توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره احزاب [33]
امیرحسین
08-23-2011, 12:31 PM
سوره احزاب [33]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 73 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره يكى از پربارترين سورههاى قرآن مجيد است، و مسائل متنوع و بسيار مهمى را در زمينه اصول و فروع اسلام تعقيب مىكند.
بحثهايى را كه در اين سوره آمده است مىتوان به هفت بخش تقسيم كرد:
بخش اول سر آغاز سوره است كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را به اطاعت خداوند و ترك تبعيت از كافران و پيشنهادهاى منافقان دعوت مىكند.
بخش دوم به پارهاى از خرافات زمان جاهليت مانند مسأله «ظهار» كه آن را وسيله طلاق و جدائى زن و مرد از هم مىدانستند، و همچنين مسأله پسر خواندگى (تبنّى) اشاره كرده و قلم بطلان بر آنها مىكشد.
بخش سوم كه مهمترين بخش اين سوره است مربوط به جنگ احزاب و حوادث تكان دهنده آن، و پيروزى اعجازآميز مسلمين بر كفار است.
بخش چهارم مربوط به همسران پيامبر است كه بايد در همه چيز الگو و اسوه براى زنان مسلمان باشند.
بخش پنجم به داستان «زينب» دختر «جحش» كه روزى همسر پسر خوانده پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله «زيد» بود و از او جدا شد اشاره مىكند.
بخش ششم از مسأله حجاب سخن مىگويد و همه زنان با ايمان را به رعايت اين دستور اسلامى توصيه مىكند.
بخش هفتم كه آخرين بخش را تشكيل مىدهد، اشارهاى به مسأله مهم «معاد» دارد، و راه نجات در آن عرصه عظيم و همچنين مسأله امانت دارى بزرگ انسان يعنى مسأله تعهد و تكليف و مسؤوليت او را شرح مىدهد.
از آنجا كه بخش مهمى از اين سوره به ماجراى «جنگ احزاب» (خندق) مىپردازد اين نام براى آن انتخاب شده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه سوره احزاب را تلاوت كند و به خانواده خود تعليم دهد از عذاب قبر در امان خواهد بود».
و از امام صادق عليه السّلام نقل شده: «كسى كه سوره احزاب را بسيار تلاوت كند در قيامت در جوار پيامبر و خاندان او خواهد بود».
البته اين گونه فضائل و افتخارات براى تلاوتى است كه مبدأ انديشه گردد و انديشهاى كه افق فكر انسان را چنان روشن سازد كه پرتوش در اعمال او ظاهر گردد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:31 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد، گفتهاند: اين آيات در مورد «ابو سفيان» و بعضى ديگر از سران كفر و شرك نازل شده كه بعد از جنگ «احد» از «پيامبر اسلام» صلّى اللّه عليه و آله امان گرفتند و وارد مدينه شدند و خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمدند و عرض كردند: «اى محمّد! بيا و از بدگويى به خدايان ما صرف نظر كن، و بگو آنها براى پرستش كنندگانشان شفاعت مىكنند.»
اين پيشنهاد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را ناراحت كرد، عمر بر خاست و گفت: اجازه ده تا آنها را از دم شمشير بگذرانم! پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «من به آنها امان دادم چنين چيزى ممكن نيست» اما دستور داد آنها را از مدينه بيرون كنند.
اين آيات نازل شد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه به اين گونه پيشنهادها اعتنا نكند.
تفسير:
تنها از وحى الهى پيروى كن! از خطرناكترين پرتگاههايى كه بر سر راه رهبران بزرگ قرار دارد مسأله پيشنهادهاى سازشكارانهاى است كه از ناحيه مخالفان مطرح مىگردد.
مشركان «مكّه» و منافقان «مدينه» بارها كوشيدند كه با طرح پيشنهادهاى سازشكارانه پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله را از خط «توحيد» منحرف سازند.
اما نخستين آيات سوره احزاب نازل شد و به توطئه آنها پايان داد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به ادامه روش قاطعانهاش در خط توحيد بدون كمترين سازش دعوت نمود.
اين آيات مجموعا چهار دستور مهم به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدهد:
دستور اول: در زمينه تقوا و پرهيزكارى است كه زمينه ساز هر برنامه ديگرى مىباشد، مىفرمايد: «اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن» (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ).
حقيقت «تقوا» همان احساس مسؤوليت درونى است و تا اين احساس مسؤوليت نباشد انسان به دنبال هيچ برنامه سازندهاى حركت نمىكند.
دستور دوم: نفى اطاعت كافران و منافقان است، مىفرمايد: «و از كافران و منافقان اطاعت مكن»! (وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ).
و در پايان اين آيه براى تأكيد اين موضوع مىگويد: «خداوند عالم و حكيم است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً). اگر فرمان ترك پيروى آنها را به تو مىدهد روى علم و حكمت بىپايان اوست.
به هر حال، بعد از تقوا و احساس مسؤوليت، نخستين وظيفه، شستشوى صفحه دل از اغيار و ريشه كن نمودن خارهاى مزاحم از اين سر زمين است.
امیرحسین
08-23-2011, 12:32 PM
(آيه 2)- در سومين دستور مسأله بذر افشانى توحيد و تبعيت از وحى الهى را مطرح كرده، مىگويد: «و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مىشود پيروى كن» (وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ).
و مراقب باش و بدان «كه خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
بنا بر اين نخست بايد ديو را از درون جان بيرون راند تا فرشته در آيد.
بايد طاغوت زدايى كرد تا حكومت اللّه و نظام الهى جانشين آن گردد.
(آيه 3)- و از آنجا كه در ادامه اين راه مشكلات فراوان است و تهديد و توطئه و كارشكنى بسيار زياد، چهارمين دستور را به اين صورت صادر مىكند:
«و بر خدا توكل كن» و از توطئههايشان نترس! (وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ).
«و همين بس كه خداوند ولى و حافظ و مدافع (انسان) باشد» (وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا). اگر هزار دشمن قصد هلاكت تو را دارند، چون من دوست و ياور توام از دشمنان باكى نداشته باش.
گر چه مخاطب در اين آيات شخص پيامبر است، ولى پيداست كه دستورى است براى همه مؤمنان، و همه مسلمانان جهان در هر عصر و هر زمان.
امیرحسین
08-23-2011, 12:33 PM
(آيه 4)- ادعاهاى بيهوده! در تعقيب آيات گذشته كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىداد تنها از وحى الهى تبعيت كند نه از كافران و منافقان، در اينجا نتيجه تبعيت از آنها را منعكس مىكند كه پيروى از آنان انسان را به يك مشت خرافات و اباطيل و انحرافات دعوت مىنمايد كه سه مورد آن در اين آيه بيان شده است.
نخست مىفرمايد: «خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريده»! (ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ).
جمله فوق معنى عميقى دارد و آن اين كه انسان يك قلب بيشتر ندارد و در اين قلب جز عشق يك معبود نمىگنجد، آنها كه دعوت به شرك و معبودهاى متعدد مىكنند، بايد قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر يك را كانون عشق معبودى سازند! لذا در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير اين آيه مىخوانيم كه فرمود:
«دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك قلب نمىگنجد چرا كه خدا براى يك انسان دو قلب قرار نداده است كه با يكى دوست بدارد و با ديگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه كه طلا در كوره خالص مىشود هر كس مىخواهد اين حقيقت را بداند، قلب خود را آزمايش كند اگر چيزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آميخته است از ما نيست و ما هم از او نيستيم».
بنا بر اين قلب واحد، كانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجرا مىكند چرا كه انسان نمىتواند حقيقتا معتقد به چيزى باشد اما در عمل از آن جدا شود.
قرآن سپس به خرافه ديگرى از عصر جاهليت مىپردازد و آن خرافه «ظهار» است، آنها هنگامى كه از همسر خود ناراحت مىشدند و مىخواستند نسبت به او اظهار تنفر كنند به او مىگفتند: «انت علىّ كظهر امّى تو نسبت به من مانند پشت مادر منى»! و با اين گفته او را به منزله مادر خود مىپنداشتند و اين سخن را به منزله طلاق! قرآن در دنباله اين آيه مىگويد: «خداوند هرگز همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مىدهيد مادران شما قرار نداده» و احكام مادر را، در مورد آنان مقرر نكرده است (وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ).
امیرحسین
08-23-2011, 12:33 PM
اسلام اين برنامه جاهلى را امضا نكرد، بلكه براى آن مجازاتى قرار داد و آن اين كه: شخصى كه اين سخن را مىگويد حق ندارد با همسرش نزديكى كند تا اين كه كفاره لازم را بپردازد، و اگر كفاره نداد و به سراغ همسر خود نيز نيامد همسر مىتواند با توسل به «حاكم شرع» او را وادار به يكى از دو كار كند يا رسما و طبق قانون اسلام او را طلاق دهد و از او جدا شود، و يا كفاره دهد و به زندگى زناشويى همچون سابق ادامه دهد.
سپس به سومين خرافه جاهلى پرداخته، مىگويد: «و (نيز، خداوند) فرزند خواندههاى شما را، فرزند حقيقى شما قرار نداده است» (وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ).
توضيح اينكه: در عصر جاهليت معمول بوده كه بعضى از كودكان را به عنوان فرزند خود انتخاب مىكردند، و آن را پسر خود مىخواندند و به دنبال اين نامگذارى تمام حقوقى را كه يك پسر از پدر داشت براى او قائل مىشدند از پدر خواندهاش ارث مىبرد و پدر خوانده نيز وارث او مىشد، و تحريم زن پدر يا همسر فرزند در مورد آنها حاكم بود.
اسلام، اين مقررات غير منطقى و خرافى را به شدت نفى كرد.
لذا قرآن بعد از اين جمله مىافزايد: «اين سخن شماست كه به دهان خود مىگوييد» سخنى باطل و بىپايه (ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ).
مىگوييد فلان كس پسر من است، در حالى كه در دل مىدانيد قطعا چنين نيست، اين امواج صوتى فقط در فضاى دهان شما مىپيچد و خارج مىشود، و هرگز از اعتقاد قلبى سر چشمه نمىگيرد.
اينها سخنان باطلى بيش نيست «اما خداوند حق را مىگويد و او به راه راست هدايت مىكند» (وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ).
سخن حق به سخنى گفته مىشود كه با واقعيت عينى تطبيق كند، يا اگر يك مطلب قراردادى است هماهنگ با مصالح همه اطراف قضيه باشد، و مىدانيم مسأله ناپسند «ظهار» در عصر جاهليت، و يا «پسر خواندگى» كه حقوق فرزندان ديگر را تا حد زيادى پايمال مىكرد نه واقعيت عينى داشت و نه قراردادى حافظ مصلحت عموم بود.
امیرحسین
08-23-2011, 12:33 PM
(آيه 5)- سپس قرآن براى تأكيد بيشتر و روشن ساختن خط صحيح و منطقى اسلام چنين مىافزايد: «آنها را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين كار نزد خدا عادلانهتر است» (ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ).
و براى رفع بهانهها اضافه مىكند: «و اگر پدرانشان را نمىشناسيد آنها برادران دينى و موالى شما هستند» (فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ).
يعنى عدم شناخت پدران آنها دليل بر اين نمىشود كه نام شخص ديگرى را به عنوان «پدر» بر آنها بگذاريد، بلكه مىتوانيد آنها را به عنوان برادر دينى يا دوست و هم پيمان خطاب كنيد.
ولى از آنجا كه گاه انسان بر اثر عادت گذشته، يا سبق لسان، و يا اشتباه در تشخيص نسب افراد، ممكن است كسى را به غير پدرش نسبت دهد و اين از حوزه اختيار انسان بيرون است، خداوند عادل و حكيم، چنين كسى را مجازات نخواهد كرد.
لذا در ذيل آيه مىافزايد: «اما گناهى بر شما نيست در خطاهايى كه از شما سر مىزند» و بىتوجه آنها را به نام ديگران صدا مىزنيد (وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ).
«ولى آنچه را از روى عمد و اختيار مىگوييد» مورد حساب قرار خواهد داد (وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ).
«و خداوند، آمرزنده و رحيم است» (وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً). گذشتهها را بر شما مىبخشد، سهو و نسيان و اشتباه و خطا را مورد عفو قرار مىدهد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:34 PM
(آيه 6)- اين آيه به مسأله مهم ديگرى يعنى ابطال نظام «مؤاخات» مىپردازد.
توضيح اينكه: هنگامى كه مسلمانان از مكه به مدينه هجرت كردند و اسلام پيوند و رابطه آنها را با بستگان مشركشان كه در مكه بودند بكلى بريد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به فرمان الهى، مسأله عقد اخوت و پيمان برادرى را در ميان آنها بر قرار ساخت. به اين ترتيب كه ميان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پيمان اخوت و برادرى منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقيقى از يكديگر ارث مىبردند، ولى اين يك حكم موقت و مخصوص به اين حالت فوقالعاده بود.
آيه نازل شد و «نظام مؤاخات» را بطوريكه جانشين نسب شود ابطال كرد و حكم ارث و مانند آن را مخصوص خويشاوندان حقيقى قرار داد.
منتهى در اين آيه قبل از ذكر اين نكته، به دو حكم ديگر، يعنى «اولويّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت به مؤمنين»، و «بودن زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذكر شده است.
