PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره نمل [27]



امیرحسین
08-03-2011, 10:19 AM
سوره نمل [27]

اين سوره در «مكّه» نازل شده، و 93 آيه است‏.

محتواى سوره:

محتواى اين سوره از نظر كلى همان محتواى سوره‏هاى مكى است، از نظر اعتقادى بيشتر روى مبدء و معاد تكيه مى‏كند.

و از نظر مسائل عملى و اخلاقى، بخش قابل ملاحظه‏اى از سر گذشت پنج پيامبر بزرگ الهى، و مبارزات آنها با اقوام منحرف بحث مى‏كند، تا هم دلدارى و تسلّى خاطر براى مؤمنانى باشد كه مخصوصا در آن روز در مكه در اقليت شديد قرار داشتند، و هم هشدارى باشد براى مشركان لجوج و بيدادگر.

يكى از امتيازات اين سوره بيان بخش مهمى از داستان «سليمان» و «ملكه سبأ» و چگونگى ايمان آوردن او به توحيد، و سخن گفتن پرندگانى، همچون هدهد، و حشراتى همچون مورچه، با سليمان است.

اين سوره به خاطر همين معنى، سوره «نمل» (مورچه) ناميده شده، و عجب اين كه در بعضى از روايات به نام سوره سليمان آمده است.

ضمنا اين سوره از علم بى‏پايان پروردگار، و نظارت او بر همه چيز در عالم هستى، و حاكميت او در ميان بندگان سخن مى‏گويد.

اين سوره با «بشارت» شروع مى‏شود، و با «تهديد» پايان مى‏يابد، بشارتى كه قرآن براى مؤمنان آورده، و تهديد به اين كه خداوند از اعمال شما بندگان غافل نيست.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله چنين آمده است: «هر كس سوره طس سليمان (سوره نمل) را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه سليمان را تصديق و يا تكذيب كردند، و همچنين هود و شعيب و صالح و ابراهيم را، ده حسنه به او مى‏دهد، و به هنگام رستاخيز كه از قبرش بيرون مى‏آيد، نداى لا اله الّا اللّه سر مى‏دهد».

امیرحسین
08-03-2011, 10:19 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- قرآن از سوى حكيم دانايى است: باز در آغاز اين سوره به «حروف مقطّعه» قرآن بر خورد مى‏كنيم «طا، سين» (طس).

با توجه به اين كه بلا فاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن مى‏گويد به نظر مى‏رسد كه يكى از اسرار آن اين باشد كه اين كتاب بزرگ و آيات مبين از حروف ساده الفبا تشكيل يافته، و زيبنده ستايش، آن آفريدگارى است كه چنين اثر بديعى را از چنان مواد ساده‏اى به وجود آورده.

سپس مى‏افزايد: «اين آيات قرآن و كتاب مبين است» (تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبِينٍ).

(آيه 2)- در اين آيه دو توصيف ديگر براى قرآن بيان شده: قرآنى كه «مايه هدايت، و وسيله بشارت براى مؤمنان است» (هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ).

چرا كه تا مرحله‏اى از تقوا و تسليم و ايمان به واقعيتها در دل انسان نباشد به دنبال حق نمى‏رود.

(آيه 3)- «همان كسانى كه نماز را بر پامى‏دارند و زكات را ادا مى‏كنند و به آخرت يقين دارند» (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ).

و به اين ترتيب هم اعتقاد آنها به مبدأ و معاد محكم است، و هم پيوندشان با خدا و خلق. بنا بر اين اوصاف فوق اشاره‏اى به اعتقاد كامل و برنامه عملى جامع آنهاست.

(آيه 4)- سپس به بيان حال گروهى كه در نقطه مقابل مؤمنان قرار دارند پرداخته و يكى از خطرناكترين حالاتشان را چنين باز گو مى‏كند: «كسانى كه ايمان به آخرت ندارند اعمال سوئشان را براى آنها زينت مى‏دهيم پس در طريق زندگى حيران و سر گردان مى‏شوند» (إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ).

آلودگى در نظر آنها پاكى، زشتيها نزد آنها زيبا، پستيها افتخار، و بد بختيها و سيه روزيها سعادت و پيروزى محسوب مى‏شود.

