توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره آل عمران [3]
امیرحسین
12-10-2010, 02:52 PM
با سلام
سوره آل عمران
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 200 آيه است.
محتواى سوره:
1- بخش مهمى از اين سوره از توحيد و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مىكند.
2- بخش ديگرى پيرامون جهاد و دستورات مهم آن و حيات جاويدان شهيدان راه خدا همچنين درسهاى عبرتى كه در دو غزوه بدر و احد بود سخن مىگويد.
3- در قسمتى از اين سوره، به يك سلسله احكام اسلامى در زمينه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه كعبه و فريضه حج و امر بمعروف و نهى از منكر و تولى و تبرى و مسأله امانت، و انفاق در راه خدا، ترك دروغ و مقاومت و پايمردى در مقابل دشمن و صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات و آزمايشهاى مختلف الهى و ذكر خداوند در هر حال، اشارات پرمعنايى شده است.
4- براى تكميل اين بحثها، بخشى از تاريخ انبياء از جمله آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبياء عليهم السّلام و داستان مريم و مقامات اين زن بزرگ نيز ذكر شده است.
در مورد فضيلت اين سوره در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: من قرء سورة آل عمران اعطى بكلّ آية منها امانا على جسر جهنّم: «هر كس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آيات آن، امانى بر پل دوزخ به او مىدهند».
شأن نزول:
بعضى از مفسران مىگويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره درباره فرستادگان و مسيحيان نجران نازل شده است.
فرستادگان شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مىشدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند و مسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود به آن سه نفر مراجعه مىكردند.
اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله بنى كعب به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد شدند، موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز «عاقب» و «سيد» كه اولى امير و رئيس قوم خود محسوب مىشد و ديگرى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيشنهاد كرد: به آيين اسلام در آييد و در پيشگاه خداوند تسليم گرديد.
عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شدهايم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شما چگونه بر آيين حق هستيد، با اينكه اعمالتان حاكى از اين است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اينكه براى خدا فرزند قائليد و عيسى را پسر خدا مىدانيد، و صليب را عبادت و پرستش مىكنيد و گوشت خوك مىخوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آيين حق است! عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست، پس پدرش كه بوده است؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟
گفتند آرى. فرمود: آيا اينطور نيست كه خداى ما به هر چيزى، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست، گفتند: آرى، همين طور است، فرمود:
آيا عيسى اين اوصاف را داشت، گفتند: نه. فرمود: آيا چنين نيست كه عيسى را مادرش مانند ساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ و عيسى پس از ولادت، چون اطفال ديگر غذا مىخورد! گفتند:
آرى چنين بود. فرمود: پس چگونه عيسى پسر خداست با اين كه هيچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟! سخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام، هشتاد و چند آيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامههاى اسلام نازل گرديد.
یا حق !
امیرحسین
12-12-2010, 09:22 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
تفسير:
باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مىكنيم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره بقره، توضيحات لازم گفته شد كه نيازى به تكرار آن نيست.
(آيه 2)- در اين آيه مىفرمايد: «خداوند تنها معبود يگانه يكتاى جاويدان و پايدار است كه همه چيز به وجود او بستگى دارد» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ).
- شرح و تفسير اين آيه در سوره بقره آيه 255 گذشت.
(آيه 3)- در اين آيه خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: خداوندى كه پاينده و قيوم است «قرآن را بر تو فرستاد كه با نشانههاى كتب آسمانى پيشين كاملا تطبيق مىكند همان خدايى كه تورات و انجيل را پيش از قرآن براى راهنمايى و هدايت بشر نازل كرد» (نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ).
(آيه 4)- سپس مىافزايد: «همچنين قرآن را كه حق را از باطل جدا مىسازد نازل كرد» (وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
سپس مىافزايد: بعد از اتمام حجت و نزول آيات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پيامبران، راهى جز مجازات نيست، و لذا در آيه مورد بحث به دنبال بحثى كه در باره حقانيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن مجيد گذشت مىفرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر شدند كيفر شديدى دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ).
و براى روشن ساختن اين كه، توانايى خداوند بر تحقق بخشيدن تهديداتش جاى ترديد نيست، مىافزايد: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ).
امیرحسین
12-12-2010, 09:22 AM
(آيه 5)- اين آيه در حقيقت، تكميل آيات قبل است، مىفرمايد: «هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمىماند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).
چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اين كه وجودش از هر نظر بىپايان و نامحدود است جايى از او خالى نيست و به ما از خود ما نزديكتر است، بنابراين در عين اين كه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد. و اين احاطه به معنى علم و آگاهى او بر همه چيز است.
(آيه 6)- سپس به گوشهاى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى از شاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره كرده است مىفرمايد: «او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آن گونه كه مىخواهد تصوير مىكند» (هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ). «آرى! هيچ معبودى جز آن خداوند توانا و حكيم نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
صورتبندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم نقشهاى بديع و عجيب و پى در پى، راستى شگفت آور است، مخصوصا با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسيت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مىبينيم معبودى جز او نيست به خاطر همين است، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمىباشد.
امیرحسین
12-12-2010, 09:24 AM
(آيه 7)
شأن نزول:
در حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: چند نفر از يهود به اتفاق «حىّ بن اخطب» و برادرش خدمت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاويز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مىباشد و به اين ترتيب خبر دادهاى كه، دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست!.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه كردهايد مگر در قرآن «المص و الر» و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمىكنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) سپس آيه مورد بحث نازل شد.
تفسير:
محكم و متشابه در قرآن- در آيات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطلب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است، نخست مىفرمايد: «او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات محكم (صريح و روشن) است كه اساس و شالوده اين كتاب است (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مىكند) و بخشى از آن متشابه است» آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر، در آغاز پيچيده بنظر مىرسد (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ).
اين آيات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين و فتنه گران لجوج را از هم جدا مىسازد، لذا به دنبال آن مىفرمايد: «اما كسانى كه در قلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مىكنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير (نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مىطلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند» (فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ).
سپس مىافزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات و متشابهات «مىگويند ما به همه آنها ايمان آوردهايم (چرا كه) همه از سوى پروردگار ما است» (يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا).
آرى! «جز صاحبان فكر و خردمندان، متذكر نمىشوند» (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
از آيه فوق چنين استفاده مىشود كه: آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چنان روشن است كه جاى هيچ گونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست، و آنها را «محكمات» گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا گفتگو در باره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب، و جهان رستاخيز و صفات خدا، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را «متشابهات» گويند.
افراد منحرف معمولا مىكوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى بر خلاف حق براى آنها درست كنند، تا در ميان مردم، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار اين آيات را مىدانند و براى مردم تشريح مىكنند.
البته آنها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر و ائمه هدى) از همه اسرار آن آگاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مىفهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مىفرستد.
(آيه 8)- رهايى از لغزشها! از آنجا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از كوره اين امتحان، سيه روى در آيند راسخون در علم و انديشمندان با ايمان، علاوه بر به كار گرفتن سرمايههاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مىبرند و اين آيه و آيه بعد كه از زبان راسخون در علم مىباشد روشنگر اين حقيقت است آنها مىگويند: «پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آن كه ما را هدايت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيرا تو بسيار بخشندهاى» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
امیرحسین
12-12-2010, 09:25 AM
(آيه 9)- و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤثرتر است، راسخون در علم، به ياد آن روز مىافتند، و مىگويند: «پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمىكند» (رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).
و به اين ترتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش مىگردد خود را بر كنار مىدارند و مىتوانند آيات خدا را آنچنانكه هست بفهمند!
(آيه 10)- در آيات گذشته وضع مؤمنان و غير مؤمنان در برابر آيات محكم و متشابه بيان شده بود، در ادامه اين بحث از وضع دردناك كافران در روز قيامت پرده بر مىدارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مىسازد، مىفرمايد:
«كسانى كه كافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خداوند بىنياز نمىكند (و در برابر عذاب الهى به آنان كمك نمىنمايد) و آنها آتشگيره دوزخند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).
امیرحسین
12-12-2010, 09:26 AM
(آيه 11)- سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، اين امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره كرده مىفرمايد: «وضع اينها همچون وضع آل فرعون و كسانى است كه قبل از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند (و به فزونى اموال و نفرات و فرزندان مغرور شدند) خداوند آنها را به كيفر گناهانشان گرفت و خداوند كيفرش شديد است» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
(آيه 12)
شأن نزول:
پس از جنگ «بدر» و پيروزى مسلمانان جمعى از يهود گفتند: آن پيامبر كه ما وصف او را در كتاب دينى خود (تورات) خواندهايم كه در جنگ مغلوب نمىشود همين پيغمبر است، بعضى ديگر گفتند: عجله و شتاب نكنيد تا نبرد ديگرى واقع شود، هنگامى كه جنگ احد پيش آمد و ظاهرا به شكست مسلمانان پايان يافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پيامبرى كه در كتاب ما بشارت به آن داده شده اين نيست در اين هنگام آيه نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها داد كه نتيجه را در پايان كار حساب كنيد و بدانيد همگى مغلوب خواهيد شد.
تفسير:
با توجه به شأن نزول فوق معلوم مىشود كفارى كه به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند انتظار شكست اسلام را داشتند، قرآن روى سخن را به پيامبر كرده، مىفرمايد: «به كافران بگو: به زودى مغلوب خواهيد شد (در اين دنيا خوار و بىمقدار و در قيامت) به سوى جهنم محشور و رانده خواهيد شد و چه بد جايگاهى است دوزخ» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ).
در قرآن مجيد اخبار غيبى فراوانى است كه از ادله عظمت و اعجاز قرآن مىباشد و يك نمونه آن آيه فوق است كه خداوند صريحا به پيامبر خود بشارت پيروزى بر همه دشمنان را مىدهد.
طولى نكشيد كه مضمون آيه، تحقق يافت، يهوديان مدينه (بنى قريظه و بنى نضير) در هم شكسته شدند و در غزوه خيبر مهمترين مركز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشركان نيز در فتح مكه براى هميشه مغلوب گشتند.
امیرحسین
12-12-2010, 09:27 AM
(آيه 13)
شأن نزول:
اين آيه گوشهاى از ماجراى بدر را بازگو مىكند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نفر بود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها از انصار بودند پرچم مهاجران به دست على عليه السّلام و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود آنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشير در اين نبرد شركت كرده بودند با اين كه سپاه دشمن بيش از هزار نفر با اسلحه و تجهيزات كافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پيروزى كامل به مدينه مراجعت كردند.
تفسير:
اين آيه در حقيقت بيان نمونهاى است از آنچه در آيات قبل گذشت و به كافران هشدار مىدهد كه به اموال و ثروت و كثرت نفرات مغرور نشوند كه سودى به حالشان ندارد يك شاهد زنده اين موضوع جنگ بدر است، مىفرمايد:
«در آن دو جمعيت (كه در ميدان جنگ بدر) با هم رو برو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود» (قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا).
«يك گروه در راه خدا نبرد مىكرد و گروه ديگر كافر بود» و در راه شيطان و بت (فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى كافِرَةٌ).
سپس مىافزايد: «آنها (مشركان) اين گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مشاهده مىكردند» (يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ).
خدا مىخواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان كم جلوه كند تا با غرور و غفلت وارد جنگ شوند- چنانچه در آيه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است- و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه كند تا وحشت و اضطراب، آنها را فرا گيرد و منتهى به شكست آنان گردد ولى به عكس خداوند عدد دشمنان را در نظر مسلمانان، كم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحيه آنها بيفزايد.
سپس مىافزايد: «خداوند هر كس را بخواهد با يارى خود تقويت مىكند» (وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ). در پايان آيه مىفرمايد: «در اين عبرتى است براى صاحبان چشم و بينش» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).
آرى! آنها كه چشم بصيرت دارند، و حقيقت را آنچنان كه هست مىبينند از اين پيروزى همه جانبه افراد با ايمان درس عبرت مىگيرند و مىدانند سرمايه اصلى پيروزى ايمان است و ايمان.
امیرحسین
12-12-2010, 09:28 AM
(آيه 14)- در آيات گذشته سخن از كسانى بود كه تكيه بر اموال و فرزندانشان در زندگى دنيا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بىنياز دانستند، اين آيه در حقيقت تكميلى است بر آن سخن، مىفرمايد: «امور مورد علاقه، از جمله زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهار پايان و زراعت و كشاورزى در نظر مردم جلوه داده شده است» تا به وسيله آن آزمايش شوند (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).
در تفسير آيه آنچه صحيح بنظر مىرسد اين است كه زينتدهنده خداوند است زيرا اوست كه عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمى ايجاد كرده تا او را آزمايش كند و در مسير تكامل و تربيت به پيش ببرد.
«ولى اينها سرمايههاى زندگى دنيا است، (و هرگز نبايد هدف اصلى انسان را تشكيل دهد) و سر انجام نيك (و زندگى جاويدان) نزد خداست» (ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ).
درست است كه بدون اين وسايل، نمىتوان زندگى كرد، و حتى پيمودن راه معنويت و سعادت نيز بدون وسايل مادى غير ممكن است اما استفاده كردن از آنها در اين مسير مطلبى است، و دلبستگى فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهايى بودن مطلب ديگر- دقت كنيد.
امیرحسین
12-12-2010, 09:28 AM
(آيه 15)- با توجه به آنچه در آيه قبل در باره اشياء مورد علاقه انسان در زندگى مادى دنيا آمده بود در اينجا در يك مقايسه، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تكامل انسان كرده مىفرمايد:
«بگو: آيا شما را از چيزى آگاه كنم كه از اين (سرمايههاى مادى) بهتر است» (قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ).
سپس به شرح آن پرداخته مىافزايد: «براى كسانى كه تقوا پيشه كردهاند در نزد پروردگارشان باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاكيزه و (از همه بالاتر) خوشنودى خداوند نصيب آنها مىشود، و خدا به بندگان بينا است» (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
قرآن مجيد در اين آيه، به افراد با ايمان اعلام مىكند كه اگر به زندگى حلال دنيا قناعت كنند و از لذات نامشروع و هوسهاى سركش و ظلم و ستم به ديگران بپرهيزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى كه از هر گونه عيب و نقص پاك و پاكيزه است نصيب آنها خواهد كرد.
امیرحسین
12-12-2010, 09:32 AM
(آيه 16)- در اين آيه به معرفى بندگان پرهيزكار كه در آيه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مىشمرد.
1- نخست اين كه: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خويشند و ايمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همين دليل در برابر اعمال خويش به شدت احساس مسؤوليت مىكنند، مىفرمايد: «همان كسانى كه مىگويند پروردگارا! ما ايمان آوردهايم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
(آیه17) - 2- «آنها كه صبر و استقامت دارند» (الصَّابِرِينَ).
و در برابر حوادث سخت كه در مسير اطاعت پروردگار پيش مىآيد، و همچنين در برابر گناهان و به هنگام پيش آمدن شدايد و گرفتاريهاى فردى و اجتماعى، شكيبايى و ايستادگى به خرج مىدهند.
3- «آنها كه راستگو و درستكردارند» و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مىكنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خيانت دورند (وَ الصَّادِقِينَ).
4- «آنها كه خاضع و فروتن هستند» و در طريق بندگى و عبوديت خدا بر اين كار مداومت دارند (وَ الْقانِتِينَ).
5- «آنها كه در راه خدا انفاق مىكنند» نه تنها از اموال، بلكه از تمام مواهب مادى و معنوى كه در اختيار دارند به نيازمندان مىبخشند (وَ الْمُنْفِقِينَ).
6- «و آنها كه سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مىكنند» (وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ).
در آن هنگام كه چشمهاى غافلان و بىخبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرو نشسته و به همين دليل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصيل در قلب مردان خدا زنده مىشود به پا مىخيزند و در پيشگاه با عظمتش سجده مىكنند و از گناهان خود آمرزش مىطلبند و محو انوار جلال كبريايى او مىشوند.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مىخوانيم كه فرمود: «هر كس در نماز وتر (آخرين ركعت نماز شب) هفتاد بار بگويد (استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه) و تا يك سال اين عمل را ادامه دهد خداوند او را از استغفار كنندگان در سحر «وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» قرار مىدهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مىسازد».
امیرحسین
12-12-2010, 09:38 AM
(آيه 18)- به دنبال بحثى كه در باره مؤمنان راستين در آيات قبل آمده بود در اين آيه اشاره به گوشهاى از دلايل توحيد و خداشناسى و بيان روشنى اين راه پرداخته مىگويد: «خداوند (با ايجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مىدهد كه معبودى جز او نيست» (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و نيز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر كدام به گونهاى و با استناد به دليل و آيهاى) به اين امر گواهى مىدهند» (وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
«اين در حالى است كه خداوند قيام به عدالت در جهان هستى فرموده» كه اين عدالت نيز نشانه بارز وجود اوست (قائِماً بِالْقِسْطِ).
آرى! با اين اوصاف كه گفته شد «هيچ معبودى جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
بنابراين شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شويد و نغمه توحيد سر دهيد.
اين آيه از آياتى است كه همواره مورد توجه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بوده و كرارا در مواقع مختلف آن را تلاوت مىفرمود. زبير بن عوام مىگويد: «شب عرفه در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم، شنيدم كه مكررا اين آيه را مىخواند».
(آيه 19)- روح دين همان تسليم در برابر حق است! بعد از بيان يگانگى معبود به يگانگى دين پرداخته مىفرمايد: «دين در نزد خدا، اسلام است» (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).
يعنى آيين حقيقى در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان اوست، و در واقع روح دين در هر عصر و زمان چيزى جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود.
سپس به بيان سر چشمه اختلافهاى مذهبى كه على رغم وحدت حقيقى دين الهى به وجود آمده مىپردازد و مىفرمايد: «آنها كه كتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه آگاهى و علم به سراغشان آمد و اين اختلاف به خاطر ظلم و ستم در ميان آنها بود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).
بنابراين ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانيا انگيزهاى جز طغيان و ظلم و حسد نداشت.
مثلا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله علاوه بر معجزات آشكار، از جمله قرآن مجيد و دلايل روشنى كه در متن اين آيين آمده، اوصاف و مشخصاتش در كتب آسمانى پيشين كه بخشهايى از آن در دست يهود و نصارى وجود داشت بيان شده بود و به همين دليل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظهورش را با شوق و تأكيد فراوان مىدادند، اما همين كه مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مىديدند از روى طغيان و ظلم و حسد همه را ناديده گرفتند.
به همين دليل در پايان آيه سرنوشت آنها و امثال آنها را بيان كرده مىگويد: «هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا حساب او را مىرسد زيرا) خداوند حسابش سريع است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
آرى! كسانى كه آيات الهى را بازيچه هوسهاى خود قرار دهند، نتيجه كار خود را در دنيا و آخرت مىبينند.
امیرحسین
12-12-2010, 09:39 AM
(آيه 20)- به دنبال بيان سر چشمه اختلافات دينى به گوشهاى از اين اختلاف كه همان بحث و جدال يهود و نصارى، با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اين آيه اشاره مىكند مىفرمايد: «اگر با تو، به گفتگو و ستيز برخيزند (با آنها) مجادله نكن و بگو: من و پيروانم در برابر خداوند، تسليم شدهايم» (فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).
خداوند در اين آيه به پيامبرش دستور مىدهد كه از بحث و مجادله با آنها دورى كن و به جاى آن براى راهنمايى و قطع مخاصمه «بگو: به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصارى) و همچنين درس نخواندهها (مشركان) آيا شما هم (همچون من كه تسليم فرمان حقم) تسليم شدهايد»؟ (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ).
«اگر براستى تسليم شوند هدايت يافتهاند، و اگر روى گردان شوند و سرپيچى كنند بر تو ابلاغ (رسالت) است» و تو مسؤول اعمال آنها نيستى (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ).
بديهى است منظور تسليم زبانى و ادعايى نيست، بلكه منظور تسليم حقيقى و عملى در برابر حق است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند به اعمال و افكار بندگان خود بيناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
از اين آيه به خوبى روشن مىشود كه روش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هرگز تحميل فكر و عقيده نبوده است. بلكه كوشش و مجاهدت داشته كه حقايق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وا مىگذاشته كه خودشان تصميم لازم را در پيروى از حق بگيرند.
امیرحسین
12-15-2010, 03:06 PM
(آيه 21)- در تعقيب آيه قبل كه بطور ضمنى نشان مىداد يهود و نصارى و مشركانى كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و ستيز برخاسته بودند تسليم حق نبودند در اين آيه به بعضى از نشانههاى اين مسأله اشاره مىكند مىفرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر مىشوند، و پيامبران را به ناحق مىكشند و (همچنين) كسانى را از مردم كه امر به عدل و داد مىكنند به قتل مىرسانند، آنها را به مجازات دردناك (الهى) بشارت بده» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
در اين آيه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده كه ثابت مىكند آنها تسليم فرمان حق نيستند، بلكه صداى حق گويان را در گلو خفه مىكنند.
(آيه 22)- در آيه قبل به يك كيفر آنها (عذاب اليم) اشاره شد، و در اين آيه به دو كيفر ديگر آنها اشاره مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه اعمال نيكشان در دنيا و آخرت نابود گشته» و اگر اعمال نيكى انجام دادهاند تحت تأثير گناهان بزرگ آنان اثر خود را از دست داده است. (أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
ديگر اين كه «آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هيچ يار و ياور (و شفاعت كنندهاى) ندارند» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
امیرحسین
12-15-2010, 03:08 PM
(آيه 23)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله زن و مردى از يهود مرتكب زناى محصنه شدند با اين كه در تورات دستور مجازات سنگباران در باره اين چنين اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودند بزرگان يهود از اجراى اين دستور در مورد آنها سر باز زدند و پيشنهاد شد كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مراجعه كرده داورى طلبند.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: همين تورات فعلى ميان من و شما داورى مىكند آنها پذيرفتند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد قسمتى از تورات را كه آيه «رجم» (سنگباران) در آن بود پيش روى دانشمند يهود «ابن صوريا» بگذارند. او كه قبلا از جريان آگاه شده بود هنگامى كه به اين آيه رسيد دست روى آن گذاشت و جملههاى بعد را خواند «عبد اللّه بن سلام» كه نخست از دانشمندان يهود بود و سپس اسلام اختيار كرده بود فورا متوجه پردهپوشى «ابن صوريا» شد و برخاست و دست او را از روى اين جمله برداشت و آن را از متن تورات قرائت كرد، سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد مجازات مزبور طبق آيين آنها در مورد اين دو مجرم اجرا شود. جمعى از يهود خشمناك شدند و اين آيه در باره وضع آنها نازل گرديد.
تفسير:
به دنبال آيات گذشته كه سخن از محاجّه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل كتاب به ميان آورد، در اينجا روشن مىسازد كه آنها تسليم پيشنهادهاى منطقى نبودند و انگيزههاى اين عمل و نتايج آن را نيز بازگو مىكند.
آيه نخست مىفرمايد: «آيا مشاهده نكردى كسانى را كه بهرهاى از كتاب آسمانى داشتند و دعوت به سوى كتاب الهى شدند تا در ميان آنها داورى كند ولى عدهاى از آنها روى گرداندند و از قبول حق اعراض نمودند» اين در حالى بود كه كتاب آسمانى آنها حكم الهى را بازگو كرده بود و آنها از آن آگاهى داشتند. (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
از جمله «اوتوا نصيبا من الكتاب» بر مىآيد كه تورات و انجيلى كه در دست يهود و نصارى در آن عصر بود، تنها قسمتى از آن بود و احتمالا قسمت بيشتر از اين دو كتاب آسمانى، از ميان رفته يا تحريف شده بود.
آرى! آنها به همان حكم موجود در كتاب مذهبى خويش نيز گردن ننهادند و با بهانهجويى و مطالب بىاساس از اجراى حدود الهى سرپيچى كردند.
امیرحسین
12-15-2010, 03:08 PM
(آيه 24)- در اين آيه دليل مخالفت و سرپيچى آنها را شرح مىدهد كه آنها بر اساس يك فكر باطل معتقد بودند از نژاد ممتازى هستند (همان گونه كه امروز نيز چنين فكر مىكنند) به همين دليل براى خود مصونيتى در مقابل مجازات الهى قائل بودند. لذا قرآن مىگويد: اين اعمال و رفتار به خاطر آن است كه «گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمىرسد» و اگر مجازاتى داشته باشيم بسيار محدود است (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
سپس مىافزايد: آنها اين امتيازات دروغين را به خدا نسبت مىدادند «و اين افتراء و دروغى را كه به خدا بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود» (وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
(آيه 25)- در اين آيه، خط بطلان بر تمام اين ادعاهاى واهى و خيالات باطل مىكشد و مىگويد: «پس چگونه خواهد بود هنگامى كه آنها را در روزى كه در آن شكى نيست جمع كنيم، و به هر كس آنچه را به دست آورده، داده شود و به آنها ستم نخواهد شد» (فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
آرى! در آن روز همه در دادگاه عدل الهى حاضر خواهند شد، و هر كس نتيجه كشته خود را درو مىكند، و آن روز است كه مىفهمند هيچ امتيازى بر ديگران ندارند.
