توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره ص [38]
امیرحسین
08-27-2011, 04:09 PM
سوره ص [38]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 88 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت مكملى براى سوره «صافات» است، و استخوان بندى مطالبش شباهت زيادى با استخوان بندى سوره «صافات» دارد.
محتواى اين سوره را در پنج بخش مىتوان خلاصه كرد:
بخش اول: از مسأله توحيد و مبارزه با شرك و مسأله نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و سرسختى و لجاجت دشمنان مشرك در برابر اين دو امر سخن مىگويد.
بخش دوم: گوشههائى از تاريخ نه نفر از پيامبران خدا را منعكس ساخته، و بالخصوص از «داود» و «سليمان» و «ايوب» بحث بيشترى دارد.
بخش سوم: از سرنوشت كفار طاغى و ياغى در قيامت و تخاصم و جنگ و جدال آنها در دوزخ سخن مىگويد، و به مشركان و افراد بىايمان نشان مىدهد كه پايان كار آنها به كجا خواهد رسيد.
چهارمين بخش: از آفرينش انسان و مقام والاى او و سجده كردن فرشتگان براى آدم سخن مىگويد.
پنجمين بخش تهديدى است براى همه دشمنان لجوج، و تسلى خاطرى است براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و بيان اين واقعيت كه او در دعوت خود هيچ گونه اجر و مزدى از كسى نمىطلبد.
فضيلت تلاوت سوره:
در فضيلت اين سوره- كه به خاطر آغازش به نام سوره «ص» ناميده شده- در روايتى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: «كسى كه سوره «ص» را بخواند به اندازه هركوهى كه خدا مسخر داود فرموده بود حسنه به او مىدهد، و از آلوده شدن و اصرار بر گناه صغير و كبير حفظ مىكند».
و در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام چنين آمده: «كسى كه سوره «ص» را در شب جمعه بخواند از خير دنيا و آخرت آنقدر (از سوى خداوند) به او بخشيده مىشود كه به هيچ كس داده نشده، جز پيامبران مرسل، و فرشتگان مقرب، و خدا او و تمام كسانى را كه از خانوادهاش مورد علاقه او هستند وارد بهشت مىكند، حتّى خدمتگذارى كه به او خدمت مىكرده».
البته منظور تلاوتى است انديشه برانگيز، و تصميم آفرين، انديشه و تصميمى كه انگيزه عمل گردد، و محتواى سوره را در زندگى انسان پياده كند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:10 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)-
شأن نزول:
از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: «ابو جهل» و جماعتى از قريش نزد ابو طالب عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آمدند و گفتند: فرزند برادرت ما را آزار داده، و خدايان ما را نيز ناراحت ساخته است! او را بخوان و به او دستور ده دست از خدايان ما بردارد تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئيم! ابو طالب كسى را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرستاد، هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله وارد خانه شد ابو طالب سخنان آنها را براى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله شرح داد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در جواب فرمود: «آيا آنها حاضرند جملهاى را با من موافقت كنند و در سايه آن بر تمام عرب پيشى گيرند و حكومت كنند»؟! ابو جهل گفت: بله موافقيم، منظورت كدام جمله است؟
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «تقولون لا اله الّا اللّه بگوئيد معبودى جز اللّه نيست»! و اين بتها را كه مايه بدبختى و ننگ و عقب افتادگى شماست دور بريزيد.
هنگامى كه حضار اين جمله را شنيدند آن چنان وحشت كردند كه انگشتها در گوش گذاردند و با سرعت خارج شدند، و مىگفتند: چنين چيزى را تا كنون نشنيدهايم، اين يك دروغ است.
اينجا بود كه آيات آغاز سوره «ص» نازل شد.
تفسير:
باز در نخستين آيه اين سوره به يكى از حروف مقطعه برخورد مىكنيم «ص» (ص). و همان گفتگوهاى پيشين در تفسير اين حروف مقطعه مطرح مىشود.
اما جمعى از مفسران در اينجا مخصوصا روى علامت اختصارى بودن «ص» نسبت به «اسماء اللّه» يا غير آن تكيه كردهاند، چرا كه بسيارى از اسماء اللّه با «ص» شروع مىشود مانند «صادق» و «صمد» و «صانع» و يا اشاره به جمله «صدق اللّه» است كه در يك حرف خلاصه شده است.
سپس مىفرمايد: «سوگند به قرآنى كه داراى ذكر است» كه تو بر حقى و اين كتاب، معجزه الهى است (وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ). قرآن هم خودش ذكر است و هم داراى ذكر.
«ذكر» به معنى يادآورى و زدودن زنگار غفلت از صفحه دل، ياد خدا، ياد نعمتهاى او، ياد دادگاه بزرگ رستاخيز، و ياد هدف خلقت انسان است.
امیرحسین
08-27-2011, 04:10 PM
(آيه 2)- در اين آيه مىگويد: اگر مىبينى آنها در برابر اين آيات روشنگر و قرآن بيدار كننده تسليم نمىشوند نه به خاطر اين است كه پردهاى بر اين كلام حق افتاده «بلكه كافران گرفتار غرور و اختلافند» (بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ).
(آيه 3)- سپس براى بيدار ساختن اين مغروران غافل دست آنها را گرفته، به گذشته تاريخ بشر مىبرد، و سرنوشت اقوام مغرور و متكبر و لجوج را به آنها نشان مىدهد، شايد عبرت گيرند، مىگويد: «چه بسيار اقوامى كه قبل از آنها بودند و ما آنها را (به خاطر تكذيب پيامبران و انكار آيات الهى و ظلم و گناه) هلاك كرديم» (كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ).
«و به هنگام نزول عذاب فرياد مىزدند (و كمك مىخواستند) ولى وقت نجات گذشته بود»! (فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ).
آن روز كه پيامبران الهى و اولياى حق آنها را اندرز دادند و از عاقبت شوم اعمالشان بر حذر داشتند نه تنها گوش شنوا نداشتند بلكه به استهزا و سخريه و آزار مؤمنان و حتى قتل آنها پرداختند، و فرصتها از دست رفت و پلهاى پشت سر ويران گشت، و در حالى عذاب استيصال براى نابودى آنها نازل شد كه درهاى توبه و بازگشت همه بسته شده بود و فريادهاى استغاثه آنها به جايى نرسيد!
امیرحسین
08-27-2011, 04:11 PM
(آيه 4)-
شأن نزول:
در باره اين آيه و سه آيه بعد نقل شده: هنگامى كه رسول خدا دعوتش را آشكار كرد سران قريش نزد ابو طالب آمدند و گفتند: اى ابو طالب! فرزند برادرت ما را سبك مغز مىخواند، و به خدايان ما ناسزا مىگويد، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعيت ما تفرقه افكنده است، اگر اين كارها به خاطر كمبود مالى است ما آنقدر مال براى او جمع آورى مىكنيم كه ثروتمندترين مرد قريش شود، و حتّى حاضريم او را به رياست برگزينيم.
ابو طالب اين پيام را به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله عرض كرد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «اگر آنها خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمايل ندارم، ولى (به جاى اين همه وعدهها) يك جمله، با من موافقت نمايند تا در سايه آن بر عرب حكومت كنند، و غير عرب نيز به آئين آنها درآيند و آنها سلاطين بهشت خواهند بود»! ابو طالب اين پيام را به آنها رسانيد، آنها گفتند: حاضريم به جاى يك جمله ده جمله را بپذيريم (كدام جمله منظور تو است؟).
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به آنها فرمود: «گواهى دهيد كه معبودى جز اللّه نيست و من رسول خدا هستم».
آنها (از اين سخن سخت وحشت كردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها كنيم تنها به سراغ يك خدا برويم؟ چه چيز عجيبى؟! (آن هم خدايى كه هرگز ديده نمىشود!).
در اينجا آيات مزبور نازل شد!
امیرحسین
08-27-2011, 04:11 PM
تفسير:
آيا به جاى اين همه خدا، يك خدا را بپذيريم؟! افراد مغرور و خودخواه هم نفوذ ناپذيرند و هم «مطلق گرا» چيزى را جز آنچه با افكار محدود و ناقصشان درك كردهاند به رسميت نمىشناسند.
لذا هنگامى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله پرچم توحيد را در مكّه برافراشت و بر ضد بتهاى كوچك و بزرگ كه عدد آنها بالغ بر 360 بت مىشد قيام كرد «تعجب مىكردند كه چرا پيامبر انذار كنندهاى از ميان آنها برخاسته است»؟ (وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ).
