توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره يس [36]
امیرحسین
08-25-2011, 11:14 AM
سوره يس [36]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 83 آيه دارد.
محتواى سوره:
در اين سوره چهار بخش عمده مخصوصا ديده مىشود:
1- نخست سخن از رسالت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و قرآن مجيد و هدف از نزول اين كتاب بزرگ آسمانى است.
2- بخش ديگر از رسالت سه نفر از پيامبران الهى، و چگونگى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه پىگير و طاقتفرساى آنها با شرك سخن مىگويد.
3- بخشى از اين سوره كه از آيه 33 شروع مىشود و تا آيه 44 ادامه دارد مملو از نكات جالب توحيدى، و بيان گويا از آيات و نشانههاى عظمت پروردگار در عالم هستى است.
4- بخش مهم ديگرى از اين سوره در مسائل مربوط به «معاد» و دلائل گوناگون آن و چگونگى حشر و نشر، و سؤال و جواب در روز قيامت، و پايان جهان، و بهشت و دوزخ سخن مىگويد، و در لابلاى اين بحثها آياتى تكان دهنده براى بيدارى و هشيارى غافلان و بىخبران آمده است كه اثرى نيرومند در دلها و جانها دارد.
فضيلت تلاوت سوره:
سوره «يس» در احاديث به عنوان «قلب قرآن» ناميده شده است.
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر چيز قلبى دارد، و قلب قرآن يس است».
در حديثى از امام صادق عليه السّلام نيز همين معنى آمده است و در ذيل آن مىافزايد: «هر كس آن را در روز پيش از آن كه غروب شود بخواند در تمام طول روز محفوظ و پر روزى خواهد بود، و هر كس آن را در شب پيش از خفتن بخواند خداوند هزار فرشته را بر او مأمور مىكند كه او را از هر شيطان رجيم و هر آفتى حفظ كنند ...» و به دنبال آن فضائل مهم ديگرى نيز بيان مىفرمايد.
اين عظمت به خاطر محتواى عظيم اين سوره است.
محتوايى بيدارگر ايمان بخش و مسؤوليت آفرين و تقوازا كه وقتى انسان در آن انديشه كند و اين انديشه در اعمال او پرتوافكن گردد خير دنيا و آخرت را براى او به ارمغان مىآورد.
امیرحسین
08-25-2011, 11:15 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- سر آغاز «قلب قرآن» اين سوره همانند 28 سوره ديگر قرآن مجيد با حروف مقطعه آغاز مىشود، و اين بار دو حرف «يا- سين» (يس). آيه اول سوره را تشكيل مىدهد.
در خصوص سوره «يس» در روايتى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود:
«يس نام رسول خداست و دليل بر آن اين است كه بعد از آن مىفرمايد تو از مرسلين و بر صراط مستقيم هستى».
(آيه 2)- به دنبال اين حروف مقطعه- همانند بسيارى از سورههايى كه با حروف مقطعه آغاز شده- سخن از قرآن مجيد به ميان مىآورد، منتها در اينجا به آن سوگند ياد كرده، مىگويد: «سوگند به قرآن حكيم» (وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ).
گويى قرآن را موجودى زنده و عاقل و رهبر و پيشوا معرفى مىكند كه مىتواند درهاى حكمت را به روى انسانها بگشايد.
البته خداوند نيازى به سوگند ندارد، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فايده مهم است: نخست تأكيد روى مطلب، و ديگر بيان عظمت چيزى كه به آن سوگند ياد مىشود.
(آيه 3)- اين آيه چيزى را كه سوگند آيه قبل به خاطر آن بوده است بازگو مىكند، مىفرمايد: «مسلما تو از رسولان خداوند هستى» (إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ).
(آيه 4)- رسالتى كه توأم با حقيقت است و «بودن تو بر صراط مستقيم» (عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 5)- سپس مىافزايد: اين قرآنى است كه «از ناحيه خداوند عزيز و رحيم نازل شده» (تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ).
عزّت و رحمتش كه يكى مظهر «انذار» و ديگرى مظهر «بشارت» است با هم آميخته و اين كتاب بزرگ آسمانى را در اختيار انسانها گذارده است.
(آيه 6)- اين آيه هدف اصلى نزول قرآن را اين گونه شرح مىدهد:
قرآن را بر تو نازل كرديم «تا قومى را انذار كنى كه پدران آنها انذار نشدند و به همين دليل آنها در غفلت فرو رفتهاند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ).
قرآن نازل شد تا مردم غافل را هوشيار، و خواب زدگان را بيدار سازد.
امیرحسین
08-25-2011, 11:15 AM
(آيه 7)- سپس قرآن به عنوان يك پيشگويى در باره سران كفر و سردمداران شرك مىگويد: «فرمان و وعده الهى بر اكثر آنها تحقق يافته و به همين دليل ايمان نمىآورند» (لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
حقيقت اين است كه انسان در صورتى اصلاح پذير و قابل هدايت است كه فطرت توحيدى خود را با اعمال زشت و اخلاق آلودهاش بكلى پايمال نكرده باشد و گر نه تاريكى مطلق بر قلب او چيره خواهد شد و تمام روزنههاى اميد براى او بسته مىشود.
(آيه 8)- اين آيه ادامه توصيف اين گروه نفوذ ناپذير است، در نخستين توصيف آنها مىگويد: «ما در گردنهاى آنها غلهايى قرار داديم كه تا چانههاى آنها ادامه دارد، و سرهاى آنها را به بالا نگاه داشته است» (إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ).
چه جالب است تشبيهى كه از حال بت پرستان لجوج خصوصا سران آنها به چنين انسانهايى شده، آنها طوق «تقليد» و زنجير «عادات و رسوم خرافى» را بر گردن و دست و پاى خود بستهاند و غلهاى آنها آنقدر پهن و گسترده است كه سر آنها را بالا نگاهداشته و از ديدن حقايق محروم ساخته، آنها اسيرانى هستند كه نه قدرت فعاليت و حركت دارند و نه قدرت ديد! آيه فوق هم مىتواند ترسيمى از حال اين گروه بىايمان در دنيا باشد، و هم بيان حال آنها در آخرت كه تجسمى است از مسائل اين جهان.
(آيه 9)- اين آيه توصيف ديگرى از همين افراد است، و ترسيم گويايى از عوامل نفوذ ناپذيرى آنها، مىفرمايد: «و ما در پيش روى آنها سدى قرار داديم و در پشت سرشان سدى» (وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا).
آنها در ميان اين دو سد چنان محاصره شدهاند كه نه راه پيش دارند و نه راه بازگشت! و در همين حال «چشمانشان را پوشاندهايم لذا نمىبينند» (فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ).
و چنين است حال مستكبران خودخواه و خودبين، و مقلدان كور و كر، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقايق!
امیرحسین
08-25-2011, 11:16 AM
(آيه 10)- به همين دليل در اين آيه صريحا مىگويد: «براى آنها يكسان است، چه آنها را انذار كنى، يا نكنى، ايمان نمىآورند»! (وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
گفتار تو هر قدر نافذ، و وحى آسمانى هر قدر مؤثر باشد، تا در زمينه آماده وارد نشود تأثير نخواهد گذاشت.
(آيه 11)- چه كسانى انذار تو را مىپذيرند؟ در آيات گذشته سخن از گروهى در ميان بود كه به هيچ وجه آمادگى پذيرش انذارهاى الهى را ندارند، اما در اينجا از گروه ديگرى كه درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفتهاند سخن مىگويد، تا با مقايسه با يكديگر- همان گونه كه روش قرآن در بحث است- مسأله روشنتر شود.
مىفرمايد: «تو تنها كسى را انذار مىكنى كه از ذكر پيروى كند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد» و از طريق برهان و استدلال او را بشناسد (إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ). كسى كه گوش شنوا و قلب آماده دارد.
«و كسى كه چنين است او را بشارت به مغفرت و پاداش پر ارزش ده» (فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ).
(آيه 12)- سپس به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون اجر و پاداش پر ارزش مؤمنان و پذيرندگان انذارهاى انبيا آمده بود در اين آيه به مسأله «معاد و رستاخيز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا» اشاره كرده، مىفرمايد: «ما مردگان را زنده مىكنيم» (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى).
«و تمام آثار آنها را مىنويسيم» (وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ).
بنابر اين چيزى فروگذار نخواهد شد مگر اين كه در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «و ما همه چيز را در كتاب آشكار احصا كردهايم» (وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ).
امیرحسین
08-25-2011, 11:16 AM
(آيه 13)- سرگذشت «اصحاب القريه» براى آنها عبرتى است در تعقيب بحثهايى كه در زمينه قرآن و نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان راستين و منكران لجوج گذشت در اينجا نمونهاى از وضع امتهاى پيشين در همين زمينه مطرح شده، و در ضمن اين آيه و چندين آيه بعد كه مجموعا هجده آيه را تشكيل مىدهد سرگذشتى از چند تن از پيامبران پيشين را بيان مىكند، تا هم هشدارى باشد براى مشركان مكه، و هم تسلى و دلدارى باشد براى پيامبر و مؤمنان اندك آن روز، به هر حال تكيه بر اين سرگذشت در قلب اين سوره كه خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است كه با موقعيت مسلمانان آن روز دارد.
نخست مىفرمايد: «و براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ).
«قريه» مفهوم گستردهاى دارد كه هم شهرها را شامل مىگردد و هم روستاها را، هر چند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق مىشود.
مشهور در ميان مفسران اين است كه منظور از «قريه» در اينجا «انطاكيه» يكى از شهرهاى شامات بوده است.
از آيات اين سوره بر مىآيد كه اهل اين شهر بت پرست بودند و اين رسولان براى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه با شرك آمده بودند.
(آيه 14)- سپس قرآن بعد از اين بيان اجمالى و سر بسته، به شرح ماجرا پرداخته، چنين مىگويد: «در آن زمان كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم، اما آنها رسولان ما را تكذيب كردند، لذا براى تقويت آن دو، شخص سومى ارسال نموديم، آنها همگى گفتند: ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاريم» (إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ).
امیرحسین
08-25-2011, 11:17 AM
(آيه 15)- اكنون ببينيم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واكنشى نشان دادند، قرآن مىگويد: همان بهانهاى را كه بسيارى از كافران سركش در برابر پيامبران الهى پيش كشيدند مطرح نمودند «آنان (در جواب) گفتند: شما بشرى همانند ما نيستيد و خداوند رحمان چيزى نازل نكرده، شما فقط دروغ مىگوييد»! (قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ).
اگر بنا بود فرستادهاى از طرف خدا بيايد بايد فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما، و همين را دليل براى تكذيب رسولان و انكار نزول فرمان الهى پنداشتند.
(آيه 16)- به هر حال اين پيامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مأيوس نشدند و ضعف و سستى به خود راه ندادند، و در پاسخ آنها چنين «گفتند:
پروردگار ما مىداند كه ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستيم» (قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ).
(آيه 17)- «و بر عهده ما چيزى جز ابلاغ رسالت بطور آشكار و روشن نيست» (وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).
(آيه 18)- ولى اين كوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسليم نشدند، بلكه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تكذيب پا فراتر نهاده به مرحله تهديد و شدت عمل گام نهادند «گفتند: ما شما را به فال بد گرفتهايم» وجود شما شوم است و مايه بدبختى شهر و ديار ما! (قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ).
ممكن است مقارن آمدن اين پيامبران الهى بعضى مشكلات در زندگى مردم آن ديار بر اثر گناهانشان و يا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، باز به اين هم قناعت نكردند، بلكه با تهديدى صريح و آشكار نيات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: «اگر از اين سخنان دست برنداريد مسلما شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد»! (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ).
ممكن است ذكر «عذاب اليم» اشاره به اين باشد كه سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه مىدهيم تا مايه مرگ شما شود.
امیرحسین
08-25-2011, 11:17 AM
(آيه 19)- اينجا بود كه رسولان الهى با منطق گوياى خود به پاسخ هذيانهاى آنها پرداختند، و «گفتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد به اين حقيقت واقف خواهيد شد» (قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ).
اگر بدبختى و تيره روزى و حوادث شوم محيط جامعه شما را فراگرفته، و بركات الهى از ميان شما رخت بر بسته، عامل آن را در درون جان خود، در افكار منحط و اعمال زشت و شومتان جستجو كنيد، نه در دعوت ما.
