توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره سبأ [34]
امیرحسین
08-24-2011, 12:42 PM
ادامه جزء 22
سوره سبأ [34]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 54 آيه است.
محتواى سوره:
بحثهاى اين سوره- كه به مناسبت شرح سرگذشت قوم «سبأ» به نام «سبا» ناميده شده- ناظر به پنج مطلب است:
1- «مسأله توحيد» و قسمتى از نشانههاى خداوند در عالم هستى، و صفات پاك او از جمله «توحيد» «ربوبيّت» و «الوهيّت».
2- «مسأله معاد» كه از همه مسائل در اين سوره بيشتر مطرح شده.
3- «مسأله نبوت انبياى پيشين و مخصوصا پيامبر اسلام» و پاسخ به بهانه جوئيهاى دشمنان در باره او، و بيان پارهاى از معجزات انبياى سلف.
4- بيان بخشى از نعمتهاى بزرگ خداوند و سرنوشت شكرگزاران و كفران كنندگان، ضمن بيان گوشهاى از زندگى سليمان و قوم سبا.
5- دعوت به تفكر و انديشه و ايمان و عمل صالح.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله چنين مىخوانيم:
«كسى كه سوره سبأ را بخواند در قيامت تمام انبيا و رسولان رفيق و همنشين او خواهند بود، و همگى با او مصافحه مىكنند».
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده است: «كسى كه دو سورهاى را كه با حمد آغاز مىشود (سوره سبأ و فاطر) در يك شب بخواند، تمام آن شب را در حفظ و حراست الهى خواهد بود، و اگر آن دو را در روز بخواند هيچ مكروهى به او نمىرسد، و آن قدر از خير دنيا و آخرت به او داده مىشود كه هرگز به قلبش خطور نكرده، و فكر و آرزويش به آن نرسيده است»! مسلما اين پاداشهاى عظيم نصيب كسانى نمىشود كه تنها به خواندن و لقلقه زبان قناعت كنند، بلكه خواندن بايد مقدمهاى باشد براى انديشيدن كه آن نيز انگيزه عمل است.
امیرحسین
08-24-2011, 12:43 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- او مالك همه چيز و عالم به همه چيز است: پنج سوره از سورههاى قرآن مجيد با حمد پروردگار شروع مىشود كه در سه سوره، حمد و ستايش خداوند به خاطر آفرينش آسمان و زمين و موجودات ديگر است (سوره سبأ، فاطر، و انعام).
و در يك سوره (سوره كهف) اين حمد و ستايش به خاطر نزول قرآن بر قلب پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىباشد.
در حالى كه در سوره حمد تعبير جامعى شده كه همه اين امور را در بر مىگيرد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».
به هر حال سخن در آغاز سوره «سبأ» از حمد و سپاس خداست به خاطر مالكيت و حاكميت او در دنيا و آخرت.
مىفرمايد: «حمد مخصوص خداوندى است كه تمام آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
«و نيز حمد و سپاس براى او در سراى آخرت است» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ).
چرا كه هر نعمتى، و هر فايده و بركتى، و هر خلقت موزون و شگرف و عجيبى، همه تعلق به ذات پاك او دارد.
بنابر اين هر كس در اين عالم مدح و ستايشى از چيزى كند اين حمد و ستايش سر انجام به ذات پاك او بر مىگردد، و به گفته شاعر:
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم، كه همه عالم از اوست و در پايان آيه مىافزايد: «و او حكيم و خبير است» (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ).
بر اساس حكمت بالغه اوست كه اين نظام عجيب بر جهان حكومت مىكند، و بر اساس علم و آگاهى اوست كه هر چيز به جاى خود قرار گرفته، و هر موجودى آنچه را كه نياز دارد در اختيار دارد.
اين حمد نه تنها از زبان انسانها و فرشتگان است كه از تمام ذرات جهان هستى نيز زمزمه حمد و تسبيح او به گوش هوش مىرسد، هيچ موجودى نيست جز اين كه حمد و تسبيح او مىگويد.
امیرحسین
08-24-2011, 12:43 PM
(آيه 2)- اين آيه به شرح گوشهاى از علم بىپايان پروردگار به تناسب توصيف خداوند به «حكيم» و «خبير» در آيه قبل پرداخته، چنين مىگويد: «آنچه را در زمين فرو مىرود و آنچه را از آن خارج مىشود مىداند» (يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها).
آرى! او از تمام قطرات باران و امواج سيلاب كه در اعماق زمين فرو مىروند و به طبقه نفوذ ناپذير مىرسند و در آنجا متمركز و براى انسانها ذخيره مىشوند آگاه است.
او از دانههاى گياهان كه در زمين فرو مىروند و روزى به درخت سرسبز يا گياه پر طراوتى تبديل مىگردند با خبر است.
از ريشههاى درختان به هنگامى كه در جستجوى آب و غذا به اعماق زمين پيشروى مىكنند.
از امواج الكتريسته، از گازهاى مختلف و ذرات هوا كه به داخل زمين نفوذ مىكنند، و نيز از گنجها و دفينهها و اجساد مردگان اعم از انسانها و غير انسانها كه در اين زمين گسترده دفن مىشوند، آرى از همه اينها با خبر است.
همچنين از گياهانى كه از زمين خارج مىشوند، از انسانها كه از آن برخاستهاند، از چشمههايى كه از آن مىجوشد، از گازهايى كه از آن بر مىخيزد، از آتشفشانهايى كه از آن زبانه مىكشد، و خلاصه از تمام موجوداتى كه از اعماق زمين بيرون مىريزند، اعم از آنچه ما مىدانيم و نمىدانيم، او از همه آنها مطلع و آگاه است.
سپس مىافزايد: «او از آنچه از آسمان نازل مىشود و يا به آسمان بالا مىرود باخبر است» (وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها).
از دانههاى باران، از اشعه حياتبخش خورشيد، از امواج نيرومند وحى و شرايع آسمانى، از فرشتگانى كه براى ابلاغ رسالت يا انجام مأموريتهاى ديگر به زمين نزول مىكنند، از اشعه كيهانى كه از ماوراء جوّ به زمين نازل مىشود، از شهابها و سنگريزههاى سرگردان فضا كه به سوى زمين جذب مىشوند، او از همه اينها مطلع است.
و نيز از اعمال بندگان كه به آسمان عروج مىكند، از فرشتگانى كه پس از اداى رسالت خود به آسمان باز مىگردند، از شياطينى كه براى استراق سمع به آسمانها مىروند، از بخارهايى كه از دريا بر مىخيزد و بر فراز آسمان ابرها را تشكيل مىدهد، از آهى كه از دل مظلومى بر مىخيزد و به آسمان صعود مىكند، آرى از همه اينها آگاه است.
و در پايان مىافزايد: «اوست مهربان و آمرزنده» (وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ).
امیرحسین
08-24-2011, 12:44 PM
(آيه 3)- به پروردگار سوگند قيامت خواهد آمد! آيات گذشته در عين اين كه از توحيد و صفات خدا سخن مىگفت زمينهساز مسأله معاد بود، زيرا بحث معاد جز از طريق علم بىپايان حق حل نمىشود.
لذا آيه مىگويد: «و كافران گفتند: (اين دروغ است كه قيامتى در پيش داريم) هرگز قيامت به سراغ ما نمىآيد»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ).
آنها مىخواستند از اين طريق آزادى عمل پيدا كنند و هر كارى از دستشان ساخته است- به اين اميد كه حساب و كتاب و عدل و دادى در كار نيست- انجام دهند.
اما از آنجا كه دلائل قيامت روشن است قرآن با يك جمله قاطع و به صورت بيان نتيجه به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىگويد: «بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه قيامت به سراغ همه شما خواهد آمد» (قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ).