تعجب آنها از اين بود كه محمد صلّى اللّه عليه و اله يك نفر از خود آنهاست.
آنها اين امتياز بزرگ را به عنوان يك نقطه تاريك در دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله تلقى مىكردند و از آن تعجب داشتند.
گاه از اين مرحله نيز فراتر رفتند «و كافران گفتند: اين ساحر دروغگويى است»! (وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ).
نسبت دادن سحر به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به خاطر مشاهده معجزات غير قابل انكار و نفوذ خارق العاده او در افكار بود و نسبت دادن كذب به او به خاطر اين بود كه بر خلاف سنتهاى خرافى و افكار منحطى كه جزء مسلمات آن محيط محسوب مىشد قيام كرد و دعوى رسالت از سوى خدا داشت.
امیرحسین
08-27-2011, 04:11 PM
(آيه 5)- هنگامى كه پيامبر دعوت توحيدى خود را آشكار نمود نگاه به يكديگر مىكردند و مىگفتند: بيائيد چيزهاى ناشنيده بشنويد «آيا او به جاى اين همه خدايان يك خدا قرار داده؟ اين راستى چيز عجيبى است»؟! (أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ).
آرى گاه غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و فساد محيط آن چنان بينش و قضاوت انسان را تغيير مىدهد كه از واقعيتهاى روشن تعجب مىكند در حالى كه به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاىبند است.
(آيه 6)- «سركردگان آنها (هنگامى كه از مراجعه به ابو طالب و ميانجيگرى او مأيوس و نااميد شدند از نزد او بيرون آمدند، و گفتند:) برويد و خدايانتان را محكم بچسبيد، اين چيزى است كه خواستهاند» شما را با آن گمراه كنند (وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُرادُ).
سران بت پرستان مىخواستند با اين سخن، روحيه متزلزل پيروان خود را تقويت كنند، و از سقوط هر چه بيشتر اعتقاداتشان جلوگيرى به عمل آورند اما چه تلاش بيهودهاى؟!
(آيه 7)- سپس براى اغفال مردم و يا قانع ساختن خويش گفتند: «ما هرگز چنين چيزى در آخرين آيين نشنيدهايم، اين تنها يك آيين ساختگى است»! (ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ).
اگر ادعاى توحيد و نفى بتها واقعيتى داشت بايد پدران ما با آن عظمت و شخصيت! آن را درك كرده باشند، و ما از آنها شنيده باشيم، اما اين يك گفتار دروغين و بىسابقه است!
امیرحسین
08-27-2011, 04:12 PM
(آيه 8)- در آيات گذشته سخن از موضع گيرى منفى مخالفان در برابر خط توحيد و رسالت پيامبر اسلام بود، در اينجا نيز اين سخن ادامه دارد.
مشركان مكه هنگامى كه منافع نامشروع خود را در خطر ديدند، و آتش كينه و حسد در دل آنها شعلهور شد، براى اغفال مردم و قانع كردن خويش در مورد مخالفت با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله، به منطقهاى سست گوناگونى دست مىزدند، از جمله از روى تعجب و انكار مىگفتند: «آيا از ميان همه ما قرآن تنها بر او [محمّد] نازل شده»؟! (أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا).
از ميان اين همه پيرمردان پرسن و سال، اين همه پولداران ثروتمند و سرشناس آيا كسى پيدا نشد كه خدا قرآنش را بر او نازل كند، جز محمّد يتيم تهيدست؟! قرآن در دنباله آيه مىفرمايد درد آنها چيز ديگرى است، «آنها در حقيقت در اصل وحى من ترديد دارند» (بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي).
ايراد به شخص محمد صلّى اللّه عليه و اله بهانهاى بيش نيست، بلكه سر چشمه آن هوى و هوسها و حب دنيا و حسادتهاست.
و سر انجام آنها را با اين جمله تهديد مىكند: «آنها هنوز عذاب مرا نچشيدهاند» (بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ). كه اين گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ايستادهاند، و با اين سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاستهاند.
(آيه 9)- سپس در پاسخ آنها مىافزايد: «مگر خزائن رحمت پروردگار توانا و بخشندهات نزد آنهاست» تا به هر كس ميل دارند بدهند؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ).
(آيه 10)- باز در اين آيه همين معنى را از طريق ديگرى تعقيب كرده، مىگويد: «يا اين كه مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دو است از آن آنهاست؟ (اگر چنين است) با هر وسيله ممكن به آسمانها بروند» و جلو نزول وحى را بر قلب پاك محمّد بگيرند! (أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ).
اين سخن در حقيقت تكميلى است بر بحث گذشته، در آنجا مىگفت:
«خزائن رحمت پروردگار در دست شما نيست كه به هر كس كه با تمايلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشيد» حال مىگويد: اكنون كه اين خزائن به دست شما نيست و فقط در اختيار خداست، تنها راهى كه در پيش داريد اين است كه به آسمانها برويد و مانع نزول او شويد، و خود مىدانيد كه از اين كار نيز سخت عاجز و ناتوانيد!
امیرحسین
08-27-2011, 04:12 PM
(آيه 11)- در اين آيه در مقام تحقير اين مغروران سبك مغز و فخر فروش مىگويد: «اينها لشكر كوچك شكست خوردهاى از احزابند»! (جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ).
آن روز پيروزيهاى بدر و احزاب و حنين پيش نيامده بود، ولى قرآن با قاطعيت گفت: «اين دشمنان سرسخت لشكر كوچكى هستند كه دچار شكست خواهند شد».
امروز هم قرآن همين بشارت را به مسلمانان جهان كه از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و ستمگر قرار گرفتهاند مىدهد كه اگر همچون مسلمانان نخستين بر سر عهد و پيمان خدا بايستند او نيز وعده خودش را در زمينه شكست جنود احزاب تحقق خواهد بخشيد.
(آيه 12)- تنها يك صيحه آسمانى كارشان را يكسره مىكند! در تعقيب آيه قبل كه از شكست مشركان در آينده خبر مىداد، و آنها را لشكر كوچكى از احزاب مغلوب معرفى مىكرد، در اينجا گروهى از اين احزاب را كه تكذيب پيامبران كردند و به سرنوشت شومى گرفتار شدند معرفى مىكند.
مىگويد: «قبل از آنها قوم نوح و عاد [قوم هود] و فرعون صاحب قدرت (پيامبران ما را) تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ).
(آيه 13)- «و (نيز) قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب الأيكه [قوم شعيب] اينها احزابى بودند» كه به تكذيب پيامبران برخاستند (وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ).
آرى! اينها شش گروه از احزاب جاهلى و بت پرست بودند كه بر ضد پيامبران بزرگى قيام كردند. اما سر انجام عذاب الهى دامانشان را گرفت.
(آيه 14)- «هر يك (از اين گروهها) رسولان را تكذيب كردند و عذاب الهى در باره آنها تحقق يافت» (إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ).
و تاريخ نشان مىدهد كه چگونه هر گروهى از آنها به بلائى جان سپردند و در مدت كوتاهى شهر و ديارشان به ويرانهاى تبديل شد، و نفراتشان به جسدهائى بىروح!
امیرحسین
08-27-2011, 04:13 PM
(آيه 15)- آيا اين مشركان مكه با اين كارهاى خود سرنوشتى بهتر از آنها مىتوانند داشته باشند؟ در حالى كه اعمال آنها همان اعمال است و سنت خداوند همان سنت؟! لذا در اين آيه به عنوان يك تهديد قاطع و كوبنده مىگويد: «اينها (با اين اعمالشان) جز يك صيحه آسمانى را انتظار نمىكشند كه هيچ مهلت و بازگشتى براى آن وجود ندارد» و همگى را نابود مىسازد (وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ).
اين صيحه ممكن است همانند صيحههايى باشد كه بر اقوام پيشين فرود آمد، صاعقهاى وحشتناك، يا زمين لرزهاى پر صدا، كه زندگى آنها را درهم كوبيد.
و نيز ممكن است اشاره به «صيحه عظيم پايان جهان» باشد كه از آن تعبير به «نفخه صور اول» مىشود.
(آيه 16)- اين آيه به يكى ديگر از سخنان كفار و منكران- كه از روى سخريه و استهزا مىگفتند- اشاره كرده، مىگويد: «آنها (از روى خيرهسرى) گفتند:
پروردگارا! بهره ما را (از عذابت هرچه زودتر) قبل از روز حساب به ما بده»! (وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ).