و سر انجام آخرين سخن اين فرستادگان پروردگار به آنان اين بود كه: «شما گروهى اسرافكاريد» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ).
اگر توحيد را انكار كرده، به شرك روى مىآوريد، دليل آن اسراف و تجاوز از حق است، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نيز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است.
(آيه 20)- مجاهدى جان بر كف! در اينجا بخش ديگرى از مبارزات رسولانى كه در اين داستان به آنها اشاره شده، آمده است، و آن مربوط به حمايت حساب شده و شجاعانه مؤمنان اندك از آنهاست كه در برابر اكثريت كافر و مشرك و لجوج ايستادند و تا سر حد جان از پيامبران الهى دفاع كردند.
نخست مىفرمايد: «و مردى (با ايمان) از نقطه دور دست شهر با سرعت و شتاب (به سراغ گروه كافران) آمد و گفت: اى قوم من! از فرستادگان خدا پيروى كنيد» (وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ).
اين مرد كه نامش را «حبيب نجّار» ذكر كردهاند هنگامى كه به او خبر رسيد، در قلب شهر مردم بر اين پيامبران الهى شوريدهاند، و شايد قصد شهيد كردن آنها را دارند، سكوت را مجاز ندانست، با سرعت و شتاب خود را به مركز شهر رسانيد و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نكرد.
تعبير به «رجل» به صورت ناشناخته، شايد اشاره به اين نكته است كه او يك فرد عادى بود، قدرت و شوكتى نداشت، و در مسير خود تك و تنها بود، تا مؤمنان عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آغاز اسلام كه عده قليلى بيش نبودند سرمشق بگيرند و بدانند حتى يك نفر مؤمن تنها نيز داراى مسؤوليت است و سكوت براى او جائز نيست.
امیرحسین
08-25-2011, 11:17 AM
(آيه 21)- اكنون ببينيم اين مؤمن مجاهد به چه منطق و دليلى براى جلب توجه همشهريانش متوسل گشت؟
نخست از اين در وارد شد: «از كسانى پيروى كنيد كه از شما اجر و مزدى (در برابر دعوت خود) نمىخواهند» (اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً).
اين خود نخستين نشانه صدق آنهاست كه هيچ منفعت مادى در دعوتشان ندارند، نه از شما مالى مىخواهند، و نه جاه و مقام، و نه حتى تشكر و سپاسگزارى، و اين همان چيزى است كه بارها در آيات قرآن در مورد انبياى بزرگ به عنوان نشانهاى از اخلاص روى آن تكيه شده، تنها در سوره «شعرا» پنج بار جمله «و ما اسئلكم عليه من اجر» تكرار گرديده است.
سپس مىافزايد: به علاوه «اين رسولان (چنانكه از محتواى دعوت و سخنانشان بر مىآيد) افرادى هدايت يافتهاند» (وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).
(آيه 22)- سپس به دليل ديگرى مىپردازد و به سراغ اصل توحيد كه عمدهترين نكته دعوت اين رسولان بوده است مىرود و مىگويد: «من چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفريده است»؟ (وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي).
فطرت سليم مىگويد: كسى شايسته پرستش است كه خالق و مالك و بخشنده مواهب باشد نه اين بتها كه هيچ كارى از آنان ساخته نيست.
و به دنبال آن هشدار مىدهد كه مراقب باشيد «همه شما سر انجام تنها به سوى او باز مىگرديد» (وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
يعنى نه تنها سر و كار شما در زندگى اين جهان با اوست كه در جهان ديگر نيز تمام سرنوشت شما در دست قدرت او مىباشد، آرى به سراغ كسى برويد كه در هر دو جهان سرنوشت شما را به دست گرفته.
امیرحسین
08-25-2011, 11:18 AM
(آيه 23)- و در سومين استدلال خود به وضع بتها پرداخته، و اثبات عبوديت را براى خداوند با نفى عبوديت از بتها تكميل مىكند، مىگويد: «آيا غير از خداوند معبودانى را انتخاب كنم كه اگر خداوند رحمن بخواهد زيانى به من برساند شفاعت آنها كمترين فايدهاى براى من نخواهد داشت، و مرا از مجازات او هرگز نجات نخواهند داد» (أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ).
باز در اينجا از خودش سخن مىگويد تا جنبه تحكّم و آمريت نداشته باشد، و ديگران حساب كار خود را برسند.
(آيه 24)- سپس اين مؤمن مجاهد براى تأكيد و توضيح بيشتر افزود: «هر گاه من چنين بتهايى را پرستش كنم و آنها را شريك پروردگار قرار دهم در گمراهى آشكار خواهم بود» (إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
كدام گمراهى از اين آشكارتر كه انسان عاقل و با شعور در برابر اين موجودات بىشعور زانو زند و آنها را در كنار خالق زمين و آسمان قرار دهد.
(آيه 25)- اين مؤمن تلاشگر و مبارز پس از اين استدلالات و تبليغات مؤثر و گيرا با صداى رسا در حضور جمع اعلام كرد: همه بدانيد «من به پروردگار شما ايمان آوردهام» و دعوت اين رسولان را پذيرا شدهام (إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ).
«بنابر اين سخنان مرا بشنويد» (فَاسْمَعُونِ). و بدانيد من به دعوت اين رسولان مؤمنم و گفتار مرا به كار بنديد كه به سود شماست.
امیرحسین
08-25-2011, 11:18 AM
(آيه 26)- اما ببينيم عكس العمل اين قوم لجوج در برابر اين مؤمن پاكباز چه بود؟ قرآن سخنى از آن به ميان نمىآورد، ولى از لحن آيات بعد استفاده مىشود كه آنها بر او شوريدند و شهيدش كردند.
قرآن اين حقيقت را با جمله جالب و سر بستهاى بيان كرده، مىگويد: «به او گفته شد وارد بهشت شو»! (قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ).
اين تعبير نشان مىدهد كه شهادت اين مرد مؤمن همان، و داخل شدن او در بهشت همان.
البته روشن است منظور از بهشت در اينجا بهشت برزخى است، چرا كه هم از آيات و هم از روايات استفاده مىشود كه بهشت جاويدان در قيامت نصيب مؤمنان خواهد شد همان گونه كه دوزخ نيز در مورد بدكاران چنين است.
به هر حال روح پاك اين مرد به آسمانها، در جوار قرب رحمت الهى و در نعيم بهشتى، شتافت، و در آنجا تنها آرزويش اين بود كه «گفت: اى كاش قوم من مىدانستند» (قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ). و اين چنين مؤمن، عاشق هدايت مردم است و از گمراهى آنان رنج مىبرد.
(آيه 27)- اى كاش مىدانستند كه: «پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفو خويش قرار داد و در صف گراميان جاى داد» (بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ).
اى كاش چشم حق بينى داشتند و آنچه را در پشت اين پرده است ببينند يعنى تا اين همه نعمت و اكرام و احترام خدا را بنگرند و بدانند در مقابل اهانتهاى آنها خداوند چه لطفى در حق من فرموده است، اى كاش مىديدند و ايمان مىآوردند اما افسوس!
امیرحسین
08-25-2011, 11:19 AM
آغاز جزء 23 قرآن مجيد
ادامه سوره يس
(آيه 28)- ديديم كه مردم شهر «انطاكيه» چگونه به مخالفت با پيامبران الهى قيام كردند اكنون ببينيم سر انجام كارشان چه شد؟
قرآن در اين زمينه مىگويد: «ما بر قوم او بعد از (شهادت) وى هيچ لشكرى از آسمان نفرستاديم، و اصولا سنت ما چنين نيست كه براى نابود ساختن اين اقوام سركش متوسل به اين امور شويم» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ).
ما نياز به اين امور نداريم، تنها يك اشاره كافى است كه همه آنها را خاموش سازيم و به ديار عدم بفرستيم و تمام زندگى آنها را در هم بكوبيم.
(آيه 29)- سپس مىافزايد: «تنها يك صيحه آسمانى تحقق يافت، صيحهاى تكان دهنده و مرگبار، ناگهان همگى خاموش شدند»! (إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ).
يك صيحه، آن هم در يك لحظه زود گذر، بيش نبود، فريادى بود كه همه فريادها را خاموش كرد، و تكانى بود كه همه را بىحركت ساخت!
بسوزند چوب درختان بىبر-----سزا خود همين است مر بىبرى را!
(آيه 30)- در اين آيه با لحنى بسيار گيرا و مؤثر برخورد تمام سركشان تاريخ را با دعوت پيامبران خدا يك جا مورد بحث قرار داده، مىگويد: «وا حسرتا بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايت آنها نيامد مگر اين كه او را به باد استهزا گرفتند» (يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
بيچاره و محروم از سعادت آنها گروهى كه نه تنها گوش هوش به نداى رهبران ندهند، بلكه به استهزا و سخريه آنها برخيزند.
امیرحسین
08-25-2011, 11:20 AM
(آيه 31)- غفلت دائم: در اين آيه با توجه به بحثى كه در آيه قبل در باره غفلت مستمر گروه عظيمى از مردم جهان در طول اعصار و قرون پيشين گذشت، مىفرمايد: «آيا آنها نديدند كه ما افراد زيادى از قرون و اقوام پيشين از آنها را (بر اثر طغيان و ظلمشان) به هلاكت رسانديم»؟! (أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
اينها نخستين گروه نيستند، اقوام سركش ديگرى در اين جهان زندگى مىكردند، و سرنوشت دردناك آنها كه بر صفحات تاريخ ثبت است و آثار غم انگيزشان كه در ويرانههاى شهرهاى آباد آنها بر جاى مانده در برابر چشم آنها قرار دارد، آيا اين مقدار براى درس عبرت كافى نيست؟! در پايان آيه مىافزايد: «آنها هرگز به سوى ايشان بازگشت نمىكنند» (أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ).
يعنى مصيبت بزرگ اينجاست كه امكان بازگشت به دنيا و جبران گناهان و بدبختيهاى گذشته را ندارند، چنان پلها در پشت سر آنان ويران گشته كه بازگشتشان هرگز ممكن نيست!
(آيه 32)- در اين آيه مىافزايد: «همه آنها بدون استثنا در روز قيامت نزد ما حاضر مىشوند» (وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ).
يعنى اينطور نيست كه اگر هلاك شدند و نتوانستند به اين جهان بازگردند مسأله تمام است، نه مرگ در حقيقت آغاز كار است نه پايان، به زودى همگى در عرصه محشر براى حساب گردآورى مىشوند، و بعد از آن مجازات دردناك الهى، مجازاتى مستمر و پىگير در انتظار آنهاست.
(آيه 33)- اين هم نشانههاى ديگر: از آنجا كه بحث در آيات گذشته پيرامون مبارزه فرستادگان پروردگار با شرك و بت پرستى بود، همچنين در آيه قبل اشارهاى به مسأله معاد شده بود در اينجا نشانههايى از توحيد و معاد را توأما بيان مىكند تا وسيلهاى باشد براى بيدارى منكران و ايمان به مبدأ و معاد.
نخست از احياى زمينهاى مرده و بركاتى كه از آن عائد انسانها مىشود بحث كرده، مىفرمايد: «زمينهاى مرده براى آنها نشانه آشكارى است (از مبدأ و معاد) ما آن را زنده كرديم، و دانههايى از آن خارج ساختيم و آنها از آن تغذيه مىكنند» (وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ).
مسأله حيات و زندگى از مهمترين دلائل توحيد است و با تمام پيشرفتهاى علمى هنوز كسى به درستى نمىداند تحت تأثير چه عواملى در روز نخست موجودات بىجان تبديل به سلولهاى زنده شده است؟
امیرحسین
08-25-2011, 11:20 AM
(آيه 34)- اين آيه توضيح و تشريحى بر آيه قبل است و چگونگى حيات زمينهاى مرده را بيان مىكند، مىفرمايد: «و ما در آن باغهايى از نخلها و انگورها قرار داديم و چشمههايى از آن جارى ساختيم» (وَ جَعَلْنا فِيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ).
در آيه قبل سخن از دانههاى غذايى در ميان بود، اما در اينجا از ميوههاى نيرو بخش و مغذى سخن مىگويد كه دو نمونه بارز و كامل آنها «خرما» و «انگور» است كه هر يك غذايى كامل محسوب مىشود.
