PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره سجده [32]



امیرحسین
08-22-2011, 06:55 AM
سوره سجده [32]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 30 آيه است‏.

نامهاى اين سوره:
نام اين سوره در بعضى از روايات و در لسان مشهور مفسران «سوره سجده» يا «الم سجده» است، و گاه براى مشخص ساختن آن از سوره حم سجده آن را به نام «سجده لقمان» مى‏خوانند، چرا كه بعد از سوره لقمان قرار گرفته است.

در بعضى از روايات نيز از آن به «الم تنزيل» ياد شده است.

محتواى سوره:
اين سوره به حكم آنكه از سوره‏هاى «مكّى» است خطوط اصلى سوره‏هاى مكى يعنى بحث از «مبدأ» و «معاد» و «بشارت» و «انذار» را قويا تعقيب مى‏كند و روى هم رفته در آن چند بخش جلب توجه مى‏كند.

1- قبل از هر چيز سخن از عظمت قرآن است.
2- سپس بحثى پيرامون نشانه‏هاى خداوند در آسمان و زمين دارد.
3- بحث ديگرى پيرامون آفرينش انسان از «خاك» و «آب نطفه» و «روح الهى» و اعطاى وسائل فراگيرى علم و دانش مى‏باشد.
4- بعد از آن از رستاخيز و حوادث قبل از آن يعنى مرگ سخن مى‏گويد.
5 و 6- بحثهاى مؤثر و تكان دهنده‏اى از بشارت و انذار دارد.

به اين ترتيب هدف اصلى سوره تقويت مبانى ايمان به مبدأ و معاد و ايجاد موج نيرومندى از حركت به سوى تقوا، و بازدارى از سركشى و طغيان است.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله چنين آمده است: «كسى كه سوره الم تنزيل و تبارك را بخواند مانند آن است كه شب قدر را احيا گرفته باشد».

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده: «هر كس سوره سجده را در هر شب جمعه بخواند خداوند نامه اعمال او را به دست راست او مى‏دهد، و گذشته او را مى‏بخشد، و از دوستان محمد صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت او خواهد بود».
بدون شك تلاوتى كه سر چشمه انديشه، و انديشه‏اى كه مبدأ تصميم‏گيرى و حركت بوده باشد، مى‏تواند آن چنان انسان را بسازد كه مشمول اين همه فضيلت و افتخار گردد.

امیرحسین
08-22-2011, 06:56 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- عظمت قرآن، و مبدأ و معاد: باز در اين سوره با حروف مقطعه «الف، لام، ميم» (الم). رو به رو مى‏شويم و اين پانزدهمين بار است كه در آغاز سوره‏هاى قرآنى اين گونه حروف را مى‏يابيم.

بحثى كه در باره اهميت قرآن بلافاصله بعد از اين حروف آمده است بار ديگر بيانگر اين حقيقت است كه «الم» اشاره به عظمت قرآن و قدرت نمايى عظيم پروردگار است كه چنين كتاب بزرگ و پر محتوا كه معجزه جاويدان محمد صلّى اللّه عليه و آله است از حروف ساده «الفبا» به وجود آورده است.

(آيه 2)- مى‏فرمايد: «اين كتابى است كه از سوى پروردگار جهانيان نازل شده و شك و ترديدى در آن نيست» (تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ).

اين آيه در واقع پاسخ به دو سؤال است، گويى نخست از محتواى اين كتاب آسمانى سؤال مى‏شود، در پاسخ مى‏گويد: محتواى آن حق است و جاى كمترين شك و ترديد نيست، سپس سؤال در باره ابداع كننده آن به ميان مى‏آيد، در پاسخ مى‏گويد: اين كتاب از سوى «رَبِّ الْعالَمِينَ» است.

(آيه 3)- سپس به تهمتى كه بارها مشركان و منافقان بى‏ايمان به اين كتاب بزرگ آسمانى بسته بودند اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آنها مى‏گويند: (محمّد) اينها را به دروغ به خداست بسته است» و از ناحيه پروردگار جهانيان نيست (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ).

در پاسخ ادعاى بى‏دليل آنها مى‏گويد: اين افترا نيست، «بلكه سخن حقى است از سوى پروردگارت» (بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).

و دليل حقانيت آن در خود آن آشكار و نمايان است.

