توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره فصّلت [41]
امیرحسین
08-28-2011, 01:32 PM
سوره فصّلت [41]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 54 آيه است.
محتواى سوره:
محتواى اين سوره را مىتوان در چند بخش خلاصه كرد:
1- توجه به قرآن و بحثهاى فراوانى پيرامون آن.
2- توجه به آفرينش آسمان و زمين، مخصوصا آغاز آفرينش جهان از ماده گازى شكل (دخان) و مراحل پيدايش كره زمين و كوهها و گياهان و حيوانات.
3- اشاراتى به سرگذشت اقوام مغرور و سركش پيشين، از جمله قوم عاد و ثمود، و سرنوشت دردناك آنها و اشاره كوتاهى به داستان موسى (ع).
4- انذار و تهديد مشركان و كافران مخصوصا با ذكر آيات تكان دهندهاى در باره قيامت و گواهى اعضاى بدن حتى پوست تن انسان، و توبيخ شديد پروردگار نسبت به آنها به هنگامى كه در برابر عذاب الهى قرار مىگيرند.
5- پارهاى از دلائل رستاخيز و قيامت و خصوصيات و ويژگيهاى آن.
6- سر انجام سوره را با بحث جالب و كوتاهى پيرامون «آيات آفاقى و انفسى پروردگار» و بازگشتى بر مسأله معاد پايان مىبخشد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مىخوانيم: «هر كس كه «حم سجده» را بخواند خداوند به تعداد هر حرفى از آن ده حسنه به او عطا مىكند».
در حديث ديگرى نقل شده كه: پيامبر صلّى اللّه عليه و اله هيچ شب به خواب نمىرفت مگر اين كه سوره «تبارك» و «حم سجده» را مىخواند.
نامگذارى اين سوره به «فصّلت» از آيه سوم آن گرفته شده، و به «حم سجده» از اين جهت است كه با «حم» آغاز مىشود و آيه 37 آن آيه سجده است.
امیرحسین
08-28-2011, 01:33 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- باز هم عظمت قرآن: در روايات اسلامى آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله پيوسته بتهاى مشركان را مذمت مىكرد، و قرآن را بر آنها مىخواند تا به راه توحيد باز گردند، اما آنها مىگفتند: اين شعر محمد است، و بعضى مىگفتند:
اين «كهانت» است (كهانت غيب گوييهايى بود كه گروهى به ادعاى خود ارتباط با جنيان داشتند) و بعضى مىگفتند: اينها خطبههاى زيبايى است كه او مىخواند (و نامش را «قرآن» گذاشته است).
روزى «ابو جهل» به «وليد بن مغيره» گفت: اى «ابا عبد شمس» اينهايى را كه محمد مىگويد: چيست؟
گفت: بگذاريد سخنانش را بشنوم، گفت: اى محمّد! چيزى از اشعارت را براى من بخوان! فرمود: شعر نيست، بلكه كلام خداست كه پيامبران و رسولانش را با آن مىفرستاده.
گفت: هر چه هست بخوان! رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله قرائت سوره حم سجده را آغاز كرد، هنگامى كه به آيه «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» (آيه 13 همين سوره) رسيد، «وليد» از شنيدن آن لرزيد و مو بر تنش راست شد، از جا برخواست و به سوى خانه خود رفت و به سراغ قريش نيامد! اين روايت به خوبى نشان مىدهد كه تا چه حد آيات اين سوره پر جاذبه و تكان دهنده است، تا آنجا كه در انديشمند متعصب عرب چنين عكس العملى را بجا مىگذارد.
به تفسير آيات باز گرديم.
باز در آغاز اين سوره به «حروف مقطعه» برخورد مىكنيم: «حا- ميم» (حم).
كه براى دومين بار در آغاز سورههاى قرآن خودنمايى مىكند، كه بعضى «حم» را نام سوره و يا «ح» را اشاره به «حميد» و «م» را اشاره به «مجيد» كه دو نام از نامهاى بزرگ خداوند است دانستهاند.
(آيه 2)- سپس اشاره به عظمت قرآن كرده، مىگويد: «اين كتابى است كه از سوى خداوند رحمن و رحيم نازل شده است» (تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ).
«رحمت عامه» خداوند و «رحمت خاصه» او دست به دست هم دادهاند و نزول اين آيات را سبب شده است.
امیرحسین
08-28-2011, 01:34 PM
(آيه 3)- بعد از بيان اجمالى فوق در باره قرآن به بيان تفصيلى پرداخته، و اوصاف پنج گانهاى براى اين كتاب آسمانى بيان مىكند، اوصافى كه ترسيم روشن و گويايى از چهره اصلى قرآن در بر دارد.
نخست مىگويد: «كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده» (كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ).
و شرح و تفصيل تمام نيازمنديهاى انسان را در تمام زمينهها ذكر نموده است.
«در حالى كه فصيح و گوياست» (قُرْآناً عَرَبِيًّا).
«براى جمعيتى كه آگاهند» (لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
(آيه 4)- «قرآنى كه بشارت دهنده و بيم دهنده است» (بَشِيراً وَ نَذِيراً).
نيكان را بشارت مىدهد و مجرمان را تهديد مىكند.
«ولى بيشتر آنها روى گردان شدند از اين رو چيزى نمىشنوند» (فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ).
به اين ترتيب نخستين امتياز اين كتاب بزرگ آسمانى اين است كه مسائل مختلف مورد نياز بشر در آن تبيين و تشريح شده است، ولى افسوس كه متعصبان لجوج گوش شنوا ندارند، گويى كرند و هيچ نمىشنوند.
(آيه 5)- اما عكس العمل منفى اين كوردلان به همين جا ختم نمىشد، بلكه تلاش و كوشش داشتند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را از دعوت خود مأيوس سازند، و به او ثابت كنند كه در مقابل دعوت تو گوش شنوايى در اين ديار نيست، و بيهوده تلاش مكن! آيه شريفه مىگويد: «آنها گفتند: قلبهاى ما در برابر دعوت تو در پوششهايى قرار گرفته، و گوشهاى ما سنگين است، و ميان ما و تو حجابى وجود دارد»! (وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ).
حال كه چنين است كار به كار ما نداشته باش «تو به دنبال عمل خود باش، ما هم براى خود عمل مىكنيم» (فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ).
اين نهايت وقاحت و بىشرمى و نادانى است كه انسان با تمام وجودش اين چنين از حق گريزان باشد.
امیرحسین
08-28-2011, 01:34 PM
(آيه 6)- مشركان چه كسانى هستند؟ اين آيه همچنان سخن از مشركان و كافران مىگويد، و در حقيقت پاسخى است به گفتارى كه از آنها در آيات قبل نقل شده، و دفع هر گونه توهّم و اشتباه در زمينه دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله.
مىفرمايد: «بگو: من تنها انسانى مثل شما هستم و اين حقيقت پيوسته بر من وحى مىشود كه معبود شما فقط يكى است» (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
نه مدعى فرشته بودنم، و نه انسانى از يك نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزند خدا هستم بلكه انسانى همچون شما هستم با اين تفاوت كه پيوسته فرمان توحيد به من وحى مىشود.
سپس ادامه مىدهد: «اكنون كه چنين است تمام توجه خويش را به اين معبود يكتا كنيد و (از شرك و گناه) توبه و استغفار نماييد» (فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ).
سپس به عنوان هشدار و اعلام خطر مىافزايد: «واى بر مشركان» (وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ).