(آيه 35)- اين آيه هدف آفرينش اين درختان پر بار را چنين بيان مىكند:
«غرض اين است كه از ميوه آن بخورند، در حالى كه دست آنها در ساختمان آن كمترين دخالتى نداشته، آيا شكر خدا را به جا نمىآورند»! (لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ).
آرى! ميوههايى كه به صورت غذاى كامل بر شاخسار درختان ظاهر مىشود بىآنكه كمترين نيازى به پختن و يا تغييرات ديگر داشته باشد به مجرد چيدن از درخت قابل استفاده است، و اين نهايت لطف و عظمت پروردگار را در باره انسانها نشان مىدهد.
هدف آن است كه حس حق شناسى و شكر گزارى انسانها را تحريك كند تا از طريق شكر گزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، كه شكر منعم نخستين گام معرفت كردگار است.
(آيه 36)- اين آيه سخن از تسبيح و تنزيه پروردگار مىگويد، خط بطلان بر شرك مشركان كه در آيات گذشته از آن سخن بود مىكشد، و راه توحيد و يكتا پرستى را به همگان نشان مىدهد، مىفرمايد: «منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد، از آنچه زمين مىروياند، و از خود آنان، و از آنچه نمىدانند»! (سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ).
بديهى است خداوند نياز به اين ندارد كه خويشتن را تسبيح و تنزيه كند، اين تعليمى است براى بندگان و دستور العملى است براى پيمودن خط تكامل.
اين آيه يكى ديگر از آياتى است كه محدود بودن علم انسان را بيان مىكند و نشان مىدهد كه در اين جهان حقايق بسيارى است- از جمله «زوجيّت» در موجودات جهان- كه از علم و دانش ما پوشيده است.
امیرحسین
08-25-2011, 11:21 AM
(آيه 37)- هر يك از خورشيد و ماه آيتى هستند: در اينجا بخش ديگرى از نشانههاى عظمت خدا را در جهان هستى بيان مىكند.
نخست مىفرمايد: «شب براى آنها آيه و نشانهاى است» از عظمت خدا (وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ).
در حالى كه نور آفتاب همه جا را فراگرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده «ما نور آفتاب و روز را از آن بر مىداريم، ناگهان تاريكى همه آنها را فرا مىگيرد» (نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ).
دقت در اين تعبير اين نكته را بازگو مىكند كه طبيعت اصلى كره زمين تاريكى است، نور و روشنايى صفتى است عارضى كه از منبع ديگرى به او داده مىشود، همچون لباس كه بر تن كسى بپوشانند كه هرگاه آن لباس را بيرون آورد رنگ طبيعى تن آشكار مىشود!
(آيه 38)- سومين نشانهاى كه بعد از آيت شب به آن اشاره شده آيت نور و روشنايى و آفتاب است، مىگويد: «و خورشيد نيز (براى آنها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است»! (وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها).
اين آيه به وضوح حركت خورشيد را بطور مستمر بيان مىكند، اما در اين كه منظور از اين حركت چيست. جديدترين تفسير همان است كه اخيرا دانشمندان كشف كردهاند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى كه آن را ستاره «وگا» ناميدهاند مىباشد.
به هر حال حركت دادن خورشيد اين كره بسيار عظيمى كه يك ميليون و دويست هزار مرتبه از كره زمين بزرگتر است آن هم با حركت حساب شده در اين فضاى بيكران از هيچ كس ميسر نيست جز از خداوندى كه قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش بىانتهاست.
و به همين جهت در پايان آيه مىفرمايد: «اين تقدير خداوند قادر و داناست» (ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ).
در تعبيرات اين آيه اشارهاى است پر معنى به نظام سال شمسى كه از حركت خورشيد در برجها حاصل مىگردد و به زندگى بشر نظم و برنامه مىدهد.
امیرحسین
08-25-2011, 11:21 AM
(آيه 39)- لذا در اين آيه براى تكميل اين بحث از حركت ماه و منازل آن كه نظام بخش ايام ماه است، سخن مىگويد، و مىفرمايد: «و ما براى ماه منزلهايى قرار داديم، و به هنگامى كه اين منزلها را طى كرد سر انجام به صورت شاخه كهنه قوسى شكل و زرد رنگ خرما در مىآيد»! (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ).
منظور از «منازل» همان منزلگاههاى دويست و هشتگانهاى است كه ماه قبل از «محاق» و تاريكى مطلق طى مىكند.
اين نظام عجيب به زندگى انسانها نظم مىبخشد، و يك تقويم طبيعى آسمانى است كه با سواد و بىسواد توانايى خواندن آن را دارد.
(آيه 40)- در اين آيه سخن از ثبات و دوام اين نظم سال و ماه، و شب و روز، است، پروردگار آن چنان برنامهاى براى آنها تنظيم كرده كه كمترين دگرگونى در وضع آنها پيدا نمىشود و تاريخ بشر به خاطر همين ثبات كاملا تنظيم مىگردد.
مىفرمايد: «نه براى خورشيد سزاوار است كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى مىگيرد، و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند»! (لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ).
مىدانيم خورشيد دوران خود را در برجهاى دوازده گانه در يك سال طى مىكند، در حالى كه كره ماه منزلگاههاى خويش را در يك ماه طى مىكند.
بنابر اين حركت دورانى ماه در مسيرش دوازده بار از حركت خورشيد در مدارش سريعتر است، لذا مىفرمايد: خورشيد هرگز در حركت خود به پاى ماه نمىرسد تا حركت يك ساله خود را در يك ماه انجام دهد و نظام ساليانه بر هم خورد.
از آنچه گفتيم روشن مىشود كه منظور از حركت خورشيد در اين بحث حركت آن بحسب حس ما است.
امیرحسین
08-25-2011, 11:22 AM
(آيه 41)- حركت كشتيها در درياها نيز آيتى است! در آيات پيشين سخن از نشانههاى پروردگار در آفرينش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنين زمين و بركات زمين بود، و در اين آيه سخن از درياها و بخشى از نعمتها و مواهب دريا يعنى حركت كشتيهاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها مىباشد.
لذا نخست مىفرمايد: «اين نيز براى آنها آيت و نشانهاى است از عظمت پروردگار كه ما فرزندانشان را در كشتيهايى كه مملو (از وسائل زندگى) است حمل كرديم» (وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ).
حركت كشتيها كه بزرگترين و مهمترين وسيله حمل و نقل بشر مىباشد، و كارى كه از آنها ساخته است هزاران برابر مركبهاى ديگر است، نتيجه خواص ويژه آب و وزن مخصوص اجسامى كه كشتى از آن ساخته شده، و خاصيت بادها (در كشتيهاى بادبانى) و انرژى اتمى (در كشتيهايى كه با نيروى اتم كار مىكند) مىباشد.
و همه اينها قوا و نيروهايى است كه خدا مسخّر انسان ساخته و هر يك از آنها و نيز مجموعه آنها آيتى از آيات الهى است.
(آيه 42)- و براى اين كه توهّم نشود كه تنها مركب خداداد كشتيهاست در اين آيه مىافزايد: «و ما براى آنها مركبهاى ديگرى مانند آن آفريديم» (وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ).
مركبهايى كه در خشكى يا در هوا و فضا راه مىرود، و انسانها و وسائل آنها را بر دوش خود حمل مىكند.
(آيه 43)- اين آيه براى روشنتر ساختن اين نعمت بزرگ حالتى را كه از دگرگون شدن اين نعمت به وجود مىآيد بيان مىكند، مىگويد: «و اگر بخواهيم آنها را غرق مىكنيم، آن چنان كه نه فريادرسى داشته باشند، و نه نجات داده شوند» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ).
به يك موج عظيم فرمان مىدهيم كشتى آنها را واژگون كند! يا به يك گرداب مأموريت مىدهيم آنها را در كام خود فرو بلعد! يا به يك طوفان دستور مىدهيم آنها را مانند يك پر كاه بردارد و در وسط امواج پرتاب كند! اين ماييم كه اين نظام را تداوم مىبخشيم، تا آنها بهره گيرند، و اگر گهگاه حوادثى از اين قبيل مىفرستيم براى اين است كه اهميت نعمتى را كه در آن غرقند بدانند.
امیرحسین
08-25-2011, 11:22 AM
(آيه 44)- و سر انجام در اين آيه براى تكميل سخن فوق مىافزايد: «مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود، و تا زمان معينى (كه پايان زندگى آنهاست) از اين زندگى بهره گيرند» (إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ).
آرى! با هيچ وسيلهاى آنها نمىتوانند نجات يابند جز اين كه نسيم رحمت ما بوزد و لطف ما به يارى آنها بشتابد.
(آيه 45)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آيات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در اينجا عكس العمل كفار لجوج را در برابر آيات الهى، و همچنين دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و انذار به عذاب پروردگار بيان مىكند.
نخست مىفرمايد: «و هنگامى كه به آنها گفته مىشود از آنچه پيش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهيزيد، تا مشمول رحمت الهى شويد» اعراض مىكنند و روى گردان مىشوند (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
منظور از «ما بين ايديكم» مجازاتهاى دنياست كه نمونهاى از آن در آيات قبل ذكر شده، و منظور از «ما خلفكم» مجازاتهاى آخرت است كه در پشت سر دارند، و تعبير به «پشت سر» به خاطر آن است كه هنوز نيامده، گويى پشت سر انسان در حركت است، و سر انجام روزى به او مىرسد و دامانش را مىگيرد، و منظور از پرهيز كردن از اين مجازاتها اين است كه عوامل آن را ايجاد نكنند و به تعبير ديگر كارى نكنند كه مستوجب اين عقوبات گردد.
(آيه 46)- در اين آيه بار ديگر روى همين معنى تأكيد مىكند و لجاجت و پافشارى اين كوردلان را در ناديده گرفتن آيات الهى و تعليمات پيامبران مشخص ساخته، مىفرمايد: «هيچ آيهاى از آيات پروردگارشان براى آنها نمىآيد مگر اين كه از آن روى گردان مىشوند» (وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ).
نه بيان آيات انفسى در آنها مؤثر است، و نه شرح آيات آفاقى، نه تهديد و انذار، و نه بشارت و نويد به رحمت الهى، آنها به كورانى مىمانند كه نزديكترين اشياء اطراف خود را مشاهده نمىكنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاريكى شب فرق نمىنهند!
امیرحسین
08-25-2011, 11:22 AM
(آيه 47)- سپس قرآن انگشت روى يكى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده، مىگويد: «و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده است (در راه او) انفاق كنيد كافران به مؤمنان مىگويند: آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مىخواست او را سير مىكرد، شما تنها در گمراهى آشكاريد»! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
اين همان منطق بسيار عوامانهاى است كه در هر عصر و زمان از ناحيه افراد خودخواه و بخيل مطرح مىشود كه مىگويند: اگر فلانى فقير است لابد كارى كرده كه خدا مىخواهد فقير بماند، و اگر ما غنى هستيم لا بد عملى انجام دادهايم كه مشمول لطف خدا شدهايم، بنابر اين نه فقر آنها و نه غناى ما هيچ كدام بىحكمت نيست! غافل از اين كه جهان ميدان آزمايش و امتحان است، خداوند يكى را با تنگ دستى آزمايش مىكند، و ديگرى را با غنا و ثروت، و گاه يك انسان را در دو زمان با اين دو، در بوته امتحان قرار مىدهد كه آيا به هنگام فقر، امانت و مناعت طبع و مراتب شكر گزارى را به جا مىآورد؟ يا همه را زير پا مىگذارد، و به هنگام غنا از آنچه در اختيار دارد در راه او انفاق مىكند يا نه!
(آيه 48)- صيحههاى رستاخيز! به دنبال ذكر منطق سست و بهانه جويانه كفار در مورد انفاقها كه در آيات قبل گذشت، در اينجا سخن را از استهزاى آنها نسبت به قيام قيامت شروع مىكند، و منطق پوسيده آنها را در مورد انكار معاد با جواب قاطع درهم مىكوبد.
به علاوه بحثهايى را كه در طى آيات پيشين در زمينه توحيد بيان شد با بحثهاى معاد تكميل كرده، مىفرمايد: «آنها مىگويند: اگر راست مىگوييد اين وعدهاى را كه شما مىدهيد كى خواهد آمد»؟! (وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
اين كه شما نمىتوانيد تاريخى براى قيام قيامت تعيين كنيد دليل بر اين است كه در گفتار خود صادق نيستيد!