امیرحسین
12-15-2010, 03:08 PM
(آيه 26)
شأن نزول:
هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مكه را فتح نمود، به مسلمانان نويد داد كه به زودى كشور ايران و روم نيز زير پرچم اسلام قرار خواهد گرفت، منافقان كه دلهايشان به نور ايمان روشن نشده بود و روح اسلام را درك نكرده بودند، اين مطلب را اغراق آميز تلقى كرده و با تعجب گفتند: محمد صلّى اللّه عليه و آله به مدينه و مكه قانع نيست و طمع در فتح ايران و روم دارد، در اين هنگام آيه نازل شد.
تفسير:
همه چيز به دست اوست- در آيات قبل سخن از امتيازاتى بود كه اهل كتاب (يهود و نصارى) براى خود قائل بودند و خود را از خاصّان خداوند مىپنداشتند، خداوند در اين آيه و آيه بعد ادعاى باطل آنان را با اين بيان جالب، رد مىكند مىفرمايد: «بگو: بار الها! مالك ملكها تويى، تو هستى كه به هر كس بخواهى و شايسته بدانى حكومت مىبخشى و از هر كس بخواهى حكومت را جدا مىسازى» (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ).
«هر كس را بخواهى بر تخت عزت مىنشانى، و هر كس را اراده كنى بر خاك مذلت قرار مىدهى» (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).
و در يك جمله «كليد تمام خوبيها به دست تواناى توست، زيرا تو به هر چيز توانايى» (بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
ناگفته پيداست كه منظور از اراده و مشيت الهى در اين آيه اين نيست كه بدون حساب و بىدليل چيزى را به كسى مىبخشد و يا از او مىگيرد بلكه مشيت او از روى حكمت و مراعات نظام و مصلحت و حكمت جهان آفرينش و عالم انسانيت است و گاه اين حكومتها به خاطر شايستگيها است، و گاه حكومت ظالمان هماهنگ ناشايستگى امتهاست.
خلاصه اينكه خواست خداوند همان است كه در عالم اسباب آفريده تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده كنيم.
امیرحسین
12-15-2010, 03:09 PM
(آيه 27)- در اين آيه براى تكميل معنى فوق و نشان دادن حاكميت خداوند بر تمام عالم هستى مىافزايد: «شب را در روز داخل مىكنى و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج مىسازى و مرده را از زنده، و به هر كس اراده كنى بدون حساب روزى مىبخشى» (تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
و اينها نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.
منظور از دخول شب در روز و روز در شب همان تغيير محسوسى است كه در شب و روز در طول سال مشاهده مىكنيم، اين تغيير بر اثر انحراف محور كره زمين نسبت به مدار آن كه كمى بيش از 23 درجه است، و تفاوت زاويه تابش خورشيد مىباشد و اين تدريجى بودن تغيير شب و روز آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات كره زمين دارد زيرا پرورش گياهان و بسيارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدريجى آفتاب صورت مىگيرد.
منظور از بيرون آوردن «زنده» از «مرده» همان پيدايش حيات از موجودات بىجان است، زيرا مىدانيم آن روز كه زمين آماده پذيرش حيات شد موجودات زنده از مواد بىجان به وجود آمدند، از اين گذشته دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بىجان، جزو سلولها شده، تبديل به موجودات زنده مىگردند.
پيدايش مردگان از موجودات زنده، نيز دائما در مقابل چشم ما مجسم است.
امیرحسین
12-15-2010, 03:09 PM
(آيه 28)- پيوند با بيگانگان ممنوع! در آيات گذشته سخن از اين بود كه عزت و ذلت و تمام خيرات به دست خداست و در اين آيه به همين مناسبت مؤمنان را از دوستى با كافران شديدا نهى مىكند، مىفرمايد: «افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان (يعنى) كافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب كنند» (لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
«و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست» و رابطه خود را بكلى از پروردگارش گسسته است (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ).
اين آيه در واقع يك درس مهم سياسى- اجتماعى به مسلمانان مىدهد كه بيگانگان را به عنوان دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند.
سپس به عنوان يك استثنا از اين قانون كلى مىفرمايد: «مگر اين كه از آنها بپرهيزيد و تقيه كنيد» (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً).
همان تقيهاى كه براى حفظ نيروها و جلوگيرى از هدر رفتن قوا و امكانات و سر انجام پيروزى بر دشمن است.
مسأله تقيه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است.
و در پايان آيه، هشدارى به همه مسلمانان داده مىفرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مىدارد، و بازگشت (همه شما) به سوى خداست» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).
دو جمله فوق بر مسأله تحريم دوستى با دشمنان خدا تأكيد مىكند، از يك سو مىگويد از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهيزيد، و از سوى ديگر مىفرمايد: «اگر مخالفت كنيد بازگشت همه شما به سوى اوست و نتيجه اعمال خود را خواهيد گرفت».
امیرحسین
12-15-2010, 03:10 PM
(آيه 29)- در آيه قبل، دوستى و همكارى با كافران و دشمنان خدا شديدا مورد نهى واقع شده، در اين آيه به كسانى كه ممكن است از حكم تقيه سوء استفاده كنند، هشدار داده مىفرمايد: «بگو: اگر آنچه را در سينههاى شماست، پنهان سازيد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مىداند» (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).
نه تنها اسرار درون شما را مىداند بلكه «آنچه را كه در آسمانها و آنچه را در زمين است (نيز) مىداند (و علاوه بر اين آگاهى وسيع) خداوند بر هر چيزى تواناست» (وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 30)- اين آيه تكميلى است بر آنچه در آيه قبل آمد، و از حضور اعمال نيك و بد در قيامت پرده بر مىدارد، مىفرمايد: «به ياد آوريد روزى را كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مىبيند و همچنين آنچه را از كار بد، انجام داده است» (يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ).
«در حالى كه دوست مىدارد ميان او و آن اعمال بد فاصله زمانى زيادى باشد» (تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً).
در پايان آيه، باز براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خويش بر حذر مىدارد و در عين حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).
در واقع اين جمله معجونى است از بيم و اميد، از يك سو اعلام خطر مىكند و هشدار مىدهد، از سوى ديگر بندگان را به لطفش اميدوار مىسازد تا تعادلى ميان خوف و رجا كه عامل مهم تربيت انسان است برقرار شود.
امیرحسین
12-15-2010, 03:11 PM
(آيه 31)
شأن نزول:
جمعى در حضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله ادعاى محبت پروردگار كردند، در حالى كه «عمل» به برنامههاى الهى در آنها كمتر ديده مىشد، اين آيه و آيه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
محبت واقعى- اين آيه مفهوم دوستى واقعى را تبيين مىكند، نخست مىفرمايد: «بگو: اگر خدا را دوست مىداريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد كه خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
يعنى محبت يك علاقه قلبى ضعيف و خالى از هر گونه اثر نيست، بلكه بايد آثار آن، در عمل انسان منعكس باشد.
اين آيه نه تنها به مدعيان محبت پروردگار در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پاسخ مىگويد، بلكه يك اصل كلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است آنها كه شب و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيكان مىزنند اما در عمل، كمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند.
(آيه 32)- در اين آيه بحث را ادامه داده مىفرمايد: «بگو: اطاعت كنيد خدا و فرستاده او را» (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).
بنابراين، چون شما مدعى محبت او هستيد بايد با اطاعت از فرمان او و پيامبرش اين محبت را عملا اثبات كنيد.
سپس مىافزايد: «اگر آنها سرپيچى كنند، خداوند كافران را دوست ندارد» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ).
سرپيچى آنها نشان مىدهد كه محبت خدا را ندارند. بنابراين، خدا هم آنها را دوست ندارد زيرا محبت يكطرفه بىمعنى است.
امیرحسین
12-15-2010, 03:11 PM
(آيه 33)- اين آيه سرآغازى است براى بيان سرگذشت مريم و اشارهاى به مقامات اجداد او و نمونه بارزى است از محبت واقعى به پروردگار و ظهور آثار اين محبت در عمل، كه در آيات گذشته به آن اشاره شده بود، نخست مىفرمايد:
«خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر عالميان برگزيد» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ).
ممكن است اين گزينش، تكوينى باشد و يا تشريعى، به اين معنى كه خداوند آفرينش آنها را از آغاز، آفرينش ممتازى قرار داد، هر چند با داشتن آفرينش ممتاز با اراده و اختيار خود راه حق را پيمودند، سپس به خاطر اطاعت فرمان خدا و كوشش در راه هدايت انسانها، امتيازهاى جديدى كسب كردند كه با امتياز ذاتى آنها آميخته شد.
(آيه 34)- در اين آيه مىافزايد: «آنها فرزندان و دودمانى بودند كه بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند» (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ).
اين برگزيدگان الهى از نظر اسلام و پاكى و تقوا و مجاهده براى راهنمايى بشر همانند يكديگر بودند.
و در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مىكند كه خداوند مراقب كوششها و تلاشهاى آنها بوده، و سخنانشان را شنيده است و از اعمالشان آگاه است مىفرمايد: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
در آيات فوق علاوه بر آدم، به تمام پيامبران اولوا العزم اشاره شده است. نام نوح صريحا آمده، و آل ابراهيم هم خود او و هم موسى و عيسى و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را شامل مىشود.
امیرحسین
12-15-2010, 03:12 PM
(آيه 35)- به دنبال اشارهاى كه به عظمت آل عمران در آيات قبل آمده بود در اينجا، سخن از عمران و دخترش مريم به ميان مىآورد و بطور فشرده چگونگى تولد و پرورش و بعضى از حوادث مهم زندگى اين بانوى بزرگ را بيان مىكند.
از بعضى روايات استفاده مىشود كه خداوند به عمران وحى فرستاده بود كه پسرى به او خواهد داد كه به عنوان پيامبر به سوى بنى اسرائيل فرستاده مىشود. او اين جريان را با همسر خود «حنّه» در ميان گذاشت لذا هنگامى كه او باردار شد تصور كرد فرزند مزبور همان است كه در رحم دارد بىخبر از اين كه كسى كه در رحم اوست مادر آن فرزند (مريم) مىباشد و به همين دليل نذر كرد كه پسر را خدمتگزار خانه خدا «بيت المقدس» نمايد، اما به هنگام تولد مشاهده كرد كه دختر است.
در اين آيه مىفرمايد: به ياد آريد «هنگامى را كه همسر عمران گفت:
خداوندا! آنچه را در رحم دارم براى تو نذر كردم كه محرّر (و آزاد براى خدمت خانه تو) باشد آن را از من بپذير كه تو شنوا و دانايى» (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
(آيه 36)- سپس مىافزايد: «هنگامى كه فرزند خود را به دنيا آورد (او را دختر يافت) گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم» (فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى). «البته خدا از آنچه او به دنيا آورده بود آگاهتر بود» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ). سپس افزود: «تو مىدانى كه دختر و پسر (براى هدفى كه من نذر كردهام) يكسان نيستند» (وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى).
دختر، پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمىتواند در مسجد بماند، به علاوه نيروى جسمى آنها يكسان نيست و نيز مسائل مربوط به حجاب و باردارى و وضع حمل، ادامه اين خدمت را براى دختر مشكل مىسازد و لذا هميشه پسران را نذر مىكردند.
سپس افزود: «من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسههاى) شيطان رجيم و رانده شده (از درگاه خدا) در پناه تو قرار مىدهم» (وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ).
مريم در لغت، زن عبادتكار و خدمتگزار است و از آنجا كه اين نامگذارى به وسيله مادرش بعد از وضع حمل انجام شد، نهايت عشق و علاقه اين مادر با ايمان را براى وقف فرزندش در مسير بندگى و عبادت خدا نشان مىدهد.
امیرحسین
12-15-2010, 03:13 PM
(آيه 37)- اين آيه ادامه بحث آيه قبل در باره سرگذشت مريم است، مىفرمايد: «پروردگارش او را به طرز نيكويى پذيرفت و بطور شايستهاى (گياه وجود) او را رويانيد و پرورش داد» (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً).
جمله اخير اشاره به نكته لطيفى دارد و آن اينكه كار خداوند، انبات و رويانيدن است يعنى همان گونه كه در درون بذر گلها و گياهان استعدادهايى نهفته است، در درون وجود آدمى و اعماق روح و فطرت او نيز همه گونه استعدادهاى عالى نهفته شده است كه اگر انسان خود را تحت تربيت مربيان الهى كه باغبانهاى باغستان جهان انسانيتند قرار دهد، به سرعت پرورش مىيابد و آن استعدادهاى خداداد آشكار مىشود.
سپس مىافزايد: «خداوند زكريا را سرپرست و كفيل او قرار داد» (وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا).
هر چه بر سن مريم افزوده مىشد، آثار عظمت و جلال در وى نمايانتر مىگشت و به جايى رسيد كه قرآن در ادامه اين آيه در باره او مىگويد: «هر زمان زكريا وارد محراب او مىشد غذاى جالب خاصى نزد او مىيافت» (كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً).
زكريا از روى تعجب، روزى «به او گفت اين غذا را از كجا آوردى»! (قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا).
مريم در جواب «گفت: اين از طرف خداست و اوست كه هر كس را بخواهد بىحساب روزى مىدهد» (قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
از روايات متعددى استفاده مىشود كه آن غذا يك نوع ميوه بهشتى بوده كه در غير فصل، در كنار محراب مريم به فرمان پروردگار حاضر مىشده است و اين موضوع جاى تعجب نيست كه خدا از بنده پرهيزگارش اين چنين پذيرايى كند!
امیرحسین
12-15-2010, 03:13 PM
(آيه 38)- از اين به بعد گوشهاى از زندگى پيامبر الهى، زكريا را در ارتباط با داستان مريم بيان مىكند.
همسر زكريا و مادر مريم خواهر يكديگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا و عقيم بودند. با اين كه ساليان درازى از عمر زكريا و همسرش گذشته و از نظر معيارهاى طبيعى بسيار بعيد به نظر مىرسيد كه صاحب فرزندى شود، با ايمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود ميوههاى تازه در غير فصل، قلب او لبريز از اميد گشت كه شايد در فصل پيرى، ميوه فرزند بر شاخسار وجودش آشكار شود، به همين دليل هنگامى كه مشغول نيايش بود از خداوند تقاضاى فرزند كرد، آن گونه كه قرآن در اين آيه مىگويد: «در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را خواند و گفت:
پروردگارا! فرزند پاكيزهاى از سوى خودت به من (نيز) عطا فرما كه تو دعا را مىشنوى» و اجابت مىكنى (هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ).
(آيه 39)- «در اين موقع فرشتگان به هنگامى كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود، وى را صدا زدند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مىدهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت مسيح) را تصديق مىكند و آقا و رهبر خواهد بود، از هوى و هوس بر كنار و پيامبرى از صالحان است» (فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ).
نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسيله فرشتگان خبر داد، بلكه پنج وصف از اوصاف اين فرزند پاكيزه را بيان داشت.
امیرحسین
12-15-2010, 03:14 PM
(آيه 40)- زكريا از شنيدن اين بشارت، غرق شادى و سرور شد و در عين حال نتوانست شگفتى خود را از چنين موضوعى پنهان كند، «عرض كرد پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده و همسرم ناز است» (قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ).
در اينجا خداوند به او پاسخ داد و «فرمود: اين گونه خداوند هر كارى را كه بخواهد انجام مىهد» (قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ).
و با اين پاسخ كوتاه كه تكيه بر نفوذ اراده و مشيت الهى داشت، زكريا قانع شد.
(آيه 41)- در اينجا زكريا تقاضاى نشانهاى بر اين بشارت مىكند، تا قلبش مالامال از اطمينان شود همان گونه كه ابراهيم خليل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بيشتر قلب مىنمود زكريا عرضه داشت: «پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً).
در پاسخ خداوند به او «گفت: نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز سخن نخواهى گفت» و زبان تو بدون هيچ عيب و علت براى گفتگوى با مردم از كار مىافتد (قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً).
«ولى پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت) بسيار ياد كن و هنگام شب و صبحگاهان او را تسبيح گوى» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ).
به اين ترتيب خداوند درخواست زكريا را پذيرفت و سه شبانهروز زبان او بدون هيچ عامل طبيعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى كه به ذكر خدا مترنم بود، اين وضع عجيب نشانهاى از قدرت پروردگار بر همه چيز بود، خدايى كه مىتواند زبان بسته را به هنگام ذكرش بگشايد، قادر است از رحم عقيم و بسته، فرزندى با ايمان كه مظهر ياد پروردگار باشد به وجود آورد.
امیرحسین
12-15-2010, 03:14 PM
(آيه 42)- قرآن بار ديگر به داستان مريم باز مىگردد، و از دوران شكوفايى او سخن مىگويد و مقامات والاى او را برمىشمرد.
نخست از گفتگوى فرشتگان با مريم، بحث مىكند، مىفرمايد: به ياد آور «هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است» (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ).
و اين برگزيدگى و برترى مريم بر تمام زنان جهان، نبود جز در سايه تقوا و پرهيزگارى آرى او برگزيده شده تا پيامبرى همچون عيساى مسيح به دنيا آورد.
(آيه 43)- در اين آيه سخن از خطاب ديگرى از فرشتگان به مريم است، مىگويند: «اى مريم! (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ) براى پروردگارت سجده كن و همراه ركوع كنندگان ركوع نما» (يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ).
(آيه 44)- اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از داستان مريم مىكند و مىگويد:
«آنچه را در باره سرگذشت مريم و زكريا براى تو بيان كرديم از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مىكنيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ).
زيرا اين داستانها به اين صورت (صحيح و خالى از هر گونه خرافه) در هيچ يك از كتب پيشين كه تحريف يافته است، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است.
سپس در ادامه اين سخن مىگويد: «در آن هنگام كه آنها قلمهاى خود را براى (قرعه كشى و) تعيين سرپرستى مريم در آب مىافكندند، تو حاضر نبودى و نيز به هنگامى كه (علماى بنى اسرائيل براى كسب افتخار سرپرستى او) با هم كشمكش داشتند حضور نداشتى» و ما همه اينها را از طريق وحى به تو گفتيم (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ).
از اين آيه و آياتى كه در سوره صافات در باره يونس آمده استفاده مىشود كه براى حل مشكل و يا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى كه كار به بن بست كامل مىرسد و هيچ راهى براى پايان دادن به نزاع ديده نمىشود مىتوان از «قرعه» استمداد جست.
امیرحسین
12-15-2010, 03:14 PM
(آيه 45)- از اين آيه به بعد به بخش ديگرى از زندگى مريم يعنى جريان تولد فرزندش حضرت مسيح (ع) مىپردازد، نخست مىفرمايد: «به ياد آور: هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمهاى (وجود با عظمتى) از سوى خودش بشارت مىدهد كه نامش مسيح، عيسى (ع) پسر مريم است» (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).
«در حالى كه هم در اين جهان و هم در جهان ديگر، آبرومند و با شخصيت و از مقربان (درگاه خدا) خواهد بود» (وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ).
(آيه 46)- در اين آيه به يكى از فضايل و معجزات حضرت مسيح (ع) اشاره مىكند مىگويد: «او با مردم در گهواره، و در حال كهولت (ميانسال شدن) سخن خواهد گفت و او از صالحان است» (وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ).
ذكر «فى المهد» و «كهلا» ممكن است اشاره به اين باشد كه او در گهواره همان گونه سخن مىگفت كه در موقع رسيدن به كمال عمر، سخنانى سنجيده و پرمحتوا و حسابشده، نه سخنانى كودكانه!
(آيه 47)- باز در اين آيه داستان مريم ادامه مىيابد، او هنگامى كه بشارت تولد عيسى (ع) را شنيد، چنين «گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس نگرفته» و هرگز همسرى نداشتهام. (قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ).
ولى خداوند به اين شگفتى حضرت مريم پايان داد و «فرمود: اين گونه خدا هر چه را بخواهد مىآفريند» (قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ).
سپس براى تكميل اين سخن مىفرمايد: «هنگامى كه چيزى را مقرر كند (و فرمان وجود آن را صادر نمايد) تنها به آن مىگويد: موجود باش، آن نيز فورا موجود مىشود» (إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
(آيه 48)- به دنبال صفات چهارگانهاى كه در آيات قبل براى حضرت مسيح (ع) بيان شده بود (آبرومند در دنيا و آخرت بودن، از مقربان بودن، و سخن گفتن در گاهواره و از صالحان بودن) به دو وصف ديگر آن پيامبر بزرگ اشاره مىكند.
نخست مىفرمايد: «خداوند به او كتاب و دانش و تورات و انجيل مىآموزد» (وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ).
جمله فوق نخست به تعليم كتاب و حكمت بطور كلى اشاره مىكند و بعد دو مصداق روشن اين كتاب و حكمت، يعنى تورات و انجيل را بيان مىنمايد.
امیرحسین
12-15-2010, 03:16 PM
(آيه 49)- در اين آيه به معجزات حضرت مسيح اشاره كرده مىفرمايد:
«و (خداوند) او را رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل قرار مىدهد» (وَ رَسُولًا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ).
سپس مىافزايد: او مأمور بود به آنها بگويد: «من نشانهاى از سوى پروردگارتان براى شما آوردهام» (أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
نه يك نشانه بلكه نشانههاى متعدد! «من از گل چيزى به شكل پرنده مىسازم، سپس در آن مىدمم و به فرمان خدا پرندهاى مىگردد» (أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ).
سپس به بيان دومين معجزه يعنى درمان بيماريهاى صعب العلاج يا غير قابل علاج از طريق عادى پرداخته مىگويد: «من كور مادر زاد و مبتلا به برص (پيسى) را بهبودى مىبخشم» (وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ).
شك نيست كه اين موضوعات مخصوصا براى پزشكان و دانشمندان آن زمان معجزات غير قابل انكارى بوده است.
در سومين مرحله، اشاره به معجزه ديگرى مىكند و آن اين كه: «من مردگان را به فرمان خدا زنده مىكنم» (وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ).
چيزى كه در هر عصر و زمانى جزء معجزات و كارهاى خارق العاده است.
و در مرحله چهارم موضوعات خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مىكند، زيرا هر كس معمولا در زندگى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد كه ديگران از آن آگاه نيستند مسيح مىگويد: «من شما را از آنچه مىخوريد و در خانهها ذخيره مىكنيد خبر مىدهم» (وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ).
و در پايان به تمام اين چهار معجزه اشاره كرده مىگويد: «مسلما در اينها نشانهاى است براى شما اگر ايمان داشته باشيد» و در جستجوى حقيقت باشيد (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
از مفاد آيه فوق و آيات مشابه آن استفاده مىشود كه فرستادگان و اولياى خدا به اذن او مىتوانند به هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى حوادثى به وجود آورند و اين چيزى است بالاتر از ولايت تشريعى يعنى سرپرستى مردم كه نام آن ولايت تكوينى است.
امیرحسین
12-15-2010, 03:17 PM
(آيه 50)- اين آيه نيز ادامه سخنان حضرت مسيح است، و در واقع بخشى از اهداف بعثت خود را شرح مىدهد مىگويد: «من آمدهام تورات را تصديق كنم و مبانى و اصول آن را تحكيم بخشم» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ).
و نيز آمدهام تا پارهاى از چيزهايى كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما تحريم شده بود (مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پارهاى از
چربيهاى حيوانات و بعضى از پرندگان و ماهيها) بر شما حلال كنم» (وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ).
سپس مىافزايد: «من نشانهاى از سوى پروردگارتان براى شما آوردهام» (وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
و در پايان آيه چنين نتيجهگيرى مىكند: «بنابراين، از (مخالفت) خداوند بترسيد و مرا اطاعت كنيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
(آيه 51)- در اين آيه، از زبان حضرت مسيح براى رفع هر گونه ابهام و اشتباه و براى اين كه تولد استثنايى او را دستاويزى براى الوهيت او قرار ندهند چنين نقل مىكند: «مسلما خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش كنيد (نه من و نه چيز ديگر را) اين راه مستقيم است» راه توحيد و يكتاپرستى نه راه شرك و دوگانه و چندگانهپرستى (إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
در آيات ديگر قرآن نيز كرارا مىخوانيم كه حضرت مسيح (ع) روى مسأله عبوديت و بندگى خود در پيشگاه خدا، تكيه مىفرمود، و بر خلاف آنچه در انجيلهاى تحريف يافته كنونى كه از زبان مسيح (ع) نقل شده كه او غالبا كلمه پدر را در باره خدا به كار مىبرد قرآن مجيد كلمه «رب» (پروردگار) و مانند آن را از او نقل مىكند كه دليلى است بر نهايت توجه او نسبت به مبارزه با شرك، و يا دعوى الوهيت حضرت مسيح و لذا تا زمانى كه حضرت مسيح (ع) در ميان مردم بود هيچ كس جرأت پيدا نكرد او را يكى از خدايان معرفى كند بلكه به اعتراف محققان مسيحى مسأله تثليث و اعتقاد به خدايان سه گانه از قرن سوم ميلادى پيدا شد.
امیرحسین
12-18-2010, 01:40 PM
(آيه 52)- مطابق پيشگويى و بشارت موسى (ع)، جمعيت يهود قبل از آمدن عيسى (ع) منتظر ظهور او بودند اما هنگامى كه ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعى از منحرفان بنى اسرائيل به خطر افتاد، تنها گروه محدودى گرد مسيح (ع) را گرفتند آيه مىگويد: «هنگامى كه عيسى (ع) احساس كفر (و مخالفت) از آنها كرد، گفت: چه كسانى ياور من به سوى خدا (براى تبليغ آيين او) خواهند بود؟» (فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ).