مىفرمايد: «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ). يعنى، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در مسائل اجتماعى و هم فردى و خصوصى، هم در مسائل مربوط به حكومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانى نسبت به خودش سزاوارتر است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وى مىباشد.
البته پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معصوم است و نماينده خدا جز خير و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمىگيرد.
«و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب مىشوند» (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ).
البته مادر معنوى و روحانى، همانگونه كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پدر روحانى و معنوى امت است.
امیرحسین
08-23-2011, 12:35 PM
اين ارتباط و پيوند معنوى، تنها تأثيرش مسأله «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پيامبر بود، يعنى مسلمانان حق داشتند، با دختران پيامبر ازدواج كنند، در حالى كه هيچ كس با دختر مادر خود نمىتواند ازدواج كند، و نيز مسأله محرميّت و نگاه كردن به همسران پيامبر براى هيچ كس جز محارم آنها مجاز نبود.
با اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به منزله پدر، و همسران او به منزله مادران مؤمنين هستند، هيچگاه از آنها ارث نمىبرند، چگونه مىتوان انتظار داشت كه پسر خواندهها وارث گردند.
سپس مىافزايد: «و خويشاوندان نسبت به يكديگر، از مؤمنان و مهاجران، در آنچه خدا مقرّر داشته است اولى هستند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ).
ولى با اين حال براى اين كه راه را بكلى به روى مسلمانان نبندد و بتوانند براى دوستان و كسانى كه مورد علاقه آنها هستند چيزى به ارث بگذارند- هر چند از طريق وصيت نسبت به ثلث مال باشد- در پايان آيه اضافه مىكند: «مگر اين كه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد» و سهمى از اموال خود را به آنها بدهيد (إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً).
و در آخرين جمله براى تأكيد همه احكام گذشته، يا حكم اخير، مىفرمايد:
«اين حكم در كتاب (الهى) نوشته شده است» (كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:35 PM
(آيه 7)- پيمان محكم الهى: از آنجا كه در آيه قبل اختيارات وسيع و گسترده پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان شد، در اينجا وظائف سنگين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ساير پيامبران بزرگ را بيان مىكند، زيرا مىدانيم همواره اختيارات توأم با مسؤوليتهاست.
نخست مىفرمايد: به خاطر بياور «هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و ما از همه آنان پيمان محكمى گرفتيم» كه در اداى مسؤوليت تبليغ و رسالت كوتاهى نكنند! (وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً).
به اين ترتيب نخست تمام پيامبران را در مسأله ميثاق مطرح مىكند، سپس از پنج پيامبر اولوا العزم نام مىبرد كه در آغاز آنها شخص پيامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتى كه دارد آمده است.
اين پيمان مؤكد همان ادا كردن مسؤوليت تبليغ و رسالت و رهبرى و هدايت مردم در تمام زمينهها و ابعاد است.
و نيز موظف بودند يكديگر را تأييد نمايند، و پيامبران پيشين، امتهاى خود را براى پذيرش پيامبران بعد آماده سازند، همانگونه كه پيامبران بعد بايد دعوت پيامبران پيشين را تصديق و تأكيد نمايند.
(آيه 8)- در اين آيه هدف از بعثت انبياء و پيمان مؤكدى را كه از آنها گرفته شده است چنين بيان مىكند: «هدف اين است كه خداوند از صدق راستگويان پرسش كند و براى كافران عذاب دردناك آماده ساخته است» (لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً).
منظور از «الصَّادِقِينَ» مؤمنانى مىباشند كه در ميدان حمايت از آيين خدا، و جهاد و ايستادگى در برابر مشكلات، و بذل جان و مال، صداقت و راستگويى خود را به ثبوت رساندهاند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:36 PM
(آيه 9)- آزمايش بزرگ الهى در ميدان احزاب: اين آيه و چندين آيه بعد از آن كه مجموعا هفده آيه را تشكيل مىدهد پيرامون يكى از بزرگترين آزمونهاى الهى در مورد «مؤمنان» و «منافقان» و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن مىگويد.
اين آيات از يكى از مهمترين حوادث تاريخ اسلام، يعنى جنگ احزاب، كه در سال پنجم هجرى واقع شد بحث مىكند.
جنگ «احزاب» چنانكه از نامش پيداست مبارزه همه جانبهاى از ناحيه عموم دشمنان اسلام و گروههاى مختلفى بود كه با پيشرفت اين آيين منافع نامشروعشان به خطر مىافتاد.
نخستين جرقه جنگ از ناحيه گروهى از يهود «بنى نضير» روشن شد كه به مكّه آمدند و طايفه «قريش» را به جنگ با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تشويق كردند و به آنها قول دادند تا آخرين نفس در كنارشان بايستند، سپس به سراغ قبيله «غطفان» رفتند، و آنها را نيز آماده كارزار كردند.
اين قبائل از هم پيمانان خود مانند قبيله «بنى اسد» و «بنى سليم» نيز دعوت كردند، و چون همگى خطر را احساس كرده بودند، دست به دست هم دادند تا كار اسلام را براى هميشه يكسره كنند.
مسلمانان به فرمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شور نشستند و قبل از هر چيز با پيشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدينه را خندقى كندند- و به همين جهت يكى از نامهاى اين جنگ، جنگ خندق است.
لحظات بسيار سخت و خطرناكى بر مسلمانان گذشت منافقين در ميان لشكر اسلام سخت به تكاپو افتاده بودند، جمعيت انبوه دشمن و كمى لشكريان اسلام در مقابل آنها- تعداد لشكر كفر را ده هزار، و لشكر اسلام را سه هزار نفر نوشتهاند- و آمادگى آنها از نظر تجهيزات جنگى آينده سخت و دردناكى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مىساخت.
ولى خدا مىخواست در اينجا آخرين ضربه بر پيكر كفر فرود آيد وصف منافقين را نيز از صفوف مسلمين مشخص سازد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:36 PM
سر انجام اين غزوه به پيروزى مسلمانان تمام شد، طوفانى سخت به فرمان خدا وزيدن گرفت، خيمه و خرگاه و زندگى كفار را در هم ريخت، رعب و وحشت شديدى در قلب آنها افكند، و نيروهاى غيبى فرشتگان را به يارى مسلمانان فرستاد.
قدرت نماييهاى شگرفى همچون قدرتنمايى امير مؤمنان على عليه السّلام در برابر «عمرو بن عبد ود» بر آن افزوده شد، و مشركان بىآنكه بتوانند كارى انجام دهند پا به فرار گذاردند.
آيات هفدهگانه نازل شد و با تحليلهاى كوبنده و افشاگرانه خود به عاليترين وجه از اين حادثه مهم براى پيروزى نهايى اسلام و كوبيدن منافقان بهره گيرى كرد.
قرآن اين ماجرا را نخست در يك آيه خلاصه مىكند سپس در شانزده آيه ديگر به بيان خصوصيات آن مىپردازد.
مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آوريد در آن هنگام كه لشكرهايى (عظيم) به سراغ شما آمدند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ).
«ولى ما باد و طوفان سختى بر آنها فرستاديم و لشكريانى كه آنها را نمىديديد» و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
«و خداوند هميشه به آنچه انجام مىدهيد (و كارهايى كه هر گروه در اين ميدان بزرگ انجام دادند) بينا بوده است» (وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:36 PM
(آيه 10)- اين آيه كه ترسيمى از وضع بحرانى جنگ احزاب، و قدرت عظيم جنگى دشمنان، و نگرانى شديد بسيارى از مسلمان است چنين مىگويد: به خاطر بياوريد «زمانى را كه آنها از طرف بالا و پايين (شهر) بر شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و هنگامى را كه چشمها از شدت وحشت خيره شده و جانها به لب رسيده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مىبرديد» (إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا).
(آيه 11)- اينجا بود كه كوره امتحان الهى سخت داغ شد، چنانكه در اين آيه مىگويد: «آنجا بود كه مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند» (هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً).
طبيعى است هنگامى كه انسان گرفتار طوفانهاى فكرى مىشود، جسم او نيز از اين طوفان بر كنار نمىماند، و در اضطراب و تزلزل فرو مىرود.
آرى! فولاد را در كوره داغ مىبرند تا آبديده شود، مسلمانان نخستين نيز بايد در كوره حوادث سخت قرار گيرند تا آبديده و مقاوم شوند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:37 PM
(آيه 12)- منافقان و ضعيف الايمانها در صحنه احزاب گفتيم كوره امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگى در اين امتحان بزرگ درگير شدند.
در اينجا مسلمانان به گروههاى مختلفى تقسيم شدند: جمعى مؤمنان راستين بودند، گروهى خواص مؤمنان، جمعى افراد ضعيف الايمان، جمعى منافق، جمعى منافق لجوج و سر سخت، گروهى در فكر خانه و زندگى خويشتن و در فكر فرار بودند، جمعى سعى داشتند ديگران را از جهاد باز دارند و گروهى تلاش مىكردند رشته اتحاد خود را با منافقين محكم كنند.
در اين آيه گفتگوى منافقان و بيماردلان منعكس شده است.
مىفرمايد: «و (نيز) به خاطر بياوريد هنگامى را كه منافقان و بيماردلان مىگفتند: خدا و پيامبرش چيزى جز وعدههاى دروغين به ما ندادهاند»! (وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً).
در تاريخ جنگ احزاب چنين آمده است كه، در اثناى حفر خندق كه مسلمانان هر يك مشغول كندن بخشى از خندق بودند روزى به قطعه سنگ سخت و بزرگى بر خورد كردند كه هيچ كلنگى در آن اثر نمىكرد، خبر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دادند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شخصا وارد خندق شد، و در كنار سنگ قرار گرفت و كلنگى را به دست گرفت و نخستين ضربه محكم را به مغز سنگ فرود آورد، قسمتى از آن متلاشى شد و برقى از آن جستن كرد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تكبير پيروزى گفت، مسلمانان نيز همگى تكبير گفتند.
بار دوم ضربه شديد ديگرى بر سنگ فرو كوفت قسمت ديگرى در هم شكست و برقى از آن جستن نمود پيامبر تكبير گفت و مسلمانان نيز تكبير گفتند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:37 PM
سر انجام پيامبر سومين ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن كرد، و باقيمانده سنگ متلاشى شد، حضرت صلّى اللّه عليه و آله باز تكبير گفت و مسلمانان نيز صدا به تكبير بلند كردند، سلمان از اين ماجرا سؤال كرد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «در ميان برق اول سر زمين حيره و قصرهاى پادشاهان ايران را ديدم، و جبرئيل به من بشارت داد كه امت من بر آنها پيروز مىشوند! و در برق دوم قصرهاى سرخفام شام و روم نمايان گشت، و جبرئيل به من بشارت داد كه امت من بر آنها نيز پيروز خواهند شد! در برق سوم قصرهاى صنعا و يمن را ديدم و جبرئيل باز به من خبر داد كه امتم بر آنها نيز پيروز خواهند شد، بشارت باد بر شما اى مسلمانان»! منافقان نگاهى به يكديگر كردند و گفتند: چه سخنان عجيبى؟ و چه حرفهاى باطل و بىاساسى؟ او از مدينه دارد سر زمين حيره و مدائن كسرى را مىبيند، و خبر فتح آن را به شما مىدهد، در حالى كه هم اكنون شما در چنگال يك مشت عرب گرفتاريد (و حالت دفاعى به خود گرفتهايد) و حتى نمىتوانيد به بيت الحذر برويد (چه خيال باطل و پندار خامى؟!).
آيه فوق نازل شد و گفت كه اين منافقان و بيمار دلان مىگويند خدا و پيغمبرش جز فريب و دروغ وعدهاى به ما نداده است، (آنها از قدرت بىپايان پروردگار بىخبرند.)
امیرحسین
08-23-2011, 12:38 PM
(آيه 13)- در اين آيه به شرح حال گروه خطرناكى از همين منافقان بيمار دل كه نسبت به ديگران خباثت و آلودگى بيشترى داشتند پرداخته، مىگويد: «و (نيز) به خاطر بياوريد هنگامى را كه گروهى از آنها گفتند: اى اهل يثرب! (اى مردم مدينه)! اينجا جاى توقف شما نيست، به خانههاى خود باز گرديد» (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا).
و به اين ترتيب مىخواستند جمعيت انصار را از لشكر اسلام جدا كنند اين از يكسو، از سوى ديگر «و گروهى از آنان از پيامبر اجازه باز گشت مىخواستند و مىگفتند: خانههاى ما بىحفاظ است، در حالى كه بىحفاظ نبود آنها فقط مىخواستند (از جنگ) فرار كنند» (وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً).
«يثرب» نام قديمى مدينه است، پيش از آنكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنجا هجرت كند، بعد از آن كمكم نام مدينة الرسول (شهر پيغمبر) بر آن گذارده شد كه مخفف آن همان «مدينه» بود.
(آيه 14)- اين آيه به سستى ايمان اين گروه اشاره كرده، مىگويد: «آنها چنان بودند كه اگر دشمنان از اطراف مدينه بر آنان وارد مىشدند و پيشنهاد باز گشت به سوى شرك به آنان مىكردند مىپذيرفتند، و جز مدّت كمى (براى انتخاب اين راه) درنگ نمىكردند» (وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا يَسِيراً).
