PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره لقمان [31]



امیرحسین
08-21-2011, 03:24 PM
سوره لقمان [31]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 34 آيه است‏.

محتواى سوره:
بطور كلى محتواى اين سوره در پنج بخش خلاصه مى‏شود:

بخش اول بعد از ذكر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدايت و رحمت بودن آن براى مؤمنانى كه واجد صفات ويژه هستند مى‏كند.

بخش دوم از نشانه‏هاى خدا در آفرينش آسمان و برپا داشتن آن بدون هيچ‏گونه ستون، و آفرينش كوهها در زمين، و جنبندگان مختلف، و نزول باران و پرورش گياهان سخن مى‏گويد.

بخش سوم قسمتى از سخنان حكمت‏آميز لقمان آن مرد الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مى‏كند.

در بخش چهارم بار ديگر به دلائل توحيد باز مى‏گردد، و سخن از تسخير آسمان و زمين و نعمتهاى وافر پروردگار و نكوهش از منطق بت پرستانى كه تنها بر اساس تقليد از نياكان در اين وادى گمراهى افتادند، سخن مى‏گويد.

و نيز از علم گسترده و بى‏پايان خدا با ذكر مثال روشنى پرده بر مى‏دارد.

بخش پنجم اشاره كوتاه و تكان دهنده‏اى به مسأله معاد و زندگى پس از مرگ دارد، به انسان هشدار مى‏دهد كه مغرور به زندگى اين دنيا نشود.

اين مطلب را با ذكر گوشه‏اى از علم غيب پروردگار كه از همه چيز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنينى كه در شكم مادر است آگاه است تكميل كرده و سوره را پايان مى‏دهد.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه سوره لقمان را بخواند لقمان در قيامت رفيق و دوست اوست، و به عدد كسانى كه كار نيك يا بد انجام داده‏اند (به حكم امر به معروف و نهى از منكر در برابر آنها) ده حسنه به او داده مى‏شود».

و در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه سوره لقمان را در شب بخواند، خداوند سى فرشته را مأمور حفظ او تا به صبح در برابر شيطان و لشكر شيطان مى‏كند، و اگر در روز بخواند اين سى فرشته او را تا به غروب از ابليس و لشكرش محافظت مى‏نمايند».

اين همه فضيلت و ثواب و افتخار براى خواندن يك سوره قرآن به خاطر آن است كه تلاوت مقدمه‏اى است براى انديشه و فكر و آن نيز مقدمه‏اى است براى عمل و تنها با لقلقه لسان نبايد اين همه فضيلت را انتظار داشت.

امیرحسین
08-21-2011, 03:25 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- اين سوره، با ذكر عظمت و اهميت قرآن آغاز مى‏شود، و بيان حروف مقطعه در ابتداى آن نيز اشاره لطيفى به همين حقيقت است، كه اين آيات كه از حروف ساده الفبا تركيب يافته، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد كه سر نوشت انسانها را بكلى دگرگون مى‏سازد «الف، لام، ميم» (الم).

(آيه 2)- لذا بعد از ذكر «حروف مقطعه» مى‏گويد: «اين آيات كتاب حكيم است» كتابى پر محتوا و استوار (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ).

توصيف «الْكِتابِ» به «الْحَكِيمُ» يا بخاطر استحكام محتواى آن است، چرا كه هرگز باطل به آن راه نمى‏يابد، و هر گونه خرافه را از خود دور مى‏سازد.

و يا به معنى آن است كه اين قرآن همچون دانشمند حكيمى است كه در عين خاموشى با هزار زبان سخن مى‏گويد، تعليم مى‏دهد، اندرز مى‏گويد، تشويق مى‏كند، انذار مى‏نمايد، داستانهاى عبرت‏انگيز بيان مى‏كند، و خلاصه به تمام معنى داراى حكمت است، و اين سر آغاز، تناسب مستقيمى دارد با سخنان «لقمان حكيم» كه در اين سوره از آن بحث به ميان آمده.

(آيه 3)- اين آيه هدف نهائى نزول قرآن را با اين عبارت بازگو مى‏كند: اين كتاب حكيم «مايه هدايت و رحمت براى نيكو كاران است» (هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ).

«هدايت» در حقيقت مقدمه‏اى است براى «رحمت پروردگار»، چرا كه انسان نخست در پرتو نور قرآن حقيقت را پيدا مى‏كند و به آن معتقد مى‏شود، و در عمل خود آن را به كار مى‏بندد، و به دنبال آن مشمول رحمت واسعه و نعمتهاى بى‏پايان پروردگار مى‏گردد.