در اينجا تنها گروه اندكى به اين دعوت پاسخ مثبت دادند، قرآن از اين افراد پاك به عنوان «حواريون» نام برده است «حواريون (شاگردان ويژه مسيح) گفتند: ما ياوران (آيين) خدا هستيم، به او ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما اسلام آورده و تسليم آيين حق شدهايم» (قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
حواريون براى اثبات اخلاص خود در پاسخ گفتند: ما ياوران خداييم و آيين او را يارى مىكنيم و نگفتند ما ياور توايم!
(آيه 53)- در اين آيه حملههايى نقل شده كه بيانگر نهايت توحيد و اخلاص حواريون است آنها ايمان خويش را به پيشگاه خداوند چنين عرضه داشتند و گفتند: «پروردگارا! ما به آنچه نازل كردهاى ايمان آورديم و از فرستاده (تو حضرت مسيح) پيروى
نموديم، پس ما را در زمره گواهان بنويس» (رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ).
(آيه 54)- پس از شرح ايمان حواريون، در اين آيه اشاره به نقشههاى شيطانى يهود كرده مىگويد: «آنها (يهود و ساير دشمنان مسيح براى نابودى او و آئينش) نقشه كشيدند و خداوند (براى حفظ او و آئينش) چارهجويى كرد، و خداوند بهترين چارهجويان است» (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).
بديهى است نقشههاى خدا بر نقشههاى همه پيشى مىگيرد، چرا كه آنها معلوماتى اندك و قدرتى محدود دارند و علم و قدرت خداوند بىپايان است.
امیرحسین
12-18-2010, 01:41 PM
(آيه 55)- اين آيه همچنان ادامه آيات مربوط به زندگى حضرت مسيح (ع) است. معروف در ميان مفسران اسلام، به استناد آيه 157 سوره نساء، اين است كه مسيح (ع) هرگز كشته نشد و خداوند او را به آسمان برد آيه مورد بحث ناظر به همين معنى است، مىفرمايد: به ياد آوريد! «هنگامى را كه خدا به عيسى گفت من تو را بر مىگيرم و به سوى خود بالا مىبرم» (إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ). سپس مىافزايد: «و تو را از كسانى كه كافر شدند پاك مىسازم» (وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).
منظور از اين پاكيزگى، يا نجات او از چنگال افراد پليد و بىايمان است و يا از تهمتهاى ناروا و توطئههاى ناجوانمردانه، كه در سايه پيروزى آيين او حاصل شد.
سپس مىافزايد: «ما پيروان تو را تا روز رستاخيز بر كافران برترى مىدهيم» (وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ).
اين آيه يكى از آيات اعجاز آميز و از پيشگوييها و اخبار غيبى قرآن است كه مىگويد پيروان مسيح همواره بر يهود كه مخالف مسيح بودند برترى خواهند داشت.
و در پايان آيه مىفرمايد: «سپس بازگشت همه شما به سوى من است، و من در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مىكنم» (ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
يعنى آنچه از پيروزيها گفته شد مربوط به اين جهان است محاكمه نهايى و گرفتن نتيجه اعمال چيزى است كه در آخرت خواهد آمد.
(آيه 56)- اين آيه و آيه بعد خطاب به حضرت مسيح (ع) است مىفرمايد:
بعد از آن كه مردم به سوى خدا باز گشتند و او در ميان آنان داورى كرد، صفوف از هم جدا مىشود «اما كسانى كه كافر شدند (و حق را شناختند و انكار كردند) آنها را مجازات شديدى در دنيا و آخرت خواهم كرد و ياورانى ندارند» (فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
امیرحسین
12-18-2010, 01:41 PM
(آيه 57)- سپس به گروه دوم اشاره كرده مىفرمايد: «اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنها را بطور كامل خواهد داد» (وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ). و باز تأكيد مىكند «خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ).
بنابراين، خدايى كه ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد كرد و اجر آنها را بطور كامل خواهد داد.
(آيه 58)- پس از شرح داستان مسيح (ع)، در اين آيه روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده مىگويد: «اينها را كه بر تو مىخوانيم از نشانههاى حقانيت تو و يادآورى حكيمانه است» كه به صورت آيات قرآن بر تو نازل گرديده و خالى از هر گونه باطل و خرافه است (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ).
اين در حالى است كه ديگران سرگذشت اين پيامبر بزرگ را به هزار گونه افسانه دروغين و خرافات و بدعتها آلودهاند.
امیرحسین
12-18-2010, 01:41 PM
(آيه 59)
شأن نزول:
قبلا گفتيم مقدار زيادى از آيات اين سوره در پاسخ گفتگوهاى مسيحيان نجران نازل شده است، آنها در يك هيأت شصت نفرى براى گفتگو با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مدينه وارد شده بودند. از جمله مسائلى كه در اين گفتگو مطرح شد اين بود كه آنها از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند ما را به چه چيز دعوت مىكنى، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به سوى خداوند يگانه و اين كه مسيح بندهاى از بندگان اوست و حالات بشرى داشت، آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى (ع) بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند آنها را دعوت به مباهله كرد.
تفسير:
آيه ناظر به كسانى است كه ولادت حضرت مسيح (ع) را بدون پدر، دليل بر فرزندى او نسبت به خدا، و يا الوهيتش مىگرفتند، آيه مىگويد: «مثل عيسى نزد خدا همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد، سپس به او فرمود:
موجود باش، او نيز بلافاصله موجود شد» (إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَه مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
بنابراين، اگر مسيح بدون پدر به دنيا آمد، جاى تعجب نيست، زيرا موضوع آدم (ع) از اين هم شگفتانگيزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنيا آمد، سپس به غافلان مىفهماند كه هر كارى در برابر اراده حق، سهل و آسان است تنها كافى است بفرمايد: موجود باش آن هم موجود مىشود!
امیرحسین
12-18-2010, 01:42 PM
(آيه 60)- در اين آيه براى تأكيد آنچه در آيات قبل آمد، مىفرمايد: «اينها را (كه در باره حضرت مسيح (ع) و چگونگى ولادت او و مقاماتش) بر تو مىخوانيم حقى است از سوى پروردگارت، و چون حق است، هرگز از ترديد كنندگان در آن مباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ).
(آيه 61)
شأن نزول:
اين آيه و دو آيه قبل از آن در باره هيأت نجرانى نازل شده است. آنها خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و عرض كردند: آيا هرگز ديدهاى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در اين هنگام آيه انّ مثل عيسى عند اللّه ... نازل شد و هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را به مباهله «1» دعوت كرد آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند. فردا كه شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد در حالى كه دست على بن أبي طالب عليه السّلام را گرفته بود و حسن و حسين عليهما السّلام در پيش روى او راه مىرفتند و فاطمه عليها السّلام پشت سرش بود.
در روايتى آمده است اسقف مسيحيان به آنها گفت: «من صورتهايى را مىبينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند كوهها را از جا بركند چنين خواهد كرد هرگز با آنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين نخواهد ماند.
تفسير:
اين آيه به دنبال آيات قبل و استدلالى كه در آنها بر نفى خدا بودن مسيح (ع) شده بود، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد: «هر گاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح) براى تو آمده (باز) كسانى با تو در آن به محاجّه و ستيز برخاستند، بهآنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مىكنيم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مىنماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (كسانى كه به منزله جان ما هستند) دعوت مىكنيم، شما هم از نفوس خود دعوت كنيد، سپس مباهله مىكنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مىدهيم» «1». (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ).
امیرحسین
12-18-2010, 01:42 PM
(آيه 62)- پس از شرح زندگى مسيح در اين آيه به عنوان تأكيد هر چه بيشتر مىفرمايد: «اينها سرگذشت واقعى (مسيح) است» نه ادعاهايى همچون الوهيت مسيح يا فرزند خدا بودنش (إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ).
نه مدعيان خدايى او سخن حقى مىگفتند و نه آنهايى كه العياذ باللّه فرزند نامشروعش مىخوانند. حق آن است كه تو آوردى و تو گفتى او بنده خدا و پيامبر بود كه با يك معجزه الهى از مادرى پاك، بدون پدر تولد يافت.
باز براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «و هيچ معبودى جز خداوند يگانه نيست».
(وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ).
«و خداوند يگانه قدرتمند و توانا و حكيم است» و تولد فرزندى بدون پدر در برابر قدرتش مسأله مهمى نيست (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
آرى! چنين كسى سزاوار پرستش است نه غير او.
(آيه 63)- در اين آيه كسانى را كه از پذيرش اين حقايق سر باز مىزنند مورد تهديد قرار داده مىفرمايد: «اگر (با اين همه دلايل و شواهد روشن باز هم) روى بگردانند (بدان كه در جستجوى حق نيستند و فاسد و مفسدند) زيرا خداوند از مفسدان آگاه است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ).
(آيه 64)- دعوت به سوى وحدت! در آيات گذشته دعوت به سوى اسلام با تمام خصوصيات بود ولى در اين آيه دعوت به نقطههاى مشترك ميان اسلام و آيينهاى اهل كتاب است روى سخن را به پيامبر كرده مىفرمايد: «بگو: اى اهلكتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را غير از خداوند يگانه به خدايى نپذيرد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
با اين طرز استدلال به ما مىآموزد اگر كسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همكارى كنند بكوشيد لا اقل در اهداف مهم مشترك همكارى آنها را جلب كنيد و آن را پايهاى براى پيشبرد اهداف مقدستان قرار دهيد.
سپس در پايان آيه مىفرمايد: «اگر آنها (بعد از اين دعوت منطقى به سوى نقطه مشترك توحيد باز) سر تابند و روىگردان شوند بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم» و تسليم حق هستيم و شما نيستيد (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
بنابراين دورى شما از حق در روح ما كمترين اثرى نمىگذارد و ما همچون به راه خود يعنى راه اسلام ادامه خواهيم داد تنها خدا را مىپرستيم و تنها قوانين او را به رسميت مىشناسيم و بشرپرستى به هر شكل و صورت در ميان ما نخواهد بود.
امیرحسین
12-18-2010, 01:43 PM
(آيه 65)
شأن نزول:
در اخبار اسلامى آمده است كه دانشمندان يهود و نصاراى نجران نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و نزاع در باره حضرت ابراهيم برخاستند، يهود مىگفتند: او تنها يهودى بود و نصارى مىگفتند: او فقط نصرانى بود (به اين ترتيب هر كدام مدعى بودند كه او از ما است) اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و آنها را در اين ادعاهاى بىاساس تكذيب كرد.
تفسير:
در ادامه بحثهاى مربوط به اهل كتاب در اين آيه روى سخن را به آنها كرده مىفرمايد: «اى اهل كتاب چرا در باره ابراهيم به گفتگو و نزاع مىپردازيد (و هر كدام او را از خود مىدانيد) در حالى كه تورات و انجيل بعد از او نازل شده (و دوران او قبل از موسى و مسيح بود) آيا انديشه نمىكنيد؟» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آيه 66)- در اين آيه از طريق ديگرى آنها را مورد سرزنش قرار داده مىفرمايد: «شما كسانى هستيد كه در باره آنچه نسبت به آن آگاهى داشتيد بحث و گفتگو كرديد ولى چرا در باره آنچه به آن آگاهى نداريد، بحث و گفتگو مىكنيد»؟
(ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).
يعنى شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان كه از آن آگاهى داشتيد بحث و گفتگو كرديد و ديديد كه حتى در اين مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگى شدهايد و چه اندازه از حقيقت دور افتادهايد (و در واقع علم شما جهل مركب بود) با اين حال چگونه در چيزى كه از آن اطلاع نداريد بحث و گفتگو مىكنيد! سپس براى تأكيد مطالب گذشته و آماده ساختن براى بحث آينده مىگويد:
«خدا مىداند و شما نمىدانيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
آرى، او مىداند كه در چه تاريخى آيين خود را بر ابراهيم نازل كرده!
امیرحسین
12-18-2010, 01:43 PM
(آيه 67)- سپس با صراحت تمام به اين مدعيان پاسخ مىگويد كه: «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحد خالص و مسلمان (پاك نهادى) بود» (ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً).
خداوند پس از توصيف ابراهيم (ع) به عنوان حنيف و مسلم، مىفرمايد: «او هرگز از مشركان نبود» (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
تا هر گونه ارتباطى ميان ابراهيم و بت پرستان عرب را نفى كند.
(آيه 68)- بنابر آنچه گفته شد معلوم شد كه ابراهيم پيرو هيچ يك از اين آيينها نبوده، تنها چيزى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه چگونه مىتوان خود را پيرو اين پيامبر بزرگ كه همه پيروان اديان الهى براى او عظمت قائل هستند دانست! در آيه مورد بحث به اين معنى پرداخته و مىگويد: «سزاوارترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروى كردند و اين پيامبر (پيامبر اسلام) و كسانى كه به او ايمان آوردهاند مىباشند» (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا).
اهل كتاب با عقايد شرك آميز خود كه اساسىترين اصل دعوت ابراهيم (ع) يعنى توحيد را زير پاگذاردهاند، و يا بتپرستان عرب كه درست در نقطه مقابل آيين ابراهيم (ع) قرار گرفتهاند چگونه مىتوانند خود را پيرو ابراهيم و در خط او بدانند!
و در پايان آيه به آنها که پيرو واقعى مكتب پيامبران بزرگ خدا بودند بشارت مىدهد كه «خداوند ولىّ و سرپرست مؤمنان است» (وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ).
امیرحسین
12-18-2010, 01:44 PM
(آيه 69)
شأن نزول:
جمعى از يهود كوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاكدل چون «معاذ» و «عمّار» و بعضى ديگر را به سوى آيين خود دعوت كنند و با وسوسههاى شيطانى از اسلام باز گردانند. آيه نازل شد و به همه مسلمانان در اين زمينه اخطار كرد!
تفسير:
اين آيه ضمن افشاى نقشه دشمنان اسلام براى دور ساختن تازه مسلمانان از اسلام، به آنها ياد آور مىشود كه دست از كوشش بيهوده خود بردارند، مىفرمايد: «جمعى از اهل كتاب دوست داشتند شما را گمراه كنند» (وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ).
غافل از اين كه تربيت مسلمانان در مكتب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اندازهاى حساب شده و آگاهانه بود كه احتمال بازگشت وجود نداشت، آنها اسلام را با تمام هستى خود دريافته بودند بنابراين دشمنان نمىتوانستند آنها را گمراه سازند، بلكه به گفته قرآن در ادامه اين آيه «آنها تنها خودشان را گمراه مىكنند و نمىفهمند» (وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
زيرا آنها با القاء شبهات و نسبت دادن خلافها به اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روح بدبينى را در روح خود پرورش مىدادند.
(آيه 70)- در ادامه گفتگو در باره فعاليتهاى تخريبى اهل كتاب در اين آيه و آيه بعد روى سخن را به آنها كرده، و به خاطر كتمان حق و عدم تسليم در برابر آن، آنها را شديدا مورد سرزنش قرار مىدهد، مىفرمايد: «اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كافر مىشويد در حالى كه (به صحّت و صدق آن) گواهى مىدهيد» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).
شما نشانههاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در تورات و انجيل خواندهايد و نسبت به آن آگاهى داريد، چرا راه انكار را در پيش مىگيريد؟
امیرحسین
12-24-2010, 11:11 PM
(آيه 71)- در اين آيه بار ديگر آنها را مخاطب ساخته مىگويد: «اى اهل كتاب! چرا حق را با باطل مىآميزيد و مشتبه مىكنيد (تا مردم را به گمراهى بكشانيد و خودتان نيز گمراه شويد) و چرا حق را پنهان مىداريد در حالى كه مىدانيد»! (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 72)
شأن نزول:
نقل شده كه: دوازده نفر از يهود با يكديگر تبانى كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله برسند و ظاهرا ايمان بياورند و مسلمان شوند، ولى در آخر روز از اين آيين برگردند و هنگامى كه از آنها سؤال شود چرا چنين كردهاند بگويند: ما صفات محمد صلّى اللّه عليه و آله را از نزديك مشاهده كرديم و ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است تطبيق نمىكند و لذا برگشتيم، و به اين وسيله بعضى از مؤمنان متزلزل مىگردند.
تفسير:
يهود براى متزلزل ساختن ايمان مسلمانان از هر وسيلهاى استفاده مىكردند، تهاجم نظامى، سياسى و اقتصادى اين آيه اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد. مىفرمايد: «گروهى از اهل كتاب گفتند: (برويد و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد (و كفر خود را آشكار سازيد) شايد آنها (مؤمنان) نيز متزلزل شده باز گردند» (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
اين توطئه در افراد ضعيف النفس اثر قابل ملاحظهاى خواهد داشت به خصوص اين كه عده مزبور از دانشمندان يهود بودند، و همه مىدانستند كه آنها نسبت به كتب آسمانى و نشانههاى آخرين پيامبر، آشنايى كامل دارند و اين امر لا اقل پايههاى ايمان تازه مسلمانان را متزلزل مىسازد.
امیرحسین
12-24-2010, 11:11 PM
(آيه 73)- ولى براى اين كه پيروان خود را از دست ندهند تأكيد كردند كه ايمان شما بايد تنها جنبه صورى داشته و كاملا محرمانه باشد «شما جز به كسى كه از آيينتان پيروى مىكند (واقعا) ايمان نياوريد» (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ).
سپس در يك جمله معترضه كه از كلام خداوند است، مىفرمايد: «به آنها بگو: هدايت تنها هدايت الهى است» و اين توطئههاى شما در برابر آن بىاثر است (قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ).
بار ديگر به ادامه سخنان يهود باز مىگردد، و مىفرمايد: آنها گفتند «هرگز باور نكنيد به كسى همانند شما (كتاب آسمانى) داده شود، (بلكه نبوت مخصوص شماست) و همچنين تصور نكنيد آنها مىتوانند در پيشگاه پروردگارتان با شما بحث و گفتگو كنند» (أَنْ يُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ).
به اين ترتيب روشن مىشود كه آنها گرفتار خود برتربينى عجيبى بودند خود را بهترين نژادهاى جهان مىپنداشتند و هميشه در اين فكر بودند كه براى خود مزيّتى بر ديگران قائل شوند.
در پايان آيه خداوند جواب محكمى به آنها مىدهد و با بىاعتنايى به آنها روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مىفرمايد: «بگو: فضل و موهبت به دست خداست و به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مىدهد و خداوند واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شايسته) مىباشد» (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).
يعنى بگو مواهب الهى اعم از مقام والاى نبوت و همچنين موهبت عقل و منطق و افتخارات ديگر همه از ناحيه اوست، و به شايستگان مىبخشد.
امیرحسین
12-24-2010, 11:12 PM
(آيه 74)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) ويژه رحمت خود مىكند و خداوند داراى فضل عظيم است» و هيچ كس نمىتواند مواهب او را محدود سازد (يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
بنابراين، اگر فضل و موهبت الهى شامل بعضى مىشود نه بعضى ديگر، به خاطر محدود بودن آن نيست بلكه به خاطر تفاوت شايستگيهاست.
توطئههاى كهن!
آيات فوق كه از آيات اعجاز آميز قرآن بوده و پرده از روى اسرار يهود و دشمنان اسلام برمىداشت امروز هم به مسلمانان در برابر اين جريان هشدار مىدهد، زيرا در عصر ما نيز وسايل تبليغاتى دشمن كه از مجهزترين وسايل تبليغاتى جهان است در اين جهت به كار گرفته شده كه عقايد اسلامى را در افكار مسلمين مخصوصا نسل جوان ويران سازند آنها در اين راه از هر وسيله و هر كس در لباسهاى «دانشمند، خاورشناس، مورخ و روزنامهنگار و حتى بازيگران سينما و ...»
استفاده مىكنند و اين حقيقت را مكتوم نمىدارند كه هدفشان اين نيست كه مسلمانان به آيين مسيح يا يهود درآيند بلكه هدف آنها ويرانى افكار و بىعلاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آيين و سنتشان است!
امیرحسین
12-24-2010, 11:13 PM
(آيه 75)
شأن نزول:
اين آيه در باره دو نفر از يهود نازل گرديده كه يكى امين و درستكار و ديگرى خائن و پست بود نفر اول «عبد اللّه بن سلام» بود كه مرد ثروتمندى 1200 اوقيّه «1» طلا نزد او به امانت گذارد، عبد اللّه همه آن را به موقع به صاحبش رد كرد و به واسطه امانتدارى خداوند او را در آيه مورد بحث مىستايد.
نفر دوم «فنحاص» است كه مردى از قريش يك دينار به او امانت سپرد «فنحاص» در آن خيانت كرد خداوند او را بواسطه خيانت در امانت نكوهش مىكند.
تفسير:
خائنان و امينان- جمعى از يهود عقيده داشتند كه مسؤول حفظ امانتهاى ديگران نيستند، منطق آنها اين بود كه مىگفتند ما اهل كتابيم! و پيامبر الهى و كتاب آسمانى او در ميان ما بوده است، ولى در مقابل اينها گروهى از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق ديگران مىدانستند.
در اين آيه قرآن به هر دو گروه اشاره كرده حق هر كدام را ادا مىكند، مىفرمايد: «در ميان اهل كتاب كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى به تو باز مىگردانند (و به عكس) كسانى هستند كه اگر يك دينار به عنوان امانت به آنها بسپارى به تو باز نمىگردانند مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشى» (وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً).
به اين ترتيب قرآن مجيد به خاطر غلط كارى گروهى از آنها، همه آنها را محكوم نمىكند و اين يك درس مهم اخلاقى به همه مسلمين است.
ضمنا نشان مىدهد آن گروهى كه خود را در تصرف و غصب اموال ديگرانمجاز و مأذون مىدانستند هيچ منطقى جز منطق زور و سلطه را پذيرا نيستند و نمونه آن را بطور گسترده در دنياى امروز در صهيونيستها مشاهده مىكنيم و اين در حقيقت از مسائل جالبى است كه در قرآن مجيد در آيه فوق پيشگويى شده، و به همين دليل مسلمانان براى استيفاى حقوق خود از آنان هيچ راهى جز كسب قدرت ندارند.
سپس در ادامه آيه منطق اين گروه را در مورد غصب اموال ديگران بيان مىكند، مىفرمايد: «اين به خاطر آن است كه آنها مىگويند ما در برابر «امّيّين» (غير اهل كتاب) مسؤول نيستيم» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ).
آرى! آنها با اين خود برتربينى و امتياز دروغين به خود حق مىدادند كه اموال ديگران را به هر اسم و عنوان تملك كنند، و اين منطق از اصل خيانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناكتر بود.
قرآن مجيد در پاسخ آنها در پايان همين آيه با صراحت مىگويد: «آنها به خدا دروغ مىبندند در حالى كه مىدانند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
آنها به خوبى مىدانستند كه در كتب آسمانيشان به هيچ وجه اجازه خيانت در امانتهاى ديگران به آنان داده نشده، در حالى كه آنها براى توجيه اعمال ننگين خويش چنين دروغهايى را مىساختند و به خدا نسبت مىدادند.
امیرحسین
12-24-2010, 11:13 PM
(آيه 76)- اين آيه ضمن نفى كلام اهل كتاب كه مىگفتند: خوردن اموال غير اهل كتاب براى ما حرام نيست! و به همين دليل براى خود آزادى عمل قائل بودند همان آزادى كه امروز هم در اعمال بسيارى از آنها مىبينيم كه هر گونه تعدى و تجاوز به حقوق ديگران را براى خود مجاز مىدانند، مىفرمايد: «آرى، كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد زيرا) خداوند پرهيزكاران را دوست مىدارد» (بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).
يعنى معيار برترى انسان و مقياس شخصيت و ارزش آدمى، وفاى به عهد و عدم خيانت در امانت و تقوا و پرهيزكارى به طور عام است.
(آيه 77)
شأن نزول:
جمعى از دانشمندان يهود به هنگامى كه موقعيت اجتماعى خود را در ميان يهود در خطر ديدند كوشش كردند كه نشانههايى كه در تورات در باره آخرين پيامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحريف نمايند و حتى سوگند ياد كنند كه آن جملههاى تحريف شده از ناحيه خداست! آيه نازل شد و شديدا به آنها اخطار كرد.
تفسير:
در اين آيه به بخش ديگرى از خلافكاريهاى يهود و اهل كتاب اشاره شده مىفرمايد: «كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) با بهاى كمى معامله مىكنند بهرهاى در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ).
البته آيه به صورت كلى ذكر شده هر چند شأن نزول آن گروهى از علماى اهل كتاب است و قرآن در اين آيه، پنج مجازات براى آنها ذكر مىكند نخست اين كه آنها از مواهب بىپايان عالم ديگر بهرهاى نخواهند داشت- چنانكه در بالا ذكر شد.
ديگر اين كه «خداوند در قيامت با آنها سخن نخواهد گفت» (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ). و نيز «نظر لطف خود را در آن روز از آنها برمىگيرد و نگاهى به آنها نمىكند» (وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
روشن است كه منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نيست زيرا خداوند از جسم و جسمانيات پاك و منزه است بلكه منظور سخن گفتن از طريق الهام قلبى و يا ايجاد امواج صوتى در فضا است همانند سخنانى كه موسى (ع) از شجره طور شنيد. و همچنين نظر كردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنايت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى- آنچنان كه بعضى ناآگاهان پنداشتهاند.
و بالاخره مجازات چهارم و پنجم آنان اين است «خداوند آنان را (از گناه) پاك نمىكند و براى آنها عذاب دردناكى است» (وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
و از اينجا روشن مىشود كه گناه پنهان ساختن آيات الهى و شكستن عهد و پيمان او و استفاده از سوگندهاى دروغين تا چه حد سنگين است كه تهديد به اين همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محروميت كامل از الطاف و عنايات الهى شده است.