سپس به هدف نزول آن پرداخته، مى‏گويد: «هدف اين بوده كه گروهى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذار كننده‏اى براى آنها نيامده است، شايد (پند گيرند و) هدايت شوند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).

منظور از «نذير» در اينجا پيامبر بزرگى است كه دعوت خود را آشكارا و توأم با معجزات و در محيطى وسيع و گسترده آشكار سازد، و مى‏دانيم چنين انذار كننده‏اى در جزيره عربستان و در ميان قبائل «مكّه» قيام نكرده بود.

امیرحسین
08-22-2011, 06:57 AM
(آيه 4)- بعد از بيان عظمت قرآن و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به يكى ديگر از مهمترين پايه‏هاى عقائد اسلامى يعنى توحيد و نفى شركت پرداخته چنين مى‏گويد: «خداوند كسى كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است در شش روز [شش دوران‏] آفريد» (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).

بعد از مسأله آفرينش به مسأله «حاكميت خداوند» بر عالم هستى پرداخته، مى‏گويد: «سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت» و بر كل عالم هستى حكومت كرد (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

قرار گرفتن خداوند بر عرش به اين معنى است كه او هم خالق جهان هستى است، و هم حاكم بر كل عالم.

و در پايان آيه با اشاره به مسأله توحيد «ولايت» و «شفاعت» مراحل توحيد را كامل كرده، مى‏فرمايد: «جز او ولى و شفيعى براى شما نيست» (ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ).

با اين دليل روشن چرا بيراهه مى‏رويد و دست به دامن بتها مى‏زنيد؟ «آيا متذكر نمى‏شويد»؟! (أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ).

در حقيقت مراحل سه گانه توحيد كه در آيه فوق منعكس است هر كدام دليلى بر ديگرى محسوب مى‏شود، توحيد خالقيت دليل بر توحيد حاكميت است و توحيد حاكميت دليل بر توحيد ولى و شفيع و معبود.

(آيه 5)- در اين آيه نخست به توحيد پروردگار و سپس به مسأله «معاد» اشاره مى‏كند، و به اين ترتيب سه شاخه توحيد كه در آيات گذشته بيان شده (توحيد خالقيت و حاكميت و عبوديت) در اينجا با ذكر توحيد ربوبيت- يعنى تدبير جهان هستى تنها به وسيله خداوند- تكميل مى‏گردد.

مى‏فرمايد: «خداوند امور اين جهان را از مقام قرب خود به سوى زمين تدبير مى‏كند» (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ).

و مى‏افزايد: «سپس تدبير امور در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى‏شماريد به سوى او باز مى‏گردد» (ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).

منظور از اين روز، روز قيامت است يعنى خداوند اين جهان را با تدبير خاصى نظم بخشيده، ولى در پايان جهان اين تدبير را بر مى‏چيند و به دنبال آن طرحى نوين و جهانى وسيعتر ابداع مى‏گردد، يعنى پس از پايان اين دنيا جهان ديگر آغاز مى‏شود.

امیرحسین
08-22-2011, 06:58 AM
(آيه 6)- مراحل شگفت‏انگيز آفرينش انسان: اين آيه تأكيدى است بر بحثهاى توحيدى كه در آيات قبل گذشت و در چهار مرحله خلاصه مى‏شد (توحيد خالقيت، حاكميت ولايت و ربوبيت) مى‏فرمايد: كسى كه با اين صفات گفته شد «او خداوندى است كه از پنهان و آشكار با خبر است و شكست‏ناپذير و مهربان است» (ذلِكَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ).

(آيه 7)- اين آيه اشاره‏اى به نظام احسن آفرينش بطور عموم، و سرآغازى براى بيان خلقت انسان و مراحل تكامل او بطور خصوص است، مى‏فرمايد: «او همان كسى است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد» (الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ).

و به هر چيز آنچه نياز داشت داد و بناى كاخ عظيم خلقت را بر «نظام احسن» يعنى بر چنان نظمى استوار كرد كه از آن كاملتر تصور نمى‏شد.


دهنده‏اى كه به گل نكهت و به گل جان داد-----به هر كه آنچه سزا ديد حكمتش آن داد!

قرآن سپس با ذكر اين مقدمه «آفاقى» وارد بحث «انفسى» مى‏شود و همان گونه كه در بحث آيات آفاقى از چند شاخه توحيد سخن گفت در اينجا نيز از چند موهبت بزرگ در مورد انسانها سخن مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد: خداوند «آغاز آفرينش انسان را از گل قرار داد» (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ). تا هم عظمت و قدرت خود را نشان دهد و هم به اين انسان هشدار دهد كه تو از كجا آمده‏اى و به كجا خواهى رفت.