تكيه روى كلمه «ربّ» به خاطر اين است كه قيامت از شؤون ربوبيّت است، چگونه ممكن است خداوند مالك و مربى انسانها باشد و آنها را در مسير تكامل پيش ببرد اما نيمه كاره رها كند و با مرگ همه چيز پايان گيرد! و از آنجا كه يكى از اشكالات مخالفان معاد اين بوده كه به هنگام خاك شدن بدن انسان، و پراكنده شدن اجزاى آن در اطراف زمين، چه كسى مىتواند آنها را بشناسد و جمع كند و به زندگى نوين بازگرداند؟ از سوى ديگر چه كسى مىتواند آنها را بشناسد و جمع كند و به زندگى نوين باز گرداند؟ از سوى ديگر چه كسى مىتواند حساب اين همه اعمال بندگان را در نهان و آشكار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به اين حسابها برسد؟ لذا در دنباله آيه اضافه مىكند: «او از تمام امور پنهانى باخبر است و به اندازه سنگينى ذرهاى در تمام آسمانها و نه در زمين از حوزه علم بىپايان او بيرون نخواهد بود» (عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ).
«و نه كوچكتر از ذره، و نه بزرگتر از آن، مگر اين كه همه اينها در كتاب مبين ثبت و ضبط است» (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).
امیرحسین
08-24-2011, 12:45 PM
(آيه 4)- سپس ضمن دو آيه هدف قيام قيامت را بيان مىكند، و يا به تعبير ديگر دليل بر لزوم چنين عالمى را بعد از جهان كنونى در برابر منكران شرح داده، مىفرمايد: «هدف اين است آنها را كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند پاداش دهد» (لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
آرى «براى آنها مغفرت و روزى پرارزشى است» (أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).
آيا اگر مؤمنان صالح العمل به پاداش خود نرسند اصل عدالت كه از اساسىترين اصول خلقت است تعطيل نمىگردد؟
(آيه 5)- و از آنجا كه بخش ديگر عدالت در مورد مجازات گنهكاران و مجرمان است در اين آيه مىافزايد: «و كسانى كه سعى در (تكذيب) آيات ما داشتند، و گمان كردند از حوزه قدرت ما مىتوانند بگريزند، عذابى بد و دردناك خواهند داشت» (وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ).
(آيه 6)- عالمان، دعوت تو را حق مىدانند: در آيات گذشته سخن از بىخبران كوردلى بود كه قاطعانه معاد را با آن همه دلائل، انكار مىكردند.
به همين مناسبت در اين آيه سخن از عالمان و انديشمندانى مىگويد كه به تصديق آيات الهى و تشويق ديگران به پذيرش آن مىپردازند، مىفرمايد: «كسانى كه به ايشان علم داده شده، آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مىدانند كه به راه خداوند عزيز و حميد هدايت مىكند» (وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ).
(الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ) همه دانشمندان و انديشمندان را در هر عصر و هر زمان و مكان در بر مىگيرد.
امروز كتابهاى مختلفى از سوى دانشمندان غربى و شرقى در باره اسلام و قرآن تأليف يافته كه در آنها اعترافات بسيار گويا و روشنى بر عظمت اسلام و صدق آيه فوق ديده مىشود.
امیرحسین
08-24-2011, 12:45 PM
(آيه 7)- در اين آيه بار ديگر به مسأله قيامت و رستاخيز باز مىگردد و بحثهاى گذشته را به صورت ديگرى تكميل مىكند، مىفرمايد: «و كافران گفتند:
آيا مردى را به شما نشان دهيم كه خبر مىدهد هنگامى كه همگى خاك شديد و ذرات بدن شما از يكديگر جدا شد و هر يك در گوشهاى قرار گرفت (و يا شايد جزء بدن حيوان يا انسان ديگرى شد) بار ديگر به آفرينش تازهاى باز مىگرديد»؟! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ).
به نظر مىرسد اصرار آنها بر مسأله انكار معاد از دو امر سر چشمه گرفته، نخست اين كه: چنين مىپنداشتند معادى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مطرح مىكرد (معاد جسمانى) مطلبى است آسيبپذير! ديگر اين كه اعتقاد به معاد و يا حتى قبول احتمالى آن به هر حال در انسان ايجاد مسؤوليت و تعهد مىكند، و اين مطلبى بود كه براى سردمداران كفر سخت خطرناك محسوب مىشد.
(آيه 8)- و عجب اين كه آنها اين سخن را دليل بر دروغگويى و يا جنون گويندهاش مىگرفتند، و مىگفتند: «آيا او بر خدا دروغ بسته؟ يا نوعى جنون دارد»؟
(أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ). و گر نه آدم راستگو و عاقل چگونه ممكن است لب به چنين سخنى بگشايد؟! ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنين پاسخ مىگويد: چنين نيست نه او ديوانه است و نه دروغگو «بلكه آنها كه ايمان به آخرت ندارند (هم اكنون) در عذاب و گمراهى دورى هستند» (بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِيدِ). چه گمراهى از اين آشكارتر كه انسان منكر معاد شود.
به راستى اگر زندگى محدود به همين چند روز عمر دنيا بود تصور مرگ براى هر انسانى كابوس وحشتناكى مىشد به همين دليل منكران معاد هميشه در يك نوع نگرانى جانكاه و عذاب اليم به سر مىبرند در حالى كه مؤمنان به معاد مرگ را دريچهاى به سوى جهان بقا، و وسيلهاى براى شكسته شدن قفس و آزادى از اين زندان مىشمرند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:46 PM
(آيه 9)- سپس به دليل ديگرى پيرامون معاد، دليلى توأم با تهديد غافلان لجوج، پرداخته چنين مىگويد: «آيا به آنچه پيش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمين قرار گرفته نگاه نكردند»؟ (أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
اين آسمان با اين همه اختران ثابت و سيار و همچنين اين زمين با تمام موجودات زنده و بركات و مواهبش، گوياترين دليل بر قدرت آفريدگار است.
اين همان «برهان قدرت» است كه در آيات ديگر قرآن در برابر منكران معاد به آن استدلال شده از جمله در آيه 82 سوره يس و آيه 99 سوره اسراء.
در ضمن، اين جمله مقدمهاى است براى تهديد اين گروه متعصب تيره دل كه اصرار دارند چشم به روى همه حقايق ببندند، لذا به دنبال آن مىفرمايد: «اگر ما بخواهيم به زمين دستور مىدهيم پيكر آنها را در خود فرو برد» زلزلهاى ايجاد شود، زمين شكاف بردارد و در ميان آن دفن گردند! (إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ).
«و يا (اگر بخواهيم) فرمان مىدهيم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارد» و خودشان و خانه و زندگيشان را در هم بكوبد (أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ).
آرى «در اين موضوع، نشانه روشنى است (بر قدرت خداوند و توانايى او بر همه چيز، اما براى هر بندهاى كه به سوى خدا بازگردد» و فكر و انديشه خود را به كار گيرد (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ).
ما كه از هر سو در قبضه قدرت او قرار داريم چگونه مىتوانيم توانائيش را بر معاد انكار كنيم! و يا چگونه مىتوانيم از حوزه حكومت او فرار نمائيم.
امیرحسین
08-24-2011, 12:47 PM
(آيه 10)- مواهب بزرگ خدا بر داود! از آنجا كه در آيه قبل سخن از «عبد منيب» و بنده توبهكار بود و مىدانيم اين توصيف در بعضى از آيات قرآن (ص/ 24) براى داود پيامبر ذكر شده است چه بهتر كه گوشهاى از حال اين پيامبر بزرگ و فرزندش سليمان به عنوان يك الگو بازگو شود و بحث گذشته تكميل گردد.
ضمنا هشدارى باشد براى همه كسانى كه نعمتهاى خدا را به دست فراموشى مىسپرند و به هنگامى كه بر اريكه قدرت مىنشينند خدا را بنده نيستند.
آيه مىگويد: «ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا).
بعد از اين اشاره سر بسته به شرح آن مىپردازد و قسمتى از فضائل معنوى و بخشى از فضيلتهاى مادى داود را بدين گونه شرح مىدهد: ما گفتيم «اى كوهها! با داود هم صدا شويد و همچنين شما اى پرندگان با او هم آواز گرديد» و هر گاه او ذكر و تسبيح خدا مىگويد زمزمه را سر دهيد (يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ).
