفرينش آسمانها (و مالكيت و تدبير آنها) دارند»؟ (أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ).
هنگامى كه شما قبول داريد بتها هيچ گونه دخالتى در آفرينش ندارند با اين حال چگونه براى حل مشكلات يا جلب بركات دست به دامن اين موجودات بىخاصيت و فاقد عقل و شعور مىزنيد؟! و اگر فرضا مىگوييد آنها شركتى در امر خلقت و آفرينش داشتهاند «كتابى آسمانى پيش از اين، يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد (كه دليل صدق گفتار شما باشد) اگر راست مىگوئيد» (ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
(آيه 5)- سپس براى بيان عمق گمراهى اين مشركان مىافزايد: «چه كسى گمراهتر است از آنها كه موجوداتى غير از خدا را پرستش مىكنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمىگويند»؟ (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ).
نه تنها پاسخ آنها را نمىدهند، اصلا سخنانشان را نمىشنوند «و از دعا و نداى آنها غافلند»! (وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ).
(آيه 6)- و از آن اسفبارتر اين كه: «هنگامى كه مردم مشرك در قيامت محشور مىشوند معبودهاى آنها دشمنان آنها خواهند بود حتى عبادت آنها را انكار مىكنند»! (وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ).
معبودهايى كه عقل دارند رسما به دشمنى بر مىخيزند، حضرت مسيح از عابدان خود بيزارى مىجويد، و فرشتگان نيز تبرى مىجويند، حتى شياطين و جن نيز اظهار تنفر مىكنند، و آنها كه بىعقل بودند خداوند حيات و عقل به آنها مىبخشد تا به سخن در آيند و مراتب دشمنى و نفرت خود را از اين عابدان اظهار كنند.
امیرحسین
08-29-2011, 11:33 AM
(آيه 7)- بگو: من پيامبر نو ظهورى نيستم! قرآن همچنان از وضع مشركان گفتگو مىكند، و به چگونگى برخورد آنها با آيات الهى اشاره كرده، مىگويد:
«و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مىشود كافران در مورد حقى كه به سوى آنها آمده است مىگويند: اين سحر آشكار است» (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِينٌ).
آنها نفوذ سريع و عميق و جاذبه عجيب قرآن را در اعماق دلها با يك تفسير انحرافى به عنوان «سحر آشكار» مطرح مىكنند كه خود اعتراف ضمنى روشنى است به تأثير فوق العاده قرآن در قلوب انسانها! «حق» در آيه فوق اشاره به همان «آيات قرآن» است.
(آيه 8)- ولى آنها تنها به اين تهمت قناعت نمىكنند «بلكه (پا را از آن فراتر نهاده، با صراحت) مىگويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته» (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ).
در اينجا خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه با دليل روشنى به آنها پاسخ گويد، مىفرمايد: به آنها «بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است كه مرا رسوا كند) و شما نمىتوانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد» (قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً).
چگونه ممكن است خداوند اين «آيات بينات» و اين معجزه جاودانى را بر دست دروغگويى ظاهر سازد؟! اين از حكمت و لطف خداوند دور است.
سپس به عنوان تهديد مىافزايد: «اما خداوند بهتر از هر كس كارهايى را كه شما در آن وارد مىشويد مىداند» و به موقع شما را سخت كيفر مىدهد (هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ).
و در جمله بعد به عنوان تأكيد بيشتر توأم با برخوردى مؤدبانه مىافزايد:
«همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد» (كَفى بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ).
او صدق دعوت من، و تلاش و كوششهايم را در ابلاغ رسالت مىداند، و دروغ و افترا و كارشكنى شما را نيز مىبيند، و همين براى من و شما كافى است.
و براى اين كه راه بازگشت را نيز به آنها نشان دهد در پايان آيه مىافزايد: «او آمرزنده و مهربان است» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).
توبه كاران را مىبخشد، و آنها را مشمول رحمت واسعه خود مىسازد.
امیرحسین
08-29-2011, 11:35 AM
(آيه 9)- در اين آيه مىافزايد: «بگو: من پيامبر نو ظهورى نيستم» كه با ساير پيامبران متفاوت باشم (قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ).
«و نمىدانم با من و شما چه خواهد شد»؟ (وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ).
«من تنها از آنچه بر من وحى مىشود پيروى مىكنم» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ).
«و من جز بيم دهنده آشكارى نيستم» (وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ).