(آيه 7)- اين آيه به معرفى مشركان پرداخته، و جملهاى را در اين زمينه بازگو مىكند كه منحصر به اين آيه است مىفرمايد: «همان كسانى كه زكات را ادا نمىكنند و نسبت به آخرت كافرند» (الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ).
منظور از ترك زكات، ترك انفاقى است كه نشانه عدم ايمان آنها به خداست و به همين دليل در رديف عدم ايمان به معاد ذكر شده، و يا ترك زكات توأم با انكار وجوب آن است.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «خداوند بزرگ براى فقيران در اموال اغنيا فريضهاى قرار داده كه جز با اداء آن شايسته ستايش نيستند، و آن زكات است كه به وسيله آن خون خود را حفظ مىكنند و نام مسلمان بر آنها گذارده مىشود».
(آيه 8)- در اين آيه به معرفى گروهى كه در نقطه مقابل اين مشركان بخيل و بىايمان قرار دارند، و جزاى آنها، پرداخته مىگويد: «كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند اجر و پاداشى جاودانى و قطع ناشدنى دارند» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:35 PM
(آيه 9)- دورانهاى آفرينش آسمانها و زمين: در اينجا نمونهاى از آيات آفاقى و نشانههاى عظمت و علم و قدرت خدا در آفرينش زمين و آسمان و آغاز خلقت موجودات را ذكر مىكند و به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله دستور مىدهد كافران و مشركان را مخاطب ساخته و از آنها سؤال كند آيا خداوندى را كه مبدأ اين عوالم پهناور و گسترده است هرگز مىتوانند انكار كنند؟ تا از اين طريق وجدان و عقل و هوش آنها را بيدار كند.
مىفرمايد: «بگو: آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد»؟! (قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ).
«و براى او شبيه و نظيرهايى قائل مىشويد» (وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً).
«او پروردگار جهانيان است» (ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ).
آيا كسى كه اين جهان را هم اكنون تدبير مىكند، او خالق اين آسمان و زمين نيست؟
(آيه 10)- در اين آيه به آفرينش كوهها، و معادن و بركات زمين، و مواد غذايى پرداخته، مىفرمايد: «او در زمين كوههايى قرار داد و بركات و منافعى در آن آفريد، و مواد غذايى مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود» (وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ).
«اين مواد غذايى درست به اندازه نياز نيازمندان و تقاضا كنندگان است» (سَواءً لِلسَّائِلِينَ).
به اين ترتيب خداوند نيازمنديهاى همه نيازمندان را پيش بينى كرده، و براى همه آنها آنچه لازم بوده است آفريده.
تعبير «بارك فيها» اشاره به معادن و منابع زير زمينى و روى زمينى و درختان و نهرها و منابع آب است كه مايه بركت و استفاده همه موجودات زنده زمين مىباشد.
(آيه 11)- بعد از پايان سخنان مربوط به آفرينش زمين و مراحل تكاملى آن به بحث از آفرينش آسمانها پرداخته، مىفرمايد: «سپس اراده آفرينش آسمان نمود- در حالى كه به صورت دود بود- در اين هنگام به آسمان و زمين فرمود: به وجود آييد و شكل گيريد، چه از روى طاعت و چه اكراه» (ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً).
«آنها گفتند: ما از روى طاعت و امتثال فرمان مىآييم» (قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:35 PM
(آيه 12)- «در اين هنگام خداوند آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد و كامل كرد» (فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ).
«و در هر آسمان آنچه را مىخواست امر و فرمان داد» (وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها). و موجودات و مخلوقات مختلف را در آنها آفريد و به آنها نظام بخشيد.
«و آسمان پايين را با چراغهايى [ستارگان] زنيت بخشيديم، و (با شهابها از رخنه شياطين) حفظ كرديم» (وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً).
آرى «اين است تقدير خداوند توانا و دانا» (ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ).
1- جمله «وَ هِيَ دُخانٌ» (آسمانها در آغاز به صورت دود بود) نشان مىدهد كه آغاز آفرينش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است، و اين با آخرين تحقيقات علمى در مورد آغاز آفرينش كاملا هماهنگ است.
2- جمله «خداوند به آسمان و زمين فرمود به شكل خود درآييد» به اين معنى نيست كه واقعا سخنى با لفظ گفته شده باشد، بلكه گفته خداوند همان فرمان تكوينى، و اراده او بر امر آفرينش است، و تعبير به «طوعا او كرها» (از روى اطاعت يا اكراه) اشاره به اين است كه اراده قطعى خداوند به شكل گرفتن آسمانها و زمين تعلق يافته بود و در هر صورت مىبايست آن مواد به چنين صورت مطلوبى درآيند بخواهند يا نخواهند.
امیرحسین
08-28-2011, 01:35 PM
3- جمله «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ» (آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد) اشاره به وجود دو دوران در آفرينش آسمانهاست كه هر دورانى از آن ميليونها يا ميلياردها سال به طول انجاميده، و هر دوران به نوبه خود به ادوار ديگرى تقسيم مىشود، اين دو دوران ممكن است دوران تبديل گازهاى فشرده به مايع و مواد مذاب، و دوران تبديل مواد مذاب به جامد بوده باشد.
4- عدد «سبع» (هفت) ممكن است در اينجا «عدد تكثير» باشد يعنى آسمانهاى فراوان و كرات بىشمارى آفريديم، و نيز ممكن است «عدد تعداد» باشد، يعنى عدد آسمانها درست هفت است، با اين قيد كه تمام آنچه از كواكب و ستارگان ثوابت و سيارات را مىبينيم طبق گواهى جمله بعد در اين آيه جزء آسمان اول است، به اين ترتيب عالم آفرينش از هفت مجموعه بزرگ تشكيل يافته كه تنها يك مجموعه آن در برابر ديدگان انسانها قرار گرفته است.
5- جمله «وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ» (آسمان پايين را به چراغهاى روشن ستارگان زينت بخشيديم) دليل بر اين است كه همه ستارگان زينت بخش آسمان اول مىباشند و نه تنها زينت، بلكه در شبهاى تاريك براى گمشدگان بيابانها چراغهايى هستند كه هم با روشنايى خود راهنمايى مىكنند، و هم سمت و جهت حركت را معين مىسازند.
امیرحسین
08-28-2011, 01:36 PM
(آيه 13)- از صاعقهاى همچون صاعقه عاد و ثمود بترسيد! به دنبال گفتار مؤثرى كه در زمينه توحيد و شناسايى خداوند در آيات قبل آمد، در اينجا مخالفان لجوج را كه اين همه نشانههاى روشن و آيات بينات را ناديده مىگيرند شديدا انذار كرده و به آنان هشدار داده، مىگويد: «اگر با اين همه دلائل روى گردان شوند به آنها بگو: من شما را به صاعقهاى همچون صاعقه قوم عاد و ثمود تهديد مىكنم» (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ).
از آن بترسيد كه همان صاعقههاى مرگبار و آتشزا و درهم كوبنده به سراغ شما بيايد و به زندگى ننگين شما خاتمه دهد.
(آيه 14)- سپس در اين آيه مىافزايد: «در آن هنگام كه رسولان از پيش رو و پشت سر (و از هر سو) به سراغشان آمدند (و آنان را دعوت كردند) كه جز خداوند را نپرستيد» (إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
يعنى پيامبران الهى از تمام وسائل هدايت و تبليغ استفاده كردند، و از هر درى وارد شدند تا در دل اين سياه دلان نفوذ كنند.
