توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره زمر [39]
امیرحسین
08-27-2011, 04:27 PM
سوره زمر [39]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 75 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره از چند بخش مهم تشكيل يافته است:
1- چيزى كه بيش از همه در سراسر اين سوره منعكس است مسأله دعوت به توحيد خالص مىباشد، توصيه در تمام ابعاد و شاخههايش و تعبيراتش در اين زمينه آن چنان مؤثر است كه قلب انسان را به سوى اخلاص مىكشاند و جذب مىكند.
2- مسأله ديگر مسأله «معاد» و دادگاه بزرگ عدالت خداست، مسأله ثواب و جزا، غرفههاى بهشتى، و سايبانهاى آتشين دوزخى، مسأله ترس و وحشت روز قيامت، و آشكار شدن نتايج اعمال، و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ.
اين مسائل كه بر محور معاد دور مىزند آن چنان با مسائل توحيدى آميخته است كه گوئى تار و پود يك پارچه را تشكيل مىدهد.
3- بخش ديگرى از اين سوره كه تنها قسمت كوتاهى از آن را اشغال مىكند اهميت قرآن مجيد است.
4- بخش ديگرى كه آن هم نسبتا كوتاه است بيان سرنوشت اقوام پيشين و مجازات دردناك الهى نسبت به تكذيب كنندگان آيات حق مىباشد.
5- بالاخره بخشى از اين سوره نيز پيرامون مسأله توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست.
اين سوره به نام سوره «زمر» معروف است كه از آيه 71 و 73 اين سوره گرفته شده.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: «كسى كه سوره زمر را قرائت كند خداوند اميدش را (از رحمت خود) قطع نخواهد كرد، و پاداش كسانى را كه از خدا مىترسند به او عطا مىكند».
و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده: «كسى كه سوره زمر را تلاوت كند خداوند شرف دنيا و آخرت به او مىدهد، و بدون داشتن مال و قبيله قدرت و عزت به او مىبخشد، آن چنان كه هر كس او را ببيند از او حساب مىبرد، و بدن او را بر آتش دوزخ حرام مىكند».
مقايسه فضيلتهاى فوق با محتواى اين سوره به خوبى نشان مىدهد كه اين پاداشها از آن كسانى است كه «تلاوت» را مقدمهاى براى «انديشه» و «انديشه» را وسيلهاى براى «ايمان و عمل» قرار مىدهند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:27 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- اين سوره با دو آيه در باره نزول قرآن مجيد آغاز شده كه در يك آيه مبدأ نزول قرآن يعنى ذات پاك خدا مطرح است، و در آيه ديگر محتوا و هدف قرآن.
نخست مىگويد: «اين كتابى است كه از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است» (تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ).
(آيه 2)- سپس به محتواى اين كتاب آسمانى و هدف آن پرداخته، مىگويد: «ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ).
چيزى جز «حق» در آن نيست، و مطلبى جز «حق» در آن مشاهده نمىكنى از همين رو حق طلبان به دنبال آن مىروند و تشنه كامان وادى حقيقت در جستجوى محتواى آنند.
و از آنجا كه هدف از نزول آن دادن دين خالص به انسانهاست در پايان آيه مىافزايد: «پس خدا را پرستش كن و دين خود را براى او خالص گردان» (فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ).
«دين» مجموعه حيات معنوى و مادى انسان را در بر مىگيرد، و بندگان خالص خدا بايد تمام شؤن زندگى خود را براى او خالص گردانند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:28 PM
(آيه 3)- در اين آيه بار ديگر روى مسأله «اخلاص» تأكيد كرده، مىگويد:
«آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست»! (أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ).
اين عبارت تاب دو معنى دارد:
نخست اين كه: آنچه را خدا مىپذيرد تنها دين خالص و تسليم بىقيد و شرط در برابر فرمان اوست.
ديگر اين كه: دين و آئين خالص را تنها از خدا بايد گرفت، چرا كه هر چه ساخته و پرداخته افكار انسانهاست نارساست، و آميخته با خطا و اشتباه است.
اين آيه در حقيقت بيان دليل براى آيه قبل است، در آنجا مىگويد: خدا را روى اخلاص عبادت كن، و در اينجا مىافزايد: بدانيد خدا تنها عمل خالص را مىپذيرد.
سپس به ابطال منطق سست و واهى مشركان كه راه اخلاص را رها كرده و در بيراهه شرك سرگردان شدهاند پرداخته، چنين مىگويد: «و آنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند و دليلشان اين بود كه: اينها را نمىپرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مىكند» و آنجاست كه فساد و تباهى اعمال و افكارشان بر همگان آشكار مىشود (وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
اين آيه در حقيقت تهديدى است قاطع براى مشركان كه در روز قيامت كه روز بر طرف شدن اختلافات و آشكار شدن حقائق است در ميان آنها داورى مىكند، و آنان را به كيفر اعمالشان مىرساند، علاوه بر اين كه در صحنه محشر در برابر همگان رسوا مىشوند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:29 PM
قرآن مجيد مخصوصا روى اين نكته تأكيد مىكند كه انسان بدون هيچ واسطهاى مىتواند با خداى خود تماس گيرد.
نه او از ما دور است، و نه ما از او دوريم، تا نيازى به واسطه باشد، او از هر كس ديگر به ما نزديكتر است، در همه جا حضور دارد، و در درون قلب ما جاى اوست.
بنابر اين پرستش واسطهها- خواه فرشتگان و جن و مانند آنها باشند، و خواه پرستش بتهاى سنگى و چوبى- يك عمل بىاساس و دروغين است، به علاوه كفران نعمتهاى پروردگار محسوب مىشود، چرا كه بخشنده نعمت سزاوار پرستش است نه اين موجودات بىجان يا سراپا نياز.
لذا در پايان آيه مىگويد: «خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمىكند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ).
چرا كه خود مقدمات بسته شدن درهاى هدايت را فراهم ساخته است.
امیرحسین
08-27-2011, 04:29 PM
(آيه 4)- او حاكم بر همه چيز است، چه نيازى به فرزند دارد؟
مشركان علاوه بر اين كه بتها را واسطه و شفيعان نزد خدا مىدانستند عقيده ديگرى در باره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان داشتند كه آنها را دختران خدا مىپنداشتند.
آيه شريفه به پاسخ اين پندار زشت پرداخته، مىگويد: «اگر (به فرض محال) خدا مىخواست فرزندى انتخاب كند از ميان مخلوقاتش آنچه را مىخواست بر مىگزيد» (لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفى مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ).
«منزه است (از اين كه فرزندى داشته باشد) او خداوند يكتاى پيروز است» (سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
آيه در صدد بيان اين مطلب است كه فرزند لابد براى «كمك» يا «انس روحى» است، به فرض محال كه خداوند نياز به چنين چيزى داشت فرزند لزومى نداشت، بلكه از ميان مخلوقات شريف خود كسانى را بر مىگزيد كه اين هدف را تأمين كنند چرا فرزند انتخاب كند؟
ولى از آنجا كه او واحد و يگانه و قاهر و غالب بر همه چيز و ازلى و ابدى است نه نيازى به كمك كسى دارد، و نه وحشتى در او تصور مىشود كه از طريق انس گرفتن با چيزى بر طرف گردد و نه احتياج به ادامه نسل دارد، بنابر اين او منزه و پاك است از داشتن فرزند خواه فرزند حقيقى باشد و يا فرزند انتخابى.
امیرحسین
08-27-2011, 04:30 PM
(آيه 5)- سپس براى تثبيت اين واقعيت كه خدا هيچ نيازى به مخلوقات ندارد، و نيز براى بيان نشانههائى از توحيد و عظمتش مىفرمايد: «آسمانها و زمين را به حق آفريد» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حق بودن آنها دليل بر اين است كه هدفى بزرگ در كار بوده كه آن چيزى جز تكامل موجودات، و در پيشاپيش آنها انسان، و سپس منتهى شدن به رستاخيز نيست.
بعد از بيان اين آفرينش بزرگ به گوشهاى از تدبير عجيب و تغييرات حساب شده و نظامات شگرف حاكم بر آنها اشاره كرده، مىگويد: «شب را بر روز مىپيچد و روز را بر شب» (يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ).
نكته لطيفى كه در اين تعبير قرآنى، نهفته اين است كه زمين كروى است و به دور خود گردش مىكند و بر اثر اين گردش، نوار سياه شب و نوار سفيد روز دائما گرد آن مىگردند، گوئى از يكسو نوار سفيد بر سياه و از سوى ديگر نوار سياه بر سفيد پيچيده مىشود.
به هر حال قرآن مجيد در مورد نظام «نور» و «ظلمت» پيدايش شب و روز تعبيرات گوناگونى دارد كه هر كدام به نكتهاى اشاره مىكند و از زاويه خاصى به آن مىنگرد.
سپس به گوشه ديگرى از تدبير و نظم اين جهان پرداخته، مىگويد:
«و خورشيد و ماه را مسخر فرمان خويش قرار داد كه هر كدام تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مىدهند» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
نه خورشيد در حركتى كه به گرد خود دارد، يا حركتى كه با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از كهكشان پيش مىرود كمترين بىنظمى از خود نشان مىدهد، و نه ماه در حركت خود به دور زمين و به دور خودش، و در همه حال سر بر فرمان او دارند، «مسخر قوانين آفرينش» اويند، تا سر آمد عمرشان به وضع خود ادامه مىدهند.
در پايان آيه به عنوان تهديد مشركان در عين گشودن راه بازگشت و لطف و عنايت مىفرمايد: «آگاه باشيد كه او قادر و آمرزنده است»! (أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ).
به مقتضاى عزت و قدرت بىانتهايش هيچ گنهكار و مشركى نمىتواند از چنگال عذابش بگريزد، و به مقتضاى غفاريتش پرده بر روى عيوب و گناهان توبه كاران مىافكند و آنها را در سايه رحمتش قرار مىدهد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:30 PM
(آيه 6)- همه شما را از نفس واحدى آفريد: باز در اينجا سخن از آيات عظمت آفرينش خداوند و بيان قسمت ديگرى از نعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست.
نخست از آفرينش انسان سخن مىگويد، مىفرمايد: «او شما را از يك نفس آفريد، و همسرش را از (باقيمانده گل) او خلق كرد» (خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها).
آفرينش همه انسانها از «نفس واحد» اشاره به مسأله آفرينش آدم جد نخستين ماست، كه اين همه افراد بشر با تنوع خلقت، و خلق و خوى متفاوت، و استعدادها و ذوقهاى مختلف، همه به يك ريشه باز مىگردد كه آن «آدم» است.
تعبير به «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» در واقع اشاره به اين است كه خدا آدم را آفريد سپس همسرش را از باقيمانده گل او خلق كرد.
لازم به يادآورى است كه آفرينش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلكه از باقيمانده گل او صورت گرفته است، چنانكه در روايات اسلامى به آن تصريح شده.
بعد از آن به مسأله آفرينش چهار پايان كه از وسائل مهم زندگى انسانهاست- از يك سو براى تغذيه خود از شير و گوشت آنها استفاده مىكنند، و از سوى ديگر از پوست و پشم آنها لباس و انواع وسائل زندگى مىسازند، و از سوى سوم به عنوان مركب و وسيله حمل و نقل از آنها بهره مىگيرند- اشاره كرده، مىفرمايد: «و براى شما هشت زوج از چهار پايان ايجاد كرد» (وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ).