امیرحسین
12-24-2010, 11:14 PM
(آيه 78)
شأن نزول:
اين آيه نيز در باره گروهى از علماء يهود نازل شده كه با دست خود چيزهايى بر خلاف آنچه در تورات آمده بود در باره صفات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىنوشتند و آن را به خدا نسبت مىدادند (و با زبان خود حقايق تورات را تحريف مىكردند).
تفسير:
باز در اين آيه سخن از بخش ديگرى از خلافكاريهاى بعضى از علماى اهل كتاب است مىفرمايد: «بعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت كتاب خدا چنان مىپيچند و منحرف مىكنند كه گمان كنيد آنچه را مىخوانند از كتاب خداست در حالى كه از كتاب الهى نيست» (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ).
آنها به اين كار نيز قناعت نمىكردند بلكه صريحا «مىگفتند اين از سوى خدا نازل شده در حالى كه از سوى خدا نبود» (وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
سپس قرآن بر اين امر تأكيد مىكند كه اين كار به خاطر اين نبود كه گرفتار اشتباهى شده باشند بلكه «به خدا دروغ مىبندند در حالى كه عالم و آگاهند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
ضمنا از اين آيه و آيات قبل خطر مهم علماء و دانشمندان منحرف براى يك امت و ملت روشن مىشود.
(آيه 79)
شأن نزول:
در باره شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: كسى نزد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمد و اظهار داشت ما به تو همانند ديگران «سلام» مىكنيم در حالى كه به نظر ما چنين اعترافى كافى نيست تقاضا داريم به ما اجازه دهى امتيازى برايت قائل شويم و تو را سجده كنيم! پيامبر فرمود: «سجده براى غير خدا جايز نيست، پيامبر خود را تنها به عنوان يك بشر احترام كنيد ولى حق او را بشناسيد و از او پيروى نماييد»!
تفسير:
اين آيه همچنان افكار باطل گروهى از اهل كتاب را نفى و اصلاح مىكند، مخصوصا به مسيحيان گوشزد مىنمايد كه هرگز مسيح (ع) ادعاى الوهيّت نكرد و نيز به درخواست كسانى كه مىخواستند اين گونه ادعاها را در باره پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تكرار كنند صريحا پاسخ مىگويد مىفرمايد: «براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد غير از خدا مرا پرستش كنيد» (ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ).
نه پيامبر اسلام و نه هيچ پيغمبر ديگرى حق ندارد چنين سخنى را بگويد و اين گونه نسبتها كه به انبياء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعليمات آنهاست.
سپس مىافزايد: «بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) افرادى باشيد الهى آنگونه كه تعليم كتاب الهى به شما داده شده و درس خواندهايد» و هرگز غير خدا را پرستش نكنيد (وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).
آرى! فرستادگان الهى هيچ گاه از مرحله بندگى و عبوديت تجاوز نكردند و هميشه بيش از هر كس در برابر خداوند خاضع بودند.
از جمله مزبور استفاده مىشود كه هدف انبياء تنها پرورش افراد نبوده، بلكه هدف تربيت عالمان ربانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند بوده تا بتوانند محيطى را با علم و ايمان خود روشن سازند.
امیرحسین
12-24-2010, 11:14 PM
(آيه 80)- اين آيه تكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مىگويد:
همانطور كه پيامبران مردم را به پرستش خويش دعوت نمىكردند، به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران هم دعوت نمىنمودند مىفرمايد: «و سزاوار نيست اين كه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد» (وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً).
اين جمله از يكسو پاسخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قائل بودند و با اين حال خود را پيرو آيين ابراهيم معرفى مىكردند.
و از سوى ديگر پاسخى است به صابئان كه خود را پيرو يحيى (ع) مىدانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا مىبردند.
و نيز پاسخى است به يهود و نصارا كه عزيز يا مسيح (ع) را فرزند خدا معرفى مىكردند.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «آيا شما را به كفر دعوت مىكند پس از آن كه (تسليم فرمان حق گشته و) مسلمان شديد» (أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
يعنى، چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان و توحيد دعوت كند سپس راه شرك را به آنها نشان دهد! آيه ضمنا اشاره سر بستهاى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها از مسير فرمان خدا مىكند.
امیرحسین
12-24-2010, 11:15 PM
(آيه 81)- پيمان مقدس! به دنبال اشاراتى كه در آيات پيشين در باره وجود نشانههاى روشن پيامبر اسلام در كتب انبياء قبل آمده بود در اينجا اشاره به يك اصل كلى در اين رابطه مىكند و مىفرمايد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان مؤكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هرگاه كتاب و دانش به شما دادم سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شما است تصديق مىكند (و نشانههاى او موافق چيزى است كه با شما است) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).
در آيات قرآن كرارا اشاره به وحدت هدف پيغمبران خدا شده است و اين آيه نمونه زندهاى از آن مىباشد.
سپس براى تأكيد مىافزايد: خداوند به آنها فرمود: «آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان مؤكد مرا بر آن گرفتيد؟ گفتند: آرى، اقرار داريم فرمود: بر اين پيمان گواه باشيد و من هم با شما گواهم» (قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
(آيه 82)- در اين آيه قرآن مجيد پيمان شكنان را مورد مذمت و تهديد قرار مىدهد و مىگويد: «پس هر كس (بعد از اين همه پيمانهاى مؤكد و ميثاقهاى محكم) سرپيچى كند و روى گرداند (و به پيامبرى همچون پيامبر اسلام كه بشارات ظهورش همراه نشانههاى او در كتب پيشين آمده ايمان نياورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست» (فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
و مىدانيم كه خداوند اين گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدايت نمىكند- همان گونه كه در آيه 80 سوره توبه آمده است- و كسى كه مشمول هدايت الهى نشد سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهى است.
امیرحسین
12-24-2010, 11:15 PM
(آيه 83)- برترين آيين الهى! در اينجا بحث در باره اسلام آغاز مىشود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مىكند.
نخست مىفرمايد: «آيا آنها غير از آيين خدا را مىطلبند»؟ آيين او همين اسلام است (أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ).
سپس مىافزايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آوردهاند (و در برابر فرمان او تسليمند) و همه به سوى او بازگردانده مىشوند» بنابراين، اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).
در اينجا قرآن مجيد «اسلام» را به معنى وسيعى تفسير كرده و مىگويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمينند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمانند.
يعنى در برابر فرمان او تسليمند زيرا، روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتهى گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر «قوانين تشريعى» او تسليمند و گروهى بىاختيار (كرها) در برابر «قوانين تكوينى» او.
(آيه 84)- در اين آيه خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (و همه پيروان او) دستور مىدهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين، علاوه بر آنچه بر پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند مىفرمايد: «بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و بر اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيرههاى بنى اسرائيل) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آوردهايم ما در ميان آنها فرقى نمىگذاريم و ما در برابر او (خداوند) تسليم هستيم» (قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
امیرحسین
12-24-2010, 11:15 PM
(آيه 85)- و بالاخره در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى كلى مىفرمايد:
«هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است» (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ).
(آيه 86)
شأن نزول:
يكى از انصار (مسلمانان مدينه) دستش به خون بىگناهى آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مكّه فرار كرد (و يازده نفر از پيروان او كه مسلمان شده بودند نيز مرتد شدند) پس از ورود به مكه از كار خود سخت پشيمان گشت، يك نفر را به سوى خويشان خود به مدينه فرستاد تا از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنند آيا براى او راه بازگشتى وجود دارد يا نه؟
آيه نازل شد و قبولى توبه او را با شرايط خاصى اعلام داشت.
تفسير:
در آيات گذشته سخن از آيين اسلام بود كه تنها آيين مقبول الهى است در اينجا سخن از كسانى است كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن برگشتهاند كه در اصطلاح «مرتد» ناميده مىشوند.
مىفرمايد: «چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مىكند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيت رسول، و آمدن نشانههاى روشن براى آنها كافر شدند و خدا جمعيت ستمكاران را هدايت نمىكند» (كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
چرا خداوند آنها را هدايت نمىكند؟ دليل آن روشن است آنها پيامبر را با نشانههاى روشن شناختهاند و به رسالت او گواهى دادهاند بنابراين، در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و كسى كه آگاهانه ظلم و ستم مىكند لايق هدايت الهى نيست او زمينههاى هدايت را در وجود خود از ميان برده است.
امیرحسین
12-24-2010, 11:16 PM
(آيه 87)- سپس مىافزايد: «آنها كيفرشان اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنهاست» (أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
(آيه 88)- در اين آيه مىافزايد: «اين در حالى است كه آنها همواره در اين لعن و طرد و نفرت مىمانند و مجازات آنها تخفيف نمىيابد و به آنها مهلت داده نمىشود» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
در واقع اگر اين لعن و طرد جاودانى نبود و يا جاودانى بود و تدريجا تخفيف مىيافت و يا حد اقل مهلتى به آنها داده مىشد تحملش آسانتر بود ولى هيچ يك از اينها در باره آنها نيست عذابشان دردناك و جاودانى و غير قابل تخفيف و بدون هيچ گونه مهلت است.
(آيه 89)- در اين آيه راه بازگشت را به روى اين افراد مىگشايد و به آنان اجازه توبه مىدهد چرا كه هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربيت است.
مىفرمايد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و اصلاح نمايند و در مقام جبران برآيند (كه توبه آنان پذيرفته مىشود) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
از اين تعبير استفاده مىشود كه گناه نقصى در ايمان انسان ايجاد مىكند كه بعد از توبه بايد تجديد ايمان كند تا اين نقص بر طرف گردد.
(آيه 90)
شأن نزول:
بعضى گفتهاند اين آيه در مورد اهل كتاب كه قبل از بعث پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به او ايمان آورده بودند، اما پس از بعثت به او كفر ورزيدند نازل شده است.
تفسير:
توبه بىفايده- در آيات قبل سخن از كسانى در ميان بود كه از راه انحرافى خود پشيمان شده و توبه حقيقى نموده بودند و لذا توبه آنها قبول شد ولى در اين آيه سخن از كسانى است كه توبه آنها پذيرفته نيست، مىفرمايد: «كسانى كه بعد از ايمان آوردن كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند (و در اين راه اصرار ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان قبول نمىشود (چرا كه از روى ناچارى صورت مىگيرد) و آنها گمراهانند» چرا كه هم راه خدا را گم كردهاند و هم راه توبه را (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ).
توبه آنها ظاهرى است چرا كه وقتى پيروزى طرفداران حق را ببينند از روى ناچارى اظهار پشيمانى و توبه مىكنند و طبيعى است كه چنين توبهاى پذيرفته نشود.
امیرحسین
12-24-2010, 11:17 PM
(آيه 91)- در اين آيه به دنبال اشارهاى كه در آيه قبل به توبههاى بيهوده شد سخن از كفّاره بيهوده مىگويد، مىفرمايد: «كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فديه» (و كفاره اعمال زشت خويش) بپردازند هرگز از آنها پذيرفته نخواهد شد» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ).
روشن است كفر تمام اعمال نيك انسان را بر باد مىدهد و اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق كنند پذيرفته نخواهد شد و صد البته اگر چنين چيزى در قيامت در اختيار آنها باشد و بدهند پذيرفته نيست.
و در پايان آيه به نكته ديگرى اشاره فرموده مىگويد: «آنها كسانى هستند كه مجازات دردناك دارند و ياورى ندارند» (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
يعنى، نه تنها فديه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلكه شفاعت شفاعت كنندگان نيز شامل حال آنها نمىشود زيرا شفاعت شرايطى دارد كه يكى از مهمترين آنها ايمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خدا است.
آنها هرگز از چنين افراد نالايق شفاعت نمىكنند كه شفاعت نيز لياقتى لازم دارد چرا كه اذن الهى شامل افراد نالايق نمىشود.
آغاز جزء چهارم قرآن مجيد
ادامه سوره آل عمران
(آيه 92)- در اين آيه به يك نشانه ايمان اشاره كرده، مىگويد: «شما هرگز به حقيقت برّ و نيكى نمىرسيد مگر اين كه از آنچه دوست مىداريد در راه خدا انفاق كنيد» (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ).
«برّ» معنى وسيعى دارد كه به تمام نيكيها اعم از ايمان و اعمال پاك گفته مىشود، چنانكه از آيه 177 سوره بقره استفاده مىشود كه «ايمان به خدا، و روز جزا، و پيامبران، و كمك به نيازمندان، و نماز و روزه، وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشكلات و حوادث» همه از شعب «برّ» محسوب مىشوند.
بنابراين رسيدن به مقام نيكوكاران واقعى، شرايط زيادى دارد كه يكى از آنها انفاق كردن از اموالى است كه مورد علاقه انسان است و اين گونه انفاق مقياسى است براى سنجش ايمان و شخصيت! در پايان آيه براى جلب توجه انفاقكنندگان مىفرمايد: «آنچه در راه خدا انفاق مىكنيد (كم يا زياد از اموال مورد علاقه يا غير مورد علاقه) از همه آنها آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ).
و بنابراين هرگز گم نخواهد شد و نيز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.
نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان-
نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان به قدرى سريع و عميق بود كه بلافاصله بعد از نزول آيات اثر آن ظاهر مىگشت، به عنوان نمونه در تواريخ و تفاسير اسلامى در مورد آيه فوق چنين مىخوانيم:
1- يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام ابو طلحه انصارى در مدينه نخلستان و باغى زيبا و پر در آمد داشت، پس از نزول آيه فوق به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد و عرض كرد: مىدانى كه محبوبترين اموال من همين باغ است، و من مىخواهم آن را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيرهاى براى رستاخيز من باشد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بخّ بخّ ذلك مال رابح لك: آفرين بر تو، آفرين بر تو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح مىدانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهى، ابو طلحه دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را عمل كرد و آن را در ميان بستگان خود تقسيم كرد.
2- زبيده همسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گرانقيمت داشت كه آن را با زر و زيور و جواهرات تزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، يك روز هنگامى كه از همان قرآن تلاوت مىكرد به آيه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسيد، با خواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم، كسى را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديه نشينان مصرف كرد كه مىگويند: امروز هم بقاياى آن چاهها وجود دارد و به نام او ناميده مىشود.
امیرحسین
12-24-2010, 11:18 PM
(آيه 93)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد از روايات استفاده مىشود كه يهود، دو ايراد در گفتگوهاى خود به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند، نخست اين كه چگونه پيامبر اسلام گوشت و شير شتر را حلال مىداند با اين كه در آيين ابراهيم (ع) حرام بوده، و به همين دليل يهود هم به پيروى از ابراهيم آنها را بر خود حرام مىدانند، نه تنها ابراهيم، بلكه نوح هم اينها را تحريم كرده بود با اين حال چگونه كسى كه آنها را حرام نمىداند دم از آيين ابراهيم مىزند؟! ديگر اين كه چگونه پيامبر اسلام خود را وفادار به آيين پيامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهيم (ع) مىداند در حالى كه تمام پيامبرانى كه از دودمان اسحاق فرزند ابراهيم بودند «بيت المقدس» را محترم مىشمردند، و به سوى آن نماز مىخواندند، ولى پيامبر اسلام از آن قبله روى گردانده و كعبه را قبلهگاه خود انتخاب كرده است؟! آيه مورد بحث به ايراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مىسازد، و آيات آينده به ايراد دوم پاسخ مىگويد.
تفسير:
تهمت يهود بر پيغمبر خدا- همان گونه كه در شأن نزول خوانديم يهود حلال بودن گوشت و شير شتر را از طرف پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله منكر شده بودند.
قرآن با صراحت تمام تهمتهاى يهود در مورد تحريم پارهاى از غذاهاى پاك- مانند شير و گوشت شتر- را ردّ مىكند و مىگويد: «در آغاز، تمام اين غذاها براى بنى اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل (يعقوب) پيش از نزول تورات بر خود تحريم كرده بود» (كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ).
در باره اين كه اسرائيل (اسرائيل نام ديگر يعقوب است) چه نوع غذايى را بر خود تحريم كرده بود؟ از روايات اسلامى برمىآيد كه: هنگامى كه يعقوب گوشت شتر مىخورد بيمارى عرق النساء «1» بر او شدت مىگرفت و لذا تصميم گرفت كه از خوردن آن براى هميشه خوددارى كند، پيروان او هم در اين قسمت به او اقتدا كردند، و تدريجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور كردند اين يك تحريم الهى است و آن را به خدا نسبت دادند. قرآن در آيه فوق نسبت دادن اين موضوع به خداوند را يك تهمت مىشمارد.
در جمله بعد خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه از يهود دعوت كند همان تورات موجود نزد آنها را بياورند و آن را بخوانند تا معلوم شود كه ادعاى آنها در مورد تحريم غذاها نادرست است، مىفرمايد: «بگو: اگر راست مىگوييد تورات را بياوريد و بخوانيد» اين نسبتهايى كه به پيامبران پيشين مىدهيد حتى در تورات تحريف شده شما نيست (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
ولى آنها حاضر به چنين كارى نشدند، چون مىدانستند در تورات چنين چيزى وجود ندارد.
امیرحسین
12-24-2010, 11:18 PM
(آيه 94)- در اين آيه مىگويد، اكنون كه آنها حاضر به آوردن تورات نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد بايد بدانند: «آنها كه بعد از اين به خدا دروغ مىبندند ستمگرند» زيرا از روى علم و عمد چنين مىكنند (فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
.
(آيه 95)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده مىگويد: «بگو: خدا راست گفته (و اينها در آيين پاك ابراهيم نبوده است) بنابراين، از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبود» (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
اكنون كه مىبينيد من در دعوت خود صادق و راستگويم، پس از آيين من كه همان آيين پاك و بىآلايش ابراهيم است پيروى كنيد. او هرگز از مشركان نبود و اين كه مشركان عرب خود را بر آيين او مىدانند كاملا بىمعنى است، «بت پرست» كجا و «بت شكن» كجا!
(آيه 96)- نخستين خانه مردم! اين آيه و آيه بعد به پاسخ دومين ايراد يهود كه در باره فضيلت بيت المقدس و برترى آن بر كعبه بوده مىپردازد، نخست مىفرمايد: «نخستين خانهاى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شده همان است كه در سرزمين مكّه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است» (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ).
به اين ترتيب اگر كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جاى تعجب نيست، زيرا نخستين خانه توحيد است.
تاريخ و منابع اسلامى هم به ما مىگويد كه خانه كعبه به دست آدم (ع) ساخته شد و سپس در توفان نوح آسيب ديد و به وسيله ابراهيم خليل تجديد بنا شد.
جالب اين كه در آيه فوق خانه كعبه به عنوان خانه مردم معرفى شده و اين بيانگر اين حقيقت است كه آنچه به نام خدا و براى خداست بايد در خدمت مردم و بندگان او باشد، و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست براى خدا محسوب مىشود.
قابل توجه اين كه در اين آيه براى كعبه علاوه بر امتياز «نخستين پرستشگاه بودن» به دو امتياز «مبارك» و «مايه هدايت جهانيان» بودن آن نيز اشاره شده است.
امیرحسین
12-24-2010, 11:19 PM
(آيه 97)- در اين آيه به دو امتياز ديگر آن اشاره كرده مىفرمايد: «در آن نشانههاى روشن (از جمله) مقام ابراهيم است» (فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ).
و نشانه ديگر آن آرامش و امنيت حاكم بر اين شهر است چنانكه قرآن مىگويد: «و هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود» (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً).
در جمله بعد دستور حجّ به همه مردم داده مىگويد: «و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند» (وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا)
.
از اين دستور تعبير به يك بدهى و دين الهى شده كه بر ذمّه عموم مردم مىباشد، زيرا فرموده است «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» «براى خدا بر مردم است ...».
فريضه حجّ از زمان آدم (ع) تشريع شده بود، ولى رسميت يافتن آن بيشتر مربوط به زمان ابراهيم (ع) است.
تنها شرطى كه در آيه براى وجوب حج ذكر شده مسأله استطاعت و توانايى است كه از جمله داشتن زاد و توشه و مركب، و توانايى جسمى را شامل مىشود.
ضمنا از آيه فوق استفاده مىشود كه اين قانون مانند ساير قوانين اسلامى اختصاص به مسلمانان ندارد، بلكه همه موظفند آن را انجام بدهند.
در پايان آيه براى تأكيد و بيان اهميت مسأله حجّ مىفرمايد: «و هر كس كفر بورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانيده زيرا) خداوند از همه جهانيان بىنياز است» (وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ).
واژه «كفر» در اصل به معنى پوشانيدن است و از نظر اصطلاح دينى معنى وسيعى دارد و هر گونه مخالفت با حق، چه در مرحله عقايد و چه در مرحله دستورات فرعى را شامل مىشود، لذا در آيه فوق در مورد «ترك حجّ» به كار رفته است.
در باره اهميت فوق العاده حجّ در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه به على عليه السّلام فرمود: اى على! كسى كه حج را ترك كند با اين كه توانايى دارد كافر محسوب مىشود، زيرا خداوند مىفرمايد: بر مردمى كه استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند لازم است حج به جا بياورند و كسى كه كفر بورزد (آن را ترك كند) به خود زيان رسانيده است، و خداوند از آنان بىنياز است، اى على! كسى كه حجّ را به تأخير بياندازد تا اين كه از دنيا برود خداوند او را در قيامت يهودى يا نصرانى محشور مىكند!
امیرحسین
12-24-2010, 11:19 PM
(آيه 98)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از مجموع آنچه در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده چنين استفاده مىشود كه: يكى از يهوديان به نام «شاس بن قيس» كه پيرمردى تاريكدل و در كفر و عناد كم نظير بود، روزى از كنار مجمع مسلمانان مىگذشت، ديد جمعى از طايفه «اوس» و «خزرج» كه سالها با هم جنگهاى خونينى داشتند، مجلس انسى به وجود آوردهاند، با خود گفت اگر اينها تحت رهبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله از همين راه پيش روند موجوديت يهود بكلى در خطر مىافتد در اين حال يكى از جوانان يهودى را دستور داد كه به جمع آنها بپيوندد، و حوادث خونين «بغاث» (محلى كه جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) را به ياد آنها بياورد.
اتفاقا اين نقشه، مؤثر واقع گرديد و جمعى از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتگو پرداختند، چيزى نمانده بود كه آتش خاموش شده ديرين بار ديگر شعلهور گردد.
خبر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد، فورا با جمعى از مهاجرين به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تكان دهنده خود آنها را بيدار ساخت.
جمعيت چون سخنان آرام بخش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را شنيدند، سلاحها را بر زمين گذاشته، و دانستند اين از نقشههاى دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتى بار ديگر كينههايى را كه مىخواست زنده شود شستشو داد.
در اين هنگام چهار آيه نازل شد كه در دو آيه نخست، يهوديان اغواكننده را نكوهش مىكند، و در دو آيه بعد به مسلمانان هشدار مىدهد.
تفسير:
نفاقافكنان- در اين آيه نخست روى سخن را به اهل كتاب (يهود) نموده و خداوند به پيغمبرش فرمان مىدهد كه با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد انگيزه آنها در كفر ورزيدن به آيات خدا چيست؟ در حالى كه مىدانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. مىفرمايد: «بگو: اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مىورزيد با آن كه خدا گواه است بر اعمالى كه انجام مىدهيد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ).
امیرحسین
12-24-2010, 11:19 PM
(آيه 99)- در اين آيه آنها را ملامت مىكند و مىفرمايد: «بگو: اى اهل كتاب! چرا افرادى را كه ايمان آوردهاند از راه خدا باز مىداريد و مىخواهيد اين راه را كج سازيد در حالى كه شما (به درستى اين راه) گواه هستيد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ).
چرا علاوه بر انحراف خود بار سنگينى مسؤوليت انحراف ديگران را نيز بر دوش مىكشيد؟ در حالى كه شما بايد نخستين دستهاى باشيد كه اين منادى الهى را «لبيك» گوييد، زيرا بشارت ظهور اين پيامبر قبلا در كتب شما داده شده و شما گواه بر آنيد.
در پايان آيه آنها را تهديد مىكند كه: «خداوند هرگز از اعمال شما غافل نيست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
(آيه 100)- در اين آيه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده كرده مىگويد:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر از جمعى از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكنى و شعلهور ساختن آتش كينه و عداوت در ميان شماست) اطاعت كنيد شما را پس از ايمان آوردن به كفر باز مىگردانند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ).
بنابراين به وسوسههاى آنها ترتيب اثر ندهيد و اجازه ندهيد در ميان شما نفوذ كنند.
امیرحسین
12-26-2010, 10:42 PM
(آيه 101)- در اين آيه به صورت تعجب از مؤمنان سؤال مىكند: «و چگونه ممكن است شما كافر شويد با اين كه (در دامان وحى قرار گرفتهايد) و آيات خدا بر شما خوانده مىشود و پيامبر او در ميان شماست» (وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ).
بنابراين، اگر ديگران گمراه شوند زياد جاى تعجب نيست، تعجب در اين است افرادى كه پيامبر را در ميان خود مىبينند و دائما با عالم وحى در تماس هستند چگونه ممكن است گمراه گردند و مسلما اگر چنين اشخاصى گمراه شوند مقصر اصلى خود آنها هستند و مجازاتشان بسيار دردناك خواهد بود.