(آيه 10)- در اين آيه براى تكميل آنچه در آيات قبل آمده مىافزايد: «بگو:
به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كافر شويد، در حالى كه شاهدى از بنى اسرائيل بر آن شهادت دهد، و او ايمان بياورد و شما تكبر كنيد و تسليم نشويد (چه كسى از شما گمراهتر خواهد بود؟!) مسلما خداوند قوم ظالم را هدايت نمىكند» (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ كَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
اين شاهد بنى اسرائيلى دانشمند معروف يهود «عبد اللّه بن سلام» بود كه در مدينه ايمان آورد و به مسلمين پيوست.
امیرحسین
08-29-2011, 11:36 AM
(آيه 11)-
شأن نزول:
هنگامى كه اسلام از طرف قشرهاى فقير و باديه نشين و تهيدست بسرعت مورد استقبال قرار گرفت چرا كه هم منافع نامشروعى نداشتند كه به خطر بيفتد، و هم مغز آنها از باد غرور انباشته نبود، و هم قلبهائى پاكتر از قشر مرفّه و عيّاش و هوسباز داشتند.
مغروران مستكبر گفتند: اين چه آئينى است كه پيروانش انبوهى باديه نشين فقير و تهيدست و كنيزان و بردگانند؟ اگر مكتب معقولى بود هرگز نبايد افراد سطح پائين و منحط اجتماع از آن استقبال كنند اما ما كه در سطح بالا قرار داريم و چشم و چراغ جامعه هستيم عقب بمانيم! اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و به آنها پاسخ داد.
تفسير:
شرط پيروزى، ايمان و استقامت است- قرآن همچنان اعمال و گفتار كافران و انحرافات آنها را مورد بحث و بررسى و نكوهش قرار مىدهد، نخست به اين گفتار غرور آميز و دور از منطق آنها اشاره كرده، مىگويد: «كافران در باره مؤمنان چنين گفتند: اگر ايمان و اسلام چيز خوبى بود هرگز آنها بر ما پيشى نمىگرفتند»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ).
اينها يك مشت افراد فقير و بىسر و پا، روستائى و برده و كم معرفتند! چگونه ممكن است آنها حق را بفهمند و به آن اقبال كنند، ولى ما چشم و چراغهاى اين جامعه از آن غافل و بىخبر بمانيم؟! لذا در پايان آيه با اين تعبير لطيف به آنها پاسخ داده، مىگويد: «چون خود آنها به وسيله قرآن هدايت نشدند به زودى مىگويند: اين يك دروغ قديمى است»! (وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ).
يعنى آنها نخواستهاند به وسيله قرآن هدايت شوند، نه اين كه هدايت قرآن كمبودى داشت.
امیرحسین
08-29-2011, 11:41 AM
(آيه 12)- سپس به دليل ديگرى براى اثبات حقانيت قرآن و نفى تهمت مشركان كه مىگفتند: اين يك دروغ قديمى است پرداخته، مىگويد: از نشانههاى صدق اين كتاب بزرگ اين است كه: «پيش از آن، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود (نشانههاى آن را بيان كرده) و اين كتاب هماهنگ با نشانههاى تورات است» (وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ).
با اين حال چگونه مىگوئيد اين يك دروغ قديمى است؟! و به دنبال آن مىافزايد: اين در حالى است كه اين كتاب آسمانى «به زبان عربى و فصيح و گوياست» كه همگان از آن بهرهمند شوند (لِساناً عَرَبِيًّا).
و در پايان آيه هدف نهائى از نزول قرآن را در دو جمله كوتاه به اين صورت شرح مىدهد: «هدف اين بوده كه ظالمان را انذار و نيكو كاران را بشارت دهد» (لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ).
(آيه 13)- اين آيه در حقيقت تفسيرى است براى «محسنين» (نيكو كاران) كه در آيه قبل آمده بود، مىفرمايد: «كسانى كه گفتند: پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت كردند، نه ترسى براى آنهاست و نه اندوهگين مىشوند» (إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
بنابر اين «محسنين» كسانى هستند كه از نظر اعتقادى در خط توحيد، و از نظر عمل در خط استقامت و صبرند.
(آيه 14)- و در اين آيه مهمترين بشارت را به موحدان نيكو كار مىدهد و مىفرمايد: «آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن مىمانند» (أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها).
«اين به پاداش اعمالى است كه انجام مىدادند» (جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 11:44 AM
(آيه 15)- اى انسان! به مادر و پدر نيكى كن اين آيه و آيات آينده در حقيقت توضيحى است در باره دو گروه «ظالم» و «محسن» كه در آيات قبل به سرنوشت آنها اجمالا اشاره شده است.