در روايتى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «داود به سوى دشت و بيابان خارج شد، و هنگامى كه زبور را تلاوت مىكرد هيچ كوه و سنگ و پرندهاى نبود مگر اين كه با او هم صدا مىشد».
بعد از ذكر اين فضيلت معنوى به ذكر يك فضيلت مادّى پرداخته، مىگويد:
«و ما آهن را براى او نرم كرديم» (وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ).
ظاهر آيه اين است كه، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام مىگرفت.
در حديثى آمده است كه خداوند به داود وحى فرستاد «تو بنده خوبى هستى جز اين كه از بيت المال ارتزاق مىكنى، داود چهل روز گريه كرد (و از خدا راه حلى خواست) خداوند آهن را براى او نرم كرد، و هر روز زرهى مىساخت ...
و به اين وسيله از بيت المال بىنياز شد».
امیرحسین
08-24-2011, 12:47 PM
(آيه 11)- اين آيه شرحى براى زره ساختن داود و فرمان بسيار پر معنى پروردگار در اين زمينه است، مىگويد: ما به او گفتيم «زرههاى كامل بساز، و حلقههاى آنها را به اندازه و متناسب كن» (أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ).
در واقع خداوند به داود دستورى مىدهد كه بايد سرمشقى براى همه صنعتگران و كارگران با ايمان جهان باشد، دستور محكم كارى و رعايت دقت در كيفيت و كميت در مصنوعات، آن چنان كه مصرف كنندگان به خوبى و راحتى بتوانند از آن استفاده كنند، و از استحكام كامل برخوردار باشد.
و در پايان آيه داود و خاندانش را مخاطب ساخته، مىگويد: «عمل صالح به جا آوريد كه من نسبت به آنچه انجام مىدهيد بصير و بينا هستم» (وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
هدف ساختن زره و كسب درآمد نيست، هدف عمل صالح است، و اينها وسيلهاى است در آن مسير كه هم داود از آن بهره مىگرفت و هم خاندان و قومش.
(آيه 12)- حشمت سليمان و مرگ عبرت انگيز او! به دنبال بحث از مواهبى كه خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش سليمان مىكشاند، و از سه موهبت بزرگ- كه از عوامل مهم اداره يك كشور پهناور است- بحث مىكند، مىفرمايد:
«و براى سليمان باد را مسخّر ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را مىپيمود و عصرگاهان مسير يك ماه را»! (وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ).
جالب اين كه براى پدر جسم خشن و فوق العاده محكمى يعنى آهن را مسخّر مىكند و براى فرزند موجود بسيار لطيف! ولى هر دو كار سازنده و اعجاز آميزند.
در اين كه باد چگونه دستگاه سليمان (كرسى يا فرش او را) به حركت در مىآورد، بر ما روشن نيست، همين قدر مىدانيم هيچ چيز در برابر قدرت خدا مشكل و پيچيده نمىباشد.
سپس به دومين موهبت الهى نسبت به سليمان اشاره كرده، مىگويد: «و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختيم»! (وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ).
چگونگى اين امر نيز دقيقا بر ما روشن نيست، همين اندازه مىدانيم كه از الطاف الهى در باره اين پيامبر بزرگ بود.
و بالأخره به بيان سومين موهبت پروردگار نسبت به سليمان يعنى تسخير گروه عظيمى از جن پرداخته، چنين مىگويد: «و گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار برايش كار مىكردند» (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ).
«و هرگاه كسى از آنها از فرمان ما سرپيچى مىكرد او را با آتش سوزان مجازات مىكرديم» (وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ).
امیرحسین
08-24-2011, 12:48 PM
(آيه 13)- در اين آيه به بخشى از كارهاى مهم توليدى گروه جن كه به فرمان سليمان انجام مىدادند اشاره كرده، چنين مىگويد: «سليمان هر چه مىخواست از معبدها، و تمثالها، و ظرفهاى بزرگ غذا كه همچون حوضهاى بزرگ بود، و ديگهاى عظيم ثابت براى او تهيه مىكردند» (يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ).
كه بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نيازهاى جسمانى انسانها و جمعيت عظيم لشكريان و كارگزارانش تناسب داشت.
در پايان آيه، بعد از ذكر اين مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داود كرده، مىفرمايد: «اى آل داود! شكرگزارى كنيد» (اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً).
«اما عده كمى از بندگان من شكرگزارند»! (وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ).
منظور از شكرگزارى در اينجا «شكر در عمل» است يعنى استفاده از مواهب در مسير همان اهدافى كه به خاطر آن آفريده و اعطا شدهاند، و مسلم است كسانى كه مواهب الهى را عموما در جاى خود به كار گيرند اندكى بيش نيستند.
(آيه 14)- اين آيه كه در عين حال آخرين سخن پيرامون «سليمان» در اينجا است، از مرگ عجيب و عبرت انگيز اين پيامبر بزرگ خدا سخن مىگويد، و اين واقعيت را روشن مىسازد كه پيامبر با آن عظمت، و حكمرانى با آن قدرت و ابهت، چگونه به آسانى جان به جانآفرين سپرد.
مىفرمايد: «هنگامى كه مرگ را براى سليمان مقرر كرديم كسى مردم را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبندهاى از زمين كه عصاى او را مىخورد» تا عصا شكست و پيكر سليمان فرو افتاد (فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ).
لذا بعد از آن مىافزايد: «هنگامى كه سليمان فرو افتاد جنيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خواركننده باقى نمىماندند» (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ).
يعنى تا آن زمان گروه جن از مرگ سليمان آگاه نبودند و فهميدند كه اگر از اسرار غيب آگاه بودند در اين مدت در زحمت و رنج كارهاى سنگين باقى نمىماندند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:48 PM
(آيه 15)- تمدن درخشانى كه بر اثر كفران بر باد رفت! بعد از بيان نعمتهاى مهمى كه خداوند به داود و سليمان ارزانى داشت، و قيام اين دو پيامبر به وظيفه شكرگزارى، سخن از قوم ديگرى به ميان مىآورد كه در نقطه مقابل آنها قرار داشتند، قومى بودند كه خدا انواع نعمتها را به آنها بخشيد، ولى راه كفران را در پيش گرفتند، و آنها «قوم سبا» بودند.
قرآن مجيد سرگذشت عبرت انگيز آنها را ضمن پنج آيه بيان كرده، نخست مىگويد: «براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانهاى (از قدرت الهى) بود» (لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ).
معروف اين است كه «سبا» نام پدر اعراب «يمن» است، ولى ممكن است سبا در ابتدا نام كسى بوده، سپس تمام فرزندان و قوم او به آن نام ناميده شدهاند، و بعد اين اسم به سرزمين آنها نيز منتقل گرديده.
سپس قرآن به شرح اين آيت الهى كه در اختيار قوم سبا قرار داشت پرداخته چنين مىگويد: «دو باغ (بزرگ) بود از طرف راست و چپ» (جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ).
ماجرا چنين بود كه قوم سبا توانستند با سدّ عظيمى كه در ميان كوههاى مهم آن ناحيه بر پا ساختند سيلابهاى فراوانى را در پشت آن سد عظيم ذخيره كنند، و به اين ترتيب سرزمينهاى وسيع و گستردهاى را زير كشت درآورند.
سپس مىافزايد: ما به آنها گفتيم «از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او را به جا آوريد» (كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ).
«شهرى است پاكيزه و پروردگارى آمرزنده و مهربان» (بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ).
از نظر نعمتهاى مادى هوايى پاك و نسيمى فرح افزا داشت، و سرزمينى حاصلخيز و درختانى پربار و اما از نظر نعمت معنوى غفران خداوند شامل حال آنها بود، از تقصير و كوتاهى آنها صرف نظر مىكرد، و آنها را مشمول عذاب و سرزمينشان را گرفتار بلا نمىساخت.
امیرحسین
08-24-2011, 12:49 PM
(آيه 16)- اما اين ناسپاس مردم از بوته آزمايش سالم بيرون نيامدند لذا مىفرمايد: «آنها از خدا روى گردان شدند» (فَأَعْرَضُوا).
