PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره روم [30]



امیرحسین
08-19-2011, 01:31 PM
سوره روم [30]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 60 آيه است‏.

محتواى سوره:
مطالب اين سوره را در هفت بخش مى‏توان خلاصه كرد.
1- پيشگويى از پيروزى روميان بر ايرانيان در جنگى كه در آينده درگير مى‏شد.
2- گوشه‏اى از طرز فكر و چگونگى حالات افراد بى‏ايمان.
3- بخش مهمى از آيات عظمت خداوند در آسمان و زمين و در وجود انسانها.
4- سخن از توحيد فطرى بعد از بيان دلائل آفاقى و انفسى.
5- بازگشت به شرح و تبيين حالات افراد بى‏ايمان و گنهكار، و ظهور فساد در زمين بر اثر گناهان آنها.
6- اشاره‏اى به مسأله مالكيت و حق ذى القربى و نكوهش از رباخوارى.
7- بازگشت مجددى به دلائل توحيد و نشانه‏هاى حق و مسائل مربوط به معاد.

فضيلت تلاوت سوره:
علاوه بر حديثى كه از امام صادق عليه السّلام در فضيلت سوره عنكبوت نقل شد، در حديث ديگرى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين آمده: «هر كس سوره روم را بخواند پاداشى معادل ده حسنه به تعداد هر فرشته‏اى كه در ميان آسمان و زمين تسبيح خدا مى‏گويد خواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد كرد».

بديهى است كسى كه محتواى اين سوره را در روح و جان خود جاى دهد و مراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببيند، تقواى الهى چنان قلبش را پر مى‏كند كه شايسته چنين پاداش بزرگى است.

امیرحسین
08-19-2011, 01:32 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)-
شأن نزول:
آيات نخستين اين سوره بدين سبب نازل شد كه در آن هنگام كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در «مكّه» بود، و مؤمنان در اقليت قرار داشتند، جنگى ميان ايرانيان و روميان در گرفت، و در اين نبرد ايرانيان پيروز شدند.

مشركان «مكّه» اين را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقانيت شرك خود دانستند! آيات نخستين اين سوره نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ايرانيان در اين نبرد پيروز شدند اما چيزى نمى‏گذرد كه از روميان شكست خواهند خورد و حتى حدود زمان اين پيشگويى را نيز بيان داشت.

اين پيشگويى قاطع قرآن كه از يك سو نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكا آورنده آن به علم بى‏پايان پروردگار به عالم غيب است، و از سوى ديگر نقطه مقابل تفأل مشركان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت كه حتى مى‏گويند: بعضى از آنان با مشركان روى اين مسأله شرطبندى مهمى كردند!- آن روز هنوز حكم تحريم اين گونه شرط بنديها نازل نشده بود.

تفسير:
يك پيشگويى عجيب! اين سوره جزء 29 سوره‏اى است كه با حروف مقطعه آغاز مى‏شود «الف، لام، ميم» (الم).

تنها چيزى كه در اينجا جلب توجه مى‏كند اين است كه بر خلاف بسيارى از سوره‏هايى كه با حروف مقطعه آغاز مى‏شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اينجا بحثى از عظمت قرآن نمى‏يابيم، بلكه سخن از شكست روميان و پيروزى مجدد آنها در آينده است، ولى با دقت روشن مى‏شود كه اين بحث نيز بيان عظمت قرآن است، چرا كه اين خبر غيبى مربوط به آينده از نشانه‏هاى اعجاز و عظمت اين كتاب آسمانى محسوب مى‏شود.

(آيه 2)- بعد از ذكر حروف مقطعه مى‏فرمايد: «روميان مغلوب شدند» (غُلِبَتِ الرُّومُ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:33 PM
(آيه 3)- «و اين شكست در سرزمين نزديكى واقع شد» (فِي أَدْنَى الْأَرْضِ).

منظور از «ادنى الارض» (سرزمين نزديك) سرزمين ايرانيان بوده است يعنى در محلى واقع شد كه نزديكترين نقطه ميان ايران و روم بود.

سپس اضافه مى‏كند: «و آنها (روميان) بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد» (وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ).

(آيه 4)- سپس حدود سالهاى آن را با اين عبارت بيان مى‏كند: «در چند سال»! (فِي بِضْعِ سِنِينَ).

و اگر مى‏بينيد خداوند از آينده خبر مى‏دهد، به خاطر آن است كه «همه كارها از آن خداست چه قبل و چه بعد» از اين شكست و پيروزى (لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ).

عبارت فوق مى‏خواهد اين نكته را روشن سازد كه قادر بالذّات و مالك على الاطلاق اوست و هر كس هر چيزى دارد از او دارد.

سپس مى‏افزايد: اگر امروز كه روميان شكست خوردند مشركان خوشحال شدند «در آن روز مؤمنان (به خاطر پيروزى ديگرى) خوشحال خواهند شد»! (وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ).

(آيه 5)- آرى! خوشحال مى‏شوند «به سبب يارى خداوند» (بِنَصْرِ اللَّهِ).

خداوند «هر كه را بخواهد يارى مى‏كند، و او صاحب قدرت و رحيم است»! (يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ).

مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند:
از پيروزى اهل كتاب بر مجوسيان كه صحنه‏اى از غلبه خدا پرستى بر شرك بود.

از پيروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن. و از پيروزى مقارن آن كه احتمالا «صلح حديبيه» يا يكى ديگر از فتوحات مسلمين بود.

امیرحسین
08-19-2011, 01:33 PM
(آيه 6)- باز هم براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «اين وعده‏اى است كه خدا داده است» (وَعْدَ اللَّهِ).
«و خداوند هرگز از وعده‏اش تخلف نخواهد كرد، هر چند بيشتر مردم نمى‏دانند» (لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).

و علت عدم آگاهى مردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت اوست آنها خدا را به درستى نشناختند، و لذا از اين حقيقت كه او محال است از وعده‏اش تخلف كند درست آگاه نيستند، چرا كه تخلف از وعده يا به خاطر جهل است و يا به خاطر ضعف و ناتوانى است و هيچ يك در خدا راه ندارد.

(آيه 7)- سپس مى‏افزايد: اين مردم كوتاه بين «تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى‏بينند و از آخرت و پايان كارها بى‏خبرند»! (يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ).

انسان «ظاهر بين» انفاق را سبب خسران و زيان مى‏شمرد، در حالى كه اين «موحد» تجارتى پرسود مى‏داند.

آن يكى ربا خوارى را مايه افزايش در آمد، و اين يكى مايه وبال و بدبختى و زيان.
آن يكى جهاد را مايه افزايش در آمد، و اين يكى مايه وبال و بدبختى و زيان.
آن يكى جهاد را مايه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و اين يكى جهاد را رمز سر بلندى و شهادت را حيات جاويدان مى‏شمرد.

اگر آنها باطن و درون اين زندگى دنيا را نيز مى‏دانستند براى شناخت آخرت كافى بود، چرا كه دقت كافى در اين زندگى زود گذر نشان مى‏دهد كه حلقه‏اى است از يك سلسله طولانى، و مرحله‏اى است از يك مسير بزرگ، همان گونه كه دقت در زندگى دوران جنينى نشان مى‏دهد كه هدف نهايى خود اين زندگى نيست، بلكه اين يك مرحله مقدماتى براى زندگى گسترده‏اى است.

اعجاز قرآن از دريچه علم غيب!

يكى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غيبى قرآن است كه يك نمونه روشن آن در همين آيات مورد بحث آمده، در طى چند آيه با انواع تأكيدات از پيروزى بزرگ يك ارتش شكست خورده در چند سال بعد خبر مى‏دهد، و آن را به عنوان يك وعده تخلف‏ناپذير الهى معرفى مى‏كند.