منظور از «هشت زوج» گوسفند و بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است.
سپس به حلقه ديگرى از حلقههاى آفرينش پروردگار كه تطورات خلقت جنين بوده باشد پرداخته، مىگويد: «او شما را در شكم مادرانتان آفرينشى بعد از آفرينش ديگر در ميان تاريكيهاى سه گانه مىبخشد» (يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:31 PM
ظلمتهاى سه گانه اشاره به ظلمت شكم مادر، و ظلمت رحم، و مشيمه (كيسه مخصوصى كه جنين در آن قرار گرفته است) مىباشد كه در حقيقت سه پرده ضخيم است كه بر روى جنين كشيده شده.
سيد الشهدا، امام حسين عليه السّلام در دعاى معروف «عرفه» به هنگام برشمردن نعمت و قدرت خداوند به پيشگاه او چنين عرض مىكند: «آغاز آفرينش مرا از قطرات ناچيز منى قرار دادى، سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه، در ميان گوشت و پوست و خون ساكن نمودى، آفرينش مرا آشكار نساختى، و در آن مخفيگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى، و هيچيك از امور حياتى مرا به من واگذار نكردى، سپس مرا به دنيا كامل و سالم منتقل ساختى».
در پايان آيه و بعد از ذكر حلقههاى سه گانه توحيدى پيرامون خلقت انسان، و چهارپايان، و تطورات جنين، مىگويد: «اين است خداوند، پروردگار شما كه حكومت (عالم هستى) از آن اوست، هيچ معبودى جز او نيست پس چگونه از راه حق منحرف مىشويد»؟! (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
گوئى انسان را بعد از مشاهده اين آثار بزرگ توحيدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده، سپس به ذات مقدسش اشاره كرده، مىگويد: «اين است خداوند و معبود و پروردگار شما»
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من-----با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
امیرحسین
08-27-2011, 04:31 PM
(آيه 7)- بعد از ذكر اين نعمتهاى بزرگ پروردگار، در اين آيه به مسأله «شكر و كفران» پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مىدهد.
نخست مىگويد: نتيجه كفران و شكر شما به خودتان باز مىگردد «اگر كفران كنيد، خداوند از شما بىنياز است» و همچنين اگر شكر نعمت او را به جا آوريد نيازى به آن ندارد (إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ).
سپس مىافزايد: اين غنا و بىنيازى پروردگار مانع از آن نيست كه شما را مكلف به شكر و ممنوع از كفران سازد، چرا كه «تكليف» خود لطف و نعمت ديگرى است، آرى «او هرگز كفران را براى بندگانش نمىپسندد، و اگر شكر او را به جا آوريد آن را براى شما مىپسندد» (وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ).
بعد از بيان اين دو مطلب به مسأله سومى در اين رابطه مىپردازد، و آن «مسؤوليت هر كس در برابر عمل خويش است» چرا كه مسأله «تكليف» بدون اين معنى كامل نمىشود، مىفرمايد: «و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد»! (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
و از آنجا كه تكليف بدون كيفر و پاداش معنى ندارد، در مرحله چهارم به مسأله معاد اشاره كرده، مىگويد: «سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و او شما را از آنچه انجام مىداديد آگاه مىسازد» (ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
و چون مسأله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امكان پذير نيست، آيه را با اين جمله پايان مىدهد: «چرا كه او به آنچه در سينههاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
و به اين ترتيب مجموعهاى از فلسفه تكليف و خصوصيات آن، و همچنين مسؤوليت انسانها و مسأله جزا و پاداش و كيفر را در جملههايى كوتاه و منسجم بيان مىدارد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:31 PM
(آيه 8)- در آيات گذشته سخن از توحيد استدلالى و معرفت پروردگار از طريق مطالعه آيات عظمت او در آفاق و انفس بود. در اينجا از توحيد فطرى سخن به ميان مىآورد و روشن مىسازد آنچه را كه انسان از طريق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرينش درك مىكند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد كه در طوفانهاى حوادث، خود را نشان مىدهد.
مىفرمايد: «و هنگامى كه انسان را زيانى رسد (نور توحيد در قلبش درخشيدن مىگيرد) پروردگار خود را مىخواند در حالى كه به سوى او باز مىگردد» و از گناه و غفلت خود پشيمان است (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ).
«اما هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مىخواند از ياد مىبرد» (ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ).
«و براى خداوند همتايانى قرار مىدهد تا (علاوه بر گمراهى خويش) مردم را از راه او منحرف سازد» (وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ).
منظور از «انسان» در اينجا انسانهاى عادى و تربيت نايافته در پرتو تعليمات انبياء است، و گر نه دست پروردگان مردان حق همچون خود آنان در «سرّاء» و «ضرّاء» در ناراحتيها و راحتيها، در ناكاميها و كاميابيها همواره به ياد او هستند، و دست به دامن لطف او دارند.
در پايان آيه اين گونه افراد را با تهديدى صريح و قاطع مخاطب ساخته، مىگويد: «به او بگو: از كفرت بهره گير (و چند روزى را به غفلت و غرور طى كن اما بدان) كه از دوزخيانى» (قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ).
مگر چنين انسان كوته فكر گمراه و گمراه كننده سرنوشتى غير از اين مىتواند داشته باشد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:32 PM
(آيه 9)- آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟ در اين آيه از روش مقايسه- كه روش شناخته شده قرآن براى تفهيم مسائل مختلف است- استفاده كرده، مىگويد:
آيا چنين كسى با ارزش است «يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است، و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مىترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است» (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ).
آن انسان مشرك و فراموشكار و متلون و گمراه و گمراه كننده كجا و اين انسان بيدار دل و نورانى كه با خوف و رجاء خدا را مىخواند، كجا؟! تكيه روى ساعات شب به خاطر آن است كه در آن ساعات حضور قلب بيشتر و آلودگى به ريا از هر زمان كمتر است.
در دنباله آيه پيامبر را مخاطب ساخته، مىفرمايد: «بگو: آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند يكسانند»؟! (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ).
نه، يكسان نيستند «تنها خردمندان متذكر مىشوند» (إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).
گر چه سؤال فوق سؤالى است وسيع و گسترده ولى اشارهاى است به سؤال قبل يعنى آيا كسانى كه مىدانند آن مشركان لجوج و كوردل با اين مؤمنان پاك و روشن ضمير و مخلص نابرابرند با كسانى كه از اين واقعيت روشن آگاه نيستند مساويند؟
اين جمله جزء شعارهاى اساسى اسلام است كه عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مىسازد، و معلوم مىشود اين دو گروه نه در پيشگاه خدا يكسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنيا در يك صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر يكسانند و نه در باطن.
علم در اين آيه و آيات ديگر قرآن به معنى دانستن يك مشت اصطلاحات يا روابط مادى در ميان اشياء، و به اصطلاح «علوم رسمى» نيست، بلكه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است كه انسان را به «قنوت» يعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و اميد به رحمت خدا دعوت مىكند، اين است حقيقت علم، و علوم رسمى نيز اگر در خدمت چنين معرفتى باشد علم است، و اگر مايه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود «قيل و قالى» بيش نيست.
امیرحسین
08-27-2011, 04:32 PM
(آيه 10)- خطوط اصلى برنامه بندگان مخلص: در حقيقت آيات گذشته كه مقايسهاى ميان مشركان مغرور و مؤمنان مطيع فرمان خدا و نيز ميان عالمان و جاهلان شده بود، در اينجا خطوط اصلى برنامههاى بندگان راستين و مخلص را ضمن «هفت دستور» كه در طى چند آيه آمده و هر آيه با خطاب «قل» شروع مىشود بيان شده است.
نخست از تقوا شروع مىكند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دستور مىدهد: «بگو: اى بندگان من كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت پروردگارتان بپرهيزيد» (قُلْ يا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ).
آرى! تقوا كه همان خويشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسؤوليت و تعهد در پيشگاه حق است نخستين برنامه بندگان مؤمن خدا و معيار شخصيت و كرامت انسان در پيشگاه پروردگار است.
در دومين دستور به مسأله «احسان و نيكوكارى» در اين دنيا كه دار عمل است پرداخته، و از طريق بيان نتيجه احسان، مردم را به آن تشويق و تحريص مىكند، مىفرمايد: «براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كردهاند پاداش نيكى است» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ).
آرى! نيكوكارى بطور مطلق در اين دنيا در گفتار، در عمل، در طرز انديشه و تفكر نسبت به دوستان، و نسبت به بيگانگان، نتيجهاش برخوردارى از پاداش عظيم در هر دو جهان است كه نيكى جز نتيجه نيك نخواهد داشت.
در حقيقت تقوا يك عامل بازدارنده است، و احسان يك عامل حركت آفرين كه مجموعا «ترك گناه» و «انجام فرائض و مستحبات» را شامل مىشود.
امیرحسین
08-27-2011, 04:32 PM
سومين دستور تشويق به «هجرت» از مراكز شرك و كفر و آلوده به گناه است مىگويد: «و زمين خداوند وسيع است» اگر تحت فشار سران كفر بوديد مهاجرت كنيد (وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ).
كه در حقيقت پاسخى است به بهانه جويان سست ارادهاى كه مىگفتند: ما در سرزمين مكه به خاطر سيطره حكومت مشركان قادر به انجام وظايف الهى خود نيستيم، قرآن مىگويد: سرزمين خدا محدود به مكه نيست، مكه نشد مدينه، دنيا پهناور است، به جاى ديگر نقل مكان كنيد.
اين به خوبى نشان مىدهد كه فشار و خفقان محيط در آنجا كه امكان هجرت وجود دارد به هيچ وجه در پيشگاه خدا عذر نيست.
و از آنجا كه هجرت معمولا همراه با مشكلات فراوانى در جنبههاى مختلف زندگى است چهارمين دستور را در باره صبر و استقامت به اين صورت بيان مىكند: «صابران اجر و پاداش خود را بىحساب دريافت مىدارند» (إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ).
تعبير «بغير حساب» نشان مىدهد كه صابران با استقامت برترين اجر و پاداش را در پيشگاه خدا دارند، و اهميت هيچ عملى به پايه صبر و استقامت نمىرسد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:33 PM
(آيه 11)- در پنجمين دستور سخن از مسأله اخلاص، و توحيد خالص از هر گونه شائبه شرك، به ميان آمده، اما در اينجا لحن كلام عوض مىشود و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از وظائف و مسؤوليتهاى خودش سخن مىگويد، مىفرمايد: «بگو: من مأمورم كه خدا را پرستش كنم در حالى كه دينم را براى او خالص كرده باشم» (قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ).
(آيه 12)- سپس به ششمين دستور اشاره كرده، مىافزايد: «و مأمورم كه نخستين مسلمان باشم»! (وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ).
(آيه 13)- هفتمين و آخرين دستور كه مسأله خوف از مجازات پروردگار در روز قيامت است نيز با همين لحن عنوان شده، مىفرمايد: «بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم كنم از عذاب روز بزرگ (قيامت) مىترسم» (قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
تا اين حقيقت روشن شود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نيز بندهاى از بندگان خدا است، او نيز مأمور به پرستش خالصانه است و از كيفر الهى خائف مىباشد، و اين خود نشانه روشنى بر عظمت و حقانيت اوست.