نخست به وضع «نيكو كاران» پرداخته، و از مسأله نيكى به پدر و مادر و شكر زحمات آنها كه مقدمهاى است براى شكر پروردگار شروع كرده، مىفرمايد: «ما انسان را توصيه كرديم كه در باره پدر و مادرش نيكى كند» (وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً).
سپس به دليل لزوم حق شناسى در برابر مادر پرداخته، مىگويد: «مادر، او را با اكراه و ناراحتى حمل مىكند، و با ناراحتى بر زمين مىگذارد، و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است» (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً).
«مادر» در طول اين سى ماه بزرگترين ايثار و فداكارى را در مورد فرزندش انجام مىدهد و اينكه قرآن در اينجا تنها از ناراحتيهاى مادر سخن به ميان آورده و سخنى از پدر در ميان نيست نه به خاطر عدم اهميت آن است، چرا كه پدر نيز در بسيارى از اين مشكلات شريك مادر است، ولى چون مادر سهم بيشترى دارد بيشتر روى او تكيه شده است.
ضمنا از اين تعبير قرآنى مىتوان استفاده كرد كه هر قدر از مقدار حمل كاسته شود بايد بر مقدار دوران شير خوارى افزود، به گونهاى كه مجموعا سى ماه تمام را شامل گردد.
سپس مىافزايد: حيات انسان همچنان ادامه مىيابد «تا زمانى كه به كمال قدرت نيروى جسمانى رسد، و به مرز چهل سالگى وارد شود» (حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً).
در حديثى آمده است: «شيطان دستش را به صورت كسانى كه به چهل سالگى برسند و از گناه توبه نكنند مىكشد و مىگويد پدرم فداى چهرهاى باد كه هرگز رستگار نمىشود»! و در جبين اين انسان نور رستگارى نيست!.
امیرحسین
08-29-2011, 11:45 AM
قرآن در دنباله اين سخن مىافزايد: اين انسان لايق و با ايمان هنگامى كه به چهل سالگى رسيد سه چيز را از خدا تقاضا مىكند: نخست «مىگويد: پروردگارا! به من الهام ده و توفيق بخش تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتى به جا آورم» (قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ).
در دومين تقاضا عرضه مىدارد: خداوندا! به من توفيق ده «تا عمل صالح به جا آورم، عملى كه تو از آن خشنود باشى» (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ).
و بالاخره در سومين تقاضايش عرض مىكند: خداوندا! «صلاح و درستكارى را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش» (وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي).
و در پايان آيه دو مطلب را اعلام مىدارد كه هر كدام بيانگر يك برنامه عملى مؤثر است، مىگويد: پروردگارا! «من (در اين سن و سال) به سوى تو باز مىگردم و توبه مىكنم» (إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ).
به مرحلهاى رسيدهام كه بايد خطوط زندگى من تعيين گردد، و تا به آخر عمر همچنان ادامه يابد.
ديگر اين كه مىگويد: «و من از مسلمين هستم» (وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
امیرحسین
08-29-2011, 11:45 AM
(آيه 16)- اين آيه بيان گويائى است از اجر و پاداش اين گروه از مؤمنان شكر گزار صالح العمل و توبه كار كه به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است.
نخست مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مىكنيم» (أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا).
يعنى خداوند بهترين اعمال آنها را معيار پذيرش قرار مىدهد و حتّى اعمال درجه دو، و كم اهميت آنها را به فضل و رحمتش، به حساب اعمال درجه يك مىگذارد.
موهبت دوم پاكسازى آنهاست، مىگويد: «و ما از گناهانشان مىگذاريم» (وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ).
«در حالى كه در ميان بهشتيان جاى دارند» (فِي أَصْحابِ الْجَنَّةِ).
و اين سومين موهبت الهى نسبت به آنهاست كه آنان را با اين كه لغزشهايى داشتهاند شستشو داده، در كنار نيكان و پاكانى جاى مىدهد كه از مقربان درگاه اويند.
و در پايان آيه براى تأكيد بر اين نعمتها كه گفته شد، مىافزايد: «اين وعده صدقى است كه پيوسته به آنها داده شده است» (وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 11:46 AM
(آيه 17)- پايمال كنندگان حقوق پدر و مادر: در آيات قبل سخن از مؤمنانى در ميان بود كه در پرتو ايمان و عمل صالح و شكر نعمتهاى حق، و توجه به حقوق پدر و مادر و فرزندان، به مقام قرب الهى راه مىيابند، و مشمول الطاف خاص او مىشوند. در اينجا سخن از كسانى است كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند، افرادى بىايمان و حق نشناس و عاق پدر و مادر.