امیرحسین
08-25-2011, 11:23 AM
(آيه 49)- اين آيه به اين سؤال توأم با سخريه يك پاسخ محكم و جدى داده، مىگويد: قيام قيامت و پايان اين جهان براى خدا مسأله پيچيده، و كار مشكلى نيست: «آنها جز اين انتظار نمىكشند كه يك صيحه عظيم آسمانى فرارسد و آنان را ناگهان فروگيرد در حالى كه مشغول جنگ و جدال (در مورد دنياى خويش) هستند»! (ما يَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ).
همين يك فرياد عظيم آسمانى كافى است كه همه را در يك لحظه كوتاه، هر كدام در همان مكان و همان حالتى كه هستند قبض روح كند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها كه معركه دعواها و ميدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنيايى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد.
در روايات اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه: «اين صيحه آسمانى آن چنان غافلگيرانه است كه دو نفر در حالى كه پارچهاى را گشودهاند و مشغول معاملهاند پيش از آن كه آن را برچينند و بپيچند جهان پايان مىيابد! و كسانى هستند كه در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پيش از آن كه به دهان آنها برسد صيحه آسمانى فرا مىرسد و جهان پايان مىيابد!
كسانى هستند كه مشغول تعمير و گل مالى حوضند تا چهار پايان را سيراب كنند پيش از آنكه چهار پايان سيراب شوند قيامت بر پا مىشود»! به هر حال قرآن با اين تعبير كوتاه و قاطع به آنها هشدار مىدهد كه قيامت بطور ناگهانى و غافلگيرانه بر پا مىشود، و ثانيا موضوع پيچيدهاى نيست كه آنها در امكانش به بحث و مخاصمه برخيزند، با يك صيحه همه چيز پايان مىگيرد و دنيا به آخر مىرسد.
(آيه 50)- لذا در اين آيه مىگويد: اين مسأله به قدرى سريع و برق آسا و غافلگيرانه است كه «حتى توانايى بر وصيت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پيدا نمىكنند»! (فَلا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ).
معمولا هنگامى كه حادثهاى به انسان دست مىدهد و انسان احساس مىكند پايان عمرش نزديك شده، سعى مىكند هر جا هست خود را به منزل و مأواى خويش برساند، و در ميان همسر و فرزندانش قرار گيرد، سپس كارهاى نيمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طريق وصيت بر عهده اين و آن بگذارد و سفارش آنها را به ديگران بكند.
اما مگر صيحه پايان دنيا به كسى مجال مىدهد؟ و يا به فرض اين كه مجالى باشد مگر كسى زنده مىماند كه توصيههاى انسان را بشنود؟
امیرحسین
08-25-2011, 11:24 AM
(آيه 51)- سپس به مرحله ديگر كه مرحله حيات بعد از مرگ است اشاره كرده، مىگويد: «و بار ديگر در صور دميده مىشود، پس ناگهان همه آنها از قبرها بيرون آمده، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان رهسپار مىشوند» (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ).
خاكها و استخوانهاى پوسيده به فرمان پروردگار لباس حيات در تن مىپوشند، و از قبر سر بر مىآورند، و براى محاكمه و حساب در آن دادگاه عجيب حاضر مىگردند، همان گونه كه با يك «صيحه» همگى مردند با يك «نفخه» (دميدن در صور) جان مىگيرند و زنده مىشوند، نه مرگ آنها براى خدا مشكلى دارد، و نه احياى آنها.
(آيه 52)- سپس مىافزايد: در اين هنگام منكران رستاخيز و معاد «مىگويند: اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت»؟! (قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا).
«اين همان چيزى است كه خداوند رحمن وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند»! (هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ).
آرى! صحنه آن چنان گويا و وحشت انگيز است كه انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مىسپرد، و جز اعتراف صريح به واقعيتها راهى نمىيابد، قبرها را به خوابگاهى تشبيه مىكند، و رستاخيز را به بيدار شدن از خواب، چنانكه كه در حديث معروف نيز وارد شده است: «همان گونه كه مىخوابيد، مىميريد و همان گونه كه از خواب بر مىخيزيد، زنده مىشويد».
(آيه 53)- سپس براى توضيح چگونگى سرعت وقوع اين نفخ صور، مىفرمايد: «آن صيحه واحدى بيش نيست، فريادى عظيم بر مىخيزد، ناگهان همگى نزد ما حاضر مىشوند» (إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ).
بنابر اين براى احياى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زيادى لازم نيست، همان گونه كه براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صيحه اول فرياد مرگ است، و صيحه دوم فرياد زندگى و حيات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!
امیرحسین
08-25-2011, 11:24 AM
(آيه 54)- در اينجا بحث پيرامون چگونگى حساب در محشر را سر بسته گذارده و از آن مىگذرد، و به تشريح سر انجام كار مؤمنان صالح و كافران طالح پرداخته، چنين مىگويد: «امروز به هيچ كس ذرّهاى ستم نمىشود» (فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً).
نه از پاداش كسى كاسته مىشود، و نه كيفر كسى افزون مىگردد، و حتى به قدر يك سر سوزن كم و زياد و بيدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.
سپس به بيانى مىپردازد كه در حقيقت دليل روشن و زندهاى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است مىفرمايد: «شما جز آنچه را عمل مىكرديد جزا داده نمىشويد» (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آيه 55)- بهشتيان غرق در مواهب مادى و معنوى! در اينجا به گوشهاى از پاداشهاى مؤمنان پرداخته، و قبل از هر چيز روى مسأله آرامش خاطر انگشت گذارده، مىگويد: «بهشتيان امروز به نعمتهاى خدا مشغولند» كه از هر انديشه ناراحت كننده بر كنار مىباشند (إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ).
«و در نهايت سرور و شادى به سر مىبرند» (فاكِهُونَ).
(آيه 56)- بعد از نعمت آرامش خاطر كه خمير مايه همه نعمتها، و شرط استفاده از همه مواهب است، به شرح نعمتهاى ديگر پرداخته، چنين مىگويد: «آنها و همسرانشان در سايههاى لذت بخش، بر تختها، در خلوتگاهها تكيه كردهاند» (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ).
«ازواج» به معنى همسران بهشتى، و يا همسران با ايمانى است كه در اين دنيا داشتند.
تعبير به «ظلال» (سايهها) نشان مىدهد كه در آنجا نيز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده آرى! آنها در سايه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور ديگرى دارند.
(آيه 57)- علاوه بر اين «براى آنها ميوه بسيار لذت بخشى است، و هر چه بخواهند در اختيار آنها خواهد بود» (لَهُمْ فِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ).
و به اين ترتيب آنچه امروز در فكر انسان بگنجد و آنچه از فكر او خطور نكند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهياست، و پذيرايى خداوند از ميهمانان خود در بالاترين سطح ممكن انجام مىشود.
امیرحسین
08-25-2011, 11:25 AM
(آيه 58)- اما مهمتر از همه همان مواهب معنوى است كه در اين آيه به آن اشاره كرده، مىفرمايد: «براى آنها سلام و تهنيت الهى است، اين سخنى است از ناحيه پروردگار رحيم و مهربان آنها» (سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ).
اين نداى روح افزا و نشاط بخش و مملوّ از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق مىكند، و به او لذت و شادى و معنويت مىبخشد، كه با هيچ نعمتى برابر نيست، آرى شنيدن نداى محبوب، ندايى آميخته با محبت، و آكنده از لطف، سر تا پاى بهشتيان را غرق سرور مىكند، كه يك لحظه آن بر تمام دنيا و آنچه در آن است برترى دارد. و چنان آنها را مجذوب مىكند كه از همه چيز جز او غافل مىشوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى مىسپارند.
(آيه 59)- چرا پرستش شيطان مىكنيد؟! بخشى از سرگذشت شوق انگيز و پر افتخار بهشتيان در آيات قبل گذشت، و در اينجا به قسمتى از سرنوشت دوزخيان و بندگان شيطان اشاره مىكند.
نخست اين كه در آن روز با خطابى تحقير آميز مخاطب مىشوند و به آنها گفته مىشود: «جدا شويد امروز اى گنهكاران»! (وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ).
شما بوديد كه در دنيا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بوديد و گاه به رنگ آنها در مىآمديد، و از حيثيت و اعتبارشان استفاده مىكرديد، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازيد، و در چهره اصلى خود ظاهر شويد!
امیرحسین
08-25-2011, 11:25 AM
(آيه 60)- اين آيه به ملامتها و سرزنشهاى پر معنى خداوند نسبت به مجرمان در روز قيامت اشاره كرده، چنين مىگويد: «آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را پرستش و اطاعت مكنيد كه او دشمن آشكار شماست»؟
(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
اين اخطار بطور مكرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، از سوى ديگر اين پيمان در عالم «تكوين» به زبان اعطاى عقل به انسان نيز گرفته شده است، چرا كه دلائل عقلى به روشنى گواهى مىدهد انسان نبايد فرمان كسى را اطاعت كند كه از روز نخست كمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بيرون كرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.
از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحيد، و انحصار اطاعت براى ذات پاك پروردگار نيز اين پيمان از انسان گرفته شده است، و به اين ترتيب نه با يك زبان كه با چندين زبان اين توصيه الهى تحقق يافته و اين عهد و پيمان سرنوشت ساز امضا شده است.
(آيه 61)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر و بيان آنچه وظيفه فرزندان آدم است مىفرمايد: آيا من به شما عهد نكردم كه: «مرا بپرستيد و از من اطاعت كنيد كه راه مستقيم همين است» (وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
از يك سو پيمان گرفته كه اطاعت شيطان نكنند، چرا كه او دشمنى و عداوت خود را از روز نخست آشكار ساخته.
و در مقابل پيمان گرفته كه از او اطاعت كنند، و دليلش را اين قرار مىدهد كه «صراط مستقيم همين است» و اين در حقيقت بهترين محرك انسانهاست.
ضمنا از اين تعبير استفاده مىشود كه اين جهان سراى اقامت نيست، چرا كه راه را به كسى ارائه مىدهند كه از گذرگاهى عبور مىكند و مقصدى در پيش دارد.
امیرحسین
08-25-2011, 11:26 AM
(آيه 62)- باز براى شناسايى هر چه بيشتر اين دشمن قديمى خطرناك مىافزايد: «او گروه زيادى از شما را گمراه كرد، آيا انديشه نكرديد»؟! (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ).
آيا نمىبينيد چه بدبختيهايى شيطان بر سر پيروان خود آورده؟ آيا تاريخ پيشينيان را مطالعه نكرديد تا ببينيد بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناكى گرفتار شدند؟
پس چرا دشمنى را كه امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدّى نمىگيريد؟ باز با او طرح دوستى مىريزيد، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خويش انتخاب مىكنيد.
و به گفته شاعر:
كجا بر سر آيم از اين عار و ننگ-----كه با او به صلحيم و با حق به جنگ؟
(آيه 63)- آيات گذشته بخشى از سرزنشهاى خداوند و گفتگوهاى او را به مجرمان در قيامت بازگو كرد، در اينجا همين معنى را در بخش ديگرى ادامه مىدهد.
آرى! در آن روز در حالى كه آتش سوزان و شعلهور جهنم در برابر ديدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره كرده خطاب به مجرمان مىگويد: «اين همان دوزخى است كه به شما وعده داده مىشد»! (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
(آيه 64)- پيامبران الهى يكى بعد از ديگرى آمدند و شما را از چنين روز و چنين آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتيد.
«امروز در آن وارد شويد، و با آتش سوزان آن بسوزيد كه اين جزاى كفرى است كه داشتيد» (اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
امیرحسین
08-25-2011, 11:27 AM
(آيه 65)- سپس به گواهان روز قيامت اشاره مىكند، گواهانى كه جزء پيكر خود انسانند و جايى براى انكار سخنان آنها نيست، مىفرمايد: «امروز بر دهان آنها مهر مىنهيم، و دستهاى آنها با ما سخن مىگويد و پاهاى آنها كارهايى را كه انجام مىدادند براى ما شهادت مىدهند» (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).