تاريخ به ما مى‏گويد كه هنوز نه سال نگذشته بود كه: روميان در نبرد جديدى بر ايرانيان پيروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حديبيه (و طبق روايتى در جنگ بدر) پيروزى چشمگيرى بر دشمنان پيدا كردند.

امیرحسین
08-19-2011, 01:34 PM
(آيه 8)- آيه قبل سخن از ظاهربينانى بود كه تنها افق فكرشان به محدوده دنيا و جهان ماده تعلق دارد، و از قيامت و عالم ماوراء طبيعت بى‏خبرند.

در اين آيه و آيات آينده به ذكر مطالب متنوعى پيرامون مبدأ و معاد مى‏پردازد نخست به صورت يك استفهام اعتراض‏آميز مى‏گويد: «آيا آنها در درون جان خويش تفكر نكردند كه خداوند آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است جز به حق نيافريده؟ و براى آن اجل و پايان معينى قرار داده است» (أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى).

يعنى اگر آنها درست بينديشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه كنند به خوبى از اين دو امر آگاه مى‏شوند كه: جهان بر اساس حق آفريده شده، و نظاماتى بر آن حاكم است كه دليل بر وجود عقل و قدرت كامل در خالق اين جهان است.

و ديگر اين كه: اين جهان رو به زوال و فنا مى‏رود و از آنجا كه خالق حكيم ممكن نيست بيهوده آن را آفريده باشد دليل بر اين است كه جهان ديگرى كه سراى بقا است بعد از اين جهان مى‏باشد، و گر نه آفرينش اين جهان مفهوم نداشت.

لذا در پايان آيه اضافه مى‏كند: «بسيارى از مردم به لقاى پروردگارشان كافرند» (وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ).

و يا اين كه با زبان، منكر نيستند اما عملشان آن چنان آلوده و ننگين است كه نشان مى‏دهد آنها اعتقادى به معاد ندارند، چرا كه اگر معتقد بودند نبايد اين چنين فاسد و مفسد باشند.

امیرحسین
08-19-2011, 01:34 PM
(آيه 9)- عاقبت بدكاران! از آنجا كه تعبير به «اجل مسمى» بيانگر اين حقيقت است كه به هر حال زندگى اين جهان دوام و بقايى ندارد و اين هشدارى است به همه دنيا پرستان، در اين آيه مى‏فرمايد: «آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند» به كجا كشيده شد (أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

«آنها نيرومندتر از اينان بودند و زمين را (براى زراعت و آبادى) بيش از اينان دگرگون ساختند و آباد كردند» (كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها).

«و پيامبرانشان با دلايل آشكار به سراغشان آمدند» (وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ). اما آنها خيره‏سرى كردند، و در برابر حق تسليم نشدند و كيفر خود را ديدند.

«خداوند هرگز به آنان ستم نكرد، آنها به خودشان ستم مى‏كردند»! (فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).

(آيه 10)- اين آيه آخرين مرحله كفر آنها را بيان كرده، مى‏گويد: «سپس سر انجام كسانى كه اعمال بد انجام دادند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند، و (از آن بدتر) به استهزا و مسخره كردن آن بر خاستند» (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ).

آرى! گناه و آلودگى همچون بيمارى خوره به جان انسان مى‏افتد، و روح ايمان را مى‏خورد و از بين مى‏برد، و كار به جايى مى‏رسد كه سر از تكذيب آيات الهى در مى‏آورد و به مرحله‏اى مى‏رسد كه ديگر هيچ وعظ و اندرز و انذارى مؤثر نيست و جز تازيانه عذاب دردناك الهى راهى باقى نمى‏ماند!

امیرحسین
08-19-2011, 01:35 PM
(آيه 11)- سر نوشت مجرمان در قيامت: در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگانى به ميان آمد كه آيات خدا را به باد مسخره مى‏گرفتند، و در اينجا با بيان گوشه‏اى از مباحث معاد و سر نوشت مجرمان در قيامت بحثهايى را كه پيش از اين در باره معاد در آيات قبل گفته شد تكميل مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «خداوند آفرينش را آغاز نموده سپس اعاده مى‏كند، و بعد به سوى او بازگردانده مى‏شويد» (اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).

در آيه يك استدلال كوتاه و پر معنى براى مسأله معاد بيان شده كه در آيات ديگر قرآن نيز به عبارات ديگرى آمده است، و آن اين كه: «همان كسى كه قدرت بر آفرينش نخستين داشت قدرت بر معاد هم دارد، و قانون عدالت و همچنين حكمت خداوند ايجاب مى‏كند كه اين آفرينش مجدد تحقق يابد».

(آيه 12)- اين آيه وضع مجرمان را چنين مجّسم مى‏كند: «آن روز كه قيامت بر پا مى‏شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى‏روند» (وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ).

چرا كه نه ايمان و عمل صالحى با خود به عرصه محشر آورده‏اند، نه يار و ياورى دارند و نه امكان بازگشت به دنيا و جبران گذشته وجود دارد.

(آيه 13)- لذا در اين آيه مى‏افزايد: «آنها شفيعانى از معبودانشان ندارند» (وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ).

به همين جهت «نسبت به معبودهايى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودند كافر مى‏شوند» و از آنها تنفر و بيزارى مى‏جويند (وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ).

(آيه 14)- سپس به گروههاى مختلف مردم در آن روز اشاره كرده، مى‏گويد:
«روزى كه قيامت بر پا مى‏شود مردم از هم جدا مى‏گردند» (وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:35 PM
(آيه 15)- «پس گروهى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغى از بهشت متنعم و شاد و مسرور خواهند بود، آن چنان كه آثار شادى در چهره‏هايشان هويدا مى‏گردد» (فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ).

(آيه 16)- «و اما آنان كه به آيات ما و لقاى آخرت كافر شدند، در عذاب الهى احضار مى‏شوند» (وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).

(آيه 17)- تسبيح و حمد در همه حال براى خداست: بعد از بحثهاى فراوانى كه در آيات گذشته در مورد مبدأ و معاد و بخشى از پاداش مؤمنان و كيفر مشركان آمد در اين آيه به تسبيح و حمد پروردگار و تنزيه و تقديس او از هر گونه شرك و نقص و عيب پرداخته، مى‏فرمايد: «منزّه است خداوند به هنگامى كه شام مى‏كنيد و هنگامى كه صبح مى‏كنيد» (فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ).

(آيه 18)- «و حمد و ستايش مخصوص ذات پاك اوست در آسمان و زمين (منزه است) به هنگام عصر، و هنگامى كه وارد ظهر مى‏شويد» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ).

به اين ترتيب در دو آيه فوق چهار وقت براى «تسبيح» پروردگار بيان شده:
آغاز شب طلوع صبح عصرگاهان و به هنگام زوال ظهر.

امیرحسین
08-19-2011, 01:36 PM
(آيه 19)- در اين آيه باز به مسأله معاد باز مى‏گردد، و از طريق ديگرى به استبعاد منكران چنين پاسخ مى‏گويد: «زنده را از مرده، و مرده را از زنده، خارج مى‏كند و زمين را پس از مردنش حيات مى‏بخشد، و به همين گونه روز قيامت (از گورها) بيرون آورده مى‏شويد» (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ).