در پايان آيه به مسلمانان توصيه مىكند كه براى نجات خود از وسوسههاى دشمنان، و براى هدايت يافتن به صراط مستقيم، دست به دامن لطف پروردگار بزنند، و به ذات پاك او و آيات قرآن مجيد متمسك شوند، مىفرمايد: «و هر كس به خدا تمسك جويد به راه مستقيم هدايت شده است» (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 102)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد گفتهاند: روزى دو نفر از قبيله «اوس» و «خرزج» به نام «ثعلبة بن غنم» و «اسعد بن زراره» در برابر يكديگر قرار گرفتند، و هر كدام افتخاراتى را كه بعد از اسلام نصيب قبيله او شده بود بر مىشمرد، «ثعلبه» گفت: خزيمة بن ثابت (ذو الشهادتين) و حنظله (غسيل الملائكة) كه هر كدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنين عاصم بن ثابت، و سعد بن معاذ از ما مىباشند.
در برابر او «اسعد بن زراره» كه از طايفه خزرج بود گفت: چهار نفر از قبيله ما در راه نشر و تعليم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن كعب، و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت، و أبو زيد، به علاوه «سعد بن عباده» رئيس و خطيب مردم مدينه از ماست.
كم كم كار به جاى باريك كشيد، و قبيله دو طرف از جريان آگاه شدند، و دست به اسلحه كرده، در برابر يكديگر قرار گرفتند، بيم آن مىرفت كه بار ديگر آتش جنگ بين آنها شعلهور گردد و زمين از خون آنها رنگين شود! خبر به پيامبر رسيد، حضرت فورا به محل حادثه آمد، و با بيان و تدبير خاص خود به آن وضع خطرناك پايان داد، و صلح و صفا را در ميان آنها برقرار نمود. آيه نازل گرديد و به صورت يك حكم عمومى همه مسلمانان را با بيان مؤثر و مؤكدى دعوت به اتحاد نمود.
تفسير:
دعوت به تقوى- در اين آيه نخست دعوت به تقوى شده است تا مقدمهاى براى دعوت به سوى اتحاد باشد، در حقيقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از يك ريشه اخلاقى و عقيدهاى بىاثر و يا بسيار كماثر است، به همين دليل در اين آيه كوشش شده است تا عوامل ايجاد كننده اختلاف و پراكندگى در پرتو ايمان و تقوى تضعيف گردند. لذا افراد با ايمان را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! آن گونه كه حق تقوى و پرهيزكارى است از خدا بپرهيزيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ).
«حق تقوى» آخرين و عاليترين درجه پرهيزكارى است، كه پرهيز از هر گونه گناه و عصيان و تعدى و انحراف از حق و نيز اطاعت از فرمان خداوند و شكر نعمتهاى او را شامل مىشود.
در پايان آيه به طايفه اوس و خزرج و همه مسلمانان جهان هشدار مىدهد كه به هوش باشند، تا عاقبت و پايان كار آنها به بدبختى نگرايد، لذا با تأكيد مىفرمايد:
«و از دنيا نرويد مگر اين كه مسلمان باشيد» بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر حفظ كنيد (وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:42 PM
(آيه 103)- دعوت به سوى اتحاد! در اين آيه بحث نهايى كه همان «مسأله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه» باشد مطرح شده، مىفرمايد: «و همگى به ريسمان الهى چنگ بزنيد، و از هم پراكنده نشويد» (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا).
در باره «بِحَبْلِ اللَّهِ» (ريسمان الهى) مفسران احتمالات مختلفى ذكر كردهاند و در روايات اسلامى نيز تعبيرات گوناگونى ديده مىشود ولى هيچ كدام با يكديگر اختلاف ندارند زيرا منظور از «ريسمان الهى» هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است، خواه اين وسيله اسلام باشد، يا قرآن، يا پيامبر و اهل بيت او.
سپس قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره كرده و مسلمانان را به تفكر در وضع اندوهبار گذشته، و مقايسه آن «پراكندگى» با اين «وحدت» دعوت مىكند، مىگويد: «و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او برادر شديد» (وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً).
در اينجا مسأله تأليف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده مىگويد: «خدا در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد» با اين تعبير، اشاره به يك معجزه اجتماعى اسلام نموده، زيرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پيشين عرب را درست بررسى كنيم خواهيم ديد كه چگونه يك موضوع جزئى و ساده كافى بود آتش جنگ خونين در ميان آنها بيفروزد و ثابت مىگردد كه از طرق عادى امكان پذير نبود كه از چنان ملت پراكنده و نادان و بىخبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند.
اهميت وحدت و برادرى در ميان قبايل كينهتوز عرب حتى از نظر دانشمندان و مورّخان غير مسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن ياد كردهاند! سپس قرآن مىافزايد: «شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بوديد كه هر آن ممكن بود در آن سقوط كنيد و همه چيز شما خاكستر گردد» (وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها).
اما خداوند شما را نجات داد و از اين پرتگاه به نقطه امن و امانى كه همان نقطه «برادرى و محبت» بود رهنمون ساخت.
«نار» (آتش) در آيه فوق كنايه از جنگها و نزاعهايى بوده كه هر لحظه در دوران جاهليت به بهانهاى در ميان اعراب شعلهور مىشد.
در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىگويد: «خداوند اين چنين آيات خود را بر شما روشن مىسازد شايد قبول هدايت كنيد» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
بنابر اين، هدف نهايى هدايت و نجات شماست، پس بايد به آنچه گفته شد اهميت فراوان دهيد.
امیرحسین
12-26-2010, 10:43 PM
(آيه 104)- دعوت به حق و مبارزه با فساد! در اين آيه دستور داده شده كه: «همواره در ميان شما مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند: مردم را به نيكيها دعوت كنند، و از بديها باز دارند» (وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
و در پايان آيه تصريح مىكند كه فلاح و رستگارى تنها از اين راه ممكن است «و آنها همان رستگارانند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله در ضمن يك مثال جالب، منطقى بودن وظيفه امر به معروف و نهى از منكر را مجسم ساخته و حق نظارت فرد بر اجتماع را يك حق طبيعى كه ناشى از پيوند سرنوشتهاست، بر شمرده و مىفرمايد: «يك فرد گنهكار، در ميان مردم همانند كسى است كه با جمعى سوار كشتى شود، و هنگامى كه در وسط دريا قرار گيرد تبرى برداشته و به سوراخ كردن موضعى كه در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض كنند، در جواب بگويد من در سهم خود تصرف مىكنم! اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند؟ طولى نمىكشد كه آب دريا به داخل كشتى نفوذ كرده و يكباره همگى در دريا غرق مىشوند».
(آيه 105)- در اين آيه مجددا پيرامون مسأله اتحاد و پرهيز از تفرقه و نفاق بحث مىكند، مىفرمايد: «و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند» (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا).
اصرار قرآن در اين آيات در باره اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به اين است كه اين حادثه در آينده در اجتماع آنها وقوع خواهد يافت زيرا هر كجا قرآن در ترساندن از چيزى زياد اصرار نموده اشاره به وقوع و پيدايش آن مىباشد.
لذا در پايان آيه مىفرمايد: «كسانى كه با بودن ادله روشن در دين چنان اختلاف كنند به عذاب عظيم و دردناكى گرفتار مىگردند» (مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
جامعهاى كه اساس قدرت و اركان همبستگيهاى آنان با تيشههاى تفرقه در هم كوبيده شود، سرزمين آنان براى هميشه جولانگاه بيگانگان و قلمرو حكومت استعمارگران خواهد بود، راستى چه عذاب بزرگى است!
امیرحسین
12-26-2010, 10:43 PM
(آيه 106)- چهرههاى نورانى و تاريك! به دنبال هشدارى كه در آيات سابق در باره تفرقه و نفاق و بازگشت به آثار دوران كفر و جاهليت داده شد در اين آيه و آيه بعد به نتايج نهايى آن اشاره مىكند كه چگونه كفر موجب رو سياهى و اسلام، و ايمان موجب رو سفيدى است، مىفرمايد: «در روز رستاخيز چهرههايى سفيد و نورانى و چهرههايى تاريك و سياه خواهد بود» (يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ).
سپس مىفرمايد: به آنها كه چهرههاى سياه و تاريك دارند گفته مىشود: «چرا بعد از ايمان، راه كفر را پيموديد (؟) و چرا بعد از اتحاد در پرتو اسلام، راه نفاق و جاهليت را پيش گرفتيد»؟ (فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ).
در پايان آيه به عذابى كه در انتظار آنهاست اشاره كرده، مىگويد: «پس (اكنون) بچشيد عذاب را در برابر آنچه كفر ورزيديد» (فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
(آيه 107)- ولى در مقابل مؤمنان متحد غرق در درياى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگى آرامبخش به سر مىبرند چنانكه قرآن مىگويد:
«و اما آنها كه چهرههايشان سفيد شده در رحمت خداوند خواهند بود، و جاودانه در آن مىمانند» (وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
(آيه 108)- اين آيه اشاره به بحثهاى مختلف گذشته در باره اتحاد و اتفاق و ايمان و كفر و امر به معروف و نهى از منكر و نتايج و عواقب آنها كرده مىفرمايد:
«اينها آيات خداست كه به حق بر تو مىخوانيم» (تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ).
سپس مىافزايد: آنچه بر اثر تخلف از اين دستورات دامنگير افراد مىشود، نتيجه اعمال خود آنهاست «و خداوند (هيچ گاه) ستمى براى (احدى از) جهانيان نمىخواهد» (وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ).
بلكه اين آثار شوم، همان است كه با دست خود براى خود فراهم ساختند.
امیرحسین
12-26-2010, 10:43 PM
(آيه 109)- اين آيه مشتمل دليل بر عدم صدور ظلم و ستم از ناحيه خداست، مىفرمايد: «و (چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالى كه) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و همه كارها به سوى او باز مىگردد» و به فرمان او است (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
(آيه 110)- باز هم مبارزه با فساد و دعوت به حق! در اين آيه بار ديگر به مسأله امر به معروف و نهى از منكر و ايمان به خدا باز گشته و مىفرمايد: «شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اين كه) امر به معروف مىكنيد و نهى از منكر، و به خدا ايمان داريد» (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُون بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ).
جالب اين كه دليل بهترين امت بودن مسلمانان «امر به معروف و نهى از منكر كردن، و ايمان بخدا داشتن» ذكر گرديده، و اين مىرساند كه اصلاح جامعه بشرى بدون ايمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممكن نيست. به علاوه انجام اين دو فريضه، ضامن گسترش ايمان و اجراى همه قوانين فردى و اجتماعى مىباشد و ضامن اجرا عملا بر خود قانون مقدم است.
سپس اشاره مىكند كه مذهبى به اين روشنى و قوانينى با اين عظمت منافعش براى هيچ كس قابل انكار نيست، بنابراين «اگر اهل كتاب (يهود و نصارى) ايمان بياورند به سود خودشان است (اما متأسفانه تنها) اقليتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زدهاند و اسلام را با آغوش باز پذيرفتهاند در حالى كه اكثريت آنها از تحت فرمان پروردگار خارج شدهاند» (وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:44 PM
(آيه 111)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده: هنگامى كه بعضى از بزرگان روشن ضمير يهود همچون عبد اللّه بن سلام با ياران خود آيين پيشين را ترك گفته و به آيين اسلام گرويدند، جمعى از رؤساى يهود به نزد آنها آمدند و زبان به سرزنش و ملامت آنان گشودند و حتى آنها را تهديد كردند كه چرا آيين پدران و نياكان خود را ترك گفته و اسلام آوردهاند؟ آيه به عنوان دلدارى و بشارت به آنها و ساير مسلمانان نازل گرديد.
تفسير:
اين آيه و آيه بعد در حقيقت متضمن چند پيشگويى و بشارت مهم به مسلمانان است كه همه آنها در زمان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله عملى گرديد:
1- «اهل كتاب هيچ گاه نمىتوانند ضرر مهمى به شما (مسلمانان) برسانند، و زيانهاى آنها جزئى و زود گذر است» (لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً).
2- «هر گاه در جنگ با شما رو برو شوند سر انجام شكست خواهند خورد و پيروزى نهايى از آن شما (مسلمانان) است و كسى به حمايت از آنان بر نخواهد خاست» (وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ).
(آيه 112)- سوم: آنها هيچ گاه روى پاى خود نمىايستند، و همواره ذليل و بيچاره خواهند بود، مگر اين كه در برنامه خود تجديد نظر كنند و راه خدا پيش گيرند يا به ديگران متوسل شوند و موقتا از نيروى آنها استفاده كنند (ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا).
طولى نكشيد كه اين سه وعده و بشارت آسمانى در زمان خود پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تحقق يافت.
سپس در ذيل اين جمله مىفرمايد: تنها در دو صورت است كه مىتوانند اين مهر ذلت را از پيشانى خود پاك كنند، نخست «بازگشت و پيوند با خدا و ايمان به آيين راستين او» (إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ).
«و يا وابستگى به مردم و اتكاء به ديگران» (وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ).
بنابراين، يا بايد در برنامه زندگى خود تجديد نظر كنند و به سوى خدا باز گردند و خاطره خيال شيطنت و كينهتوزى را از افكار خود بشويند، و يا از طريق وابستگى به اين و آن به زندگى نفاق آلود خود ادامه دهند.
سپس قرآن به ذلّتى كه يهود بدان گرفتار آمده اشاره كرده، مىگويد: «و در خشم خدا مسكن گزيدهاند، و مهر بيچارگى بر آنها زده شده» (وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ).
به اين ترتيب يهود بر اثر خلافكاريها نخست از طرف ديگران مطرود شدند و به خشم خداوند گرفتار آمدند و سپس تدريجا اين موضوع به صورت يك صفت ذاتى «احساس حقارت» در آمد.
در پايان آيه دليل اين سرنوشت شوم يهوديان را بيان مىكند، مىفرمايد: اگر آنها به چنين سرنوشتى گرفتار شدند، نه به خاطر نژاد و يا خصوصيات ديگر آنهاست، بلكه به خاطر اعمالى است كه مرتكب مىشدند، «چرا كه آنها به آيات خدا كفر مىورزيدند» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ).
و دوم اين كه: اصرار در كشتن رهبران الهى و پيشوايان خلق و نجات دهندگان بشر يعنى انبياى پروردگار داشتند «و پيامبران را به ناحق مىكشتند» (وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ).
و سوم اين كه: آلوده به انواع گناهان مخصوصا ظلم و ستم و تعدى به حقوق ديگران و تجاوز به منافع ساير مردم بودهاند و اگر چنين ذليل شدند «به خاطر آن است كه گناه كردند و به حقوق ديگران تجاوز مىنمودند» (ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ).
و مسلما هر قوم و ملتى كه داراى چنين اعمالى باشند سرنوشتى مشابه آنها خواهند داشت.
امیرحسین
12-26-2010, 10:45 PM
(آيه 113)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و دو آيه بعد، گويند هنگامى كه «عبد اللّه بن سلام» كه از دانشمندان يهود بود با جمع ديگرى از آنها اسلام آوردند يهوديان و مخصوصا بزرگان آنها از اين حادثه بسيار ناراحت شدند، و در صدد برآمدند كه آنها را متهم به شرارت سازند تا در انظار يهوديان، پست جلوه كنند، و عمل آنها سر مشقى براى ديگران نشود، لذا علماى يهود اين اشعار را در ميان آنها پخش كردند كه تنها جمعى از اشرار ما به اسلام گرويدهاند! اگر آنها افراد درستى بودند آيين نياكان خود را ترك نمىگفتند و به ملت يهود خيانت نمىكردند، آيه نازل شد و از اين دسته دفاع كرد.
تفسير:
روح حق جويى اسلام- به دنبال مذمتهاى شديدى كه در ايات گذشته از قوم يهود به عمل آمد، قرآن در اين آيه براى رعايت عدالت و احترام به حقوق افراد شايسته و اعلام اين حقيقت كه همه آنها را نمىتوان با يك چشم نگاه كرد مىگويد: «اهل كتاب همه يكسان نيستند، و در برابر افراد تبهكار، كسانى در ميان آنها يافت مىشوند كه در اطاعت خداوند و قيام بر ايمان ثابت قدمند» (لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ).
صفت ديگر آنها اين است كه: «پيوسته در دل شب آيات خدا را تلاوت مىكنند» (يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ).
و در پايان آيه از خضوع آنها ياد مىكند و مىفرمايد: «و در برابر عظمت پروردگار به سجده مىافتند» (وَ هُمْ يَسْجُدُونَ).
(آيه 114)- در اين آيه اضافه مىكند: «به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند» (يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
«و به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر قيام مىكنند» (وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
«و در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت مىگيرند» (وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ).
و بالاخره «آنها از افراد صالح و با ايمان هستند» (وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:45 PM
(آيه 115)- در اين آيه كه در حقيقت مكمل آيات قبل است، به عاقبت افراد صالح و با ايمان اشاره كرده و مىفرمايد: «و (اين دسته از اهل كتاب) آنچه از اعمال نيك انجام مىدهند هرگز كفران نخواهد شد» و پاداش شايسته همه آن را مىبينند (وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ).
يعنى: هر چند در گذشته مرتكب خلافهايى شده باشند اكنون كه در روش خود تجديد نظر به عمل آوردهاند و در صف متقين و پرهيزكاران قرار گرفتهاند، نتيجه اعمال نيك خود را خواهند ديد و هرگز از خدا، ناسپاسى نمىبينند! با اين كه خداوند به همه چيز آگاهى دارد در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند از پرهيزكاران آگاه است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ).
بنابراين اعمال نيك آنها، كم باشد يا زياد، هرگز ضايع نمىشود.
(آيه 116)- نقطه مقابل افراد با ايمان و حق جويى كه وصف آنها در آيه قبل آمد افراد بىايمان و ستمگرى هستند كه در اين آيه و آيه بعد توصيف شدهاند.
نخست مىفرمايد: «آنها كه راه كفر را پيش گرفتند هرگز نمىتوانند در پناه ثروت و فرزندان متعدد خويش ار مجازات خدا در امان بمانند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً).
در اين كه از امكانات مادى تنها اشاره به ثروت و فرزندان شده، به خاطر آن است كه مهمترين سرمايههاى مادى، يكى نيروى انسانى است كه به عنوان فرزندان ذكر شده است و ديگرى سرمايههاى اقتصادى مىباشد و بقيه امكانات مادى از اين دو سر چشمه مىگيرد.
قرآن با صراحت مىگويد: امتيازهاى مالى، و قدرت جمعى، به تنهايى نمىتواند در برابر خداوند، امتيازى محسوب شود، و تكيه كردن بر آنها اشتباه است، مگر هنگامى كه در پرتو ايمان و نيت پاك در مسيرهاى صحيح به كار گرفته شوند، در غير اين صورت «آنها (صاحبان اموال) اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود» (أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:45 PM
(آيه 117)- در اين آيه اشاره به وضع بذل و بخششها و انفاقهاى رياكارانه آنها نموده و ضمن يك مثال جالب سرنوشت آن را تشريح مىكند و مىگويد: «آنچه آنها در اين زندگى دنيا انفاق مىكنند همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كردهاند (و در غير محل يا وقت مناسب كشت نمودهاند) بوزد و آن را نابود سازد»َثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ).
افراد بىايمان و آلوده چون انگيزه صحيحى در انفاق خود ندارند روح خودنمايى و رياكارى همچون باد سوزان و خشككنندهاى بر مزرعه انفاق آنها مىوزد و آن را بىاثر مىسازد.
در پايان مىفرمايد: «خداوند به آنها ستمى نكرده، بلكه آنها خودشان ستم به خويشتن كردهاند»َ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
به اين ترتيب سرمايههاى خود را بيهوده از بين مىبرند، زيرا عمل فاسد جز اثر فاسد چه نتيجهاى مىتواند داشته باشد؟
امیرحسین
12-26-2010, 10:46 PM
(آيه 118)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده اين آيه و دو آيه بعد هنگامى نازل شد كه عدهاى از مسلمانان با يهوديان، به سبب قرابت، يا همسايگى، يا حقّ رضاع، و يا پيمانى كه پيش از اسلام بسته بودند، دوستى داشتند و به قدرى با آنها صميمى بودند كه اسرار مسلمانان را به آنان مىگفتند، بدين وسيله قوم يهود كه دشمن سرسخت اسلام و مسلمين بودند و به ظاهر خود را دوست مسلمانان قلمداد مىكردند، از اسرار مسلمانان مطلع مىشدند، آيه نازل شد و به آن عده از مسلمانان هشدار داد كه چون آنها در دين شما نيستند، نبايد آنان را محرم اسرار خود قرار دهيد.
تفسير:
بيگانگان را محرم اسرار خود نسازيد- اين آيه به دنبال آياتى كه مناسبات مسلمانان را با كفار بيان كرد به يكى از مسائل حساس اشاره كرده و ضمن تشبيه لطيفى به مؤمنان هشدار مىدهد، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! غير از هم مسلكان خود براى خود، دوست و همرازى انتخاب نكنيد، و بيگانگان را از اسرار و رازهاى درونى خود با خبر نسازيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا).
هرگز سوابق دوستى و رفاقت آنها با شما مانع از آن نيست كه به خاطر جدايى در مذهب و مسلك آرزوى زحمت و زيان شما را در دل خود نپرورانند، بلكه «پيوسته علاقه آنها اين است كه شما در رنج و زحمت باشيد» (وَدُّوا ما عَنِتُّمْ).
آنها براى اين كه شما از مكنونات ضميرشان آگاه نشويد، و رازشان فاش نگردد، معمولا در سخنان و رفتار خود مراقبت مىكنند، و با احتياط و دقت حرف مىزنند، ولى با وجود اين «آثار عداوت و دشمنى از لابلاى سخنان آنها آشكار است» (قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).
خلاصه اين كه خداوند بدين وسيله طريقه شناسايى باطن دشمنان را نشان داده، و از ضمير باطن و راز درونيشان خبر مىدهد و مىفرمايد: «آنچه از عداوت و دشمنى در دل خود پنهان كردهاند، به مراتب از آنچه بر زبان مىآورند بزرگتر است» (وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ).
سپس اضافه نموده: «ما براى شما اين آيات را بيان كرديم، كه اگر در آن تدبّر كنيد» به وسيله آن مىتوانيد دوست خود را از دشمن تميز دهيد، و راه نجات را از شرّ دشمنان پيدا كنيد (قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:46 PM
(آيه 119)- در اين آيه مىفرمايد: «شما اى جمعيت مسلمانان آنان را روى خويشاوندى و يا همجوارى و يا به علل ديگر دوست مىداريد، غافل از اين كه آنها شما را دوست نمىدارند، در حالى كه شما به تمام كتابهايى كه از طرف خداوند نازل شده (اعم از كتاب خودتان و كتابهاى آسمانى آنها) ايمان داريد، ولى آنان به كتاب آسمانى شما ايمان ندارند» (ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُم وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ).
سپس قرآن چهره اصلى آنها را معرفى كرده، مىگويد: «اين دسته از اهل كتاب منافق هستند، چون با شما ملاقات كنند، مىگويند ما ايمان داريم و آيين شما را تصديق مىكنيم، ولى چون تنها شوند، از شدت كينه و عداوت و خشم سر انگشتان خود را به دندان مىگيرند» (وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ).
اى پيامبر! «بگو: با همين خشمى كه داريد، بميريد» و اين غصّه تا روز مرگ دست از شما برنخواهد داشت (قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ).
شما از وضع آنها آگاه نبوديد، و خدا آگاه است «زيرا خداوند از اسرار درون سينهها باخبر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
(آيه 120)- در اين آيه يكى از نشانههاى كينه و عداوت آنها بازگو شده است كه «اگر فتح و پيروزى و پيشامد خوبى براى شما رخ دهد، آنها ناراحت مىشوند، و چنانچه حادثه ناگوارى براى شما رخ دهد خوشحال مىشوند» (إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها).
«اما اگر در برابر كينهتوزيهاى آنها استقامت كنيد، و پرهيزكار و خويشتن دار باشيد، آنان نمىتوانند به وسيله نقشههاى خائنانه خود به شما لطمهاى وارد كنند، زيرا خداوند به آنچه مىكنيد كاملا احاطه دارد» (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:47 PM
(آيه 121)- از اين به بعد آياتى شروع مىشود كه در باره يك حادثه مهم و پردامنه اسلامى يعنى جنگ «احد» نازل شده.
در آغاز اشاره به بيرون آمدن پيامبر از مدينه براى انتخاب لشكرگاه در دامنه احد كرده و مىگويد: «به خاطر بياور اى پيامبر! آن روز را كه صبحگاهان از مدينه از ميان بستگان و اهل خود بيرون آمدى تا براى مؤمنان پايگاههايى براى نبرد با دشمن آماده سازى و خداوند شنوا و داناست» (وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
سپس به گوشه ديگرى از اين ماجرا اشاره كرده مىفرمايد: «در آن هنگام دو طايفه از مسلمانان (كه طبق نقل تواريخ «بنو سلمه» از قبيله اوس و «بنو حارثه» از قبيله خزرج بودند) تصميم گرفتند كه سستى به خرج دهند و از وسط راه به مدينه باز گردند» (إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا).