آرى! در آن روز، ديگر اعضاى انسان تسليم تمايلات او نيستند، آنها حساب خود را از كل وجود انسان جدا كرده تسليم پروردگار مىشوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مىآورند، و حقايق را با شهادت خود آشكار مىسازند، و چه دادگاه عجيبى است كه گواه آن اعضاى پيكر خود انسان است، همان ابزارى است كه گناه را با آن انجام داده! البته گواهى اعضا مربوط به كفّار و مجرمان است لذا در حديثى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم: «اعضاى پيكر انسان بر ضدّ مؤمن گواهى نمىدهد، بلكه گواهى بر ضدّ كسى مىدهد كه فرمان عذاب بر او مسلّم شده، و اما مؤمن نامه اعمالش را به دست راست او مىدهند (و خودش آن را مىخواند) همان گونه كه خداوند متعال فرموده: «آنها كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده شده (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را مىخوانند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد».
(آيه 66)- در اين آيه اشاره به يكى از عذابهايى مىكند كه ممكن است خداوند در همين دنيا اين گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابى دردناك و وحشتزا، مىفرمايد: «و اگر بخواهيم چشمانشان را محو مىكنيم»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ).
و در اين حال وحشتى فوق العاده آنها را فرا مىگيرد، «سپس براى عبور از راه، مىخواهند بر يكديگر پيشى بگيرند، اما چگونه مىتوانند ببينند»؟ (فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ).
آنها حتى از پيدا كردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به اين كه راه حق را پيدا كنند و در صراط مستقيم قدم بگذارند!
امیرحسین
08-25-2011, 11:27 AM
(آيه 67)- مجازات دردناك ديگر اين كه: «اگر بخواهيم آنها را در جاى خود مسخ مىكنيم (به مجسمههايى بىروح و فاقد حركت يا اشكال حيوانى افليج تبديل مىنماييم) به گونهاى كه نتوانند راه خود را ادامه دهند و يا به عقب بازگردند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ).
روشن است كه دو آيه فوق مربوط به عذابهاى دنياست.
(آيه 68)- در اين آيه به وضع انسان در پايان عمر از نظر ضعف و ناتوانى عقل و جسم اشاره مىكند تا هم هشدارى باشد به آنها كه براى انتخاب راه هدايت امروز و فردا مىكنند، و هم پاسخى باشد به كسانى كه تقصيرات خود را به گردن كمى عمر مىافكنند، و هم دليلى باشد بر قدرت خداوند كه او همان گونه كه مىتواند يك انسان نيرومند را به ضعف و ناتوانى يك نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنين نابينا ساختن مجرمان و از حركت بازداشتن آنها.
مىفرمايد: «هر كس را كه طول عمر دهيم در آفرينش واژگونه مىكنيم، آيا انديشه نمىكنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ).
به راستى روزهايى فرا مىرسد بسيار دردناك كه عمق ناراحتى آن را به زحمت مىتوان تصور كرد.
امیرحسین
08-25-2011, 11:28 AM
(آيه 69)- او شاعر نيست، او انذار كننده زندگان است! گفتيم در اين سوره بحثهاى زنده و جامعى پيرامون اصول اعتقادى توحيد، معاد، نبوت مطرح شده، و در مقطعهاى متفاوتى سخن را از يكى به ديگرى منتقل مىسازد.
در آيات گذشته بحثهاى مختلفى پيرامون توحيد و معاد مطرح بود، در اين آيه و آيه بعد به بحث نبوت باز مىگردد، و يكى از رائجترين اتهاماتى را كه براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مطرح مىكردند عنوان كرده پاسخ دندان شكنى و آموزندهاى به آن مىدهد، و آن اتهام شعر و شاعرى است، مىگويد: «ما هرگز شعر به او [پيامبر] نياموختيم و شايسته او نيست» كه شاعر باشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ).
جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همه كس محسوس بود، و زيباييهاى لفظ و معنى و فصاحت و بلاغت آن قابل انكار نبود، حتى خود مشركان چنان مجذوب آهنگ و بيان قرآن مىشدند كه گاه شبانه بطور مخفيانه به نزديكى منزلگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىآمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اينجا بود كه براى توجيه اين پديده بزرگ، و اغفال مردم از اين وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در همه جا سر دادند، كه اين خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شايسته پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيست كه شاعر باشد بخاطر اين كه خط «وحى» از خط «شعر» كاملا جداست، زيرا:
1- معمولا سر چشمه شعر تخيل و پندار است، در حالى كه وحى از مبدأ هستى سر چشمه مىگيرد و بر محور واقعيتها مىگردد.
2- شعر از عواطف متغير انسانى مىجوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى كه وحى بيانگر حقايق ثابت آسمانى مىباشد.
3- لطف شعر در بسيارى از موارد در اغراق گوئيها و مبالغههاى آن است، تا آنجا كه گفتهاند: «احسن الشّعر اكذبه بهترين شعر دروغ آميزترين آن است»! در حالى كه در وحى جز صداقت چيزى نيست.
4- سر انجام به تعبير زيباى يكى از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهايى است كه از زمين به آسمان پرواز مىكند، اما «وحى» مجموعه حقائقى است كه از آسمان به زمين نازل مىگردد، و اين دو خط كاملا متفاوت است!
البته شاعرانى كه در خط اهداف مقدسى گام بر مىدارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر كنار مىسازند حساب جداگانهاى دارند.
قرآن در برابر نفى شعر از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اضافه مىكند: «اين آيات چيزى جز وسيله بيدارى و قرآن آشكار نيست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ).
امیرحسین
08-25-2011, 11:28 AM
(آيه 70)- «هدف از آن اين است كه افرادى را كه زندهاند انذار كند، و (بر كافران اتمام حجت شود) تا فرمان عذاب بر آنها مسلّم گردد» (لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ).
آرى! اين آيات «ذكر» است و مايه يادآورى و وسيله بيدارى، اين آيات «قرآن مبين» است كه حق را بدون هيچ گونه پرده پوشى با قاطعيت و صراحت بيان مىكند، و به همين دليل عامل بيدارى و حيات و زندگى است.
(آيه 71)- منافع سرشار چهار پايان براى شما: بار ديگر قرآن مجيد به مسأله توحيد و شرك باز مىگردد، و ضمن برشمردن قسمتى از نشانههاى عظمت خدا در زندگى انسانها، و رفع نيازمنديهاى آنها از سوى خدا، به ضعف و ناتوانى و بينوايى بتها اشاره كرده، در يك مقايسه روشن، حقانيت خط توحيد، و بطلان خط شرك را آشكار مىسازد.
نخست مىگويد: «آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آوردهايم چهار پايانى براى آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند» (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ).
(آيه 72)- و براى اين كه به خوبى بتوانند از اين چهار پايان بهره گيرند «آنها را رام ايشان ساختيم» (وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ).
اين حيوانات زورمند پر قدرت كه گاه بطور نادر، به فرمان خدا سر به عصيان و طغيان بر مىدارند، چنان خطرناك مىشوند كه دهها نفر در مقابل آنان عاجز مىشود، ولى در حالت عادى گاهى يك قطار شتر را به ريسمانى بسته و به دست كودكى چند ساله مىسپارند.
«پس هم از آنها مركب راهوار براى خود فراهم مىسازند، و هم از آنها تغذيه مىكنند» (فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ).
(آيه 73)- منافع آنها به همين جا ختم نمىشود، بلكه «براى آنان منافع ديگر در اين حيوانات و نوشيدنيهاى گوارايى است» (وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ).
تعبير به «مشارب» اشاره به شيرهايى است كه از چهار پايان مختلف گرفته مىشود، و قسمت مهمى از مواد غذايى انسان از آن و فراوردههاى آن تأمين مىگردد.
«آيا با اين حال شكر اين نعمتها را به جا نمىآورند»؟! شكرى كه وسيله معرفت اللّه و شناخت ولى نعمت است (أَ فَلا يَشْكُرُونَ).
امیرحسین
08-25-2011, 11:29 AM
(آيه 74)- لذا در اين آيه به تشريح حال مشركان پرداخته چنين مىگويد:
«آنها غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه از سوى آنها يارى شوند» و مورد حمايت بتان قرار گيرند (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ).
چه خيال خام و فكر باطلى؟ كه اين موجودات ضعيف را كه هيچ قدرتى بر دفاع از خويشتن ندارند تا چه رسد به ديگران، در كنار خالق زمين و آسمان و بخشنده آن همه مواهب قرار دهند، و در حوادث مشكل زندگى از آنان يارى طلبند؟
(آيه 75)- لذا در اين آيه مىافزايد: «آنها قادر به نصرت و يارى عبادت كنندگان خويش نيستند، و اين عابدان در قيامت لشكر آنها خواهند بود و همگى در آتش دوزخ حضور مىيابند» (لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ).
چه دردناك است كه اين پيروان در آن روز به صورت لشكريانى پشت سر بتها قرار گيرند، و همگى در دادگاه عدل خدا حضور يابند- حاضر ساختن افراد بىآنكه خودشان تمايل داشته باشند نشانه حقارت آنها است- و بعد از آن همگى به دوزخ فرستاده شوند، بىآنكه بتوانند گرهى را از كار لشكر خود بگشايند.
(آيه 76)- سر انجام در اين آيه به عنوان دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و تقويت روحيه او در برابر اين همه كار شكنيها و فتنه انگيزيها و افكار و اعمال خرافى، مىفرمايد:
«اكنون كه چنين است سخنان آنها تو را غمگين نكند (كه گاهى تو را شاعر مىخوانند و گاهى ساحر و گاه تهمتهاى ديگرى مىبندند) چرا كه آنچه را آنها در دل مخفى مىدارند و يا با زبان آشكار مىسازند همه را ما مىدانيم» (فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ).
نه نيات آنها بر ما پوشيده است، و نه توطئههاى مخفيانه آنها، و نه تكذيبها و شيطنتهاى آشكارشان، همه را مىدانيم و حساب آنها را براى روز حساب نگه مىداريم و تو را از شر آنها در اين جهان نيز در امان خواهيم داشت.
امیرحسین
08-25-2011, 11:29 AM
(آيه 77)-
شأن نزول:
مردى از مشركان به نام «ابىّ بن خلف» يا «امية بن خلف» و يا «عاص بن وائل» قطعه استخوان پوسيدهاى را پيدا كرد و گفت: با اين دليل محكم به مخاصمه با محمد بر مىخيزم، و سخن او را در باره معاد ابطال مىكنم آن را برداشت و نزد پيامبر اسلام آمد (و شايد مقدارى از آن را در حضور پيامبر نرم كرد و به روى زمين ريخت) و گفت چه كسى مىتواند اين استخوانهاى پوسيده را از نو زنده كند (و كدام عقل آن را باور مىكند).
اين آيه و شش آيه بعد از آن كه مجموعا هفت آيه را تشكيل مىدهد نازل شد، و پاسخ منطقى و دندان شكنى به او و هم فكران او داد.
تفسير:
آفرينش نخستين دليل قاطعى است بر معاد اين سوره از قرآن مجيد با مسأله نبوت آغاز شد، و با هفت آيه منسجم كه قويترين بيانات را در باره معاد در بردارد پايان مىيابد.
نخست دست انسان را مىگيرد و به آغاز حيات خودش در آن روز كه نطفه بىارزشى بيش نبود مىبرد، و او را به انديشه وا مىدارد، مىگويد: «آيا انسان نديد كه ما او را از نطفه آفريديم و او (آن چنان قوى و نيرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و) مخاصمه كننده آشكارى شد»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ).
آرى! اين موجود ضعيف و ناتوان آن چنان قوى و نيرومند شد كه به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت «اللّه» برخيزد، و گذشته و آينده خويش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن «خصيم مبين» شود.
امیرحسین
08-25-2011, 11:30 AM
(آيه 78)- براى بىخبرى او همين بس كه «او مثلى براى ما زد (و به پندار خودش دليل دندان شكنى پيدا كرد) و در حالى كه آفرينش نخستين خود را به دست فراموشى سپرده گفت: چه كسى مىتواند اين استخوانها را زنده كند در حالى كه پوسيده است»؟! (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ).
منظور از ضرب المثل در اينجا بيان استدلال و ذكر مصداق به منظور اثبات يك مطلب كلى است.
جالب اين كه قرآن مجيد با جمله كوتاه «و نسى خلقه» تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضيح بيشتر و دلائل افزونتر نيز ذكر كرده.