(آيه 4)- اين آيه محسنين را با سه وصف، توصيف كرده، مى‏گويد: همانان كه نماز را بر پا مى‏دارند، و زكات را مى‏پردازند و آنها به آخرت يقين دارند» (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ).

پيوند آنها با خالق از طريق نماز، و با خلق خدا از طريق زكات، قطعى است و يقين آنها به دادگاه قيامت انگيزه نيرومندى است براى پرهيز از گناه و براى انجام وظايف.

(آيه 5)- و اين آيه عاقبت و سر انجام كار «محسنين» را چنين بيان مى‏كند:
«آنها بر طريق هدايت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران» (أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:26 PM
(آيه 6-)
شأن نزول:

اين آيه در باره «نضر بن حارث» نازل شده است.
او مرد تاجرى بود و به ايران سفر مى‏كرد، و در ضمن، داستانهاى ايرانيان را براى قريش بازگو مى‏نمود، و مى‏گفت: اگر محمّد براى شما سر گذشت عاد و ثمود را نقل مى‏كند، من داستانهاى رستم و اسفنديار، و اخبار كسرى و سلاطين عجم را باز مى‏گويم! آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترك مى‏گفتند.

بعضى ديگر گفته‏اند كه اين قسمت از آيات در باره مردى نازل شده كه كنيز خواننده‏اى را خريدارى كرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مى‏كرد و او را از ياد خدا غافل مى‏ساخت.

تفسير:
غنا يكى از دامهاى بزرگ شياطين! در اينجا سخن از گروهى است كه درست در مقابل گروه «محسنين» و «مؤمنين» قرار دارند كه در آيات گذشته مطرح بودند.

سخن از جمعيتى است كه سرمايه‏هاى خود را براى بيهودگى و گمراه ساختن مردم به كار مى‏گيرد، و بدبختى دنيا و آخرت را براى خود مى‏خرد! نخست مى‏فرمايد: «و بعضى از مردم، سخنان باطل و بيهوده را خريدارى مى‏كنند تا (خلق خدا را) از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ).

«و آيات خدا را به استهزاء و سخريه گيرند» (وَ يَتَّخِذَها هُزُواً).

و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «عذاب خوار كننده از آن اين گروه است» (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:27 PM
«لهو الحديث» مفهوم وسيع و گسترده‏اى دارد كه هر گونه سخنان يا آهنگهاى سر گرم كننده و غفلت‏زا كه انسان را به بيهودگى يا گمراهى مى‏كشاند در بر مى‏گيرد، خواه از قبيل «غنا» و الحان و آهنگهاى شهوت‏انگيز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى كه نه از طريق آهنگ، بلكه از طريق محتوا انسان را به بيهودگى و فساد، سوق مى‏دهد.

تحريم غنا:
بدون شك غنا بطور اجمال از نظر مشهور علما حرام است و شهرتى در حدّ اجماع و اتفاق دارد.

از مجموع كلمات فقهاى اسلام استفاده مى‏شود كه: «غنا» آهنگهايى است كه متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مى‏باشد، و قواى شهوانى را در انسان تحريك مى‏نمايد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه يك «آهنگ» هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به اين ترتيب كه اشعار عشقى و فسادانگيز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غناست به اين ترتيب كه اشعار پر محتوا يا آيات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگى بخوانند كه مناسب مجالس عيّاشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مى‏باشد.

نكته ديگر اينكه آنچه در بالا گفتيم مربوط به خوانندگى است، و اما استفاده از آلات موسيقى و حرمت آن بحث ديگرى دارد كه از موضوع اين سخن خارج است.

امیرحسین
08-21-2011, 03:27 PM
(آيه 7)- اين آيه به عكس العمل اين گروه در برابر آيات الهى اشاره كرده، و در واقع آن را با عكس العملشان در برابر لهو الحديث مقايسه مى‏كند و مى‏گويد:

«و هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى‏شود مستكبرانه روى بر مى‏گرداند، گويى آن را نشنيده، گويى اصلا گوشهايش سنگين است» و هيچ سخنى را نمى‏شنود (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً).

و در پايان، كيفر دردناك چنين كسى را اين گونه بازگو مى‏كند: «او را به عذابى دردناك بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).

(آيه 8)- در اين آيه به شرح حال مؤمنان راستين باز مى‏گردد كه در آغاز اين مقايسه از آنان شروع شد، در پايان نيز به آنان ختم مى‏گردد، مى‏فرمايد: «كسانى كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ).

(آيه 9)- مهمتر اينكه اين باغهاى پر نعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است «هميشه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها).

«اين وعده حتمى الهى است» و عده‏اى تخلف‏ناپذير (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).