اين كوردلان مغرور آن چنان مست باده غرور بودند كه حتى عذاب الهى و دادگاه عدلش را به باد مسخره مىگرفتند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:13 PM
(آيه 17)- از زندگى داود درس بياموز! به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون كارشكنيهاى مشركان و بت پرستان، و نسبتهاى نارواى آنان به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله آمده بود، قرآن در اينجا براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و مؤمنان اندك آن روز داستان داود را مطرح مىكند.
نخست مىگويد: «در برابر آنچه مىگويند شكيبا باش، و به خاطر بياور بنده ما داود صاحب قدرت را كه او بسيار توبه كننده بود»! (اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
نيروى جسمانيش در حدى بود كه در ميدان جنگ بنى اسرائيل با «جالوت» جبار ستمگر با يك ضربه نيرومند به وسيله سنگى كه از فلاخن رها كرد جالوت را از بالاى مركب به روى خاك افكند، و در خون خود غلطاند.
و از نظر قدرت سياسى، حكومتى نيرومند داشت كه با قدرت تمام در برابر دشمنان مىايستاد، حتى گفتهاند در اطراف محراب عبادت او هزاران نفر شب تا به صبح به حال آماده باش بودند! از نظر نعمتها خداوند انواع نعم ظاهرى و باطنى را به او ارزانى داشته بود، خلاصه اين كه داود مردى بود نيرومند در جنگها، در عبادت، در علم و دانش و در حكومت، و هم صاحب نعمت فراوان.
(آيه 18)- سپس طبق روش اجمال و تفصيل كه در قرآن مجيد به هنگام ذكر مسائل مختلف معمول است، بعد از بيان اجمالى نعمتهاى خداوند بر داود، به شرح قسمتى از آن پرداخته، چنين مىگويد: «ما كوهها را مسخّر او ساختيم كه هر شامگاه و صبحگاه با او (خدا را) تسبيح مىگفتند»! (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ).
(آيه 19)- نه تنها كوهها كه «پرندگان را نيز دسته جمعى مسخّر او كرديم» تا همراه او تسبيح خدا گويند (وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً).
همه اين پرندگان و كوهها مطيع فرمان داود و همصدا با او و «بازگشت كننده به سوى او بودند» (كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ).
اين تسبيح توأم با صداى ظاهرى و همراه با نوعى درك و شعور بوده كه در باطن ذرات عالم است و تمامى موجودات جهان از يك نوع عقل و شعور بر خوردارند، و هنگامى كه صداى دل انگيز اين پيامبر بزرگ را به وقت مناجات مىشنيدند با او همصدا مىشدند، و غلغله تسبيح آنها در هم مىآميخت.
امیرحسین
08-27-2011, 04:13 PM
(آيه 20)- اين آيه همچنان به ذكر نعمتهاى خداوند بر داود ادامه داده، مىفرمايد: «و حكومت او را استحكام بخشيديم» (وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ).
آن چنان كه همه سركشان و طاغيان و دشمنان از او حساب مىبردند.
علاوه بر اين «دانش به او داديم» (وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ).
آخرين نعمت بزرگ خدا بر داود اين بود كه مىفرمايد: ما به او «علم قضاوت و داورى عادلانه» داديم (وَ فَصْلَ الْخِطابِ).
اين احتمال در تفسير اين جمله وجود دارد كه خداوند منطق نيرومندى كه از فكر بلند، و عمق انديشه، حكايت مىكرد در اختيار داود گذارد، نه تنها در مقام داورى كه در همه جا سخن آخر و آخرين سخن را بيان مىكرد.
(آيه 21)- آزمون بزرگ داود! به دنبال آيات گذشته كه صفات ويژه «داود» و مواهب بزرگ خدا را بر او بيان مىكرد قرآن ماجرائى را كه در يك دادرسى براى داود پيش آمد شرح مىدهد.
نخست خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىگويد: «آيا داستان شاكيان هنگامى كه از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسيده است»؟! (وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ).
(آيه 22)- با اين كه «داود» محافظين و مراقبين فراوانى در اطراف خود داشت، طرفين نزاع از غير راه معمولى از ديوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند، چنانكه قرآن در ادامه اين بحث مىگويد: «در آن هنگام كه (بىمقدمه) بر داود وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت كرد» زيرا فكر مىكرد قصد سوئى در باره او دارند (إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ).
اما آنها به زودى وحشت او را از بين بردند و «گفتند: نترس، دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده» و براى دادرسى نزد تو آمديم (قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ).
«اكنون در ميان ما به حق داورى كن، و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدايت كن» (فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:14 PM
(آيه 23)- مسلما نگرانى و وحشت داود در اينجا كم شد، ولى شايد اين سؤال هنوز براى او باقى بود كه بسيار خوب، شما قصد سوئى نداريد، و هدفتان شكايت نزد قاضى است، ولى آمدن از اين راه غير معمول براى چه منظورى بود؟
اما آنها مجال زيادى به داود ندادند و يكى براى طرح شكايت پيشقدم شد گفت: «اين برادر من است، او نود و نه ميش دارد، و من يكى بيش ندارم اما او اصرار مىكند كه اين يكى را هم به من واگذار! و در سخن بر من غلبه كرده است» (إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ).
(آيه 24)- در اينجا داود پيش از آن كه گفتار طرف مقابل را بشنود- چنانكه ظاهر آيات قرآن است- رو به شاكى كرد و «گفت: مسلما او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميشهايش بر تو ستم نموده»! (قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ).
اما اين تازگى ندارد «و بسيارى از شريكان (و دوستان) به يكديگر ستم مىكنند» (وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ).
«مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند» (إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«اما عده آنها كم است» (وَ قَلِيلٌ ما هُمْ).
آرى! آنها كه در معاشرت و دوستى حق ديگران را بطور كامل رعايت كنند و كمترين تعدى بر دوستان خود روا ندارند كمند، تنها كسانى مىتوانند حق دوستان و آشنايان را بطور كاملا عادلانه ادا كنند كه از سرمايه ايمان و عمل صالح بهره كافى داشته باشند.
به هر حال چنين به نظر مىرسد كه طرفين نزاع با شنيدن اين سخن قانع شدند، و مجلس داود را ترك گفتند.
ولى داود در اينجا در فكر فرو رفت و با اين كه مىدانست قضاوت عادلانهاى كرده چه اين كه اگر طرف ادعاى شاكى را قبول نداشت حتما اعتراض مىكرد، سكوت او بهترين دليل بر اين بوده كه مسأله همان است كه شاكى مطرح كرده، ولى با اين حال آداب مجلس قضا ايجاب مىكند كه داود در گفتار خود عجله نمىكرد، بلكه از طرف مقابل شخصا سؤال مىنمود سپس داورى مىكرد، لذا از اين كار خود سخت پشيمان شد.
همان طور كه قرآن مىگويد: «و داود دانست كه ما او را (با اين ماجرا) آزمودهايم» (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ).
در مقام استغفار برآمد «و از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد» (فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ).
تعبير به «راكعا» در آيه مورد بحث يا به خاطر آن است كه ركوع به معنى سجده نيز در لغت آمده، و يا ركوع مقدمهاى است براى سجده.
امیرحسین
08-27-2011, 04:15 PM
(آيه 25)- به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در اين ترك اولى بخشيد چنانكه قرآن در اين آيه مىگويد: «ما اين عمل را بر او بخشيديم» (فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ).
«و او نزد ما داراى مقام والا و سر انجامى نيكوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ).
(آيه 26)- حكم به عدالت كن و از هواى نفس پيروى منما! به دنبال داستان داود، و به عنوان آخرين سخن، وى را مخاطب ساخته و ضمن بيان مقام والاى او، وظائف و مسؤوليتهاى سنگين وى را با لحنى قاطع و تعبيراتى پر معنا شرح داده، مىفرمايد: «اى داود! ما تو را خليفه (و نماينده خود) در زمين قرار داديم پس در ميان مردم بحق داورى كن، و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد، كسانى كه از راه خداوند گمراه شوند عذاب شديدى به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند» (يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ).
محتواى اين آيه كه از مقام والاى داود و وظيفه مهم او سخن مىگويد نشان مىدهد كه افسانههاى دروغينى كه در باره ازدواج او با همسر «اوريا» به هم بافتهاند تا چه اندازه بىپايه است «1».
اين آيه نشان مىدهد كه حكومت در زمين بايد از حكومت الهى نشأت گيرد و هر حكومتى از غير اين طريق باشد حكومتى است ظالمانه و غاصبانه.