يعنى «صحنه معاد» و «صحنه پايان دنيا» كه يكى خروج «زنده از مرده» است و ديگرى «مرده از زنده» مرتبا در برابر چشم شما تكرار مى‏شود، بنا بر اين چه جاى تعجب كه در پايان جهان همه موجودات زنده بميرند و در رستاخيز همه انسانها به زندگى جديدى باز گردند؟! اما «خروج حىّ از ميت» در مورد زمينهاى مرده براى همه روشن است كه در فصل زمستان زمين به صورت مرده در مى‏آيد، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ريختن قطرات حياتبخش باران جنبشى در زمين پيدا مى‏شود، و اين صحنه معاد است كه در اين جهان مى‏بينيم.

و اما در مورد خارج ساختن «مرده از زنده» آن هم چيز پوشيده و پنهانى نيست و اما در مورد بيرون آمدن موجود «زنده از مرده» گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حد اقل در آزمايشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى ديده نشده است. ولى مسلما در آغاز كه اين كره خاكى يك پارچه آتش بود، موجود زنده‏اى وجود نداشت، بعدا در شرايط خاصى كه علم هنوز آن را به درستى كشف نكرده است موجودات زنده از مواد بى‏جان با يك جهش بزرگ متولد شدند، اما اين موضوع در شرايط فعلى كره زمين در آنجا كه در دسترس علم و دانش بشر است ديده نمى‏شود.

اما آنچه براى ما محسوس و كاملا قابل لمس و درك است اين است كه موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى‏شوند و لباس حيات در تن مى‏پوشانند، آب و غذايى كه ما مى‏خوريم موجود زنده‏اى نيست، اما جزء بدن ما كه شد تبديل به يك موجود زنده مى‏شود، و سلولهاى تازه‏اى بر سلولهاى بدن ما افزوده مى‏گردد.

بنا بر اين مى‏توان گفت: دائما در نظام عالم طبيعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بيرون مى‏آيد به همين دليل خدايى كه آفريننده طبيعت است قادر به احياى مردگان در جهان ديگر مى‏باشد.

امیرحسین
08-19-2011, 01:36 PM
(آيه 20)- آيات خدا در آفاق و انفس! در اينجا نكات جالبى از دلائل توحيد و نشانه‏هاى پروردگار را در نظام عالم هستى بازگو كرده، و بحثهاى گذشته را تكميل مى‏نمايد.

نخست به سراغ آفرينش انسان كه اولين و مهمترين موهبت الهى بر اوست مى‏رود و مى‏گويد: «يكى از نشانه‏هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس شما انسانهايى شديد كه در روى زمين منتشر گشتيد» (وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ).

در اين آيه به دو نشانه عظمت الهى اشاره شده: يكى آفرينش انسان از خاك كه ممكن است اشاره به آفرينش نخستين انسان يعنى آدم بوده باشد، يا آفرينش همه انسانها از خاك چرا كه مواد غذايى تشكيل دهنده وجود انسان، همه مستقيما يا بطور غير مستقيم از خاك گرفته مى‏شود.

دوم: تكثير نسل انسان و انتشار فرزندان آدم در سراسر روى زمين است.

(آيه 21)- اين آيه نيز بخش ديگرى از آيات انفسى را كه در مرحله بعد از آفرينش انسان قرار دارد مطرح كرده، مى‏فرمايد: «و از نشانه‏هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد» (وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها).

و از آنجا كه ادامه اين پيوند در ميان همسران، نياز به يك جاذبه و كشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى‏كند: «و در ميان شما مودّت و رحمت قرار داد» (وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً).

و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).

و از اينجا مى‏توان نتيجه گرفت آنها كه پشت پا به اين سنت الهى مى‏زنند وجود ناقصى دارند، چرا كه يك مرحله تكاملى آنها متوقف شده مگر آن كه به راستى شرايط خاص و ضرورتى ايجاب تجرّد كند.

امیرحسین
08-19-2011, 01:37 PM
(آيه 22)- اين آيه معجونى از آيات آفاقى و انفسى است: نخست به مسأله خلقت آسمانها و زمين اشاره كرده، مى‏گويد: «از نشانه‏هاى بزرگ خدا آفرينش آسمانها و زمين است» (وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

آسمانها با آن همه كرات، با آن همه منظومه‏ها و كهكشانها، آسمانهايى كه انديشه بلند پرواز انسان از درك عظمت آن عاجز و فكر از مطالعه آن خسته مى‏شود و هر قدر علم و دانش انسان پيش مى‏رود نكته‏هاى تازه‏اى از عظمتش آشكار مى‏گردد.

سپس سخن را به يكى از آيات بزرگ انفسى منتقل ساخته، مى‏گويد:
«و اختلاف زبانها و رنگهاى شما» نيز از آيات عظمت اوست! (وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ).

كه براى سازمان يافتن اجتماع بشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است و همچنين زبانها و نژادها را.

قرآن در پايان آيه مى‏گويد: «در اين امور نشانه‏هايى است براى عالمان و انديشمندان» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ).

چرا كه آنها بيش از هر كس از اين اسرار آگاه مى‏شوند.

(آيه 23)- باز هم نشانه‏هاى عظمت او در برون و درون: به دنبال بحثهاى گذشته پيرامون آيات پروردگار در آفاق و انفس در اينجا به گفتگو پيرامون بخش ديگرى از اين آيات بزرگ مى‏پردازد.

نخست پديده «خواب» را به عنوان يك پديده مهم آفرينش و نمودارى از نظام حكيمانه آفريننده آن مورد توجه قرار داده، مى‏گويد: «و از نشانه‏هاى او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و كوشش شما براى بهره گيرى از فضل پروردگار» و تأمين معاش (وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ).

و در پايان مى‏افزايد: «در اين امور نشانه‏هايى است براى آنها كه گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ).

اين موهبت بزرگ الهى سبب مى‏شود كه جسم و روح انسان به اصطلاح سرويس شود، و با بروز حالت خواب كه يك نوع وقفه و تعطيل كار بدن است آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حيات و نشاط و نيروى تازه‏اى پيدا كند.

مسلما اگر خواب نبود روح و جسم انسان بسيار زود پژمرده و فرسوده مى‏شد، و بسيار زود پيرى و شكستگى به سراغ او مى‏آمد.

امیرحسین
08-19-2011, 01:38 PM
(آيه 24)- اين آيه كه پنجمين قسمت از آيات عظمت خدا را بيان مى‏كند باز به سراغ آيات آفاقى مى‏رود، و مسأله باران و رعد و برق و حيات زمين را پس از مرگ مورد توجه قرار داده، مى‏گويد: «و از نشانه‏هاى خدا اين است كه برق را كه هم مايه ترس است هم مايه اميد، به شما نشان مى‏دهد» (وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

«ترس» از خطرات ناشى از برق كه گاه به صورت «صاعقه» در مى‏آيد و «اميد» از نظر نزول باران كه غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مى‏ريزد.

سپس مى‏افزايد: «و از آسمان آبى نازل مى‏كند كه زمين را بعد از مرگش حيات مى‏بخشد» (وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).

در پايان آيه به عنوان تأكيد مى‏افزايد: «در اين امور آيات و نشانه‏هايى است براى جمعيتى كه تعقل و انديشه مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

آنها هستند كه مى‏فهمند در اين برنامه حساب شده دست قدرتى در كار است و هرگز نمى‏تواند معلول تصادفها و ضرورتهاى كور و كر باشد.

(آيه 25)- در اين آيه بحث از آيات آفاقى را در زمينه تدبير نظام آسمان و زمين و ثبات و بقاى آنها ادامه داده، مى‏فرمايد: «و از آيات او اين است كه آسمان و زمين به فرمان او بر پاست» (وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ).