(آيه 14)- بعد از ذكر برنامه هفت مادهاى آيات فوق (تقوا، احسان، هجرت، صبر، اخلاص، تسليم، و خوف) از آنجا كه مسأله اخلاص مخصوصا در برابر انگيزههاى مختلف شرك ويژگى خاصى دارد بار ديگر براى تأكيد به سراغ آن رفته، و با همان لحن مىفرمايد: «بگو: تنها خدا را مىپرستم در حالى كه دينم را براى او خالص مىكنم» (قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي).
امیرحسین
08-27-2011, 04:33 PM
(آيه 15)- «شما هر كس را جز او مىخواهيد بپرستيد» (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ).
سپس مىافزايد: «بگو: اين راه، راه زيانكاران است چرا كه) زيانكاران واقعى آنانند كه سرمايه وجود خويش و بستگانشان را در روز قيامت از دست دادهاند»! (قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
نه از وجود خويش بهرهاى گرفتند، و نه از سرمايه عمر نتيجهاى، نه خانواده و فرزندانشان وسيله نجات آنها هستند و نه مايه آبرو و شفاعت در پيشگاه حق، تازه در برابر از دست دادن اين سرمايههاى عظيم، سختترين و دردناكترين عذاب را براى خود فراهم ساختهاند.
«آگاه باشيد زيان آشكار همين است»! (أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ).
(آيه 16)- در اين آيه يكى از چهرههاى زيان آشكار آنها را اين گونه توصيف مىكند: «براى آنها از بالاى سرشان سايبانهائى از آتش، و در زير پايشان نيز سايبانهائى» از آتش است! (لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ).
و به اين ترتيب آنها از هر طرف با شعلههاى آتش محاصره شدهاند، چه خسرانى از اين بالاتر؟ و چه عذابى از اين دردناكتر؟! اين در حقيقت تجسمى از حالات دنياى آنهاست كه جهل و كفر و ظلم به تمام وجودشان احاطه كرده بود، و از هر سو آنها را مىپوشاند.
سپس براى تأكيد و عبرت مىافزايد: «اين چيزى است كه خداوند با آن بندگانش را مىترساند، اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهيزيد»! (ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ).
تعبير به «عباد» (بندگان) اشاره به اين است كه اگر خداوند تهديدى به عذاب مىكند آن هم به خاطر لطف و رحمت اوست، تا بندگان حق گرفتار چنين سرنوشت شومى نشوند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:34 PM
(آيه 17)- بندگان حقيقى خدا: باز در اينجا، قرآن از روش مقايسه بهرهگيرى كرده، و در مقابل مشركان متعصب و لجوجى كه سرنوشتى جز آتش دوزخ ندارند سخن از بندگان خاص و حقيقت جوى پروردگار به ميان آورده، مىگويد: و كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند و به سوى خدا بازگشتند بشارت از آن آنهاست» (وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى).
«اجتناب از طاغوت» دورى از هر گونه شرك و بت پرستى و هوى پرستى و شيطان پرستى و تسليم در برابر حاكمان جبّار و سلطه گران ستمكار را فرا مىگيرد و «أَنابُوا إِلَى اللَّهِ» جامع روح تقوا و پرهيزكارى و ايمان است، و البته چنين كسانى در خور بشارتند.
سپس براى معرفى اين بندگان ويژه مىگويد: «پس بندگان مرا بشارت ده» (فَبَشِّرْ عِبادِ).
(آيه 18)- «همان كسانى كه سخنان را مىشنوند، و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند» (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).
«آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند» (أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ).
اين دو آيه كه به صورت يك شعار اسلامى درآمده، آزاد انديشى مسلمانان، و انتخابگرى آنها را در مسائل مختلف به خوبى نشان مىدهد.
(آيه 19)- و از آنجا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به هدايت گمراهان و مشركان سخت علاقه داشت، و از انحراف آنها كه گوش شنوا در برابر حقايق نداشتند رنج مىبرد اين آيه به او از طريق بيان اين حقيقت كه اين عالم، عالم آزادى و امتحان است، و گروهى سر انجام مستوجب آتشند دلدارى داده، مىگويد: «آيا تو مىتوانى كسى را كه فرمان عذاب الهى در باره او قطعى شده رهايى بخشى، آيا تو مىتوانى كسى را كه در درون آتش است برگيرى و نجات دهى؟ (أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ).
بديهى است قطعى شدن فرمان عذاب در باره اين گروه جنبه اجبارى نداشته، بلكه به خاطر اعمالى است كه مرتكب شدهاند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:34 PM
(آيه 20)- اما براى شادى قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و اميدوارى مؤمنان، در اين آيه چنين مىگويد: «ولى آنها كه تقواى الهى پيشه كردند غرفههايى در بهشت دارند كه بر فراز آنها غرفههاى ديگرى بنا شده» (لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ).
اگر دوزخيان در ميان پردههاى آتش قرار دارند، بهشتيان غرفههايى دارند بر فراز غرفهها، و قصرهايى بر فراز قصرها، چرا كه ديدن منظره گلها و آبها و نهرها و باغها از فراز غرفهها لذت بخش و دلپذيرتر است.
اين غرفههاى زيباى بهشتى با نهرهائى كه از زير آن جارى مىشود تزيين شده لذا در دنباله آيه مىفرمايد: «و از زير آنها نهرها جارى است» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
آرى «اين وعده الهى است، و خداوند در وعده خود تخلّف نمىكند» (وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ).
(آيه 21)- در اين آيه بار ديگر قرآن به دلائل توحيد و معاد باز مىگردد، و بحثهايى را كه در آيات گذشته پيرامون كفر و ايمان بود تكميل مىكند.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، به عنوان سرمشقى براى همه مؤمنان، مىفرمايد: «آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمههائى در زمين وارد نمود»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ).
قطرههاى حياتبخش باران از آسمان نازل مىشود، قشر «نفوذ پذير» زمين آنها را به درون مىپذيرد و تا به قشر «نفوذ ناپذير» مىرسد آنها را متوقف مىسازد و ذخيره مىكند، سپس بصورت چشمهها و قناتها و چاهها بيرون مىفرستد.
بعد مىافزايد: «سپس با آن زراعتى را خارج مىسازد كه رنگهاى مختلف دارد» (ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:34 PM
هم انواع آن مختلف است، همچون گندم و جو و برنج و ذرت، و هم كيفيتهاى آن متفاوت است، و هم رنگ ظاهرى آن، بعضى سبز تيره، بعضى سبز كمرنگ، بعضى داراى برگهاى پهن و گسترده، و بعضى برگهاى باريك و لطيف و همچنين ...!
بعد به مراحل ديگر حيات اين گياه پرداخته، مىگويد: «بعد آن گياه خشك مىشود به گونهاى كه آن را زرد و بىروح مىبينى»! (ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا).
تند باد از هر سو مىوزد، و آن را كه سست شده است از جا مىكند «سپس آن را درهم شكسته و خرد مىكند» (ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً).
«در اين مثال تذكرى است براى خردمندان» از ناپايدارى دنيا (إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ).
تذكرى است از نظام حسابشده و با عظمت عالم هستى و ربوبيت پروردگار در اين صحنه عظيم، و نيز تذكرى است از پايان زندگى و خاموش شدن شعلههاى حيات، و سپس مسأله رستاخيز، و تجديد حيات مردگان.
امیرحسین
08-27-2011, 04:35 PM
(آيه 22)- به دنبال اين درس بزرگ توحيد و معاد به مقايسهاى در ميان مؤمن و كافر پرداخته تا اين حقيقت را روشن سازد كه قرآن و وحى آسمانى نيز همچون دانههاى باران است كه بر سرزمين دلها نازل مىشود، همان گونه كه تنها زمينهاى آماده از قطرات حياتبخش باران منتفع مىشود تنها دلهائى از آيات الهى بهره مىگيرد كه در سايه لطف او و خودسازى آمادگى و گسترش پيدا كرده است.
مىفرمايد: «آيا كسى كه خدا سينهاش را براى اسلام گشاده است و بر فراز مركبى از نور الهى قرار گرفته» همچون كوردلان گمراه است؟! (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ).
سپس مىافزايد: «واى بر آنها كه قلبهائى سخت در برابر ذكر خدا دارند» (فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ).
نه مواعظ سودمند در آن مؤثر است، نه انذار و بشارت، نه آيات تكاندهنده قرآن آن را به حركت در مىآورد.
آرى «آنها در گمراهى آشكارى هستند» (أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
به دلهائى كه در برابر نور حق و هدايت انعطافى از خود نشان نمىدهد، و نرم و تسليم نمىگردد، و نور هدايت در آن نفوذ نمىكند «قلبهاى قاسيه» يا قساوتمند گفته مىشود، و در فارسى از قساوت به سنگدلى تعبير مىكنيم.
در روايتى مىخوانيم كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «نشانه شرح صدر توجه به سراى جاويد، و جدا شدن از سراى غرور، و آماده گشتن براى استقبال از مرگ پيش از نزول آن است».
امیرحسین
08-27-2011, 04:35 PM
(آيه 23-
شأن نزول:
نقل كردهاند كه: روزى جمعى از صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كه ملالت خاطرى پيدا كرده بودند عرض كردند: اى رسول خدا! چه مىشد حديثى براى ما بيان مىكردى تا زنگار ملالت از دلهاى ما بزدايد؟
در اينجا آيه نازل شد و قرآن را به عنوان «أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» معرفى كرد.
تفسير:
در آيات گذشته سخن از بندگانى در ميان بود كه مطالب را مىشنوند و بهترين آنها را برمىگزينند، در اينجا به همين مناسبت سخن از قرآن به ميان مىآيد تا ضمن تكميل بحثهاى گذشته حلقههاى توحيد و معاد را با ذكر دلائل «نبوت» تكامل بخشد.
نخست مىگويد: «خداوند بهترين سخن را نازل كرده است» (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ).
سپس به شرح مزاياى قرآن پرداخته و ضمن بيان سه توصيف امتيازات بزرگ اين كتاب آسمانى را شرح داده، مىفرمايد: «كتابى است كه آياتش (در لطف و زيبائى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است» (كِتاباً مُتَشابِهاً).
منظور از «متشابه» در اينجا كلامى است كه قسمتهاى مختلف آن با يكديگر همرنگ و هماهنگ مىباشد، هيچ گونه تضاد و اختلافى در ميان آن نيست، خوب و بد ندارد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:35 PM
اين درست بر خلاف كلمات انسانهاست كه هر قدر در آن دقت شود هنگامى كه گسترده و وسيع گردد خواه ناخواه اختلافات و تناقضها و تضادهائى در آن پيدا مىشود، بررسى آثار نويسندگان معروف و بزرگ اعم از نثر و نظم نيز گواه زنده اين مطلب است.
سپس مىافزايد: ويژگى ديگر اين كتاب اين است كه: «آياتى مكرر دارد» با تكرارى شوقانگيز (مَثانِيَ).
اين تعبير ممكن است اشاره به تكرار مباحث مختلف داستانها، سرگذشتها، مواعظ و اندرزها بوده باشد، اما تكرارى كه هرگز ملالتآور نيست، بلكه شوق انگيز است و نشاط آفرين، و اين يكى از اصول مهم فصاحت است.
بعد از اين توصيف به آخرين ويژگى قرآن در اين بحث يعنى مسأله نفوذ عميق و فوق العاده آن پرداخته، مىگويد: «از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مىترسند مىافتد برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مىشود» (تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ).