__________________________________________________
(1) شرح بيشتر اين ماجرا را در «تفسير نمونه» ذيل آيه 21 سوره ص مطالعه فرماييد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:15 PM
(آيه 27)- سپس به دنبال بحث از سرگذشت داود و خلافت الهى او در زمين، سخن از هدفدار بودن جهان هستى به ميان مىآورد تا جهت حكومت بر زمين كه جزئى از آن است مشخص گردد، مىفرمايد: «و ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده نيافريديم، اين گمان كافران است، واى بر كافران از آتش» دوزخ! (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلًا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ).
مسأله مهمى كه تمام حقوق از آن سر چشمه مىگيرد هدفدار بودن خلقت است، هنگامى كه در جهان بينى خود اين مطلب را پذيرفتيم كه اين عالم وسيع از ناحيه خداوند بزرگ بيهوده آفريده نشده، بلافاصله به دنبال هدف آن مىرويم، هدفى كه در كلمههاى كوتاه و پر محتواى «تكامل» و «تعليم» و «تربيت» خلاصه مىشود، و از آنجا نتيجه مىگيريم كه حكومتها نيز بايد در همين خط گام بردارند، پايههاى تعليم و تربيت را محكم كنند و مايه تكامل معنوى انسانها شوند.
(آيه 28)- در اين آيه اضافه مىكند: «آيا (ممكن است) كسانى را كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته انجام دادهاند همچون مفسدان در زمين قرار دهيم»؟! (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ).
«يا پرهيزكاران را همچون فاجران قرار دهيم»؟ (أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ).
نه بىهدفى در خلقت ممكن است، و نه مساوات صالحان و طالحان، چرا كه گروه اول در مسير اهداف آفرينش گام بر مىدارند و به سوى مقصد پيش مىروند، اما گروه دوم در جهت مخالف قرار گرفتهاند.
(آيه 29)- در اين آيه به مطلبى اشاره مىكند كه در حقيقت تأمين كننده هدف آفرينش است، مىفرمايد: «اين كتابى پر بركت است كه بر تو نازل كردهايم، تا در آيات آن تدبر كنند، و خردمندان متذكر شوند» (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).
تعليماتش جاويدان، و دستوراتش عميق و ريشهدار، و برنامههايش حياتبخش و راهبر انسان در طريق هدف آفرينش است.
هدف از نزول اين كتاب بزرگ اين نبوده كه تنها به تلاوت و لقلقه زبان قناعت كنند بلكه هدف اين بوده كه آياتش سر چشمه فكر و انديشه، و مايه بيدارى وجدانها گردد و آن نيز به نوبه خود حركتى در مسير عمل بيافريند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:16 PM
(آيه 30)- سليمان از نيروى رزمى خود سان مىبيند قرآن همچنان بحث گذشته را پيرامون داود ادامه مىدهد و در اين آيه، خبر از بخشيدن فرزند برومندى همچون «سليمان» به او مىدهد كه ادامه دهنده حكومت و رسالت او بود، مىگويد: «ما سليمان را به داود بخشيديم، چه بنده خوبى! زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مىكرد» و به ياد او بود (وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
اين تعبير كه نشان دهنده عظمت مقام سليمان است شايد براى ردّ اتهامات بىاساس و زشتى است كه در مورد تولد سليمان از همسر «اوريا» در تورات تحريف يافته آمده است و در عصر نزول قرآن در آن محيط شايع بوده.
(آيه 31)- از اين آيه داستان اسبهاى سليمان شروع مىشود كه تفسيرهاى گوناگونى براى آن شده كه بعضا از سوى ناآگاهان بوده.
قرآن مىگويد: «به خاطر بياور هنگامى را كه عصرگاهان اسبان چابك تندرو را بر او عرضه داشتند» (إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ).
(آيه 32)- سليمان در اينجا براى اين كه تصور نشود كه علاقه او به اين اسبهاى پر قدرت جنبه دنيا پرستى دارد، «گفت: من اين اسبان را به خاطر ياد پروردگارم دوست دارم» و مىخواهم از آنها در جهاد استفاده كنم (فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي).
سليمان كه از مشاهده اين اسبهاى چابك و آماده براى جهاد و پيكار با دشمن خرسند شده بود همچنان آنها را نگاه مىكرد و چشم به آنها دوخته بود «تا از ديدگانش پنهان شدند» (حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:16 PM
(آيه 33)- صحنه آنقدر جالب و زيبا و براى يك فرمانده بزرگ همچون سليمان نشاط آور بود كه او دستور داد: «بار ديگر آنها را نزد من باز گردانيد» (رُدُّوها عَلَيَّ).
به هنگامى كه مأمورانش اين فرمان را اطاعت كردند و اسبها را باز گرداندند سليمان شخصا آنها را مورد نوازش قرار داد «و دست به ساقها و گردنهاى آنها كشيد» (فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ).
و به اين وسيله هم مربيان آنها را تشويق كرد، و هم از آنها قدردانى نمود، زيرا معمول است هنگامى كه مىخواهند از مركبى قدردانى كنند دست بر سر و صورت و يال و گردن، يا بر پايش مىكشند، و چنين ابراز علاقهاى در برابر وسيله مؤثرى كه انسان را در هدفهاى والايش كمك مىكند از پيغمبر بزرگى همچون سليمان تعجبآور نيست.
(آيه 34)- آزمايش سخت سليمان و حكومت گسترده او قرآن همچنان قسمت ديگرى از سرگذشت سليمان را بازگو مىكند، و نشان مىدهد كه انسان به هر پايهاى از قدرت برسد باز از خود چيزى ندارد، و هر چه هست از ناحيه خداست، مطلبى كه توجه به آن پردههاى غرور و غفلت را از مقابل چشم انسان كنار مىزند.
نخست در باره يكى از آزمايشهائى سخن مىگويد كه خدا در باره سليمان كرد، آزمايشى كه با «ترك اولى» همراه بود، و به دنبال آن سليمان به درگاه خدا روى آورد و از اين «ترك اولى» توبه كرد.
قرآن مىگويد: «ما سليمان را آزموديم و بر كرسى او جسدى افكنديم، سپس به درگاه خداوند توبه كرد، و به سوى او بازگشت» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ).
توضيح اين كه: «سليمان» آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصيبش شود كه در اداره كشور و مخصوصا جهاد با دشمنان به او كمك كنند، او داراى همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر مىشوم تا فرزندان متعددى نصيبم گردد، و به هدفهاى من كمك كنند، ولى چون در اينجا غفلت كرد و «انشاء اللّه»- همان جملهاى كه بيانگر اتكاى انسان به خدا در همه حال است- نگفت در آن زمان هيچ فرزندى از همسرانش تولد نيافت، جز فرزندى ناقص الخلقه، همچون جسدى بىروح كه آن را آوردند و بر كرسى او افكندند! سليمان سخت در فكر فرو رفت، و ناراحت شد كه چرا يك لحظه از خدا غفلت كرده، و بر نيروى خودش تكيه كرده است، توبه كرد و به درگاه خدا بازگشت.
امیرحسین
08-27-2011, 04:16 PM
(آيه 35)- قرآن در اين آيه مسأله توبه سليمان را كه در آخرين جمله آيه قبل آمده بود به صورت مشروحترى بازگو كرده، مىفرمايد: «گفت: پروردگارا! مرا ببخش» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي).
«و ملك و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد كه تو بسيار بخشندهاى» (وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
او از خداوند يك نوع حكومت مىخواست كه توأم با معجزات ويژهاى بوده باشد. زيرا مىدانيم هر پيامبرى معجزه مخصوص به خود داشته و اين براى پيامبران عيب و نقصى محسوب نمىشود كه براى خود تقاضاى معجزه ويژهاى كنند.
(آيه 36)- سپس قرآن همان گونه كه گفتيم اين مطلب را بيان مىكند كه خدا تقاضاى سليمان را پذيرفت و حكومتى با امتيازات ويژه و مواهبى بزرگ در اختيار او گذارد كه آنها را مىتوان در پنج موضوع خلاصه كرد.
1- تسخير بادها به عنوان يك مركب راهوار، چنانكه مىفرمايد: «پس ما باد را مسخّر او ساختيم تا مطابق فرمانش به نرمى حركت كند، و به هرجا او اراده نمايد برود» (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ).
جزئيات اين وسيله مرموز بر ما روشن نيست، ما همين قدر مىدانيم كه اين از جمله خوارق عاداتى بود كه در اختيار پيامبران قرار مىگرفت.
(آيه 37)- دومين موهبت خداوند به سليمان (ع) مسأله تسخير موجودات سركش و قرار دادن آن در اختيار او براى انجام كارهاى مثبت بود.