پيداست مردمى كه اين چنين ضعيف و بىپاشنهاند نه آماده پيكار با دشمنند و نه پذيراى شهادت در راه خدا.
(آيه 15)- سپس قرآن، اين گروه منافق را به محاكمه مىكشد و مىگويد:
«آنها قبلا با خدا عهد و پيمان بسته بودند كه پشت به دشمن نكنند، و (بر سر عهد خود در دفاع از توحيد و اسلام و پيامبر بايستند، مگر آنها نمىدانند كه) عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت» و در برابر آن مسؤولند (وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا).
اصولا هر كسى ايمان مىآورد و با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيعت مىكند اين عهد را با او بسته كه از اسلام و قرآن تا سر حدّ جان دفاع كند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:38 PM
(آيه 16)- بعد از آنكه خداوند نيّت منافقان را افشا كرد كه منظورشان حفظ خانههايشان نيست، بلكه فرار از صحنه جنگ است، با دو دليل به آنها پاسخ مىگويد.
نخست به پيامبر مىفرمايد: «بگو: اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد اين فرار سودى به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره كمى از زندگانى نخواهيد گرفت» (قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا).
(آيه 17)- ديگر اينكه مگر نمىدانيد تمام سر نوشت شما به دست خداست، و هرگز نمىتوانيد از حوزه قدرت و مشيت او فرار كنيد.
مىفرمايد: اى پيامبر! به آنها «بگو: چه كسى مىتواند شما را در برابر اراده خدا حفظ كند اگر او بدى يا رحمتى را براى شما اراده كند»! (قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً).
«و آنها جز خدا هيچ سر پرست و ياورى براى خود نخواهند يافت» (وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
بنا بر اين اكنون كه همه مقدرات شما به دست اوست فرمان او را در زمينه جهاد كه مايه عزت و سر بلندى در دنيا و در پيشگاه خداست به جان بپذيريد، و حتى اگر شهادت در اين راه به سراغ شما آيد با آغوش باز از آن استقبال كنيد.
(آيه 18)- سپس به وضع گروهى ديگر از منافقين كه از ميدان جنگ احزاب كناره گيرى كردند و ديگران را نيز دعوت به كناره گيرى مىنمودند اشاره كرده، مىگويد: «خداوند آن گروهى از شما را كه كوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مىداند» (قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ).
«و همچنين كسانى را كه به برادرانشان مىگفتند به سوى ما بياييد» و دست از اين پيكار خطرناك برداريد! (وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا).
همان كسانى كه اهل جنگ و پيكار نيستند «و جز مقدار كمى (آن هم از روى اكراه و يا ريا) به سراغ جنگ نمىروند» (وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا).
امیرحسین
08-23-2011, 12:39 PM
(آيه 19)- در اين آيه مىافزايد: انگيزه تمام اين كارشكنيها اين است كه:
«آنها در همه چيز نسبت به شما بخيلند» (أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ).
نه تنها در بذل جان در ميدان نبرد كه در كمكهاى مالى براى تهيه وسائل جنگ، و در كمكهاى بدنى براى حفر خندق، و حتى در كمكهاى فكرى نيز بخل مىورزند، بخلى توأم با حرص و حرصى روز افزون! بعد از بيان بخل آنها و مضايقه از هر گونه ايثارگرى، به بيان اوصاف ديگرى از آنها كه تقريبا جنبه عمومى در همه منافقان در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنين مىگويد: «پس هنگامى كه (لحظات) ترس (و بحرانى) پيش مىآيد، مىبينى آن چنان به تو نگاه مىكنند و چشمهايشان در حدقه مىچرخد كه گويى مىخواهند قالب تهى كنند»! (فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ).
آنها چون از ايمان درستى برخوردار نيستند و تكيهگاه محكمى در زندگى ندارند، هنگامى كه در برابر حادثه سختى قرار گيرند كنترل خود را بكلى از دست مىدهند، گويى مىخواهند قبض روحشان كنند.
سپس مىافزايد: «اما همينها هنگامى كه حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيت بر شما مىگشايند (و سهم خود را از غنائم مطالبه مىكنند) در حالى كه در آن نيز حريص و بخيلند» (فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ).
در پايان آيه به آخرين توصيف آنها كه در واقع ريشه همه بدبختيهايشان مىباشد اشاره كرده، مىفرمايد: «آنها (هرگز) ايمان نياوردهاند» (أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا).
«و به همين دليل خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرد» (فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ). چرا كه اعمالشان هرگز توأم با انگيزه الهى و اخلاص نبوده است.
«و اين كار بر خدا آسان است» (وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:39 PM
(آيه 20)- اين آيه ترسيم گوياترى از حالت جبن و ترس اين گروه است، مىگويد: «آنها (به قدرى وحشتزده شدهاند كه) گمان مىكنند هنوز لشكر احزاب نرفتهاند» (يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا).
كابوس وحشتناكى بر فكر آنها سايه افكنده، گويى سربازان كفر مرتبا از مقابل چشمانشان رژه مىروند، شمشيرها را برهنه كرده و نيزهها را به آنها حواله مىكنند! سپس اضافه مىكند: «و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست مىدارند در ميان اعراب باديه نشين پراكنده (و پنهان) شوند» (وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ).
آرى! بروند و در آنجا بمانند «و (مرتبا) از اخبار شما جويا گردند» (يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ). لحظه به لحظه از هر مسافرى جوياى آخرين خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزديك شده باشند، و سايه آنها به ديوار خانه آنها بيفتد! و اين منت را بر سر شما بگذارند كه همواره جوياى حال و وضع شما بوديم! و در آخرين جمله مىافزايد: «و اگر در ميان شما باشند جز اندكى پيكار نمىكنند» (وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا).
نه از رفتن آنها نگران باشيد، نه از وجودشان خوشحال، كه افرادى بىارزش و بىخاصيتند و نبودنشان از بودنشان بهتر!
امیرحسین
08-23-2011, 12:39 PM
(آيه 21)- نقش مؤمنان راستين در جنگ احزاب: تاكنون از گروههاى مختلف و برنامههاى آنها در غزوه «احزاب» سخن به ميان آمد.
قرآن مجيد در پايان اين سخن از «مؤمنان راستين» و روحيه عالى و پايمردى و استقامت و ساير ويژگيهاى آنان در اين جهاد بزرگ، سخن مىگويد.
و مقدمه اين بحث را از شخص پيامبر اسلام كه پيشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع مىكند، مىگويد: «براى شما در (زندگى) رسول خدا (و عملكرد او در ميدان احزاب) سرمشق نيكويى بود براى آنها كه اميد به (رحمت) خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند» (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً).
بهترين الگو براى شما نه تنها در اين ميدان كه در تمام زندگى، شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.
اين ناخداى بزرگ به هنگامى كه سفينهاش گرفتار سختترين طوفانها، مىشود كمترين ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمىدهد، او هم ناخداست هم لنگر مطمئن اين كشتى، هم چراغ هدايت است، و هم مايه آرامش و راحت روح و جان سرنشينان.
جمله «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» مفهومش اين است كه براى شما در پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تأسى و پيروى خوبى است، مىتوانيد با اقتدا كردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسير «صراط مستقيم» قرار گيريد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه على عليه السّلام مىفرمايد: «هر گاه آتش جنگ، سخت شعلهور مىشد ما به رسول اللّه پناه مىبرديم و هيچ يك از ما به دشمن نزديكتر از او نبود».
امیرحسین
08-23-2011, 12:40 PM
(آيه 22)- بعد از ذكر اين مقدمه به بيان حال مؤمنان راستين پرداخته، مىگويد: «هنگامى كه مؤمنان، لشكريان احزاب را ديدند (نه تنها تزلزلى به دل راه ندادند بلكه) گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده فرموده (و طلايه آن آشكار گشته) و خدا و رسولش راست گفتهاند، و اين ماجرا جز بر ايمان و تسليم آنها نيفزود» (وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً).
اين وعده اشاره به سخنى است كه قبلا پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفته بود كه به زودى قبائل عرب و دشمنان مختلف شما دست به دست هم مىدهند و به سراغ شما مىآيند، اما بدانيد سر انجام پيروزى با شماست.
به آنها گفته شده بود كه شما در بوتههاى آزمايش سختى آزموده خواهيد شد، و آنها با مشاهده احزاب متوجه صدق گفتار خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شدند و بر ايمانشان افزود.
(آيه 23)- اين آيه اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است كه در تأسّى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از همه پيشگامتر بودند، و بر سر عهد و پيمانشان با خدا يعنى فداكارى تا آخرين نفس و آخرين قطره خون ايستادند.
مىفرمايد: «در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستادهاند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند» (مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ).
«و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند» (وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا).
به عكس منافقان و يا مؤمنان ضعيف الايمان كه طوفان حوادث آنها را به اين طرف و آن طرف مىافكند، و هر روز فكر شوم و تازهاى در مغز ناتوان خود مىپروراندند.
آيه چنان مفهوم وسيعى دارد كه تمام مؤمنان راستين را در هر عصر و هر زمان شامل مىشود، چه آنها كه جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشيدند و چه آنها كه بدون هيچ گونه تزلزل بر سر عهد و پيمان با خداى خويش ايستادهاند و آماده جهاد و شهادتند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:40 PM
(آيه 24)- اين آيه نتيجه و هدف نهايى عملكردهاى مؤمنان و منافقان را در يك جمله كوتاه چنين بازگو مىكند: «هدف اين است كه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه بخواهد عذاب كند و يا (اگر توبه كنند) ببخشد و توبه آنها را بپذيرد، چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است» (لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).
نه صدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مىماند، و نه سستىها و كارشكنيهاى منافقان بدون كيفر.
امیرحسین
08-23-2011, 12:41 PM
(آيه 25)- اين آيه كه آخرين سخن را در باره جنگ احزاب مىگويد و به اين بحث خاتمه مىدهد در عبارتى كوتاه جمع بندى روشنى از اين ماجرا كرده در جمله اول مىفرمايد: «خدا كافران را با دلى پر از خشم باز گرداند بىآنكه نتيجهاى از كار خود گرفته باشند» (وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً).
در جمله بعد مىافزايد: «و خداوند (در اين ميدان) مؤمنان را از جنگ بىنياز ساخت» و پيروزى را نصيبشان كرد (وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ).
آن چنان عواملى فراهم كرد كه بىآنكه احتياج به درگيرى وسيع و گستردهاى باشد و مؤمنان متحمل خسارات و ضايعات زيادى شوند جنگ پايان گرفت، زيرا از يكسو طوفان شديد و سردى اوضاع مشركان را به هم ريخت، و از سوى ديگر رعب و ترس و وحشت را كه آن هم از لشكرهاى نامرئى خدا است بر قلب آنها افكند، و از سوى سوم ضربهاى كه «علىّ بن ابي طالب عليه السّلام» بر پيكر بزرگترين قهرمان دشمن «عمرو بن عبد ود» وارد ساخت و او را به ديار عدم فرستاد، سبب فرو ريختن پايههاى اميد آنها شد، دست و پاى خود را جمع كردند و محاصره مدينه را شكستند و ناكام به قبائل خود باز گشتند.
و در آخرين جمله مىفرمايد: «خداوند قوى و شكستناپذير است» (وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً).
ممكن است كسانى «قوى» باشند اما «عزيز» و شكست ناپذير نباشند يعنى شخص قويترى بر آنان پيروز شود، ولى تنها «قوى و شكستناپذير» در عالم خداست كه قوت و قدرتش بىانتهاست.
امیرحسین
08-23-2011, 12:41 PM
پيامدهاى جنگ احزاب: جنگ احزاب نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود و توازن نظامى و سياسى را براى هميشه به نفع مسلمانان بهم زد، بطور خلاصه مىتوان پيامدهاى پر بار اين جنگ را در چند جمله بيان كرد:
الف) ناكام ماندن آخرين تلاش دشمن و در هم شكسته شدن برترين قدرت نهايى آنها.
ب) رو شدن دست منافقين و افشا شدن كامل اين دشمنان خطرناك داخلى.
ج) جبران خاطره دردناك شكست احد.
د) ورزيدگى مسلمانان، و افزايش هيبت آنان در قلوب دشمنان.
ه) بالا رفتن سطح روحيه و معنويت مسلمين به خاطر معجزات بزرگى كه در آن ميدان مشاهده كردند.
و) تثبيت موقعيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در داخل و خارج مدينه.
ز) فراهم شدن زمينه براى تصفيه مدينه از شرّ يهود بنى قريظه.
امیرحسین
08-23-2011, 12:42 PM
(آيه 26)- غزوه بنى قريظه يك پيروزى بزرگ ديگر! در مدينه سه طايفه معروف از يهود زندگى مىكردند: «بنى قريظه»، «بنى النضير» و «بنى قينقاع».
هر سه گروه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پيمان بسته بودند كه با دشمنان او همكارى و به نفع آنها جاسوسى نكنند.
ولى طايفه «بنى قينقاع» در سال دوم هجرت و طايفه «بنى نضير» در سال چهارم هجرت، هر كدام به بهانهاى پيمان خود را شكستند و به مبارزه روياروى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست زدند، سر انجام مقاومت آنها در هم شكست و از مدينه بيرون رانده شدند.