اما ببينيم آنها در برابر تلاش عظيم و گسترده اين رسولان الهى چه پاسخى گفتند؟! مىفرمايد: «آنها گفتند: اگر پروردگار ما مىخواست فرشتگانى نازل مىكرد» تا دعوت او را به ما ابلاغ كنند نه انسانهايى همانند خود ما (قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً).
اكنون كه چنين است «پس ما بطور مسلم به آنچه شما به آن فرستاده شدهايد كافريم» و اصلا اينها را از سوى خداوند نمىدانيم (فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:39 PM
(آيه 15)- در اينجا- چنانكه روش قرآن است- بعد از ذكر اجمال به تفصيل در باره عاد و ثمود پرداخته، مىگويد: «اما قوم عاد به ناحق در زمين تكبر ورزيدند (تا آنجا كه) گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است»؟! (فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً).
اما قرآن در پاسخ اين ادعا مىگويد: «آيا آنها نمىدانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آنها قويتر است»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
نه تنها خالق آنها كه خالق تمام آسمانها و زمين است.
در پايان آيه مىافزايد: «و آنها (بر اثر اين پندار بىاساس) پيوسته آيات ما را انكار مىكردند» (وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ).
(آيه 16)- آرى! انسان بىمايه و كم ظرفيت هنگامى كه مختصر قدرتى در خود احساس كند سر به طغيان بر مىدارد، و حتى گاه از بىخردى به مبارزه با قدرت خدا بر مىخيزد، و خداوند بزرگ چقدر ساده و آسان با يك اشاره عوامل حياتشان را به عامل مرگشان تبديل مىكند، چنانكه در همين ماجراى عاد در اين آيه اضافه مىكند: «سر انجام تند بادى شديد و پر صدا و هولانگيز و سرد و سخت، در روزهايى شوم و پر غبار، بر آنها فرستاديم، تا عذاب خوار كننده را در زندگى دنيا به آنها بچشانيم» (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا).
اين تند باد عجيب چنانكه در آيات ديگر قرآن آمده چنان آنها را از زمين بلند مىكرد و زمين مىكوبيد، همچون تنههاى درخت خرما كه از ريشه كنده شده باشد.
هفت شب و هشت روز مىوزيد، و تمام زندگى اين قوم جبّار خودخواه مغرور را درهم مىكوبيد، و جز ويرانهاى از آن قصرهاى پر شكوه و زندگى مرفّه و اموال سرشار باقى نماند.
در پايان آيه مىگويد: تازه اين عذاب دنيا است، «و عذاب آخرت از آن هم خوار كنندهتر است» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى).
و از همه سختتر اين كه: هيچ كس به يارى آنها نمىشتابد «و از هيچ سو يارى نمىشوند» (وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:40 PM
(آيه 17)- سرنوشت قوم سركش ثمود: بعد از توضيحى كه در آيات گذشته پيرامون قوم عاد آمد در اين آيه و آيه بعد از قوم ثمود سخن به ميان آورده، مىگويد:
«اما ثمود را هدايت كرديم (پيامبرمان صالح را با دلائل روشن به سوى آنها فرستاديم) ولى آنها نابينايى و گمراهى را بر هدايت ترجيح دادند»! (وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى).
«لذا صاعقه عذاب خوار كننده به خاطر اعمالى كه انجام مىدادند دامان آنها را فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).
(آيه 18)- ولى از آنجا كه گروهى هر چند اندك به صالح ايمان آورده بودند و ممكن است كسانى سؤال كنند: پس سرنوشت آنها در ميان موج وحشتناك صاعقه چه شد؟ آيا آنها نيز به آتش ديگران سوختند؟ قرآن در اين آيه مىافزايد:
«و كسانى را كه ايمان آوردند و پرهيزكار بودند نجات بخشيديم» (وَ نَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ).
بعضى از مفسّران گفتهاند: تنها 110 نفر به صالح ايمان آوردند.
اين گروه را ايمان و تقوايشان نجات داد، و آن گروه طاغى را كفر و اعمال سوئشان گرفتار عذاب الهى ساخت.
(آيه 19)- در آيات پيشين سخن از مجازات دنيوى كفار مغرور و ظالمان مجرم بود، اما در اينجا از عذاب آخرت آنها سخن مىگويد.
نخست مىفرمايد: «به خاطر بياوريد روزى را كه دشمنان خدا را جمع كرده به سوى دوزخ مىبرند» (وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ).
و براى اين كه صفوف آنها به هم پيوسته باشد «صفوف پيشين را نگه مىدارند» تا صفهاى بعد به آنها ملحق شوند (فَهُمْ يُوزَعُونَ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:40 PM
(آيه 20)- «وقتى به آن مىرسند گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه مىكردند گواهى مىدهد»! (حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
از پارهاى روايات بر مىآيد كه همه اعضاى تن به نوبه خود اعمالى را كه انجام دادهاند گواهى مىدهند.
چه شاهدان عجيبى! كه عضو پيكر خود انسانند، و شهادتشان به هيچ وجه قابل انكار نيست، چرا كه در همه صحنهها حاضر و ناظر بوده، و به فرمان الهى به سخن آمدهاند! جمله «حَتَّى إِذا ما جاؤُها» نشان مىدهد كه دادگاه آنها در كنار جهنّم بر پا مىشود.
(آيه 21)- به هر حال آن روز، روز رسوايى بزرگ است، روزى است كه تمام وجود انسان به سخن درآمده تمامى اسرار او را فاش مىكنند، و تمام گنهكاران را در وحشت عميقى فرو مىبرد، اينجاست كه «آنها به پوستهاى تنشان مىگويند: چرا شما بر ضدّ ما گواهى داديد»؟ (وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا).
ما كه ساليان دراز شما را نوازش داديم، از سرما و گرما حفظ كرديم، شستشو و نظافت و پذيرايى نموديم، شما چرا اين چنين؟! آنها در پاسخ «مىگويند: همان خدايى كه هر موجودى را به نطق در آورده، ما را به سخن در آورده است» (قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ).
خداوند مأموريت افشاگرى را در اين روز و اين دادگاه بزرگ بر عهده ما گذارده، و ما چارهاى جز اطاعت فرمان او نداريم.
سپس ادامه مىدهند: «و او شما را نخستين بار آفريد، و بازگشتتان به سوى اوست» (وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:41 PM
(آيه 22)- و باز مىافزايند: «شما اگر گناهانتان را مخفى مىكرديد نه به خاطر اين بود كه از شهادت گوش و چشمها و پوستهاى تنتان بيم داشتيد» بلكه شما باور نمىكرديد روزى اينها بر ضد شما گواهى دهند (وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ).
«بلكه (مخفى كارى شما به خاطر اين بود كه) گمان مىكرديد خداوند بسيارى از اعمالى را كه انجام مىدهيد نمىداند» (وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثِيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ).
غافل از اين كه هم خداوند در همه جا شاهد و ناظر بر اعمال شماست، و از اسرار درون و برون شما آگاه است، و هم مأموران مراقبت او همه جا با شما هستند، آيا هرگز مىتوانيد پنهان از چشم و گوش و حتى پوست تنتان عملى انجام دهيد؟!
(آيه 23)- در اين آيه كه ادامه سخنان اعضاى تن انسان است، مىافزايد:
«اين گمان بدى بود كه در باره پروردگارتان داشتيد، و همان موجب هلاكت شما گرديد، و سر انجام از زيانكاران شديد» (وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ).