پيداست اين آيه سخن از آفرينش «آدم» مى‏گويد، نه همه انسانها، چرا كه ادامه نسل او در آيه بعد مطرح است، و ظاهر اين آيه دليل روشنى است بر خلقت مستقل انسان كه بدون واسطه از گل صورت گرفته است.

(آيه 8)- اين آيه به آفرينش نسل انسان و چگونگى تولد فرزندان آدم در مراحل بعد اشاره كرده، مى‏گويد: «سپس نسل او را از عصاره‏اى از آب ناچيز و بى‏قدر آفريد» (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ).

امیرحسین
08-22-2011, 06:58 AM
(آيه 9)- اين آيه اشاره‏اى است به مراحل پيچيده تكامل انسان در عالم رحم، و همچنين مراحلى كه آدم به هنگام آفرينش از خاك طى نمود، مى‏فرمايد:
«سپس (اندام) او را موزون ساخته» (ثُمَّ سَوَّاهُ).

«و از روح خويش در وى دميد»! (وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ).

«و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).

«اما كمتر شكر (نعمتهاى) او را به جا مى‏آوريد» (قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ).

در آغاز كه نطفه منعقد مى‏شود تنها داراى يك نوع «حيات نباتى» است، يعنى فقط تغذيه و رشد و نمو دارد، ولى از حس و حركت كه نشانه «حيات حيوانى» است و همچنين قوه ادراكات كه نشانه «حيات انسانى» است در آن خبرى نيست.

اما تكامل نطفه در رحم به مرحله‏اى مى‏رسد كه شروع به حركت مى‏كند و تدريجا قواى ديگر انسانى در آن زنده مى‏شود، و اين همان مرحله‏اى است كه قرآن از آن تعبير به نفخ روح مى‏كند.

اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشريفى» است، يعنى يك روح گرانقدر و پر شرافت كه سزاوار است روح خدا ناميده شود در انسان دميده شد.

(آيه 10)- ندامت و تقاضاى بازگشت! قرآن در اينجا بحث گويائى را در باره «معاد» آغاز مى‏كند، سپس حال «مجرمان» را در جهان ديگر بازگو مى‏كند، و مجموعا تكميلى است براى بحثهاى گذشته كه پيرامون «مبدأ» سخن مى‏گفت، زيرا مى‏دانيم بحث از «مبدأ» و «معاد» در قرآن مجيد غالبا توأم با يكديگر است.

نخست مى‏گويد: «آنها گفتند: آيا هنگامى كه ما (مرديم و خاك شديم و) در زمين گم شديم، آفرينش تازه‏اى خواهيم يافت»؟! (وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ).

تعبير به «گم شدن در زمين» اشاره به اين است كه انسان پس از مردن خاك مى‏شود، همانند ساير خاكها، و هر ذره‏اى از آن بر اثر عوامل طبيعى و غير طبيعى به گوشه‏اى پرتاب مى‏شود، و ديگر چيزى از او باقى به نظر نمى‏رسد تا آن را در قيامت دوباره بازگردانند.

ولى آنها در حقيقت منكر قدرت خداوند بر اين كار نيستند «بلكه آنان لقاى پروردگارشان را انكار مى‏كنند» و مى‏خواهند با انكار معاد، آزادانه به هوسرانى خويش ادامه دهند (بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ).

در واقع اين آيه شباهت زيادى با آيات نخستين سوره قيامت دارد آنجا كه مى‏گويد: «آيا انسان گمان مى‏كند ما استخوانهاى پراكنده او را جمع نخواهيم كرد! ما حتى قادريم (خطوط) سر انگشتان او را به نظام نخستين بازگردانيم! ولى هدف انسان اين است كه ايامى را كه در اين دنيا در پيش دارد (با انكار قيامت) به گناه و فجور بگذراند لذا سؤال مى‏كند روز قيامت كى خواهد بود»؟ (قيامت/ 3- 6) بنا بر اين آنها از نظر استدلال لنگ نيستند، بلكه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افكنده، و نيات سوئشان مانع قبول مسأله معاد است.