مىفرمايد: «و آن كسى كه به پدر و مادرش مىگويد: اف بر شما! آيا به من وعده مىدهيد كه من (روز قيامت) مبعوث مىشوم؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند» و مردند و هرگز مبعوث نشدند! (وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي).
اما پدر و مادر مؤمن در مقابل اين فرزند خيرهسر تسليم نمىشدند «آنها فرياد مىكشند و خدا را به يارى مىطلبند كه واى بر تو (اى فرزند!) ايمان بياور كه وعده خدا حق است» (وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
اما او همچنان به لجاجت و خيره سرى خود ادامه مىدهد، و با تكبر و بىاعتنائى «مىگويد: اينها چيزى جز افسانههاى پيشينيان نيست»! (فَيَقُولُ ما هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
اين كه مىگوييد معاد و حساب و كتابى در كار است از خرافات و داستانهاى دروغين اقوام گذشته است، و من هرگز در برابر آن تسليم نخواهم شد.
آرى! پدر و مادر دلسوز او هر چه تلاش و كوشش مىكنند تا اين فرزند دلبند گرفتار عذاب دردناك الهى نشود او همچنان در كفر خود پا فشارى مىكند و سر انجام ناچار او را رها مىكنند.
(آيه 18)- همان گونه كه در آيات گذشته پاداش مؤمنان صالح العمل بيان شده، در اينجا سر انجام كار كافران جسور و خيرهسر را نيز بيان كرده، مىفرمايد:
«آنها كسانى هستند كه فرمان عذاب الهى در باره آنان مسجل شده، و همراه اقوام كافر از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار مجازات دردناك مىشوند و اهل دوزخند» (أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
«چرا كه آنها همه از زيانكاران بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ).
چه زيانى از اين بدتر كه تمام سرمايههاى وجود خود را از دست دادند و خشم و غضب خدا را براى خود خريدند.
امیرحسین
08-29-2011, 11:46 AM
(آيه 19)- در اين آيه نخست به تفاوت درجات و مراتب هر يك از اين دو گروه اشاره كرده، مىگويد: «و براى هر كدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انجام دادهاند» (وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا).
چنان نيست كه بهشتيان يا دوزخيان همه در يك درجه باشند، بلكه آنها نيز به تفاوت اعمالشان، و به تناسب خلوص نيّت و ميزان معرفتشان، مقامات متفاوتى دارند، و اصل عدالت، دقيقا در اينجا حاكم است.
سپس مىافزايد: «هدف اين است كه خداوند اعمال آنها را بىكم و كاست به آنان تحويل دهد» (وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ).
اين تعبير اشاره ديگرى است به مسأله «تجسم اعمال» كه در آنجا اعمال آدمى با او خواهد بود، اعمال نيكش مايه رحمت، و آرامش اوست، و اعمال زشتش مايه بلا و ناراحتى و رنج و عذاب.
و در پايان به عنوان تأكيد مىگويد: «و به آنها هيچ ستمى نخواهد شد» (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ). چرا كه اعمال خودشان را دريافت مىدارند.
(آيه 20)- زهد و ذخيره براى آخرت: اين آيه همچنان بحث آيات گذشته را پيرامون مجازات كافران و مجرمان ادامه مىدهد و گوشههايى از عذابهاى جسمانى و روحى آنها را بازگو كرده، مىفرمايد:
«آن روز كه كافران را بر آتش عرضه مىكنند (به آنها گفته مىشود:) از طيبات و لذائذ در زندگى دنياى خود استفاده كرديد و از آن بهره گرفتيد اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استكبارى كه در زمين بنا حق كرديد و به خاطر گناهانى كه انجام مىداديد جزاى شما خواهد بود»! (وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ).
آرى! شما غرق در لذّات بوديد، و به خاطر آزادى بىقيد و شرط در اين قسمت «معاد» را انكار كرديد تا دستتان كاملا باز باشد.
اين عرضه داشتن بر آتش خود يك نوع عذاب دردناك و هولناك است كه دوزخيان قبل از ورود در آتش تمام قسمتهاى جهنم را از بيرون با چشم خود مىبينند و سرنوشت شوم خويش را مشاهده مىكنند و زجر مىكشند.
امیرحسین
08-29-2011, 11:47 AM
(آيه 21)- قوم عاد و تند باد مرگبار! از آنجا كه قرآن مجيد بعد از ذكر قضاياى كلى به بيان مصداقهاى قابل ملاحظه آن مىپردازد تا آن كليات را پياده كند، در اينجا نيز بعد از شرح حال مستكبران سركش و هوسران به ذكر داستان قوم عاد كه نمونه واضحى از آن است مىپردازد.