و خداوند نه وعده دروغين مى‏دهد، و نه از وفاى به وعده‏هاى خود عاجز است، چرا كه «اوست عزيز و حكيم» شكست‏ناپذير و دانا (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:27 PM
(آيه 10)- اين آفرينش خداست، ديگران چه آفريده‏اند؟ اين آيه از دلائل توحيد كه يكى ديگر از اساسى‏ترين اصول اعتقادى است سخن مى‏گويد.

نخست به پنج قسمت از آفرينش پروردگار كه پيوند ناگسستنى با هم دارند اشاره مى‏كند، اين موارد عبارتند از: آفرينش آسمان، و معلق بودن كرات در فضا و نيز آفرينش كوهها براى حفظ ثبات زمين، و سپس آفرينش جنبندگان، و بعد از آن آب و گياهان كه وسيله تغذيه آنهاست.

مى‏فرمايد: «خداوند آسمانها را بدون ستونى كه قابل رؤيت باشد آفريد» (خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).

اين تعبير اشاره لطيفى است به قانون جاذبه و دافعه كه همچون ستونى بسيار نيرومند اما نامرئى كرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته بنا بر اين، جمله فوق يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه شرح بيشتر آن را در ذيل آيه 2 سوره رعد (در جلد دوم) آورديم.

سپس در باره فلسفه آفرينش كوهها مى‏گويد: «خداوند در زمين كوههايى افكند تا شما را مضطرب و متزلزل نكند» (وَ أَلْقى‏ فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ).

حال كه نعمت آرامش آسمان به وسيله ستون نامرئيش، و آرامش زمين به وسيله كوهها تأمين شد نوبت به آفرينش انواع موجودات زنده و آرامش آنها مى‏رسد كه در محيطى آرام بتوانند قدم به عرصه حيات بگذارند، مى‏گويد: «و در روى زمين از هر جنبنده‏اى منتشر ساخت» (وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ).

اما پيداست كه اين جنبندگان نياز به آب و غذا دارند، لذا در جمله‏هاى بعد به اين دو موضوع اشاره كرده، مى‏گويد: «و از آسمان آبى فرستاديم و به وسيله آن (در روى زمين) انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پرارزش رويانديم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ).

سفره‏اى است گسترده با غذاهاى متنوع در سر تا سر روى زمين كه هر يك از آنها از نظر آفرينش، دليلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.

اين آيه بار ديگر به «زوجيت در جهان گياهان» اشاره مى‏كند كه آن نيز از معجزات علمى قرآن است، چرا كه در آن زمان، زوجيت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گياهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت.

امیرحسین
08-21-2011, 03:28 PM
(آيه 11)- بعد از ذكر عظمت خداوند در جهان آفرينش، و چهره‏هاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشركان كرده و آنها را مورد باز خواست قرار مى‏دهد، مى‏گويد: «اين آفرينش خداست، اما به من نشان دهيد معبودان غير او چه چيز را آفريده‏اند»؟! (هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ).

مسلما آنها نمى‏توانستند ادعا كنند هيچ يك از مخلوقات اين جهان مخلوق بتها هستند، بنا بر اين آنها به توحيد خالقيت معترف بودند، با اين حال چگونه مى‏توانستند شرك در عبادت را توجيه كنند، چرا كه توحيد خالقيت دليل بر توحيد ربوبيت و يگانگى مدبر عالم، و آن هم دليل بر توحيد عبوديت است.

لذا در پايان آيه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده، مى‏گويد: «ولى ظالمان در گمراهى آشكارند» (بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

مى‏دانيم «ظلم» معنى گسترده‏اى دارد كه شامل قرار دادن هر چيز در غير محل خودش مى‏شود، و از آنجا كه مشركان عبادت و گاه تدبير جهان را در اختيار بتها مى‏گذاشتند مرتكب بزرگترين ظلم و ضلالت بودند.

امیرحسین
08-21-2011, 03:28 PM
(آيه 12)- به تناسب بحثهاى گذشته پيرامون توحيد و شرك و اهميت و عظمت قرآن و حكمتى كه در اين كتاب آسمانى به كار رفته، در اين آيه و چند آيه بعد از آن، سخن از «لقمان حكيم» و بخشى از اندرزهاى مهم اين مرد الهى در زمينه توحيد و مبارزه با شرك به ميان آمده، اين اندرزهاى دهگانه كه در طى شش آيه بيان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بيان مى‏كند، و هم اصول وظايف دينى، و هم مباحث اخلاقى را.