علت اين تصميم شايد اين بود كه آنها از طرفداران نظريه «جنگ در شهر» بودند و پيامبر با نظر آنها مخالفت كرده بود، اما چنانكه از ذيل آيه استفاده مىشود آن دو طايفه به زودى از تصميم خود بازگشتند، و به همكارى با مسلمانان ادامه دادند، لذا قرآن مىگويد: «خداوند ياور و پشتيبان اين دو طايفه بود و افراد با ايمان بايد بر خدا تكيه كنند» (وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
(آيه 123)- از اينجا به بعد آياتى است كه براى تقويت روحيه، شكستخورده مسلمانان در يك حالت بحرانى نازل گرديد، نخست در آن اشاره به پيروزى چشمگير مسلمانان در ميدان بدر شده تا با يادآورى آن خاطره، به آينده خويش دلگرم شوند و لذا مىفرمايد: «خداوند شما را در بدر پيروزى داد در حالى كه نسبت به دشمن ضعيف، و از نظر عده و تجهيزات قابل مقايسه با آنها نبوديد» (وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ).
عدد شما 313 نفر با تجهيزات كم، و مشركان بيش از هزار نفر و با تجهيزات فراوان بودند.
«حال كه چنين است، از خدا بپرهيزيد، و از تكرار مخالفت فرمان پيشواى خود، يعنى پيامبر اجتناب كنيد تا شكر نعمتهاى گوناگون او را بجاى آورده باشيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:47 PM
(آيه 124)- سپس خاطره يارى مسلمانان را در ميدان بدر به وسيله فرشتگان يادآورى كرده و مىگويد: «در آن هنگام كه تو، به مؤمنان مىگفتى: آيا كافى نيست پروردگارتان شما را به سه هزار نفر از فرشتگان كه (از آسمان) فرود آينديارى كند»! (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ).
(آيه 125)- «آرى! امروز هم اگر استقامت به خرج دهيد و به استقبال سپاه قريش بشتابيد، و تقوا را پيشه كنيد، و مانند روز گذشته، با فرمان پيامبر مخالفت ننماييد، اگر در اين حال مشركان به سرعت به سوى شما برگردند، خداوند به وسيله پنج هزار نفر از فرشتگان كه همگى داراى نشانههاى مخصوصى هستند شما را يارى خواهد كرد» (بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ).
(آيه 126)- «اما توجه داشته باشيد كه آمدن فرشتگان به يارى شما، تنها براى تشويق و بشارت و اطمينان خاطر و تقويت روحيه شماست، و گر نه پيروزى تنها از ناحيه خداوندى است كه بر همه چيز قادر و در همه كار حكيم است» هم راه پيروزى را مىداند و هم قدرت بر اجراى آن دارد (وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:48 PM
(آيه 127)- در اين آيه خداوند مىفرمايد: «اين كه به شما وعده داده شده است كه فرشتگان را در برخورد جديد با دشمن به يارى شما بفرستد، براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر مشركان را قطع كند، و آنها را با ذلّت و رسوايى باز گرداند» (لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ).
(آيه 128)
شأن نزول:
پس از آن كه دندان و پيشانى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در جنگ «احد» شكست و آن همه ضربات سخت بر پيكر مسلمين وارد شد، پيامبر از آينده مشركان نگران گرديد و پيش خود فكر مىكرد چگونه اين جمعيت قابل هدايت خواهند بود و فرمود: «چگونه چنين جمعيتى رستگار خواهند شد كه با پيامبر خود چنين رفتار مىكنند در حالى كه وى آنها را به سوى خدا دعوت مىكند».
آيه نازل شد و به پيامبر دلدارى داد كه تو مسؤول هدايت آنها نيستى بلكه تنها موظف به تبليغ آنها مىباشى.
تفسير:
در تفسير اين آيه سخن بسيار رفته است ولى اين موضوع مسلم است كه پس از جنگ احد نازل شده و مربوط به حوادث آن است.
به هر حال آيه مىگويد: «در باره سرنوشت (كافران يا مؤمنان فرارى از جنگ) كارى از دست تو ساخته نيست مگر اين كه خدا بخواهد آنها را ببخشد يا به خاطر ستمى كه كردهاند مجازاتشان كند» (لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ).
(آيه 129)- اين آيه در حقيقت تأكيدى است براى آيه قبل، مىگويد:
«و آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مىبخشد و هر كس را بخواهد مجازات مىكند» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ).
سپس مىافزايد: در عين حال كه مجازات او شديد است «او آمرزنده و مهربان است» و رحمت او بر غضب او پيشى مىگيرد (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:48 PM
(آيه 130)- تحريم رباخوارى! اين آيه و هشت آيه بعد از آن محتوى يك سلسله برنامههاى اقتصادى، اجتماعى و تربيتى است. در اين آيه روى سخن را به مؤمنان كرده، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! ربا (و سود پول) را چند برابر نخوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً).
عرب در زمان جاهليت آلودگى شديدى به رباخوارى داشت، به همين دليل قرآن براى ريشهكن ساختن رباخوارى حكم تحريم را تدريجا و در چهار مرحله بيان كرده است:
1- در آيه 39 سوره روم در باره «ربا» به يك پند اخلاقى قناعت شده.
2- در آيه 161 سوره نساء «ربا» به عنوان يك عادت زشت يهود مورد سرزنش قرار گرفته است.
3- در آيات 275 تا 279 سوره بقره، نيز هر گونه رباخوارى را ممنوع و در حكم جنگ با خدا ذكر نموده است.
4- و بالاخره در آيه مورد بحث، حكم تحريم ربا صريحا ذكر شده، امّا تنها به يك نوع از انواع ربا كه نوع شديد و فاحش آن است اشاره شده است.
منظور از «ربا فاحش» اين است كه سرمايه به شكل تصاعدى در مسير ربا سير كند يعنى سود در مرحله نخستين با اصل سرمايه ضميمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گيرند.
در پايان آيه مىفرمايد: «اگر مىخواهيد رستگار شويد بايد تقوى را پيشه كنيد و از اين گناه بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
(آيه 131)- در اين آيه، مجددا روى حكم تقوى تأكيد كرده، مىفرمايد:
«و از آتشى بپرهيزيد، كه براى كافران آماده شده است» (وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ).
از تعبير «كافرين» استفاده مىشود كه اصولا رباخوارى با روح ايمان سازگار نيست و رباخواران از آتشى كه در انتظار كافران است سهمى دارند.
امیرحسین
12-26-2010, 10:48 PM
(آيه 132)- تهديد آيه قبل با تشويقى كه در اين آيه براى مطيعان و فرمانبرداران ذكر شده تكميل مىگردد، مىفرمايد: «فرمان خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و رباخوارى را ترك گوييد تا مشمول رحمت الهى شويد» (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
(آيه 133)- مسابقه در مسير سعادت! به دنبال آيات گذشته كه بدكاران را تهديد به مجازات آتش و نيكوكاران را تشويق به رحمت الهى مىكرد، در اين آيه كوشش و تلاش نيكوكاران را تشبيه به يك مسابقه معنوى كرده كه هدف نهايى آن آمرزش الهى و نعمتهاى جاويدان بهشت است، مىفرمايد: «براى رسيدن به آمرزش الهى بر يكديگر سبقت بگيريد» (وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
از آنجا كه رسيدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممكن نيست، هدف اين مسابقه معنوى در درجه اول مغفرت و دومين هدف آن بهشت قرار داده شده «بهشتى كه وسعت آن، پهنه آسمانها و زمين است» (وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ).
در پايان آيه تصريح مىكند كه: «اين بهشت، با آن عظمت، براى پرهيزكاران آماده شده است» (أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:49 PM
(آيه 134)- سيماى پرهيزكاران! از آنجا كه در آيه قبل وعده بهشت جاويدان به پرهيزكاران داده شده در اين آيه پرهيزكاران را معرفى مىكند و پنج صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آنها ذكر نموده است:
1- «آنها در همه حال انفاق مىكنند چه موقعى كه در راحتى و وسعتند و چه زمانى كه در پريشانى و محروميتند» (الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ).
جالب توجه اين كه در اينجا نخستين صفت برجسته پرهيزكاران «انفاق» ذكر شده، زيرا اين آيات نقطه مقابل صفاتى را كه در باره رباخواران و استثمارگران در آيات قبل ذكر شد، بيان مىكند، به علاوه گذشت از مال و ثروت آن هم در حال خوشى و تنگدستى روشنترين نشانه مقام تقواست.
2- «آنها بر خشم خود مسلّطند» (وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ).
3- «آنها از خطاى مردم مىگذرند» (وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ).
فرو بردن خشم بسيار خوب است اما به تنهايى كافى نيست زيرا ممكن است كينه و عداوت را از قلب انسان ريشه كن نكند، در اين حال براى پايان دادن به حالت عداوت بايد «كظم غيظ» با «عفو و بخشش» توأم گردد.
4- آنها نيكوكارند «و خداوند نيكوكاران را دوست دارد» (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).
در اينجا اشاره به مرحله عاليتر از عفو شده، كه انسان با نيكى كردن در برابر بدى (آنجا كه شايسته است) ريشه دشمنى را در دل طرف بسوزاند و قلب او را نسبت به خويش مهربان گرداند.
امیرحسین
12-26-2010, 10:49 PM
(آيه 135)- پنجم: «و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند به ياد خدا مىافتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مىكنند» (وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ).
از آيه فوق استفاده مىشود كه انسان تا به ياد خداست مرتكب گناه نمىشود، اما اين فراموشكارى و غفلت در افراد پرهيزكار ديرى نمىپايد، به زودى به ياد خدا مىافتند و گذشته را جبران مىكنند «و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد»؟ (وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ).
در پايان آيه براى تأكيد مىگويد: «آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خويش اصرار نمىورزند و تكرار گناه نمىكنند» (وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
(آيه 136)- در اين آيه پاداش پرهيزكارانى كه صفات آنها در دو آيه گذشته آمد توضيح داده، مىگويد: «آنها پاداششان آمرزش پروردگار و بهشتهايى است كه از زير درختانش نهرها جارى است (و لحظهاى آب از آنها قطع نمىشود) بهشتى كه بطور جاودان در آن خواهند بود» (أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).
و در پايان آيه مىگويد: «اين چه پاداش نيكى است براى آنها كه اهل عمل هستند» (وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ).
نه افراد واداده و تنبل كه هميشه از تعهدات و مسؤوليتهاى خويش مىگريزند.
امیرحسین
12-26-2010, 10:50 PM
(آيه 137)- بررسى تاريخ گذشتگان! قرآن مجيد پيوند فكرى و فرهنگى نسل حاضر با گذشتگان براى درك حقايق، لازم و ضرورى مىداند، زيرا از ارتباط و گره خوردن اين دو زمان (گذشته و حاضر) وظيفه و مسؤوليت آيندگان روشن مىشود، در آيه مورد بحث مىفرمايد: «خداوند سنتهايى در اقوام گذشته داشته كه اين سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت يك سلسله قوانين حياتى در باره همگان اجرا مىشود» (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ).
در اين سنن پيشرفت و تعالى افراد با ايمان و مجاهد و متحد و بيدار پيش بينى شده و شكست و نابودى ملتهاى پراكنده و بىايمان و آلوده به گناه نيز پيشبينى گرديده كه در تاريخ بشريت ثبت است.
روى اين جهت قرآن مجيد به مسلمانان دستور مىدهد «برويد در روى زمين بگرديد و در آثار پيشينيان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنكش و جبار دقت كنيد، و بنگريد پايان كار آنها كه كافر شدند، و پيامبران خدا را تكذيب كردند و بنيان ظلم و فساد را در زمين گذاردند، چگونه بود؟ و سر انجام كار آنها به كجا رسيد»؟ (فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).
(آيه 138)- در اين آيه مىگويد: «آنچه در آيات فوق گفته شد بيانيه روشنى است براى همه انسانها و وسيله هدايت و اندرزى است براى همه پرهيزكاران» (هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ).
يعنى در عين اين كه اين بيانات جنبه همگانى و مردمى دارد تنها پرهيزكاران و افراد با هدف از آن الهام مىگيرند و هدايت مىشوند.
امیرحسین
12-26-2010, 10:50 PM
(آيه 139)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و چهار آيه بعد از آن روايات متعددى وارد شده كه از آنها استفاده مىشود اين چند آيه دنباله آياتى است كه در باره جنگ احد داشتيم، و اين آيات تجزيه و تحليلى است روى نتايج جنگ احد، زيرا همانطور كه گفتيم جنگ احد بر اثر نافرمانى و عدم انضباط نظامى جمعى از سربازان اسلام، در پايان به شكست انجاميد و جمعى از شخصيتها و چهرههاى برجسته اسلام از جمله «حمزه» عموى پيامبر، در اين ميدان شربت شهادت نوشيدند.
پيامبر همان شب با ياران خود به ميان كشتگان رفت و براى بزرگداشت ارواح شهداء بر سر جنازه يكايك آنها مىنشست و اشك مىريخت و طلب آمرزش مىنمود، و سپس اجساد همه آنها در دامنه كوه احد در ميان اندوه فراوان به خاك سپرده شد، در اين لحظات حساس كه مسلمانان نياز شديد به تقويت روحى و هم استفاده معنوى از نتايج شكست داشتند اين آيات نازل گرديد.
تفسير:
نتايج جنگ احد- در اين آيه به مسلمانان هشدار داده، مىگويد افراد بيدار همانطور كه از پيروزيها استفاده مىكنند از شكستها نيز درس مىآموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را كه سر چشمه شكست شده، پيدا مىكنند و با برطرف ساختن آن براى پيروزى نهايى آماده مىشوند، لذا آيه شريفه مىفرمايد: «و سست نشويد و غمگين مگرديد شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد» (وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) يعنى، شكست شما در حقيقت به خاطر از دست دادن روح ايمان و آثار آن بوده.
امیرحسین
12-26-2010, 10:50 PM
(آيه 140)- در اين آيه درس ديگرى براى رسيدن به پيروزى نهايى به مسلمانان داده شده است كه: «اگر به شما جراحتى رسيد به آنها هم جراحتى همانند آن رسيد» (إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ).
بنابراين، سستى و اندوه شما براى چيست؟! سپس اشاره به يكى از سنن الهى شده است كه در زندگى بشر حوادث تلخ و شيرين رخ مىدهد كه هيچ كدام پايدار نيست، و «خداوند اين ايام را در ميان مردم بطور مداوم گردش مىدهد» تا سنت تكامل از لابلاى اين حوادث آشكار شود (وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ).
و سپس اشاره به نتيجه اين حوادث ناگوار كرده، مىفرمايد: «اينها به خاطر آن است كه افراد با ايمان، از مدعيان ايمان شناخته شوند» (وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا).
«و يكى از نتايج اين شكست دردناك اين بود كه شما شهيدان و قربانيانى، در راه اسلام بدهيد» (وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ).
اصولا ملتى كه قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد هميشه آنها را كوچك مىشمرد اما به هنگامى كه قربانى داد هم خود او، و هم نسلهاى آينده او، به ديده عظمت به آن مىنگرند.
در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند ستمگران را دوست نمىدارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ) و بنابراين از آنها حمايت نخواهد كرد.
(آيه 141)- در اين آيه به يكى ديگر از نتايج طبيعى شكست جنگ احد اشاره شده است و آن اين كه اين گونه شكستها نقاط ضعف و عيوب جمعيتها را آشكار مىسازد و وسيله مؤثرى است براى شستشوى اين عيوب، قرآن مىگويد:
«خدا مىخواست در اين ميدان جنگ، افراد با ايمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان بدهد و كافران را تدريجا نابود سازد» (وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:51 PM
(آيه 142)- در اين آيه قرآن با استفاده از حادثه احد براى تصحيح يك اشتباه فكرى مسلمانان اقدام مىكند و مىگويد: «آيا شما چنين پنداشتيد كه بدون جهاد و استقامت در راه خدا مىتوانيد در بهشت برين جاى گيريد (شما گمان كرديد داخل شدن در آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و يا عقيده بدون عمل ممكن است؟) در حالى كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ).
(آيه 143)- بعد از جنگ بدر و شهادت پرافتخار جمعى از مسلمانان عدهاى در جلسات مىنشستند و پيوسته آرزوى شهادت مىكردند كه اى كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شده بود، مطابق معمول در ميان آنها جمعى صادق بودند و عدهاى متظاهر و دروغگو، اما چيزى طول نكشيد كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد، مجاهدان راستين با شهامت جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوى خود رسيدند اما جمعى از دروغگويان هنگامى كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند از ترس كشته شدن فرار كردند، اين آيه آنها را سرزنش مىكند، مىگويد: «و شما تمنّاى مرگ (و شهادت در راه خدا) را پيش از آن كه با آن رو برو شويد مىكرديد، سپس آن را با چشم خود ديديد در حالى كه به آن نگاه مىكرديد» و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد، چقدر ميان گفتار و كردار شما فاصله است! (وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:51 PM
(آيه 144)
شأن نزول:
اين آيه نيز ناظر به يكى ديگر از حوادث جنگ احد است و آن اين كه: در همان حال كه آتش جنگ ميان مسلمانان و بتپرستان به شدت شعلهور بود ناگهان صدايى بلند شد و كسى گفت: محمّد را كشتم ... محمّد را كشتم ...!
جمعى كه اكثريت را تشكيل مىدادند به دست و پا افتاده و از ميدان جنگ به سرعت خارج مىشدند، اما در مقابل آنها اقليتى فداكار و پايدار همچون على عليه السّلام و أبو دجانة و طلحة و بعضى ديگر بودند كه بقيه را به استقامت دعوت مىكردند.
آيه در اين مورد نازل گرديد و دسته اول را سخت نكوهش كرد.
تفسير:
فرد پرستى ممنوع- مسأله فرد پرستى يكى از بزرگترين خطراتى است كه مبارزات هدفى را تهديد مىكند، وابستگى به شخص معين اگر چه پيامبر خاتم باشد مفهومش پايان يافتن كوشش و تلاش براى پيشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و اين وابستگى يكى از نشانههاى بارز عدم رشد اجتماعى است.
قرآن در آيه مورد بحث با صراحت مىگويد: «محمّد تنها فرستاده خداست، پيش از او هم فرستادگانى بودند كه از دنيا رفتند آيا اگر او بميرد يا كشته شود بايد شما سير قهقرايى كنيد؟ و به آيين بت پرستى باز گرديد»؟ (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ).
سپس مىفرمايد: «آنها كه عقبگرد كنند و به دوران كفر و بت پرستى باز گردند تنها به خود زيان مىرسانند نه به خدا» (وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً).
زيرا با اين عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مىسازند بلكه آنچه را به دست آوردهاند نيز به سرعت از دست خواهند داد.
در پايان آيه به اقليتى كه در جنگ احد على رغم همه مشكلات و انتشار خبر شهادت پيغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره كرده و كوششهاى آنها را مىستايد و آنها را به عنوان شاكران و كسانى كه از نعمتها در راه خدا استفاده كردند معرفى مىكند مىگويد: «خداوند اين شاكران را پاداش نيك مىدهد» (وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:52 PM
(آيه 145)- همان طور كه گفتيم شايعه بىاساس شهادت پيامبر در احد عده زيادى از مسلمانان را به وحشت افكند تا آنجا كه از ميدان جنگ فرار كردند و حتى بعضى مىخواستند از اسلام هم برگردند، در اين آيه مجددا براى تنبيه و بيدارى اين دسته مىفرمايد: «مرگ به دست خدا و فرمان اوست و براى هر كس اجلى مقرّر شده است كه نمىتواند از آن فرار كند» (وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلًا).
بنابراين اگر پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مىنوشيد چيزى جز انجام يافتن يك سنت الهى نبود.
از سوى ديگر فرار از ميدان جنگ نمىتواند از فرا رسيدن اجل جلوگيرى كند همانطور كه شركت در ميدان جهاد نيز اجل انسان را جلو نمىاندازد.
در پايان آيه مىفرمايد: سعى و كوشش انسان هيچ گاه ضايع نمىشود «اگر هدف كسى تنها نتيجههاى مادى و دنيوى باشد (و همانند بعضى از رزمندگان احد تنها به خاطر غنيمت تلاش كند) بالاخره بهرهاى از آن به دست مىآورد اما اگر هدف عاليتر بود، و كوششها در مسير حيات جاويدان و فضايل انسانى به كار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسيد» (وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها).
بنابراين، حالا كه رسيدن به دنيا يا آخرت هر دو نيازمند به كوشش است، پس چرا انسان سرمايههاى وجودى خود را در مسير دوم كه يك مسير عالى و پايدار است به كار نيندازد؟
سپس بار ديگر تأكيد مىكند كه «پاداش شاكران را به زودى خواهيم داد» (وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:52 PM
(آيه 146)- مجاهدان پيشين! به دنبال حوادث احد با يادآورى شجاعت و ايمان و استقامت مجاهدان و ياران پيامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداكارى و پايدارى تشويق مىكند و در ضمن آن دستهاى را كه از ميدان احد فرار كردند سرزنش مىنمايد و مىگويد: «پيامبران بسيارى بودند كه خدا پرستان مبارزى در صف ياران آنها قرار داشتند، آنها هيچ گاه در برابر آنچه (از تلفات سنگين و جراحات سخت) در راه خدا به آنان مىرسيد سست نشدند و ناتوان نگرديدند و تن به تسليم ندادند» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا).
«بديهى است خداوند هم، چنين افرادى را دوست دارد كه دست از مقاومت برنمىدارند» (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ).
(آيه 147)- آنها به هنگامى كه احيانا بر اثر اشتباهات يا سستىها، يا لغزشهايى گرفتار مشكلاتى در برابر دشمن مىشدند، به جاى اين كه ميدان را به او بسپارند و يا تسليم شوند و يا فكر ارتداد و بازگشت به كفر در مغز آنها پيدا شود، روى به درگاه خدا مىآوردند و «گفتار آنها فقط اين بود كه پروردگارا! گناهان ما را ببخش، و از تندرويهاى ما در كارها صرف نظر كن، قدمهاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان»! (وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).
(آيه 148)- آنها با اين طرز تفكر و عمل به زودى پاداش خود را از خدا مىگرفتند «لذا خداوند هم پاداش اين جهان كه فتح و پيروزى بر دشمن بود و هم پاداش نيك آن جهان را به آنها داد» (فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ).
و در پايان آيه آنها را جزء نيكوكاران شمرده و مىفرمايد: «خدا نيكوكاران را دوست دارد» (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:52 PM
(آيه 149)- اخطارهاى مكرر! بعد از پايان جنگ احد دشمنان اسلام با يك سلسله تبليغات مسموم كننده در لباس نصيحت و دلسوزى تخم تفرقه در ميان مسلمانان مىپاشيدند و آنها را نسبت به اسلام بدبين مىكردند در اين آيه به مسلمانان اخطار مىكند و از پيروى آنها بر حذر مىدارد و مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر از كفار پيروى كنيد شما را به عقب بر مىگردانند (و پس از پيمودن راه پرافتخار تكامل معنوى و مادى در پرتو تعليمات اسلام) به نقطه اول كه نقطه كفر و فساد بود سقوط مىدهند و در اين موقع بزرگترين زيانكارى دامنگير شما خواهد شد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ).
چه زيانى از اين بالاتر كه انسان اسلام را با كفر، و سعادت را با شقاوت، و حقيقت را با باطل معاوضه كند.
(آيه 150)- در اين آيه تأكيد مىكند كه «خدا پشتيبان و سر پرست شماست و او بهترين ياوران است» (بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ).
ياورى است كه هرگز مغلوب نمىشود و هيچ قدرتى با قدرت او برابرى ندارد در حالى كه ياوران ديگر ممكن است گرفتار شكست و نابودى شوند.
(آيه 151)-
در اين آيه اشاره به نجات معجزه آساى مسلمانان بعد از جنگ احد مىكند و مىفرمايد: «ما به زودى در دل كفار رعب و وحشت مىافكنيم» يعنى، همانطور كه در پايان جنگ احد افكنديم و نمونه آن را با چشم خود ديديد (سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ).
و در جمله بعد، علت افكندن رعب و ترس را در دلهاى آنها چنين بيان مىكند: «به اين جهت كه آنها چيزهايى را بدون دليل شريك خدا قرار داده بودند» (بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
در پايان آيه به سرنوشت اين افراد اشاره كرده، مىفرمايد: اين افراد به خود و اجتماع خود ستم كردهاند «و بنابراين جايگاهى جز آتش نخواهند داشت و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:53 PM
(آيه 152)- شكست پس از پيروزى! در ماجراى جنگ احد گفتيم:
مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت خاصى جنگيدند، و به زودى پيروز شدند، ولى نافرمانى جمعى از تيراندازان كه سنگر خود را رها كردند و به جمع آورى غنايم مشغول شدند سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشگر اسلام وارد گردد. هنگامى كه مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگينى به مدينه باز مىگشتند با يكديگر مىگفتند مگر خداوند به ما وعده فتح و پيروزى نداده بود؟
پس چرا در اين جنگ شكست خورديم؟
از اين به بعد قرآن ضمن پاسخ آنها، علل شكست را توضيح مىدهد، مىفرمايد: «وعده خدا در باره پيروزى شما كاملا درست بود و به همين دليل در آغاز جنگ پيروز شديد و به فرمان خدا دشمنان را به قتل مىرسانديد و اين وعده تا زمانى كه دست از استقامت و پيروى فرمان پيغمبر برنداشته بوديد ادامه داشت، شكست از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى شما را فرا گرفت» (وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ).
يعنى، اگر تصور كرديد كه وعده پيروزى بدون قيد و شرط بوده، سخت در اشتباه بودهايد تمام وعدههاى پيروزى مشروط به پيروى از فرمان خداست.