چنانكه مىگويد: «و شياطين را (مسخر او ساختيم) و هر بنّا و غوّاصى از آنها را» سر بر فرمان او نهاديم (وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ). تا گروهى در خشكى هر بنايى مىخواهد براى او بسازند و گروهى در دريا به غواصى مشغول باشند.
و به اين ترتيب شياطين كه طبيعتشان تمرد و سركشى است آن چنان مسخر او شدند كه در مسير سازندگى و استخراج منابع گرانبها قرار گرفتند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:17 PM
(آيه 38)- سومين موهبت خداوند به سليمان مهار كردن گروهى از نيروهاى مخرب بود، زيرا به هر حال در ميان شياطين افرادى بودند كه به عنوان يك نيروى مفيد و سازنده قابل استفاده به حساب نمىآمدند، و چارهاى جز اين نبود كه آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند، چنانكه قرآن مىگويد:
«و گروه ديگرى (از شياطين) را در غل و زنجير (تحت سلطه او) قرار داديم» (وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ).
(آيه 39)- چهارمين موهبت خداوند به سليمان اختيارات فراوانى بود كه دست او را در اعطا و منع باز مىگذارد.
چنانكه آيه مىگويد: به او گفتيم: «اين عطاى ماست به هر كس مىخواهى (و صلاح مىبينى) ببخش و از هر كس مىخواهى امساك كن و حسابى بر تو نيست» تو امين هستى (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ).
(آيه 40)- پنجمين و آخرين موهبت خداوند بر سليمان مقامات معنوى او بود كه خدا در سايه شايستگيهايش به او مرحمت كرده بود.
چنانكه آيه مىفرمايد: «و براى او [سليمان] نزد ما مقامى ارجمند و سر انجامى نيكوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ).
تعبير به «حسن مآب» كه خبر از عاقبت نيك او مىدهد ممكن است اشاره به نسبت ناروائى باشد كه در تورات آمده كه سليمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سر انجام به آئين بت پرستى تمايل پيدا كرد! و حتى دست به ساختن بتخانهاى زد! قرآن با اين تعبير خط بطلان بر تمام اين اوهام و خرافات مىكشد.
نكته: از جمله مسائلى كه در لابلاى داستان سليمان عينيت يافته اين است كه: داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:17 PM
(آيه 41)- زندگى پر ماجراى ايوب و مقام صبرش: ايوب سومين پيامبر است كه در اين سوره گوشهاى از زندگى او مطرح شده، و پيامبر بزرگ ما موظف گرديد سرگذشت او را به ياد آورد، و براى مسلمانان بازگو كند تا از مشكلات طاقت فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خدا هرگز مأيوس نشوند.
نام يا سرگذشت ايوب در چندين سوره از قرآن در رديف پيامبران ديگر آمده كه مقام نبوت او را تثبيت و تبيين مىكند، بر خلاف تورات كنونى كه او را در زمره پيامبران نشمرده بلكه بندهاى متمكن و نيكوكار داراى اموال و فرزندان بسيار مىداند.
نخست مىگويد: «و به خاطر بياور بنده ما ايوب را هنگامى كه پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شيطان مرا به رنج و عذاب افكنده است» (وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ).
از اين آيه مقام والاى ايوب در پيشگاه خدا به عنوان «عبدنا» (بنده ما) به خوبى استفاده مىشود، و ديگر اين كه اشاره سر بستهاى است به گرفتاريهاى شديد و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ايوب.
شخصى از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد: بلائى كه دامنگير ايوب شد براى چه بود؟
امام عليه السّلام در پاسخ او فرمود: خداوند براى اين كه اخلاص ايوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگوئى براى جهانيان قرار دهد كه به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاكر و صابر باشند به شيطان اجازه داد كه بر دنياى او مسلط گردد.
شيطان از خدا خواست اموال سرشار ايوب، زراعت و گوسفندانش و همچنين فرزندان او از ميان بروند، آفات و بلاها در مدت كوتاهى آنها را از ميان برد، ولى نه تنها از مقام شكر ايوب كاسته نشد بلكه افزوده گشت! او از خدا خواست كه اين بار بر بدن ايوب مسلط گردد، و آن چنان بيمار شود كه از شدت درد و رنجورى به خود بپيچد و اسير و زندانى بستر گردد.
اين نيز از مقام شكر او چيزى نكاست.
ولى جريانى پيش آمد كه قلب ايوب را شكست و روح او را سخت جريحهدار ساخت، و آن اين كه جمعى از راهبان بنى اسرائيل به ديدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهى كردهاى كه به اين عذاب اليم گرفتار شدهاى؟! ايوب باز رشته صبر را از كف نداد، تنها رو به درگاه خدا آورد و جملههاى بالا (آيه شريفه) را بيان نمود و چون از عهده امتحانات الهى به خوبى برآمده بود خداوند درهاى رحمتش را بار ديگر به روى اين بنده صابر و شكيبا گشود، و نعمتهاى از دست رفته را يكى پس از ديگرى و حتى بيش از آن را به او ارزانى داشت، تا همگان سر انجام نيك صبر و شكيبائى و شكر را دريابند».
امیرحسین
08-27-2011, 04:18 PM
(آيه 42)- در ميان تمام ناراحتيها و رنجها آنچه بيشتر روح ايوب را آزار مىداد مسأله شماتت دشمنان بود.
اما سر انجام ايوب از بوته داغ اين آزمايش الهى سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اينجا آغاز شد كه به او دستور داد: «پاى خود را بر زمين بكوب! اين چشمه آبى براى شستشو و نوشيدن است» (ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ).
چشمهاى خنك و گوارا و شفابخش از بيماريهاى «برون» و «درون».
توصيف آب به خنك بودن شايد اشارهاى باشد به تأثير مخصوص شستشو با آب سرد براى بهبود و سلامت تن، همان گونه كه در طب امروز نيز ثابت شده است.
(آيه 43)- نخستين و مهمترين نعمت الهى كه عافيت و بهبودى و سلامت بود به ايوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهاى ديگر رسيد، و در اين زمينه قرآن مىگويد: «و خانوادهاش را به او بخشيديم» (وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ).
«و همانند آنها را بر آنان افزوديم» (وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از سوى ما باشد، و تذكرى براى انديشمندان» (رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ).
(آيه 44)- تنها مشكلى كه براى ايوب مانده بود سوگندى بود كه در مورد همسرش خورده بود و آن اين كه تخلفى از او ديد و در آن حال بيمارى سوگند ياد كرد كه هرگاه قدرت پيدا كند يك صد ضربه يا كمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى مىخواست به پاس وفاداريها و خدماتش او را ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در ميان بود.
خداوند اين مشكل را نيز براى او حل كرد مىفرمايد: به او گفتيم «بستهاى از ساقههاى گندم (يا مانند آن) را برگير، و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشكن»! (وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ).
و بالاخره در پايان اين داستان مىفرمايد: «ما او را شكيبا يافتيم، چه بنده خوبى كه بسيار بازگشت كننده (به سوى خدا) بود» (إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
«فرج بعد از شدت» نكته مهمى است كه در اين ماجرا نهفته است هنگامى كه امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مىدهد، نه تنها نبايد مأيوس و نوميد گشت، بلكه بايد آن را نشانه و مقدمهاى برگشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنانكه امير مؤمنان على عليه السّلام مىفرمايد: «به هنگامى كه سختيها به اوج خود مىرسد فرج نزديك است، و هنگامى كه حلقههاى بلا تنگتر مىشود راحتى و آسودگى فرا مىرسد».
امیرحسین
08-27-2011, 04:19 PM
(آيه 45)- شش پيامبر بزرگ ديگر: در تعقيب آيات گذشته در اينجا نام شش تن ديگر از بزرگترين پيامبران الهى را برده، و اوصاف برجسته آنها را كه مىتواند الگو و اسوه براى همه انسانها باشد بطور فشرده بيان مىدارد.
نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىگويد: «به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را» (وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ).
بندگى خدا يعنى وابستگى مطلق به او، يعنى در برابر اراده او از خود ارادهاى نداشتن، و در همه حال سر بر فرمان او نهادن.
بندگى خدا يعنى بىنيازى از غير او و تنها چشم بر لطف او دوختن، اين همان اوج تكامل انسان و برترين شرف و افتخار اوست.
سپس اضافه مىكند: «صاحبان دستها (ى نيرومند) و چشمها» ى بينا (أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ).
خداوند اين پيامبران را به داشتن «درك و تشخيص و بينش قوى» و «قوت و قدرت كافى» براى انجام كار توصيف كرده است.