آيات فوق به خوبى گواهى مىدهد كه گمان بد در باره خداوند به قدرى خطرناك است كه گاه موجب هلاكت و عذاب ابدى انسان مىگردد به عكس، حسن ظن در باره خداوند موجب نجات در دنيا و آخرت است.
(آيه 24)- همنشينان بد: در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سرنوشت دشمنان خدا (أَعْداءُ اللَّهِ) آمد در اين آيه و آيه بعد به دو قسمت از مجازات دردناك آنها در آخرت و دنيا اشاره مىكند.
نخست خداوند مىفرمايد: «اگر آنها صبر و شكيبايى كنند (يا نكنند) آتش دوزخ قرارگاهشان است» و رهايى از آن امكان پذير نيست (فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ).
سپس براى تأكيد اين مطلب مىافزايد: «و اگر آنها تقاضاى رضايت و عفو پروردگار كنند (به جايى نمىرسد و) مورد عفو قرار نمىگيرند» (وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:42 PM
(آيه 25)- سپس به مجازات دردناك دنيوى آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «ما براى آنها همنشينانى (زشت سيرت) قرار داديم، كه زشتيها را از پيش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند» (وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
همين معنى به صورت گوياترى در آيات 36 و 37 سوره زخرف آمده آنجا كه مىفرمايد: «بر آنها كه از ياد خداوند رحمان روى گردان شوند شياطين را مسلّط مىسازيم كه همواره با آنان قرين هستند، اين شياطين آنها را از راه حق باز مىدارند در حالى كه گمان مىكنند هدايت يافتهاند».
سپس مىافزايد: به سبب اين وضع اسفبار «فرمان عذاب الهى در باره آنها تحقق يافت، و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند» (وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
سر انجام آيه را با اين جمله پايان مىدهد «آنها مسلما زيانكار بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ).
(آيه 26)- جنجال كنيد تا صداى دل نواز قرآن را نشنوند! به تناسب بحثهايى كه در باره بعضى اقوام پيشين، در آيات گذشته آمد، و نيز به تناسب همنشينان بد سيرتى كه حقايق را در نظر انسان وارونه جلوه مىدهند در اينجا گوشهاى از انحراف و بد انديشى مشركان عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را مجسم ساخته، مىگويد: «و كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد شايد غالب شويد»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ).
اين يك روش قديمى براى مبارزه در برابر نفوذ حق است كه امروز نيز به صورت گستردهتر و خطرناكترى ادامه دارد كه براى منحرف ساختن افكار مردم و خفه كردن صداى مناديان حق و عدالت، محيط را آن چنان پر از جنجال مىكنند، كه هيچ كس صداى آنها را نشنود.
گاه با جار و جنجال و سوت و صفير.
گاه با داستانهاى خرافى و دروغين.
گاه با افسانههاى عشقى و هوس انگيز.
گاه از مرحله سخن نيز فراتر رفته، مراكز سرگرمى و فساد، و انواع فيلمهاى مبتذل، و مطبوعات بى محتواى سرگرم كننده، و بازيهاى دروغين سياسى و هيجانهاى كاذب، و خلاصه هر چيزى كه افكار مردم را از محور حق منحرف سازد به وجود مىآورند.
امیرحسین
08-28-2011, 01:42 PM
(آيه 27)- اين آيه به مجازات شديد اين گونه افراد اشاره كرده، مىفرمايد:
«بطور مسلم به كافران (و در صف مقدم آنها، افرادى كه مردم را از شنيدن آيات الهى باز مىداشتند) عذاب شديدى مىچشانيم» (فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذاباً شَدِيداً).
اين عذاب ممكن است در دنيا به صورت اسارت و كشته شدن به دست لشكريان ظفرمند اسلام باشد، و يا در آخرت، و يا هر دو.
«و آنها را به بدترين اعمالى كه انجام مىدادند كيفر مىدهيم» (وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ).
چه عملى بدتر از كفر و شرك، و انكار آيات الهى، و مانع شدن مردم از شنيدن سخنان حق است؟
(آيه 28)- سپس براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «اين آتش كيفر دشمنان خداست» آتش سوزان جهنم! (ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ).
اما نه آتشى موقتى و زود گذر بلكه «سراى جاويدشان در آن خواهد بود» (لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ).
آرى! اين عذاب شديد و دردناك «كيفرى است به خاطر اين كه آيات ما را انكار مىكردند» (جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ).
(آيه 29)- از آنجا كه انسان وقتى به بلائى مبتلا مىشود مخصوصا اگر بلاى سخت و سنگينى باشد به فكر مسبب اصلى مىافتد، تا او را پيدا كند و انتقام خود را از او بگيرد، گاه مىخواهد اگر دستش برسد عامل اصلى را قطعه قطعه كند، لذا آيه شريفه به چنين حالتى كه براى كفار در دوزخ پيدا مىشود اشاره كرده، مىفرمايد:
«و كافران مىگويند: پروردگارا! آنهايى را كه از جن و انس ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا آنها را زير پاى خود نهيم (و لگدمالشان كنيم!) تا از پستترين مردم باشند»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلِينَ). همان كسانى كه به ما مىگفتند: گوش به سخنان محمد ندهيد.
امیرحسین
08-28-2011, 01:43 PM
(آيه 30)- نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت: مىدانيم روش قرآن براى تبيين مطالب اين است كه امور متضاد را در برابر هم قرار مىدهد تا با مقايسه با يكديگر وضع آنها به خوبى روشن گردد، و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از منكران لجوجى در ميان بود كه بر كفر پافشارى داشتند، در اينجا سخن از مؤمنانى است كه در ايمانشان راسخ و پا برجا هستند، و خداوند به هفت پاداش و موهبت كه براى آنها قرار داده اشاره مىكند.
نخست مىگويد: «به يقين كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت كردند فرشتگان الهى بر آنها نازل مىشوند كه نترسيد و غمگين مباشيد» (إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا). نه از حوادث بيمناك آينده نگران باشيد و نه از گناهان گذشته خود غمى به دل راه دهيد.
بسيارند كسانى كه دم از عشق «اللّه» مىزنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند كه وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مىگيرند با ايمان وداع كرده، و در عمل مشرك مىشوند، و هنگامى كه منافعشان به خطر مىافتد همان ايمان ضعيف و مختصر را نيز از دست مىدهند.
البته نبايد فراموش كرد كه «استقامت» همچون «عمل صالح» ميوه درخت «ايمان» است زيرا ايمان هنگامى كه عمق و نفوذ كافى پيدا كند انسان را دعوت به استقامت خواهد كرد، همان گونه كه استقامت در مسير حق نيز بر عمق ايمان مىافزايد، و اين دو تأثير متقابل دارند.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله آمده كه شخصى خدمتش عرض كرد:
«دستورى به من ده كه به آن چنگ زنم و در دنيا و آخرت اهل نجات شوم».
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «قل ربّى اللّه ثمّ استقم بگو: پروردگار من اللّه است و بر اين گفته خود بايست.»
پس از نخستين و دومين بشارت در مورد عدم «خوف» و «حزن» كه به آن اشاره شد. در سومين مرحله مىگويند: «و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است» (وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:43 PM
(آيه 31)- و در چهارمين بشارت مىافزايند: «ما ياران و مددكاران شما در زندگى دنيا و آخرت هستيم» (نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ).