چه ترسيم جالب و زيبائى از نفوذ عجيب آيات قرآن در دلهاى آماده، نخست در آن خوف و ترسى ايجاد مىكند، خوفى كه مايه بيدارى و آغاز حركت است، و ترسى كه انسان را متوجه مسؤوليتهاى مختلفش مىسازد.
در مرحله بعد حالت نرمش و پذيرش سخن حق به او مىبخشد و به دنبال آن آرامش مىيابد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:36 PM
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه فرمود: «هنگامى كه بدن بندهاى از خوف خدا لرزان شود گناهش فرو مىريزد همان گونه كه برگ خشك از درختان».
در پايان آيه، بعد از بيان اين اوصاف مىگويد: «اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مىكند» (ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ).
درست است كه قرآن براى هدايت همگان نازل شده اما تنها حق طلبان و حقيقت جويان و پرهيزگاران از نور هدايتش بهره مىگيرند، و آنها كه تاريكى تعصب و لجاجت بر روح آنها حكم فرماست نه تنها بهرهاى از آن نمىگيرند، بلكه بر اثر عناد و دشمنى بر ضلالتشان افزوده مىشود.
لذا در دنبال اين سخن مىفرمايد: «و هر كس را خداوند گمراه سازد راهنمائى براى او نخواهد بود» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
ضلالتى كه پايههاى آن به دست خود او گذارده شده، و زير بنايش بوسيله اعمال نادرستشان استحكام يافته، و به همين دليل كمترين منافاتى با اصل اختيار و آزادى اراده انسانها ندارد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:36 PM
(آيه 24)- در اين آيه گروه ظالمان و مجرمان را با گروه مؤمنانى كه وضع حالشان قبلا بيان شد مقايسه مىكند، تا در اين مقايسه واقعيتها بهتر روشن گردد، مىفرمايد: «آيا كسى كه با صورت خود عذاب دردناك (الهى) را در روز قيامت دور مىسازد» همانند كسى است كه هرگز آتش دوزخ به او نمىرسد (أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
حال ظالمان دوزخى در آن روز به گونهاى است كه بايد با صورت از خود دفاع كنند، چرا كه دست و پاى آنها در غل و زنجير است.
سپس در پايان آيه مىافزايد: در آن روز «به ظالمان گفته مىشود: بچشيد آنچه را به دست مىآورديد» و انجام مىداديد! (وَ قِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ).
آرى! فرشتگان عذاب اين واقعيت دردناك را براى آنها بيان مىكنند كه اينها همان اعمال شماست كه در كنار شما قرار گرفته، و آزارتان مىدهد.
(آيه 25)- آنچه تاكنون گفته شد اشاره كوتاهى بود به عذابهاى دردناك آنان در قيامت و در اين آيه سخن از عذاب دنياى آنها مىگويد، مبادا تصور كنند كه در اين زندگى دنيا در امان خواهند بود، مىفرمايد: «كسانى كه قبل از آنها بودند نيز.
(آيات ما را) تكذيب نمودند، و عذاب (الهى) از جائى كه فكر نمىكردند به سراغشان آمد» (كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ).
(آيه 26)- در اين آيه نشان مىدهد كه عذاب دنيوى آنها تنها جنبه جسمانى نداشته، بلكه كيفر روانى نيز بوده است، مىفرمايد: «خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد» (فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا).
آرى! اگر انسان گرفتار مصيبتى شود اما آبرومند و سر بلند جان بسپارد مهم نيست، مهم آن است كه با خوارى و ذلت جان دهد، و با بىآبروئى و رسوائى گرفتار چنگال عذاب شود.
ولى با اين همه «عذاب آخرت شديدتر است اگر مىدانستند» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
تعبير به «اكبر» (بزرگتر) كنايه از شدت و سختى عذاب است.
امیرحسین
08-27-2011, 04:37 PM
(آيه 27)- قرآنى كه هيچ كژى در آن نيست: در اينجا همچنان بحث از قرآن مجيد و ويژگيهاى آن است و بحثهاى گذشته را در اين زمينه تكميل مىكند.
نخست از مسأله جامعيت قرآن چنين سخن مىگويد: «ما براى مردم در اين قرآن از هر نوع مثلى زديم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ).
از سرگذشت دردناك ستمگران و سركشان پيشين، از عواقب هولناك گناه، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرينش، از احكام و قوانين متقن، خلاصه هر چه براى هدايت انسانها لازم بود در لباس امثال براى آنها شرح داديم.
«شايد متذكر شوند» و از راه خطا به راه راست بازگردند (لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).
(آيه 28)- سپس به توصيف ديگرى از قرآن پرداخته، مىگويد: «قرآنى است فصيح و خالى از هر گونه كجى و نادرستى» (قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ).
در پايان آيه مىگويد: هدف از نزول قرآن با اين همه اوصاف اين بوده است كه «شايد آنها (مردم) پرهيزكارى پيشه كنند» (لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:37 PM
(آيه 29)- سپس قرآن به ذكر مثالى از اين امثال پرداخته و سرنوشت موحد و مشرك را در قالب مثلى گويا و زيبا چنين ترسيم مىكند: «خداوند مثالى زده است:
مردى را كه مملوك شريكانى است كه در باره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند» (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ). و هر كدام او را به كارى دستور مىدهد.
و از آن بدتر اين كه براى تأمين نيازهاى زندگى اين يكى او را به ديگرى حواله مىدهد، و آن ديگر به اين، و از اين نظر نيز محروم و بيچاره و بىنوا و سرگردان است «و مردى كه تنها تسليم يك نفر است» (وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ).
خط و برنامه او مشخص، صاحب اختيار او معلوم است، نه گرفتار ترديد است و نه سرگردانى، نه تضاد و نه تناقض، با روحى آرام گام برمىدارد.
«آيا اين دو يكسانند»؟! (هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا).
و اين گونه است حال «مشرك» و «موحد»: مشركان در ميان انواع تضادها و تناقضها غوطهورند، هر روز دل به معبودى مىبندند، اما موحدان دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزيدهاند.
و در پايان آيه مىافزايد: «حمد مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).
«ولى بيشتر آنان نمىدانند» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ). و با وجود اين دلائل روشن به خاطر حبّ دنيا و شهوات سركش به حقيقت راه نمىبرند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:38 PM
(آيه 30)- به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون توحيد و شرك بود در اين آيه سخن از نتايج توحيد و شرك در صحنه قيامت مىگويد.
نخست از مسأله «مرگ» كه دروازه قيامت است شروع مىكند، و عموميت قانون مرگ را نسبت به همه انسانها روشن ساخته، مىگويد: «تو مىميرى، و آنها نيز خواهند مرد»! (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ).
آرى «مرگ» از مسائلى است كه همه انسانها در آن يكسانند.
بعضى از مفسران گفتهاند: دشمنان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله انتظار مرگ او را مىكشيدند و خوشحال بودند كه سر انجام او خواهد مرد! قرآن در اين آيه به آنها پاسخ مىگويد كه اگر پيامبر بميرد آيا شما زنده مىمانيد؟
(آيه 31)- سپس بحث را به دادگاه قيامت برده، مخاصمه بندگان را در صحنه محشر مجسّم مىكند، و مىفرمايد: «سپس شما روز قيامت نزد پروردگارتان مخاصمه مىكنيد» (ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ).
آيات بعد نشان مىدهد كه اين مخاصمه در ميان پيامبران و مؤمنان از يك سو، و مشركان و مكذبان از سوى ديگر خواهد بود.
آغاز جزء 24 قرآن مجيد
ادامه سوره زمر
(آيه 32)- سخن از حضور مردم در صحنه قيامت و مخاصمه در آن دادگاه بزرگ بود، در اينجا نيز همان بحث را ادامه مىدهد، و مردم را به دو گروه «مكذبان» و «مصدّقان» تقسيم مىكند.
گروه اول داراى دو وصفند، چنانكه مىفرمايد: «پس چه كسى ستمكارتر است از آن كسى كه بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى كه به سراغ او آمده تكذيب كند» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ).
افراد بى ايمان و مشرك بسيار دروغ بر خدا مىبستند، گاه فرشتگان را دختران او مىخواندند، گاه عيسى را پسر او مىگفتند، گاه بتها را شفيعان درگاه او مىدانستند، و گاه احكام دروغينى در زمينه حلال و حرام جعل مىكردند و به او نسبت مىدادند، و مانند اينها.
و اما سخن صدقى كه به سراغ آنها آمد و تكذيب كردند همان وحى آسمانى قرآن مجيد بود.
و در پايان آيه در يك جمله كوتاه كيفر اين گونه افراد را چنين بيان مىكند: «آيا در جهنم جايگاهى براى كافران نيست»؟! (أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ).
هنگامى كه نام «جهنم» برده مىشود بقيه عذابهاى دردناك نيز در آن خلاصه شده است.
امیرحسین
08-27-2011, 04:38 PM
(آيه 33)- در باره گروه دوم نيز دو توصيف ذكر كرده، مىفرمايد: «اما كسى كه سخن راست بياورد، و كسى كه آن را تصديق كند آنان پرهيزكارانند» (وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
به اين ترتيب سخن از كسانى است كه هم آورنده صدقند و هم عمل كننده به آن، سخن از آنهاست كه مكتب وحى و سخن حق پروردگار را در عالم نشر داده، و خود به آن مؤمن هستند و عمل مىكنند، اعم از پيامبران و امامان معصوم و تبيين كنندگان مكتب آنها.
(آيه 34)- در اين آيه سه پاداش بزرگ براى اين گروه بيان مىدارد: نخست مىفرمايد: «آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنان موجود است و اين است جزاى نيكوكاران» (لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ).
گستردگى مفهوم اين آيه به قدرى است كه تمام مواهب معنوى و نعمتهاى مادى را شامل مىشود، آنچه در تصور و وهم ما بگنجد يا نگنجد؟
(آيه 35)- دومين و سومين پاداش آنان را به اين صورت بيان مىكند: «تا خداوند بدترين اعمالى را كه انجام دادهاند (در سايه ايمان و صداقت آنها) بيامرزد و آنها را به بهترين اعمال كه انجام مىدادند پاداش دهد» (لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ).
چه تعبير جالبى! از يكسو اين تقاضا را دارند كه بدترين اعمالشان در سايه لطف الهى پوشانده شود، و با آب توبه اين لكهها از دامانشان پاك گردد، و از سوى ديگر تقاضايشان اين است كه خداوند بهترين اعمالشان را معيار پاداش قرار دهد و همه اعمال آنها را به حساب آن بپذيرد! و خداوند نيز با تعبيرى كه در اين آيات بيان فرموده درخواست آنان را پذيرفته است، بدترين را مىبخشد، و بهترين را معيار پاداش قرار مىدهد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:39 PM
(آيه 36-
شأن نزول:
نقل كردهاند كه: بت پرستان مكه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را از خشم و غضب بتها بر حذر مىداشتند، و مىگفتند: از آنها بدگوئى مكن، و بر خلاف آنها اقدام منما كه تو را ديوانه مىكنند و آزار مىرسانند! (آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت).
تفسير:
«خدا» كافى است! به دنبال تهديدهائى كه خداوند در آيات گذشته نسبت به مشركان بيان فرمود، و وعدههائى كه به پيامبرش داده است در اين آيه سخن از تهديدهاى كفار به ميان مىآورد و مىگويد: «آيا خداوند براى (نجات و دفاع از) بندهاش (در برابر دشمنان) كافى نيست؟ اما آنها تو را از غير او مىترسانند» (أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ).