اين الگوئى است براى همه رهروان راه حق كه بعد از مقام عبوديت و بندگى خدا با اين دو سلاح برنده مسلح گردند.
بنابر اين دست و چشم در اينجا به معنى دو عضو مخصوص نيست، بلكه كنايه از دو صفت «علم و قدرت» است.
(آيه 46)- در چهارمين توصيف از آنان مىگويد: «ما آنها را با خلوص ويژهاى خالص كرديم» (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ).
«و آن يادآورى سراى آخرت بود» (ذِكْرَى الدَّارِ).
افق ديد آنها در زندگى چند روزه اين دنيا و لذات آن محدود نمىشد، آنها در ماوراى اين زندگى زود گذر سراى جاويدان با نعمتهاى بىپايانش را مىديدند، و همواره براى آن تلاش و كوشش داشتند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:19 PM
(آيه 47)- در توصيف پنجم و ششم آنها مىفرمايد: «و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند» (وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ).
ايمان و عمل صالح آنها سبب شده كه خدا آنان را از ميان بندگان برگزيند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد.
(آيه 48)- بعد از اشاره به مقامات برجسته سه پيامبر فوق، نوبت به سه پيامبر بزرگ ديگر مىرسد، مىفرمايد: «و به يادآور اسماعيل و اليسع و ذا الكفل را كه همه از نيكان بودند» (وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ).
هر يك از آنها الگو و اسوهاى در صبر و استقامت و اطاعت فرمان خدا بودند، مخصوصا اسماعيل كه آماده شد جان خود را فداى راه او كند و به همين دليل «ذبيح اللّه» ناميده شد.
توجه به زندگى آنان براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و همه مسلمين الهام بخش است، و روح تقوا و فداكارى و ايثار را در آنها زنده مىكند، و در برابر مشكلات و حوادث سخت مقاوم مىسازد.
در ميان اين سه پيامبر «اسماعيل» از همه معروفتر و شناختهتر است اما در باره «اليسع» آيه 86 سوره انعام نشان مىدهد كه او از دودمان ابراهيم، و از پيامبران بزرگ الهى بوده است.
و اما «ذا الكفل» مشهور اين است كه از پيامبران بوده، و ذكر نام او در رديف نام پيامبران در سوره انبياء آيه 85 گواه بر اين معنى است.
امیرحسین
08-27-2011, 04:20 PM
(آيه 49)- اين وعده براى پرهيزكاران است: از اينجا فصل ديگرى از آيات اين سوره آغاز مىشود كه پرهيزكاران و متقين را با گردنكشان طاغى مقايسه كرده، و سرنوشت هر دو گروه را در قيامت شرح مىدهد.
نخست به عنوان يك جمع بندى از سرگذشت انبياى پيشين و نكات آموزنده زندگى آنها مىفرمايد: «اين يك يادآورى است» (هذا ذِكْرٌ).
آرى! هدف از بيان فرازهايى از تاريخ پرشكوه آنان داستانسرائى نبود، هدف ذكر و تذكر بود.
هدف بيدار ساختن انديشهها، بالا بردن سطح معرفت و آگاهى، و افزودن نيروى مقاومت و پايدارى در مسلمانانى است كه اين آيات براى آنها نازل شده است.
سپس مسأله را از صورت خصوصى و بيان زندگى انبيا درآورده، شكل كلى به آن مىدهد، سرنوشت متقين را بطور عموم مورد بحث قرار داده، مىفرمايد:
«و براى پرهيزكاران فرجام نيكوئى است» (وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ).
(آيه 50)- بعد از اين جمله كوتاه و سر بسته كه خوبى حال آنها را اجمالا ترسيم مىكند، با استفاده از روش اجمال و تفصيل- كه روش قرآن است- به شرح آن پرداخته، مىگويد: بازگشت آنها به «باغهاى جاويدان بهشت كه درهايش به روى آنان گشوده است» (جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ).
تعبير به «مفتّحة لهم الابواب» اشاره به آن است حتى زحمت گشودن درها براى بهشتيان وجود ندارد، گوئى بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامى كه چشمشان به آنان مىافتد آغوش باز مىكند و آنها را به درون دعوت مىكند!
امیرحسین
08-27-2011, 04:20 PM
(آيه 51)- سپس آرامش و احترام خاص بهشتيان را به اين صورت بيان مىكند: «در حالى كه در آن بر تختها تكيه كردهاند، و ميوههاى بسيار و نوشيدنيها در اختيار آنان است» هر زمان آن را مىطلبند، فورا نزدشان حاضر مىشود (مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ).
(آيه 52)- بعد از آن سخن از همسران پاك بهشتى به ميان آورده، مىگويد: «و نزد آنان همسرانى است كه تنها چشم به شوهرانشان دوختهاند، و هم سن و سالند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ).
(آيه 53)- سپس به تمام هفت نعمت بزرگ بهشتيان كه در آيات قبل آمده بود اشاره كرده، مىگويد: «اين چيزى است كه براى روز حساب به شما وعده داده مىشود» (هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ). وعدهاى تخلف ناپذير و نشاط انگيز، وعدهاى از سوى خداوند بزرگ.
(آيه 54)- و براى تأكيد بر جاودانگى اين مواهب مىافزايد: «اين رزق و روزى ماست، (عطائى است) كه هرگز پايان نمىگيرد و فنائى براى آن متصور نيست» (إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ).
بنابر اين غم زوال و نابودى كه همچون سايه شومى بر نعمتهاى اين جهان افتاده در آنجا وجود ندارد، و حتى كاستى در آن ظاهر نمىشود.
(آيه 55)- و اين هم كيفر طاغيان! بعد از بيان نعمتهاى هفتگانه و مواهب بىدريغ پروردگار براى پرهيزكاران در اينجا با استفاده از روش مقابله و مقايسه كه قرآن زياد آن را به كار مىگيرد سرنوشت شوم و كيفرهاى گوناگون طاغيان و سركشان را در برابر خداوند بر مىشمرد.
نخست مىگويد: «اين (پاداش پرهيزكاران است) و براى طغيانگران بدترين محل بازگشت است»! (هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ).
(آيه 56)- سپس با استفاده از روش اجمال و تفصيل به شرح اين جمله سر بسته پرداخته، مىگويد: اين بازگشت شوم و مرجع سوء «همان دوزخ كه در آن وارد مىشوند (و به آتش آن مىسوزند) و چه بستر بدى است» (جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ).
بستر جايگاه استراحت است، و بايد از هر نظر مناسب حال و موافق طبع باشد، اما چگونه خواهد بود وضع كسانى كه بسترشان آتش جهنم مىباشد؟!
امیرحسین
08-27-2011, 04:20 PM
(آيه 57)- سپس به انواع ديگرى از عذابهاى آنها پرداخته، مىگويد: «اين نوشابه حميم و غساق [دو مايع سوزان و تيره] است كه بايد از آن بچشند» (هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ).
«حميم» به معنى آب داغ و سوزان كه يكى از نوشابههاى دوزخيان است مىباشد، و «غساق» به قطراتى كه از پوست تن دوزخيان (و جراحات بدن آنها) بيرون مىآيد تفسير شده است.
(آيه 58)- باز به انواع ديگرى از عذابهاى دردناك آنها اشاره كرده، مىگويد:
«و جز اينها، كيفرهاى ديگرى همانند آن دارند» (وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ).
(آيه 59)- سپس آخرين مجازات آنها را كه همنشينان بد با زبانى مملوّ از سرزنش است مطرح ساخته، مىگويد: هنگامى كه رؤساى ضلال وارد دوزخ مىشوند و با چشم خود مىبينند كه پيروان را نيز به سمت دوزخ مىآورند به يكديگر مىگويند: «اين گروهى است كه همراه شما وارد دوزخ مىشوند» اينها همان سران گمراهيند (هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ).
«خوشامد بر آنها مباد»! (لا مَرْحَباً بِهِمْ).
«همگى در آتش خواهند سوخت» (إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ).
(آيه 60)- به هر حال اين صدا به گوش پيروان مىرسد و از ناخوشامد گفتن رؤساى ضلالت سخت خشمگين مىگردند، رو به سوى آنها كرده، «مىگويند: بلكه خوشامد بر شما مباد كه اين عذاب را شما براى ما فراهم ساختيد، چه بد قرارگاهى است اينجا»؟! (قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ).
هدف پيروان از اين تعبير اين است كه آنها مىخواهند بگويند هر چه هست اين حسن را دارد كه شما رؤساى ضلالت نيز در اين امر با ما مشتركيد، و اين مايه تشفى قلب ماست.