اين دگرگونى ارزشها، و به هم ريختن معيارها در نظر انسان، كه نتيجه‏اش سرگردان شدن در بيراهه‏هاى زندگى است از بدترين حالاتى مى‏باشد كه به يك انسان دست مى‏دهد.

امیرحسین
08-03-2011, 10:19 AM
(آيه 5)- سپس به نتيجه «تزيين اعمال» پرداخته و سر انجام كار چنين كسانى را اين گونه بيان مى‏كند: «آنها كسانى هستند كه عذابى بد (و شديد و دردناك) دارند) (أُوْلئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ).

در دنيا سر گردان و مأيوس و پريشان خواهند بود، و در آخرت گرفتار مجازاتى هولناك.

«و آنها در آخرت زيانكارترين مردمند» (وَ هُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ).

چه زيانى از اين بالاتر كه انسان اعمال زشتش را زيبا ببيند و تمام نيروى خود را براى آن به كار گيرد، اما سر انجام ببيند جز بد بختى و سيه روزى به بار نياورده است.

(آيه 6)- و در اين آيه به عنوان تكميلى بر اشارات گذشته در زمينه عظمت محتواى قرآن، و مقدمه‏اى براى داستانهاى انبيا كه بلا فاصله بعد از آن شروع مى‏شود مى‏فرمايد: «بطور مسلم اين قرآن از سوى حكيم دانايى بر تو القا مى‏شود» (وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ).

گر چه «حكيم» و «عليم» هر دو اشاره به دانايى پروردگار است، ولى «عليم» از آگاهى بى‏پايان خدا خبر مى‏دهد، و «حكيم» از حساب و هدفى كه در ايجاد اين عالم و نازل كردن قرآن به كار رفته است.

(آيه 7)- موسى اينجا به اميد قبسى مى‏آيد! چنانكه گفتيم در اين سوره، بعد از بيان اهميت قرآن، گوشه‏اى از سر گذشت پنج تن از پيامبران بزرگ و قوم آنها به ميان آمده است، و وعده پيروزى مؤمنان و مجازات كافران در آنها به روشنى باز گو شده.

نخست از پيامبر اولوا العزم موسى (ع) شروع مى‏كند و مستقيما به سراغ لحظه‏اى كه نخستين جرقه وحى در دل او درخشيد، و با پيام و سخن الهى آشنا شد، مى‏رود، و مى‏گويد: به خاطر بياور «هنگامى را كه موسى به خانواده خود گفت: من آتشى از دور ديدم»! (إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً).

همين جا توقف كنيد «من به زودى خبر از آن براى شما مى‏آورم و يا شعله‏اى از آتش، تا گرم شويد» (سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ).

و اين در همان شبى بود كه با همسرش دختر شعيب در طريق مصر در بيابانى تاريك و ظلمانى گرفتار آمد، راه را گم كرد، و در همين حال درد وضع حمل به همسرش دست داد، موسى احساس نياز شديدى به افروختن آتش و استفاده از گرماى آن مى‏كرد، همين كه شعله آتش را از دور ديد خوشحال شد، و آن را دليل بر وجود انسان يا انسانهايى گرفت، و گفت مى‏روم، يا براى شما خبرى مى‏آورم و يا شعله آتشى كه با آن گرم شويد.

امیرحسین
08-03-2011, 10:20 AM
(آيه 8)- موسى خانواده‏اش را در همانجا گذاشت و به آن سو كه آتش ديده بوده حركت كرد «پس هنگامى كه نزد آتش رسيد، ندايى برخاست كه: مبارك باد آن كس كه در آتش است، و كسى كه در اطراف آن است، و منزه است خداوندى كه پروردگار عالميان است» (فَلَمَّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).

منظور از كسى كه در آتش است موسى (ع) بوده كه به آن شعله آتش كه از ميان درخت سبز نمايان شده بوده، آنقدر نزديك گرديده كه گويى در درون آن قرار داشت، و منظور از كسى كه اطراف آن قرار دارد فرشتگان مقرب پروردگار است كه در آن لحظه خاص، آن سر زمين مقدس را احاطه كرده بودند.

و يا اين كه به عكس منظور از كسانى كه در آتشند فرشتگان الهى مى‏باشند و كسى كه در گرد آن قرار دارد موسى (ع).