بنا بر اين در سال پنجم هجرت كه غزوه «احزاب» رخ داد، تنها طايفه «بنى قريظه» در مدينه باقى مانده بودند، كه به مشركان عرب پيوستند و به روى مسلمانان شمشير كشيدند.
پس از پايان غزوه احزاب، جبرئيل به فرمان خدا بر پيغمبر وارد شد، و گفت:
چرا سلاح بر زمين گذاردى؟ فرشتگان آماده پيكارند، هم اكنون بايد به سوى «بنى قريظه» حركت كنى، و كار آنها يكسره شود.
منادى از طرف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صدا زد كه پيش از خواندن نماز عصر به سوى بنى قريظه حركت كنيد، مسلمانان بسرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب كرده بود كه قلعههاى محكم بنى قريظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.
بيست و پنج روز اين محاصره به طول انجاميد و بعدا همگى تسليم شدند، گروهى به قتل رسيدند و پيروزى بزرگ ديگرى بر پيروزى مسلمانان افزوده شده اين آيه و آيه بعد، پس از حصول اين پيروزى نازل شد، و خاطره اين ماجرا را به صورت يك نعمت و موهبت بزرگ الهى شرح داد.
نخست مىفرمايد: «و خداوند گروهى از اهل كتاب [يهود] را كه از آنان [مشركان عرب] حمايت كردند از قلعههاى محكمشان پايين كشيد» (وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ).
از اينجا روشن مىشود كه يهود قلعههاى خود را در كنار مدينه در نقطه مرتفعى ساخته بودند و بر فراز برجهاى آنها به دفاع از خويشتن مشغول مىشدند.
سپس مىافزايد: «و خداوند در دلهاى آنها ترس و رعب افكند» (وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ).
و سر انجام كارشان به جايى رسيد كه «گروهى را به قتل مىرسانديد و گروهى را اسير مىكرديد» (فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:42 PM
(آيه 27)- «و زمينها و خانهها و اموال آنها را در اختيار شما گذارد» (وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «همچنين زمينى (در اختيار شما قرار داد) كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد» (وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها).
ظاهرا اين جمله اشاره به باغات و اراضى مخصوصى است كه در اختيار «بنى قريظه» بود واحدى حق ورود به آن را نداشت، چرا كه يهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مىكوشيدند.
«و خداوند بر هر چيزى قادر و تواناست» (وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً).
پيامدهاى غزوه بنى قريظه: پيروزى بر اين گروه ستمگر و لجوج نتايج پر بارى براى مسلمانان داشت از جمله:
الف) پاك شدن جبهه داخلى مدينه و آسوده شدن خاطر مسلمان از جاسوسهاى يهود.
ب) فرو ريختن پايگاه مشركان عرب در مدينه و قطع اميد آنان از شورشى از درون.
ج) تقويت بنيه مالى مسلمين به وسيله غنايم اين جنگ.
د) هموار شدن راه پيروزيهاى آينده، مخصوصا فتح خيبر! ه) تثبيت موقعيت حكومت اسلامى در نظر دوست و دشمن در داخل و خارج مدينه.
امیرحسین
08-23-2011, 12:42 PM
(آيه 28)-
شأن نزول:
همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بعد از پارهاى از غزوات كه غنائم سرشارى در اختيار مسلمين قرار گرفت تقاضاهاى مختلفى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مورد افزايش نفقه يا لوازم گوناگون زندگى داشتند.
طبق نقل بعضى از تفاسير، «ام سلمه» از «پيامبر» صلّى اللّه عليه و آله كنيز خدمتگزارى تقاضا كرد و «ميمونه» حلهاى خواست، و «زينب» بنت جحش پارچه مخصوص يمنى و «حفصه» جامه مصرى، «جويريه» لباس مخصوص خواست، و «سوده» گليم خيبرى! خلاصه هر كدام در خواستى نمودند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه مىدانست تسليم شدن در برابر اين گونه درخواستها كه معمولا پايانى ندارد چه عواقبى براى «بيت نبوت» در بر خواهد داشت، از انجام اين خواستهها سر باز زد و يك ماه تمام از آنها كناره گيرى نمود، تا اين كه اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و با لحن قاطع و در عين حال توأم با رأفت و رحمت به آنها هشدار داد كه اگر زندگى پر زرق و برق دنيا مىخواهيد مىتوانيد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله جدا شويد و به هر كجا مىخواهيد برويد، و اگر به خدا و رسول خدا و روز جزا دل بستهايد و به زندگى ساده و افتخارآميز خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قانع هستيد بمانيد و از پاداشهاى بزرگ پروردگار بر خوردار شويد.
تفسير:
يا سعادت جاودان يا زرق و برق دنيا! فراموش نكردهايد كه در آيات نخست اين سوره خداوند تاج افتخارى بر سر زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله زده و آنها را به عنوان «امّ المؤمنين» (مادر مؤمنان) معرفى نموده، بديهى است هميشه مقامات حساس و افتخار آفرين، وظائف سنگينى نيز همراه دارد، چگونه زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىتوانند ام المؤمنين باشند ولى فكر و قلبشان در گرو زرق و برق دنيا باشد؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پادشاه نيست كه حرمسرائى داشته باشد پر زرق و برق، و زنانش غرق جواهرات گرانقيمت و وسائل تجملاتى باشند.
در اين آيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا را مىخواهيد، و طالب زينت آن هستيد، بياييد هديهاى به شما دهم، و شما را به طرز نيكويى رها سازم» بىآنكه خصومت و مشاجرهاى در كار باشد (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا).
امیرحسین
08-23-2011, 12:43 PM
(آيه 29)- در اين آيه مىافزايد: «اما اگر شما خدا و پيامبرش و سراى آخرت را مىخواهيد (و به زندگى ساده از نظر مادى و احيانا محروميتها قانع هستيد) پس خداوند براى نيكو كاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است» (وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً).
بنا بر اين تنها اظهار عشق و علاقه به خدا و سراى ديگر و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كافى نيست، برنامههاى عملى نيز بايد هماهنگ با آن باشد.
و به اين ترتيب خداوند تكليف همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را كه بايد الگو و اسوه زنان با ايمان باشند براى هميشه روشن ساخت.
گرچه مخاطب در اين سخنان، همسران پيامبرند، ولى محتواى آيات و نتيجه آن، همگان را شامل مىشود، مخصوصا كسانى كه در مقام رهبرى خلق و پيشوايى و تأسى مردم قرار گرفتهاند.
(آيه 30)- سپس در اين آيه به بيان موقعيت زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در برابر كارهاى نيك و بد، و همچنين مقام ممتاز و مسؤوليت سنگين آنها، با عباراتى روشن پرداخته، مىگويد: «اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود عذاب او دو چندان خواهد بود، و اين براى خدا آسان است» (يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً).
شما در خانه وحى و مركز نبوت زندگى مىكنيد، ديگران به شما نگاه مىكنند و اعمالتان سر مشقى است براى آنها، بنا بر اين گناهتان در پيشگاه خدا عظيمتر است چرا كه هم ثواب و هم عذاب بر طبق معرفت و ميزان آگاهى، و همچنين تأثير آن در محيط داده مىشود.
آغاز جزء 22 قرآن مجيد
ادامه سوره احزاب
(آيه 31)- اما در نقطه مقابل نيز «و هر كس از شما در برابر خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خضوع و اطاعت كند و عمل صالحى به جا آورد پاداش او را دو چندان خواهيم داد، و روزى پرارزشى را براى او فراهم ساختهايم» (وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:43 PM
(آيه 32)- همسران پيامبر بايد چنين باشند! در آيات گذشته سخن از موقعيت و مسؤوليت سنگين همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، اين موضوع همچنان ادامه مىيابد و طى آياتى هفت دستور مهم به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدهد.
نخست در مقدمه كوتاهى مىفرمايد: «اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد» (يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ).
شما به خاطر انتسابتان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داراى موقعيت خاصى هستيد كه مىتوانيد سر مشقى براى همه زنان باشيد، چه در مسير تقوا و چه در مسير گناه.
و به دنبال اين مقدمه- كه آنان را براى پذيرش مسؤوليتها آماده مىسازد و به آنها شخصيت مىدهد- نخستين دستور را در زمينه عفت صادر مىكند و مخصوصا به سراغ يك نكته باريك مىرود تا مسائل ديگر در اين رابطه خود به خود روشن گردد، مىفرمايد: «پس بگونهاى هوسانگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند» (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ).
بلكه به هنگام سخن گفتن، جدى و خشك و بطور معمولى سخن بگوييد، نه همچون زنان كم شخصيت كه سعى دارند با تعبيرات تحريك كننده كه گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است كه افراد شهوتران را به فكر گناه مىافكند سخن بگوييد.
در پايان آيه دومين دستور را اين گونه شرح مىدهد: «شما بايد به صورت شايستهاى (كه مورد رضاى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و توأم با حق و عدالت باشد) سخن بگوييد» (وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:44 PM
(آيه 33)- سپس سومين دستور را كه آن نيز در زمينه رعايت عفت است چنين بيان مىكند: «و شما در خانههاى خود بمانيد و همچون جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد» و اندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاى ديگران قرار ندهيد (وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى).
منظور از «جاهليّت اولى» همان جاهليتى است كه مقارن عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بوده، و بطورى كه در تواريخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند، و دنباله روسرىهاى خود را به پشت سر مىانداختند بطورى كه گلو و قسمتى از سينه و گردنبند و گوشوارههاى آنها نمايان بود، و به اين ترتيب قرآن همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از اين گونه اعمال باز مىدارد.
بدون شك اين يك حكم عام است، و تكيه آيات بر زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان تأكيد بيشتر است.
بالاخره دستور چهارم و پنجم و ششم را به اين صورت بيان مىفرمايد: شما زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله «نماز را بر پا داريد، و زكات را بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد» (وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
اين دستورات سه گانه نيز نشان مىدهد كه احكام فوق مخصوص به زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيست، بلكه براى همگان است هر چند در مورد آنان تأكيد بيشترى دارد.
در پايان آيه مىافزايد: «خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد» (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).
تعبير به «انّما» كه معمولا براى حصر است، دليل بر اين است كه اين موهبت ويژه خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.
جمله «يريد» اشاره به اراده تكوينى پروردگار است يعنى معصومان به خاطر تأييدات الهى و اعمال پاك خويش، چنان هستند كه در عين داشتن قدرت و اختيار براى گناه كردن به سراغ گناه نمىروند.
روايات بسيار زيادى كه در منابع اهل سنت و شيعه وارد شده شمول همه خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نفى مىكند و مىگويد: مخاطب در آيه فوق و منظور از «اهل بيت» منحصرا پنج نفرند: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السّلام، و فاطمه عليها السّلام و حسن و حسين عليهما السّلام.
امیرحسین
08-23-2011, 12:45 PM
(آيه 34)- در اين آيه «هفتمين» و آخرين وظيفه همسران پيامبر بيان شده و هشدارى است به همه آنان براى استفاده كردن از بهترين فرصتى كه در اختيار آنان براى آگاهى بر حقايق اسلام قرار گرفته، مىفرمايد: «و آنچه را در خانههاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مىشود، ياد كنيد» و خود را در پرتو آن بسازيد كه بهترين فرصت را در اختيار داريد (وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ).
سر انجام در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند لطيف و خبير است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً).
اشاره به اين كه او از دقيقترين و باريكترين مسائل باخبر و آگاه است، و نيّات شما را به خوبى مىداند، و از اسرار درون سينههاى شما باخبر است.
جاهليت قرن بيستم!
جمعى از مفسران در تفسير «الجاهليّة الاولى» در آيات مورد بحث گرفتار شكّ و ترديد شدند گويى نتوانستند باور كنند كه بعد از ظهور اسلام، نوعى ديگر جاهليت در جهان پا به عرصه وجود خواهد گذاشت كه جاهليت عرب قبل از اسلام در مقابل آن موضوع كم اهميتى خواهد بود.
ولى امروز اين امر براى ما كه شاهد مظاهر جاهليت وحشتناك قرن بيستم هستيم كاملا حلّ شده است، و بايد آن را به حساب يكى از پيشگوئيهاى اعجازآميز قرآن مجيد گذارد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:45 PM
اگر عرب در عصر جاهليت اولى، جنگ و غارتگرى داشت، و فى المثل چندين بار بازار عكاظ صحنه خونريزيهاى احمقانه گرديد كه چند تن كشته شدند، در جاهليت عصر ما جنگهاى جهانى رخ مىدهد كه گاه بيست ميليون نفر در آن قربانى و بيش از آن مجروح و ناقص الخلقه مىشوند! اگر در جاهليت عرب زنان، «تبرج به زينت» مىكردند، و روسريهاى خود را كنار مىزدند به گونهاى كه مقدارى از سينه و گلو و گردنبند و گوشواره آنها نمايان مىگشت، در عصر ما كلوپهايى تشكيل مىشود به نام كلوپ برهنگان- كه نمونه آن در انگلستان معروف است- كه با نهايت معذرت افراد در آن برهنه مادرزاد مىشوند، رسوائيهاى پلاژهاى كنار دريا و استخرها و حتى معابر عمومى نگفتنى است.