امیرحسین
08-22-2011, 06:59 AM
(آيه 11)- اين آيه پاسخ آنها را از طريق ديگرى بيان مى‏كند، مى‏گويد: تصور نكنيد شخصيت شما به همين بدن جسمانى شماست، بلكه اساس شخصيتتان را روح شما تشكيل مى‏دهد، و او محفوظ است «بگو: فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده (روح) شما را مى‏گيرد، سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى‏شويد» (قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ).

در يك جمع بندى مى‏توان چنين گفت كه دو آيه فوق به منكران معاد چنين پاسخ مى‏دهد كه: اگر مشكل شما پراكندگى اجزاى جسمانى است كه خودتان قدرت خدا را قبول داريد و منكر آن نيستيد، و اگر مشكل اضمحلال و نابودى شخصيت انسان بر اثر اين پراكندگى است آن نيز درست نيست چرا كه پايه شخصيت انسان بر روح قرار گرفته.

(آيه 12)- سپس وضع همين مجرمان كافر و منكران معاد را كه در قيامت با مشاهده صحنه‏هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم و پشيمان مى‏شوند چنين مجسّم كرده، مى‏گويد: «و اگر ببينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده مى‏گويند: پروردگارا! آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم (ما پشيمانيم) ما را بازگردان تا كار شايسته‏اى انجام دهيم، ما به (قيامت) يقين داريم» در تعجب فرو خواهى رفت (وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ).

به راستى تعجب مى‏كنى كه آيا اين افراد سر به زير و نادم همان مغروران سركش و چموش هستند كه در دنيا در برابر هيچ حقيقتى سر فرود نمى‏آوردند.

منظور از «مجرمان» در اينجا، كافران و بخصوص منكران قيامتند.

(آيه 13)- و از آنجا كه اين همه اصرار و تأكيد براى پذيرش ايمان، ممكن است اين توهّم را ايجاد كند كه خداوند توانائى ندارد نور ايمان را در قلب آنها پرتو افكن كند، در اين آيه مى‏افزايد: «و اگر مى‏خواستيم به هر انسانى هدايت لازمش را (از روى اجبار بدهيم) مى‏داديم» (وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها).

مسلما ما چنين قدرتى داريم، ولى ايمانى كه از طريق اجبار و الزام ما تحقق يابد ارزش چندانى ندارد، اراده ما بر اين تعلق گرفته كه نوع انسان «مختار» باشد.

لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «ولى (من آنها را آزاد گذارده‏ام و) سخن و وعده‏ام حق است كه دوزخ را (از افراد بى‏ايمان و گنهكار) از جن و انس همگى پر كنم»! (وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).

آرى! آنها با سوء اختيار خود اين راه را طى كرده‏اند و مستحق مجازاتند، و ما هم اراده قاطع داريم بر اين كه دوزخ را از آنان پر كنيم.

امیرحسین
08-22-2011, 07:00 AM
(آيه 14)- لذا در اين آيه مى‏گويد: ما به اين دوزخيان خواهيم گفت: «بچشيد (عذاب جهنم را) به خاطر اين كه ديدار امروزتان را فراموش كرديد، ما نيز شما را فراموش كرديم»! (فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا إِنَّا نَسِيناكُمْ).

«و بچشيد عذاب جاودان را به خاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد» (وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

بار ديگر از اين آيه استفاده مى‏شود كه فراموش كردن دادگاه عدل قيامت سر چشمه اصلى بد بختيهاى آدمى است، و در اين صورت است كه خود را در برابر قانون شكنيها و مظالم آزاد مى‏بيند، و نيز از اين آيه به خوبى روشن مى‏شود كه مجازات ابدى در برابر اعمالى است كه انسان انجام مى‏دهد و نه چيز ديگر.

(آيه 15)- پاداشهاى عظيمى كه هيچ كس از آن آگاه نيست! مى‏دانيم روش قرآن اين است كه بسيارى از حقايق را در مقايسه با يكديگر بيان مى‏كند، تا كاملا مفهوم و دلنشين گردد.

در اينجا نيز بعد از شرحى كه در باره مجرمان و كافران در آيات پيشين بيان شد به صفات بر جسته مؤمنان راستين مى‏پردازد، و اصول عقيدتى و برنامه‏هاى عملى آنها را بطور فشرده ضمن دو آيه با ذكر هشت صفت، بيان مى‏دارد.