خداوندى كه قدرتش برتر از همه قدرتهاست و از نيازها و مشكلات بندگانش به خوبى آگاه است و نسبت به آنها نهايت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممكن است بندگان با ايمانش را در برابر طوفان حوادث و موج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟ هنگامى كه او پشتيبان بندهاش باشد،
اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى-----نبرد رگى چون نخواهد خداى!
و هنگامى كه بخواهد كسى را يارى كند،
هزار دشمنم ار مىكنند قصد هلاك-----گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باك
چه رسد به بتها كه موجوداتى بىارزش و بىخاصيتند.
اين آيه نويدى است براى همه پويندگان راه حق و مؤمنان راستين مخصوصا در محيطهائى كه در اقليت قرار دارند و از هر سو مورد تهديدند.
در دنباله اين آيه و آيه بعد اشاره به مسأله «هدايت» و «ضلالت» و تقسيم مردم به دو گروه «گمراه» و «هدايت يافته» و اين كه همه اينها از ناحيه خدا است مىكند، تا روشن شود تمامى بندگان نيازمند درگاه اويند، و بىخواست او چيزى در عالم رخ نمىدهد، مىفرمايد: «و هر كس را خداوند گمراه كند هيچ هدايت كنندهاى ندارد» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:39 PM
(آيه 37)- «و هر كس را خدا هدايت كند هيچ گمراه كنندهاى نخواهد داشت» (وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ).
بديهى است نه آن ضلالت بىدليل است، و نه اين هدايت بىحساب، بلكه هر يك تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او.
و چه بيخبرند كسانى كه رابطه اين گونه آيات را از آيات ديگر قرآن بريده و آن را گواه بر مكتب جبر گرفتهاند، گوئى نمىدانند كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مىكنند.
بلكه در ذيل همين آيه شاهد گويائى بر اين معنى است، چرا كه مىفرمايد:
«آيا خداوند توانا و داراى مجازات نيست»؟ (أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ).
مىدانيم انتقام از ناحيه خداوند به معنى مجازات در برابر اعمال خلافى است كه انجام شده، اين نشان مىدهد كه اضلال او جنبه مجازات دارد، و عكس العمل اعمال خود انسانهاست، و طبعا هدايت او نيز جنبه پاداش و عكس العمل اعمال خالص و پاك و مجاهده در طريق «اللّه» دارد.
هدايت و ضلالت از سوى خداست!
هدايت در لغت به معنى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است و آن را به دو شعبه تقسيم كردهاند: «ارائه طريق» و «ايصال به مطلوب» و به تعبير ديگر «هدايت تشريعى» و «هدايت تكوينى».
امیرحسین
08-27-2011, 04:39 PM
توضيح اين كه: گاه انسان راه را به كسى كه طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنايت نشان مىدهد، اما پيمودن راه و رسيدن به مقصود بر عهده خود اوست.
ولى گاه دست طالب راه را مىگيرد و علاوه بر ارائه طريق او را به مقصد مىرساند.
البته نقطه مقابل آن «اضلال» است.
يك نگاه اجمالى به آيات قرآن به خوبى روشن مىسازد كه قرآن هدايت و ضلالت را فعل خدا مىشمرد، و هر دو را به او نسبت مىدهد.
مطالعه سطحى اين آيات و عدم درك معنى عميق آنها سبب شده است كه گروهى در تفسير آنها به «ضلالت» بيفتند و زير آوارهاى مكتب «جبر» مدفون گردند.
اما دقيقترين تفسيرى كه با همه آيات هدايت و ضلالت سازگار است و همه آنها را به خوبى تفسير مىكند اين است كه بگوئيم:
هدايت تشريعى به معنى ارائه طريق، جنبه عمومى و همگانى دارد و هيچ قيد و شرطى در آن نيست، چنانكه در آيه 3 سوره دهر آمده: «ما راه را به انسان نشان داديم خواه شكرگزارى كند يا كفران» و در آيه 51 سوره آل عمران مىخوانيم: «تو همه انسانها را به صراط مستقيم دعوت مىكنى» بديهى است دعوت پيامبر مظهر دعوت خداست چرا كه هر چه او دارد از خدا دارد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:40 PM
و در باره جمعى از منحرفان و مشركان در آيه 23 سوره نجم آمده است:
«هدايت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد».
اما هدايت تكوينى به معنى ايصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پيچ و خمهاى راه، و حفظ و حمايت از آنها تا رساندن به ساحل نجات كه موضوع بحث بسيارى ديگر از آيات قرآن است هرگز بىقيد و شرط نمىباشد، اين هدايت مخصوص گروهى است كه اوصاف آنها در قرآن بيان شده و اضلال كه نقطه مقابل آن است نيز مخصوص گروهى است كه اوصاف آنان نيز بيان گشته.
قرآن مجيد در يك جا سر چشمه ضلالت را فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده.
(بقره/ 26) در جاى ديگر تكيه روى مسأله ظلم شده و آن را زمينه ساز ضلالت معرفى كرده. (بقره/ 258) و در جاى ديگر كفر به عنوان زمينه ساز گمراهى ذكر شده. (بقره/ 264) باز در آيه ديگر اسراف و دروغگوئى را عامل گمراهى شمرده است. (غافر/ 28) نتيجه اين كه قرآن ضلالت الهى را مخصوص كسانى مىشمرد كه داراى اين اوصافند: «كفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «كفران».
آيا كسانى كه داراى اين اوصافند شايسته ضلالت و گمراهى نيستند؟! اين در زمينه مسأله ضلالت، و اما در مورد «هدايت» نيز شرائط و اوصافى در قرآن بيان شده كه نشان مىدهد آن هم بدون علت، و بر خلاف حكمت الهى نيست.
امیرحسین
08-27-2011, 04:41 PM
در يك جا پيروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمينه ساز هدايت الهى شمرده شده است.
(مائده/ 16) در جاى ديگر توبه و انابه عامل استحقاق هدايت شمرده شده است. (رعد/ 27) و در آيه ديگر جهاد آن هم جهاد مخلصانه و در راه خدا به عنوان شرط اصلى هدايت ذكر شده است.
(عنكبوت/ 69) و بالاخره در آيه ديگر پيمودن مقدارى از راه هدايت به عنوان شرطى براى ادامه اين راه به لطف خداوند ذكر شده است.
(محمد/ 17) نتيجه اين كه تا از سوى بندگان توبه و انابهاى نباشد، تا پيرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و كوششى صورت نگيرد، و تا گامهاى نخستين را در مسير حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمىشود، دست آنان را نمىگيرد و ايصال به مطلوب نمىكند.
آيا شمول هدايت نسبت به كسانى كه داراى اين اوصافند بىحساب است و يا دليل بر جبرى بودن هدايت محسوب مىشود! ملاحظه مىكنيد آيات قرآن در اين زمينه بسيار روشن و گوياست، منتهى كسانى كه نتوانسته يا نخواستهاند جمع بندى صحيحى از آيات هدايت و ضلالت كنند گرفتار چنان اشتباه خطرناكى شدهاند، و «چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند» بايد گفت زمينه اين «ضلالت» را نيز خودشان فراهم ساختهاند! به هر حال مشيت الهى كه در آيات هدايت و ضلالت روى آن تكيه شده، هرگز به معنى مشيت بىدليل و خالى از حكمت نيست، بلكه در هر مورد شرائط خاصى دارد كه آن را هماهنگ با حكيم بودن او مىكند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:41 PM
(آيه 38)- آيا معبودان شما توانائى بر حل مشكلى دارند؟ از آنجا كه در آيات پيشين سخن از عقيده انحرافى مشركان و عواقب شوم آن بود، در اينجا از دلائل توحيد سخن مىگويد تا بحث گذشته را با ذكر دليل تكميل كند.
نخست مىفرمايد: «و اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده؟
حتما مىگويند: خدا!» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).
چرا كه هيچ وجدان و خردى نمىپذيرد كه اين عالم وسيع و پهناور با آن همه عظمت، مخلوق موجودى زمينى باشد تا چه رسد به بتهاى بىروح و فاقد عقل و شعور، و به اين ترتيب قرآن آنها را به داورى عقل و حكم وجدان و فطرت مىبرد، تا نخستين پايه توحيد را كه مسأله خالقيت آسمان و زمين است در قلوب آنها محكم كند.
در مرحله بعد سخن از مسأله سود و زيان و تأثير در منافع و مضار انسان به ميان مىآورد، تا ثابت كند بتها هيچ نقشى در اين زمينه ندارند، مىافزايد: «بگو: آيا هيچ در باره معبودانى كه غير از خدا مىخوانيد انديشه مىكنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد آيا آنها مىتوانند گزند او را بر طرف سازند؟ و يا اگر رحمتى براى من بخواهد آيا آنها مىتوانند جلو رحمت او را بگيرند»؟! (قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ).
اكنون كه نه «خالقيت» از آن آنهاست و نه «قدرت بر سود و زيانى» دارند پرستش آنها چه معنى دارد؟
اينجاست كه به عنوان يك نتيجهگيرى كلى و نهائى مىفرمايد: «بگو: خدا مرا كافى است، و همه متوكلان تنها بر او توكل مىكنند» (قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ).
اين سخن كه مشركان خالقيت آسمان و زمين را مخصوص خداوند مىدانستند كرارا در آيات قرآن آمده است.
اين امر نشان مىدهد كه مطلب نزد آنها كاملا مسلم بوده است، و اين خود بهترين سندى است بر ابطال شرك چرا كه «توحيد خالقيت و مالكيت و ربوبيت» عالم هستى خود بهترين دليل بر «توحيد عبوديت» است، و نتيجه آن توكل بر ذات پاك خدا و چشم برگرفتن از غير اوست.
امیرحسین
08-27-2011, 04:42 PM
(آيه 39)- در اين آيه آنهائى را كه در برابر منطق عقل و وجدان تسليم نيستند با يك تهديد الهى و مؤثر مخاطب ساخته، مىفرمايد: به آنها «بگو:
اى قوم من! شما هر چه در توان داريد انجام دهيد، من نيز به وظيفه خود عمل مىكنم، اما به زودى خواهيد دانست» (قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(آيه 40)- خواهيد دانست «چه كسى عذاب خوار كنندهاى (در دنيا) به سراغش مىآيد و (سپس) عذابى جاويدان (در آخرت) بر او وارد مىگردد» (مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ).
و به اين ترتيب آخرين سخن را به آنها مىگويد كه يا تسليم منطق عقل و خرد شويد و به نداى وجدان گوش فرا دهيد و يا در انتظار دو عذاب دردناك باشيد:
عذابى در دنيا كه باعث خوارى و رسوائى است، و عذابى در آخرت كه جاودانى و هميشگى است، و اينها همان عذابهائى است كه با دست خود فراهم كردهايد، و آتشى است كه هيزم آن را خودتان جمع كرده و افروختهايد.
(آيه 41)- بعد از ذكر دلائل توحيد، و بيان سرگذشت مشركان و موحدان، در اين آيه اين حقيقت را توضيح مىدهد كه پذيرش و عدم پذيرش شما سود و زيانش متوجه خودتان است، و اگر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در اين زمينه اصرار مىورزد نه به خاطر نفعى است كه عائد او شود، بلكه صرفا انجام وظيفه الهى است، مىفرمايد:
«ما اين كتاب (آسمانى) را براى مردم به حق نازل كرديم» (إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ).