امیرحسین
08-27-2011, 04:21 PM
(آيه 61)- ولى با اين حال پيروان به اين سخن راضى نمىشوند، چرا كه رؤساى ضلالت را كه عامل اصلى جرم بودند از خود مستحقتر مىدانند لذا رو به درگاه خدا كرده «مىگويند: پروردگارا! هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش دوزخ بر او بيفزا» (قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ).
عذابى به خاطر گمراهى خودشان و عذابى به خاطر گمراه كردن ما.
آرى! اين است سر انجام كسانى كه با هم پيمان دوستى بستند و در راه انحراف و ضلالت بيعت كردند كه وقتى نتايج شوم اعمال خود را مىبينند به مخاصمت و دشمنى و نفرين بر يكديگر بر مىخيزند.
قابل توجه اين كه در اين آيات ذكر نعمتهاى پرهيزكاران تنوع بيشترى از ذكر مجازاتها و عذابهاى طغيانگران دارد (در قسمت اول به هفت موهبت و در قسمت دوم به پنج عذاب اشاره شده) اين شايد به خاطر پيشى گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست «يا من سبقت رحمته غضبه»!
(آيه 62)- مخاصمه اصحاب دوزخ! در اينجا گفتگوهاى دوزخيان را چنين ادامه داده، مىفرمايد: سردمداران ضلالت هنگامى كه به اطراف خود در دوزخ مىنگرند «مىگويند: چرا مردانى را كه ما از اشرار مىشمرديم (در اينجا) نمىبينيم»؟! (وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ).
آرى! افرادى همچون «بوجهلها» و «بولهبها» هنگامى كه مىبينند اثرى از «عمار ياسرها» «خبابها» و «صهيبها» و «بلالها» در دوزخ نيست، به خود مىآيند و از يكديگر اين سؤال را مىكنند: پس اين افراد چه شدند؟
(آيه 63)- «آيا ما آنان را به مسخره گرفتيم يا (به اندازهاى حقيرند كه) چشمها آنها را نمىبيند» (أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ).
آرى! ما اين مردان بزرگ و با شخصيت را به باد مسخره مىگرفتيم، و گاه حتى از اين مرحله نيز پائينتر مىشمرديم و آنها را افراد حقيرى مىدانستيم كه اصلا به چشم نمىآمدند، اما آنها مقربان درگاه خدا بودند و الآن بهشت جايگاهشان است.
قابل توجه اين كه يكى از عوامل عدم درك واقعيتها جدى نگرفتن مسائل و استهزا و شوخى با حقايق است، هميشه بايد با تصميم جدى به بررسى واقعيتها پرداخت تا حقيقت روشن گردد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:21 PM
(آيه 64)- سپس به عنوان يك خلاصهگيرى از گفتگوهائى كه ميان دوزخيان واقع مىشود و تأكيد بر آنچه گذشت مىفرمايد: «اين يك واقعيت است گفتگوهاى خصمانه دوزخيان» (إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ).
دوزخيان در اين جهان نيز گرفتار تخاصم و نزاعند و روح پرخاشگرى و نزاع و جدال بر آنها حاكم است، و هر روز با كسى درگير و گلاويز مىشوند، و در قيامت آنچه در درون داشتند ظاهر مىگردد، و در جهنم به جان هم مىافتند.
جالب اين كه بهشتيان بر سريرها و تختها تكيه زده، به گفتگوهاى دوستانه مشغولند در حالى كه دوزخيان در حال جنگ و جدالند كه آن خود موهبتى است بزرگ، و اين عذابى است دردناك!
(آيه 65)- من يك بيم دهندهام! از آنجا كه تمام بحثهاى گذشته همه جنبه انذار و تهديد براى مشركان و سركشان و ظالمان دارد، در اينجا همين مسأله را تعقيب كرده، مىگويد: «بگو: من تنها يك بيم دهندهام»! (قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ).
درست است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بشارت دهنده نيز مىباشد، ولى چون بشارت براى مؤمنان است، و انذار براى مشركان و مفسدان، و در اينجا روى سخن با گروه اخير است، تنها تكيه بر انذار شده است.
سپس مىافزايد: «و هيچ معبودى جز خداوند يگانه قهّار نيست» (وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
تكيه بر قهر او نيز به همين منظور است، تا كسى به لطف او مغرور نگردد، و از قهر او خود را ايمن نشمرد، و در گرداب كفر و گناه غوطهور نشود.
امیرحسین
08-27-2011, 04:22 PM
(آيه 66)- و بلا فاصله به عنوان ذكر دليل براى توحيد الوهيت و عبادت پروردگار مىافزايد: «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، پروردگار عزيز و غفّار» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ).
در اين آيه سه وصف از اوصاف خداوند بيان شده نخست مسأله «ربوبيت» او نسبت به تمام عالم هستى است، دوم و سوم توصيف او به «عزيز» و «غفار» مىباشد كه دليل ديگرى بر «الوهيت» اوست، چرا كه تنها كسى شايسته پرستش است كه علاوه بر «ربوبيت» قدرت بر مجازات نيز دارد، و علاوه بر قدرت بر مجازات، درهاى رحمت و مغفرت او نيز گشوده است.
(آيه 67)- سپس در جملهاى كوتاه و تكان دهنده خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىفرمايد: «بگو: اين (قرآن) خبرى بزرگ است» (قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ).
(آيه 68)- «كه شما از آن روى گردانيد» (أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ).
(آيه 69)- سپس به عنوان مقدمهاى براى ذكر ماجراى آفرينش آدم، و ارزش والاى وجود انسان تا آن حد كه فرشتگان همگى در برابر او سجده كردند، مىفرمايد: «من از ملأ اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى كه (در باره آفرينش آدم) مخاصمه مىكردند خبر ندارم» (ما كانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ يَخْتَصِمُونَ).
(آيه 70)- آگاهى من تنها از طريق وحى است، و «تنها چيزى كه به من وحى مىشود اين است كه من انذار كننده آشكارى هستم» (إِنْ يُوحى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ).
گر چه فرشتگان، جدال و مخاصمهاى با پروردگار نداشتند، ولى همين اندازه كه به خداوند عرض كردند: «آيا مىخواهى كسى را بيافرينى كه فساد و خونريزى كند»؟ به اين گفتگوها «مخاصمه» اطلاق شده است. كه يك اطلاق مجازى است.
(آيه 71)- تكبر كرد و رانده درگاه خدا شد! از اين آيه به بعد توضيحى است بر «مخاصمه ملأ اعلى» و «ابليس» و گفتگو در باره آفرينش «آدم».
نخست مىفرمايد: «به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مىآفرينم» (إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:22 PM
(آيه 72)- اما براى اين كه تصور نشود كه بعد وجود انسانى همان بعد خاكى است در اين آيه مىافزايد: «هنگامى كه آن را نظام بخشيدم، و از روح خود در آن دميدم براى او به سجده افتيد» (فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ).
(آيه 73)- به اين ترتيب آفرينش انسان پايان پذيرفت، «روح خدا» و «گل تيره» به هم آميختند، و موجودى عجيب و بىسابقه كه قوس صعودى و نزوليش هر دو بىانتها بود آفرينش يافت، و موجودى با استعداد فوق العاده كه مىتوانست شايسته مقام «خليفة اللهى» باشد، قدم به عرصه هستى گذاشت «در آن هنگام همه فرشتگان سجده كردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
(آيه 74)- «جز ابليس كه تكبّر كرد و از كافران بود» (إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ).
آرى! بدترين بلاى جان انسان نيز همين كبر و غرور است كه او را از درك حقايق محروم مىسازد، و به تمرد و سركشى وا مىدارد، و از صف مؤمنان كه صف بندگان مطيع خداست بيرون مىافكند، و در صف كافران كه صف ياغيان و طاغيان است قرار مىدهد.
(آيه 75)- اينجا بود كه ابليس از سوى خداوند مورد مؤاخذه و بازپرسى قرار گرفت.
«فرمود: اى ابليس! چه چيز مانع تو از سجده كردن بر مخلوقى كه با قدرت خود آفريدم گرديد»؟ (قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ).
تعبير به «يدى» (دو دست) در اينجا كنايه از قدرت است.
سپس مىافزايد: «آيا تكبر كردى يا از برترينها بودى»؟ برتر از اين كه فرمان سجود به تو داده شود (أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ).
بدون شك احدى نمىتواند ادعا كند كه قدر و منزلتش ما فوق اين است كه براى خدا سجده كند.