يعنى نه تنها آفرينش آسمانها كه در آيات قبل به آن اشاره شد آيتى است كه بر پايى و ادامه نظام آنها نيز آيتى ديگر مى‏باشد، چه اين كه اين اجرام عظيم در گردش منظم خود احتياج به امور زيادى دارد كه مهمترين آنها محاسبه پيچيده تعادل نيروى جاذبه و دافعه است.

و در پايان اين آيه با استفاده از زمينه بودن «توحيد» براى «معاد» بحث را به اين مسأله منتقل ساخته، مى‏فرمايد: «سپس هنگامى كه شما را (در قيامت) از زمين فرا خواند ناگهان همه خارج مى‏شويد» و در صحنه محشر حضور مى‏يابيد (ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:38 PM
(آيه 26)- توحيد مالكيت خداوند: در آيات گذشته بحثهايى پيرامون «توحيد خالقيت» و «توحيد ربوبيت» آمده بود، و اين آيه، از يكى از شاخه‏هاى توحيد كه «توحيد مالكيت» است سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن او مى‏باشند» (وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و چون همه از آن اويند «همگى در برابر او خاضع و مطيعند» (كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).

يعنى از نظر قوانين آفرينش زمام امر همه در دست اوست و همه خواه ناخواه تسليم قوانين او در جهان تكوينند.

دليل اين «مالكيت» همان خالقيت و ربوبيت اوست: كسى كه در آغاز موجودات را آفريده و تدبير آنها را بر عهده دارد، مسلما مالك اصلى نيز بايد او باشد، نه غير او.

(آيه 27)- و از آنجا كه در سلسله آياتى كه گذشت و نيز بعدا خواهد آمد مسائل مربوط به مبدأ و معاد همچون تار و پود يك پارچه در هم انسجام يافته، در اين آيه باز به مسأله معاد بر مى‏گردد و مى‏گويد: «او كسى است كه آفرينش را آغاز مى‏كند سپس آن را باز مى‏گرداند، و اين كار براى او آسانتر مى‏باشد»! (وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ).

قرآن در اين آيه با كوتاهترين استدلال، مسأله امكان معاد را اثبات كرده است، مى‏گويد: شما معتقديد آغاز آفرينش از اوست، باز گشت مجدد كه از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟
توجه به يك نكته در اينجا ضرورى است كه تعبير به آسان بودن و سخت بودن از دريچه فكر ماست، و الا براى وجودى كه بى نهايت است «سخت» و «آسان» هيچ تفاوتى ندارد.

و شايد به همين دليل بلافاصله در ذيل آيه مى‏فرمايد: «و براى اوست توصيف برتر در آسمانها و زمين» (وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

چرا كه هر وصف كمالى در آسمان و زمين در باره هر موجودى تصور كنيد از علم، قدرت، مالكيت، عظمت، وجود و كرم، مصداق اتم و اكمل آن نزد خدا است، چرا كه همه محدودش را دارند، و او نامحدودش را، اوصاف همه عارضى است و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه كمالات است.

سر انجام در پايان آيه به عنوان تأكيد يا به عنوان يك دليل، مى‏گويد:
«و اوست توانمند و حكيم» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

عزيز است و شكست‏ناپذير اما در عين قدرت نامحدودش كارى بى‏حساب انجام نمى‏دهد، و همه افعالش بر طبق حكمت است.

امیرحسین
08-19-2011, 01:39 PM
(آيه 28)- بعد از بيان قسمتى ديگر از دلائل توحيد و معاد در آيات گذشته به ذكر دليلى بر نفى شرك به صورت بيان يك مثال پرداخته، مى‏گويد: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» (ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ).

و آن مثال اين است كه اگر بردگان و مملوكهايى در اختيار شما باشد «آيا اين برده‏هاى شما در روزيهايى كه به شما داده‏ايم شريك شما مى‏باشند»؟! (هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ).

«آن چنان كه هر دو با هم كاملا مساوى باشيد» (فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ).

و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بيم داشته باشيد آن گونه كه در مورد شركاى آزاد، خود بيم داريد» (تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ).

يا آن چنان كه شما حاضر نيستيد بدون اجازه آنها دخل و تصرفى در اموالتان كنيد.

وقتى در مورد بردگانتان كه «ملك مجازى» شما هستند اين چنين امرى را نادرست و غلط مى‏دانيد، چگونه مخلوقات را كه ملك حقيقى خدا هستند شريك او مى‏پنداريد؟ يا پيامبرانى همچون مسيح، يا فرشتگان خدا، يا مخلوقاتى همچون جن، و يا بتهاى سنگى و چوبى را همتايان خدا مى‏شمريد؟ اين چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟! و در دنباله آيه براى تأكيد مى‏فرمايد: «اين چنين آيات خود را براى كسانى كه تعقّل مى‏كنند شرح مى‏دهيم» (كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

آرى! با ذكر مثالهاى روشن از متن زندگى خود شما حقايق را بازگو مى‏كنيم تا انديشه خود را به كار اندازيد.

امیرحسین
08-19-2011, 01:39 PM
(آيه 29)- ولى اين آيات بينات و اين گونه مثالهاى واضح و روشن براى صاحبان انديشه است، نه ظالمان هوى پرست بى‏دانشى كه پرده‏هاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فكر آنها را تيره و تار كرده.

لذا در اين آيه مى‏افزايد: «ظالمان از هوى و هوسهاى خويش بدون علم و آگاهى پيروى مى‏كنند» و تابع هيچ منطقى نيستند (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).

اينها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افكنده است «و چه كسى مى‏تواند آنها را كه خدا گمراه كرده هدايت كند»؟! (فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ).

و مسلم است كسانى را كه خدا رهايشان سازد و به خويشتن واگذار كند «براى آنها هيچ يار و ياورى نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).

(آيه 30)- تا اينجا بحثهاى فراوانى پيرامون توحيد و خدا شناسى از طريق مشاهده نظام آفرينش داشته‏ايم.

و به دنبال آن در اين آيه سخن از توحيد فطرى است يعنى همان مسأله را از طريق درون و مشاهده باطنى و درك ضرورى وجدانى تعقيب كرده، مى‏فرمايد:
«پس روى (دل) خود را متوجه آيين پاك و خالص پروردگار كن»! (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً).

چرا كه «اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش خدا نيست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستين روزى كه انسان قدم به عالم هستى مى‏گذارد اين نور الهى در درون جان او شعله‏ور است.

«اين است دين و آيين محكم و استوار» (ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ).

«ولى اكثر مردم نمى‏دانند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).

«دين حنيف» يعنى دينى كه از تمام كجيها و از انحراف و خرافات و گمراهيها به سوى راستى و درستى متمايل شده است.

امیرحسین
08-19-2011, 01:40 PM
(آيه 31)- در اين آيه چنين مى‏افزايد: اين توجيه شما به دين حنيف خالص و فطرى «در حالى است كه شما باز گشت به سوى پروردگار مى‏كنيد» (مُنِيبِينَ إِلَيْهِ).

اصل و اساس وجود شما بر توحيد است و سر انجام بايد به سوى همين اصل باز گرديد.

و به دنبال دستور «انابه» و باز گشت، دستور به «تقوا» مى‏دهد كه جامع همه اوامر و نواهى الهى است، مى‏فرمايد: «و از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوهُ).

سپس از ميان تمام اوامر تكيه و تأكيد بر موضوع نماز كرده، مى‏گويد: «و نماز را بر پا داريد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ). چرا كه نماز در تمام ابعادش مهمترين برنامه مبارزه با شرك و مؤثرترين وسيله تقويت پايه‏هاى توحيد و ايمان به خداست.