اگر در جاهليت عرب، «زنان آلوده ذوات الاعلام» بودند كه پرچم بر در خانه خود مىزدند تا افراد را به سوى خود دعوت كنند!، در جاهليت قرن ما افرادى هستند كه در روزنامههاى مخصوص مطالبى را در اين زمينه مطرح مىكنند كه قلم از ذكر آن جدا شرم دارد، و جاهليت عرب بر آن صد شرف دارد.
خلاصه چه گوييم از وضع مفاسدى كه در تمدن مادى ماشينى منهاى ايمان عصر ما وجود دارد كه ناگفتنش بهتر است، و نبايد اين تفسير را با آن آلوده كرد.
آنچه گفتيم فقط مشتى از خروار براى نشان دادن زندگى كسانى بود كه از خدا فاصله مىگيرند، و با داشتن هزاران دانشگاه و مراكز علمى و دانشمندان معروف، در منجلاب فساد غوطهورند، و حتى گاهى همين مراكز علمى و دانشمندانشان در اختيار همان فجايع و مفاسد قرار مىگيرند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:46 PM
(آيه 35)-
شأن نزول:
هنگامى كه «اسماء بنت عميس» همسر «جعفر بن ابى طالب» با شوهرش از «حبشه» بازگشت به ديدن همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد، يكى از نخستين سؤالاتى كه مطرح كرد اين بود: آيا چيزى از آيات قرآن در باره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه! «اسماء» به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد، عرض كرد: «اى رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زيان است! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: چرا؟ عرض كرد: به خاطر اين كه در اسلام و قرآن فضيلتى در باره آنها همانند مردان نيامده است.
اينجا بود كه آيه نازل شد و به آنها اطمينان داد كه زن و مرد در پيشگاه خدا از نظر قرب و منزلت يكسانند.
تفسير:
شخصيت و ارزش مقام زن در اسلام- به دنبال بحثهايى كه در باره وظائف همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آيات گذشته ذكر شده در اين آيه سخنى جامع و پرمحتوا در باره همه زنان و مردان و صفات بر جسته آنها بيان شده است، و ضمن بر شمردن ده وصف از اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى آنان، پاداش عظيم آنها را در پايان آيه بر شمرده است.
مىگويد: «مردان مسلمان و زنان مسلمان» (إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ).
«و مردان مؤمن و زنان مؤمنه» (وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
اشاره به اين كه اسلام همان اقرار به زبان است كه انسان را در صف مسلمين قرار مىدهد، و مشمول احكام آنها مىكند، ولى ايمان تصديق به قلب و دل است و اعمالى كه به دنبال آن مىآيد.
«و مردانى كه مطيع فرمان خدا هستند و زنانى كه از فرمان حق اطاعت مىكنند» (وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ).
امیرحسین
08-23-2011, 12:46 PM
سپس به يكى ديگر از مهمترين صفات مؤمنان راستين، يعنى حفظ زبان پرداخته، مىگويد: «و مردان راستگو و زنان راستگو» (وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ).
و از آنجا كه ريشه ايمان، صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات است، و نقش آن در معنويات انسان همچون نقش «سر» است در برابر «تن» پنجمين وصف آنها را اين گونه بازگو مىكند: «و مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا» (وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ).
از طرفى مىدانيم يكى از بدترين آفات اخلاقى، كبر و غرور و حب جاه است، و نقطه مقابل آن «خشوع»، لذا در ششمين توصيف مىفرمايد: «و مردان با خشوع و زنان با خشوع» (وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ).
گذشته از حب جاه، حب مال، نيز آفت بزرگى است، و اسارت در چنگال آن، اسارتى است دردناك، و نقطه مقابل آن انفاق و كمك كردن به نيازمندان است، لذا در هفتمين توصيف مىگويد: «و مردان انفاقگر و زنان انفاق كننده» (وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ).
سه چيز است كه اگر انسان از شر آن در امان بماند از بسيارى از شرور و آفات اخلاقى در امان است، زبان و شكم و شهوت جنسى، به قسمت اول در چهارمين توصيف اشاره شد، اما به قسمت دوم و سوم در هشتمين و نهمين وصف مؤمنان راستين اشاره كرده، مىگويد: «و مردانى كه روزه مىدارند و زنانى كه روزه مىدارند» (وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ).
«و مردانى كه دامان خود را از آلودگى به بىعفتى حفظ مىكنند، و زنانى كه عفيف و پاكند» (وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ).
امیرحسین
08-23-2011, 12:46 PM
سر انجام به دهمين و آخرين صفت كه تداوم تمام اوصاف پيشين بستگى به آن دارد پرداخته، مىگويد: «و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند، و زنانى كه بسيار ياد خدا مىكنند» (وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ).
آرى! آنها با ياد خدا در هر حال و در هر شرايط، پردههاى غفلت و بىخبرى را از قلب خود كنار مىزنند، وسوسهها و همزات شياطين را دور مىسازند و اگر لغزشى از آنان سر زند، فورا در مقام جبران بر مىآيند.
در پايان آيه، پاداش بزرگ اين گروه از مردان و زنانى را كه داراى ويژگيهاى ده گانه فوق هستند چنين بيان مىكند: «خداوند براى آنها مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است» (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً).
نخست با آب مغفرت گناهان آنها را- كه موجب آلودگى روح و جان آنها است- مىشويد، سپس پاداش عظيمى كه عظمتش را جز او كسى نمىداند در اختيارشان مىنهد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:47 PM
(آيه 36)-
شأن نزول:
اين آيه در مورد داستان ازدواج زينب بنت جحش (دختر عمّه پيامبر گرامى اسلام) با زيد بن حارثه برده آزاد شده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است.
قبل از زمان بعثت و بعد از آن كه خديجه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ازدواج كرد خديجه بردهاى به نام «زيد» خريدارى نمود كه بعدا آن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بخشيد و حضرت او را آزاد فرمود، و چون طائفهاش او را از خود راندند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نام «فرزند خود» بر او نهاد.
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تصميم گرفت براى «زيد» همسرى برگزيند از «زينب بنت جحش» كه دختر «اميه» دختر «عبد المطلب» (دختر عمّهاش) بود براى او خواستگارى نمود «زينب» نخست چنين تصور مىكرد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخواهد او را براى خود انتخاب كند، خوشحال شد و رضايت داد، ولى بعدا كه فهميد خواستگارى از او براى «زيد» است، سخت ناراحت شد و سر باز زد، برادرش «عبد اللّه» نيز با اين امر به سختى مخالفت نمود.
در اينجا بود كه آيه نازل شد و به امثال زينب و عبد اللّه هشدار داد كه آنها نمىتوانند هنگامى كه خدا و پيامبرش كارى را لازم مىدانند مخالفت كنند، آنها كه اين مسأله را شنيدند در برابر فرمان خدا تسليم شدند.
اما اين ازدواج ديرى نپاييد و بر اثر ناسازگاريهاى اخلاقى ميان طرفين، منجر به طلاق شد.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى جبران اين شكست زينب در ازدواج، او را به فرمان خدا به همسرى خود برگزيد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:47 PM
تفسير:
مىدانيم روح اسلام «تسليم» است، آن هم «تسليم بىقيد و شرط در برابر فرمان خدا» اين معنى در آيات مختلفى از قرآن با عبارات گوناگون منعكس شده است، از جمله در اين آيه مىفرمايد: «هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش مطلبى را لازم بدانند اختيارى از خود در برابر فرمان خدا داشته باشند» (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ). آنها بايد اراده خود را تابع اراده حق كنند، همان گونه كه سر تا پاى وجودشان وابسته به اوست.
اين درست به آن مىماند كه يك طبيب ماهر به بيمار بگويد در صورتى به درمان تو مىپردازم كه در برابر دستوراتم تسليم محض شوى، و از خود ارادهاى نداشته باشى، اين نهايت دلسوزى طبيب را نسبت به بيمار نشان مىدهد و خدا از چنين طبيبى برتر و بالاترست.
لذا در پايان آيه به همين نكته اشاره كرده، مىفرمايد: «كسى كه نافرمانى خدا و پيامبرش را كند گرفتار گمراهى آشكارى شده است» (وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً).
راه سعادت گم مىكند و به بيراهه و بدبختى كشيده مىشود.
امیرحسین
08-23-2011, 12:48 PM
(آيه 37)- سپس به داستان معروف «زيد» و همسرش «زينب» كه يكى از مسائل حساس زندگانى پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله است و ارتباط با مسأله همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله- كه در آيات پيشين گذشت دارد- پرداخته، مىگويد: «به خاطر بياور زمانى را كه به كسى كه خداوند به او نعمت داده بود، و تو نيز به او نعمت بخشيده بودى مىگفتى همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهيز» و پيوسته اين امر را تكرار مىكردى! (وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ).
منظور از «نعمت خداوند» همان نعمت هدايت و ايمان است كه نصيب «زيد بن حارثه» كرده بود، و نعمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين بود كه وى را آزاد كرد و همچون فرزند خويش گراميش داشت.
از اين آيه استفاده مىشود كه ميان زيد و زينب، مشاجرهاى در گرفته بود و اين مشاجره ادامه يافت و در آستانه جدايى و طلاق قرار گرفت، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرارا و مستمرا او را نصيحت مىكرد و از جدايى و طلاق باز مىداشت.
بعد مىافزايد: «تو در دل چيزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند، و از مردم مىترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى»! (وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).
مسأله ترس از خدا نشان مىدهد كه اين ازدواج به عنوان يك وظيفه انجام شده كه بايد به خاطر پروردگار ملاحظات شخصى را كنار بگذارد تا يك هدف مقدس الهى تأمين شود، هر چند به قيمت زخم زبان كوردلان تمام گردد.
لذا در دنباله آيه مىفرمايد: «هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد) ما او را به همسرى تو در آورديم، تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههايشان- هنگامى كه از آنها طلاق بگيرند- نباشد» (فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً).
و اين كارى بود كه مىبايست انجام بشود «و فرمان خدا انجام شدنى است» (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا).
بنا بر اين، ازدواج الهى، يك مسأله اخلاقى و انسانى بود و نيز وسيله مؤثرى براى شكستن دو سنّت غلط جاهلى حرمت ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده، و قبح ازدواج با همسر مطلقه يك غلام و برده آزاد شده.
امیرحسین
08-23-2011, 12:48 PM
(آيه 38)- اين آيه در تكميل بحثهاى گذشته چنين مىگويد: «هيچ گونه سختى و حرجى بر پيامبر در آنچه خدا براى او واجب كرده است نيست» (ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ).
آنجا كه خداوند فرمانى به او مىدهد، ملاحظه هيچ امرى در برابر آن جايز نيست و بدون هيچ چون و چرا بايد به مرحله اجرا درآيد.
اصولا سنت شكنى و بر چيدن آداب و رسوم خرافى و غير انسانى همواره با سر و صدا توأم است، و پيامبران هرگز نبايد به اين سر و صداها اعتنا كنند.
لذا در جمله بعد مىفرمايد: «اين سنت الهى در مورد پيامبران در امم پيشين نيز جارى بوده است» (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
تنها تو نيستى كه گرفتار اين مشكلى، بلكه همه انبيا به هنگام شكستن سنتهاى غلط گرفتار اين ناراحتيها بودهاند.
و در پايان آيه براى تثبيت، قاطعيت در اين گونه مسائل بنيادى مىفرمايد: «فرمان خدا همواره روى حساب و برنامه دقيقى است و بايد به مرحله اجرا در آيد» (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:48 PM
(آيه 39)- مبلّغان راستين كيانند؟ به تناسب بحثى كه در آيه قبل در باره پيامبران گذشت اين آيه به يكى از مهمترين برنامههاى عمومى انبيا اشاره كرده، مىفرمايد: پيامبران پيشين «كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مىكردند و از او مىترسيدند و از هيچ كس جز خدا واهمه نداشتند» (الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ).
تو نيز در تبليغ رسالتهاى پروردگار نبايد كمترين وحشتى از كسى داشته باشى! اصولا كار پيامبران در بسيارى از مراحل شكستن سنتهاى غلط است و اگر بخواهند كمترين ترس و وحشتى به خود راه بدهند در انجام رسالت خود پيروز نخواهند شد قاطعانه بايد پيش روند، حرفهاى ناموزون بدگويان را به جان خريدار شوند و بىاعتنا به جوسازيها به برنامههاى خود ادامه دهند چرا كه همه حسابها به دست خداست.
لذا در پايان آيه مىفرمايد: «همين بس كه خداوند (حافظ اعمال بندگان و) حسابگر (و جزا دهنده آنها) است» (وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً).
هم حساب ايثار و فداكارى پيامبران را در اين راه نگه مىدارد و پاداش مىدهد و هم سخنان ناموزون و ياوه سرايى دشمنان را محاسبه و كيفر مىدهد.
اين آيه دليل روشنى است بر اينكه شرط اساسى براى پيشرفت در مسائل تبليغاتى قاطعيت و اخلاص و عدم وحشت از هيچ كس جز از خداست.
امیرحسین
08-23-2011, 12:49 PM
(آيه 40)- مسأله خاتميت: اين آيه آخرين سخنى است كه خداوند در ارتباط با مسأله ازدواج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با «همسر مطلقه زيد» براى شكستن يك سنت غلط جاهلى، بيان مىدارد، و ضمنا حقيقت مهم ديگرى را- كه مسأله خاتميت است- در ذيل آن بيان مىكند، مىفرمايد: «محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست» (ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ).