(آيه 9)- بار ديگر ندايى برخاست و موسى را مخاطب ساخته، گفت:

«اى موسى! من خداوند عزيز و حكيمم» (يا مُوسى‏ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

اين جمله براى اين بود كه هر گونه شك و ترديد از موسى، بر طرف شود، و بداند كه اين خداوند عالميان است كه با او سخن مى‏گويد نه شعله آتش يا درخت خداوندى كه «شكست‏ناپذير» و «صاحب حكمت و تدبير» است.

(آيه 10)- از آنجا كه مأموريت رسالت آن هم در برابر ظالم و جبّارى همچون فرعون نياز به قدرت و قوت ظاهرى و باطنى و سند حقانيت محكم دارد، در اينجا به موسى (ع) دستور داده شد «و عصايت را بيفكن» (وَ أَلْقِ عَصاكَ).

موسى عصاى خود را افكند، ناگاه تبديل به مار عظيمى شد «هنگامى كه موسى نظر به آن افكند، ديد با سرعت همچون مارهاى كوچك به هر سو مى‏دود و حركت مى‏كند (ترسيد و) به عقب برگشت و حتى پشت سر خود را نگاه نكرد» (فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ).

در اينجا بار ديگر به موسى خطاب شد: «اى موسى! نترس كه رسولان در نزد من ترس و وحشتى ندارند» (يا مُوسى‏ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ).

يعنى اى موسى! تو در حضور پروردگار بزرگ هستى، و حضور او ملازم با امنيت مطلق است!

(آيه 11)- اما در اين آيه استثنايى براى جمله «إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ» بيان كرده، مى‏گويد: «مگر كسى كه ستم كند سپس (در مقام توبه و جبران بر آيد و) بدى را تبديل به نيكى كند كه من غفور و رحيمم»، توبه او را مى‏پذيرم و به او نيز امنيت مى‏بخشم (إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:20 AM
(آيه 12)- سپس دومين معجزه موسى (ع) را به او ارائه كرد، فرمود:

«و دستت را در گريبانت داخل كن هنگامى كه خارج مى‏شود، سفيد و درخشنده است بى‏آنكه عيبى در آن، باشد» (وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ).

يعنى اين سفيدى ناشى از بيمارى «برص» نيست، بلكه نورانيت و درخشندگى و سفيدى جالبى است كه خود بيانگر وجود يك معجزه و امر خارق عادت است.

باز براى اين كه به موسى (ع) لطف بيشترى كند و به منحرفان امكان بيشترى براى هدايت دهد، مى‏گويد: معجزات تو منحصر به اين دو نيست، بلكه اين دو معجزه «در زمره معجزات نه‏گانه‏اى است كه تو با آنها بسوى فرعون و قومش فرستاده مى‏شوى آنان قومى فاسد و طغيانگرند» و نياز به راهنمايى دارند، مجهز به معجزات بزرگ فراوان (فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ).

از ظاهر اين آيه چنين استفاده مى‏شود كه اين دو معجزه جزء نه معجزه معروف موسى بوده است نه اضافه بر آن.

(آيه 13)- بالاخره موسى (ع) با قويترين سلاح معجزه، مسلح شد، و به سراغ فرعون و فرعونيان آمد و آنها را به سوى آيين حق دعوت كرد قرآن در اين آيه مى‏گويد: «هنگامى كه آيات روشنى بخش ما به سراغ آنان آمد گفتند: اين سحر آشكارى است» (فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ).

و مى‏دانيم اين تهمت تنها در مورد موسى (ع) نبود، بلكه متعصبان لجوج براى توجيه مخالفتهاى خود با انبيا تهمت سحر را مطرح مى‏نمودند.

(آيه 14)- جالب اين كه در اين آيه قرآن اضافه مى‏كند: اين اتهامات به خاطر آن نبود كه راستى در شك و ترديد باشند، بلكه آنها «معجزات را از روى ظلم و برترى جويى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين و اطمينان داشتند» (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا).

از اين تعبير به خوبى استفاده مى‏شود كه ايمان واقعيتى غير از علم و يقين دارد، و ممكن است كفر از روى جحود و انكار در عين علم و آگاهى سر زند.