در اين كه «لقمان» كه بود؟ در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چنين مى‏خوانيم: «به حق مى‏گويم كه لقمان پيامبر نبود، ولى بنده‏اى بود كه بسيار فكر مى‏كرد، ايمان و يقينش عالى بود، خدا را دوست مى‏داشت، و خدا نيز او را دوست داشت، و نعمت حكمت بر او ارزانى فرمود ...».

آيه مى‏فرمايد: «ما به لقمان حكمت داديم (و به او گفتيم:) شكر خدا را بجاى آور، هر كس شكر گزارى كند، تنها به سود خويش شكر كرده، و هر كس كفران كند (زيانى به خدا نمى‏رساند) چرا كه خداوند، بى‏نياز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ).

حكمتى كه قرآن از آن سخن مى‏گويد و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعه‏اى از معرفت و علم، و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت» بوده است.

«لقمان» به خاطر داشتن اين حكمت به شكر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و كاربرد آن را مى‏دانست، و درست آنها را در همان هدفى كه براى آن آفريده شده بودند به كار مى‏بست، و اصلا حكمت همين است: «به كار بستن هر چيز در جاى خود» بنا بر اين «شكر» و «حكمت» به يك نقطه باز مى‏گردند.

(آيه 13)- بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حكمت او به نخستين اندرز وى كه در عين حال مهمترين توصيه به فرزندش مى‏باشد اشاره كرده، مى‏فرمايد:

به خاطر بياور «هنگامى را كه لقمان به فرزندش- در حالى كه او را موعظه مى‏كرد- گفت: پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ).

چه ظلمى از اين بالاتر كه هم در مورد خدا انجام گرفته كه موجود بى‏ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خويشتن كه از اوج عزت عبوديت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غير او سقوط كنند!

امیرحسین
08-21-2011, 03:29 PM
(آيه 14)- احترام پدر و مادر: اين آيه و آيه بعد در حقيقت جمله‏هاى معترضه‏اى است كه در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بيان شده است، كه ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زيرا در اين دو آيه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شكر پدر و مادر در كنار شكر «اللّه».

به علاوه تأكيدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نيز محسوب مى‏شود چرا كه پدر و مادر با اين علاقه وافر و خلوص نيّت ممكن نيست جز خير و صلاح فرزند را در اندرزهايشان بازگو كنند.
نخست مى‏فرمايد: «و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش كرديم» (وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ).

آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره كرده، مى‏گويد: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمّل مى‏شد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ).

مادران در دوران باردارى گرفتار و هن و سستى مى‏شوند، چرا كه شيره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنين خود اختصاص مى‏دهند، و از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او مى‏دارند.

حتى اين مطلب در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه مى‏يابد، چرا كه «شير، شيره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مى‏افزايد: «و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مى‏يابد» (وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ).

همان گونه كه در جاى ديگر قرآن نيز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شير مى‏دهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران كامل شير خوارگى است هر چند ممكن است گاهى كمتر از آن انجام شود.

سپس مى‏گويد: توصيه كردم كه: «براى من و براى پدر و مادرت شكر به جا آور» (أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ).

شكر مرا به جا آور كه خالق و منعم اصلى تو هستم و چنين پدر و مادر مهربانى به تو داده‏ام و هم شكر پدر و مادرت را كه واسطه اين فيض و عهده‏دار انتقال نعمتهاى من به تو مى‏باشند.

و در پايان آيه با لحنى كه خالى از تهديد و عتاب نيست مى‏فرمايد: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَيَّ الْمَصِيرُ).

آرى! اگر در اينجا كوتاهى كنيد در آنجا تمام اين حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مى‏گيرد و مو به مو حساب مى‏شود.

امیرحسین
08-21-2011, 03:30 PM
(آيه 15)- و از آنجا كه توصيه به نيكى در مورد پدر و مادر، ممكن است اين توهّم را براى بعضى ايجاد كند كه حتى در مسأله عقائد و كفر و ايمان، بايد با آنها مماشات كرد، در اين آيه مى‏افزايد: «و هرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلكه مى‏دانى باطل است) از ايشان اطاعت مكن» (وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).

هرگز نبايد رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نبايد عواطف خويشاوندى حاكم بر اعتقاد مكتبى او گردد.

باز از آنجا كه ممكن است، اين فرمان، اين توهّم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر مشرك، بايد شدت عمل و بى‏حرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مى‏كند كه عدم اطاعت آنها در مسأله كفر و شرك، دليل بر قطع رابطه مطلق با آنها نيست بلكه در عين حال «با آن دو، در دنيا به طرز شايسته‏اى رفتار كن» (وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً).

از نظر دنيا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت كن، و از نظر اعتقاد و برنامه‏هاى مذهبى، تسليم افكار و پيشنهادهاى آنها مباش، اين درست نقطه اصلى اعتدال است كه حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.