نعمتهاى خدا را ناچيز شمردند، عمران و آبادى و امنيت را ساده انگاشتند، از ياد حق غافل شدند، و مست نعمت گشتند.
اينجا بود كه شلاق مجازات بر پيكر آنها نواخته شد، چنانكه قرآن مىگويد:
«پس ما سيل وحشتناك و بنيانكن را بر آنها فرستاديم» و سرزمين آباد آنها به ويرانهاى مبدّل شد (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ).
سپس قرآن وضع بازپسين اين سرزمين را چنين توصيف مىكند: «ما دو باع وسيع و پرنعمت آنها را به دو باغ بىارزش با ميوههاى تلخ و درختان بىمصرف شورهگز و اندكى از درخت سدر مبدل ساختيم» (وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ).
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل، كه چه بر سر آنها و سرزمين آبادشان آمد!
(آيه 17)- در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى با صراحت مىگويد: «اين كيفر را به خاطر كفرانشان به آنها داديم» (ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا).
اما براى اين كه تصور نشود اين سرنوشت مخصوص به اين گروه بود، بلكه عموميت آن نسبت به همه كسانى كه داراى اعمال مشابهى هستند مسلم است چنين مىافزايد: «و آيا جز كفران كننده را كيفر مىدهيم»؟ (وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ).
امیرحسین
08-24-2011, 12:49 PM
(آيه 18)- چنان آنها را متلاشى كرديم كه ضرب المثل شدند! در اين آيه شرح و تفصيل بيشترى پيرامون قوم سبأ مىدهد، به گونهاى كه براى هر شنونده درسى است بسيار مهم و آموزنده.
مىفرمايد: سرزمين آنها را تا آن حد آباد كرديم كه نه تنها شهرهايشان را غرق نعمت ساختيم بلكه «ميان آنها و سرزمينهايى را كه بركت به آن داده بوديم شهرها و آباديهايى آشكار قرار داديم» (وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً).
در حقيقت در ميان آنها و سرزمين مبارك آباديهاى متصل و زنجيرهاى وجود داشت، و فاصله اين آباديها به اندازهاى كم بود كه از هر يك ديگرى را مىديدند.
- و اين است معنى «قرى ظاهرة» آباديهاى آشكار.
منظور از «سرزمينهاى مبارك» «صنعاء» يا «مأرب» مىباشد كه هر دو در منطقه يمن واقع شده است.
ولى از آنجا كه تنها عمران كافى نيست، و شرط مهم و اساسى آن «امنيت» است اضافه مىكند: «ما در ميان اين آباديها فاصلههاى مناسب و نزديك مقرّر كرديم» (وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ).
و به آنها گفتيم: «در ميان اين قريهها شبها و روزها در امنيت كامل مسافرت كنيد» (سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ).
امیرحسین
08-24-2011, 12:49 PM
(آيه 19)- اما اين مردم ناسپاس گرفتار غرور و غفلت شدند، از مسير حق منحرف شده و به دستورات الهى بىاعتنا گرديدند.
از جمله تقاضاهاى جنونآميز آنها اين بود كه از خداوند تقاضا كردند در ميان سفرهاى آنها فاصله افكند، «پس گفتند: پروردگارا! ميان سفرهاى ما دورى بيفكن» تا بينوايان نتوانند دوش به دوش اغنيا سفر كنند! (فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا).
منظورشان اين بود كه در ميان اين قريههاى آباد فاصلهاى بيفتد و بيابانهاى خشكى پيدا شود، به اين جهت كه اغنيا و ثروتمندان مايل نبودند افراد كم درآمد همانند آنها سفر كنند، و به هر جا مىخواهند بىزاد و توشه و مركب بروند! گويى سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود.
به هر حال «آنها (با اين عملشان) به خودشان ستم كردند» (وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
آرى! اگر فكر مىكردند به ديگران ستم مىكردند در اشتباه بودند، خنجرى برداشته بودند و سينه خود را مىشكافتند.
چه تعبير جالبى! قرآن به دنبال اين جمله كه در باره سرنوشت دردناك آنها بيان مىكند، مىگويد: چنان آنها را مجازات كرديم، و زندگيشان را در هم پيچيديم كه «آنها را سرگذشت و داستان و اخبارى براى ديگران قرار داديم»! (فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ).
آرى! از آن همه زندگانى با رونق و تمدّن درخشان و گسترده چيزى جز اخبارى بر سر زبانها، و يادى در خاطرهها، و سطورى بر صفحات تاريخها باقى نماند، «و آنها را سخت متلاشى و پراكنده ساختيم» (وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ).
چنان سرزمين آنها ويران گشت كه براى ادامه زندگى مجبور شدند هر گروهى به سويى روى آورند آن چنان كه پراكندگى آنها به صورت «ضرب المثل» در آمد كه هرگاه مىخواستند بگويند فلان جمعيت سخت متلاشى شدند، مىگفتند: «تفرّقوا ايادى سبا» همانند قوم سبا و نعمتهاى آنها پراكنده شدهاند»!
و در پايان آيه مىفرمايد: «در اين ماجرا نشانههاى عبرتى است براى هر صبر كننده شكرگزار» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).
اين به خاطر آن است كه آنها به واسطه صبر و استقامتشان مركب سركش هوى و هوس را مهار مىكنند و در برابر معاصى پر قدرتند، و به خاطر شكرگزاريشان در طريق اطاعت خدا آماده و بيدارند به همين دليل به خوبى عبرت مىگيرند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:50 PM
(آيه 20)- هيچ كس مجبور به پيروى وسوسههاى شيطان نيست! در اينجا يك نوع نتيجهگيرى كلى از داستان «قوم سبا» كرده، مىفرمايد: «به يقين ابليس گمان خود را در باره آنها (و هر جمعيتى كه از ابليس پيروى كنند) محقق يافت»! (وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ).
«پس آنان همگى از او پيروى كردند جز گروه اندكى از مؤمنان» (فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
يا به تعبير ديگر پيش بينى ابليس كه بعد از سرپيچى از سجده براى آدم و طرد شدن از درگاه كبريايى خداوند گفت: «به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد» در باره اين گروه درست از آب درآمد. (نمل/ 19)
(آيه 21)- در اين آيه در رابطه با وسوسههاى ابليس و كسانى كه در حوزه نفوذ او قرار مىگيرند، و آنها كه بيرون از اين حوزهاند، به دو مطلب اشاره مىكند، نخست مىگويد: «شيطان سلطهاى بر آنها نداشت» و كسى را به پيروى خود نمىتواند مجبور كند (وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ).
قرآن در جاى ديگر از گفتار خود شيطان نقل مىكند: «من سلطهاى بر شما نداشتم جز اين كه شما را دعوت كردم و شما هم دعوت مرا اجابت نموديد. (ابراهيم/ 22).
ولى پيداست بعد از اجابت دعوت او از ناحيه افراد بىايمان و هوىپرست او آرام نمىنشيند و پايههاى سلطه خود را بر وجود آنان مستحكم مىكند.
لذا در دنباله آيه مىافزايد: «هدف (از آزادى ابليس در وسوسههايش) اين بود، كه مؤمنان به آخرت از افراد بىايمان و كسانى كه در شكّند شناخته شوند» (إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ).
و در پايان آيه به عنوان يك هشدار به همه بندگان مىگويد: «و پروردگار تو حافظ همه چيز و نگاهبان آن است» (وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ).
تا پيروان شيطان تصور نكنند چيزى از اعمال و گفتار آنها در اين جهان از بين مىرود يا خداوند آن را فراموش مىكند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:50 PM
(آيه 22)- بخش قابل ملاحظهاى از آيات اين سوره پيرامون مبدأ و معاد و اعتقادات حق سخن مىگويد، و از پيوند آنها مجموعهاى از معارف راستين حاصل مىشود.
در اينجا مشركان را به محاكمه مىكشد، با ضربات كوبنده سؤالات منطقى آنها را به زانو در مىآورد، و بىپايه بودن منطق پوسيده آنها را در زمينه شفاعت بتها آشكار مىسازد.