سپس قرآن مىگويد: «پس از مشاهده آن پيروزى چشم گير كه مورد علاقه شما بود راه عصيان پيش گرفتيد و (بر سر رها كردن سنگرها) به نزاع پرداختيد» (وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ).
سپس مىافزايد: «در اين موقع جمعى از شما خواستار دنيا و جمع غنايم بوديد در حالى كه جمعى ديگر ثابت قدم و خواستار آخرت و پاداشهاى الهى بودند» (مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ).
در اينجا ورق برگشت «و خداوند پيروزى شما را به شكست تبديل كرد تا شما را بيازمايد و تنبيه كند و پرورش دهد» (ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ).
«سپس خداوند همه اين نافرمانيها و گناهان شما را بخشيد (در حالى كه سزاوار مجازات بوديد) زيرا خداوند نسبت به مؤمنان از هر گونه نعمتى فرو گذار نمىكند» (وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:54 PM
(آيه 153)- در اين آيه صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآورى مىكند و مىفرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه به هر طرف پراكنده مىشديد و فرار مىكرديد و هيچ گاه به عقب سر نمىكرديد كه ساير برادران شما در چه حالند در حالى كه پيامبر از پشت سر شما را صدا مىزد» (إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ).
فرياد مىزد كه: «بندگان خدا! به سوى من باز گرديد، به سوى من باز گرديد، من رسول خدايم».
ولى هيچ يك از شما به سخنان او توجه نداشتيد «در اين هنگام غم و اندوه يكى پس از ديگرى به سوى شما رو آورد» (فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ).
هجوم سيل غم و اندوه به سوى شما «براى اين بود كه ديگر به خاطر از دست رفتن غنايم جنگى غمگين نشويد و از جراحاتى كه در ميدان جنگ در راه پيروزى به شما مىرسد نگران نباشيد و خداوند از آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
(آيه 154)- شب بعد از جنگ احد، شب دردناك و پر اضطرابى بود، مسلمانان پيش بينى مىكردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه باز گردند. در اين ميان مجاهدان راستين و توبه كنندگانى كه از فرار احد پشيمان شده بودند، به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعدههاى پيغمبر دلگرم بودند آيه مورد بحث ماجراى آن شب را تشريح مىكند و مىگويد: «سپس بعد از آن همه غم و اندوه روز احد، آرامش را بر شما نازل كرد» (ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً).
«اين آرامش همان خواب سبكى بود كه جمعى از شما را فرا گرفت، اما جمع ديگرى بودند كه تنها به فكر جان خود بودند و به چيزى جز نجات خويش نمىانديشدند و به همين جهت آرامش را بكلى از دست داده بودند» (نُعاساً يَغْشى طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ).
سپس به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته مىگويد: «آنها در باره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران جاهليت و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعدههاى پيامبر را مىدادند» (يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ).
و به يكديگر و يا خويشتن مىگفتند: «آيا ممكن است با اين وضع دلخراشى كه مىبينيم پيروزى نصيب ما بشود»؟ (هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ).
يعنى، بسيار بعيد و يا غير ممكن است، قرآن در جواب آنها مىگويد: «بگو:
آرى! پيروزى به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيب شما خواهد شد» (قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ).
«آنها در دل خود امورى را پنهان مىدارند كه براى تو آشكار نمىسازند» (يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ).
گويا آنها چنين مىپنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آيين اسلام است و لذا «مىگفتند: اگر ما بر حق بوديم و سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا اين همه كشته نمىداديم» (يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا).
خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره مىكند، مىفرمايد: «بگو: اگر هم در خانههاى خود بوديد آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاه خود بيرون مىآمدند» و آنها را به قتل مىرساندند (قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ).
ديگر اين كه «بايد اين حوادث پيش بيايد كه خداوند آنچه در دل داريد بيازمايد و صفوف مشخص گردد (و به علاوه افراد تدريجا پرورش يابند) و نيات آنها خالص و ايمان آنها محكم و قلوب آنها پاك شود» (وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ).
در پايان آيه مىگويد: «خداوند اسرار درون سينهها را مىداند» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
و به همين دليل تنها به اعمال مردم نگاه نمىكند بلكه مىخواهد قلوب آنها را نيز بيازمايد و از هر گونه آلودگى به شرك و نفاق و شك و ترديد پاك سازد.
امیرحسین
12-26-2010, 10:54 PM
(آيه 155)- گناه سر چشمه گناه ديگر است! اين آيه كه باز ناظر به حوادث جنگ احد است حقيقت ديگرى را بازگو مىكند و آن اين كه: لغزشهايى كه بر اثر وسوسههاى شيطانى به انسان دست مىدهد بر اثر گناهان پيشين در انسان فراهم شده، و گر نه وسوسههاى شيطانى در دلهاى پاك كه آثار گناهان سابق در آن نيست اثرى در آن نمىگذارد و لذا مىفرمايد: «آنهايى كه در ميدان احد فرار كردند شيطان آنان را به سبب پارهاى از اعمالشان به لغزش انداخت، اما خدا آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است» (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).
(آيه 156)- بهرهبردارى منافقان! حادثه احد زمينه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت، به همين دليل آيات زيادى براى خنثى كردن اين سمپاشيها نازل گرديد در اين آيه نيز به منظور درهم كوبيدن فعاليتهاى تخريبى منافقان و هشدار به مسلمانان، نخست به مؤمنان خطاب كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! شما همانند كافران نباشيد كه هنگامى كه برادرانشان (در راه خدا) به مسافرتى مىروند و يا در صف مجاهدان قرار مىگيرند و كشته مىشوند مىگويند: افسوس اگر نزد ما بودند نمىمردند و كشته نمىشدند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا).
اگر شما مؤمنان تحت تأثير سخنان گمراه كننده آنان قرار گيريد و همان حرفها را تكرار كنيد طبعا روحيه شما ضعيف گشته و از رفتن به ميدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهيد كرد و آنها به هدف خود نائل مىشوند، ولى شما اين گونه سخنان را نگوييد «تا خدا اين حسرت را بر دل آنها (كافران) بگذارد» (لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ).
سپس قرآن به سمپاشى آنها سه پاسخ منطقى مىدهد:
1- مرگ و حيات در هر حال به دست خداست (و مسافرت و يا حضور در ميدان جنگ نمىتواند مسير قطعى آن را تغيير دهد) و خداوند زنده مىكند و مىميراند و خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست» (وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:55 PM
(آيه 157)- دوم: «تازه اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد (و به گمان منافقان مرگى زودرس دامن شما را بگيرد چيزى از دست ندادهايد) زيرا آمرزش و رحمت پروردگار از تمام اموالى كه شما يا منافقان با ادامه حيات براى خود جمع آورى مىكنيد بالاتر است» (وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ).
(آيه 158)- سوم: از همه گذشته مرگ به معنى فنا و نابودى نيست كه اين قدر از آن وحشت داريد بلكه دريچهاى است به سوى زندگانى ديگرى در سطحى بسيار وسيعتر و آميخته با ابديت «و اگر بميريد و يا كشته شويد به سوى خدا باز مىگرديد» (وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ).
(آيه 159)- فرمان عفو عمومى! اين آيه نيز ناظر به حوادث احد است، زيرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد، كسانى كه از جنگ فرار كرده بودند، اطراف پيامبر را گرفته و ضمن اظهار ندامت، تقاضاى عفو و بخشش مىكردند.
خداوند در اين آيه، عفو عمومى آنها را صادر كرد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آغوش باز، خطاكاران توبه كار را پذيرفت.
نخست اشاره به يكى از مزاياى فوق العاده اخلاقى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند» (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ).
سپس دستور مىدهد كه «از تقصير آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش كن» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ).
بعد از فرمان عفو عمومى، براى زنده كردن شخصيت مسلمانان و تجديد حيات فكرى و روحى آنان دستور مىدهد كه باز هم «در كارها با آنها مشورت كن و رأى و نظر آنها را بخواه» (وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ).
سپس قرآن در ادامه مىافزايد: «اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن، زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد» (فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ).
همان اندازه كه به هنگام مشورت بايد، نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصميم نهايى بايد قاطع بود. بنابراين، پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتيجه مشورت، بايد هر گونه ترديد و دو دلى و آراء پراكنده را كنار زد و با قاطعيت تصميم گرفت و اين همان چيزى است كه در آيه فوق از آن تعبير به «عزم» شده است و آن تصميم قاطع مىباشد.
ضمنا از اين آيه استفاده مىشود كه توكل بايد حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امكاناتى كه انسان در اختيار دارد قرار گيرد.
امیرحسین
12-26-2010, 10:55 PM
(آيه 160)- نتيجه توكل! در اين آيه كه مكمل آيه قبل است، نكته توكل بر خداوند بيان شده است و آن اين كه: قدرت او بالاترين قدرتهاست و «اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد، و اگر دست از يارى شما بردارد كيست كه بعد از او شما را يارى كند» (إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُم فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ).
در آيه گذشته روى سخن به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بود و به او دستور مىداد، اما در اين آيه روى سخن به همه مؤمنان است و به آنها مىگويد: همانند پيامبر، بايد بر ذات پاك خدا تكيه كنند، و لذا در پايان آيه مىخوانيم: «و مؤمنان تنها بر ذات خداوند، بايد توكل كنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
(آيه 161)- هر گونه خيانتى ممنوع! هنگامى كه بعضى از تيراندازان احد مىخواستند سنگر خود را براى جمع آورى غنيمت تخليه كنند، امير آنان، دستور داد از جاى خود حركت نكنيد رسول خدا شما را از غنيمت محروم نخواهد كرد.
ولى آن دنياپرستان براى پنهان ساختن چهره واقعى خود گفتند: ما مىترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم ما را از نظر دور دارد.
قرآن در پاسخ آنها مىگويد: آيا شما چنين پنداشتيد كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به شما خيانت خواهد كرد «در حالى كه هيچ پيغمبرى ممكن نيست، خيانت كند» (وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ).
البته روشن است خيانت براى هيچ كس مجاز نيست خواه پيامبر باشد يا غير پيامبر، ولى از آنجا كه گفتگوى عذرتراشان جنگ «احد» در باره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود آيه نيز نخست سخن از پيامبران مىگويد و سپس اضافه مىنمايد: «هر كس خيانت كند، روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده، به عنوان مدرك جنايت بر دوش خويش حمل مىكند و يا همراه خود به صحنه محشر مىآورد» و به اين ترتيب، در برابر همگان رسوا مىشود (وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
«سپس به هر كس آنچه انجام داده و به دست آورده، داده مىشود و در باره هيچ كس ظلم و ستمى نمىشود» (ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:56 PM
(آيه 162)- آنها كه در جهاد شركت نكردند! در آيات گذشته در جوانب مختلف جنگ احد و نتايج آن بحث شد.
اكنون نوبت منافقان و مؤمنان سست ايمانى است كه به پيروى از آنها در ميدان جنگ حضور نيافتند، آيه مورد بحث سرنوشت آنها را تشريح مىكند و مىگويد: «آيا كسانى كه فرمان خدا را اطاعت كردند و از خشنودى او پيروى نمودند، همانند كسانى هستند كه به سوى خشم خدا باز گشتند و جايگاه آنها جهنم و بازگشت و پايان كار آنها، زشت و ناراحت كننده است» (أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
(آيه 163)- در اين آيه مىفرمايد: «هر يك از آنها (منافقان و مجاهدان) براى خود درجه و موقعيتى در پيشگاه خدا دارند» (هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند نسبت به اعمال همه آنها بيناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ).
و به خوبى مىداند هر كس طبق نيت و ايمان و عمل خود شايسته كدامين درجه است.
(آيه 164)- بزرگترين نعمت خداوند! در اين آيه، سخن از بزرگترين نعمت الهى يعنى نعمت «بعثت پيامبر اسلام» به ميان آمده است و در حقيقت، پاسخى است به سؤالاتى كه در ذهن بعضى از تازه مسلمانان، بعد از جنگ احد خطور مىكرد، كه چرا ما اين همه گرفتار مشكلات و مصائب شويم؟ قرآن به آنها مىگويد: «خداوند بر مؤمنان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى برانگيخت» (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا).
سپس مىفرمايد: يكى از مزاياى اين پيامبر اين است كه: «او از جنس خود آنها و از نوع بشر است» (مِنْ أَنْفُسِهِمْ).
سپس مىگويد: اين پيامبر سه برنامه مهم را در باره آنها اجرا مىكند نخست اين كه «آيات پروردگار را بر آنها بخواند و (ديگر اين كه) آنان را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكار بودند» (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
تعليم، يعنى وارد ساختن حقايق دين در درون جان آنها و به دنبال آن تزكيه نفوس و تربيت ملكات اخلاقى و انسانى و از آنجا كه هدف اصلى و نهايى تربيت است در آيه، قبل از تعليم ذكر شده، در حالى كه از نظر ترتيب طبيعى، تعليم بر تربيت مقدم است.
مردم دنيا بويژه مردم جزيرة العرب در زمان بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در ضلالت و گمراهى روشنى بودند، سيه روزى و بدبختى، جهل و نادانى، و آلودگيهاى گوناگون معنوى در آن عصر، تمام نقاط جهان را فرا گرفته بود، و اين وضع نابسامان بر كسى پوشيده نبود.
امیرحسین
12-26-2010, 10:56 PM
(آيه 165)- بررسى ديگرى روى جنگ احد! جمعى از مسلمانان از نتايج دردناك جنگ، غمگين و نگران بودند، خداوند در اين آيه سه نكته را به آنها گوشزد مىكند.
1- شما نبايد از نتيجه يك جنگ نگران باشيد، بلكه همه برخوردهاى خود را با دشمن روى هم محاسبه كنيد «اگر به شما در اين ميدان، مصيبتى رسيد در ميدان ديگر (ميدان جنگ بدر) دو برابر آن را به دشمن وارد ساختيد» (أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها).
زيرا آنها در احد هفتاد نفر از شما را شهيد كردند، در حالى كه هيچ اسير نگرفتند ولى شما در بدر هفتاد نفر از آنها را به قتل رسانديد و هفتاد نفر را اسير كرديد.
2- «شما مىگوييد: اين مصيبت از كجا دامنگيرتان شد» (قُلْتُمْ أَنَّى هذا).
ولى «اى پيامبر! به آنها بگو: اين مصيبت از وجود خود شما سر چشمه گرفته و عوامل شكست را بايد در خودتان جستجو كنيد» (قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ).
3- شما نبايد از آينده، نگران باشيد «زيرا خداوند بر همه چيز قادر و تواناست» و اگر نقاط ضعف خود را جبران كنيد، مشمول حمايت او خواهيد شد (إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 166)- بايد صفوف مشخص شود! آيه مورد بحث اين نكته را تذكر مىدهد كه هر مصيبتى (مانند مصيبت احد) كه پيش مىآيد علاوه بر اين كه بدون علت نيست وسيله آزمايشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان و يا افراد سست ايمان، لذا در قسمت اول آيه مىفرمايد: «آنچه در روز احد آن روز كه جمعيت مسلمانان با بتپرستان به هم در آويختند بر شما وارد شد به فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت» (وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ).
منظور از «اذن الله» (فرمان خدا) همان اراده و مشيت اوست كه به صورت قانون عليت در عالم هستى منعكس شده است.
و در پايان آيه مىفرمايد: يكى ديگر از آثار اين جنگ، اين بود كه: «صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ايمان از سست ايمان شناخته گردند» (وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:57 PM
(آيه 167)- در اين آيه به اثر ديگرى اشاره كرده، مىفرمايد: «تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا).
سپس قرآن گفتگويى كه ميان بعضى از مسلمانان و منافقين، قبل از جنگ رد و بدل شد به اين صورت بيان مىكند: بعضى از مسلمانان (كه طبق نقل ابن عباس «عبد اللّه بن عمر بن حزام» بوده است) هنگامى كه ديد «عبد اللّه بن ابى سلول» با يارانش خود را از لشكر اسلام كنار كشيده و تصميم بازگشت به مدينه دارند «گفت: بياييد يا به خاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لا اقل در برابر خطرى كه وطن و خويشان شما را تهديد مىكند دفاع نماييد» (وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا).
ولى آنها به يك بهانه واهى دست زدند و «گفتند: ما اگر مىدانستيم جنگ مىشود بىگمان از شما پيروى مىكرديم» (قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ).
اينها بهانهاى بيش نبود، هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستى دامنگيرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافكاريهاى خودشان بود، خداوند مىگويد: آنها دروغ مىگفتند: «آنها در آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند» (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ).
از جمله فوق استفاده مىشود كه كفر و ايمان داراى درجاتى است كه به عقيده و طرز عمل انسان بستگى دارد.
«آنها به زبان چيزى مىگويند كه در دل ندارند» (يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ).
آنها به خاطر لجاجت روى پيشنهاد خود، دائر به جنگ كردن در خود مدينه، و با ترس از ضربات دشمن و يا بىعلاقگى به اسلام از شركت در ميدان جنگ خوددارى كردند.
«ولى خداوند به آنچه منافقان كتمان مىكنند آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ).
هم در اين جهان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان مىدهد و هم در آخرت به حساب آنها رسيدگى خواهد كرد.
(آيه 168)- گفتههاى بىاساس منافقان! منافقان علاوه بر اين كه خودشان از جنگ احد كنارهگيرى كردند به هنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند قرآن در اين آيه به گفتار بىاساس آنها پاسخ مىدهد و مىگويد: «آنها كه از جنگ كناره گيرى كردند و در باره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچ گاه كشته نمىشدند، به آنها بگو: اگر قادر به پيش بينى حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مىگوييد» (الَّذِينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:57 PM
(آيه 169)- زندگان جاويد! اين آيه و دو آيه بعد از آن، بعد از حادثه احد نازل شده است. اما مضمون و محتواى آن تعميم دارد و همه شهدا حتى شهداى بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مىشود و در آن مقام شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده و مىگويد: «اى پيامبر! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند مردهاند» (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً).
در اينجا روى سخن فقط به پيامبر است تا ديگران حساب خود را بكنند.
«بلكه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند»! (بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).
منظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند و اين اختصاصى به شهيدان ندارد، ولى از آنجا كه شهيدان به قدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست، تنها از آنها نام برده شده است.
(آيه 170)- در اين آيه به گوشهاى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و مىفرمايد: «آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند» (فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
خوشحالى ديگرشان به خاطر برادران مجاهد آنهاست، همانطور كه قرآن مىگويد: «و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند (مجاهدان و شهيدان آينده، نيز) شادمانند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مىبينند و مىدانند) كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى» از روز رستاخيز و حوادث وحشتناك آن (وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:58 PM
(آيه 171)- اين آيه در حقيقت تأكيد و توضيح بيشترى در باره بشارتهايى است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مىكنند «آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مىشوند: نخست از اين جهت كه نعمتهاى خداوند را دريافت مىدارند، نه تنها نعمتهاى او بلكه فضل او (كه همان افزايش و تكرار نعمت است) نيز شامل حال آنها مىشود» (يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ).
ديگر اين كه «آنها مىبينند كه خدا پاداش مؤمنان را ضايع نمىكند» نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدان راستينى كه شربت شهادت ننوشيدند (وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 172)- غزوه حمراء الأسد: گفتيم در پايان جنگ احد، لشكر فاتح ابو سفيان، پس از پيروزى به سرعت راه مكه را پيش گرفتند، هنگامى كه به سرزمين «روحاء» رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان گرفتند، اين خبر به پيامبر رسيد، فورا دستور داد لشكر احد خود را براى شركت در جنگ ديگرى آماده كنند اين خبر به لشكر قريش رسيد و از اين مقاومت عجيب به وحشت افتادند! در اين موقع جريان ديگرى روحيه آنها را ضعيفتر ساخت، و آن اين كه يكى از مشركان به نام «معبد الخزاعى» مشاهده وضع پيامبر و يارانش او را به سختى تكان داد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است. اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين «روحاء» به لشكر ابو سفيان رسيد، ابو سفيان از او در باره پيامبر اسلام سؤال كرد، او در جواب گفت: محمد را ديدم با لشكرى انبوه در تعقيب شما هستند! ابو سفيان و ياران او تصميم به عقب نشينى گرفتند، و از جمعى از قبيله عبد القيس كه از آنجا مىگذشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلام خبر برسانند كه ابو سفيان و بتپرستان قريش با لشكر انبوهى به سوى مدينه مىآيند تا بقيه ياران پيامبر را از پاى در آورند.
هنگامى كه اين خبر به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ «خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع ما است».
اما هر چه انتظار كشيدند خبرى از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف، به مدينه بازگشتند. اين آيه و دو آيه بعد، اشاره به اين ماجرا مىكند، و مىگويد:
«آنها كه دعوت خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را اجابت كردند و بعد از آن همه جراحاتى كه روز احد پيدا نمودند (آماده شركت در جنگ ديگرى با دشمن شدند) از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند (يعنى با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند) پاداش بزرگى خواهد بود» (الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ).
امیرحسین
12-26-2010, 10:59 PM
(آيه 173)- در اين آيه يكى از نشانههاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مىكند «اينها همان كسانى بودند كه جمعى از مردم (اشاره به كاروان عبد القيس و به روايتى اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبر بودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن اجتماع كرده و آماده حملهاند، از آنها بترسيد اما آنها نترسيدند، بلكه بعكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را كافى است و او بهترين حامى است» (الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ).
(آيه 174)- به دنبال آن ايمان و پايمردى آشكار، قرآن در اين آيه نتيجه عمل آنها را بيان كرده، چنين مىگويد: «آنها از اين ميدان، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند» (فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ).
سپس به عنوان تأكيد مىفرمايد: «آنها در اين جريان، كوچكترين ناراحتى نديدند» (لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ). با اين كه «خشنودى خدا را به دست آوردند و از فرمان او متابعت كردند» (وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ). «و خداوند، فضل و انعام بزرگى دارد كه در انتظار مؤمنان واقعى و مجاهدان راستين است» (وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ).
(آيه 175)- اين آيه دنباله آياتى است كه در باره غزوه «حمراء الاسد» نازل گرديد و در آن مىفرمايد: «اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بىاساس) مىترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد» (إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس به شيطان يا به خاطر اين است كه عمل آنها به راستى عمل شيطانى بود و يا منظور از شيطان، خود اين اشخاص مىباشند و اين از مواردى است كه شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده.
بنابراين معنى آيه چنين است: عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته.
امیرحسین
12-26-2010, 10:59 PM
(آيه 176))- تسليت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اين آيه روى سخن به پيامبر است و به دنبال حادثه دردناك احد خداوند او را تسليت داده، مىگويد: «اى پيامبر! از اين كه مىبينى جمعى در راه كفر بر يكديگر پيشى مىگيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشتهاند، هيچ گاه غمگين مباش» (وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ).
«زيرا، آنها هرگز هيچ گونه زيانى به خداوند نمىرسانند» (إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً).
اصولا نفع و ضرر براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست اما خداوند ازلى و ابدى كه از هر جهت بىنياز است كفر و ايمان مردم كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند مىتواند داشته باشد؟
و اگر مىبينى آنها به اراده خود راه كفر را در پيش مىگيرند «خدا مىخواهد (آنها را در اين راه، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند) كه كمترين بهرهاى در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد» (يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
(آيه 177))- در اين آيه مطلب را بطور وسيعتر، عنوان كرده و مىفرمايد: نه تنها افرادى كه به سرعت در راه كفر، پيش مىروند چنين هستند «بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش گرفتهاند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن، كفر خريدارى نمودهاند، هرگز به خدا زيان نمىرسانند» و زيان آن، دامنگير خودشان مىشود (إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً).
و در پايان آيه مىفرمايد: «آنها عذاب دردناكى دارند» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 178))- سنگين بارها! اين آيه نيز بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل مىكند زيرا، يك جا روى سخن را به پيامبر و در جاى ديگر به مؤمنان و در اينجا روى سخن به مشركان است و در باره سرنوشت شومى كه در پيش دارند سخن مىگويد، و مىفرمايد: «گمان نكنند آنهايى كه كافر شدند، مهلتى كه به ايشان مىدهيم براى آنها خوب است» (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ).
سپس مىفرمايد: «بلكه مهلت مىدهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايند» (إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً).
و در پايان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده مىفرمايد: «و براى آنها عذاب خوار كنندهاى است» (وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).
آيه فوق به آنها اخطار مىكند كه هرگز نبايد امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزيهايى كه گاهگاه نصيبشان مىشود و آزادى عملى كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانهاى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فكر كنند.
ضمنا، آيه فوق به اين سؤال كه در ذهن بسيارى وجود دارد، پاسخ مىگويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اين همه غرق نعمتند و مجازات نمىبينند. قرآن مىگويد: اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار به حال خود واگذار شدهاند، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حد اكثر مجازات شوند.
امیرحسین
12-26-2010, 11:00 PM
(آيه 179))- مسلمانان تصفيه مىشوند! قبل از حادثه احد موضوع «منافقان» زياد مطرح نبود، اما بعد از شكست احد و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان، مسلمانان فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند و اين يكى از نتايج حادثه احد بود.