لذا از ميان تمام نواهى نيز روى «شرك» تكيه مى‏كند، مى‏گويد: «و از مشركان نباشيد» (وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ). چرا كه شرك بزرگترين گناه و اكبر كبائر است.

امیرحسین
08-19-2011, 01:40 PM
(آيه 32)- در اين آيه يكى از نشانه‏ها و پيامدهاى شرك را در عبارتى كوتاه و پر معنى بيان كرده، مى‏گويد: از مشركان نباشيد «از كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند، و به دسته‏ها و گروهها تقسيم شدند» (مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً).

و عجب اين كه با تمام تضادّ و اختلافى كه داشتند «هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند»! (كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ).

آرى! يكى از نشانه‏هاى شرك پراكندگى و تفرقه است، چرا كه معبودهاى مختلف منشأ روشهاى متفاوت، و سر چشمه جداييها و پراكندگيهاست.

توحيد يك جاذبه نيرومند درونى!
بدون شك همان گونه كه دلائل عقلى و منطقى به انسان جهت مى‏دهد در درون جان او نيز كششها و جاذبه‏هايى وجود دارد كه براى او تعيين جهت مى‏كند.

فلسفه وجودى آنها همين است كه در مسائل حياتى انسان هميشه نمى‏تواند به انتظار عقل و منطق بنشيند، چرا كه اين كار گاهى سبب تعطيل هدفهاى حياتى مى‏شود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، يا آميزش جنسى، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما يتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طريق توالد و تناسل» الهام بگيرد و طبق آن حركت كند، بايد مدتها پيش از اين نوع او منقرض شده باشد، ولى غريزه و جاذبه جنسى از يكسو و اشتها به تغذيه از سوى ديگر او را به سوى اين هدف مى‏كشاند، و هر قدر هدفها حياتى‏تر و عمومى‏تر باشد اين جاذبه‏ها نيرومندتر است! ولى بايد توجه داشت كه اين كششها و جاذبه‏ها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است يعنى نياز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه كه حيوان بدون نياز به تفكر به سوى غذا و جنس مخالف جذب مى‏شود.

اما گاهى تأثير آن به صورت آگاهانه است يعنى اين جاذبه درونى در عقل و انديشه اثر مى‏گذارد و او را وادار به انتخاب طريق مى‏كند.

قسم اول را «غريزه» و قسم دوم را «فطرت» مى‏نامند- دقت كنيد.

خدا گرايى و خدا پرستى به صورت يك فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.

امیرحسین
08-19-2011, 01:41 PM
شواهد گوناگونى در دست داريم كه فطرى بودن «خدا گرايى» بلكه مذهب را در تمام اصولش روشن مى‏كند:

1- دوام اعتقاد مذهبى و ايمان به خدا در طول تاريخ پر ماجراى بشر خود نشانه‏اى بر فطرى بودن آن است، چرا كه اگر عادت بود نه جنبه عمومى و همگانى داشت، و نه دائمى و هميشگى بود.

2- مشاهدات عينى در دنياى امروز نشان مى‏دهد با تمام تلاش و كوششى كه بعضى از رژيمهاى استبدادى جهان براى محو مذهب و آثار مذهبى از طرق مختلف به خرج داده‏اند نتوانسته‏اند مذهب را از اعماق اين جوامع ريشه كن سازند.

3- كشفيات اخير روانكاوان و روانشناسان در زمينه ابعاد روح انسانى شاهد ديگرى بر اين مدعا است، آنها مى‏گويند: بررسى در باره ابعاد روح انسان نشان مى‏دهد كه يك بعد اصيل آن «بعد مذهبى» يا به تعبير آنها «قدسى» و «يزدانى» است، و گاه اين بعد مذهبى را سر چشمه ابعاد سه گانه ديگر يعنى بعد «راستى» (علم) و «نيكويى» و «زيبايى» دانسته‏اند.

«حس راستى» سر چشمه انواع علوم و دانشها و انگيزه كنجكاوى مستمر و پيگير در شناخت جهان هستى است.

«حس نيكى» انسان را به سوى مفاهيم اخلاقى همچون عدالت و شهامت و فداكارى و مانند آن جذب مى‏كند.

«حس زيبايى» انسان را به سوى هنرهاى اصيل، زيباييها، ادبيات و مسائل ذوقى جذب مى‏كند، و گاه سر چشمه تحولهايى در زندگى فرد و جامعه مى‏شود.

«حس مذهبى» يعنى ايمان به يك مبدأ متعالى و پرستش و نيايش او.

4- پناه بردن انسان در شدايد و سختيها به يك نيروى مرموز ماوراى طبيعى و تقاضاى حل مشكلات و فرو نشستن طوفانهاى سخت زندگى از درگاه او، نيز گواه ديگرى بر اصالت اين جاذبه درونى و الهام فطرى است كه- به انضمام ساير شواهدى كه گفتيم- مى‏تواند ما را به وجود چنين كشش نيرومندى در درون وجودمان به سوى خدا واقف سازد.

امیرحسین
08-19-2011, 01:42 PM
(آيه 33)- اين آيه در حقيقت استدلال و تأكيدى است بر بحث گذشته در زمينه فطرى بودن توحيد و شكوفا شدن اين نور الهى در شدايد و سختيها.

مى‏فرمايد: «هنگامى كه مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مى‏خوانند، و به سوى او انابه مى‏كنند» (وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ).

ولى آن چنان كم ظرفيت و كوتاه فكر و اسير تعصب و تقليد كوركورانه از نياكان مشرك خود هستند كه به مجرد اين كه حوادث سخت بر طرف مى‏شود و نسيم آرامش مى‏وزد و «خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مى‏چشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرك مى‏شوند» (ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ).

تكيه روى «مُنِيبِينَ إِلَيْهِ» اشاره لطيفى به اين معنى مى‏باشد كه پايه و اساس در فطرت انسان توحيد و خدا پرستى است و شرك امر عارضى است كه وقتى از آن قطع اميد مى‏كند خواه ناخواه به سوى ايمان و توحيد باز مى‏گردد.

(آيه 34)- در اين آيه به عنوان تهديد به اين افراد كم ظرفيت مشرك كه به هنگام نيل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مى‏سپارند مى‏گويد: بگذار «نعمتهايى را كه ما به آنها داده‏ايم كفران كنند» و هر كار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ).

«پس (تا مى‏توانيد از اين نعمتهاى زود گذر دنيا) بهره گيريد» (فَتَمَتَّعُوا).

«اما به زودى (نتيجه شوم اعمال خويش را) خواهيد دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:42 PM
(آيه 35)- در اين آيه براى محكوم ساختن اين گروه مشرك، سخن را در قالب استفهام آميخته با توبيخ درآورده، مى‏گويد: «آيا ما دليل محكمى بر آنان فرستاديم كه از شركشان سخن مى‏گويد» و آن را موجّه مى‏شمارد؟ (أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ).

(آيه 36)- اين آيه كه ترسيم ديگرى از طرز فكر و روحيه اين جاهلان كم ظرفيت است چنين مى‏گويد: «و هنگامى كه رحمتى به مردم بچشانيم خوشحال و مغرور مى‏شوند، و هر گاه بلا و رنج و دردى به خاطر اعمالى كه انجام داده‏اند به آنها برسد ناگهان مأيوس و نوميد مى‏گردند» (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ).

در حالى كه مؤمنان راستين كسانى هستند كه نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏شوند و نه به هنگام مصيبت، گرفتار يأس و نوميدى، نعمت را از خدا مى‏دانند و شكر به درگاه او مى‏برند، و مصيبت را آزمون و امتحان، و يا نتيجه اعمال خويش محسوب مى‏دارند و صبر مى‏كنند و رو به درگاه او مى‏آورند.