در پايان آيه به عنوان يك درس عبرت با يك جمله كوتاه و بسيار پر معنى به سر انجام شوم فرعونيان و غرق و نابودى آنها اشاره كرده، مى‏گويد:

«پس بنگر سر انجام تبهكاران و مفسدان چگونه بود»؟ (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:20 AM
(آيه 15)- حكومت داود و سليمان: به دنبال نقل گوشه‏اى از داستان موسى (ع) به بحث پيرامون دو تن ديگر از پيامبران بزرگ الهى، «داود» و «سليمان» مى‏پردازد، كه اينها نيز از پيامبران بنى اسرائيل بودند، و تفاوتى كه تاريخ آنها با تواريخ پيامبران ديگر دارد اين است كه اينها بر اثر آمادگى محيط فكرى و اجتماعى بنى اسرائيل توفيق يافتند دست به تأسيس حكومت عظيمى بزنند، و آيين الهى را با استفاده از نيروى حكومت، گسترش دهند، لذا از لحن سر گذشت پيامبران ديگر كه با مخالفت شديد قوم خود رو برو مى‏شدند در اينجا خبرى نيست.

جالب اين كه قرآن سخن را از مسأله «موهبت علم» كه زير بناى يك حكومت صالح و نيرومند است شروع كرده، مى‏گويد: «و ما به داود و سليمان علم قابل ملاحظه‏اى بخشيديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً).

روشن است كه «علم» در اينجا معنى گسترده و وسيعى دارد كه علم توحيد و اعتقادات مذهبى و قوانين دينى، و همچنين علم قضاوت، و تمام علومى را كه براى تشكيل چنان حكومت وسيع و نيرومندى لازم بوده است در بر مى‏گيرد.

و به دنبال اين جمله از زبان داود و سليمان چنين نقل مى‏كند: «و آنها گفتند:

حمد و ستايش از آن خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد» (وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى‏ كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ).

جالب اين كه بلا فاصله بعد از بيان موهبت بزرگ «علم»، سخن از «شكر» به ميان آمده، تا روشن شود هر نعمتى را شكرى لازم است، و حقيقت شكر آن است كه از آن نعمت در همان راهى كه براى آن آفريده شده است استفاده شود و اين دو پيامبر بزرگ از نعمت علمشان در نظام بخشيدن به يك حكومت الهى حد اكثر بهره را گرفتند.

(آيه 16)- در اين آيه نخست اشاره به ارث بردن سليمان از پدرش داود كرده، مى‏گويد: «سليمان وارث داود شد» (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ). و همه مواهب او را به ارث برد.

سپس قرآن مى‏افزايد: «سليمان گفت: اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعليم شده» (وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ).

«و از همه چيز به ما داده شده است، و اين فضيلت آشكارى است» (وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ).

يعنى تمام وسائلى را كه از نظر معنوى و مادى براى تشكيل اين حكومت الهى لازم است به ما داده شده است.

امیرحسین
08-03-2011, 10:21 AM
(آيه 17)- سليمان در وادى مورچگان! از آيات اين سوره، و همچنين از آيات سوره سبأ به خوبى استفاده مى‏شود كه داستان حكومت حضرت سليمان جنبه عادى نداشت، بلكه توأم با خارق عادات و معجزات مختلفى بود.

در حقيقت خداوند قدرت خود را در ظاهر ساختن اين حكومت عظيم و قوايى كه مسخر آن بود نشان داد.

نخست مى‏گويد: «لشكريان سليمان از جنّ و انس و پرندگان نزد او جمع شدند» (وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ).

آنقدر زياد بودند كه «بايد توقف مى‏كردند تا به هم ملحق شوند» (فَهُمْ يُوزَعُونَ).

(آيه 18)- به هر حال، سليمان با اين لشكر عظيم حركت كرد «تا به سر زمين مورچگان رسيدند» (حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى‏ وادِ النَّمْلِ).

در اينجا «مورچه‏اى (از مورچگان، همنوعان خود را مخاطب ساخت و) گفت: اى مورچگان! داخل لانه‏هاى خود شويد تا سليمان و لشكريانش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمى‏فهمند»! (قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).

(آيه 19)- «سليمان از شنيدن اين سخن مورچه تبسم كرد و خنديد» (فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها).

در اينجا سليمان رو به درگاه خدا كرد و چند تقاضا نمود.

نخست اين كه: «عرضه داشت: پروردگارا! راه و رسم شكر نعمتهايى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى به من الهام فرما» (وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ).