مىگويد: «و (براى اين مشركان مكه) سرگذشت (هود) برادر قوم عاد را ياد آورى كن» (وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ).
سپس مىافزايد: «در آن هنگام كه قومش را در سرزمين احقاف انذار كرد، در حالى كه پيامبران بسيارى قبل از او در گذشتههاى دور و نزديك آمدند و به انذار اين اقوام پرداختند» (إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ).
اكنون ببينيم محتواى دعوت اين پيامبر بزرگ چه بود قرآن مىافزايد: به آنها گفت: «جز خداوند يگانه را نپرستيد» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
سپس آنها را تهديد كرده، گفت: «من بر شما از عذاب روز بزرگى مىترسم» (إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
(آيه 22)- اما اين قوم لجوج سركش در برابر اين دعوت الهى ايستادگى كردند، و به هود «گفتند: آيا تو به سوى ما آمدهاى كه ما را با دروغهايت از خدايانمان برگردانى» (قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا).
«پس اگر راست مىگوئى عذابى را كه به ما وعده مىدهى بياور»! (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
(آيه 23)- ولى «هود» در پاسخ اين تقاضاى نابخردانه چنين «گفت: علم و آگاهى تنها نزد خداوند است» (قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ).
اوست كه مىداند در چه زمان، و با چه شرائطى عذاب استيصال نازل كند نه به تقاضاى شما مربوط است، و نه به ميل و اراده من.
سپس افزود: وظيفه اصلى من اين است كه «آنچه را به آن فرستاده شدم به شما ابلاغ كنم» (وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ).
«ولى من شما را گروهى مىبينم كه پيوسته در جهل و نادانى اصرار داريد» (وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).
ريشه بدبختى شما نيز همين جهل است جهلى توام با لجاجت و كبر و غرور كه به شما اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمىدهد.
امیرحسین
08-29-2011, 11:47 AM
(آيه 24)- سر انجام نصايح مؤثر و رهبريهاى برادرانه «هود» در آن سنگدلان تأثير نگذاشت، و به جاى پذيرش حق سخت در عقيده باطل خود لجاجت كردند، و پا فشارى نمودند، و حتى «هود» را با اين سخن تكذيب مىكردند كه اگر راست مىگويى پس عذاب موعودت چه شد؟
اكنون كه اتمام حجت به قدر كافى شده، حكمت الهى ايجاب مىكند كه «عذاب استيصال» همان عذاب ريشهكن كننده را بر آنها بفرستد.
ناگهان مشاهده كردند ابرى در افق ظاهر گشت، و در آسمان بسرعت گسترده شد.
«هنگامى كه اين ابر را مشاهده كردند كه به سوى درّهها و آبگيرهاى آنها رو مىآورد (خوشحال شدند، و) گفتند: اين ابرى است باران زا!» (فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا).
ولى به زودى به آنها گفته شد: اين ابر باران زا نيست «بلكه اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مىكرديد» (بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ).
«اين تندباد شديدى است كه در آن عذاب دردناكى است» (رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ).
ظاهرا گوينده اين سخن خداوند بزرگ است، يا حضرت هود به هنگامىكه فريادهاى شوق و شادى آنها را شنيد اين سخن را به آنها گفت.
(آيه 25)- آرى! تند بادى است ويرانگر كه «همه چيز را به فرمان پروردگارش درهم مىكوبد و نابود مىكند» (تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها).
منظور از «همه چيز» انسانها و چهار پايان و اموال آنهاست.
زيرا در جمله بعد مىافزايد: «پس آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز مساكن و خانههاى آنها به چشم نمىخورد» (فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلَّا مَساكِنُهُمْ).
و اين نشان مىدهد كه مساكن آنها سالم بود، اما خودشان هلاك شدند، و اجساد و اموالشان نيز به وسيله تند باد به بيابانهاى دور دست، و يا در دريا افكنده شد.
و در پايان به اين حقيقت اشاره مىكند كه اين سرنوشت مخصوص اين قوم گمراه نبود، بلكه «ما اين گونه قوم مجرم را كيفر مىدهيم» (كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ).
اين هشدارى است به همه مجرمان و گنهكاران و كافران لجوج و خودخواه كه شما نيز اگر همين مسير را طى كنيد سرنوشتى بهتر از آن نخواهيد داشت.
امیرحسین
08-29-2011, 11:48 AM
(آيه 26)- شما هرگز از قوم عاد قويتر نيستيد! اين آيه و دو آيه بعد نتيجه گيرى از آيات گذشته است كه در مورد مجازات دردناك قوم عاد سخن مىگفت.