(آيه 37)- اين آيه همچنان از «توحيد ربوبيت» سخن مى‏گويد، و به تناسب بحثى كه در آيات گذشته آمده بود كه بعضى از كم ظرفيتان با روى آوردن نعمت، مغرور و با مواجه شدن بلا، مأيوس مى‏شوند، چنين مى‏فرمايد: «آيا نديدند كه خداوند روزى را براى هر كس بخواهد گسترده (و براى هر كس بخواهد) تنگ مى‏سازد» (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).

درست است كه عالم، عالم اسباب است ولى در عين حال اين يك قاعده كلى و هميشگى نيست، چرا كه گاه افراد بسيار جدى و لايقى را مى‏بينيم كه هر چه مى‏دوند به جايى نمى‏رسند، و به عكس گاه افراد كم دست و پا را مشاهده مى‏كنيم كه درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است! اين استثناها گويا براى اين است كه خداوند نشان دهد با تمام تأثيرى كه در عالم اسباب آفريده، نبايد در عالم اسباب گم شوند، و نبايد فراموش كنند كه در پشت اين دستگاه، دست نيرومند ديگرى است كه آن را مى‏گرداند.

لذا در پايان آيه مى‏گويد: «در اين نشانه‏هايى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى كه ايمان مى‏آورند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:43 PM
(آيه 38)- و از آنجا كه هر نعمت و موهبتى، وظايف و مسؤوليتهايى را همراه مى‏آورد، در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: چون چنين است «پس حق بستگان و نزديكان را ادا كن، و همچنين (حق) مسكينان و در راه‏ماندگان را» (فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ).

تعبير به «حَقَّهُ» بيانگر اين واقعيت است كه آنها در اموال انسان شريكند و اگر چيزى انسان مى‏پردازد حق خود آنها را ادا مى‏كند.

و در پايان آيه براى تشويق نيكوكاران، و ضمنا بيان شرط قبولى انفاق مى‏فرمايد: «اين كار براى كسانى كه تنها رضاى خدا را مى‏طلبند بهتر است» (ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ).

«و كسانى كه چنين كار نيكى را انجام مى‏دهند رستگارانند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

با توجه به اين كه «وجه اللّه» به معنى ذات پاك پروردگار است، اين آيه نشان مى‏دهد كه تنها مسأله انفاق و پرداختن حق خويشاوندان و ديگر صاحبان حقوق كافى نيست، مهم آن است كه با اخلاص و نيت پاك توأم بوده و از هر گونه ريا و خودنمايى و منت و تحقير و انتظار پاداش خالى باشد.

(آيه 39)- در اين آيه به تناسب بحثى كه از انفاق خالص در ميان بود به دو نمونه از انفاقها كه يكى براى خداست، و ديگرى به منظور رسيدن به مال دنيا اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آنچه به عنوان ربا مى‏پردازيد تا در اموال مردم فزونى يابد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت، و آنچه را به عنوان زكات مى‏پردازيد و تنها رضاى خدا را مى‏طلبيد (مايه بركت است و) كسانى كه چنين مى‏كنند داراى پاداش مضاعفند» (وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).

«ربا» در اصل به معنى افزايش است و در اينجا منظور هدايايى است كه بعضى از افراد براى ديگران- مخصوصا صاحبان مال و ثروت- مى‏برند، به اين منظور كه پاداشى بيشتر و بهتر از آنها دريافت دارند.

بديهى است در اين گونه هدايا نه استحقاق طرف در نظر گرفته مى‏شود، و نه شايستگيها و اولويتها، بلكه تمام توجه به اين است كه اين هديه به جايى داده شود كه بتواند مبلغ بيشترى را صيد كند! و طبيعى است اين چنين هدايا كه جنبه اخلاص در آن نيست از نظر اخلاقى و معنوى فاقد ارزش مى‏باشد.

امیرحسین
08-19-2011, 01:43 PM
(آيه 40)- در اين آيه بار ديگر به مسأله مبدأ و معاد كه موضوع اساسى در بسيارى از آيات اين سوره بود باز مى‏گردد، و خدا را با چهار وصف، توصيف مى‏كند تا هم اشاره‏اى به توحيد و مبارزه با شرك باشد، و هم دليلى بر معاد، مى‏فرمايد:

«خداوند همان كسى است كه شما را آفريد، سپس روزى داد، بعد مى‏ميراند و بعد زنده مى‏كند» (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ).

«آيا هيچ يك از شريكانى كه شما براى خدا ساخته‏ايد توانايى بر چيزى از اين كارها دارد»؟ (هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ).

«منزه است خدا، و برتر است از آنچه آنها شريك براى او قرار مى‏دهند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ).

مسلم است هيچ يك از مشركان، معتقد نبودند كه آفرينش به وسيله بتها صورت گرفته، يا اين كه روزى آنها به دست بتهاست، و يا پايان عمرشان.

بنا بر اين پاسخ اين سؤالات منفى است و استفهام، استفهام انكارى مى‏باشد.

جمله «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ» اين حقيقت را بازگو مى‏كند كه آنها مقام پروردگار را فوق العاده پايين آوردند كه در كنار بتها و معبودان ساختگى قرار مى‏دهند.

(آيه 41)- سر چشمه فساد، اعمال خود مردم است! در آيات گذشته، سخن از شرك در ميان بود و مى‏دانيم ريشه اصلى تمام مفاسد فراموش كردن اصلى توحيد و روى آوردن به شرك است، لذا در اينجا سخن از ظهور فساد در زمين به خاطر اعمال مردم به ميان آورده، مى‏گويد: «فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده‏اند آشكار شده است» (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ). هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است چرا كه هر كار نادرست عكس العمل نامطلوبى دارد.

سپس مى‏فرمايد: «خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد به سوى حق باز گردند»! (لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:44 PM
(آيه 42)- در اين آيه براى اين كه مردم شواهد زنده‏اى را در مسأله ظهور فساد در زمين به خاطر گناه انسانها با چشم خود ببينند، دستور «سير در ارض» را مى‏دهد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد: «بگو: شما در روى زمين به گردش بپردازيد (حال امتهاى پيشين را جستجو كنيد، و اعمال و سر نوشت آنها را مورد بررسى قرار دهيد) ببينيد عاقبت كسانى كه قبل از شما بودند به كجا رسيد»؟! (قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ).

قصرها و كاخهاى ويران شده آنها را بنگريد، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا كنيد، جمعيت نيرومند پراكنده شده آنها را مشاهده نماييد، و سر انجام قبرهاى در هم شكسته و استخوانهاى پوسيده آنها را بنگريد.

آرى «بيشترشان مشرك بودند» (كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ). و شرك ام الفساد و مايه تباهى آنها شد.

(آيه 43)- و از آنجا كه پند گرفتن و بيدار شدن، و سپس بازگشتن به سوى خدا، هميشه مفيد و مؤثر نيست، در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده چنين مى‏گويد: «صورت خود را به سوى دين و آيين مستقيم و پا بر جا (آيين توحيد خالص) قرار ده، پيش از آن كه روزى فرار رسد كه هيچ كس قدرت ندارد آن روز را از خدا باز گرداند (و برنامه الهى را تعطيل كند) و در آن روز مردم گروه گروه مى‏شوند و صفوف از هم جدا مى‏گردد» گروهى در بهشت و گروهى در دوزخ (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ).

اين كه خطاب را متوجه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏كند، براى اين است كه ديگران حساب كار خويش را برسند.