تا بتوانم با بسيج همه نيروهايم اين همه نعمتهاى عظيم را در راهى كه تو فرمان داده‏اى و مايه خشنودى توست به كار گيرم و از مسير حق منحرف نگردم.

ديگر اين كه مرا موفق دار «تا عمل صالحى به جاى آورم كه تو از آن خشنود مى‏شوى» (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ).

و بالاخره سومين تقاضايش اين بود كه عرضه داشت: پروردگارا! «مرا به رحمتت در زمره بندگان صالحت داخل گردان» (وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ).

يعنى هدف نهايى به دست آوردن قدرت، انجام عمل صالح است و عمل صالح نيز مقدمه‏اى است براى جلب خشنودى و رضاى خدا كه هدف نهايى است.

امیرحسین
08-03-2011, 10:21 AM
(آيه 20)- داستان هدهد و ملكه سبا: در اينجا به فراز ديگرى از زندگى شگفت‏انگيز سليمان اشاره كرده، و ماجراى هدهد و ملكه سبا را باز گو مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «سليمان در جستجوى آن پرنده [هدهد] بر آمد» (وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ).

اين تعبير به وضوح بيانگر اين حقيقت است كه او به دقت مراقب وضع كشور و اوضاع حكومت خود بود و حتى غيبت يك مرغ از چشم او پنهان نمى‏ماند! بدون شك منظور از پرنده در اينجا همان هدهد است، چنانكه در ادامه سخن، قرآن مى‏افزايد، سليمان «گفت: مرا چه شده است كه هدهد را نمى‏بينم» (فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ).

«يا اين كه او از غائبان است» (أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ).

يعنى آيا او بدون عذر موجهى حضور ندارد و يا با عذر موجهى غيبت كرده است؟

(آيه 21)- «سليمان» براى اين كه حكم غيابى نكرده باشد، و در ضمن غيبت هدهد روى بقيه پرندگان- تا چه رسد به انسانهايى كه پستهاى حساسى بر عهده داشتند- اثر نگذارد افزود: «من او را قطعا كيفر شديدى خواهم داد»! (لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً).

«يا او را ذبح مى‏كنم»! (أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ).

«يا (براى غيبتش) بايد دليل روشنى به من ارائه دهد» (أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ).

در حقيقت سليمان (ع) تهديد لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود، ضمنا نشان داد كه او حتى در برابر پرنده ضعيفى تسليم دليل و منطق است و هرگز تكيه بر قدرت و توانائيش نمى‏كند.

(آيه 22)- «چندان درنگ نكرد» كه هدهد آمد (فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ).

بازگشت و با صراحت به سليمان چنين «گفت: من بر چيزى آگاهى يافتم كه تو بر آن آگاهى ندارى، من از سر زمين سبا يك خبر قطعى (و دست اول) براى تو آورده‏ام»؟ (فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:21 AM
(آيه 23)- هدهد در شرح ماجرا چنين گفت: «من (به سر زمين سبا رفته بودم) زنى را در آنجا يافتم كه بر آنها حكومت مى‏كند، و همه چيز را در اختيار دارد مخصوصا تخت عظيمى داشت»! (إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ).

«هدهد» با اين سه جمله تقريبا تمام مشخصات كشور سبا و طرز حكومت آن را براى سليمان باز گو كرد.

(آيه 24)- سليمان از شنيدن اين سخن در فكر فرو رفت ولى هدهد به او مجال نداد و مطلب ديگرى بر آن افزود گفت: مسأله عجيب و ناراحت كننده‏اى كه من در آنجا ديدم اين بود كه: «مشاهده كردم آن زن و قوم و ملتش در برابر خورشيد- نه در برابر اللّه- سجده مى‏كنند»! (وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

«و شيطان (بر آنها تسلط يافته و) اعمالشان را در نظرشان زينت داده» و افتخار مى‏كنند كه در برابر آفتاب سجده مى‏نمايند! (وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ).

و به اين ترتيب «شيطان آنها را از راه حق باز داشته» (فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ).

آنها چنان در بت پرستى فرو رفته‏اند كه من باور نمى‏كنم به آسانى از اين راه بر گردند «آنها هدايت نخواهند شد» (فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ).