مىگويد: اگر آفرينش خويش را فراموش نكرده بودى هرگز به چنين استدلال واهى و سستى دست نمىزدى، اى انسان فراموشكار! به عقب بازگرد، و آفرينش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچيزى بودى، و هر روز لباس تازهاى از حيات بر تن تو پوشانيد، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نيز مردى، از حيوان سرزدى، از عالم حيوان نيز مردى، انسان شدى. اما توى فراموشكار همه اينها را به طاق نسيان زدى حال مىپرسى چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مىكند؟! اين استخوان هر گاه كاملا بپوسد تازه خاك مىشود، مگر روز اول خاك نبودى؟
(آيه 79)- لذا بلافاصله به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله دستور مىدهد كه به اين خيرهسر مغرور و فراموشكار «بگو: كسى او را زنده مىكند كه در روز نخست او را ايجاد كرد» (قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر فكر مىكنيد اين استخوان پوسيده وقتى كه خاك شد و در همه جا پراكنده گشت چه كسى مىتواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى كند؟ پاسخ آن نيز روشن است «او از هر مخلوقى آگاه است» و تمام ويژگيهاى آنها را مىداند (وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ).
كسى كه داراى چنين «علم» و چنان «قدرتى» است مسأله معاد و احياى مردگان مشكلى برايش ايجاد نخواهد كرد.
امیرحسین
08-25-2011, 11:31 AM
(آيه 80)- رستاخيز انرژيها! در ادامه بحث پيرامون مسأله امكان معاد مىفرمايد: «همان كسى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما به وسيله آن آتش مىافروزيد» قادر است كه بر اين استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات بپوشاند (الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ).
در اين جا تفسير دقيقى وجود دارد كه به كمك دانشهاى امروز بر آن دست يافتهايم كه ما نام آن را رستاخيز انرژيها گذاردهايم.- البته تفسيرهاى ديگر را نيز ردّ نمىكنيم.
توضيح اين كه: يكى از كارهاى مهم گياهان مسأله «كربن گيرى» از هوا، و ساختن «سلولز نباتى» است. اين سلولز ياختههاى درختان و گياهان- گاز كربن- را از هوا گرفته و آن را تجزيه مىكنند، اكسيژن آن را آزاد ساخته، و كربن را در وجود خود نگاه مىدارد، و سپس آن را با آب تركيب كرده و چوب درختان را از آن مىسازد.
ولى مسأله مهم اين است كه طبق گواهى علوم طبيعى هر تركيب شيميايى كه انجام مىيابد يا بايد توأم با جذب انرژى اصلى باشد و يا آزاد كردن آن- دقت كنيد.
بنابر اين هنگامى كه درختان به عمل كربنگيرى مشغولند، طبق اين قانون احتياج به وجود يك انرژى دارند، و در اينجا از گرما و نور آفتاب به عنوان يك انرژى فعال استفاده مىكنند.
امیرحسین
08-25-2011, 11:31 AM
به اين ترتيب به هنگام تشكيل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نيز در دل آنها ذخيره مىشود و به هنگامى كه چوبها را به اصطلاح مىسوزانيم همان انرژى ذخيره شده آفتاب آزاد مىگردد، زيرا بار ديگر «كربن» با «اكسيژن» هوا تركيب شده و گاز كربن را تشكيل مىدهد، و اكسيژن و ئيدروژن (مقدارى آب) آزاد مىگردد.
و اين كه مىگويند همه انرژيها در كره زمين به انرژى آفتاب باز مىگردد يكى از چهرههايش همين است.
اينجاست كه به «رستاخيز انرژيها» مىرسيم، و مىبينيم نور و حرارتى كه در اين فضا پراكنده مىشود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مىدهد هرگز نابود نشده است، بلكه تغيير چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامى كه يك شعله آتش به چوب خشكيده مىرسد، رستاخيز آنها شروع مىشود، و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه «حشر و نشورش» ظاهر مىگردد، بىآنكه حتى به اندازه روشنايى يك شمع در يك زمان كوتاه از آن كم شده باشد!- باز هم دقت كنيد.
امیرحسین
08-25-2011, 11:40 AM
(آيه 81)- او مالك و حاكم بر همه چيز است! بعد از ذكر دلائل معاد از طريق توجه دادن به آفرينش نخستين، و آفرينش آتش از درخت سبز اين آيه مسأله را از طريق سومى تعقيب مىكند و آن از طريق قدرت بىپايان خداست.
مىفرمايد: «آيا كسى كه آسمانها و زمين را (با آن همه عظمت و عجايب و نظامات شگفتانگيز آفريده) توانايى ندارد كه همانند اين انسانهاى خاك شده را بيافريند؟ (و آنها را به حيات و زندگى جديدى بازگرداند) آرى مىتواند، و او آفريننده آگاه و داناست» (أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ).
(آيه 82)- اين آيه تأكيدى است بر آنچه در آيات قبل گذشت، تأكيدى است بر اين حقيقت كه هر گونه ايجادى در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است، ايجاد آسمانهاى عظيم، و كره خاكى، با ايجاد يك حشره كوچك براى او يكسان است.
مىفرمايد: «فرمان او اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند به آن مىگويد:
موجود باش! آن هم موجود مىشود» همان گونه كه خدا خواسته (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
همه چيز به يك اشاره و فرمان او بسته است و كسى كه داراى چنين قدرتى است آيا جاى اين دارد كه در احياء مردگان به وسيله او ترديد شود؟
آرى! تعلق اراده او به چيزى همان، و موجود شدن آن همان است! و تعبير به «امر» و «قول» و جمله «كن» همه توضيحى است براى مسأله خلق و ايجاد، و بيانگر تحقق سريع اشيا بعد از تعلق اراده الهى.
امیرحسین
08-25-2011, 11:41 AM
(آيه 83)- اين آيه كه آخرين آيه سوره «يس» است به صورت يك نتيجهگيرى كلى در مسأله مبدأ و معاد اين بحث را به طرز زيبايى پايان مىدهد.
مىگويد: «پس منزه است خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت اوست و همه شما به سوى او باز مىگرديد» (فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
نكتهها:
در اينجا نظر خوانندگان عزيز را به مباحث ششگانه زير كه بحث فشردهاى پيرامون مسائل معاد است، جلب مىكنيم:
1- اعتقاد به معاد يك امر فطرى است
اگر انسان براى فنا آفريده شده بود بايد عاشق «فنا» باشد، و از مرگ- هر چند مرگ به موقع- و در پايان عمر لذت برد، در حالى كه مىبينيم قيافه مرگ به معنى نيستى براى انسان در هيچ زمانى خوشايند نبوده، سهل است، با تمام وجودش از آن مىگريزد! كوشش براى باقى نگهداشتن جسم مردگان از طريق موميايى كردن و ساختن مقابر جاويدانى همچون اهرام مصر، و دويدن دنبال آب حيات، و اكسير جوانى، و آنچه مايه طول عمر است، دليل روشنى از عشق سوزان انسان به مسأله بقا است.
اگر ما براى فنا آفريده شديم اين علاقه به بقا چه مفهومى مىتواند داشته باشد؟ جز يك علاقه مزاحم و حد اقل بيهوده و بىمصرف!
فراموش نكنيد ما بحث معاد را بعد از پذيرش وجود خداوند حكيم و دانا دنبال مىكنيم، ما معتقديم هر چه او در وجود ما آفريده روى حساب است، بنابر اين عشق به بقا نيز بايد حسابى داشته باشد، و آن هماهنگى با آفرينش و جهان بعد از اين عالم است.
امیرحسین
08-25-2011, 11:41 AM
به تعبير ديگر اگر دستگاه آفرينش در وجود ما عطش را آفريد، دليل بر اين است كه آبى در خارج وجود دارد، همچنين اگر غريزه جنسى و علاقه به جنس مخالف در انسان وجود دارد نشانه اين است كه جنس مخالفى در خارج هست، و گر نه جاذبه و كشش بدون چيزى كه به آن مجذوب گردد با حكمت آفرينش سازگار نيست.
از سوى ديگر هنگامى كه تاريخ بشر را از زمانهاى دوردست و قديميترين ايام بررسى مىكنيم نشانههاى فراوانى بر اعتقاد راسخ انسان به زندگى پس از مرگ مىيابيم.
آثارى كه امروز از انسانهاى پيشين- حتى انسانهاى قبل از تاريخ- در دست ما است، مخصوصا طرز دفن مردگان، كيفيت ساختن قبور، و حتى دفن اشيائى همراه مردگان، گواه بر اين است كه در درون وجدان ناآگاه آنها اعتقاد به زندگى بعد از مرگ نهفته بوده است.
يكى از روانشناسان معروف مىگويد: «تحقيقات دقيق نشان مىدهد كه طوائف نخستين بشر داراى نوعى مذهب بودهاند، زيرا مردگان خود را به طرز مخصوص به خاك مىسپردند و ابزار كارشان را در كنارشان مىنهادند، و به اين طريق عقيده خود را به وجود دنياى ديگر به ثبوت مىرساندند.
اينها نشان مىدهد كه اين اقوام زندگى پس از مرگ را پذيرفته بودند، هر چند در تفسير آن راه خطا مىپيمودند، و چنين مىپنداشتند كه آن زندگى درست شبيه همين زندگى است.
به هر حال اين اعتقاد قديمى ريشهدار را نمىتوان ساده پنداشت و يا صرفا نتيجه يك تلقين و عادت دانست.
از سوى سوم وجود محكمه درونى به نام «وجدان» گواه ديگرى بر فطرى بودن معاد است.
هر انسانى در برابر انجام كار نيك در درون وجدانش احساس آرامش مىكند، آرامشى كه گاه با هيچ بيان و قلمى قابل توصيف نيست.
و به عكس در برابر گناهان، مخصوصا جنايات بزرگ، احساس ناراحتى مىكند، تا آنجا كه بسيار ديده شده دست به خودكشى مىزند و يا خود را تسليم مجازات و چوبه دار مىكند، و دليل آن را رهائى از شكنجه وجدان مىداند.
امیرحسین
08-25-2011, 11:42 AM
با اين حال انسان از خود مىپرسد: چگونه ممكن است عالم كوچكى همچون وجود من داراى چنين دادگاه و محكمهاى باشد، اما عالم بزرگ از چنين وجدان و دادگاهى تهى باشد؟
و به اين ترتيب فطرى بودن مسأله معاد و زندگى پس از مرگ از طرق مختلف بر ما روشن مىشود.
از راه عشق عمومى انسانها به بقاء.
از طريق وجود اين ايمان در طول تاريخ بشر.
و از راه وجود نمونه كوچك آن در درون جان انسان.
2- بازتاب معاد در زندگى انسانها
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقاى آثار اعمال آدمى، و جاودانگى كارهاى او اعم از خير و شر، اثر بسيار نيرومندى بر فكر و اعصاب و عضلات انسانها مىگذارد و به عنوان يك عامل مؤثرى در تشويق به نيكيها و مبارزه با زشتيها مىتواند مؤثر شود.
اثراتى كه ايمان به زندگى پس از مرگ مىتواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشويق افراد فداكار و مجاهد و ايثارگر بگذارد به مراتب بيش از اثرات دادگاهها و كيفرهاى معمولى است چرا كه مشخصات دادگاه رستاخيز با دادگاههاى معمولى بسيار متفاوت است، در آن دادگاه نه تجديد نظر وجود دارد، و نه زر و زور روى فكر ناظرانش اثر مىگذارد، نه ارائه مدارك دروغين در آن فايدهاى دارد، و نه تشريفات آن نيازمند به طول زمان است.
قرآن مجيد مىگويد: «از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس بجاى ديگرى جزا داده نمىشود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه كسى به يارى او مىآيد». (بقره/ 48) و نيز مىگويد: «هر كس از آنها كه ظلم و ستم كرده، اگر تمامى روى زمين را در اختيار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خويش مىدهد، و هنگامى كه عذاب الهى را مىبينند پشيمانى خود را مكتوم مىدارند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داورى مىشود و ستمى بر آنها نخواهد رفت». (يونس/ 54) و نيز مىخوانيم: «هدف اين است كه خداوند هر كس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا كه خداوند سريع الحساب است». (ابراهيم/ 51) به قدرى حساب او سريع و قاطع است كه طبق بعضى از روايات: «خداوند در يك چشم به هم زدن حساب همه را مىرسد!» به همين دليل در قرآن مجيد سر چشمه بسيارى از گناهان فراموش كردن روز جزا ذكر شده، آنجا كه مىفرمايد: «بچشيد آتش دوزخ را به خاطر اينكه ملاقات امروز را فراموش كرديد». (الم سجده/ 14) حتى از پارهاى از تعبيرات استفاده مىشود كه انسان اگر گمانى در باره قيامت داشته باشد نيز از انجام بسيارى از اعمال خلاف خوددارى مىكند.