هرگز شما را تنها نمىگذاريم در نيكيها به شما كمك مىكنيم و از لغزشها شما را حفظ مىنماييم تا وارد بهشت شويد.
در پنجمين بشارت مىگويند: «و در بهشت براى شما هر چه دلتان بخواهد از مواهب و نعمتها فراهم است» و هيچ قيد و شرطى در كار نيست (وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ).
ششمين بشارت اين كه نه تنها نعمتهاى مادى و آنچه دلخواه شماست به شما مىرسد، بلكه «آنچه (از مواهب معنوى) طلب كنيد به شما داده مىشود» (وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ).
(آيه 32)- و بالأخره هفتمين و آخرين مژدهاى كه به آنها مىدهند اين است كه شما ميهمان خدا در بهشت جاويدان او هستيد و همه اين نعمتها «به عنوان پذيرايى يك ميزبان از يك ميهمان گرامى از سوى پروردگار غفور و رحيم به شما ارزانى داشته مىشود» (نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ).
نكته: اين كه فرشتگان در چهارمين بشارت به مؤمنان با استقامت مىگويند:
«ما دوستان شما در دنيا و آخرت هستيم» دليل بر آن است كه اين مژدهها را به هنگامى كه آنها در دنيا زندهاند از فرشتگان مىشنوند، اما نه بشارتى با زبان و الفاظ، بلكه بشارتهايى كه مؤمنان با گوش جان مىشنوند، و در مشكلات و گرفتاريها در اعماق دل احساس مىكنند و آرامش مىيابند. و در پرتگاهها و لغزشگاهها به آنها ثبات قدم مىدهد.
امیرحسین
08-28-2011, 01:44 PM
(آيه 33)- بدى را با نيكى دفع كن! در آيات گذشته سخن از كسانى در ميان بود كه مردم را از شنيدن آيات قرآن نهى مىكردند، ولى در اينجا از نقطه مقابل آنها كه گفتارشان بهترين گفتار است سخن مىگويد، مىفرمايد: «چه كسى خوش گفتارتر است از آن كس كه دعوت به سوى خدا مىكند و عمل صالح انجام مىدهد و مىگويد: من از مسلمانانم»؟ و با تمام وجودم اسلام را پذيرفتهام (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
اين آيه با صراحت، بهترين گويندگان را كسانى معرفى كرده كه داراى اين سه وصفند: دعوت به اللّه، عمل صالح، و تسليم در برابر حق.
(آيه 34)- بعد از بيان دعوت به سوى خداوند و اوصاف داعيان الى اللّه، روش دعوت را شرح داده، مىگويد: «هرگز نيكى و بدى يكسان نيست» (لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ).
در حالى كه مخالفان حق سلاحى جز بدگويى و افترا و سخريه و استهزاء و انواع فشارها و ستمها ندارند، بايد سلاح شما پاكى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد.
گر چه «حسنه» و «سيّئه» مفهوم وسيعى دارد، تمام نيكىها و خوبيها و خيرات و بركات در مفهوم حسنه جمع است، همان گونه كه هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سيئه خلاصه شده است، ولى در آيه مورد بحث آن شاخهاى از «حسنه» و «سيئه» كه مربوط به روشهاى تبليغى است منظور مىباشد.
سپس براى تكميل اين سخن مىافزايد: «بدى را با نيكى دفع كن» (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
به وسيله حق باطل را دفع كن، و با حلم و مدارا، جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخيز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، كه اين روش انتقامجويان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مىگردد.
در پايان آيه به فلسفه عميق اين برنامه در يك جمله كوتاه اشاره كرده، مىفرمايد: «ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است گويى دوست گرم و صميمى است»! (فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:44 PM
(آيه 35)- از آنجا كه چنين برخوردى با مخالفان كار ساده و آسانى نيست، و رسيدن به چنين مقامى نياز به خودسازى عميق اخلاقى دارد، در اين آيه مبانى اخلاقى اين گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى كوتاه و پر معنى بيان كرده، مىفرمايد: «اما جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمىرسند» (وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا).
«و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نائل نمىگردند» (وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ).
آرى! انسان مدتها بايد خودسازى كند تا بتواند بر خشم و غضب خويش چيره گردد بايد در پرتو ايمان و تقوا آنقدر روح او وسيع و قوى شود كه به آسانى از آزار دشمنان متأثر نگردد.
(آيه 36)- و از آنجا كه بر سر راه وصول به اين هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسههاى شيطانى در اشكال مختلف انسانها را مانع مىشود، در اين آيه شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را به عنوان الگو مخاطب ساخته، مىگويد: «و هر گاه وسوسههايى از شيطان در اين مسير متوجه تو گردد، از خدا پناه بخواه كه او شنونده و داناست» (وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
در اين گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مىگذرد، و يا افراد به اصطلاح مصلحت انديش توصيههايى از اين قبيل مىكنند:
«مردم را جز با زور نمىتوان اصلاح كرد» «خون را با خون بايد شست» و مانند اينها، و با اين وسوسهها مىخواهند مقابله به مثل را در همه جا توصيه كنند، و بدى را به بدى پاسخ گويند.
قرآن مىگويد: مبادا گرفتار اين وسوسهها شويد، و جز در موارد خاص و استثنايى تكيه بر خشونت كنيد.
البته آيه فوق مفهوم وسيعى دارد و مىگويد: «در برابر همه وسوسههاى شيطانى بايد به خدا پناه برد.»
امیرحسین
08-28-2011, 01:45 PM
(آيه 37)- فقط براى خدا سجده كنيد! از اين آيه به بعد فصل تازهاى در اين سوره، در زمينه توحيد و معاد، و بيان نبوت و عظمت قرآن است، و در حقيقت مصداقى است روشن از «دعوت الى اللّه» در برابر مشركان كه دعوت به سوى بت مىكردند.
نخست از مسأله توحيد شروع كرده، از طريق آيات آفاقى مردم را به سوى خدا دعوت مىنمايد، مىفرمايد: «و از نشانههاى او، شب و روز و خورشيد و ماه است» (وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ).
شب مايه آرامش، و روشنايى روز وسيله جنبش و حركت است، و اين دو توأما چرخهاى زندگى انسانها را به گردش منظم و متناوبى در مىآورند.
خورشيد منبع همه بركات مادى در منظومه ماست، نور و گرما و حركت و جنبش و نزول بارانها، و روييدن گياهان، همه از پرتو وجود اوست.
ماه نيز روشنى بخش شبهاى تار، و چراغ پر فروغ و زيباى رهروان بيابانها و گمشدگان صحراهاست، و با جزر و مد خود نيز بركات فراوانى مىآفريند.
ولى به خاطر همين بركات، گروهى در مقابل اين دو كوكب پر فروغ آسمان سجده مىكردند و آنها را پرستش مىنمودند، آنها در عالم اسباب، متوقف مانده، بىآنكه مسبب الاسباب را ببينند.
لذا قرآن بعد از اين بيان بلا فاصله مىگويد: «براى خورشيد و ماه سجده نكنيد، براى خدايى كه آفريننده آنهاست سجده كنيد اگر مىخواهيد او را عبادت نماييد» (لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ) «1».
شما چرا به سراغ سر چشمه اين بركات نمىرويد؟ چرا سر بر آستان او نمىساييد؟ چرا موجوداتى را مىپرستيد كه خود اسير قوانين آفرينشاند.