(آيه 25)- سپس افزود: «آنها چرا براى خداوندى سجده نمى‏كنند كه آنچه در آسمانها و زمين پنهان است خارج مى‏كند، و آنچه را مخفى مى‏داريد و آنچه را آشكار مى‏سازيد مى‏داند» (أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).

يعنى چرا براى خداوندى سجده نمى‏كنند كه غيب آسمان و زمين و اسرار نهفته آن را مى‏داند.

(آيه 26)- و سر انجام سخن خود را چنين پايان مى‏دهد: «همان خداوندى كه معبودى جز او نيست و پروردگار و صاحب عرش عظيم است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ).

و به اين ترتيب روى «توحيد عبادت» و «توحيد ربوبيت» پروردگار، و نفى هر گونه شرك تأكيد كرده و سخن خود را به پايان مى‏برد.

امیرحسین
08-03-2011, 10:22 AM
(آيه 27)- سليمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، و در فكر فرو رفت، سپس چنين «گفت: ما تحقيق به عمل مى‏آوريم ببينيم تو راست گفتى يا از دروغگويان هستى»؟! (قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ).

سليمان نه هدهد را متهم ساخت و محكوم كرد، و نه سخن او را بى‏دليل تصديق نمود، بلكه آن را پايه تحقيق قرار داد.

(آيه 28)- به هر حال سليمان نامه‏اى بسيار كوتاه و پر محتوا نوشت و به هدهد داد و گفت: «اين نامه مرا ببر و بر آنان بيفكن، سپس بر گرد (و در گوشه‏اى توقف كن) ببين آنها چه عكس العملى نشان مى‏دهند»؟ (اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ).

(آيه 29)- ملكه سبا نامه را گشود و از مضمون آن آگاهى يافت و چون قبلا اسم و آوازه سليمان را شنيده بود و محتواى نامه نشان مى‏داد كه سليمان تصميم شديدى در باره سرزمين سبا گرفته، سخت در فكر فرو رفت، و چون در مسائل مهم مملكتى با اطرافيانش به شور مى‏نشست از آنها دعوت كرد، رو به سوى آنها نموده «گفت: اى اشراف و بزرگان! نامه ارزشمندى به سوى من افكنده شده است»! (قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ).

(آيه 30)- سپس ملكه سبا به ذكر مضمون نامه پرداخت و گفت: «اين نامه از سوى سليمان است و محتوايش چنين است: به نام خداوند بخشنده مهربان» (إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ).

(آيه 31)- توصيه‏ام به شما «اين است برترى جويى در برابر من نكنيد، و به سوى من آييد و تسليم حق شويد» (أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ).

آنچه در دو آيه فوق آمده، الگويى است براى طرز نامه نگارى كه با نام خداوند رحمان و رحيم شروع شود و با دو جمله حساب شده جان سخن بيان گردد.

امیرحسین
08-03-2011, 10:22 AM
(آيه 32)- بعد از ذكر محتواى نامه سليمان، براى سران ملت خود رو به سوى آنها كرده، چنين «گفت: اى اشراف و صاحب نظران! رأى خود را در اين كار مهم براى من ابراز داريد كه من هيچ كار مهمى را بى‏حضور شما و بدون نظر شما انجام نداده‏ام»! (قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ).

(آيه 33)- «اشراف قوم» در پاسخ او چنين «گفتند: ما داراى نيروى كافى و قدرت جنگى فراوان هستيم، ولى تصميم نهايى با توست، ببين چه دستور مى‏دهى» (قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ).

به اين ترتيب هم تسليم خود را در برابر دستورات او نشان دادند، و هم تمايل خود را به تكيه بر قدرت و حضور در ميدان جنگ!

(آيه 34)- ملكه هنگامى كه تمايل آنها را به جنگ مشاهده كرد، در حالى كه خود باطنا تمايل به اين كار نداشت براى فرو نشاندن اين عطش، و هم براى اين كه حساب شده با اين جريان بر خورد، كند، چنين «گفت: پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و ويرانى مى‏كشانند»! (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها).

«و عزيزان اهل آن را به ذلت مى‏نشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً).

سپس براى تأكيد بيشتر گفت: «آرى اين چنين مى‏كنند» (وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ).