(آيه 44)- اين آيه در حقيقت شرحى است براى اين جدايى صفوف در قيامت، مى‏فرمايد: «هر كسى كافر شد كفرش بر زيان خود اوست» و وبالش دامنگير او (مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ).

«و اما آنها كه عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهيا مى‏سازند» (وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:44 PM
(آيه 45)- در اين آيه در مورد مؤمنان توضيح مى‏دهد كه نه تنها اعمال خود را در آنجا مى‏بينند، بلكه خدا مواهب بيشترى كه شايسته فضل و كرم اوست به آنها مى‏بخشد، مى‏گويد: «هدف اين است كه (خداوند) كسانى را كه ايمان آورده‏اند، و عمل صالح انجام داده‏اند از فضلش پاداش دهد» (لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ).

مسلما اين فضل الهى شامل حال كافران نمى‏شود، «چرا كه خدا كافران را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ).

(آيه 46)- در اين سوره، بخش قابل ملاحظه‏اى از دلائل توحيد و نشانه‏هاى پروردگار در هفت آيه بيان شده كه هر كدام با جمله «وَ مِنْ آياتِهِ» آغاز مى‏شود. شش قسمت آن را قبلا به صورت پى در پى خوانديم، و اين آيه آخرين آنها مى‏باشد.

و از آن جا كه در آيه قبل سخن از ايمان و عمل صالح بود، بيان دلائل توحيدى تأكيدى نيز بر آن مى‏باشد.

مى‏فرمايد: «و از آيات (عظمت و قدرت) خدا اين است كه بادها را به عنوان بشارتگرانى مى‏فرستد» (وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ).

آنها در پيشاپيش باران حركت مى‏كنند، قطعات پراكنده ابر را با خود برداشته به هم مى‏پيوندند، و به سوى سرزمينهاى خشك و تشنه مى‏برند، صفحه آسمان را مى‏پوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جو، ابرها را آماده ريزش باران مى‏كنند.

در دنباله آيه مى‏خوانيم: «خدا مى‏خواهد بدين سبب شما را از رحمت خود بچشاند، تا كشتيها به فرمانش حركت كنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گيريد و شايد شكر گزارى كنيد» (وَ لِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

آرى! بادها هم وسيله توليد نعمتهاى فراوان در زمينه كشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسيله حمل و نقل، و سر انجام سبب رونق امر تجارت است.

آرى! آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف.

امیرحسین
08-19-2011, 01:45 PM
(آيه 47)- در اين آيه سخن از فرستادن پيامبران الهى است، در حالى كه آيه بعد از آن بار ديگر به نعمت وزش بادها بر مى‏گردد، ممكن است قرار گرفتن اين آيه در ميان دو آيه كه در باره نعمت وجود بادها سخن مى‏گويد جنبه معترضه داشته باشد. و ممكن است ذكر مسأله نبوّت در كنار اين بحثها براى تكميل مسائل مربوط به مبدأ و معاد باشد.

به هر حال آيه چنين مى‏گويد: «ما قبل از تو پيامبرانى را به سوى قومشان فرستاديم»َ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ).

«آنها دلائل روشن و آشكار (از معجزات و منطق عقل) براى اين اقوام آوردند»َجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ).

گروهى ايمان آوردند، و گروهى به مخالفت بر خاستند اما هنگامى كه اندرزها و هشدارها سودى نداد «ما از مجرمان انتقام گرفتيم»!َانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا).

و مؤمنان را يارى كرديم «و همواره اين حق بر ما بوده است كه مؤمنان را يارى كنيم»َ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ).

(آيه 48)- اين آيه بار ديگر به توضيح نعمت وزش بادها پرداخته، چنين مى‏گويد: «خداوند همان كسى است كه بادها را مى‏فرستد تا ابرهايى را به حركت در آورند» (اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً).

«سپس ابرها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مى‏گستراند» (فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ).

آنها را به صورت قطعاتى در آورده «و متراكم مى‏سازد» (وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً).
«اينجاست كه دانه‏هاى باران را مى‏بينى كه از لابلاى آنها خارج مى‏شوند» (فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).

آرى! يكى از نقشهاى مهم، هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «پس هنگامى كه اين باران حياتبخش را به هر كس از بندگانش بخواهد برساند، ناگهان آنها خوشحال و مسرور مى‏شوند» (فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:46 PM
(آيه 49)- «و قطعا پيش از آن كه بر آنان نازل شود، مأيوس بودند» (وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ).

اين يأس و آن بشارت را كسانى به خوبى درك مى‏كنند كه همچون عربهاى بيابانگرد حيات و زندگيشان پيوند بسيار نزديكى با همين قطره‏هاى باران دارد.

(آيه 50)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى‏كند» (فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).

تعبير به «رحمت الهى» در مورد باران، اشاره به آثار پر بركت آن از جهات مختلف است.

سپس با توجه به پيوندى كه مبدأ و معاد در مسائل مختلف دارند در پايان آيه مى‏افزايد: «چنين كسى (كه زمين مرده را با نزول باران زنده كرد) زنده كننده مردگانى (در قيامت) است، و او بر همه چيز تواناست» (إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:46 PM
(آيه 51)- از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از بادهاى پربركتى در ميان بود كه پيشقراولان بارانهاى رحمت‏زا هستند، در اين آيه اشاره به بادهاى زيانبار كرده، مى‏گويد: «و اگر ما بادى بفرستيم (داغ و سوزان يا سرد و خشك و يا توأم با سموم) و بر اثر آن، زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند (مأيوس شده و) پس از آن راه كفران پيش مى‏گيرند» و به اين راه همچنان ادامه مى‏دهند (وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ).

آنها افراد ضعيف و كم ظرفيتى هستند و آن چنانند كه قبل از آمدن باران مأيوس و بعد از نزول آن، بسيار شادند، و اگر روزى باد سمومى بوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشكلاتى گردد، فريادشان بلند مى‏شود و زبان به كفر مى‏گشايند.

به عكس مؤمنان راستين كه از نعمت خدا شادند و شكرگزار و در مصائب و مشكلات صبورند و شكيبا، دگرگونيهاى زندگى مادى هرگز در ايمان آنها، كمترين خللى وارد نمى‏كند، و همچون كوردلان ضعيف الايمان با وزش يك باد مؤمن و با وزش باد ديگر كافر نمى‏شوند.

(آيه 52)- در اين آيه و آيه بعد به تناسب بحثى كه در آيه قبل آمد، مردم را به چهار گروه تقسيم مى‏كند:
گروه مردگان، يعنى آنها كه هيچ حقيقتى را درك نمى‏كنند هر چند ظاهرا زنده‏اند.

و گروه ناشنوايان كه آمادگى براى شنيدن سخن حق ندارند.

و گروهى كه از ديدن چهره حق محرومند.

و سر انجام گروه مؤمنان راستين كه دلهايى دانا، و گوشهايى شنوا، و چشمهايى بينا دارند.

نخست مى‏گويد: «تو نمى‏توانى سخنان حق خود را به گوش مردگان برسانى» و اندرزهاى تو در دل آنان كه دلمرده‏اند اثر ندارد (فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏).

و نيز «تو نمى‏توانى سخنت را به گوش كران برسانى مخصوصا هنگامى كه روى مى‏گردانند و پشت مى‏كنند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ).

امیرحسین
08-19-2011, 01:47 PM
(آيه 53)- و همچنين «تو نمى‏توانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى» (وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).

«تنها سخنان حقت را مى‏توانى به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى‏آورند و در برابر حق تسليمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).