لذا بعدا مى‏افزايد: «و از راه كسانى پيروى كن كه توبه‏كنان به سوى من آمده‏اند» راه پيامبر و مؤمنان راستين (وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ).

«سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنيا) عمل مى‏كرديد آگاه مى‏كنم» و بر طبق آن پاداش و كيفر مى‏دهم (ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:30 PM
(آيه 16)- دومين اندرز لقمان در باره حساب اعمال و معاد است كه حلقه «مبدأ» و «معاد» را تكميل مى‏كند.

مى‏گويد: «پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (كار نيك يابد) باشد، و در دل سنگى يا در (گوشه‏اى از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در دادگاه قيامت) مى‏آورد (و حساب آن را مى‏رسد چرا كه) خداوند دقيق و آگاه است» (يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ).

«خردل» گياهى است كه داراى دانه‏هاى سياه بسيار كوچكى است كه در كوچكى و حقارت ضرب المثل مى‏باشد.

اشاره به اين كه اعمال نيك و بد هر قدر كوچك و كم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى كه در درون سنگى در اعماق زمين، يا در گوشه‏اى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطيف و خبير كه از تمام موجودات كوچك و بزرگ و صغير و كبير در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و كيفر حاضر مى‏كند، و چيزى در اين دستگاه گم نمى‏شود! توجه به اين آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمير مايه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نيروى محرك قوى به سوى خيرات و باز دارنده مؤثر از شرور و بديهاست.

(آيه 17)- بعد از تحكيم پايه‏هاى مبدأ و معاد كه اساس همه اعتقادات مكتبى است به مهمترين اعمال يعنى مسأله نماز پرداخته، مى‏گويد: «پسرم! نماز را برپا دار» (يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).

چرا كه نماز مهمترين پيوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بيدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مى‏سازد.

آثار گناه را از جانت مى‏شويد، نور ايمان را در سراى قلبت پرتو افكن مى‏دارد، و تو را از فحشا و منكرات باز مى‏دارد.

بعد از برنامه نماز به مهمترين دستور اجتماعى يعنى امر به معروف و نهى از منكر پرداخته، مى‏گويد: «و (مردم را) به نيكيها و معروف دعوت كن و از منكرات و زشتيها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ).

و بعد از اين سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت كه در برابر ايمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مى‏گويد: «و در برابر مصائبى كه به تو مى‏رسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:31 PM
(آيه 18)- سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خويشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصيه كرده، مى‏گويد: «با بى‏اعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ).

«و مغرورانه بر زمين راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً).

«چرا كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).

و به اين ترتيب لقمان حكيم در اينجا از دو صفت بسيار زشت و ناپسند كه مايه از هم پاشيدن روابط صميمانه اجتماعى است اشاره مى‏كند: يكى تكبر و بى‏اعتنائى، و ديگر غرور و خود پسندى كه هر دو در اين جهت مشتركند كه انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربينى فرو مى‏برند، و رابطه او را از ديگران قطع مى‏كنند.

در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه از روى غرور و تكبر، روى زمين راه رود زمين، و كسانى كه در زير زمين خفته‏اند، و آنها كه روى زمين هستند، همه او را لعنت مى‏كنند»!

(آيه 19)- در اين آيه دو برنامه ديگر اخلاقى را كه جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته كه جنبه نفى داشت- بيان كرده، مى‏گويد: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعايت كند» (وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ).

«از صداى خود بكاه» و هرگز فرياد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ).

«چرا كه زشت‏ترين صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ).

در واقع در اين دو آيه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتر بينى»، و «خود پسندى»، كه يكى سبب مى‏شود انسان نسبت به بندگان خدا تكبر كند، و ديگرى سبب مى‏شود كه انسان خود را در حد كمال پندارد، و در نتيجه درهاى تكامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با ديگرى مقايسه نكند.

و «امر» به رعايت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زيرا تكيه روى اعتدال در راه رفتن يا آهنگ صدا در حقيقت به عنوان مثال است.

و به راستى كسى كه اين صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پيروزى است، در ميان مردم محبوب، و در پيشگاه خدا عزيز است.

از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده: «بيشترين چيزى كه سبب مى‏شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».

امیرحسین
08-21-2011, 03:32 PM
(آيه 20)- تكيه‏گاه مطمئن! بعد از پايان اندرزهاى دهگانه لقمان در زمينه مبدأ و معاد و رسم زندگى، قرآن براى تكميل آن به سراغ بيان نعمتهاى الهى مى‏رود تا حسّ شكر گزارى مردم را بر انگيزد، شكرى كه سر چشمه «معرفة اللّه» و انگيزه اطاعت فرمان او مى‏شود.