آيه مورد بحث كه آخرين آيهاى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مىكند اين حقيقت را به صورت يك قانون كلى بيان نموده و مىگويد: «چنين نبود كه خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد (و آنها را تصفيه نكند) مگر آن كه ناپاك را از پاك متمايز و جدا سازد» (ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ).
اين يك حكم عمومى است كه هر كس ادعاى ايمان كند به حال خود رها نمىشود بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مىگردد.
در اينجا ممكن بود سؤالى مطرح شود و آن اين كه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب، مؤمن از منافق شناخته شود.
قسمت دوم آيه به اين سؤالات پاسخ مىگويد كه: «هيچ گاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ).
زيرا آگاهى بر اسرار نهانى مشكلى را براى مردم حل نمىكند بلكه باعث از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم مىگردد.
و از همه مهمتر اين كه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد.
سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثناء كرده و مىفرمايد: «خداوند هر زمان بخواهد از ميان پيامبرانش، كسانى را انتخاب مىكند و گوشهاى از «علم غيب» بىپايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مىدهد» (وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ).
منظور از «مشيت» و خواست خدا، همان «اراده آميخته با حكمت» است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مىسازد.
در پايان آيه، خاطر نشان مىسازد، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جدا سازى پاك از ناپاك و مؤمن از منافق است، پس شما براى اين كه از اين بوته آزمايش، خوب به درآييد «به خدا و پيامبران او ايمان آوريد» (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).
اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمىكند و مىفرمايد «اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شماست» (وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ).
امیرحسین
12-26-2010, 11:00 PM
(آيه 180))- طوق سنگين اسارت! اين آيه سرنوشت بخيلان را در روز رستاخيز، توضيح مىدهد، همانها كه در جمع آورى و حفظ ثروت مىكوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا، خود دارى مىكنند.
گر چه در آيه، نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده، ولى در روايات اهل بيت عليهم السّلام و گفتار مفسران، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است.
آيه مىگويد: «افرادى كه بخل مىورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نمىدهند، تصور نكنند به سود آنهاست، بلكه اين كار به زيان آنها تمام مىشود» (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ).
«بلكه (بر خلاف تصور آنها) اين كار به زيان آنها تمام مىشود» (بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ).
سپس سرنوشت آنها را در رستاخيز، چنين توصيف مىكند: «به زودى در روز قيامت آنچه (اموالى) را كه نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقى در گردنشان مىافكنند» (سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
از اين جمله استفاده مىشود، اموالى كه حقوق واجب آن، پرداخت نشده و اجتماع از آن بهرهاى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كار گرفته شده و يا بىدليل روى هم انباشته گرديده، همانند ساير اعمال زشت انسان، در روز رستاخيز طبق قانون «تجسم اعمال» تجسم مىيابد. و به صورت عذاب دردناكى در خواهد آمد.
سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مىكند، و مىگويد: اين اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد «و خداوند وارث همه ميراثهاى زمين و آسمان خواهد بود» (وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها، از بركات معنوى آن بهرهمند گردند، نه تنها از حسرت و مسؤوليت آن! و در پايان آيه مىفرمايد: «خدا از اعمال شما آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).
بنابراين، اگر بخل بورزيد مىداند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مىداند و به هر كس پاداش مناسبى خواهد داد.
امیرحسین
12-26-2010, 11:01 PM
(آيه 181))-
شأن نزول:
اين آيه و آيه بعد در باره توبيخ و سرزنش يهود نازل شده است. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نامهاى به يهود «بنى قينقاع» نوشت و در طى آن، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات، و دادن قرض به خدا (منظور از اين جمله انفاق در راه خداست كه براى تحريك حد اكثر عواطف مردم از آن چنين تعبير شده است) دعوت نمود.
فرستاده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خانهاى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بود و بيت المدارس نام داشت وارد شد، و نامه را به دست «فنحاص» دانشمند بزرگ يهود داد، او پس از مطالعه نامه، با لحن استهزا آميزى گفت: اگر سخنان شما راست باشد، بايد گفت: خدا فقير است و ما غنى و بىنياز! زيرا اگر او فقير نبود، از ما قرض نمىخواست! به علاوه محمد صلّى اللّه عليه و آله معتقد است، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده، در حالى كه خود او در برابر انفاقها به شما وعده ربا و فزونى مىدهد! ولى بعدا «فنحاص» انكار كرد چنين سخنانى را گفته باشد در اين موقع اين دو آيه نازل گشت.
تفسير:
در اين آيه مىگويد: «خدا سخن كفرآميز آنان (يهود) را كه گفتند:
خداوند فقير است و ما غنى هستيم شنيد» (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ).
بنابراين، انكار آنها بيهوده است، سپس مىگويد: نه تنها سخنان آنها را مىشنويم «بلكه همه آنها را خواهيم نوشت و (همچنين) به قتل رسانيدن پيامبران را به ناحق» مىنويسيم (سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ).
ثبت و حفظ اعمال آنها براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابر آنها قرار مىدهيم «و مىگوييم اكنون نتيجه اعمال خود را به صورت عذاب سوزان بچشيد» (وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).
امیرحسین
12-26-2010, 11:01 PM
(آيه 182))- در اين آيه مىافزايد: «اين عذاب دردناك (كه هم اكنون، تلخى آن را مىچشيد) نتيجه اعمال خود شماست، اين شما بوديد كه به خود ستم كرديد، خدا هرگز به كسى ستم نخواهد كرد» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
اصولا اگر امثال شما جنايتكاران، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرار گيريد، اين نهايت ظلم است و اگر خدا، چنين نكند «بِظَلَّامٍ» (بسيار ظلمكننده) خواهد بود.
(آيه 183))
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده: جمعى از بزرگان يهود به حضور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: تو ادعا مىكنى كه خداوند تو را به سوى ما فرستاده و كتابى هم بر تو نازل كرده است، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته است به كسى كه ادعاى نبوت كند، ايمان نياوريم مگر اين كه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش (صاعقهاى) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند اگر تو نيز چنين كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد، اين دو آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
بهانه جويى يهود- يهود، براى اين كه از قبول اسلام، سر باز زنند، بهانههاى عجيبى مىآوردند از جمله همان است كه در شأن نزول، به آن اشاره شد، آنها مىگفتند: «خداوند از ما پيمان گرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم، تا براى ما قربانى بياورد كه آتش، آن را بخورد» (الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ).
سپس مىافزايد: در پاسخ اين بهانه جوييها به آنها «بگو: گروهى از پيامبران بنى اسرائيل پيش از من آمدند و نشانههاى روشنى با خود آوردند و حتى چنين قربانى براى شما آوردند اگر راست مىگوييد چرا به آنها ايمان نياورديد و چرا آنها را كشتيد» اشاره به زكريا و يحيى و جمع ديگرى از پيامبران بنى اسرائيل است كه به دست خود آنان به قتل رسيدند (قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
امیرحسین
12-26-2010, 11:01 PM
(آيه 184))- در اين آيه خداوند پيامبر خود را دلدارى مىدهد، مىفرمايد:
«پس اگر (اين بهانه جويان) تو را تكذيب كنند (چيز تازهاى نيست) رسولان پيش از تو (نيز) تكذيب شدند» (فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ).
«در حالى كه آن پيامبران، هم نشانههاى روشن و معجزات آشكار با خود داشتند» (جاؤُ بِالْبَيِّناتِ). «و هم نوشتههاى متين و محكم و كتاب روشنى بخش آورده بودند» (وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ).
(آيه 185))- قانون عمومى مرگ! اين آيه نخست اشاره به قانونى مىكند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مىگويد: «تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد» (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
گر چه بسيارى از مردم مايلند، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند، ولى اين واقعيتى است كه اگر ما آن را فراموش كنيم، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد.
سپس مىگويد: بعد از زندگى اين جهان، مرحله پاداش و كيفر اعمال شروع مىشود «و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت» (وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
سپس اضافه مىكند: «كسانى كه از تحت تأثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات يافته، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كردهاند» (فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ).
گويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مىكند، و راستى عواملى كه انسان را به سوى آن مىكشاند جاذبه عجيبى دارند. آيا هوسهاى زود گذر، لذات جنسى نامشروع، مقامها و ثروتهاى غير مباح، براى هر انسانى جاذبه ندارد؟! در جمله بعد بحث گذشته را تكميل مىكند، مىگويد: «و زندگى دنيا چيزى جز تمتع و بهرهبردارى غرورآميز نيست» (وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ).
مهم اين است كه جهان ماده و لذات آن هدف نهايى انسان قرار نگيرد، و گر نه استفاده از جهان ماده و مواهب آن به عنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى، نه تنها نكوهيده نيست، بلكه لازم و ضرورى مىباشد.
امیرحسین
12-26-2010, 11:02 PM
(آيه 186))
شأن نزول:
هنگامى كه مسلمانان، از مكّه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده و به تصرف خود در آوردند.
و به هنگامى كه به مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگويى و آزار يهوديان مدينه شدند، مخصوصا يكى از آنان به نام كعب بن اشرف شاعرى بدزبان و كينهتوز بود كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را به وسيله اشعار خود هجو مىكرد، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرايى و عشقبازى خود قرار مىداد. خلاصه كار وقاحت را به جايى رسانيد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ناچار دستور قتل او را صادر كرد، و به دست مسلمانان كشته شد.
تفسير:
از مقاومت خسته نشويد- اين آيه در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف، شاعر بدزبان و آشوب طلب، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمن نخواهند ديد، نخست مىفرمايد: «شما در جان و مالتان مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت» (لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ).
در جمله بعد مىگويد: «بطور مسلم در آينده از اهل كتاب (يهود و نصارى) و مشركان سخنان ناراحتكننده فراوانى خواهيد شنيد» (وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً).
سپس قرآن به وظيفهاى كه مسلمانان در برابر اين گونه حوادث سخت و دردناك دارند اشاره كرده و مىگويد: «اگر استقامت به خرج دهيد، شكيبا باشيد، و تقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد، اين از كارهايى است كه (نتيجه آن روشن است و لذا) هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد» (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
تقارن «صبر» و «تقوا» در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شكيبايى، زبان به ناشكرى و شكايت باز مىكنند، ولى مؤمنان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوا مىآميزند، و از اين امور دورند.
امیرحسین
12-26-2010, 11:02 PM
(آيه 187))- به دنبال ذكر پارهاى از خلافكاريهاى اهل كتاب، اين آيه به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كه مكتوم ساختن حقايق بوده اشاره مىكند، و مىگويد:
«به ياد آور زمانى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آيات كتاب را براى مردم آشكار سازيد، و هرگز آن را كتمان نكنيد» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ).
اما با اين همه در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند و لذا مىگويد: «آنها كتاب خدا را پشت سر انداختند» (فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ).
در جمله بعد اشاره به دنيا پرستى شديد و انحطاط فكرى آنها مىكند و مىگويد: «آنها با اين كار تنها بهاى ناچيزى به دست آوردند و چه بد متاعى خريدند» (وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ).
آيه فوق گر چه در باره دانشمندان اهل كتاب (يهود و نصارى) وارد شده ولى در حقيقت اخطارى به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظفند در تبيين و روشن ساختن فرمانهاى الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه آنها پيمان مؤكدى در اين زمينه گرفته است.
امیرحسین
12-26-2010, 11:02 PM
آيه 188-
شأن نزول:
نقل كردهاند: جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان مىكردند، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند، و در عين حال دوست مىداشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند، آيه نازل شد و به پندار غلط آنها پاسخ گفت.
تفسير:
از خود راضيها- اين آيه در پاسخ جمعى از دانشمندان يهود كه آيات خدا را تحريف مىكردند مىفرمايد: «گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت) خود خوشحالند، و دوست دارند، در برابر كار (نيكى) كه انجام ندادهاند، از آنها تقدير شود گمان مبر كه ايشان از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند يافت» بلكه نجات براى كسانى است كه از كار بد خود شرمندهاند (لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ).
در پايان آيه مىگويد: نه تنها اين گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نيستند، بلكه «عذاب دردناكى در انتظار آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 189))- در اين آيه كه بشارتى است براى مؤمنان و تهديدى است نسبت به كافران، مىفرمايد: «و حكومت آسمانها و زمين از آن خداست، و خداوند بر همه چيز قادر است» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
يعنى، دليلى ندارد كه مؤمنان براى پيشرفت خود از راههاى انحرافى وارد شوند، آنها مىتوانند در پرتو قدرت خداوند با استفاده از طرق مشروع و صحيح به پيشروى خود ادامه دهند.
امیرحسین
12-26-2010, 11:03 PM
(آيه 190))- روشنترين راه خداشناسى! آيات قرآن تنها براى خواندن نيست، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمهاى است، براى انديشيدن، لذا در آيه مورد بحث اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مىگويد: «در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانههاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است» (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوات وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ).
(آيه 191))- نقشه دلربا و شگفت انگيز اين جهان آنچنان قلوب صاحبان خرد را به خود جذب مىكند كه در جميع حالات به ياد پديد آوردنده اين نظام و اسرار شگرف آن مىباشند لذا آيه شريفه مىفرمايد: «خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيدهاند ياد مىكنند و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند» (الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند.
لذا خردمندان، با توجه به اين حقيقت، اين زمزمه را سر مىدهند كه:
«خداوندا! اين (دستگاه با عظمت) را بيهوده، نيافريدهاى» و همه روى حكمت و هدف صحيحى آفريده شده (رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا).
در اين موقع متوجه مسؤوليتهاى خود مىشوند، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مىطلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مىگويند: «خداوندا! تو منزه و پاكى ما را از عذاب آتش نگاهدار» (سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ).
امیرحسین
12-26-2010, 11:04 PM
(آيه 192))- «بار الها! هر كه را تو (بر اثر اعمالش) به دوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساختهاى، و براى افراد ستمگر، ياورى نيست» (رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ).
از اين آيه استفاده مىشود كه دردناكترين عذاب رستاخيز، همان رسوايى در پيشگاه خدا و بندگان خداست.
(آيه 193)- صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش، اين نكته را نيز متوجه مىشوند، كه اين راه پرفراز و نشيب را بدون رهبران الهى، هرگز نمىتوانند بپيمايند. لذا همواره منتظر شنيدن صداى مناديان ايمان هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مىشتابند، و با تمام وجود ايمان مىآورند و به پيشگاه پروردگار خود عرض مىكنند: «بار الها! ما صداى منادى توحيد را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان به پروردگارمان مىكرد، و به دنبال آن ايمان آورديم» (رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا).
بار الها! اكنون ما با تمام وجود خود ايمان آورديم، اما از آنجا كه در معرض وزش توفانهاى شديد غرايز گوناگون قرار داريم، گاهى لغزشهايى از ما سر مىزند و مرتكب گناهانى مىشويم، «خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان، بميران» (رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ).
(آيه 194)- آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظايف و مسؤوليتهاى خويش از خداى خود تقاضا مىكنند و مىگويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم «بار الها! آنچه را تو به وسيله پيامبرانت به ما وعده فرمودى (و مژده دادى) به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلّفناپذير است» (رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ).
پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است كه مجموعهاى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش، در شكل يك نغمه آسمانى مىباشد، و در روايات اهل بيت عليهم السّلام نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب بر مىخيزد اين آيات را تلاوت كند.
امیرحسین
12-26-2010, 11:05 PM
(آيه 195)
شأن نزول:
اين آيه دنباله آيات پيشين در باره صاحبان عقل و خرد، و نتيجه اعمال آنها مىباشد و در مورد نزول آن نقل شده كه: «امّ سلمه» (يكى از همسران رسول خدا) خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداكارى مردان، فراوان بحث شده آيا زنان هم در اين قسمت سهمى دارند؟ آيه نازل شد و به اين سؤال پاسخ گفت.
تفسير:
نتيجه برنامه خردمندان- در پنج آيه گذشته، فشردهاى از ايمان و برنامههاى عملى و درخواستهاى صاحبان فكر و خرد و نيايشهاى آنها بيان شد در اين آيه مىفرمايد: «پروردگارشان و بلافاصله درخواستهاى آنها را اجابت مىكند» (فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ).
و براى اين كه اشتباه نشود و ارتباط پيروزى و نجات آدمى با اعمال و كردار او قطع نگردد بلافاصله مىفرمايد: «من هرگز عمل هيچ عملكنندهاى از شما را ضايع نمىكنم» (أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ).
سپس براى اين كه تصور نشود كه اين وعده الهى اختصاص به دسته معينى دارد صريحا مىفرمايد: «اين عملكننده خواه مرد باشد يا زن، تفاوتى نمىكند» (مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى).
از اينجا روشن مىشود اين كه پارهاى از افراد بىاطلاع گاهى اسلام را متهم مىكنند كه اسلام دين مردهاست نه زنها، چه اندازه از حقيقت دور است! زيرا همه شما در آفرينش به يكديگر بستگى داريد «بعضى از شما از بعض ديگر تولد يافتهايد» زنان از مردان و مردان از زنان (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ).
در جمله بعد چنين نتيجهگيرى مىكند، مىفرمايد: «آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانههاى خود بيرون رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند، به يقين گناهانشان را مىبخشم» (فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ).
سپس مىفرمايد: علاوه بر اين كه گناهان آنها را مىبخشم، بطور مسلم «آنها را در بهشتى جاى مىدهم كه از زير درختان آن، نهرها در جريان است و مملو از انواع نعمتهاست» (وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«اين پاداشى است كه به پاس فداكارى آنها از ناحيه خداوند، به آنها داده مىشود و بهترين پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است» (ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ).
اشاره به اين كه پاداشهاى الهى براى مردم اين جهان بطور كامل قابل توصيف نيست همين اندازه بايد بدانند كه از هر پاداشى بالاتر است.
امیرحسین
12-26-2010, 11:06 PM
(آيه 196)
شأن نزول:
بسيارى از مشركان مكه و يهوديان مدينه تجارت پيشه بودند، و در ناز و نعمت به سر مىبردند در حالى كه مسلمانان در آن زمان به خاطر شرايط خاص زندگى و از جمله مسأله مهاجرت از مكه به مدينه و محاصره اقتصادى از ناحيه دشمنان نيرومند، از نظر وضع مادى بسيار در زحمت بودند، و به عسرت زندگى مىكردند، مقايسه اين دو حالت اين سؤال را براى بعضى طرح كرده بود كه چرا افراد بىايمان اين چنين در ناز و نعمتند، اما افراد با ايمان در رنج و عذاب و فقر و پريشانى زندگى مىكنند؟ آيه نازل شد و به اين سؤال پاسخ گفت.
تفسير:
يك سؤال ناراحتكننده- سؤالى كه در شأن نزول بالا براى جمعى از مسلمانان عصر پيامبر، مطرح بود يك سؤال عمومى و همگانى براى بسيارى از مردم در هر عصر و زمان است، آنها غالبا زندگى مرفّه و پرناز و نعمت گردنكشان فراعنه و افراد بىبندوبار را، با زندگى پرمشقت جمعى از افراد با ايمان مقايسه مىكنند، و گاهى اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد شك و ترديد مىكند.
اين سؤال اگر به دقت بررسى شود پاسخهاى روشنى دارد كه آيه مورد بحث به بعضى از آنها اشاره كرده است، مىگويد: «رفت و آمد پيروزمندانه كافران در شهرهاى مختلف هرگز تو را نفريبد» (لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ).
امیرحسین
12-26-2010, 11:06 PM
(آيه 197)- در اين آيه مىفرمايد: «اين پيروزيها و در آمدهاى مادى بىقيد و شرط، پيروزيهاى زود گذر و اندكند» (مَتاعٌ قَلِيلٌ).
يعنى: پيروزيهاى طغيانگران و ستمكاران ابعاد محدودى دارد، همانطور كه محروميتها و ناراحتيهاى بسيارى از افراد با ايمان نيز محدود است.
سپس اضافه مىكند: «به دنبال اين پيروزيها عواقب شوم و مسؤوليتهاى آن دامان آنها را خواهد گرفت و جايگاهشان دوزخ است چه جايگاه بد و آرامگاه نامناسبى» (ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ).
بنابراين نمىتوان حال اين دو را با هم مقايسه كرد، زيرا افراد بىايمان از هر طريقى خواه مشروع يا نامشروع و حتى با مكيدن خون بىنوايان براى خود ثروت اندوزى مىكنند در حالى كه مؤمنان براى رعايت اصول حق و عدالت محدوديتهايى دارند و بايد هم داشته باشند.
(آيه 198)- در آيه قبل سر انجام افراد بىايمان تشريح شده بود، و در اين آيه پايان كار پرهيزكاران بيان مىگردد، مىفرمايد: «ولى آنها كه پرهيزكارى پيشه كردند (و براى رسيدن به سرمايههاى مادى موازين حق و عدالت را در نظر گرفتند، و يا به خاطر ايمان به خدا از وطنهاى خود آواره شدند و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفتند) در برابر اين مشكلات، خداوند باغهايى از بهشت در اختيار آنان مىگذارد كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است و جاودانه در آن مىمانند» (لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).
سپس مىافزايد: «باغهاى بهشت با آن همه مواهب مادى نخستين وسيله پذيرايى از پرهيزكاران مىباشد» (نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
و اما پذيرايى مهم و عاليتر همان نعمتهاى روحانى و معنوى است كه در پايان آيه به آن اشاره شده، مىفرمايد: «آنچه نزد خداست براى نيكان بهتر است» (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ).
امیرحسین
12-26-2010, 11:07 PM
(آيه 199)
شأن نزول:
در سال نهم هجرى در ماه رجب نجاشى وفات يافت، خبر درگذشت او با يك الهام در همان روز به پيامبر رسيد، پيامبر به مسلمانان فرمود: حاضر شويد تا به پاس خدماتى كه در حق مسلمانان كرده است بر او نماز گذاريم، آنگاه به قبرستان بقيع آمد و از دور بر او نماز گذاشت. بعضى از منافقان گفتند: محمد صلّى اللّه عليه و آله بر مردى كافرى كه هرگز او را نديده است نماز مىگذارد، و حال آن كه آيين او را نپذيرفته است آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
اين آيه در باره مؤمنان اهل كتاب است، و سخن از اقليتى به ميان مىآورد كه دعوت پيغمبر را اجابت كردند، و براى آنها پنج صفت ممتاز بيان مىكند:
1- «و از اهل كتاب كسانى هستند كه (از جان و دل) به خدا ايمان مىآورند» (وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ).
2- «آنها به قرآن و آنچه بر شما مسلمانان نازل شده است، ايمان مىآورند» (وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ).
3- ايمان آنها به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در حقيقت از ايمان واقعى به كتاب آسمانى خودشان و بشاراتى كه در آن آمده است سر چشمه مىگيرد بنابراين: «آنها به آنچه بر خودشان نازل شده نيز ايمان دارند» (وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ).
4- «آنها در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند» (خاشِعِينَ لِلَّهِ).
و همين خضوع آنهاست كه انگيزه ايمان واقعى شده و ميان آنها و تعصبهاى جاهلانه، جدايى افكنده است.
5- «آنها هرگز آيات الهى را به بهاى ناچيز نمىفروشند» (لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا).
با داشتن آن برنامه روشن و زنده و صفات عالى انسانى «اينها پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت» (أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند به سرعت حساب بندگان را رسيدگى مىكند» (إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
بنابراين، نه نيكوكاران براى دريافت پاداش خود گرفتار مشكلى مىشوند و نه مجازات بدكاران به تأخير مىافتد.
امیرحسین
12-26-2010, 11:08 PM
(آيه 200)- اين آيه آخرين آيه سوره آل عمران و محتوى يك برنامه جامع چهار مادهاى كه ضامن سر بلندى و پيروزى مسلمين است، مىباشد.
1- نخست روى سخن را به همه مؤمنان كرده و به اولين ماده اين برنامه اشاره مىكند و مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! در برابر حوادث ايستادگى كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا).
صبر و استقامت در برابر مشكلات و هوسها و حوادث، در حقيقت ريشه اصلى هر گونه پيروزى مادى و معنوى را تشكيل مىدهد.
2- در مرحله دوم قرآن به افراد با ايمان دستور به استقامت در برابر دشمن مىدهد و مىفرمايد: «و در برابر دشمنان نيز استقامت به خرج دهيد» (وَ صابِرُوا).
3- در جمله بعد به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات كشورهاى اسلامى مىدهد و مىفرمايد: «از مرزهاى خود، مراقبت به عمل آوريد» (وَ رابِطُوا).
اين دستور به خاطر آن است كه مسلمانان هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند. و در برابر حملات شيطان و هوسهاى سركش هميشه آماده و مراقب باشند.
4- بالاخره در آخرين دستور كه همچون چترى بر همه دستورهاى سابق سايه مىافكند، مىفرمايد: «و از خدا بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).
سپس مىگويد: «شايد رستگار شويد» (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
يعنى شما در سايه به كار بستن اين چهار دستور، مىتوانيد رستگار شويد و با تخلف از آنها راهى به سوى رستگارى نخواهيد داشت.
به هر حال اگر روح استقامت و پايمردى در مسلمانان زنده شود، اگر در برابر افزايش تلاش و كوشش دشمنان، مسلمانان تلاش و كوشش بيشترى از خود نشان دهند و پيوسته از مرزهاى جغرافيايى و عقيدهاى خود مراقبت نمايند و علاوه بر همه اينها با تقواى فردى و اجتماعى، گناه و فساد را از جامعه خود دور كنند پيروزى آنها تضمين خواهد شد.
پايان سوره آل عمران
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.