امیرحسین
08-25-2011, 11:42 AM
چنانكه در باره كم فروشان مىفرمايد: «آيا آنها گمان نمىكنند كه براى روز بزرگى مبعوث مىشوند». (مطففين/ 4) حماسههاى جاويدانى كه مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در ميدانهاى جهاد مىآفرينند، و گذشت و ايثار و فداكارى عظيمى كه بسيارى از مردم در زمينه دفاع از كشورهاى اسلامى و حمايت از محرومان و مستضعفان نشان مىدهند، همه بازتاب اعتقاد به زندگى جاويدان سراى ديگر است، مطالعات دانشمندان و تجربيات مختلف نشان داده كه اين گونه پديدهها در مقياس وسيع و گسترده جز از طريق عقيدهاى كه زندگى پس از مرگ در آن جاى ويژهاى دارد امكان پذير نيست.
سربازى كه منطقش اين است: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» بگو:
شما دشمنان در باره ما چه مىانديشيد؟ جز رسيدن به يكى از دو خير و سعادت و افتخار» (يا پيروزى بر شما و يا رسيدن به افتخار شهادت) (توبه/ 52) قطعا سربازى است شكست ناپذير.
چهره مرگ كه براى بسيارى از مردم جهان وحشت انگيز است، و حتى از نام آن و هر چيز كه آن را تداعى كند مىگريزند، براى عقيدهمندان به زندگى پس از مرگ نه تنها نازيبا نيست، بلكه دريچهاى به جهانى بزرگ، شكستن قفس و آزاد شدن روح انسان، گشوده شدن درهاى زندان تن، و رسيدن به آزادى مطلق است.
اصولا مسأله معاد بعد از مبدأ، خط فاصل فرهنگ خداپرستان و ماديين است، چرا كه دو ديدگاه مختلف در اينجا وجود دارد:
ديدگاهى كه مرگ را فنا و نابودى مطلق مىبيند، و با تمام وجودش از آن مىگريزد، چرا كه همه چيز با آن پايان مىگيرد.
و ديدگاهى كه مرگ را يك تولد جديد و گام نهادن به عالمى وسيع و پهناور و روشن، و پر گشودن در آسمان بيكران مىشمرد.
طبيعى است كه طرفداران اين مكتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خود راه نمىدهند، بلكه با الهام گرفتن از مكتب امير مؤمنان على عليه السّلام كه مىفرمايد: «به خدا سوگند فرزند ابى طالب علاقهاش به مرگ بيشتر است از كودك شيرخوار به پستان مادر» از مرگ در راه هدف استقبال مىكنند.
و به همين دليل هنگامى كه ضربه شمشير جنايتكار روزگار «عبد الرحمن بن ملجم» بر مغز مباركش فرو نشست فرمود: «فزت و ربّ الكعبة به خداى كعبه، پيروز و رستگار و راحت شدم!» كوتاه سخن اينكه ايمان به معاد از انسان ترسو و بىهدف، آدم شجاع و با شهامت و هدفدارى مىآفريند كه زندگيش مملو از حماسهها و ايثارها و پاكى و تقواست.
امیرحسین
08-25-2011, 11:43 AM
3- دلائل عقلى معاد
گذشته از دلائل نقلى فراوانى كه براى معاد در قرآن مجيد آمده است و شامل صدها آيه در اين زمينه مىشود دلائل عقلى روشنى نيز بر اين امر وجود دارد كه بطور فشرده در اينجا قسمتى از آن يادآورى مىشود:
الف- برهان حكمت:
اگر زندگى اين جهان را بدون جهان ديگر در نظر بگيريم پوچ و بىمعنى خواهد بود، درست به اين مىماند كه زندگى دوران جنينى را بدون زندگى اين دنيا فرض كنيم.
اگر قانون خلقت اين بود كه تمام جنينها در لحظه تولد خفه مىشدند و مىمردند چقدر دوران جنينى بىمفهوم جلوه مىكرد؟ همچنين اگر زندگى اين جهان بريده از جهان ديگر تصور شود اين سر در گمى وجود خواهد داشت.
زيرا چه لزومى دارد كه ما هفتاد سال يا كمتر و بيشتر در اين دنيا در ميان مشكلات دست و پا زنيم؟ مدتى خام و بىتجربه باشيم «و تا پخته شود خامى، عمر تمام است!» مدتى به دنبال تحصيل علم و دانش باشيم هنگامى كه از نظر معلومات به جايى رسيديم برف پيرى بر سر ما نشسته! تازه براى چه زندگى مىكنيم؟ خوردن مقدارى غذا و پوشيدن چند دست لباس و خوابيدن و بيدار شدنهاى مكرر و ادامه دادن اين برنامه خسته كننده تكرارى را دهها سال؟! آيا به راستى اين آسمان گسترده، اين زمين پهناور و اين همه مقدمات و مؤخرات و اين همه استادان و مربيان و اين همه كتابخانههاى بزرگ و اين ريزه كاريهايى كه در آفرينش ما و ساير موجودات به كار رفته، همه براى همان خوردن و نوشيدن و پوشيدن و زندگى مادى است؟
اينجاست كه آنها كه معاد را قبول ندارند، اعتراف به پوچى اين زندگى مىكنند و گروهى از آنها اقدام به خودكشى و نجات از اين زندگى پوچ و بىمعنى را مجاز و يا مايه افتخار مىشمرند!
چگونه ممكن است كسى به خداوند و حكمت بىپايان او ايمان داشته باشد و زندگى اين جهان را بىآنكه مقدمهاى براى زندگى جاويدان جهان ديگر باشد قابل توجه بشمرد؟
قرآن مجيد مىگويد: «آيا گمان كرديد بيهوده آفريده شدهايد و به سوى ما باز نمىگرديد؟» (مؤمنون/ 115) يعنى اگر بازگشت به سوى خدا نبود زندگى اين جهان عبث و بيهوده بود.
امیرحسین
08-25-2011, 11:43 AM
آرى در صورتى زندگى اين دنيا مفهوم و معنى پيدا مىكند و با حكمت خداوندى سازگار مىشود كه اين جهان را مزرعهاى براى جهان ديگر و گذرگاهى براى آن عالم وسيع و كلاس تهيه و دانشگاهى براى جهان ديگر و تجارتخانهاى براى آن سرا بدانيم، همانگونه كه امير مؤمنان على عليه السّلام در كلمات پرمحتوايش در نهج البلاغه فرمود: «اين دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند و خانه تندرستى است براى آن كس كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بىنيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد، و محل اندرز است، براى آنكه از آن اندرز گيرد، مسجد دوستان خداست، نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياء حق است».
كوتاه سخن اينكه مطالعه و بررسى وضع اين جهان به خوبى گواهى مىدهد بر اينكه عالم ديگرى پشت سر آن است: «شما نشئه اولى و آفرينش خود را در اين دنيا ديديد چرا متذكر نمىشويد كه از پى آن جهان ديگرى است؟» (واقعه/ 62)
ب- برهان عدالت:
دقت در نظام هستى و قوانين آفرينش نشان مىدهد كه همه چيز آن حساب شده است.
در سازمان تن ما آنچنان نظام عادلانهاى حكمفرماست كه هرگاه كمترين تغيير و ناموزونى رخ مىدهد سبب بيمارى يا مرگ مىشود، حركات قلب ما، گردش خون ما، پردههاى چشم ما و جزء جزء سلولهاى تن ما مشمول همان نظام دقيق است كه در كل عالم حكومت مىكند. آيا انسان مىتواند يك وصله ناجور در اين عالم پهناور باشد؟
درست است كه خداوند به انسان آزادى اراده و اختيار داده تا او را بيازمايد و در سايه آن مسير تكامل را طى كند، ولى اگر انسان از آزادى سوء استفاده كرد، چه مىشود؟ اگر ظالمان و ستمگران، گمراهان و گمراه كنندگان با سوء استفاده از اين موهبت الهى به راه خود ادامه دادند عدل خداوند چه اقتضا مىكند؟
درست است كه گروهى از بدكاران در اين دنيا مجازات مىشوند و به كيفر اعمال خود- يا لااقل قسمتى از آن- مىرسند، اما مسلما چنان نيست كه همه مجرمان، همه كيفر خود را ببينند، و همه پاكان و نيكان به پاداش اعمال خود در اين جهان برسند، آيا ممكن است اين دو گروه در كفّه عدالت پروردگار يكسان باشند؟
امیرحسین
08-25-2011, 11:44 AM
به گفته قرآن مجيد: «آيا كسانى را كه در برابر قانون خدا به حق و عدالت تسليمند همچون مجرمان قرار دهيم، چگونه حكم مىكنيد؟» (قلم/ 35 و 36) و در جاى ديگر مىفرمايد: «آيا ممكن است پرهيزگاران را همچون فاجران قرار دهيم؟» (ص/ 28) به هر حال تفاوت انسانها در اطاعت فرمان حق جاى ترديد نيست همان گونه كه عدم كفايت دادگاه «مكافات اين جهان» و «محكمه وجدان» و «عكس العملهاى گناهان» براى برقرارى عدالت نيز به تنهايى كافى به نظر نمىرسد، بنابر اين بايد قبول كرد كه براى اجراى عدالت الهى لازم است محكمه و دادگاه عدل عامى باشد كه سر سوزن كار نيك و بد در آنجا حساب شود و گر نه اصل عدالت تأمين نخواهد شد.
بنابر اين بايد پذيرفت كه قبول عدل خدا مساوى است با قبول وجود معاد و رستاخيز، قرآن مجيد مىگويد: «ما ترازوهاى عدالت را در روز قيامت بر پا مىكنيم». (انبياء/ 47) و نيز مىفرمايد: «در روز قيامت در ميان آنها به عدالت حكم مىشود و ظلم و ستمى بر آنها نخواهد شد». (يونس/ 54)
ج- برهان هدف:
بر خلاف پندار ماديين، در جهان بينى الهى، براى آفرينش انسان هدفى بوده است كه در تعبيرات فلسفى از آن به «تكامل» و در لسان قرآن و حديث گاهى از آن به قرب به خدا و يا عبادت و بندگى تعبير شده است: «من جنّ و انس را نيافريدم مگر به اين منظور كه مرا پرستش كنند» و در سايه عبادت و بندگى كامل شوند و به حريم قرب من راه يابند. (ذاريات/ 56) آيا اگر مرگ پايان همه چيز باشد اين هدف بزرگ تأمين مىگردد؟
بدون شك پاسخ اين سؤال منفى است.
بايد جهانى بعد از اين جهان باشد و خط تكامل انسان در آن ادامه يابد، و محصول اين مزرعه را در آنجا درو كند، و حتى در جهان ديگر نيز اين سير ادامه يابد تا هدف نهايى تأمين شده باشد.
خلاصه اينكه تأمين هدف آفرينش بدون پذيرش معاد ممكن نيست و اگر ارتباط اين زندگى را از جهان پس از مرگ قطع كنيم همه چيز شكل معما به خود مىگيرد و پاسخى براى چراها نخواهيم داشت.
امیرحسین
08-25-2011, 11:44 AM
د- برهان نفى اختلاف:
بىشك همه ما از اختلافاتى كه در ميان مكتبها و مذهبها در اين جهان وجود دارد رنج مىبريم، و همه آرزو مىكنيم روزى اين اختلافات برچيده شود در حالى كه همه قرائن نشان مىدهد كه اين اختلافات در طبيعت زندگى اين دنيا حلول كرده، و حتى از دلائلى استفاده مىشود كه بعد از قيام حضرت مهدى- عج- آن بر پا كننده حكومت واحد جهانى هر چند بسيارى از اختلافات حل خواهد شد ولى باز اختلاف مكتبها به كلى برچيده نمىشود، و به گفته قرآن مجيد: «يهود و نصارا تا دامنه قيامت به اختلافاتشان باقى خواهند ماند.» (مائده/ 14) ولى خداوندى كه همه چيز را به سوى وحدت مىبرد سر انجام به اختلافات پايان خواهد داد، و چون با وجود پردههاى ضخيم عالم ماده اين امر بطور كامل در اين دنيا امكان پذير نيست، مىدانيم در جهان ديگرى كه عالم بروز و ظهور است سر انجام اين مسأله عملى خواهد شد، و حقايق آنچنان آفتابى مىگردد كه اختلاف مكتب و عقيده به كلى برچيده مىشود.