قرآن غير از «حيات» و «مرگ» مادى و جسمانى و همچنين «شنوايى» و «بينايى» ظاهرى، نوع برترى از حيات و مرگ و ديد و شنود، قائل است كه ريشه اصلى سعادت يا بدبختى انسان در آن است. و اين آيات از آن سخن مى‏گويد.

(آيه 54)- در اين آيه به يكى ديگر از دلائل توحيد كه دليل فقر و غنا است اشاره مى‏كند و بحثهايى را كه در سر تا سر اين سوره، پيرامون توحيد آمده تكميل مى‏نمايد، مى‏گويد: «خداوند همان كسى است كه شما را (در حالى كه ضعيف و ناتوان بوديد) آفريد، سپس بعد از ناتوانى، سپس بعد از ناتوانى، قوت بخشيد (و دوران جوانى و شكوفايى نيروها آمد) و باز بعد از قدرت ضعف و پيرى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً).

آرى «او هر چه بخواهد مى‏آفريند و دانا و تواناست» (يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ).

در آغاز آن چنان ضعيف و ناتوان بوديد كه حتى قدرت نداشتيد مگسى را از خود دور كنيد يا آب دهان خويش را نگه داريد، اين از نظر جسمانى، و از نظر فكرى به مصداق «لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً هيچ چيز نمى‏دانستيد» حتى پدر و مادر مهربانى را كه دائما مراقب شما بودند نمى‏شناختيد.

ولى كم كم داراى رشد و قدرت شديد، اندامى نيرومند و فكرى قوى و عقلى توانا و دركى وسيع پيدا كرديد.

و با اين حال نمى‏توانستيد اين قدرت را نگه داريد و درست همانند انسانى كه از دامنه كوه بلندى به فراز قلّه رسيده از طرف ديگر سراشيبى را شروع كرديد، و باز به قعر درّه ضعف و ناتوانى جسمى و روحى رسيديد.

اين دگرگونيها و فراز و نشيبها، بهترين دليل بر اين حقيقت است كه نه آن قوت از شما بود، و نه آن ضعف، بلكه هر دو از ناحيه ديگرى بود.

آخرين جمله آيه كه اشاره به علم و قدرت خداست، هم بشارت است و هم انذار كه خدا از همه اعمال و نيّات شما آگاه است و نيز توانايى بر پاداش و كيفر شما دارد.

امیرحسین
08-19-2011, 01:47 PM
(آيه 55)- در اينجا بار ديگر به مسأله رستاخيز باز مى‏گردد و صحنه دردناك ديگرى از حال مجرمان را در آن روز مجسّم مى‏سازد.

مى‏گويد: «و روزى كه قيامت بر پا شود، مجرمان سوگند ياد مى‏كنند كه جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نكردند»! (وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ).

آرى «اين چنين از درك حقيقت باز گردانده مى‏شوند» (كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ).

(آيه 56)- اين آيه پاسخ مؤمنان آگاه را به سخنان مجرمان ناآگاهى كه از وضع برزخ و قيامت اطلاع درستى ندارند بازگو مى‏كند.

مى‏فرمايد: «ولى كسانى كه علم و ايمان به آنها داده شده، مى‏گويند: شما به فرمان خدا تا روز قيامت (در عالم برزخ) درنگ كرديد، و اكنون روز رستاخيز است، اما شما نمى‏دانستيد» (وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى‏ يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
مقدم داشتن «علم» بر «ايمان» به خاطر آن است كه علم پايه ايمان است.

(آيه 57)- به هر حال هنگامى كه مجرمان خود را با واقعيات دردناك روز قيامت رو برو مى‏بينند در مقام عذر خواهى و توبه بر مى‏آيند، ولى قرآن مى‏گويد:
«در آن روز عذر خواهى ظالمان سودى به حالشان ندارد و توبه آنان نيز پذيرفته نيست» (فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ).

يكى از عذرهاى آنها اين است كه گناهان خود را به گردن سردمداران كفر و نفاق بيندازند.

و گاه در مقام عذر خواهى سعى مى‏كنند انحراف خود را به گردن شيطان بيندازند و او را بر وسوسه‏هايش ملامت كنند.

امیرحسین
08-19-2011, 01:48 PM
(آيه 58)- اين آيه در حقيقت اشاره‏اى است به كل مطالبى كه در اين سوره بيان شد مى‏فرمايد: «ما براى مردم در اين قرآن از هر گونه مثال و مطلبى بيان كرديم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ).

وعد و وعيد، امر و نهى، بشارت و انذار، آيات آفاقى و انفسى، دلائل مبدأ و معاد و اخبار غيبى، و خلاصه از هر چيز كه در نفوس انسانها ممكن است اثر مثبت بگذارد بيانى داشتيم.

در حقيقت، قرآن بطور كلى، و سوره روم كه اكنون در مراحل پايان آن هستيم بالخصوص مجموعه‏اى است از مسائل بيدار كننده براى هر قشر و گروه و براى هر طرز فكر و عقيده.

ولى با اين حال گروهى هستند كه هيچ يك از اين امور در قلوب تاريك و سياهشان اثرى نمى‏گذارد، «و اگر آيه‏اى براى آنها بياورى كافران مى‏گويند: شما اهل باطل هستيد» و اينها سحر و جادوست! (وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ).

تعبير به «مبطلون» تعبير جامعى است كه همه برچسبها و نسبتهاى نارواى مشركان به انبيا و طرفداران حق را در بر مى‏گيرد.

(آيه 59)- اين آيه دليل مخالفت اين گروه را به روشنى بيان مى‏كند، مى‏گويد: اين نفوذناپذيرى و لجاجت بى‏حد و حساب و دشمنى با هر حقيقت، به خاطر آن است كه آنها حس تشخيص و درك خود را بر اثر كثرت گناه و لجاجت از دست داده‏اند، و ابدا چيزى درك نمى‏كنند، آرى «اين چنين خداوند بر دلهاى كسانى كه علم و آگاهى ندارند مهر مى‏نهد» (كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ).

قابل توجه اين كه در آيات گذشته، علم پايه ايمان شناخته شده، و در اين آيه جهل پايه كفر و عدم تسليم در برابر حق.

امیرحسین
08-19-2011, 01:48 PM
(آيه 60)- اين آيه كه آخرين آيه سوره روم است، دو دستور مهم و يك بشارت بزرگ به پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد، تا او را در اين مبارزه پى‏گير و مستمر در برابر اين لجوجان جاهل، و بى‏خردان سر سخت، به استقامت دعوت كند.

نخست مى‏گويد: «اكنون كه چنين است (در برابر همه حوادث، همه آزارها و كارشكنيها و نسبتهاى ناروا) شكيبايى و صبر پيشه كن» (فَاصْبِرْ).

كه شكيبايى و صبر و استقامت كليد اصلى پيروزى است.

و براى اين كه پيامبر را در اين راه دلگرمتر كند مى‏افزايد: «وعده خدا بطور مسلم حق است» (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).

دومين دستور، دستور به تسلط بر اعصاب و حفظ متانت و آرامش، و به اصطلاح از جا در نرفتن در اين مبارزه سخت و پى‏گير است، مى‏فرمايد: «و هرگز نبايد كسانى كه ايمان و يقين ندارند تو را خشمگين و عصبانى كنند» (وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ).

وظيفه تو بردبارى و تحمل و حوصله هر چه بيشتر و حفظ متانتى كه شايسته يك رهبر در برابر اين گونه افراد است، مى‏باشد.

اين سوره با وعده پيروزى مؤمنان بر دشمنان آغاز شد، و با وعده پيروزى نيز پايان مى‏گيرد، ولى شرط اصلى آن را صبر و استقامت شمرده است.

«پايان سوره روم»