مشركان مكّه را مخاطب ساخته، مىفرمايد: «ما به آنها [قوم عاد] قدرتى داديم كه به شما نداديم» (وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ).
هم از نظر قدرت جسمانى از شما نيرومندتر بودند، و هم از نظر مال و ثروت و امكانات مادى از شما تواناتر.
با اين حال در برابر طوفان مجازات الهى تاب مقاومت نياوردند تا چه رسد به شما.
سپس مىافزايد: «ما براى آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً).
آنها از نظر درك و ديد و تشخيص واقعيتها نيز قوى و نيرومند بودند، و از اين وسائل خداداد در تأمين مقاصد مادى خود كاملا بهره مىگرفتند.
«ولى نه گوش و نه چشم و نه عقولشان آنها را به هنگام نزول عذاب الهى به هيچ وجه سودى نبخشيد، چرا كه پيوسته آيات خدا را انكار مىكردند» (فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ).
و سر انجام آنچه «استهزا مىكردند بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
(آيه 27)- سپس براى تأكيد بر اين مطلب، و پند و اندرز بيشتر، مشركان مكّه را مخاطب ساخته، مىگويد: نه تنها قوم عاد بلكه «ما اقوام سركشى را كه در اطراف شما زندگى مىكردند هلاك كرديم» (وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى).
اقوامى كه سرزمين آنها از شما چندان دور نيست و تقريبا در گرداگرد جزيره عرب جايگاهشان بود.
بعد اضافه مىكند: «ما آيات خود را به صورتهاى گوناگون (براى آنها) بيان كرديم، شايد باز كردند» (وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 11:48 AM
(آيه 28)- در اين آيه، آنها را مورد سرزنش قرار داده و با اين بيان شديدا محكوم مىكند: «پس چرا معبودانى را كه غير خدا برگزيدند به گمان اين كه آنها را به خدا نزديك مىكنند در آن لحظات سخت و حساس به يارى آنها نشتافتند»؟! (فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً).
راستى اگر اين معبودان بر حق بودند پس چرا پيروان خود را در آن مواقع حساس يارى نكردند، و از چنگال عذابهاى هولناك نجاتشان ندادند؟
سپس مىافزايد: نه تنها به آنان كمكى نكردند «بلكه از ميان آنها گم شدند» (بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ).
موجوداتى اين چنين بىعرضه و بىارزش كه مبدأ هيچ اثرى نيستند، و به هنگام حادثه گم و گور مىشوند، چگونه شايسته پرستش و عبوديتند؟! و در پايان آيه مىگويد: «اين بود (نتيجه) دروغ آنها، و آنچه را افترا مىبستند»! (وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
اين هلاكت و بدبختى، اين عذابهاى دردناك، و اين گم شدن معبودان در زمان حادثه، نتيجه دروغها و پندارها و افتراهاى آنها بود.
امیرحسین
08-29-2011, 11:48 AM
(آيه 29)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از آن، در روايتى آمده است كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله از مكه به سوى بازار عكاظ در طائف آمد، و «زيد بن حارثه» با او بود، به اين منظور كه مردم را به سوى اسلام دعوت كند، اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوى مكه بازگشت تا به محلى رسيد كه آنجا را وادى جن مىناميدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعى از طايفه جن از آنجا مىگذشتند، قرائت قرآن پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را شنيدند، هنگامى كه تلاوت حضرت پايان يافت آنها ايمان آوردند و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود رفتند، و آنان را به سوى اسلام دعوت كردند، گروهى از آنها ايمان آوردند و با هم به محضر آن حضرت رسيدند، و آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله تعليمات اسلام را به آنها ياد داد، اينجا بود كه اين چهار آيه و آيات سوره جن نازل گرديد.
تفسير:
طايفه جن ايمان مىآورند! در اينجا بحث فشردهاى پيرامون ايمان آوردن گروهى از طائفه جن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و كتاب آسمانى او آمده است.
در حقيقت داستان «قوم عاد هشدارى براى مشركان مكه بود و داستان ايمان طايفه «جن» هشدار ديگرى است.
نخست مىفرمايد: «به خاطر بياور موقعى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختيم كه به قرآن گوش فرا دهند» (وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ).
سپس مىافزايد: «هنگامى كه در برابر قرآن حضور يافتند (و آيات روح پرور آن را شنيدند) به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد» (فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا).
و اين موقعى بود كه پيامبر در دل شب يا به هنگام قرائت نماز صبح آيات قرآن را تلاوت مىفرمود.