امیرحسین
08-27-2011, 04:22 PM
(آيه 76)- اما ابليس با نهايت تعجب شق دوم را انتخاب كرد، و معتقد بود برتر از آن است كه چنين دستورى به او داده شود، لذا با كمال جسارت به مقام استدلال در مخالفتش با فرمان خدا برآمد و «گفت: من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفريدهاى و او را از گل»! (قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ).
در حقيقت او با اين سخن مىخواست هم حكمت خدا را نفى كند و هم امر او را- نعوذ باللّه- بىمأخذ بشمرد.
تمام اشتباه ابليس در اين بود كه پنداشت، آتش اشرف از خاك است و هرگز نبايد به موجود اشرف دستور داد كه در برابر غير اشرف سجده كند! و تمام اشتباه ابليس در اين دو مقدمه اخير بود.
زيرا آدم تنها از خاك نبود، بلكه عظمتش از آن روح الهى بود كه در آن دميده شد، و گر نه خاك كجا و اين همه افتخار و استعداد و تكامل كجا؟! دوم اين كه: خاك نه تنها كمتر از آتش نيست، بلكه به مراتب برتر از آن است، تمام زندگى و حيات و منابع حياتى از خاك بر مىخيزد، گياهان و گلها و تمام موجودات زنده از خاك مدد مىگيرند.
در حالى كه آتش با تمام اهميتى كه در زندگى دارد هرگز به پاى آن نمىرسد، و تنها ابزارى است براى استفاده كردن از منابع خاكى، آن هم ابزارى خطرناك و ويرانگر.
(آيه 77)- اينجا بود كه مىبايست اين موجود پليد از صفوف ملأ اعلى و فرشتگان عالم بالا اخراج گردد، لذا خداوند به او خطاب كرد و «فرمود:
از آسمانها (و صفوف ملائكه) خارج شو كه تو رانده درگاه منى»! (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ).
اينجا جاى پاكان و مقربان است، نه جاى آلودگان و سركشان و تاريك دلان.
(آيه 78)- و سپس افزود: «و مسلما لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود» و هميشه مطرود از رحمت من خواهى بود (وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ).
امیرحسین
08-27-2011, 04:23 PM
(آيه 79)- مهم اين است كه انسان هنگامى كه از اعمال زشت خود نتيجه شومى مىگيرد بيدار شود، و به فكر جبران بيفتد، اما چيزى خطرناكتر از آن نيست كه همچنان بر مركب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسير خود به سوى پرتگاه ادامه دهد و اين همان سرنوشت شومى بود كه دامن «ابليس» را گرفت.
اينجا بود كه «حسد» تبديل به «كينه» شد، كينهاى سخت و ريشهدار.
چنانكه قرآن مىگويد: «عرض كرد: پروردگارا! مرا تا روزى كه انسانها برانگيخته مىشوند مهلت ده» (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ). مهلتى كه از فرزندان آدم انتقام گيرم، و همه را به گمراهى بكشانم.
در حقيقت او مىخواست تا آخرين فرصت ممكن به اغواى فرزندان آدم بپردازد، چرا كه روز رستاخيز پايان دوران تكليف است، و ديگر وسوسه و اغوا مفهومى ندارد، علاوه بر اين با اين درخواست مرگ را از خود دور كند، و تا قيامت زنده بماند، هر چند همه جهانيان از دنيا بروند.
(آيه 80)- در اينجا مشيّت الهى- به دلائلى كه به زودى اشاره خواهيم كرد- اقتضا نمود كه اين خواسته ابليس برآورده شود، اما نه بطور مطلق، كه به صورت مشروط، چنانكه آيه شريفه مىفرمايد: «گفت: تو از مهلت داده شدگانى» (قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ).
(آيه 81)- ولى نه تا روز رستاخيز و مبعوث شدن خلايق بلكه «تا روز و زمان معينى» (إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
اين تعبير اشاره به پايان اين جهان است چرا كه در آن روز همه موجودات زنده مىميرند، و تنها ذات پاك خداوند مىماند. (قصص/ 88)
(آيه 82)- اينجا بود كه ابليس مكنون خاطر خود را آشكار ساخت، و هدف نهائيش را از تقاضاى عمر جاويدان نشان داد، و «گفت: به عزّتت سوگند كه همه آنان را گمراه خواهم كرد»! (قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ).
سوگند به «عزت» نشان مىدهد كه او نهايت پافشارى را در تصميم خويش داشته و دارد، و تا آخرين نفس بر سر گفتار خود ايستاده است.
امیرحسین
08-27-2011, 04:23 PM
(آيه 83)- ولى متوجه اين واقعيت بود كه گروهى از بندگان خاص خدا به هيچ قيمتى در منطقه نفوذ و حوزه وسوسه او قرار نمىگيرند، لذا ناچار آنها را از گفتار بالا استثنا كرد و گفت: «مگر بندگان مخلص تو از ميان آنها»! (إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ).
همانها كه در راه معرفت و بندگى تو از روى اخلاص و صدق و صفا گام بر مىدارند، تو نيز آنها را پذيرا شدهاى، خالصشان كردهاى، و در حوزه حفاظت خود قرار دادهاى.
سؤال: چرا خداوند درخواست شيطان را در باره ادامه حياتش پذيرفت، و چرا فورا نابودش نكرد؟! پاسخ اين است كه عالم دنيا ميدان آزمايش و امتحان است- آزمايشى كه وسيله پرورش و تكامل انسانهاست- و مىدانيم آزمايش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفانها و بحرانها امكان پذير نيست.
البته اگر شيطان هم نبود هواى نفس و وسوسههاى نفسانى انسان را در بوته آزمايش قرار مىداد، اما با وجود شيطان اين تنور آزمايش داغتر شد، چرا كه شيطان عاملى است از برون و هواى نفس عاملى است از درون!
(آيه 84)- آخرين سخن در باره ابليس! چند آيه آخر سوره ص در حقيقت خلاصهاى است از تمام محتواى اين سوره و نتيجهاى است براى بحثهاى مختلفى كه در اين سوره آمده است.
نخست در پاسخ ابليس- كه تهديد كرد تمام انسانها را به جز «مخلصين» اغوا مىكند- خداوند «فرمود: به حق سوگند، و حق مىگويم» (قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ).
(آيه 85)- «كه جهنم را از تو و هر كدام از آنان كه از تو پيروى كند، پر خواهم كرد» (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ).
اين تأكيدات براى اين است كه كسى كمترين ترديد و شكى در اين باره به خود راه ندهد كه براى شيطان و پيروانش راه نجاتى نيست و ادامه خط آنها «دار و البوار» منتهى مىگردد.
امیرحسین
08-27-2011, 04:24 PM
(آيه 86)- سپس در پايان روى سخن را به پيامبر كرده و چهار مطلب مهم را در عباراتى كوتاه بيان مىكند، در مرحله اول مىفرمايد: «بگو: من از شما هيچ اجر و پاداشى نمىطلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).
و به اين ترتيب به بهانههاى بهانه جويان پايان مىدهد، و روشن مىسازد كه من تنها طالب نجات و سعادت شما هستم، پاداش من تنها بر خداست، همان گونه كه در آيات ديگرى از قرآن مجيد از قبيل آيه 47 سوره سبأ به آن تصريح شده است «إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ».
اين خود يكى از دلائل صدق پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است.
در مرحله دوم مىگويد: «و من از متكلفين نيستم» (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ).
سخنانم مقرون به دليل و منطق است، و هيچ گونه تكلفى در آن وجود ندارد، عباراتم روشن و سخنانم خالى از هرگونه ابهام و پيچيدگى است.
(آيه 87)- در مرحله سوم هدف اصلى اين دعوت بزرگ و نزول اين كتاب آسمانى را بيان كرده، مىفرمايد: «اين (قرآن) تذكرى براى همه جهانيان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ).
آرى! مهم آن است كه مردم از غفلت به درآيند و به تفكر و انديشه پردازند.
(آيه 88)- و در چهارمين و آخرين مرحله مخالفان را با عباراتى كوتاه و پر معنى تهديد كرده، مىگويد: «و خبر آن را بعد از مدتى مىشنويد»! (وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ).
ممكن است شما اين سخنان را جدى نگيريد، اما به زودى صدق گفتار من آشكار خواهد شد، هم در اين جهان در ميدانهاى نبرد اسلام و كفر، در منطقه نفوذ اجتماعى و فكرى، در مجازاتهاى الهى، و هم در عالم ديگر و مجازاتهاى دردناك خدا خواهيد ديد، خلاصه تازيانه الهى آماده است و به زودى بر گرده مستكبران و ظالمان فرود خواهد آمد.
«پايان سوره ص»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.