__________________________________________________
(1) اين آيه سجده واجب دارد.
امیرحسین
08-28-2011, 01:45 PM
(آيه 38)- سپس مىافزايد: اگر اين دليل منطقى در فكر آنها اثر نگذاشت و باز هم به سراغ بتها و معبودهاى مجازى رفتند و معبود حقيقى را به دست فراموشى سپردند، هرگز نگران نباش «و اگر (از عبادت پروردگار) تكبّر كنند، كسانى كه نزد پروردگار تو هستند شب و روز براى او تسبيح مىگويند و (هيچ گاه) خسته نمىشوند» (فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ).
اگر گروهى نادان و جاهل و بىخبر در برابر ذات پاكش سجده نكنند مسألهاى نيست اين عالم وسيع پر است از فرشتگان مقرب كه دائما در حال ركوع و سجود و حمد و تسبيحند، تازه نيازى به عبادت آنها نيز ندارد، آنها نيازمند عبادت اويند، چرا كه هر افتخار و كمالى براى ممكنات است در سايه عبوديت اوست.
(آيه 39)- بار ديگر به آيات توحيد كه زمينه ساز مسأله معاد است باز مىگردد.
مىفرمايد: «و از آيات او اين است كه زمين را خشك (و بىجان) مىبينى، اما هنگامى كه آب (باران) را بر آن مىفرستيم به جنبش در مىآيد، و نموّ مىكند» (وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ).
زمينى خشك و مرده و بىحركت كجا، و اين همه آثار حيات و جلوههاى گوناگون آن كجا! سپس از اين مسأله روشن توحيدى يعنى مسأله «حيات»- كه هنوز اسرارش براى بزرگترين دانشمندان كشف نشده- با يك انتقال سريع و جالب به مسأله معاد پرداخته، مىگويد: «همان كس كه آن (زمين مرده) را زنده كرد مردگان را نيز (در قيامت) زنده مىكند»! (إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى).
آرى «او بر همه چيز تواناست» (إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
دلائل قدرتش در همه جا نمايان است و همه سال نشانههاى آن را با چشم خود مىبينيد، با اين حال چگونه در مسأله معاد ترديد مىكنيد؟
امیرحسین
08-28-2011, 01:46 PM
(آيه 40)- تحريف گران آيات حق! بعد از بيان آيات الهى و نشانههاى پروردگار در آيات پيشين، اكنون سخن از تهديد كسانى است كه نشانههاى توحيد را تحريف مىكنند، و به اغفال و گمراه ساختن مردم مىپردازند، مىگويد: «كسانى كه آيات ما را تحريف مىكنند بر ما پوشيده نخواهند بود» (إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا).
ممكن است با مغالطه و سفسطه مردم را بفريبند، و ممكن است بر اين عمل زشت و ننگين خود پرده بيفكنند و خود را از انظار مردم مستور دارند، اما هرگز نمىتوانند كمترين عمل خود را از ما پنهان نمايند.
قرآن مجازات همه آنها را در ادامه اين بحث با يك مقايسه روشن بيان كرده، مىگويد: «آيا كسى كه در آتش افكنده مىشود بهتر است يا كسى كه در سايه ايمان در نهايت امن و امان در قيامت قدم به عرصه محشر مىگذارد»؟! (أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ).
آنها كه با ايجاد شك و فساد عقائد و ايمان مردم را به آتش كشيدند، بايد در آن روز طعمه آتش شوند و آنها كه در سايه ايمان محيط امن و امانى براى جامعه بشرى آفريدند بايد در قيامت در نهايت امنيت به سر برند، مگر در آن روز همه اعمال ما تجسم نمىيابد؟
و از آنجا كه وقتى از هدايت كسى مأيوس شوند او را به حال خود رها مىكنند، مىگويند: هر كارى مىخواهى بكن، در ادامه اين آيه آنها را مخاطب ساخته، مىگويد: «هرچه مىخواهيد انجام دهيد»! (اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ).
اما بدانيد «كه خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست» (إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
بديهى است اين امر به معنى آزادى عمل آنها، و يا الزام به انجام هر كار نيست، بلكه تهديدى است نسبت به آنها كه هيچ حرف حقى در گوششان فرو نمىرود.
امیرحسین
08-28-2011, 01:47 PM
(آيه 41)- اين آيه سخن را از توحيد و معاد به قرآن و نبوت مىكشاند، و باز به صورت هشدار به كافران لجوج و بىمنطق مىفرمايد: «آنها كه به اين ذكر [قرآن] هنگامى كه به سراغشان آمد كافر شدند» نيز بر ما مخفى نخواهند ماند (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ).
و بعد براى بيان عظمت قرآن مىافزايد: «و اين كتابى است قطعا شكست ناپذير ...» (وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ).
كتابى است كه هيچ كس نمىتواند همانند آن را بياورد و بر آن غلبه كند، كتابى است بىنظير، منطقش محكم و گويا، استدلالاتش قوى و نيرومند، تعبيراتش منسجم و عميق، تعليماتش ريشهدار و پر مايه، و احكام و دستوراتش هماهنگ با نيازهاى واقعى انسانها در تمام ابعاد زندگى.
(آيه 42)- سپس به توصيف مهم و گويايى در باره عظمت اين كتاب آسمانى پرداخته، مىگويد: «هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو، نه از پشت سر، به سراغ قرآن نمىآيد»! (لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ).
يعنى نه تناقضى در مفاهيم آن است.
نه چيزى از كتب و علوم پيشين بر ضد آن مىباشد، و نه اكتشافات علمى آينده با آن مخالفت خواهد داشت.
نه كسى مىتواند حقايق آن را ابطال كند، و نه در آينده منسوخ مىگردد.
نه در معارف و قوانين و اندرزها و خبرهايش خلافى وجود دارد و نه خلافى بعدا كشف مىشود.
نه آيه و حتى كلمهاى از آن كم شده، و نه چيزى بر آن افزون مىشود، و به تعبير ديگر دست تحريف كنندگان از دامان بلندش كوتاه بوده و هست.
چرا كه «از سوى خداوند حكيم و حميد نازل شده است» (تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ).
خداوندى كه افعالش روى حكمت و در نهايت كمال و درستى است و لذا شايسته هر گونه حمد و ستايش مىباشد.
امیرحسین
08-28-2011, 01:47 PM
(آيه 43)- از آنجا كه كفار مكّه شديدترين مبارزه را با آيين اسلام و شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آغاز كرده بودند و آيات گذشته از الحاد آنها در دلائل توحيد و كفر و تكذيبشان نسبت به آيات الهى خبر مىداد، در اين آيه به عنوان تسلى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و آموختن درس استقامت و پايمردى به همه مسلمين كه در فشار دشمنان قرار مىگيرند، مىفرمايد: «آنچه به ناروا در باره تو مىگويند همان است كه در باره پيامبران قبل از تو نيز گفته شده» (ما يُقالُ لَكَ إِلَّا ما قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ).
اگر مجنون و ساحرت مىخوانند، به پيامبران بزرگ پيشين همين نسبتها را دادند، و اگر دروغگويت مىنامند آنها نيز از اين نسبت در امان نبودند، خلاصه نه دعوت تو به سوى آيين توحيد و حق مطلب تازهاى است، و نه تهمت و تكذيب آنها، محكم بايست و به اين سخنان اعتنا مكن.