روى سخن را به همه انسانها كرده، مى‏گويد: «آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخر فرمان شما كرد» كه در مسير منافع و سود شما حركت كند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

سپس مى‏افزايد: «خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).

و در پايان آيه از كسانى سخن مى‏گويد كه نعمتهاى بزرگ الهى را كه از درون و برون، انسان را احاطه كرده، كفران مى‏كنند، و به جدال و ستيز در برابر حق برمى‏خيزند، مى‏فرمايد: «بعضى از مردم هستند كه در باره خداوند بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى، مجادله مى‏كنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ).

و به جاى اين كه بخشنده آن همه نعمتهاى آشكار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرك و انكار، از سر جهل و لجاجت مى‏آورند.

در حقيقت اين گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مى‏جويند، و چون راه هدايت در اين سه امر منحصر است لذا با ترك آن به وادى گمراهى و وادى شياطين كشيده شده‏اند.

(آيه 21)- اين آيه به منطق ضعيف و سست اين گروه گمراه اشاره كرده، مى‏گويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل كرده پيروى كنيد، مى‏گويند: نه، ما از چيزى پيروى مى‏كنيم كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم»! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا).

و از آنجا كه پيروى از نياكان جاهل و منحرف، جزء هيچ يك از طرق سه گانه هدايت آفرين فوق نيست، قرآن از آن به عنوان راه شيطانى ياد كرده، مى‏فرمايد: «آيا اگر حتى شيطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان كند» باز هم تبعيت مى‏كنند؟! (أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:32 PM
(آيه 22)- سپس به بيان حال دو گروه مؤمن خالص و كفار آلوده پرداخته، آنها را در مقايسه با يكديگر و مقايسه با آنچه در مورد پيروان شيطان و مقلدان كور و كر نياكان بيان كرده، مورد توجه قرار داده، مى‏گويد: «كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكو كار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده» و به تكيه‏گاه مطمئنى تكيه كرده است (وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏).

چنگ زدن به دستگيره محكم، تشبيه لطيفى از اين حقيقت است كه انسان براى نجات از قعر درّه مادّيگرى و ارتقا به بلندترين قلّه‏هاى معرفت و معنويت و روحانيت نياز به يك وسيله محكم و مطمئن دارد اين وسيله چيزى جز ايمان و عمل صالح نيست، غير آن، همه پوسيده و پاره شدنى و مايه سقوط و مرگ است، علاوه بر اين آنچه باقى مى‏ماند اين وسيله است، و بقيه همه فانى و نابود شدنى! لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «و عاقبت همه كارها به سوى خداست» (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).

در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام از پيامبر گرامى اسلام چنين آمده:
«بعد از من فتنه‏اى تاريك و ظلمانى خواهد بود تنها كسانى از آن رهايى مى‏يابند كه به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض كردند: اى رسول خدا! عروة الوثقى چيست؟
فرمود: ولايت سيد اوصيا است.
عرض كردند: يا رسول اللّه سيد اوصيا كيست؟
فرمود: امير مؤمنان.
عرض كردند: امير مؤمنان كيست؟
فرمود: مولاى مسلمانان و پيشواى آنان بعد از من.
باز براى اين كه پاسخ صريحترى بگيرند، عرض كردند: او كيست؟
فرمود: برادرم علىّ بن أبي طالب عليه السّلام.

روايات ديگرى نيز در همين زمينه كه منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهل بيت عليهم السّلام يا دوستى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله يا امامان از فرزندان حسين عليه السّلام است نقل شده.
بارها گفته‏ايم كه اين تفسيرها بيان مصداقهاى روشن است، و منافات با مصاديق ديگرى همچون توحيد و تقوا و مانند آن ندارد.

امیرحسین
08-21-2011, 03:33 PM
(آيه 23)- سپس به بيان حال گروه دوم پرداخته، مى‏گويد: «و كسى كه كافر شود (و اين حقايق روشن را انكار كند) كفر او تو را غمگين نسازد» (وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ). چرا كه تو وظيفه‏ات را به خوبى انجام داده‏اى، اوست كه بر خويشتن ظلم و ستم مى‏كند.

و نيز نگران مباش كه گروهى در دنيا با اين كه كفر مى‏ورزند و ظلم و ستم مى‏كنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نيستند، زيرا دير نشده است «باز گشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از اعمالشان (و نتايج شوم آن) آگاه مى‏سازيم» (إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).