«هر كس هدايت را پذيرد به نفع خود اوست، و هر كس گمراهى را برگزيند تنها به زيان خود گمراه مىگردد» (فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها).
«و تو مأمور اجبار آنها به هدايت نيستى» وظيفه تو تنها ابلاغ و انذار است (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:42 PM
(آيه 42)- سپس براى اين كه روشن سازد همه چيز انسانها و از جمله حيات و مرگشان به دست خداست مىگويد: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىكند» (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها).
«و ارواحى را كه نمردهاند نيز به هنگام خواب» مىگيرد (وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها).
و به اين ترتيب «خواب» برادر «مرگ» است و شكل ضعيفى از آن.
بعد مىافزايد: «سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه مىدارد (به گونهاى كه هرگز از خواب بيدار نمىشوند) و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) باز مىگرداند تا سر آمدى معين» (فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
آرى «در اين امر نشانههاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مىكنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
(آيه 43)- از آنجا كه در آيه قبل حاكميت «اللّه» بر وجود انسان و تدبير او از طريق نظام مرگ و حيات و خواب و بيدارى مسلم شد در اين آيه سخن از انحراف مشركان در مسأله شفاعت به ميان مىآورد تا به آنها ثابت كند مالك شفاعت همان مالك مرگ و حيات آدمى است، نه بتهاى فاقد شعور، مىفرمايد:
«آيا آنها غير از خدا شفيعانى گرفتهاند» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ).
مىدانيم كه يكى از بهانههاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها اين بود كه مىگفتند: «ما آنها را به خاطر اين مىپرستيم كه شفيعان ما نزد اللّه بوده باشند».
ولى از آنجا كه شفاعت اولا فرع بر درك و شعور است و ثانيا فرع بر قدرت و مالكيت و حاكميت، در دنباله آيه در پاسخ آنها چنين مىفرمايد: به آنها «بگو: آيا (از آنها شفاعت مىطلبيد) هر چند مالك چيزى نباشند، و درك و شعورى براى آنها نباشد»؟ (قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ).
اگر شفيعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه مىدانيد آنها از خود چيزى ندارند، هر چه دارند از ناحيه خداست، و اگر از بتهاى سنگى و چوبى شفاعت مىطلبيد آنها علاوه بر عدم مالكيت كمترين عقل و شعورى ندارند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:42 PM
(آيه 44)- لذا در اين آيه اضافه مىكند: «بگو: تمام شفاعت از آن خداست» (قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً).
زيرا «حاكميت آسمانها و زمين از آن اوست، و سپس همه شما به سوى او باز گردانده مىشويد» (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
و به اين ترتيب آنها را بكلى خلع سلاح مىكند، چرا كه توحيدى كه بر كل عالم حاكم است مىگويد: شفاعت نيز جز به اذن پروردگار ممكن نيست.
(آيه 45)- آنها كه از نام خدا وحشت دارند! باز هم در اينجا سخن از توحيد و شرك است و يكى از چهرههاى بسيار زشت و زننده مشركان و منكران معاد را در برخورد با توحيد منعكس ساخته، مىفرمايد: «و هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مىشود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز (و متنفر) مىگردد، اما هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد مىشود، آنان خوشحال مىشوند» (وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ). گاه انسان چنان به زشتيها خو مىگيرد و از پاكيها و نيكيها بيگانه مىشود كه از شنيدن نام حق ناراحت و از شنيدن باطل مسرور و شاد مىگردد.
نقطه مقابل آنها مؤمنانى هستند كه از شنيدن نام خداوند يگانه چنان مجذوب نام مقدسش مىشوند كه حاضرند هر چه دارند نثار راه او كنند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:43 PM
(آيه 46)- هنگامى كه سخن به اينجا مىرسد كه اين گروه لجوج و اين جاهلان مغرور حتى از شنيدن نام خداوند يگانه متنفر و بيزارند به پيامبرش دستور مىدهد كه از آنها روى بگرداند، و رو به سوى درگاه خدا آورد، با لحنى كه حاكى از ايمان عميق و سرشار از عشق اوست با او سخن گويد، و شكايت اين گروه را به درگاه او برد، تا هم قلب خود را كه آكنده از اندوه است آرامش بخشد، و هم از اين راه تكانى به آن ارواح خفته غافل دهد.
مىفرمايد: «بگو: خداوندا! اى آفريننده آسمانها و زمين، و آگاه از اسرار نهان و آشكار، تو در ميان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى كرد» (قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
آرى! روز قيامت اين گمراهان لجوج به اشتباه خود پى مىبرند و آنجاست كه به فكر جبران مىافتند، اما چه سود؟!
(آيه 47)- در اين آيه مىگويد: «اگر ستمكاران تمام آنچه را روى زمين است مالك باشند و همانند آن نيز بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا كنند تا از عذاب شديد روز قيامت رهائى يابند» اما چنين چيزى ممكن نيست (وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
سپس مىافزايد: «و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مىشود كه هرگز گمان نمىكردند» (وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ).
و عذابهائى را با چشم خود مىبينند كه هرگز به فكر آنها خطور نمىكرد!
(آيه 48)- اين آيه توضيح يا تكميل براى مطلبى است كه در آيه قبل گذشت مىفرمايد: در آن روز «اعمال بدى را كه انجام دادهاند براى آنها آشكار مىشود» (وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا).
«و آنچه را استهزا كردند بر آنها واقع مىگردد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:43 PM
(آيه 49)- در سختيها به ياد خدا هستند، اما ...! باز در اينجا موضوع سخن، افراد بىايمان و ظالمانند، و چهره ديگرى از چهرههاى زشت آنها را منعكس مىكند.
نخست مىفرمايد: «هنگامى كه انسان را زيانى (و درد و رنج و فقرى) رسد، ما را (براى حل مشكلش) مىخواند» (فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا).
اما آن هم موقتى است «سپس هنگامى كه از جانب خود به او نعمتى دهيم (و درد و رنجش را بر طرف سازيم لطف و عطاى ما را به دست فراموشى مىسپارد، و) مىگويد: اين نعمت را به خاطر كاردانى خودم به من دادهاند» (ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ).
اين غافلان بىخبر هيچ فكر نمىكنند كه آن علم و دانش نيز موهبتى از سوى خداست.
سپس قرآن در پاسخ اين افراد خودبين و كم ظرفيت كه چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مىكنند چنين مىگويد: «ولى اين (نعمت) وسيله آزمايش (آنها) است ولى بيشترشان نمىدانند» (بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
هدف اين است كه با بروز حوادث سخت، و به دنبال آن رسيدن به نعمتهاى بزرگ، آنچه را در درون دارند آشكار كنند.
(آيه 50)- در اين آيه مىافزايد: «اين سخن را كسانى كه قبل از آنها بودند گفتند (آنها نيز ادعا مىكردند كه نعمتهاى ما زائيده علم و لياقت ماست) ولى آنچه را به دست مىآوردند براى آنها سودى نداشت» (قَدْ قالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ).
آرى! قارونهاى مغرور اموالشان را مولود لياقت خودشان مىپنداشتند و مواهب الهى را بر خويش فراموش كرده، و تنها چشم به اسباب ظاهرى دوخته بودند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:44 PM
(آيه 51)- «سپس بديهاى اعمالشان به آنها رسيد» (فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا). و هر كدام به نوعى از عذابهاى الهى، طوفان، سيلاب، زمين لرزه، و صيحههاى آسمانى، گرفتار شدند، و از ميان رفتند.
بعد مىافزايد: اين سرنوشت منحصر به آنها نبود «و ظالمان اين گروه [اهل مكّه] نيز به زودى گرفتار بديهاى اعمالى كه انجام دادهاند خواهند شد، و هرگز نمىتوانند از چنگال عذاب الهى بگريزند» (وَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِينَ).
بلكه از آنها نيز فراتر مىرود و همه ستمگران مغرور و بىخبر از خدا را در تمام اعصار و قرون شامل مىشود.
(آيه 52)- قرآن در پاسخ اين سخن كه مىگفتند: نعمتهاى ما مولود آگاهى و توانائى خود ماست به آنها گوشزد كرد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنيد و ببينيد همين سخن را ديگران گفتند و به چه مصائب و عذابهائى گرفتار شدند- اين يك جواب تاريخى است.
سپس در اين آيه به يك جواب عقلى پرداخته، مىگويد: «آيا آنها ندانستند كه خداوند روزى را براى هركس بخواهد گسترده يا تنگ مىسازد»؟! (أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).
چه بسيارند افراد شايستهاى كه در زندگى محروم و منزوى هستند، و چه بسيار افراد ضعيف و ناتوانى كه از هر نظر متنعمند، اگر پيروزيهاى مادى همگى در سايه تلاش و كوشش خود افراد و لياقتهاى آنها به دست مىآمد نباشيد شاهد چنين صحنههائى باشيم.
لذا در پايان آيه مىافزايد: «در اين، آيات و نشانههايى است براى گروهى كه ايمان مىآورند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
نشانههائى براى ذات پاك خدا همان گونه كه امير مؤمنان على عليه السّلام فرمود:
«عرفت اللّه بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم من خدا را بوسيله بر هم خوردن تصميمها، گشوده شدن گرهها و درهم شكستن ارادهها شناختم».
اينها نشانههايى است از ضعف و ناتوانى انسان تا خود را گم نكند و گرفتار غرور و خودبينى نگردد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:44 PM
(آيه 53)- خداوند همه گناهان را مىآمرزد: به دنبال تهديدهاى مكررى كه در آيات گذشته در مورد مشركان و ظالمان آمده بود در اينجا راه بازگشت را توأم با اميدوارى به روى همه گنهكاران مىگشايد زيرا هدف اصلى از همه اين امور تربيت و هدايت است نه انتقامجوئى و خشونت، با لحنى آكنده از نهايت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز كرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده، مىفرمايد: «به آنها بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مىآمرزد زيرا كه او آمرزنده و مهربان است» (قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً).
دقت در تعبيرات اين آيه نشان مىدهد كه از اميد بخشترين آيات قرآن مجيد نسبت به همه گنهكاران است، و گستردگى آن به حدى است كه طبق روايتى امير مؤمنان على عليه السّلام فرمود: «در تمام قرآن آيهاى وسيعتر از اين آيه نيست».
اين وعده غفران مشروط بر اين است كه: بعد از ارتكاب گناه به خود آيند، و تغيير مسير دهند، رو به سوى درگاه خدا آورند، در برابر فرمانش تسليم باشند و با عمل، صداقت خود را در اين توبه و انابه نشان دهند.
(آيه 54)- در اين آيه راه ورود در اين درياى بىكران رحمت الهى را به همه مجرمان و گنهكاران نشان مىدهد، مىفرمايد: «و به درگاه پروردگارتان باز گرديد» و مسير زندگى خود را اصلاح كنيد (وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ).
«و در برابر او تسليم شويد (و فرمانش را به گوش جان بشنويد و پذيرا گرديد) پيش از آن كه عذاب (الهى) به سراغ شما آيد، سپس از سوى هيچ كس يارى نشويد»! (وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:44 PM
(آيه 55)- بعد از پيمودن مرحله انابه و اسلام سخن از مرحله سوم كه مرحله «عمل» است به ميان آورده، مىافزايد: «و از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب (الهى) ناگهان به سراغ شما آيد در حالى كه از آن خبر نداريد» (وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).