مىفرمايد: «به آنها بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مىپندارند بخوانيد» (قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ). اما بدانيد آنها هرگز دعاى شما را اجابت نمىكنند و گرهى از كارتان نمىگشايند.
سپس به دليل اين سخن پرداخته، مىگويد: اين به خاطر آن است كه «اين معبودهاى ساختگى نه مالك ذرهاى در آسمان و زمينند، و نه شركت و نصيبى در خلقت و مالكيت آنها دارند، و نه هيچ يك از آنها ياور خداوند در آفرينش بودهاند»! (لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ).
واجب الوجود يكى است، و بقيه همه ممكن الوجود و وابسته به اويند، كه اگر لحظهاى نظر لطفش از آنها برداشته شود راهى ديار عدم مىشوند «اگر نازى كند يك دم، فرو ريزند قالبها»!
امیرحسین
08-24-2011, 12:51 PM
(آيه 23)- در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مىآيد كه اگر چنين است پس مسأله «شفاعت» شفيعان چه مىشود؟
در اين آيه به پاسخ اين سؤال پرداخته، چنين مىگويد: اگر شفيعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن و فرمان اوست، زيرا: «هيچ شفاعتى نزد او جز براى كسانى كه اذن داده فايده ندارد» (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).
بنابر اين، بهانه بتپرستان براى پرستش بتها كه مىگفتند: «اينها شفيعان ما نزد خدايند»! (يونس/ 18) به اين وسيله قطع مىشود، چرا كه خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.
بعد از اين جمله چنين مىگويد: در آن روز اضطراب و وحشتى بر دلها چيره مىشود هم شفاعت كنندگان و هم شفاعت شوندگان غرق در اضطراب مىشوند، و در انتظار اين هستند كه ببينند خداوند به چه كسانى اجازه شفاعت مىدهد؟
و در باره چه كسانى؟ و اين حالت اضطراب و نگرانى همچنان ادامه مىيابد «تا زمانى كه فزع و اضطراب از دلهاى آنها زايل گردد» و فرمان از ناحيه خدا صادر شود (حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ).
اينجاست كه هر دو گروه رو به يكديگر مىكنند و از هم «مىپرسند (يا مجرمان از شافعان مىپرسند) پروردگار شما چه دستورى داد»؟ (قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ).
در پاسخ «مىگويند: خداوند حق را بيان كرد» (قالُوا الْحَقَّ).
و «حق» چيزى جز اجازه شفاعت در باره آنها كه رابطه خود را بكلى از درگاه خدا قطع نكردهاند نمىباشد.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «و اوست خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه» (وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).
در حقيقت آنها مىگويند: چون خداوند على و كبير است هر دستورى مىدهد عين واقعيت و هر واقعيتى منطبق بر دستور اوست.
امیرحسین
08-24-2011, 12:51 PM
(آيه 24)- در اين آيه از طريق ديگرى براى ابطال عقائد مشركان وارد مىشود و مسأله «رازقيّت» را بعد از مسأله «خالقيّت» عنوان مىكند، مىگويد: «بگو:
چه كسى شما را از آسمانها و زمين روزى مىدهد» و بركات آن را در اختيارتان مىگذارد؟! (قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بديهى است هيچ كس از آنها نمىتوانست بگويد اين بتهاى سنگى و چوبى باران را از آسمان نازل مىكنند، گياهان را از زمين مىرويانند.
جالب اين كه بدون آن كه در انتظار پاسخ آنها باشد بلا فاصله مىفرمايد:
«بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
در پايان آيه اشاره به مطلبى مىكند كه خود مىتواند پايه دليلى را تشكيل دهد، دليلى واقع بينانه و توأم با نهايت انصاف و ادب، به گونهاى كه طرف از مركب لجاج و غرور پايين آيد، و به انديشه و فكر بپردازد، مىگويد: «مسلما ما يا شما بر هدايت يا ضلالت آشكارى هستيم»! (وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
اشاره به اين كه عقيده ما و شما با هم تضاد روشنى دارد، بنابر اين ممكن نيست هر دو حق باشد، چرا كه جمع بين نقيضين و ضدين امكان ندارد.
(آيه 25)- اين آيه باز همان استدلال را به شكل ديگرى- و با همان لحن منصفانهاى كه خصم را از مركب لجاجت و غرور فرود آورد- ادامه مىدهد، مىگويد: «بگو: شما مسؤول گناهان ما نيستيد، و ما نيز در برابر اعمال شما مسؤول نخواهيم بود» (قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
عجيب اين كه در اينجا پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مأمور است در مورد خودش تعبير به «جرم» كند، و در مورد مخالفان تعبير به كارهايى كه انجام مىدهند! و به اين ترتيب اين حقيقت را روشن سازد كه هر كس بايد پاسخگوى اعمال و كردار خويش باشد، چرا كه نتايج اعمال هر انسانى چه زشت و چه زيبا به خود او مىرسد.
امیرحسین
08-24-2011, 12:52 PM
(آيه 26)- اين آيه در حقيقت بيان نتيجه دو آيه قبل است، زيرا هنگامى كه به آنها اخطار كرد كه يكى از ما دو گروه بر حق و ديگرى بر باطليم، و نيز اخطار كرد كه هر كدام از ما مسؤول اعمال خويشتن هستيم، به بيان اين حقيقت مىپردازد كه چگونه به وضع همگى رسيدگى مىشود.
مىفرمايد: «به آنها بگو: پروردگار ما همه ما را در روز رستاخيز جمع مىكند، سپس در ميان ما به حق داورى مىكند» و ما را از يكديگر جدا مىسازد، تا هدايت شدگان از گمراهان بازشناخته شوند، و هر كدام به نتيجه اعمالشان برسند (قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنا رَبُّنا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنا بِالْحَقِّ).
اگر مىبينيد امروز همه با هم آميختهاند و هر كسى ادعا مىكند من بر حقم و اهل نجاتم، اين وضع براى هميشه ادامه پيدا نخواهد كرد، و روز جدايى صفوف سر انجام فراخواهد رسيد، چرا كه «ربوبيت» پروردگار چنين اقتضا مىكند كه «سره» از «ناسره» و «خالص» از «ناخالص» و «حق» از «باطل» سر انجام جدا شوند، و هر كدام در بستر خويش قرار گيرند.
اكنون بينديشيد در آن روز چه خواهيد كرد؟ و در كدامين صف قرار خواهيد گرفت؟ و آيا پاسخى براى سؤالات پروردگار در آن روز آماده كردهايد؟
در پايان آيه براى اين كه روشن سازد اين كار قطعا شدنى است مىافزايد:
«اوست داور و جدا كننده آگاه» (وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ).
اين دو نام كه از اسماء الحسنى الهى است، يكى اشاره به قدرت او بر مسأله جداسازى صفوف مىكند، و ديگرى به علم بىپايان او، چرا كه جدا ساختن صفوف حق و باطل از يكديگر بدون اين دو ممكن نيست.
امیرحسین
08-24-2011, 12:52 PM
(آيه 27)- در اين آيه كه پنجمين فرمان به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىباشد بار ديگر به مسأله توحيد كه سخن را از آن آغاز كرده بود باز مىگردد و با اين مسأله بحث را خاتمه مىدهد.
مىفرمايد: «بگو: كسانى را كه به عنوان شريك به خداوند ملحق ساختهايد به من ارائه دهيد» (قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكاءَ).
لذا به دنبال اين جمله با يك كلمه خط بطلان بر همه اين اوهام كشيده مىگويد: «نه هرگز چنين نيست»! (كَلَّا).
اينها هرگز ارزش معبود بودن را ندارند، و در اين پندارهاى شما چيزى از واقعيت نيست، بس است بيدار شويد.
و سر انجام براى تأكيد و تحكيم اين سخن مىگويد: «بلكه تنها اوست خداوند عزيز و حكيم» (بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
عزت و شكست ناپذيريش ايجاب مىكند كه در حريم ربوبيتش كسى راه نيابد، و حكمتش اقتضا مىكند كه اين قدرت را به جا صرف كند.