جالب اينكه در آيات متعددى از قرآن مجيد روى اين مسأله تكيه شده است، در يك جا مىفرمايد: «خداوند در روز قيامت در ميان آنها داورى مىكند در آنچه با هم اختلاف داشتند». (بقره/ 113) و در جاى ديگر مىفرمايد: «آنها سوگند مؤكد ياد كردند كه خداوند كسانى را كه مىميرند هرگز زنده نمىكند، ولى چنين نيست. اين وعده قطعى خداست (كه همه آنها را زنده كند) ولى اكثر مردم نمىدانند هدف اين است كه آنچه را در آن اختلاف داشتند براى آنها روشن سازد تا كسانى كه منكر شدند بدانند دروغ مىگفتند». (نحل/ 38 و 39)
امیرحسین
08-25-2011, 11:45 AM
4- قرآن و مسأله معاد
بعد از مسأله توحيد كه اساسىترين مسأله در تعليمات انبياء است مسأله معاد با ويژگيها و آثار تربيتى و فرهنگيش در درجه اوّل قرار دارد، لذا در بحثهاى قرآنى بيشترين آيات را بعد از توحيد و خداشناسى به خود اختصاص داده است.
مباحث قرآنى معاد گاه به صورت استدلالهاى منطقى است و گاه به صورت بحثهاى خطابى و تلقينات مؤثر و كوبنده كه گاه از شنيدن آن مو بر بدن انسان راست مىشود، و لحن صادقانه كلام چنان است كه همچون استدلالات در اعماق جان و روح انسان نفوذ مىكند.
در بخش اوّل، يعنى استدلالات منطقى، قرآن بيشتر روى موضوع امكان معاد تكيه مىكند، چرا كه منكران غالبا آن را محال مىپنداشتند، و معتقد بودند معاد آن هم به صورت «معاد جسمانى» كه مستلزم بازگشت اجسام پوسيده و خاك شده به حيات و زندگى نوين است، امكان پذير نيست.
در اين بخش، قرآن از طرق كاملا گوناگون و متنوع وارد مىشود، و طرقى كه همه به يك جا ختم مىگردد و آن مسأله «امكان عقلى معاد» است.
گاه زندگى نخستين را در نظر انسان مجسم مىكند، و در يك عبارت كوتاه و گويا و روشن مىگويد:
«همان گونه كه شما را از آغاز آفريد باز مىگرديد». (اعراف/ 29) گاه زندگى و مرگ گياهان، و رستاخيز آنها را كه همه سال با چشم مىبينيم مجسم كرده و در پايان آن مىگويد: رستاخيز شما نيز همين گونه است.
امیرحسین
08-25-2011, 11:45 AM
«ما از آسمان آب پر بركتى فرستاديم و به وسيله آن باغهاى سرسبز رويانديم و دانههاى درو شده ... و به وسيله آن سرزمين مردهاى را زنده كرديم، رستاخيز (شما) نيز همين گونه است؟» (ق/ 9 تا 11) در جاى ديگر مىگويد: «خداوند همان كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرها را به حركت درآورند و آن را به سوى سرزمين مرده رانديم و به وسيله آن زمين را بعد از مرگش حيات بخشيديم، رستاخيز نيز چنين است!» (فاطر/ 9) گاه مسأله قدرت خداوند را در آفرينش آسمانها و زمين مطرح كرده، مىگويد:
«آيا نمىدانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد و از آفرينش آنها خسته نشد قادر است كه مردگان را زنده كند؟ آرى او بر هر چيز تواناست». (احقاف/ 33) و گاه رستاخيز انرژيها و بيرون پريدن آتش از درون درخت سبز را به عنوان نمونهاى از قدرت او، و قرار گرفتن آتش در دل آب، مطرح كرده، مىگويد:
«آن خدايى مردگان را لباس حيات مىپوشاند كه از درخت سبز براى شما آتش آفريد!» (يس/ 80) گاه زندگى جنينى را در نظر انسان مجسم مىسازد و مىگويد: «اى مردم! اگر در رستاخيز شك داريد فراموش نكنيد كه ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از علقه (خون بسته شده) سپس از مضغه (پاره گوشتى همچون گوشت جويده شده) كه بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بىشكل. هدف اين است كه ما براى شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم) و جنينهايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران نگاه مىداريم، سپس شما را به صورت طفلى به عالم دنيا مىفرستيم». (حجّ/ 5) و بالاخره گاه شبح رستاخيز را در خوابهاى طولانى- خوابهايى كه برادر مرگ است بلكه از جهاتى خود مرگ باشد- مانند خواب سيصد و نه ساله اصحاب كهف نشان مىدهد، و بعد از شرح جالب و زيبايى پيرامون خواب و بيدارى آنها مىفرمايد: «اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم تا بدانند وعده رستاخيز خداوند حق است و در قيام قيامت ترديدى نيست». (كهف/ 21) اين شش راه مختلف است كه در لا به لاى آيات قرآن براى بيان امكان معاد مطرح شده است.
علاوه بر اين داستان مرغان چهار گانه ابراهيم (بقره/ 260) و سرگذشت عزير (بقره/ 259) و داستان كشتهاى از بنى اسرائيل (بقره/ 73) كه هر كدام يك نمونه تاريخى براى اين مسأله است شواهد و دلائل ديگرى است كه قرآن در اين زمينه ذكر مىكند.
كوتاه سخن اينكه ترسيمى كه قرآن مجيد از معاد و چهرههاى آن و مقدمات و نتايج آن دارد، و دلائل گويايى كه در اين زمينه مطرح كرده است به قدرى زنده و قانع كننده است كه هر كس كمترين بهرهاى از وجدان بيدار داشته باشد تحت تأثير عميق آن قرار مىگيرد.
امیرحسین
08-25-2011, 11:46 AM
5- معاد جسمانى
منظور از معاد جسمانى اين نيست كه تنها جسم در جهان ديگر بازگشت مىكند، بلكه هدف اين است كه روح و جسم تواما مبعوث مىشود، و به تعبير ديگر بازگشت روح مسلم است، گفتگو از بازگشت جسم است.
جمعى از فلاسفه پيشين تنها به معاد روحانى معتقد بودند، و جسم را مركبى مىدانستند كه تنها در اين جهان با انسان است، و بعد از مرگ از آن بىنياز مىشود، آن را رها مىسازد و به عالم ارواح مىشتابد.
ولى عقيده علماى بزرگ اسلام اين است كه معاد در هر دو جنبه روحانى و جسمانى صورت مىگيرد. در اينجا بعضى مقيد به خصوص جسم سابق نيستند، و مىگويند: خداوند جسمى را در اختيار روح مىگذارد، و چون شخصيت انسان به روح اوست اين جسم جسم او محسوب مىشود! در حالى كه محققين معتقدند همان جسمى كه خاك و متلاشى گشته، به فرمان خدا جمعآورى مىشود، و لباس حيات نوينى بر آن مىپوشاند، و اين عقيدهاى است كه از متون آيات قرآن مجيد گرفته شده است.
شواهد معاد جسمانى در قرآن مجيد آن قدر زياد است كه بطور يقين مىتوان گفت: آنها كه معاد را منحصر در روحانى مىدانند كمترين مطالعهاى در آيات فراوان معاد نكردهاند و گر نه جسمانى بودن معاد در آيات قرآن به قدرى روشن است كه جاى هيچ گونه ترديد نيست.
همين آياتى كه در آخر سوره يس خوانديم به وضوح بيانگر اين حقيقت است چرا كه مرد عرب بيابانى تعجبش از اين بود كه اين استخوان پوسيده را كه در دست دارد چه كسى مىتواند زنده كند؟
و قرآن با صراحت در پاسخ او مىگويد: «بگو: همين استخوان پوسيده را خدايى كه روز نخست آن را ابداع و ايجاد كرد زنده مىكند».
تمام تعجب مشركان و مخالفت آنها در مسأله معاد بر سر همين مطلب بود كه: «چگونه وقتى ما خاك شديم و خاكهاى ما در زمين گم شد، دوباره لباس حيات در تن مىكنيم؟» (الم سجده/ 10) آنها مىگفتند: «چگونه اين مرد به شما وعده مىدهد وقتى كه مرديد و خاك شديد بار ديگر به زندگى بازمىگرديد». (مؤمنون/ 35) آنها به قدرى از اين مسأله تعجب مىكردند كه اظهار آن را نشانه جنون و يا دروغ بر خدا مىپنداشتند.
امیرحسین
08-25-2011, 11:46 AM
كافران گفتند: «مردى را به شما نشان دهيم كه به شما خبر مىدهد هنگامى كه كاملا خاك و پراكنده شديد ديگر بار آفرينش جديدى مىيابيد». (سبأ/ 7 و 8) به همين دليل عموما استدلالات قرآن در باره امكان معاد بر محور همين معاد جسمانى دور مىزند، و بيانات ششگانهاى كه در فصل قبل گذشت همه شاهد و گواه اين مدعاست.
بعلاوه قرآن كرارا خاطر نشان مىكند كه شما در قيامت از قبرها خارج مىشويد (يس/ 51- قمر/ 7) قبرها مربوط به معاد جسمانى است.
داستان مرغهاى چهار گانه ابراهيم، و همچنين داستان عزير و زنده شدن او بعد از مرگ، و ماجراى مقتول بنى اسرائيل، همه با صراحت از معاد جسمانى سخن مىگويد.
توصيفهاى زيادى كه قرآن مجيد از مواهب مادى و معنوى بهشت كرده، همه نشان مىدهد كه معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق مىپذيرد، و گر نه حور و قصور و انواع غذاهاى بهشتى و لذائذ مادى در كنار مواهب معنوى معنى ندارد.
به هر حال ممكن نيست كسى كمترين آگاهى از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جسمانى را انكار كند، و به تعبير ديگر انكار معاد جسمانى از نظر قرآن مساوى است با انكار اصل معاد! علاوه بر اين دلائل نقلى، شواهد عقلى نيز در اين زمينه وجود دارد كه اگر بخواهيم وارد آن شويم سخن به درازا مىكشد.
6- بهشت و دوزخ
بسيارى چنين مىپندارند كه عالم پس از مرگ كاملا شبيه اين جهان است، منتهى در شكلى كاملتر و جالبتر.
ولى قرائن زيادى در دست داريم كه نشان مىدهد فاصله زيادى از نظر كيفيت و كميت ميان اين جهان و آن جهان است، حتى اينكه اگر اين فاصله را به تفاوت ميان عالم كوچك جنين با اين دنياى وسيع تشبيه مىكنيم باز مقايسه كاملى به نظر نمىرسد.
طبق صريح بعضى از روايات در آنجا چيزهايى است كه چشمى نديده و گوشى نشنيده، و حتى از فكر انسانى خطور نكرده است.
امیرحسین
08-25-2011, 11:47 AM
قرآن مجيد مىگويد: «هيچ انسانى نمىداند چه چيزهايى كه مايه روشنى چشم است براى او پنهان نگهداشته شده». (سجده/ 17) نظامات حاكم بر آن جهان نيز با آنچه در اين عالم حاكم است كاملا تفاوت دارد. در اينجا افراد به عنوان شهود در دادگاه حاضر مىشوند ولى در آنجا دست و پا و حتى پوست تن شهادت مىدهد. (يس/ 65- فصّلت/ 21) به هر حال آنچه در باره جهان ديگر گفته شود تنها شبحى از دور در نظر ما مجسم مىكند، و اصولا الفباى ما و فرهنگ فكرى ما در اين جهان قادر به توصيف حقيقى آن نيست و از اينجا به بسيارى از سؤالات در زمينه بهشت و دوزخ و چگونگى نعمتها و عذابهايش پاسخ داده خواهد شد.
همين قدر مىدانيم بهشت كانون انواع مواهب الهى اعم از مادى و معنوى است، و دوزخ كانونى است از شديدترين عذابها در هر دو جهت.
اما در مورد جزئيات اين دو، قرآن اشاراتى دارد كه ما به آن مؤمن هستيم اما تفصيل آن را تا كسى نبيند نمىداند!
«پايان سوره يس»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.