سر انجام نور ايمان در دل آنها تابيدن گرفت، و حقانيت آيات قرآن را در درون جان خود لمس كردند، لذا «هنگامى كه تلاوت قرآن پايان يافت همچون مبلغانى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذار كردند» و از حقيقتى كه نصيبشان شده بود آگاه ساختند (فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ).
امیرحسین
08-29-2011, 11:49 AM
(آيه 30)- اين آيه بيانگر چگونگى دعوت اين گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوى آنهاست، دعوتى منسجم، حساب شده، كوتاه و پر معنا، «گفتند:
اى قوم! ما كتابى را استماع كرديم كه بعد از موسى از آسمان نازل شده است» (قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى).
اين كتاب اوصافى دارد، نخست اين كه: «كتابهاى آسمانى قبل از خود را تصديق مىكند» و محتواى آن هماهنگ با محتواى آنهاست، و نشانههايى كه در كتب پيشين آمده است در آن به خوبى ديده مىشود (مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ).
وصف ديگر اين كه همگان را «به سوى حق هدايت مىنمايد» (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ). به گونهاى كه هر كس عقل و فطرت خويش را به كار گيرد نشانههاى حقانيت را به روشنى در آن مىيابد.
و آخرين وصف اين كه: «به سوى راه مستقيم» دعوت مىكند (وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 31)- سپس افزودند: «اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد، و به او ايمان آوريد» (يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ).
كه دو پاداش بزرگ به شما ارزانى مىدارد: «گناهانتان را مىبخشد، و شما را از عذاب اليم پناه مىدهد» (يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ).
(آيه 32)- در اين آيه آخرين سخن مبلغان جنّ را چنين بازگو مىكند: آنها به قوم خود گفتند: «و هر كس دعوت داعى الهى را پاسخ نگويد نمىتواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند» (وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ).
«و ياور و سرپرستى غير از خدا براى او نخواهد بود» (وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ).
و لذا «اين گروه در گمراهى آشكارند» (أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
چه گمراهى از اين بدتر و آشكارتر كه انسان به ستيزه جوئى با حق و پيامبر خدا، و حتى با خدا برخيزد كه نه در تمام عالم هستى جز او پناهگاهى وجود دارد و نه انسان مىتواند از محيط كشورش بگريزد و به جاى ديگرى فرار كند.
امیرحسین
08-29-2011, 11:49 AM
(آيه 33)- در آخرين آيات گذشته كه از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مسأله «معاد» آمده بود.
از سوى ديگر سوره «احقاف» در بخشهاى نخست از مسأله توحيد و عظمت قرآن مجيد و اثبات نبوت پيامبر اسلام سخن مىگويد.
و در آخرين بخش از اين سوره مسأله «معاد» را پيش مىكشد، و به اين ترتيب اصول سه گانه اعتقادى را تكميل مىكند.
نخست مىفرمايد: «آيا آنها نمىدانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آفرينش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است كه مردگان را زنده كند آرى او بر هر چيز تواناست»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
اين دليلى است دندان شكن بر مسأله «امكان معاد».
(آيه 34)- در اين آيه صحنهاى از مجازات دردناك مجرمان و منكران معاد را مجسم كرده، مىفرمايد: «روزى را به خاطر بياوريد كه كافران را بر آتش عرضه مىكنند» (وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ).
آرى! گاه دوزخ را بر كافران عرضه مىكنند، و گاه كافران را بر دوزخ! هنگامى كه كافران را بر آتش عرضه مىكنند و شعلههاى سوزان و كوه پيكر و وحشتناك آن را مىبينند به آنها گفتند مىشود: «آيا اين حق نيست» (أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ).
آيا امروز هم مىتوانيد رستاخيز و دادگاه عدل خدا و پاداش و كيفر او را انكار كنيد، و بگوئيد اين از افسانههاى خرافى پيشينيان است؟! آنها كه چارهاى جز اعتراف ندارند «مىگويند: آرى سوگند به پروردگارمان» (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا). كه اين حق است و جاى شك و ترديد در آن نيست، ما گمراه بوديم كه آن را نا حق مىپنداشتيم.
در اين هنگام خداوند يا مأمور عذاب الهى «مىگويد: پس بچشيد عذاب را به خاطر آنچه انكار مىكرديد» (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
و به اين ترتيب در آن روز همه حقايق را با چشم خود مىبينند و اعتراف مىكنند، اعتراف و اقرارى كه سودى به حال آنها ندارد.