و به اين ترتيب مسير وصول به رحمت خدا سه گام بيشتر نيست:
گام اول توبه و پشيمانى از گناه و روى آوردن به سوى خداست.
گام دوم ايمان و تسليم در برابر فرمان او، و گام سوم عمل صالح است.
(آيه 56)- آن روز پشيمانى بيهوده است: در آيات گذشته دستور مؤكدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود، در اينجا در تعقيب آن مىگويد: اين دستورها براى آن است «مبادا كسى (روز قيامت) بگويد: افسوس بر من از كوتاهيهائى كه در اطاعت فرمان خدا كردم! و از مسخره كنندگان (آيات او) بودم»! (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ).
آرى! هنگامى كه انسان وارد عرصه محشر مىشود و نتيجه تفريطها، و مسامحه كاريها و خلافكاريها، و شوخى گرفتن جديها را در برابر چشم خود مىبيند، اندوهى سنگين توأم با ندامتى عميق بر قلب او سايه مىافكند، و اين حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جملههاى فوق بيان مىدارد.
(آيه 57)- سپس مىافزايد: «يا بگويد: اگر خداوند مرا هدايت مىكرد از پرهيزكاران بودم» (أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ).
اين سخن را گويا زمانى مىگويد كه او را به پاى ميزان حساب مىآورند، گروهى را مىبيند كه با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مىشوند، او نيز آرزو مىكند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمتهاى الهى برود.
امیرحسین
08-27-2011, 04:45 PM
(آيه 58)- باز مىافزايد: «يا هنگامى كه عذاب الهى را مىبيند بگويد: اى كاش بار ديگر (به دنيا) باز مىگشتم و از نيكوكاران بودم»؟! (أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ).
و اين هنگامى است كه او را به سوى دوزخ مىبرند و چشمش به آتش سوزان و منظره عذاب دردناك آن مىافتد، آهى از دل بر مىكشد و آرزو مىكند اى كاش به او اجازه داده مىشد تا به دنيا باز گردد.
(آيه 59)- قرآن در برابر اين سه گفتار دوم چنين پاسخ مىگويد: «آرى آيات من به سراغ تو آمد اما آن را تكذيب كردى، و تكبر نمودى، و از كافران بودى» (بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ).
يعنى اين كه مىگوئى «اگر هدايت الهى به سراغ من آمده بود از پرهيزكاران بودم» هدايت الهى چيست؟ جز اين همه كتب آسمانى و فرستادگان خدا و آيات و نشانههاى حق در آفاق و انفس؟
همه اين آيات را ديدى و شنيدى عكس العمل تو در مقابل آن چه بود؟
تكذيب و استكبار و كفر! از ميان اين سه عمل «استكبار» ريشه اصلى است و به دنبال آن «تكذيب آيات الهى» و نتيجه آن «كفر و بىايمان» است.
(آيه 60)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشركان دروغ پرداز و مستكبرى بود كه در روز قيامت از كرده خود پشيمان مىشوند و تقاضاى بازگشت به اين جهان مىكنند- تقاضائى بىحاصل و غير قابل قبول- در اينجا در ادامه همين سخن مىگويد: «و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مىبينى كه صورتهايشان سياه است»! (وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ).
سپس مىافزايد: «آيا در جهنم جايگاهى براى مستكبّران نيست»؟! (أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:45 PM
(آيه 61)- در اين آيه سخن از نقطه مقابل اين گروه يعنى گروه پرهيزكاران و سعادت آنها در قيامت در ميان است، مىفرمايد: «و خداوند كسانى را كه تقوا پيشه كردند با رستگارى رهايى مىبخشد» (وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ).
سپس اين فلاح و پيروزى را با اين دو جمله كوتاه و پر معنى توضيح مىدهد:
«هيچ بدى به آنها نمىرسد و هرگز غمگين نخواهند شد» (لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
در جهانى زندگى مىكنند كه جز نيكى و پاكى و وجد و سرور چيزى وجود ندارد، اين تعبير كوتاه در حقيقت تمام مواهب الهى را در خود جمع كرده است.
(آيه 62)- اين آيه بار ديگر به مسأله توحيد و مبارزه با شرك باز مىگردد و گفتگوهائى را كه با مشركان داشت ادامه داده، مىفرمايد: «خداوند آفريدگار همه چيز است و حافظ و ناظر بر همه اشيا است» (اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ).
جمله اول اشاره به «توحيد خالقيت» است و جمله دوم اشاره به «توحيد ربوبيت».
مسأله توحيد خالقيت چيزى است كه حتى مشركان غالبا به آن معترف بودهاند.
ولى آنها در توحيد ربوبيت گرفتار انحراف شده بودند گاه حافظ و نگهبان و مدبر كارهاى خود را بتها مىدانستند و در مشكلات به آنها پناه مىبردند.
(آيه 63)- اين آيه با ذكر توحيد مالكيت خداوند بحث توحيدى آيه قبل را تكميل كرده، مىگويد: «كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اين تعبير معمولا كنايه از مالكيت و يا سلطه بر چيزى است، چنانكه مىگوئيم: كليد اين كار به دست فلانى است.
قرآن بعد از اين جمله چنين نتيجه گيرى مىكند: «و كسانى كه به آيات خداوند كافر شدند زيانكارانند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چرا كه منبع اصلى و سر چشمه واقعى همه خيرات و بركات را رها كرده و در بيراههها سرگردان شدهاند، از كسى كه تمام كليدهاى آسمانها و زمين به دست اوست روى بر تافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفتهاند كه مطلقا كارى از آنها ساخته نيست.
امیرحسین
08-27-2011, 04:46 PM
(آيه 64)- از مجموع آنچه در باره شاخههاى توحيد در آيات گذشته ذكر شد به خوبى مىتوان نتيجه گرفت كه توحيد در عبادت يك حقيقت غير قابل انكار است، تا آنجا كه هيچ انسان فهميده و عاقلى نبايد به خود اجازه دهد كه در برابر بتها سجده كند، لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تشدد آميز مىگويد: «بگو: آيا به من دستور مىدهيد كه غير خدا را بپرستم اى جاهلان»؟! (قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ).
اين سخن مخصوصا با توجه به اين كه كفار و مشركان گاهى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله را دعوت مىكردند كه خدايان آنها را احترام و پرستش كند، و يا حد اقل از عيبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهيزد مفهوم عميقترى پيدا مىكند، و با صراحت اعلام مىدارد كه مسأله توحيد و نفى شرك مطلبى نيست كه بتوان بر سر آن معامله و سازش كرد، شرك بايد در تمام چهرههايش درهم كوبيده شود و از صفحه جهان محو گردد!
(آيه 65)- اگر مشرك شوى اعمالت بر باد مىرود! قرآن همچنان مسائل مربوط به شرك و توحيد را كه در آيات قبل از آن سخن بود تعقيب مىكند.
نخست با لحن قاطع خطر شرك را بازگو كرده، مىفرمايد: «به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مىشود و از زيانكاران خواهى بود» (وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ).
به اين ترتيب شرك دو پيامد خطرناك دارد حتى در مورد پيامبران الهى اگر به فرض محال مشرك شوند.
نخست مسأله حبط اعمال است، و دوم گرفتار خسران و زيان زندگى شدن.
اما «حبط اعمال» به معنى محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرك است چرا كه شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحيد است و بدون آن هيچ عملى پذيرفته نيست.
و اما زيانكار شدن آنها به خاطر اين است كه بزرگترين سرمايههاى خود را كه عقل و خرد و عمر گرانبهاست در اين بازار بزرگ تجارت دنيا از دست داده و «جز حسرت و اندوه متاعى نخريدند»!
امیرحسین
08-27-2011, 04:46 PM
(آيه 66)- در اين آيه باز براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «بلكه تنها خداوند را عبادت كن و از شكرگزاران باش» (بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ).
يعنى معبود تو بايد منحصرا ذات پاك «اللّه» باشد.
(آيه 67)- در اين آيه به بيان ديگرى براى نفى شرك پرداخته، ريشه اصلى انحراف آنها را ذكر كرده، مىگويد: «آنها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند» (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ). و به همين دليل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند كه هم رديف بتها قرار دادند.
آرى! سر چشمه شرك عدم معرفت صحيح در باره خداوند است، كسى كه بداند او وجودى است بىپايان و نامحدود از هر نظر و از سوى ديگر آفرينش همه موجودات از ناحيه اوست و حتى در بقاى خود هر لحظه به فيض وجود او نيازمندند و از سوى سوم تدبير عالم هستى و گشودن گره تمام مشكلات و همه ارزاق به دست با قدرت اوست، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گيرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى ديگرى آرد.
اصلا چنين وجودى با اين صفات، دوگانگى براى او محال است زيرا دو وجود نامحدود از جميع جهات عقلا غير ممكن است- دقت كنيد.
سپس براى بيان عظمت و قدرت او از دو تعبير كنائى زيبا استفاده كرده، مىگويد: «در حالى كه تمام زمين در روز قيامت در قبضه اوست و آسمانها پيچيده در دست او» (وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:46 PM
كسى كه طومارى را درهم پيچيده و در دست راست گرفته كاملترين تسلط را بر آن دارد، مخصوصا انتخاب «يمين» (دست راست) به خاطر آن است كه غالب اشخاص كارهاى مهم را با دست راست انجام مىدهند و قوت و قدرت بيشترى در آن احساس مىكنند.
كوتاه سخن اين كه: همه اين تشبيهات و تعبيرات كنايه از سلطه مطلقه پروردگار بر عالم هستى در جهان ديگر است، تا همگان بدانند در عالم قيامت نيز كليد نجات و حل مشكلات در كف قدرت خداوند است، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى ديگر نروند.
البته در اين دنيا نيز زمين و آسمان به همين صورت در قبضه قدرت او است.
ولى در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشكارتر است و همگى به روشنى در مىيابند كه همه چيز از آن او و در اختيار اوست.
به هر حال بعد از بيانات فوق در آخر آيه در يك نتيجه گيرى فشرده و گويا مىفرمايد: «خداوند منزه و بلند مقام است از شريكهايى كه براى او مىپندارند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ).
اگر انسانها با مقياسهاى كوچك انديشههاى خود در باره ذات پاك او قضاوت نمىكردند هرگز به بيراهههاى شرك و بت پرستى نمىافتادند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:46 PM
(آيه 68)- «نفخه صور» و مرگ و حيات عمومى بندگان: در آيه قبل سخن از قيامت در ميان آمد، در اين آيه همين مسأله را با ذكر بسيارى از خصوصيات تعقيب مىكند، نخست از پايان دنيا شروع كرده، مىفرمايد: «و در صور دميده مىشود پس همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مىميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد» (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ).
البته از روايات به خوبى استفاده مىشود كه اين گروه باقيمانده نيز سر انجام مىميرند به گونهاى كه در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، جز خداوند «حىّ لا يموت».