نه «زيد» و نه ديگرى، و اگر يك روز نام پسر محمّد بر او گذاردند اين تنها يك عادت و سنّت بود كه با ورود اسلام و نزول قرآن بر چيده شد نه يك رابطه طبيعى و خويشاوندى.
سپس مىافزايد: «ولى (او) رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است» (وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ).
بنا بر اين صدر آيه ارتباط نسبى را بطور كلى قطع مىكند، و ذيل آيه ارتباط معنوى ناشى از رسالت و خاتميت را اثبات مىنمايد، و از اينجا پيوند صدر و ذيل روشن مىشود.
و البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در اين زمينه لازم بوده در اختيار او گذارده، از اصول و فروع و كليات و جزئيات در تمام زمينهها، و لذا در پايان آيه مىفرمايد: «و خداوند به همه چيز آگاه است» (وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً).
(آيه 41)- رحمت و درود خدا و فرشتگان راهگشاى مؤمنان: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از وظائف سنگين پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در مقام تبليغ رسالت بود، در اينجا براى فراهم آوردن زمينه اين تبليغ و گسترش دامنه آن در تمام محيط بخشى از وظائف مؤمنان را بيان مىكند، روى سخن را به همه آنها كرده چنين مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را فراوان ياد كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:49 PM
(آيه 42)- «و صبح شام او را تسبيح و تنزيه نماييد» (وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا).
آرى! چون عوامل غفلت در زندگى مادى بسيار فراوان و تيرهاى وسوسه شياطين از هر سو به طرف انسان پرتاب مىگردد براى مبارزه با آن راهى جز «ذكر كثير» در همه حال نيست.
«ذكر كثير» به معنى واقعى كلمه يعنى «توجه با تمام وجود به خداوند» نه تنها با زبان و لقلقه لسان.
امام صادق عليه السّلام فرمود: «هر كس بسيار ياد خدا كند خداوند او را در سايه لطف خود در بهشت برين جاى خواهد داد».
(آيه 43)- اين آيه در حقيقت نتيجه و علت غايى ذكر و تسبيح مداوم است، مىفرمايد: «او كسى است كه بر شما درود و رحمت مىفرستد، و فرشتگان او نيز (براى شما تقاضاى رحمت مىكنند) تا شما را از ظلمات (جهل و شرك و كفر) بيرون آورد و به سوى نور (ايمان و علم و تقوا) رهنمون شود» (هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
«چرا كه او نسبت به مؤمنان رحيم و مهربان است» (وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً).
و به همين دليل هدايت و رهبرى آنها را بر عهده گرفته و فرشتگانش را نيز مأمور امداد آنها نموده است.
آرى! اين آيه بشارتى است بزرگ براى همه سالكان راه حق و به آنها نويد مىدهد كه از جانب معشوق كششى نيرومند است، تا كوشش عاشق بيچاره به جايى برسد! آرى! اين رحمت خاص خداست كه مؤمنان را از ظلمات اوهام و شهوات و وساوس شيطانى بيرون مىآورد و به نور يقين و اطمينان و تسلط بر نفس رهنمون مىگردد كه اگر رحمت او نبود اين راه پرپيچ و خم هرگز پيموده نمىشد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:50 PM
(آيه 44)- در اين آيه مقام مؤمنان و پاداش آنها را به عاليترين وجه و در كوتاهترين عبارت ترسيم كرده، مىگويد: «تحيت فرشتگان الهى به آنها در (روز قيامت) روزى كه او را ديدار مىكنند سلام است» (تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ).
اين سلامى است كه نشانه سلامت از عذاب و از هر گونه درد و رنج و ناراحتى است، سلامى است توأم با آرامش و اطمينان.
بعد از اين تحيّت كه در حقيقت مربوط به آغاز كار است اشاره به پايان كار آنها كرده، مىفرمايد: «خداوند براى آنها پاداش پرارزشى فراهم ساخته است» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً).
(آيه 45)- تو چراغ فروزانى! در اينجا روى سخن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است ولى نتيجه آن براى مؤمنان و به اين ترتيب آيات گذشته را كه پيرامون بخشى از وظايف مؤمنان بحث مىكرد تكميل مىكند.
در اين آيه و آيه بعد پنج توصيف براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده، و در دو آيه بعد از آن بيان پنج وظيفه است كه همه به يكديگر مربوط و مكمل يكديگر مىباشند.
نخست مىفرمايد: «اى پيامبر! ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستاديم» (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً).
او از يكسو گواه اعمال امت است، چرا كه اعمال آنها را مىبيند و از سوى ديگر شاهد و گواه بر انبياى پيشين است كه آنها خود گواه امت خويش بودند و از سوى سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت، با برنامههاى سازندهات، با سوابق درخشانت و با عملكرد شاهد و گواه بر حقانيت مكتبت، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است.
سپس به توصيف دوم و سوم پرداخته، مىفرمايد: «ما تو را بشارت دهنده و انذار كننده» قرار داديم (وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً).
بشارت دهنده نيكوكاران به پاداش بىپايان پروردگار، به سلامت و سعادت جاودان، به پيروزى و موفقيت پر افتخار.
و انذار كننده كافران و منافقان از عذاب دردناك الهى، از خسارت تمام سرمايههاى وجودى، و از سقوط در دامان بدبختى در دنيا و آخرت.
امیرحسین
08-23-2011, 12:50 PM
(آيه 46)- اين آيه به چهارمين و پنجمين وصف پيامبر اشاره كرده، مىگويد:
«ما تو را دعوت كننده به سوى اللّه به فرمان او (قرار داديم) و هم چراغ روشنى بخش» (وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً).
او چراغ روشنى است كه خودش گواه خويش است، تاريكيها و ظلمات را مىزدايد، و چشمها و دلها را به سوى خود متوجّه مىكند، و همانگونه كه «آفتاب آمد دليل آفتاب» وجود او نيز دليل حقانيت اوست.
وجود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مايه آرامش، و فرار دزدان دين و ايمان و پرورش و نموّ روح ايمان و اخلاق، و خلاصه مايه حيات و جنبش و حركت است، و تاريخ زندگى او شاهد و گواه زنده اين موضوع است.
(آيه 47)- همان طور كه گفتيم در اين آيه و آيه بعد بيان پنج وظيفه از وظائف مهم پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به دنبال بيان اوصاف پنج گانه است.
نخست مىفرمايد: «به مؤمنان بشارت ده كه براى آنها از سوى خدا فضل و پاداش بزرگى است» (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيراً).
اشاره به اينكه مسأله «تبشير» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تنها محدود به پاداش اعمال نيك مؤمنان نمىشود، بلكه خداوند آن قدر از فضل خود به آنها مىبخشد كه موازنه ميان عمل و پاداش را بكلى بر هم مىزند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:50 PM
(آيه 48)- بعد از آن به دستور دوم و سوم پرداخته، مىگويد: «و از كافران و منافقان اطاعت مكن» (وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ).
بدون شك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هرگز اطاعتى از كافران و منافقان نداشت، اما اهميت موضوع به قدرى است كه به عنوان تأكيد براى شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و هشدار و سر مشقى براى ديگران، روى اين موضوع مخصوصا تكيه مىكند، چه اين كه از خطرات مهمى كه بر سر راه رهبران راستين قرار دارد به سازش و تسليم كشيده شدن در اثناء مسير است.
سپس در چهارمين و پنجمين دستور چنين مىگويد: «اعتنايى به آزارهاى آنها مكن، بر خدا توكل نما و همين بس كه خدا حامى و مدافع توست» (وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا).
اين قسمت از آيه نشان مىدهد كه آنها براى تسليم ساختن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را سخت در فشار قرار داده بودند، و انواع آزارها چه از طريق زخم زبان و بدگويى و جسارت، و چه از طريق آزار بدنى، و چه محاصره اقتصادى نسبت به او و يارانش روا مىداشتند.
تاريخ مىگويد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان نخستين همچون كوه در مقابل انواع آزارها ايستادگى به خرج دادند و هرگز ننگ تسليم و شكست را نپذيرفتند، و سر انجام در اهداف خود پيروز شدند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:51 PM
(آيه 49)- گوشهاى از احكام طلاق و جدايى شايسته: قسمتهاى مختلف آيات اين سوره (احزاب) به صورت مجموعههاى گوناگونى است كه بعضى خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و بعضى خطاب به همه مؤمنان مىباشد.
در اين آيه روى سخن به همه اهل ايمان است، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه با زنان با ايمان ازدواج كرديد، و قبل از همبستر شدن طلاق داديد عدّهاى براى شما بر آنها نيست كه بخواهيد حساب آن را نگاه داريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها).
در اينجا خداوند استثنائى براى حكم عدّه زنان مطلّقه بيان فرموده كه اگر طلاق قبل از دخول واقع شود نگاه داشتن عده لازم نيست، و از اين تعبير به دست مىآيد كه قبل از اين آيه، حكم عده بيان شده بوده است.
سپس به حكم ديگرى از احكام زنانى كه قبل از آميزش جنسى طلاق گرفتهاند مىپردازد- كه در سوره بقره نيز به آن اشاره شده است- مىفرمايد: «آنها را (با هديه مناسبى) بهرهمند سازيد» (فَمَتِّعُوهُنَّ).
بدون شك پرداختن هديه مناسب به زن در جايى واجب است كه مهرى براى او تعيين نشده باشد.
در اين كه مقدار اين «هديه» چه اندازه بايد باشد؟ قرآن مجيد در آيه 236 سوره بقره آن را اجمالا بيان كرده و فرموده است: «هديهاى مناسب و متعارف آن كس كه توانايى دارد به اندازه توانائيش و آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش».
آخرين حكم آيه مورد بحث اين است كه زنان مطلّقه را «بطرز شايستهاى رهايشان كنيد» و به صورت صحيحى از آنها جدا شويد (وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا).
امیرحسین
08-23-2011, 12:51 PM
(آيه 50)- با اين زنان مىتوانى ازدواج كنى! بعد از ذكر پارهاى از احكام مربوط به طلاق دادن زنان در آيه قبل، در اينجا روى سخن را به شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، و موارد هفتگانهاى را كه ازدواج با آنها براى پيامبر مجاز بوده شرح مىدهد.
1- نخست مىگويد: «اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهر آنها را پرداختهاى براى تو حلال كرديم» (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ).
منظور از اين زنان به قرينه جملههاى بعد زنانى هستند كه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رابطه خويشاوندى نداشتند و با او ازدواج كردند، زيرا مرسوم بوده است كه به هنگام ازدواج با غير خويشاوندان مهريه را نقدا پرداخت مىكردند، به علاوه تعجيل در پرداختن مهر، مخصوصا در موردى كه همسر نياز به آن داشته باشد، بهتر است، ولى به هر حال اين كار جزء واجبات نيست، و با توافق طرفين ممكن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج كلا يا بعضا بماند.
2- «و كنيزانى را كه از طريق غنائم و انفال، خدا به تو بخشيده است» (وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ).
3- «و دختران عموى تو و دختران عمهها و دختران دائى تو و دختران خالههايى كه با تو مهاجرت كردهاند» اينها نيز بر تو حلالند (وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللَّاتِي هاجَرْنَ مَعَكَ).
انحصار در اين چهار گروه روشن است، ولى قيد مهاجرت به خاطر آنست كه در آن روز هجرت دليل بر ايمان بوده، و عدم مهاجرت دليل بر كفر و يا به خاطر اين است كه هجرت امتياز بيشترى به آنها مىدهد و هدف در آيه بيان زنان با شخصيت و با فضيلت است كه مناسب همسرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىباشند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:52 PM
4- «و هرگاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و هيچ گونه مهرى براى خود قائل نشود) اگر پيامبر بخواهد مىتواند با او ازدواج كند» (وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها).
«اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه براى ساير مؤمنان» (خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
«ما مىدانيم براى آنها در مورد همسران و كنيزانشان چه حكمى مقرر داريم» و مصالح آنها چه ايجاب مىكرده است؟ (قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ).
بنا بر اين اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدوديتى قائل شدهايم روى مصالحى بوده است كه در زندگى آنها و تو حاكم بوده، و هيچ يك از اين احكام و مقررات بىحساب نيست.
سپس مىافزايد: «اين به خاطر آن است كه مشكل و حرجى (در اداى رسالت) بر تو نبوده باشد» (لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ). و بتوانى در انجام اين وظيفه مسؤوليتهاى خود را ادا كنى.
«و خداوند آمرزنده و رحيم است» (وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
جمله اخير اشاره به فلسفه اين احكام مخصوص پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله است، اين جمله مىگويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شرائطى دارد كه ديگران ندارند و همين تفاوت سبب تفاوت در احكام شده است. يعنى، هدف اين بوده كه قسمتى از محدوديتها و مشكلات از دوش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از طريق اين احكام برداشته شود.
امیرحسین
08-23-2011, 12:52 PM
(آيه 51)-
شأن نزول:
در تفسير آيه 28 و 29 همين سوره و بيان شأن نزول آنها گفتيم كه جمعى از همسران پيامبر- بنا بر آنچه مفسران نقل كردهاند- به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند كه بر نفقه و هزينه زندگى ما بيفزا از اين گذشته در چگونگى تقسيم اوقات زندگى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در ميان آنها نيز با هم رقابتهايى داشتند كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضيقه قرار مىداد، هر چند آن حضرت كوشش لازم را در زمينه عدالت در ميان آنها رعايت مىكرد.