نه تنها از اعمالشان آگاهيم كه از نيات و اسرار درون دلهايشان نيز با خبريم «زيرا خداوند به آنچه درون سينه‏هاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

(آيه 24)- سپس مى‏افزايد: بهره آنها از زندگى دنيا تو را شگفت‏زده نكند، «ما اندكى از متاع دنيا در اختيار آنان مى‏گذاريم (و متاع هر چه باشد، كم و ناچيز است) سپس آنها را به تحمل عذاب شديدى وادار مى‏سازيم» عذابى مستمر و دردناك (نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَلِيظٍ).

اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه آنها تصور نكنند، در اين جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مى‏خواهد آنها را براى آزمايش و اتمام حجت و مقاصدى ديگر آزاد بگذارد.

(آيه 25)- ده وصف از اوصاف پروردگار: در اين آيه و پنج آيه بعد از آن مجموعه‏اى از صفات خداوند بيان شده است كه در حقيقت ده صفت عمده يا ده اسم از اسماء الحسنى را بيان مى‏كند:
غنى، حميد، عزيز، حكيم، سميع، بصير، خبير، حق، على و كبير.

اين از يك نظر، و از سوى ديگر در اين آيه از «خالقيت» خداوند سخن مى‏گويد و در آيه دوم از «مالكيت مطلقه» در آيه سوم از «علم بى‏انتهايش» بحث مى‏كند و در آيه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهيش».

و در آخرين آيه نتيجه مى‏گيرد كسى كه داراى اين صفات است «حق» است و غير از او همه باطل و هيچ و پوچند.

نخست مى‏فرمايد: «و هرگاه از آنان سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است مسلما مى‏گويند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).

اين تعبير از يك سو دليل بر اين است كه مشركان هرگز منكر توحيد خالق نبودند، و از سوى ديگر دليل بر فطرى بودن توحيد و تجلى اين نور الهى در سرشت همه انسانهاست.

سپس مى‏گويد: حال كه آنها به توحيد خالق معترفند «بگو: الحمد للّه (كه خود شما معترفيد) ولى بيشتر آنان نمى‏دانند» كه عبادت بايد منحصر به خالق جهان باشد (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:33 PM
(آيه 26)- سپس به مسأله «مالكيت» حق مى‏پردازد چرا كه بعد از ثبوت خالقيت نياز به دليل ديگرى بر مالكيت او نيست، مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست» (لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

بديهى است آن كس كه «خالق» و «مالك» است مدبر امور جهان نيز مى‏باشد.

و كسى كه چنين است از همه چيز بى‏نياز و شايسته هر گونه ستايش است به همين دليل در پايان آيه مى‏افزايد: «خداوند غنى و حميد است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).

او غنىّ على الاطلاق، و حميد از هر نظر است، چرا كه هر موهبتى در جهان است به او باز مى‏گردد، و هر كس هر چه دارد از او دارد.

(آيه 27)- اين آيه ترسيمى از علم بى‏پايان خداست، كه با ذكر مثالى بسيار گويا و رسا مجسّم شده است، مى‏گويد: «و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود اينها همه تمام مى‏شود ولى كلمات خدا پايان نمى‏گيرد، خداوند عزيز و حكيم است» (وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).

از آنجا كه مخلوقات گوناگون اين جهان هر كدام بيانگر ذات پاك خدا و علم و قدرت اويند، به هر موجودى «كلمة اللّه» اطلاق شده، و به همين مناسبت «كلمات اللّه» به معنى علم و دانش پروردگار به كار رفته است.

(آيه 28)- بعد از ذكر علم بى‏پايان پروردگار، سخن از قدرت بى‏انتهاى او به ميان آورده، مى‏فرمايد: «آفرينش و بر انگيختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قيامت) همانند يك فرد بيش نيست، خداوند شنوا و بيناست» (ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).

(آيه 29)- اين آيه تأكيد و بيان ديگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد: «آيا نديدى كه خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى‏كند»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ). و نيز آيا نديدى كه خداوند «خورشيد و ماه را (در مسير منافع انسانها) مسخّر ساخته»؟ (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

«و هر كدام تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مى‏دهند» (كُلٌّ يَجْرِي إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

و اين كه «خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است»؟ (وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:34 PM
(آيه 30)- و در اين آيه به صورت يك نتيجه گيرى جامع و كلى مى‏فرمايد:
«اينها همه دليل بر آن است كه خداوند حق است، و آنچه غير از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).

مجموع بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون خالقيت و مالكيت و علم و قدرت بى‏انتهاى پروردگار آمده بود، اين امور را اثبات كرد كه «حق» تنها اوست و غير او زائل و باطل و محدود و نيازمند است، و «علىّ و كبير» كه از هر چيز برتر و از توصيف بالاتر است ذات پاك او مى‏باشد.