(آيه 28)- تو مبعوث براى همه جهانيان هستى! اين آيه سخن از نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مىگويد، و آيات بعد از آن پيرامون معاد بحث مىكند.
نخست به وسعت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و عموميت نبوت او به همه انسانها اشاره كرده، مىگويد: «و ما تو را نفرستاديم مگر براى همه مردم جهان در حالى كه همگان را به پاداشهاى بزرگ الهى بشارت مىدهى، و از عذاب الهى انذار مىكنى، ولى بيشتر مردم از اين معنى بىخبرند» (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 29)- از آنجا كه در آيات قبل به اين معنى اشاره شده بود كه خداوند همه مردم را در روز رستاخيز جمع كرده و ميان آنها داورى مىكند، در اين آيه سؤالى از ناحيه منكران معاد به اين صورت نقل مىكند: «آنها مىگويند: اگر راست مىگوييد اين وعده رستاخيز در چه زمانى است»؟! (وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
امیرحسین
08-24-2011, 12:53 PM
(آيه 30)- ولى قرآن همواره از پاسخ صريح به اين مطلب و تعيين زمان وقوع رستاخيز خوددارى مىكند و تأكيد مىكند اين از امورى است كه علم آن مخصوص خداست، و احدى جز او از آن آگاه نيست.
اين آيه همين معنى را با عبارت ديگرى بازگو كرده، مىفرمايد: «بگو: وعده شما روزى خواهد بود كه نه ساعتى از آن تأخير خواهيد كرد، و نه ساعتى بر آن پيشى خواهيد گرفت» (قُلْ لَكُمْ مِيعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ).
اين مخفى ماندن تاريخ قيام قيامت- حتى بر شخص پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله- به خاطر آن است كه خداوند مىخواهد مردم يك نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا كه اگر تاريخ قيامت تعيين مىشد هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بىخبرى فرو مىرفتند، و هرگاه زمانش نزديك بود ممكن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پيدا كند، و در هر دو صورت هدفهاى تربيتى انسان عقيم مىماند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:53 PM
(آيه 31)- به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون موضعگيرى مشركان در برابر مسأله معاد بود در اينجا بعضى از صحنههاى دردناك معاد را براى آنها مجسم مىسازد تا به سر انجام كار خويش واقف گردند.
نخست مىگويد: «كافران گفتند: ما هرگز به اين قرآن و كتابهاى آسمانى ديگرى كه قبل از آن بوده ايمان نخواهيم آورد» (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).
انكار ايمان نسبت به كتب انبياى پيشين شايد به اين منظور بوده كه قرآن روى اين مطلب تكيه مىكند كه نشانههاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در تورات و انجيل به وضوح آمده است، آنها براى نفى نبوّت پيامبر اسلام كتب آسمانى ديگر را نيز نفى مىكنند.
سپس به وضع آنها در قيامت پرداخته روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىگويد: «اگر ببينى هنگامى كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان (براى حساب و دادرسى) نگه داشته شدهاند در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگرى مىاندازد» از وضع آنها تعجّب مىكنى (وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ).
در اين حال «مستضعفان به مستكبران مىگويند: اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم» (يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ).
آنها مىخواهند به اين وسيله تمام گناهان خويش را بر گردن اين «مستكبران» بىرحم بيندازند، هر چند در دنيا حاضر نبودند چنين برخورد قاطعى با آنها داشته باشند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:53 PM
(آيه 32)- ولى مستكبران خاموش نمىمانند و «در پاسخ به مستضعفين مىگويند: آيا ما شما را از طريق هدايت باز داشتيم بعد از آن كه هدايت به سراغ شما آمد» و به قدر كافى اتمام حجت شد و پيامبران گفتنىها را گفتند (قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ).
نه ما مسؤول نيستيم، «بلكه خود شما گنهكار بوديد» (بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ).
كه با داشتن آزادى اراده تسليم سخنان بىاساس ما شديد، به كفر و الحاد روى آورديد و سخنان منطقى انبيا را به دست فراموشى سپرديد.
(آيه 33)- «و مستضعفان به مستكبران مىگويند: وسوسههاى فريبكارانه شما در شب و روز (مايه گمراهى ما شد) هنگامى كه به ما دستور مىداديد كه به خداوند كافر شويم و همتايانى براى او قرار دهيم»! (وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً).
درست است كه ما در پذيرش آزاد بوديم و مقصر و گنهكار، ولى شما هم به عنوان عامل فساد مسؤوليد و گنهكار، بلكه سنگ اول به دست ناپاك شما گذاشته شد، بخصوص اين كه همواره از موضع قدرت با ما سخن مىگفتيد.
لذا هر دو گروه از كرده خود پشيمان مىشوند، مستكبران از گمراه ساختن ديگران و مستضعفان از پذيرش بىقيد و شرط اين وسوسههاى شوم، «اما هنگامى كه عذاب الهى را مىبينند ندامت خود را كتمان مىكنند (مبادا بيشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجير بر گردن كافران مىنهيم» (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا).
آرى! آنها هر وقت در دنيا به اشتباه خود پى مىبردند و نادم مىشدند شجاعت اظهار ندامت را نداشتند، و همين خصيصه اخلاقى خود را در قيامت نيز به كار مىگيرند اما چه سود؟
به هر حال اينها نتيجه اعمال خودشان است كه از پيش فراهم ساختهاند «آيا آنها جزايى جز اعمالى كه انجام مىدادند دارند»؟! (هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
آرى! اين اعمال و كردار كفار و مجرمين است كه به صورت زنجيرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده مىشود.
امیرحسین
08-24-2011, 12:54 PM
(آيه 34)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اغواگرى مستكبران بود در اينجا گوشهاى از اين اغواگرى را منعكس مىسازد، مىگويد: «و ما هرگز در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كنندهاى نفرستاديم مگر اين كه مترفين (همان متنعمان مغرور و مست نعمت) مىگفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهايد كافريم» و آنچه را نامش پيام الهى مىنهيد قبول نداريم (وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).
نه تنها در برابر انبيا كه در برابر هر قدم اصلاحى از ناحيه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود اين گروه سر به مخالفت بر مىدارند.
(آيه 35)- مال و فرزند دليل قرب به خدا نيست! اين آيه به منطق پوشالى آنها كه در هر زمانى براى اثبات برترى خود به آن متوسل مىشدند و به اغفال عوام مىپرداختند اشاره كرده، مىگويد: «و آنها گفتند: ما از همه ثروتمندتر و پر اولادتريم» (وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).
خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختيار ما نهاده، و هم نيروى انسانى بسيار، و اين دليل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعيت ما در نزد اوست «و ما (نور چشمىها) هرگز مجازات نخواهيم شد»! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ).
اگر ما مطرود درگاه او بوديم اين همه نعمت چرا به ما مىداد؟ خلاصه آبادى دنياى ما دليل روشنى بر آبادى آخرت ماست!
(آيه 36)- اين آيه اين منطق پوشالى و عوام فريبانه را به عاليترين وجهى پاسخ مىدهد و درهم مىكوبد، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىفرمايد: «به آنها بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مىدهد، و (براى هر كس بخواهد) سخت مىگيرد» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).
و اينها همه طبق مصالحى است كه براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازم مىداند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد.
بنابر اين هرگز نبايد وسعت روزى را دليل بر سعادت، و تنگى روزى را دليل بر شقاوت شمرد «اما اكثر مردم از اين واقعيت بىخبرند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ). البته اكثريت ناآگاه و بىخبر چنين هستند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:54 PM
(آيه 37)- سپس با صراحت بيشترى همين معنى را تعقيب كرده، مىگويد:
«هرگز چنان نيست كه اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرّب سازد» (وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى).
اين سخن بدان معنى نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش لازم براى زندگى بردارد، بلكه هدف اين است كه داشتن امكانات اقتصادى و نيروى انسانى فراوان هرگز معيار ارزش معنوى انسانها در پيشگاه خدا نمىشود.