نخست مى‏فرمايد: «تنها كسانى به آيات ما ايمان مى‏آورند كه هر وقت اين آيات به آنان يادآورى شود به سجده مى‏افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را به جا مى‏آورند و تكبر نمى‏كنند» (إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ) «1».

در اين آيه چهار قسمت از صفات آنها بيان شده:
1- به محض شنيدن آيات الهى به سجده مى‏افتند.

همين ويژگى در بعضى ديگر از آيات قرآن به عنوان يكى از برجسته‏ترين صفات انبيا ذكر شده است، چنانكه خداوند در باره گروهى از پيامبران بزرگ مى‏گويد: «هنگامى كه آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى‏شد به خاك مى‏افتادند و سجده مى‏كردند و گريه شوق سر مى‏دادند» (مريم/ 58)

2 و 3- نشانه دوم و سوم آنها «تسبيح» و «حمد» پروردگار است، از يك سو خدا را از نقائص پاك و منزه مى‏شمرند، و از سوى ديگر او را به خاطر صفات كمال و جمالش، حمد و ستايش مى‏نمايند.

4- وصف ديگر آنها تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار است.
__________________________________________________
(1) اين آيه سجده واجب دارد.

امیرحسین
08-22-2011, 07:01 AM
(آيه 16)- سپس به وصف پنجم آنها اشاره كرده، مى‏گويد: «پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى‏شود» «1» و به پا مى‏خيزند و رو به درگاه خدا مى‏آورند (تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ).

آرى! آنها به هنگامى كه چشم غافلان در خواب است و آرامش و خاموشى همه جا را فراگرفته و خطر آلودگى عبادت و ريا كمتر وجود دارد و بهترين شرايط حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى‏آورند و آنچه در دل دارند با او در ميان مى‏گذارند.

و در وصف ششم و هفتم مى‏افزايد: «آنها پروردگار خود را با بيم و اميد مى‏خوانند» (يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

نه از غضب و عذاب او ايمن مى‏شوند، و نه از رحمتش مأيوس مى‏گردند، چرا كه غلبه خوف بر اميد، انسان را به يأس و سستى مى‏كشاند. و غلبه رجا و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى‏دارد، و اين هر دو دشمن حركت تكاملى انسان در سير او به سوى خداست.

آخرين و هشتمين ويژگى آنها اين است كه: «و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).

نه تنها از اموال خويش به نيازمندان مى‏بخشند كه از علم و دانش، نيرو و قدرت، رأى صائب و تجربه و اندوخته‏هاى فكرى خود، از نيازمندان مضايقه ندارند.

__________________________________________________
(1) اين تعبير كنايه از بر خاستن از خواب و پرداختن به نماز شب و عبادت پروردگار در دل شب است.

امیرحسین
08-22-2011, 07:02 AM
(آيه 17)- در اين آيه به پاداش عظيم و مهم مؤمنان راستين كه داراى نشانه‏هاى مذكور در دو آيه قبل هستند پرداخته، با تعبير جالبى كه حكايت از اهميت فوق العاده پاداش آنان مى‏كند، مى‏فرمايد: «هيچ كس نمى‏داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده»! (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ).

«اين پاداش كارهايى است كه انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

در حديثى مى‏خوانيم كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏گويد: «خدا مى‏فرمايد: من براى بندگان صالحم نعمتهائى فراهم كرده‏ام كه هيچ چشمى نديده، و هيچ گوشى نشنيده، و بر فكر كسى نگذشته است»!

(آيه 18)- اين آيه مقايسه‏اى را كه در آيات گذشته بود بطور صريحتر روشن مى‏سازد مى‏گويد: «آيا كسى كه با ايمان باشد همانند كسى است كه فاسق است؟! نه هرگز اين دو برابر نيستند» (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ).

در اين آيه، «فاسق» در مقابل «مؤمن» قرار گرفته، و اين دليل بر آن است كه فسق، مفهوم گسترده‏اى دارد كه هم كفر را شامل مى‏شود، و هم گناهان ديگر را.

(آيه 19)- اين آيه، اين عدم مساوات را به صورت گسترده‏ترى بيان كرده، مى‏فرمايد: «اما آنها كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود» (أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏).

سپس مى‏افزايد «اين (جنات مأوى) وسيله پذيرايى (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام مى‏دادند» (نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

امیرحسین
08-22-2011, 07:02 AM
(آيه 20)- و در اين آيه به نقطه مقابل آنها پرداخته، مى‏گويد: «اما كسانى كه فاسق شدند (و از اطاعت خدا سر باز زدند) جايگاه هميشگى آنها آتش (دوزخ) است» (وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ).