آيه نازل شد و پيامبر را در تقسيم اوقاتش در ميان آنها كاملا آزاد گذاشت.
تفسير:
رفع يك مشكل ديگر از زندگى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يك رهبر بزرگ الهى همچون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن هم در زمانى كه در كوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئههاى خطرناكى از داخل و خارج براى او مىچينند، نمىتواند فكر خود را زياد مشغول زندگى شخصى و خصوصيش كند، بايد در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتى كه از هر سو او را احاطه كرده است با فراغت خاطر بپردازد.
در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها، طوفانى در درون خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر مىانگيخته، و فكر او را به خود مشغول مىداشته است.
اينجاست كه خداوند يكى ديگر از ويژگيها را براى پيامبرش قائل شده، و براى هميشه به اين ماجراها و كشمكشها پايان داد، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از اين نظر آسوده خاطر و فارغ البال كرد.
و چنانكه در آيه مىخوانيم فرمود: (موعد) هر يك از اين زنان را بخواهى مىتوانى به تأخير اندازى و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى» (تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ).
امیرحسین
08-23-2011, 12:53 PM
مىدانيم يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آنها بطور عادلانه تقسيم كند، و از اين موضوع در كتب فقه اسلامى به عنوان «حق قسم» تعبير مىكنند.
يكى از خصايص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگى، رعايت حق قسم به حكم اين آيه از او ساقط بود هر چند او با اين حال حتى الامكان مساوات و عدالت را رعايت مىكرد.
سپس مىافزايد: «و هرگاه بعضى از آنها را كه بر كنار ساختهاى بخواهى نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نيست» (وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ).
و به اين ترتيب نه تنها در آغاز، اختيار با توست، در ادامه كار نيز اين تخيير بر قرار است.
«اين حكم الهى براى روشنى چشم آنها و اين كه غمگين نشوند و همه آنها راضى به آنچه در اختيارشان مىگذارى گردند نزديكتر است» (ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ).
چرا كه اين يك حكم عمومى در باره همه آنهاست كه از ناحيه خدا براى مصالح مهمى تشريع شده، بنا بر اين آنها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند.
در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مىكند: «خدا آنچه را در قلوب شماست مىداند، و خداوند (از همه اعمال و مصالح بندگان باخبر) است، و در عين حال حليم است» و در كيفر آنها عجله نمىكند (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً).
آرى! خدا مىداند شما در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد، و در برابر كدامين ناخشنود هستيد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:53 PM
(آيه 52)- يك حكم مهم ديگر در ارتباط با همسران پيامبر در اين آيه حكم ديگرى از احكام مربوط به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيان شده، مىفرمايد:
«بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست، و نمىتوانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدّل كنى [بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى] هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو در آيد، و خداوند ناظر و مراقب بر هر چيز است» و با اين حكم فشار قبايل عرب را در اختيار همسر از آنان از تو برداشتيم (لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً).
(آيه 53)-
شأن نزول:
هنگامى كه رسول خدا با «زينب بنت جحش» ازدواج كرد، وليمه نسبتا مفصلى به مردم داد.
انس كه خادم مخصوص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود مىگويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به من دستور داد كه اصحابش را به غذا دعوت كنم، من همه را دعوت كردم، دسته دسته مىآمدند و غذا مىخوردند و از اتاق خارج مىشدند، تا اين كه عرض كردم: اى پيامبر خدا! كسى باقى نمانده كه من او را دعوت نكرده باشم، فرمود: اكنون كه چنين است سفره را جمع كنيد، سفره را برداشتند و جمعيت پراكنده شدند، اما سه نفر همچنان در اتاق پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ماندند و مشغول بحث و گفتگو بودند.
آيه نازل شد و دستورات لازم را بيان كرد و نيز از بعضى قرائن استفاده مىشود كه گاهى همسايگان و ساير مردم طبق معمول براى عاريت گرفتن اشيائى نزد بعضى از زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىآمدند براى حفظ حيثيت همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آيه نازل شد و به مؤمنان دستور داد كه هرگاه مىخواهند چيزى از آنها بگيرند از پشت پرده بگيرند.
در روايت ديگرى آمده است كه بعضى از مخالفان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفتند: به خدا سوگند هرگاه او چشم از جهان بپوشد ما با همسران او ازدواج خواهيم كرد! آيه نازل شد و ازدواج با زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بعد از او بكلى ممنوع ساخت، و به اين توطئه نيز پايان داد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:54 PM
تفسير:
باز روى سخن در اين آيه به مؤمنان است و بخشى ديگر از احكام اسلام مخصوصا آنچه مربوط به آداب معاشرت با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و خانواده نبوت بوده است ضمن جملههاى كوتاه و گويا و صريح بيان مىكند.
نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هرگز در اتاقهاى پيامبر سر زده داخل نشويد، مگر اين كه براى صرف غذا به شما اجازه داده شود، (آن هم مشروط به اين كه به موقع وارد شويد) نه اين كه از مدتى قبل بياييد و در انتظار وقت غذا بنشينيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ).
مسلما اين حكم اختصاص به پيامبر ندارد، در هيچ مورد بدون اجازه نبايد وارد خانه كسى شد. به علاوه به هنگامى كه دعوت به طعام مىشوند بايد وقت شناس باشند و مزاحمت بىموقع براى صاحب خانه فراهم نكنند.
سپس به دومين حكم پرداخته، مىگويد: «ولى هنگامى كه دعوت شديد وارد شويد، و هنگامى كه غذا خورديد پراكنده شويد» (وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا).
در سومين حكم مىفرمايد: پس از صرف غذا «مجلس انس و گفتگو (در خانه پيامبر و هيچ ميزبان ديگرى) تشكيل ندهيد» (وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ).
البته ممكن است ميزبان خواهان چنين مجلس انسى باشد در اين صورت مستثناست.
سپس علت اين حكم را چنين بيان مىكند: «اين كار پيامبر را آزار مىداد، اما او از شما شرم مىكرد، ولى خداوند از بيان حق شرم نمىكند و ابا ندارد» (إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ).
امیرحسین
08-23-2011, 12:54 PM
البته پيامبر خدا نيز از بيان حق در مواردى كه جنبه شخصى و خصوصى نداشت هيچ ابا نمىكرد ولى بيان حق اشخاص از ناحيه خودشان زيبا نيست اما از ناحيه كسان ديگر جالب و زيباست.
سپس چهارمين حكم را در زمينه «حجاب» چنين بيان مىدارد: «و هنگامى كه چيزى از متاع و وسائل زندگى از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بخواهيد از پشت حجاب (پرده) بخواهيد» (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
روشن است قرار گرفتن همسران پيامبر در معرض ديد مردم (هر چند با حجاب اسلامى باشد) كار خوبى نبود لذا دستور داده شده كه از پشت پرده يا پشت در بگيرند.
قرآن بعد از اين دستور فلسفه آن را چنين بيان مىفرمايد: «اين براى پاكى دلهاى شما و آنان بهتر است» (ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ).
پنجمين حكم را به اين صورت بيان مىفرمايد: «شما حق نداريد رسول خدا را آزار دهيد» (وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ).
گرچه عمل ايذائى در خود اين آيه منعكس است ولى مفهوم آيه عام است و هر گونه اذيت و آزار را شامل مىشود.
سر انجام ششمين و آخرين حكم را در زمينه حرمت ازدواج با همسران پيامبر بعد از او چنين بيان مىكند: «شما هرگز حق نداريد كه همسران او را بعد از او به همسرى خويش در آوريد كه اين كار در نزد خدا عظيم است» (وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:54 PM
(آيه 54)- اين آيه به مردم شديدا هشدار داده، مىگويد: «اگر چيزى را آشكار كنيد يا پنهان داريد خداوند از همه امور آگاه است» (إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً).
گمان نكنيد خدا از برنامههاى ايذائى شما نسبت به پيامبرش با خبر نيست، چه آنها كه بر زبان جارى كردند و چه آنها كه در دل تصميم داشتند همه را به خوبى مىداند، و با هر كس متناسب كار و نيّتش رفتار مىكند.
(آيه 55)-
شأن نزول:
بعد از نزول آيه حجاب (آيه گذشته) پدران و فرزندان و بستگان همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خدمتش عرض كردند: اى رسول خدا! ما نيز با آنها از پشت پرده سخن گوييم؟
آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين حكم شامل شما نمىشود.
تفسير:
مواردى كه از قانون حجاب مستثنا است از آنجا كه در آيه گذشته حكم مطلقى در باره حجاب در مورد همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده بود و اطلاق اين حكم اين توهّم را به وجود مىآورد كه محارم آنها نيز موظف به اجراى آن هستند و تنها از پشت پرده بايد با آنها تماس بگيرند، آيه نازل شد و حكم اين مسأله را شرح داد.
مىفرمايد: «بر آنان [همسران پيامبر] گناهى نيست كه با پدران، فرزندان، برادران، فرزندان برادران، فرزندان خواهران خود، و زنان مسلمان، و بردگان خود» بدون حجاب تماس داشته باشد (لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ).
و به تعبير ديگر محارم آنها كه منحصر در اين شش گروهند مستثنا مىباشند.
و در پايان آيه همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىگويد: «تقوا را پيشه كنيد كه خداوند بر هر چيزى آگاه است» و هيچ چيز بر او مخفى و پنهان نيست (وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيداً).
چه اين كه حجاب و پرده، و مانند اينها همه وسائلى براى حفظ از گناه بيش نيست، ريشه اصلى همان تقواست كه اگر نباشد حتى اين وسائل نيز سودى نخواهد بخشيد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:55 PM
(آيه 56)- سلام و درود بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله: به دنبال بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون حفظ حرمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و عدم ايذاء او آمده در اينجا نخست سخن از علاقه خاص خداوند و فرشتگان نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد، و بعد در اين زمينه دستور به مؤمنان مىدهد، و سپس عواقب دردناك و شوم آزار دهندگان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مطرح مىسازد و در آخرين مرحله گناه بزرگ كسانى را كه از طريق تهمت مؤمنان را ايذاء كنند بازگو مىكند.
نخست مىفرمايد: «خداوند و فرشتگان بر پيامبر رحمت و درود مىفرستند» (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ).
مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن قدر والاست كه آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است بر او درود مىفرستند، اكنون كه چنين است شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد، «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بر او درود بفرستيد و سلام بگوييد و در برابر فرمان او تسليم باشيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً).
او يك گوهر گرانقدر عالم آفرينش است، و اگر به لطف الهى در دسترس شما قرار گرفته مبادا ارزانش بشمريد، مبادا ارج و مقام او را در پيشگاه پروردگار و در نزد فرشتگان همه آسمانها فراموش كنيد.
قابل توجه اين كه در باره كيفيت صلوات بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در روايات بىشمارى كه از طرق اهل سنت و اهل بيت رسيده صريحا آمده است كه «آل محمّد» را به هنگام صلوات بر «محمّد» بيفزاييد.
به اين صورت: «اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».
امیرحسین
08-23-2011, 12:55 PM
(آيه 57)- اين آيه در حقيقت نقطه مقابل آيه گذشته را بيان مىكند، مىگويد: «كسانى كه خدا و پيامبرش را ايذاء مىكنند خداوند آنها را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور مىسازد و براى آنان عذاب خوار كنندهاى آماده كرده است» (إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً).
منظور از «ايذاء پروردگار» همان كفر و الحاد است كه خدا را به خشم مىآورد و اما ايذاء پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مفهوم وسيعى دارد، و هر گونه كارى كه او را آزار دهد شامل مىشود.
حتى از رواياتى كه در ذيل آيه وارد شده چنين استفاده مىشود كه آزار خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مخصوصا على عليه السّلام و دخترش فاطمه زهرا عليها السّلام نيز مشمول همين آيه بوده است.
رسول خدا فرمود: «فاطمه پارهاى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مىآزارد».
شبيه همين معنى در باره على عليه السّلام نيز از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است.
(آيه 58)- اين آيه از ايذاء مؤمنان سخن مىگويد و براى آن بعد از ايذاء خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اهميت فوق العادهاى قائل مىشود، مىفرمايد: «و كسانى كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام ندادهاند آزار مىدهند، متحمل بهتان و گناه آشكارى شدهاند» (وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً).
چرا كه مؤمن از طريق ايمان پيوندى با خدا و پيامبرش دارد، و به همين دليل در اينجا در رديف خدا و پيامبرش قرار گرفته است.
در حديثى كه «امام على بن موسى الرضا» از جدش پيامبر نقل كرده چنين آمده است: «كسى كه مرد يا زن مسلمانى را بهتان زند يا در باره او سخنى بگويد كه در او نيست خداوند او را در قيامت روى تلى از آتش قرار مىدهد تا از عهده آنچه گفته بر آيد»!
امیرحسین
08-23-2011, 12:56 PM
(آيه 59)-
شأن نزول:
آن ايام زنان مسلمان به مسجد مىرفتند و پشت سر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نماز مىگذاردند، هنگام شب موقعى كه براى نماز مغرب و عشاء مىرفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مىنشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مىدادند و مزاحم آنان مىشدند.