(آيه 31)- در اين آيه سخن از دليل نظم به ميان مى‏آيد، و در آيه بعد سخن از توحيد فطرى است و مجموعا بحثهايى را كه در آيات قبل آمد تكميل مى‏كند.

مى‏گويد: «آيا نديدى كشتيها بر (صفحه) درياها به فرمان خدا، و به (بركت) نعمت او حركت مى‏كنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ).

هدف اين است: «تا بخشى از آياتش را به شما نشان دهد» (لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ).

آرى «در اينها نشانه‏هايى است براى كسانى كه بسيار شكيبا و شكر گزارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).

بدون شك حركت كشتيها بر صفحه اقيانوسها نتيجه مجموعه‏اى از قوانين آفرينش است.

امیرحسین
08-21-2011, 03:35 PM
(آيه 32)- در گرداب بلا! بعد از بيان نعمت حركت كشتيها در درياها كه هم در گذشته و هم امروز، بزرگترين و مفيدترين وسيله حمل و نقل انسانها و كالاها بوده است، اشاره به يكى از چهره‏هاى ديگر همين مسأله كرده، مى‏گويد: «و هنگامى كه (در سفر دريا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گيرد) خدا را با اخلاص مى‏خوانند» (وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ).

يعنى امواج عظيم دريا آن چنان بر مى‏خيزد، و اطراف آنها را احاطه مى‏كند كه گويى ابرى بر سر آنان سايه افكنده است، سايه‏اى وحشتناك و هول‏انگيز.

اينجاست كه انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى كه براى خويش جلب و جذب كرده، خود را ضعيف و ناچيز و ناتوان مى‏بيند.

و اينجاست كه توحيد خالص همه قلب او را احاطه مى‏كند، و دين و آئين و پرستش را مخصوص او مى‏داند.

سپس اضافه مى‏كند: «اما وقتى آنها را به خشكى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پيش مى‏گيرند» و به ايمان خود وفادار مى‏مانند، در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر را پيش مى‏گيرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).

و در پايان آيه به گروه دوم اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ولى آيات ما را هيچ كس جز پيمان شكنان ناسپاس انكار نمى‏كنند» (وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:35 PM
(آيه 33)- در اين آيه به صورت يك جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحيد و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قيامت توجه مى‏دهد، سپس از غرور ناشى از دنيا و شيطان بر حذر مى‏دارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چيز مى‏پردازد.

مى‏فرمايد: «اى مردم! تقواى الهى پيشه كنيد و بترسيد از روزى كه نه پدر كيفر (اعمال) فرزندش را تحمل مى‏كند و نه فرزند چيزى از كيفر (اعمال) پدرش را» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً).

در حقيقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.

دستور اول، نيروى مراقبت را در انسان زنده مى‏كند، و دستور دوم احساس پاداش و كيفر را، و بدون شك كسى كه اين دو دستور را به كار بندد كمتر آلوده گناه و فساد مى‏شود.

به هر حال در آن روز هر كس چنان به خود مشغول است و در پيچ و خم اعمال خويش گرفتار كه به ديگرى نمى‏پردازد، حتى پدر و فرزند كه نزديكترين رابطه‏ها را با هم دارند هيچ كدام به فكر ديگرى نيستند.

در پايان آيه انسانها را از دو چيز برحذر مى‏دارد، مى‏فرمايد: «به يقين وعده الهى حق است. پس مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد»! (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).

امیرحسین
08-21-2011, 03:36 PM
(آيه 34)- وسعت علم خداوند! در آخرين آيه اين سوره به تناسب بحثى كه پيرامون روز رستاخيز در آيه قبل به ميان آمده، سخن از علومى به ميان مى‏آورد كه مخصوص پروردگار است مى‏گويد: «آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست» (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ).

«و اوست كه باران را نازل مى‏كند» و از تمام جزئيات نزول آن آگاه است (وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ).

و نيز «آنچه را كه در رحمها (ى مادران) است مى‏داند» (وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ).

«و هيچ كس نمى‏داند فردا چه به دست مى‏آورد» (وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً).

«و هيچ كس نمى‏داند در چه سر زمينى مى‏ميرد»؟ (وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
«خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).

گويى مجموع اين آيه پاسخ به سؤالى است كه در زمينه قيامت مطرح مى‏شود همان سؤالى كه بارها مشركان قريش از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند و گفتند: «مَتى‏ هُوَ روز قيامت كى خواهد بود». (اسراء/ 51)

«پايان سوره لقمان»