سپس به معيار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مايه تقرب به درگاه خدا مىشود پرداخته و به صورت يك استثنا مىگويد: «مگر كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است، و در غرفههاى بهشتى در نهايت امنيت به سر مىبرند» (إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ).
بنابر اين تمام معيارها به اين دو امر باز مىگردد «ايمان» و عمل «صالح».
اينجاست كه قرآن با صراحت بىنظيرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى و خرافى در زمينه عوامل قرب به پروردگار كشيده.
(آيه 38)- در اين آيه گروه مقابل آنها را توصيف كرده، مىگويد: «اما آنها كه براى انكار و ابطال آيات ما تلاش و كوشش مىكنند (نه خود ايمان دارند و نه اجازه مىدهند ديگران در راه حق گام نهند) در حالى كه چنين مىپندارند كه مىتوانند از چنگال قدرت ما فرار كنند، آنها در عذاب دردناك روز قيامت احضار مىشوند» (وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).
آنها همان كسانى هستند كه با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تكذيب انبيا پرداخته و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:55 PM
(آيه 39)- بيزارى معبودان از عابدان: بار ديگر در اينجا به پاسخ گفتار آنها كه اموال و اولاد خود را دليل بر قرب خويش در درگاه خداوند مىپنداشتند باز مىگردد، و به عنوان تأكيد مىگويد: «بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده يا محدود مىكند» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ).
سپس مىافزايد: «آنچه را در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آن را پر مىكند و او بهترين روزى دهندگان است» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
در روايتى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: «كسى كه يقين به عوض و جانشين داشته باشد در انفاق كردن سخاوتمند خواهد بود».
اما مسأله مهم اين است كه انفاق از اموال حلال و مشروع باشد كه خدا غير آن را قبول نمىكند و بركت نمىدهد.
گر چه محتواى اين آيه تأكيد بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست اين كه آيه 37 كه مفهومش همين مفهوم بود بيشتر ناظر به اموال و اولاد كفار بود در حالى كه اين آيه ناظر به مؤمنان است.
ديگر اين كه آيه قبل وسعت و تنگى معيشت را در باره دو گروه مختلف بيان مىكرد در حالى كه اين آيه ممكن است اشاره به دو حالت مختلف از يك انسان باشد كه گاه روزيش گسترده و گاه تنگ و محدود است.
(آيه 40)- و از آنجا كه اين گروه از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشركان بودند و ادعا مىكردند كه ما فرشتگان را مىپرستيم و آنها شفيعان ما در قيامت هستند، قرآن به پاسخ اين ادعاى بىاساس نيز پرداخته چنين مىگويد: «و به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها (چه عبادت كنندگان و چه عبادت شوندگان) را محشور مىكند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مىگويد: آيا اينها شما را عبادت مىكردند»؟! (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ).
هدف از سؤال فوق اين است كه از بيان فرشتگان حقايق گفته شود، تا اين گروه عبادت كننده سر افكنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اينها كاملا بيزارند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:55 PM
(آيه 41)- اكنون ببينيم «فرشتگان» در پاسخ سؤال پروردگار چه مىگويند؟
آنها جامعترين و مؤدبانهترين پاسخ را انتخاب كرده چنين «عرض مىكنند: منزهى تو اى پروردگار!» از اين نسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست دادهاند (قالُوا سُبْحانَكَ).
ما به هيچ وجه با اين گروه ارتباط نداشتهايم «تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها» (أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ).
آنها ما را پرستش نمىكردند «بلكه جن را مىپرستيدند و اكثرشان به جنيان ايمان داشتند» (بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ).
منظور از «جن» شيطان و ساير موجودات خبيثى است كه بتپرستان را به اين عمل تشويق مىكردند، بنابر اين مراد از عبادت جن همان اطاعت و پيروى از فرمان و پذيرش وسوسههاى آنهاست.
(آيه 42)- به اين ترتيب اميد مشركان در آن روز به نوميدى كامل تبديل مىشود و به وضوح اين حقيقت براى آنها روشن مىگردد كه معبودان آنها كوچكترين گرهى از كارشان نخواهند گشود، بلكه از آنان متنفر و بيزارند.
لذا در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى پر معنى مىگويد: «پس امروز هيچ يك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست» (فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
بنابر اين نه فرشتگان كه ظاهرا معبود آنها بودند مىتوانند شفاعتى كنند، و نه آنها نسبت به يكديگر مىتوانند كمكى انجام دهند.
اينجاست كه «به اين ظالمان مىگوييم: بچشيد عذاب آتشى را كه آن را تكذيب مىكرديد» (وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ).
امیرحسین
08-24-2011, 12:56 PM
(آيه 43)- با كدام منطق آيات ما را انكار مىكنند؟
آيات گذشته از وضع مشركان و افراد بىايمان در قيامت سخن مىگفت، در اينجا بار ديگر به وضع آنها در اين دنيا پرداخته عكس العمل آنان را در برابر شنيدن قرآن بازگو مىكند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قيامت معلول اين موضعگيرى غلط در مقابل آيات الهى در دنياست.
نخست مىگويد: «هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده مىشود مىگويند: اين مرد فقط مىخواهد شما را از آنچه نياكانتان پرستش مىكردند باز دارد» (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ).
اين نخستين عكس العمل آنها در برابر اين «آيات بينات» است كه به منظور تحريك حس عصبيت در اين قوم متعصب مطرح مىكردند.
سپس دومين گفتارى را كه براى ابطال دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مطرح مىساختند بيان مىكند، مىفرمايد: «و آنها مىگويند: اين (قرآن) جز دروغ بزرگى كه به خدا بسته شده چيز ديگرى نيست»! (قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرىً).
و بالأخره سومين اتهامى را كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بستند تهمت «سحر» بود، چنانكه در پايان آيه مىخوانيم: «كسانى كه كافر شدند هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: اين چيزى جز سحر آشكار نيست»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ).
(آيه 44)- قرآن در اين آيه بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان مىكشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با يك جمله پاسخ مىدهد، مىگويد: «ما قبلا چيزى از كتابهاى آسمانى را به آنها ندادهايم كه آن را بخوانند (و بر اساس آن به انكار دعوت تو بپردازند) و قبل از تو هيچ پيامبرى براى آنها نيز نفرستاديم» (وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ).
اشاره به اين كه اين ادعاها از كسى قابل طرح است كه قبلا پيامبرى به سراغ او آمده و كتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف مىبيند و به تكذيب بر مىخيزد.
اما كسى كه تنها به اتكا فكر خود- بدون هيچ گونه وحى آسمانى- و با نداشتن بهرهاى از علم، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنين قضاوت كند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:57 PM
(آيه 45)- در اين آيه اين گروه سركش را با بيانى مؤثر و گويا مورد تهديد قرار داده، چنين مىگويد: «كسانى كه قبل از اينها بودند نيز آيات الهى را تكذيب كردند» (وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«در حالى كه اينها (از نظر قوت و قدرت حتى) به يك دهم آنچه به اقوام پيشين داديم نمىرسند» (وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ).
اما ببينيد سرنوشت آنها به كجا رسيد؟ آرى «آنها رسولان مرا تكذيب كردند، پس بنگريد مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ).
شهرهاى ويران شده آنها در زير ضربات كوبنده مجازات الهى در نزديكى شما و در مسيرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آيينه عبرت بگيريد، كه نه سنّت الهى تغيير پذير است و نه شما از آنها برتريد!
(آيه 46)- انقلاب فكرى ريشه هر انقلاب اصيل: در اين آيه و آيات آينده كه بحثهاى اواخر اين سوره را تشكيل مىدهد بار ديگر به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله دستور مىدهد كه آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت كند، و از گمراهى باز دارد.
نخست به خمير مايه همه تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و اخلاقى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره كرده، و در جملههايى بسيار كوتاه و پرمحتوا مىگويد: «به آنها بگو: من تنها شما را به يك چيز اندرز مىدهم، و آن اين كه براى خدا قيام كنيد دو نفر، دو نفر، با يك نفر، يك نفر، سپس انديشه كنيد» (قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا).