آنها براى هميشه در اين جايگاه وحشتناك زندانى و محبوسند به گونه‏اى كه:
«هر زمان بخواهند از آن خارج شوند به آن بازگردانده مى‏شوند» (كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها).

«و به آنان گفته مى‏شود: بچشيد عذاب آتشى را كه پيوسته انكار مى‏كرديد» (وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ).

بار ديگر در اينجا مى‏بينيم كه عذاب الهى در برابر «كفر و تكذيب» قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر «عمل».

اشاره به اينكه «ايمان» به تنهائى كافى نيست، بلكه بايد انگيزه بر عمل باشد ولى «كفر» به تنهائى براى عذاب كافى است هر چند عملى همراه آن نباشد.

(آيه 21)- مجازاتهاى تربيتى: به دنبال بحثى كه پيرامون گنهكاران و مجازات دردناك آنها در آيات قبل گذشت، در اينجا به يكى از الطاف خفىّ الهى در مورد آنان كه همان مجازاتهاى خفيف دنيوى و بيدار كننده است اشاره مى‏كند، تا معلوم شود خدا هرگز نمى‏خواهد بنده‏اى گرفتار عذاب جاويدان شود، به همين دليل از تمام وسائل بيدار كننده براى نجات آنها استفاده مى‏كند.

مى‏فرمايد: «به آنان از عذاب نزديك (عذاب اين دنيا) پيش از عذاب بزرگ (آخرت) مى‏چشانيم، شايد باز گردند» (وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).

مسلما «عذاب ادنى» معنى گسترده‏اى دارد كه احتمالاتى را در بر مى‏گيرد.

از جمله اين كه منظور مصائب و درد و رنجهاست.

يا قحطى و خشكسالى شديد هفت ساله‏اى كه مشركان در مكّه به آن گرفتار شدند، تا آنجا كه مجبور گشتند از لاشه مردارها تغذيه كنند! يا ضربه شديدى است كه بر پيكر آنها در جنگ «بدر» وارد شد.

و اما «عذاب اكبر» به معنى عذاب روز قيامت است كه از هر مجازاتى بزرگتر و دردناكتر است.

امیرحسین
08-22-2011, 07:03 AM
(آيه 22)- و از آنجا كه هر گاه هيچ يك از وسائل بيدار كننده، حتى مجازات الهى سود ندهد راهى جز انتقام پروردگار از اين گروه كه ظالمترين افرادند وجود ندارد. در اين آيه مى‏فرمايد: «چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه آيات پروردگارش به او ياد آورى شده و او از آن روى گردانده است» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها).

«مسلما ما از اين مجرمان بى‏ايمان انتقام خواهيم گرفت» (إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ).

اينها در حقيقت كسانى هستند كه نه مواهب و نعمتهاى الهى در آنها مؤثر افتاده، و نه عذاب و بلاى هشدار دهنده او، بنا بر اين ظالمتر از اينها كسى نيست، و اگر از آنها انتقام گرفته نشود از چه كسى انتقام گرفته شود؟!

(آيه 23)- در اينجا اشاره كوتاه و زود گذرى به داستان «موسى» و «بنى اسرائيل» مى‏كند تا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان نخستين را تسلّى و دلدارى دهد.

نخست مى‏گويد: «ما به موسى، كتاب آسمانى داديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ).

«و شك نداشته باش كه او، آيات الهى را دريافت داشت» (فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ).

«و ما آن (كتاب آسمانى موسى، تورات) را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ).

(آيه 24)- در اين آيه به افتخاراتى كه نصيب بنى اسرائيل در سايه استقامت و ايمان شد اشاره مى‏كند، تا درسى براى ديگران باشد، مى‏فرمايد: «و از آنها امامان و پيشوايانى قرار داديم، كه به فرمان ما امر هدايت خلق خدا را بر عهده گرفتند زيرا آنها شكيبائى كردند و به آيات ما يقين داشتند» (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ).

در اينجا رمز پيروزى و شرط پيشوايى و امامت را دو چيز شمرده: يكى ايمان و يقين به آيات الهى، ديگر صبر و استقامت و شكيبائى.