سپس در پايان آيه مىافزايد: «پروردگار تو هم داراى مغفرت و آمرزش و هم داراى مجازات دردناك است» (إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ).
رحمت و آمرزش براى آنها كه پذيرا شوند، و عذاب اليم براى آنها كه تكذيب كنند و تهمت زنند و به مخالفت برخيزند.
امیرحسین
08-28-2011, 01:47 PM
(آيه 44)- قرآن هدايت است و درمان: در اين آيه سخن از بهانه جويى اين افراد لجوج به ميان آورده و پاسخ يكى از بهانههاى عجيب را مطرح مىكند و آن اين كه آنها مىگفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهميت بيشترى قائل باشيم و غير عرب نيز از آن بهره گيرند.
اينجاست كه قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «هر گاه آن را قرآنى عجمى قرار مىداديم حتما مىگفتند: چرا آياتش روشن نيست»؟ چرا پيچيده است؟ و ما از آن سر در نمىآوريم! (وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ).
سپس اضافه مىكردند: راستى عجيب است «قرآنى عجمى از پيغمبرى عربى»؟ (أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ).
يا مىگفتند: «كتابى است عجمى براى امّتى عربى»؟
خلاصه آنها بيمار دلانى هستند كه هر طرحى ريخته شود و هر برنامهاى پياده گردد به آن ايرادى مىكنند، و بهانهاى مىتراشند.
سپس قرآن خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىافزايد: «بگو: اين (كتاب آسمانى) براى كسانى كه ايمان آوردهاند (مايه) هدايت و درمان است» (قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ).
«اما كسانى كه ايمان نمىآورند در گوشهايشان سنگينى است» و آن را درك نمىكنند (وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ).
«و گويى نابينا هستند و آن را نمىبينند» (وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى).
«آنها (همچون كسانى هستند كه گويى) از راه دور صدا زده مىشوند»! (أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ).
و معلوم است چنين كسانى نه مىشنوند و نه مىبينند!
امیرحسین
08-28-2011, 01:48 PM
(آيه 45)- در اين آيه براى تسلى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و مؤمنان نخستين مىفرمايد: از انكار و لجاجت و بهانه جويى اين قوم خيرهسر نگران مباش، اين سابقه طولانى دارد «ما به موسى كتاب آسمانى داديم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذيرا گشتند و بعضى از در انكار در آمدند (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ).
و اگر مشاهده مىكنى ما در مجازات اين دشمنان لجوج تعجيل نمىكنيم به خاطر اين است كه مصالح تربيتى ايجاب مىكند آنها آزاد باشند، و تا آنجا كه ممكن است اتمام حجت شود، «و اگر فرمانى از ناحيه پروردگارت در اين زمينه صادر نشده بود (كه بايد به آنان مهلت داد تا اتمام حجّت شود) در ميان آنها داورى مىشد» و به كيفر مىرسيدند! (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ).
اين فرمان الهى بر اساس مصالح هدايت انسانها و اتمام حجت بوده، و اين سنت در ميان تمام اقوام گذشته جارى شده و در باره قوم تو نيز جارى است.
«ولى آنها هنوز در باره آن شكّى تهمت انگيز دارند»! (وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ).
(آيه 46)- در اين آيه يك قانون كلى كه قرآن بارها روى آن تأكيد كرده در ارتباط با اعمال انسانها بيان مىكند، و تكميلى است بر بحث گذشته در زمينه بهره گيرى مؤمنان از قرآن، و محروم ماندن افراد بىايمان از اين سر چشمه فيض الهى.
مىفرمايد: «هر كس عمل صالحى انجام دهد سودش براى خود اوست، و هر كسى بدى كند به خويشتن بدى كرده، و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمىكند» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
بنابر اين اگر آنها به اين كتاب و اين آيين بزرگ ايمان نياورند نه به خداوند زيانى مىرسانند، و نه به تو، چرا كه خوبيها و بديها همه به صاحبانش باز مىگردد.
تعبير به «ظلّام» (بسيار ظلم كننده) در اينجا و در بعضى ديگر از آيات قرآن ممكن است اشاره به اين باشد كه مجازات بىدليل از سوى خداوند بزرگ هميشه مصداق ظلم بسيار خواهد بود، چرا كه از او هرگز چنين انتظارى نيست بخصوص اين كه او بندگان فراوانى دارد اگر بر هر كس مختصر ستمى كند مصداق «ظلّام» خواهد بود.
امیرحسین
08-28-2011, 01:48 PM
آغاز جزء 25 قرآن مجيد
ادامه سوره فصلت
(آيه 47)- اسرار همه چيز نزد اوست: در آيه قبل سخن از بازگشت اعمال نيك و بد به صاحبان آنها بود كه اشاره ضمنى به مسأله ثواب و جزاى روز قيامت داشت.
در اينجا اين سؤال براى مشركان مطرح مىشد كه اين قيامت كه مىگويى كى خواهد آمد؟! قرآن نخست در پاسخ اين سؤال مىگويد: «علم به قيامت (و لحظه وقوع آن) تنها به خدا باز مىگردد» (إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ). هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربى نيز از آن آگاه نيست.
سپس مىافزايد: نه تنها آگاهى بر زمان قيام قيامت مخصوص خداست، علم به اسرار اين عالم و موجودات پنهان و آشكارش نيز از آن اوست «هيچ ميوهاى از غلاف خود خارج نمىشود، و هيچ زنى باردار نمىگردد، و وضع حمل نمىكند مگر به علم او» (وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ).
نه در عالم گياهان و نه در عالم حيوان و انسان نطفهاى منعقد نمىشود و بارور نمىگردد و تولد نمىيابد مگر به فرمان خداوند بزرگ و به مقتضاى علم و حكمت او.
سپس مىافزايد: اين گروه كه قيامت را انكار مىكنند، يا به باد استهزاء مىگيرند، «در آن روز كه (قيامت بر پا مىشود) آنها را ندا مىدهد: كجا هستند شريكانى كه براى من مىپنداشتيد! مىگويند: (پروردگارا!) ما عرضه داشتيم كه هيچ گواهى بر گفتههاى خود نداريم» (وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ).
آنچه مىگفتيم سخنان بىاساس و بىپايه بود، امروز بهتر از هر زمان مىفهميم كه چه اندازه اين ادعاها باطل و بىاساس بوده است.
(آيه 48)- و در اين حال مىبينند «همه معبودانى را كه قبلا مىخواندند محو و گم مىشوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ).
اصلا صحنه قيامت آن چنان براى آنها وحشتناك است كه خاطره بتها نيز از نظرشان محو و نابود مىشود.
آرى «در آن روز مىدانند كه هيچ گريزگاهى ندارند» (وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:49 PM
(آيه 49)- اين انسانهاى كم ظرفيت! به تناسب بحثى كه در آيات گذشته در باره مشركان و سرنوشت آنها بيان شده بود، در اينجا ترسيمى از حال اين انسانهاى ضعيف و بىايمان شده.
نخست مىفرمايد: «انسان هرگز از تقاضاى نيكى (و نعمت) خسته نمىشود» (لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمىافتد، هر چه بيشتر پيدا مىكند باز بيشتر مىخواهد، و هر چه به او بدهند باز سير نمىشود.
«اما (اگر دنيا به او پشت كند، نعمتهاى او زائل گردد، و) شر و بدى به او رسد بسيار مأيوس و نوميد مىشود» (وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ).