يعنى در همه چيز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل كوچك، و خلاصه در هر كار بايد نخست انديشه كرد، ولى از همه مهمتر، انديشه براى پيدا كردن پاسخ اين چهار سؤال است:
از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مىروم؟ و اكنون در كجا هستم؟
«اين دوست و همنشين شما (محمّد) هيچ گونه انحراف فكرى و جنون ندارد» (ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بلكه «او فقط بيم دهنده شماست در برابر عذاب شديد الهى» (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ).
آيه فوق عصاره دين و خمير مايه تكامل و پيشرفت انسان را همين انديشه و تفكر مىداند.
امیرحسین
08-24-2011, 12:57 PM
(آيه 47)- در آيه قبل سخن از دعوت به تفكر، و نفى هر گونه عدم تعادل روحى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود. در اين آيه سخن از عدم مطالبه اجر و مزد در برابر رسالت است.
مىگويد: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواستم براى شماست» (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ).
«اجر و پاداش من تنها بر خداوند است» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
من شما را دعوت به تفكر كردم، اكنون بينديشيد، چه چيز سبب شده كه من شما را از عذاب شديد الهى انذار كنم؟ چه سود مادّى از اين كار عائد من مىشود؟
من اصولا از شما اجر و پاداشى نخواستهام، و اگر مىبينيد من در بعضى از سخنانم كه از سوى پروردگار آوردهام به شما گفتهام: «من از شما پاداشى نمىطلبم جز دوستى خويشاوندانم» (شورى/ 23). اين نيز سودش به خود شما بازگشت مىكند چرا كه مودّت ذى القربى بازگشت به مسأله «امامت و ولايت» و «تداوم خط نبوّت» است كه آن نيز براى ادامه هدايت شما ضرورى است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و او بر هر چيز شاهد و گواه است» (وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ).
اگر من پاداشم را از او مىخواهم به خاطر آن است كه او از همه اعمال و نيات من آگاه است.
(آيه 48)- با توجه به آنچه پيرامون حقانيت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفته شد، در اين آيه مىگويد: قرآن واقعيتى است انكار ناپذير كه از ناحيه خدا بر قلب پيامبر القا شده است «بگو: پروردگار من حق را مىافكند كه او علّام الغيوب است و از تمام اسرار نهان آگاه است» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ).
منظور افكندن «حق» يعنى كتب آسمانى و وحى الهى بر قلوب انبيا و فرستادگان پروردگار است. و اين بىشباهت به حديث معروف (العلم نور يقذفه اللّه فى قلب من يشاء) علم نورى است كه خداوند به دلهاى كسانى كه بخواهد و شايسته ببيند مىافكند» نيست.
امیرحسین
08-24-2011, 12:58 PM
(آيه 49)- سپس براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «بگو: حق آمد و باطل (كارى از آن ساخته نيست و) نمىتواند آغازگر چيزى باشد و نه تجديد كننده آن» (قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ).
و به اين ترتيب در برابر حق هيچ گونه نقشى نخواهد داشت، نه يك نقش جديد و آغازگر و نه يك نقش تكرارى چرا كه نقشههايش نقش بر آب است و درست به همين دليل نمىتواند نور حق را بپوشاند و اثر آن را از خاطرهها بزدايد.
(آيه 50)- سپس براى اين كه روشن سازد كه آنچه مىگويد از سوى خداست، و هر هدايتى از ناحيه اوست، و در وحى الهى هرگز خطايى رخ نمىدهد، مىافزايد: «بگو: اگر من گمراه شوم از ناحيه خويشتن گمراه مىشوم، و اگر هدايت يابم به وسيله آنچه پروردگارم به من وحى مىكند هدايت مىيابم» (قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي).
يعنى من نيز اگر به حال خود بمانم گمراه مىشوم، چرا كه پيدا كردن راه حق از ميان انبوه باطلها جز به مدد پروردگار ممكن نيست، و نور هدايتى كه هيچ گمراهى در آن راه ندارد نور وحى اوست.
به هر حال جايى كه پيامبر با تمام علم و آگاهيش بدون هدايت الهى به جايى نرسد تكليف ديگران روشن است.
و در پايان آيه مىافزايد: «او شنوا و نزديك است» (إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ).
مبادا فكر كنيد سخنان ما و شما را نمىشنود!
امیرحسین
08-24-2011, 12:58 PM
(آيه 51)- آنها راه فرار ندارند: در اينجا با توجه به بحثهايى كه پيرامون مشركان لجوج در آيات پيشين گذشت، روى سخن را بار ديگر به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، حال اين گروه را به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب الهى مجسّم مىسازد كه چگونه آنها پس از گرفتارى به فكر ايمان مىافتند اما ايمانشان سودى نخواهد داشت.
مىفرمايد: «اگر ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مىشود اما نمىتوانند فرار كنند، و از چنگال عذاب الهى بگريزند، و آنها را از مكان نزديكى مىگيرند» و گرفتار مىسازند از بيچارگى آنها تعجب خواهى كرد (وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ).
اين فرياد و فزع و بيتابى مربوط به دنيا و عذاب استيصال، و يا لحظه جان دادن است، چرا كه در آخرين آيه همين سوره مىگويد: «ميان آنها و آنچه مورد علاقه آنها بود جدايى افكنده مىشود، همان گونه كه قبل از آن در باره گروههاى ديگرى از كفار اين عمل انجام گرفت».
منظور از جمله «أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ» اين است كه اين افراد بىايمان و ستمگر نه تنها نمىتوانند از حوزه قدرت خدا فرار كنند بلكه خدا آنها را از جايى گرفتار مىكند كه بسيار به آنها نزديك است!
(آيه 52)- در اين آيه حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى بيان كرده، مىفرمايد: «آنها مىگويند: ما به آن (قرآن و آورندهاش و مبدأ و معاد) ايمان آورديم» (وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ).
«ولى چگونه آنها مىتوانند از آن فاصله دور دسترسى به آن پيدا كنند»؟! (وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ).
آرى! با فرارسيدن مرگ و عذاب استيصال درهاى بازگشت بكلى بسته مىشود، و ميان انسان و جبران خلاف كاريهاى گذشته گويى سدّ محكمى ايجاد مىگردد، به همين دليل اظهار ايمان در آن هنگام گويى از نقطه دور دستى انجام مىگيرد.
اصولا چنين ايمانى كه جنبه اضطرارى دارد، ارزشى ندارد.
امیرحسین
08-24-2011, 12:58 PM
(آيه 53)- آنها چگونه مىتوانند در اين لحظهاى كه همه چيز پايان گرفته در مقام جبران خطاهاى خويش برآيند و ايمان بياورند «در حالى كه پيش از آن (در همان حالتى كه در نهايت اختيار و آزادى اراده بودند) به آن كافر شدند»؟! (وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
نه تنها كافر شدند بلكه انواع اتهامات را به پيامبر اسلام و تعليمات او بستند و «در باره جهان غيب (عالم ماوراء طبيعت، و قيامت و نبوت پيامبر) داوريهاى نادرستى مىكردند و از نقطه دوردستى نسبتهايى به آن مىدادند» (وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ).
(آيه 54)- سپس مىافزايد: «سر انجام ميان آنها و آنچه مورد علاقه آنان بود (بوسيله مرگ) جدايى افكنده مىشود، همان گونه كه با گروههاى مشابه آنها از قبل چنين عمل شد» (وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ).
در يك لحظه دردناك تمام اموال و ثروتها، تمام كاخها و مقامها، و تمام آرزوهاى خود را مىبينند كه از آنها جدا مىشود، آنهايى كه سخت به يك درهم و دينار چسبيده بودند و دل از كمترين امكانات مادى بر نمىكندند چه حالى خواهند داشت در آن لحظه كه بايد با همه آن يكباره وداع گويند، و چشم بپوشند، و به سوى آيندهاى تاريك و وحشتناك گام بردارند؟
بالأخره در آخرين جمله مىگويد: علت همه اين مسائل آن است كه «آنها پيوسته در حال شك و ترديد به سر مىبردند» و طبعا چنين سرنوشتى در انتظار آنها بود (إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ).
«پايان سوره سبأ»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.