سپس بار ديگر در صور دميده مىشود، ناگهان همگى به پا مىخيزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند»! (ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه در پايان جهان و آغاز رستاخيز دو حادثه ناگهانى رخ مىدهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مىميرند، و در حادثه دوم كه با فاصلهاى صورت مىگيرد همه انسانها ناگهان زنده مىشوند، و به پا مىخيزند و در انتظار حسابند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:47 PM
(آيه 69)- آن روز كه زمين به نور خدا روشن مىشود! در اين آيه بحثهاى مربوط به قيامت همچنان ادامه مىيابد.
نخست مىفرمايد: «و زمين در (آن روز) به نور پروردگارش روشن مىشود» (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها).
در اين كه منظور از اين «اشراق» و روشنائى به نور الهى چيست؟ تفسيرهاى مختلفى گفته شده است كه مهمتر از همه دو تفسير زير است:
1- جمعى گفتهاند: منظور از نور رب، حق و عدالت است كه خداوند صفحه زمين را در آن روز با آن نورانى مىكند.
2- مفسر عاليقدر نويسنده «الميزان» مىگويد: مراد از روشن شدن زمين به نور پروردگار كه از خصوصيات روز قيامت است همان انكشاف غطاء و كنار رفتن پردهها و حجابها و ظاهر شدن حقايق اشياء و اعمال انسانها از خير و شر و اطاعت و عصيان و حق و باطل مىباشد، سپس به آيه 22 سوره ق بر اين معنى استدلال كرده است: (لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ) «تو در غفلت از اين موضوع بودى، ما پرده را از برابر چشمت كنار زديم و امروز چشمت به خوبى مىبيند»! درست است كه اين اشراق الهى در آن روز همه چيز را شامل مىشود ولى ذكر خصوص زمين در اين ميان به خاطر آن است كه هدف اصلى بيان حال مردم روى زمين در آن روز است.
بدون شك اين آيه مربوط به قيامت است و اگر مىبينيم در بعضى از روايات اهل بيت عليهم السّلام به قيام حضرت مهدى- عج- تفسير شده در حقيقت نوعى تطبيق و تشبيه است، و تأكيدى بر اين معنى است كه به هنگام قيام حضرت مهدى- عج- دنيا نمونهاى از صحنه قيامت خواهد شد، و عدل و داد به وسيله آن امام به حق، در روى زمين تا آن جا كه طبيعت دنيا مىپذيرد حكمفرما خواهد شد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:47 PM
در جمله دوم اين آيه سخن از نامه اعمال است مىگويد: «و نامههاى اعمال را پيش مىنهند» و به آن رسيدگى مىكنند (وَ وُضِعَ الْكِتابُ).
نامههايى كه تمامى اعمال انسان كوچك و بزرگ در آن جمع است.
در جمله بعد كه سخن از گواهان است مىافزايد: «و پيامبران و گواهان را حاضر مىسازند» (وَ جِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ).
پيامبران احضار مىشوند تا از اداى رسالت خود به مجرمان سخن گويند، همان گونه كه در آيه 6 سوره اعراف مىخوانيم: «وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» ما از رسولان بطور قطع سؤال خواهيم كرد».
و «گواهان» براى اين كه در آن محكمه عدل گواهى دهند، درست است كه خداوند از همه چيز آگاه است، ولى براى تأكيد مراتب عدالت حضور شهود لازم است.
چهارمين جمله مىگويد: «و ميان آنها به حق داورى مىشود» (وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ).
و در پنجمين جمله مىافزايد: «و به آنان ستم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
بديهى است هنگامى كه حاكم، خدا باشد، در چنين دادگاهى ظلم و بيدادگرى مفهومى ندارد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:48 PM
(آيه 70)- و ششمين جمله در اين آيه اين سخن را تكميل كرده، مىگويد:
«و به هر كس آنچه انجام داده است بىكم و كاست داده مىشود» (وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).
نه جزا و پاداش و كيفر اعمالشان كه خود اعمالشان به آنها داده مىشود! و چه پاداش و كيفرى از اين برتر كه عمل انسان بطور كامل به او تحويل داده شود.
چه كسى مىتواند اين برنامههاى عدالت را دقيقا اجرا كند كسى كه علم او به همه چيز احاطه دارد لذا در هفتمين و آخرين جمله مىفرمايد: «و او نسبت به آنچه انجام مىدادند از همه آگاهتر است» (وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ).
حتى نيازى به شهود نيست كه او از همه شهود اعلم است، اما لطف و عدالتش ايجاب مىكند كه گواهان را احضار كند.
(آيه 71)- آنها كه گروه گروه، وارد دوزخ مىشوند: قرآن همچنان بحثهاى معاد را ادامه مىدهد، و آنچه را به صورت اجمال در آيات گذشته در مورد پاداش و كيفر مؤمنان و كافران آمده بطور تفصيل بيان مىكند.
نخست از دوزخيان شروع مىكند و مىگويد: «و كسانى كه كافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مىشوند»! (وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً).
امیرحسین
08-27-2011, 04:48 PM
سپس مىافزايد: اين امر ادامه پيدا مىكند تا «وقتى به دوزخ مىرسند درهاى آن گشوده مىشود و نگهبانان دوزخ (از روى ملامت) به آنها مىگويند: آيا رسولانى از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات اين روز شما را بر حذر دارند»؟! (حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا).
از اين تعبير به خوبى استفاده مىشود كه درهاى جهنم قبل از ورود آنها بسته است درست همانند درهاى زندانها هنگامى كه نزديك آن مىرسند ناگهان به روى آنان گشوده مىشود و اين مشاهده ناگهانى وحشت بيشترى در آنها ايجاب مىكند، اما قبل از هر چيز در زير رگبار ملامت خازنان دوزخ قرار مىگيرند كه به آنها مىگويند تمام اسباب هدايت براى شما فراهم بود. با اين حال چگونه اين تيره روزى دامان شما را گرفت.
به هر حال آنها با يك جمله كوتاه و درد آلود به آنها پاسخ داده «مىگويند: آرى (پيامبران آمدند و آيات الهى را بر ما خواندند، و ما مخالفت كرديم) ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلم شده است» (قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ).
به اين ترتيب آنها اعتراف مىكنند كه راه تكذيب انبيا و انكار آيات الهى را پيش گرفتند و طبعا سرنوشتى بهتر از اين نخواهند داشت.
امیرحسین
08-27-2011, 04:48 PM
(آيه 72)- پس از اين گفتگوى كوتاه در آستانه جهنم «به آنان گفته مىشود: از درهاى جهنم وارد شويد، جاودانه در آن بمانيد، چه بد جايگاهى است جايگاه متكبران»؟! (قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ).
درهاى جهنم- چنانكه قبلا هم اشاره كردهايم- ممكن است به معنى درهائى باشد كه بر حسب اعمال انسانها تنظيم شده است و هر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ مىبرند، همان گونه كه درهاى بهشت نيز چنين است.
جالب اين كه فرشتگان عذاب از ميان تمام اوصاف رذيله انسان كه او را به دوزخ مىبرد روى مسأله «تكبر» تكيه مىكنند، اشاره به اين كه سر چشمه اصلى كفر و انحراف و گناه بيش از همه كبر و غرور و عدم تسليم در برابر حق است.
و به همين دليل در روايتى از امام صادق و امام باقر عليهما السّلام مىخوانيم: «كسى كه به مقدار ذرهاى كبر، در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمىشود»!
(آيه 73)- و اين جمعيت گروه گروه وارد بهشت مىشوند! قرآن در آخرين آيات اين سوره همچنان بحثهاى مربوط به معاد را ادامه مىدهد، و چون در آيات پيشين سخن از چگونگى ورود كافران به جهنم بود در اينجا سخن از چگونگى ورود مؤمنان پرهيزكار در بهشت است، تا به قرينه مقابله مسائل روشنتر و آشكارتر گردد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:49 PM
نخست مىگويد: «و كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مىشوند» (وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً).
كلمه «زمر» كه به معنى گروههاى كوچك است نشان مىدهد كه بهشتيان در گروههاى مختلف كه نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آنهاست به سوى بهشت مىروند.
«تا اين كه آنها به بهشت مىرسند در حالى كه درهاى آن از قبل براى آنها گشوده شده است، و (در اين هنگام) نگهبانان آن [فرشتگان رحمت] به آنها مىگويند: سلام بر شما! گوارايتان باد اين نعمتها داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد»! (حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ).
جالب اين كه در مورد دوزخيان مىگويد هنگامى كه به دوزخ مىرسند درهايش گشوده مىشود، ولى در مورد بهشتيان مىگويد درهايش از قبل گشوده شده، و اين اشاره به احترام و اكرام خاصى است كه براى آنها قائلند.
در مورد دوزخيان خوانديم كه نخستين سخن فرشتگان عذاب ملامت و سرزنش سخت به آنهاست.
ولى در مورد بهشتيان نخستين سخن «سلام و درود و احترام و اكرام» است.
امیرحسین
08-27-2011, 04:49 PM
(آيه 74)- در اين آيه چهار جمله كوتاه و پر معنى كه حاكى از نهايت خشنودى و رضايت خاطر بهشتيان است از آنها نقل مىكند: «آنها مىگويند: حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خويش در باره ما وفا كرد» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ).
در جملههاى بعد مىافزايد: «و زمين (بهشت) را ميراث ما قرار داد و به ما بخشيد» (وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ).
منظور از زمين در اينجا زمين بهشت است، و تعبير به «ارث» به خاطر آن است كه اين همه نعمت در برابر زحمت كمى به آنها داده شده، و مىدانيم ميراث چيزى است كه انسان براى آن معمولا زحمتى نكشيده است، و يا از اين نظر است كه هر انسانى مكانى در بهشت دارد و محلى در دوزخ هر گاه به خاطر اعمالش دوزخى شود مكان بهشتى او را به ديگران مىسپارند و هر گاه بهشتى شود مكان دوزخيش براى ديگران باقى مىماند.
در جمله سوم آزادى كامل خود را در استفاده از بهشت وسيع پروردگار چنين بيان مىكنند: «ما هر جا از بهشت را بخواهيم منزلگاه خود قرار مىدهيم» (نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ).
بالاخره در آخرين جمله مىگويند: «چه نيكوست پاداش عمل كنندگان» به دستورات پروردگار (فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ).
اشاره به اين كه اين مواهب وسيع را به «بها» مىدهند، به «بهانه» نمىدهند، ايمان و عمل صالح لازم است تا در پرتو آن چنين شايستگى حاصل شود.
امیرحسین
08-27-2011, 04:50 PM
(آيه 75)- سر انجام در آخرين آيه سوره زمر، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله را مخاطب ساخته، مىگويد: در آن روز «فرشتگان را مىبينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زدهاند (و طواف مىكنند) و با ستايش پروردگارشان تسبيح مىگويند» (وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ).
اشاره به وضع فرشتگان در اطراف عرش خداوند به خاطر اين است كه آمادگى آنها را براى اجراى اوامر الهى بيان كند.
لذا به دنبال آن مىگويد: «و در ميان بندگان به حق داورى مىشود» (وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ).
و از آنجا كه اين امور نشانههاى ربوبيت پروردگار، و دلائل شايستگى ذات پاكش براى هر گونه حمد و سپاس است در آخرين جمله مىافزايد: در آن روز «گفته خواهد شد حمد مخصوص خدا پروردگار جهانيان است» (وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
گوينده اين سخن فرشتگان و بهشتيان و پرهيزكارانند چرا كه حمد و سپاس الهى برنامه همه صاحبان عقل و فكر و همه خاصان و مقربان است.
«پايان سوره زمر»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.