امیرحسین
08-29-2011, 11:49 AM
(آيه 35)- همچون پيامبران اولوا العزم شكيبا باش! در آخرين آيه سوره «احقاف» با توجه به آنچه در مورد معاد و كيفر كافران در آيات قبل گذشت به پيامبر خود دستور مىدهد: «پس صبر كن همان گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر و شكيبائى كردند» (فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ).
تنها تو نيستى كه با مخالفت و عداوت اين قوم مواجه شدهاى، همه پيامبران اولوا العزم با اين مشكلات رو برو بودند و استقامت كردند.
تعبير «من الرّسل» اشاره به گروه خاصى از پيامبران بزرگ است كه صاحب شريعت بودهاند، همانها كه در آيه 7 سوره احزاب نيز به آنان اشاره شده: «به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم».
روايات فراوانى در منابع شيعه و اهل سنت نيز در اين زمينه نقل شده است كه پيامبران اولوا العزم همين پنج تن بودند.
سپس قرآن در دنبال اين سخن مىافزايد: «در باره آنها (كافران) عجله و شتاب مكن» (وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ).
چرا كه قيامت به زودى فرا مىرسد و آنچه را در باره آن شتاب داشتند با چشم خود مىبينند، سخت مجازات مىشوند و به اشتباهات خود پى مىبرند.
به قدرى عمر دنيا در برابر آخرت كوتاه است كه: «هنگامى كه آنها وعدههايى كه به آنها داده مىشد مىبينند احساس مىكنند كه گويا در دنيا جز ساعتى از يك روز توقف نداشتند»! (كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ).
بعد به عنوان هشدار به همه انسانها مىافزايد: «اين ابلاغى است» براى همه (بَلاغٌ). براى تمام كسانى كه از خط عبوديت پروردگار خارج شدند، براى كسانى كه غرق در زندگى زود گذر دنيا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساكنان اين جهان ناپايدار.
و در آخرين جمله ضمن يك استفهام پر معنى و تهديد آميز مىفرمايد: «آيا جز قوم فاسق هلاك مىشوند»؟ (فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ).
امیرحسین
08-29-2011, 11:50 AM
پيامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود!
زندگى پيامبران بزرگ خدا مخصوصا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيانگر مقاومت بىحد و حصر آنها در برابر حوادث سخت و مشكلات طاقت فرسا است، و با توجه به اين كه مسير حق هميشه داراى اين گونه مشكلات است رهروان راه حق بايد از آنها در اين مسير الهام بگيرند.
ما معمولا از نقطه روشن تاريخ اسلام به روزهاى تاريك پيشين مىنگريم، و اين نگرش كه از آينده به گذشته است واقعيتها را طور ديگرى مجسم مىكند، ما بايد خود را در آن روز تصور كنيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله تك و تنها بود، هيچ نشانهاى از پيروزى در افق زندگى او به چشم نمىخورد.
دشمنان لجوج براى نابودى او كمر بسته بودند، و حتّى خويشاوندان نزديكش در صف اول اين مبارزه قرار داشتند! آن چنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سياسى قرار دادند كه تمام راهها به روى او و پيروان اندكش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بيمارى از پاى درآورد.
روزهايى بر پيامبر گذشت كه توصيف آن با بيان و قلم مشكل است، هنگامى كه براى دعوت مردم به سوى اسلام به «طائف» آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلكه آنقدر سنگ بر او زدند كه خون از پاهايش جارى شد.
افراد نادان را تحريك كردند كه فرياد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد در سايه درختى نشست، و با خداى خودش اين چنين راز و نياز كرد:
«خداوندا! ناتوانى و نارسائى خودم و بىحرمتى مردم را به پيشگاه تو شكايت مىكنم، اى كسى كه از همه رحيمان رحيمترى، تو پروردگار مستضعفين و پروردگار منى، مرا به كه وا مىگذارى؟ به افراد دور دست كه با چهره درهم كشيده با من رو برو شوند؟ يا به دشمنانى كه زمام امر مرا به دست گيرند؟ پروردگارا! همين اندازه كه تو از من خشنود باشى مرا كافى است».
گاه ساحرش خواندند، و گاه ديوانهاش خطاب كردند.
گاه خاكستر بر سرش ريختند، و گاه سنگبارانش مىكردند، آن چنان كه از بدن مباركش خون مىريخت.
اما با تمام اين احوال همچنان به صبر و شكيبايى و استقامت ادامه داد.
و سر انجام ميوه شيرين اين درخت را چشيد، آيين او نه تنها جزيره عربستان، كه شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان كه فرياد پيروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنيا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مىرسد.
و اين است معنى «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».
«پايان سوره احقاف»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.