منظور از «انسان» در اينجا «انسان تربيت نايافته» اى است كه قلبش به نور معرفت الهى و ايمان پروردگار، و احساس مسؤوليت در روز جزا روشن نشده.
(آيه 50)- در اين آيه به يكى ديگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده از علم و ايمان يعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره كرده، مىفرمايد:
«و هر گاه او را (انسان) رحمتى از سوى خود، بعد از ناراحتى كه به او رسيده بچشانيم، مىگويد: اين به خاطر شايستگى و استحقاق من بوده است» (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي).
اين بينواى مغرور فراموش مىكند كه اگر لطف خدا نبود به جاى اين نعمت بايد گرفتار بلا شود.
در دنباله آيه مىافزايد: اين غرور سر انجام او را به انكار آخرت مىكشاند و مىگويد: «من باور ندارم قيامتى در كار باشد» (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).
و به فرض كه قيامتى در كار باشد «هر گاه من به سوى پروردگارم باز گردم پاداشهاى نيك و مواهب بسيار از براى من نزد او آماده است» (وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى). خدايى كه در دنيا مرا اين چنين گرامى داشته حتما در آخرت بهتر از اين پذيرايى خواهد كرد! ولى خداوند اين افراد مغرور و خيرهسر را در پايان اين آيه چنين تهديد مىكند كه: «ما به زودى كافران را از اعمالى كه انجام دادهاند آگاه خواهيم كرد، و از عذاب شديد به آنها مىچشانيم» (فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ).
امیرحسین
08-28-2011, 01:49 PM
(آيه 51)- در اين آيه سومين حالتى را كه براى اين گونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنياى مادى رخ مىدهد بازگو مىكند كه حالت فراموشكارى به وقت نعمت، و جزع و فزع به هنگام مصيبت است.
مىفرمايد: «و هر گاه به انسان (غافل و بىخبر) نعمت دهيم روى مىگرداند، و با حال تكبّر از حق دور مىشود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ).
«ولى هر گاه مختصر ناراحتى به او رسد تقاضاى فراوان و مستمّر (براى برطرف شدن آن) دارد» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ).
آرى! چنين است انسان فاقد ايمان و تقوا كه دائما به اين حالات گرفتار است، به هنگام روى آوردن نعمتها «حريص» و «مغرور» و «فراموشكار» و به هنگام پشت كردن نعمتها «مأيوس» و نوميد و «پرجزع».
ولى در مقابل، مردان حق و پيروان راستين مكتب انبيا آن چنان پرظرفيت و پرمايهاند كه نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مىسازد، و نه ادبار دنيا ضعيف و ناتوان و مأيوس.
(آيه 52)- در اين آيه آخرين سخن را با اين افراد لجوج در ميان مىگذارد، و اصل عقلى معروف دفع ضرر محتمل را با بيانى روشن براى آنها تشريح مىكند، خطاب به پيامبر كرده، مىفرمايد: «بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن كافر شويد، چه كسى گمراهتر خواهد بود از آن كس كه در مخالفت دور و گمراهى شديد قرار دارد»؟! (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).
اين همان سخنى است كه ائمه دين عليهم السّلام در برابر افراد لجوج در آخرين مرحله مطرح مىكردند چنانكه در حديثى مىخوانيم: امام صادق عليه السّلام به «ابن ابى العوجاء» مادى و ملحد عصر خود فرمود: «اگر مطلب اين باشد كه تو مىگويى (و خدا و قيامتى در كار نباشد) كه مسلما چنين نيست، هم ما اهل نجاتيم و هم تو، ولى اگر مطلب اين باشد كه ما مىگوييم، و حق نيز همين است، ما اهل نجات خواهيم بود و تو هلاك مىشوى».
امیرحسین
08-28-2011, 01:49 PM
(آيه 53)- نشانههاى حق در جهان بزرگ و كوچك: در اين آيه و آيه بعد كه سوره فصّلت با آن پايان مىگيرد، به دو مطلب مهم كه در حقيقت يك نوع جمع بندى از بحثهاى اين سوره است اشاره شده آيه اول در باره توحيد (با قرآن) سخن مىگويد و آيه دوم در باره معاد.
مىفرمايد: «ما به زودى آيات و نشانههاى خود را در آفاق و اطراف جهان، و همچنين در درون جان خود آنها، به آنان، نشان مىدهيم، تا براى آنها روشن شود كه خداوند حق است» (سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ).
«آيات آفاقى» همچون آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان با نظام دقيقى كه بر آنها حاكم است، و آفرينش انواع جانداران و گياهان و كوهها و درياها با عجائب و شگفتيهاى بىشمارش، و موجودات گوناگون اسرار آميزش، كه هر زمان اسرار تازهاى از خلقت آنها كشف مىشود. هر يك آيه و نشانهاى است بر حقانيت ذات پاك او! و «آيات انفسى» همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها، و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحم مادران، و از آن بالاتر اسرار و شگفتيهاى روح انسان مىباشد. كه هر گوشهاى از آن كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان! و در پايان اين آيه اين بيان لطيف و جالب را با جمله زيبا و پرمعناى ديگرى تكميل كرده، مىافزايد: «آيا كافى نيست كه پروردگارت بر هر چيز شاهد و گواه است» (أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ).
چه شهادتى از اين برتر و بالاتر كه با خط تكوين قدرت خويش را بر پيشانى همه موجودات نوشته است، بر صفحه برگهاى درختان، در لابلاى گلبرگها، در ميان طبقات اسرارآميز مغز، و بر روى پردههاى ظريف چشم، بر صفحه آسمان و بر قلب زمين، و خلاصه بر همه چيز نشانههاى توحيد خود را نوشته و گواهى تكوينى داده است.
امیرحسین
08-28-2011, 01:50 PM
(آيه 54)- آخرين آيه اين سوره، سر چشمه اصلى بدبختيهاى اين گروه مشرك و فاسد و ظالم را بيان كرده، مىگويد: «آگاه باشيد كه آنها از لقاى پروردگارشان (و رستاخيز) در شك و ترديدند» (أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ).
و چون ايمان به حساب و جزا ندارند دست به هر جنايتى مىزنند «و آگاه باشيد كه خداوند به همه چيز احاطه دارد» (أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ).
همه اعمال و گفتار و نيات آنها در پيشگاه علمش روشن است، و تمام آن براى دادگاه بزرگ قيامت ثبت و ضبط خواهد شد.
در حقيقت جمله اخير پاسخى است به بعضى از شبهات كفّار در مورد معاد، از جمله اين كه: چگونه ممكن است اين خاكهاى پراكنده و به هم آميخته شده از هم جدا گردد؟ و از اين گذشته چه كسى آگاه از نيات و اعمال و گفتار همه انسانها در طول تاريخ بشر است.
قرآن در پاسخ همه اين سؤالات مىگويد: خدايى كه به همه چيز احاطه دارد تمام اين مسائل براى او روشن است، و دليل بر احاطه علمى او بر همه چيز تدبير او نسبت به همه اشياء است، چگونه ممكن است مدبر عالم از وضع جهان بىخبر باشد؟! منظور از «احاطه پروردگار» به همه چيز وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس اوست.
به تعبير ديگر در عالم هستى يك وجود اصيل و قائم به ذات بيش نيست، و بقيه موجودات امكانيه همه متكى و وابسته به او هستند كه اگر يكدم اين ارتباط از ميان برداشته شود همه فانى و معدوم مىشوند.
«پايان سوره فصّلت»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.