امیرحسین
08-22-2011, 07:04 AM
(آيه 25)- و از آنجا كه بنى اسرائيل- همچون ساير امم- بعد از اين پيشوايان راستين باز دست به اختلاف زدند راههاى مختلفى را پيمودند و منشأ تفرقه در ميان مردم شدند، در اين آيه با لحن تهديدآميزى مى‏گويد: «پروردگار تو ميان آنها در روز قيامت در مورد اختلافاتى كه داشتند داورى مى‏كند»، و هر كس را به سزاى اعمالش مى‏رساند (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).

آرى! سر چشمه اختلاف هميشه آميختن «حق» با «هوى و هوسها» است، و از آنجا كه قيامت روزى است كه هوى و هوسها در آن بى‏رنگ و محو مى‏شود.

اينجاست كه خداوند با فرمان خود به اختلافات پايان مى‏دهد، و اين يكى ديگر از فلسفه‏هاى معاد است.

(آيه 26)- آيات گذشته با تهديد مجرمان بى‏ايمان آميخته بود، و اين آيه توضيح و تكميلى بر اين تهديد است، مى‏فرمايد: «آيا همين براى هدايت آنها كافى نيست كه افراد زيادى از مردمى كه در قرون پيش از آنها زندگى داشتند هلاك كرديم و آنها را به كيفر اعمالشان رسانديم»؟ (أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ).

«اينها در مساكن ويران شده آنان راه مى‏روند» و آثار آن اقوام نفرين شده را با چشم خود مى‏بينند (يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ).

لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «در اين نشانه‏هائى است (از قدرت خداوند و مجازات دردناك مجرمان) آيا نمى‏شنوند»؟ (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ).

(آيه 27)- در اين آيه به يكى از مهمترين نعمتهاى الهى كه مايه آبادى همه سرزمينها و وسيله حيات همه موجودات زنده است اشاره مى‏كند تا روشن شود همان گونه كه خداوند قدرت بر ويران ساختن سر زمين تبهكاران دارد، قدرت بر آباد كردن زمينهاى ويران و مرده، و اعطاى همه گونه موهبت را به بندگانش دارد.

مى‏فرمايد: «آيا نديدند كه ما آب را به سوى زمينهاى خشك مى‏رانيم، و به وسيله آن زراعتهايى مى‏رويانيم كه هم چارپايانشان از آن مى‏خورند، و هم خودشان تغذيه مى‏كنند؟ آيا نمى‏بينند»؟ (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ).

(آيه 28)- و از آنجا كه آيات گذشته مجرمان را تهديد به انتقام، و مؤمنان را بشارت به امامت و پيشوايى و پيروزى مى‏داد، در اينجا كفار از روى غرور و نخوت اين سؤال را مطرح مى‏كنند كه اين وعده‏ها و وعيدها كى عملى خواهد شد؟

چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «آنان مى‏گويند: اگر راست مى‏گوييد اين پيروزى شما كى خواهد بود»؟! (وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

امیرحسین
08-22-2011, 07:05 AM
(آيه 29)- قرآن بلافاصله به آنها پاسخ مى‏گويد و به پيامبر دستور مى‏دهد:
«بگو: روز پيروزى (فرا مى‏رسد، اما در آن روز) ايمان آوردن سودى به حال كافران نخواهد داشت، و به آنها هيچ مهلت داده نمى‏شود»! (قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).

يعنى اگر منظورتان اين است كه صدق وعده‏هاى الهى را كه از زبان پيامبر شنيده‏ايد ببينيد و ايمان بياوريد، آن روز ديگر دير شده است، و ايمان براى شما هيچ فايده‏اى ندارد.

(آيه 30)- سر انجام در آخرين آيه با يك تهديد گويا و پر معنى سخن را پايان داده، مى‏گويد: اى پيامبر! «اكنون كه چنين است از آنها روى بگردان و منتظر باش، آنها نيز منتظرند» (فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ).

حالا كه نه بشارت در آنها اثر مى‏كند و نه انذار، نه اهل منطقند تا با مشاهده آثار الهى در پهنه آفرينش، او را بشناسند و غير او را پرستش نكنند و نه وجدانى بيدار دارند كه از درون جان به نغمه توحيد گوش فرا دهند، از آنها روى بگردان. تو منتظر رحمت خدا باش و آنها منتظر عذاب او، كه آنها فقط لايق عذابند!

«پايان سوره سجده»