آيه نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور كامل رعايت كنند تا به خوبى شناخته شوند و كسى بهانه مزاحمت پيدا نكند.
تفسير:
اخطار شديد به مزاحمان و شايعه پراكنان! به دنبال نهى از ايذاء رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان در آيات گذشته، در اينجا روى يكى از موارد ايذاء تكيه كرده و براى پيشگيرى از آن از دو طريق اقدام مىكند.
در قسمت اول مىگويد: «اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنين بگو: جلبابها [روسرىهاى بلند] خود را بر خويش فرو افكنند اين كار براى اين كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است» و اگر تاكنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده توبه كنند (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ).
هدف اين است كه زنان مسلمان در پوشيدن حجاب سهلانگار و بىاعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بىبندوبار كه در عين داشتن حجاب آن چنان بىپروا و لاابالى هستند كه غالبا قسمتهايى از بدنهاى آنان نمايان است و همين معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مىكند.
و از آنجا كه نزول اين حكم، جمعى از زنان با ايمان را نسبت به گذشته پريشان مىساخت، در پايان آيه مىافزايد: «خداوند همواره آمرزنده و مهربان است» (وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
هر گاه از شما تاكنون در اين امر كوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشيد، توبه كنيد و به سوى او باز گرديد، و وظيفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهيد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:56 PM
(آيه 60)-
شأن نزول:
گروهى از منافقين در مدينه بودند و انواع شايعات را پيرامون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به هنگامى كه به بعضى از غزوات مىرفت در ميان مردم منتشر مىساختند، گاه مىگفتند: پيامبر كشته شده، و گاه مىگفتند: اسير شده، مسلمانانى كه توانايى جنگ را نداشتند و در مدينه مانده بودند سخت ناراحت مىشدند، شكايت نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آوردند.
آيه نازل شد و سخت اين شايعه پراكنان را تهديد كرد.
تفسير:
به دنبال دستورى كه در آيه پيش به زنان با ايمان داده شد به بعد ديگر اين مسأله يعنى فعاليتهاى موذيانه اراذل و اوباش پرداخته، مىگويد: «اگر منافقان و كسانى كه در قلبشان بيمارى است و نيز كسانى كه اخبار دروغ در مدينه پخش مىكنند دست از كارشان بر ندارند ما تو را بر ضد آنان مىشورانيم (و با يك حمله عمومى تو را بر آنها مسلّط خواهيم ساخت) سپس جز مدت كوتاهى نمىتوانند در كنار تو در اين شهر بمانند»! (لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا).
(آيه 61)- و هنگامى كه از اين شهر رانده شدند و از تحت حمايت حكومت اسلامى طرد گشتند «از همه جا طرد مىشوند، و هر جا يافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسيد»! (مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا).
اشاره به اين كه بعد از اين حمله عمومى در هيچ جا در امان نخواهند بود، و آنها را با دقت جستجو و پيدا مىكنند و به ديار عدم فرستاده مىشوند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:56 PM
(آيه 62)- سپس در اين آيه مىافزايد: اين دستور تازهاى نيست، «اين سنتى است الهى و هميشگى كه در اقوام پيشين بوده است» كه هر گاه گروههاى خرابكار بىشرمى و توطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومى به آنها صادر مىشود (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
و چون اين حكم يك سنت الهى است هرگز دگرگون نخواهد شد چرا كه «براى سنت خداوند تبديل و تغييرى نمىيابى» (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا).
اين تعبير در حقيقت جدى بودن اين تهديد را مشخص مىكند كه بدانند مطلب كاملا قطعى و ريشهدار است و تغيير و تبديل در آن راه ندارد، يا بايد به اعمال ننگين خود پايان دهند و يا در انتظار چنين سر نوشت دردناكى باشند.
اين حكم مانند ساير احكام اسلامى اختصاص به زمان و مكان و اشخاصى ندارد.
اگر به راستى سمپاشى و توطئه از حد بگذرد و به صورت يك جريان در آيد، و جامعه اسلامى را با خطرات جدى رو برو سازد حكومت اسلامى مىتواند دستور آيات فوق را كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داده شده است به اجرا در آورد، و مردم را براى در هم كوبيدن ريشههاى فساد بسيج كند؟!
(آيه 63)- مىپرسند: قيامت كى بر پا مىشود؟ آيات گذشته سخن از توطئههاى منافقان و اشرار مىگفت، در اينجا به يكى ديگر از برنامههاى مخرب آنها اشاره شده است كه گاه به عنوان استهزاء و يا به منظور ايجاد شك و ترديد در قلوب ساده دلان اين سؤال را مطرح مىكردند كه قيامت با آن همه اوصافى كه محمّد از آن خبر مىدهد كى بر پا مىشود؟
مىفرمايد: «مردم از تو پيرامون زمان قيام قيامت سؤال مىكنند» (يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ).
سپس به آنها چنين پاسخ مىگويد: «بگو: (اى پيامبر!) آگاهى بر اين موضوع تنها نزد خداست» و هيچ كس جز او از اين موضوع آگاه نيست (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ). حتى پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب نيز از آن بىخبرند.
و به دنبال آن مىافزايد: «چه مىدانى؟ شايد قيام قيامت نزديك باشد» (وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً).
امیرحسین
08-23-2011, 12:57 PM
(آيه 64)- سپس به تهديد كافران و گوشهاى از مجازات دردناك آنها پرداخته، مىفرمايد: «خداوند كافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزانندهاى فراهم كرده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً).
(آيه 65)- «آنها جاودانه در اين آتش سوزان خواهند ماند و سر پرست و ياورى نخواهند يافت» (خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
تفاوت ميان «ولىّ» و «نصير» در اينجاست كه «ولىّ» انجام تمام كار را بر عهده مىگيرد ولى «نصير» كسى است كه انسان را كمك مىدهد تا به مقصود خود برسد، اما اين كافران در قيامت نه وليى دارند و نه نصيرى.
(آيه 66)- سپس قسمت ديگرى از عذاب دردناك آنها را در قيامت بيان كرده، مىفرمايد: «روزى را به خاطر بياور كه صورتهاى آنها در آتش دوزخ دگرگون مىشود» (يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ).
اين دگرگونى يا از نظر رنگ چهرههاست كه گاه سرخ و كبود مىشود و گاه زرد و پژمرده، و يا از نظر قرار گرفتن بر شعلههاى آتش است كه گاه اين سمت صورت آنها بر آتش قرار مىگيرد، و گاه سمت ديگر (نعوذ باللّه).
اينجاست كه فريادهاى حسرت بارشان بلند مىشود و «مىگويند: اى كاش ما خدا و پيامبرش را اطاعت كرده بوديم» (يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا).
كه اگر اطاعت مىكرديم چنين سر نوشت دردناكى در انتظار ما نبود.
(آيه 67)- «و مىگويند: پروردگارا! ما از رؤسا و بزرگترهاى خود اطاعت كرديم پس آنها ما را گمراه ساختند» (وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا).
(آيه 68)- در اينجا اين دوزخيان گمراه به هيجان مىآيند و مجازات شديد گمراه كنندگان خود را از خدا مىخواهند و مىگويند: «پروردگارا! آنها را دو چندان عذاب كن» عذابى بر گمراهيشان و عذابى بر گمراه كردن ما! (رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ).
«و آنها را لعن كن لعن بزرگى»! (وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً).
مسلما آنها مستحق عذاب و لعن هستند ولى «عذاب مضاعف» و «لعن كبير» به خاطر تلاش و كوششى است كه براى گمراه كردن ديگران داشتهاند.
امیرحسین
08-23-2011, 12:57 PM
(آيه 69)- چه نسبتهاى ناروا به موسى (ع) دادند؟ به دنبال بحثهايى كه پيرامون احترام مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ترك هر گونه ايذاء نسبت به آن حضرت در آيات گذشته آمد، در اينجا روى سخن را به مؤمنان كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! مانند كسانى نباشيد كه موسى را اذيت و آزار كردند، اما خدا او را از همه نسبتهاى ناروا مبرّا و پاك نمود، و او در پيشگاه خدا آبرومند و بزرگ منزلت بود» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً).
انتخاب موسى از ميان تمام پيامبرانى كه مورد ايذاء قرار گرفتند به خاطر آن است كه موذيان بنى اسرائيل بيش از هر پيامبرى او را آزار دادند.
منظور از ايذاء موسى (ع) در اينجا يك حكم كلى و جامع است زيرا بنى اسرائيل از جنبههاى مختلف موسى (ع) را ايذاء كردند، ايذاءهائى كه بىشباهت به آزار بعضى از مردم مدينه نسبت به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نبود مانند پخش شايعات و نقل اكاذيب و نسبت ناروايى كه به همسر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دادند كه شرح آن در تفسير سوره نور ذيل آيات 11 تا 20 گذشت.
از اين آيه مىتوان استفاده كرد كه هر گاه كسى در پيشگاه خدا وجيه و صاحب قدر و منزلت باشد خدا به دفاع از او در برابر افراد موذى كه نسبتهاى ناروا به او مىدهند مىپردازد.
(آيه 70)- سخن حق بگوييد تا اعمالتان اصلاح شود: اين آيه به دنبال بحثهايى كه در باره شايعه پراكنان و موذيان بدزبان گذشت دستورى صادر مىكند كه در حقيقت درمان اين درد بزرگ اجتماعى است، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! تقواى الهى پيشه كنيد، و سخن حق بگوييد ...» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً).
«قول سديد» سخنى است كه همچون يك سد محكم جلو امواج فساد و باطل را مىگيرد.
امیرحسین
08-23-2011, 12:58 PM
(آيه 71)- اين آيه نتيجه «قول سديد» و سخن حق را چنين بيان مىفرمايد:
«تا كارهاى شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد» (يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ).
در حقيقت تقوا پايه اصلاح زبان و سر چشمه گفتار حق است، و گفتار حق يكى از عوامل مؤثر اصلاح اعمال، و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان است، چرا كه «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ اعمال نيك گناهان را از بين مىبرند». (هود/ 114).
در پايان آيه مىافزايد: «و هر كس اطاعت خدا و رسولش كند به رستگارى (و پيروزى) عظيمى دست يافته است» (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً).
چه رستگارى و پيروزى از اين برتر و بالاتر كه اعمال انسان پاك گردد، و گناهانش بخشوده شود و در پيشگاه خدا رو سفيد گردد؟!
امیرحسین
08-23-2011, 12:58 PM
(آيه 72)- حمل امانت الهى بزرگترين افتخار بشر: اين آيه و آيه بعد كه آخرين آيات سوره احزاب است مسائل مهمى را كه در اين سوره در زمينه ايمان، عمل صالح، جهاد، ايثار، عفت، ادب، و اخلاق آمده است تكميل مىكند، و نشان مىدهد كه انسان چگونه داراى موقعيت بسيار ممتازى است كه مىتواند حامل رسالت عظيم الهى باشد.
نخست بزرگترين و مهمترين امتياز انسان را بر تمام جهان خلقت بيان فرموده، مىگويد: «ما امانت (تعهد، تكليف، و ولايت الهيه) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم» (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ).
«اما آنها (موجودات عظيم و بزرگ عالم خلقت) از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسيدند» (فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها).
بديهى است ابا كردن آنان از سر استكبار نبود بلكه ابا كردن آنها توأم با اشفاق يعنى ترس و هراس آميخته با توجه و خضوع بود.
«اما انسان (اين اعجوبه عالم آفرينش جلو آمد و) آن را بر دوش كشيد»! (وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ).
ولى افسوس كه «او بسيار ظالم و جاهل بود» چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد! (إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا).
امیرحسین
08-23-2011, 12:58 PM
«امانت الهى» همان قابليت تكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار، و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است.
اما منظور از «عرضه داشتن» اين امانت به آسمانها و زمين و كوهها همان مقايسه نمودن است يعنى هنگامى كه اين امانت، با استعداد آنها مقايسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شايستگى خويش را براى پذيرش اين امانت بزرگ اعلام كردند.
به اين ترتيب آسمانها و زمين و كوهها همه با زبان حال فرياد كشيدند كه حمل اين امانت از عهده ما خارج است.
ولى انسان آن چنان آفريده شده بود كه مىتوانست تعهد و مسؤوليت را بر دوش كشد، و ولايت الهيه را پذيرا گردد، و در جاده عبوديت و كمال به سوى معبود لايزال سير كند، و اين راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد.
البته اين پذيرش يك پذيرش قراردادى و تشريفاتى نبوده، بلكه پذيرشى است تكوينى بر حسب عالم استعداد.
اما توصيف انسان به «ظلوم» و «جهول» به خاطر فراموش كارى غالب انسانها و ظلم كردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است، همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسيله «قابيل» و خط قابليان شروع شد و هم اكنون نيز ادامه دارد.
(آيه 73)- اين آيه در حقيقت بيان علت عرضه اين امانت به انسان است، بيان اين واقعيت است كه افراد انسان بعد از حمل اين امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسيم شدند: منافقان، مشركان و مؤمنان، مىفرمايد: «هدف اين بوده كه خداوند، مردان منافق و زنان منافق، و مردان مشرك و زنان مشرك را عذاب كند و كيفر دهد، و نيز خداوند بر مردان با ايمان و زنان با ايمان رحمت فرستد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
«پايان سوره احزاب»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.