در حقيقت ملكه سبا كه خود پادشاهى بود، شاهان را خوب شناخته بود كه برنامه آنها در دو چيز خلاصه مى‏شود: «فساد و ويرانگرى» و «ذليل ساختن عزيزان»، چرا كه آنها به منافع خود مى‏انديشند، نه به منافع ملتها و آبادى و سر بلندى آنها و هميشه اين دو بر ضد يكديگرند.

امیرحسین
08-03-2011, 10:22 AM
(آيه 35)- سپس ملكه افزود: ما بايد قبل از هر كار سليمان و اطرافيان او را بيازماييم و ببينيم به راستى چه كاره‏اند؟ سليمان پادشاه است يا پيامبر؟ ويرانگر است يا مصلح؟ ملتها را به ذلت مى‏كشانند يا عزت؟ و براى اين كار بايد از هديه استفاده كرد، لذا «من هديه قابل ملاحظه‏اى براى آنها مى‏فرستم تا ببينم فرستادگان من چه واكنشى را از ناحيه آنها براى ما مى‏آورند» (وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ).

پادشاهان علاقه شديد به «هدايا» دارند، و نقطه ضعف و زبونى آنها نيز همين جاست، آنها را مى‏توان با هداياى گرانبها تسليم كرد، اگر ديديم سليمان با اين هدايا تسليم شد، معلوم مى‏شود «شاه» است! در برابر او مى‏ايستيم، و گر نه پيامبر خداست در اين صورت بايد عاقلانه بر خورد كرد.

(آيه 36)- مرا با مال نفريبيد! فرستادگان ملكه سبا با كاروان هدايا، سر زمين يمن را پشت سر گذاشتند و به سوى شام و مقر سليمان حركت كردند، به گمان اين كه سليمان از مشاهده منظره اين هدايا خوشحال مى‏شود، و به آنها شاد باش مى‏گويد، اما «هنگامى كه (فرستاده ملكه سبا) نزد سليمان آمد (سليمان نه تنها از آنها استقبال نكرد بلكه) گفت: مى‏خواهيد مرا با مال كمك كنيد (و فريب دهيد) آنچه خدا به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است» (فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ).

مال چه ارزشى در برابر مقام نبوت و علم و دانش و هدايت و تقوا دارد؟

«بلكه شما هستيد كه به هداياى خود خوشحال مى‏شويد» (بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ).

و به اين ترتيب سليمان، معيارهاى ارزش را در نظر آنها تحقير كرد و روشن ساخت كه معيارهاى ديگرى براى ارزش در كار است.

امیرحسین
08-03-2011, 10:23 AM
(آيه 37)- سپس براى اين كه قاطعيت خود را در مسأله «حق و باطل» نشان دهد به فرستاده مخصوص ملكه سبا چنين گفت: «به سوى آنان باز گرد (و اين هدايا را نيز با خود ببر اما بدان) ما به زودى با لشكرهايى به سراغ آنها خواهيم آمد كه توانايى مقابله با آن را نداشته باشند» (ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها).

«و ما آنها را از آن سر زمين آباد با ذلت خارج مى‏كنيم در حالى كه كوچك و حقير خواهند بود» (وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ).

چرا كه در برابر آيين حق، تسليم نشدند و از در مكر و فريب وارد گشتند.

(آيه 38)- در يك چشم بر هم زدن تخت او حاضر است! سر انجام فرستادگان ملكه سبا هدايا و بساط خود را بر چيدند و به سوى كشورشان باز گشتند.

و ماجرا را براى ملكه و اطرافيانش شرح دادند، و بيان داشتند كه او به راستى فرستاده خداست و حكومتش نيز يك حكومت الهى است.

لذا ملكه سبا با عده‏اى از اشراف قومش تصميم گرفتند به سوى سليمان بيايند و شخصا اين مسأله مهم را بررسى كنند تا معلوم شود سليمان چه آيينى دارد؟
اين خبر از هر طريقى كه بود به سليمان رسيد، و تصميم گرفت قدرت نمايى شگرفى كند تا آنها را بيش از پيش به واقعيت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسليم سازد.

لذا سليمان رو به اطرافيان خود كرد و «گفت: اى گروه بزرگان! كداميك از شما توانايى دارد تخت او را پيش از آن كه خودشان نزد من بيايند و تسليم شوند براى من بياورد» (قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:23 AM
(آيه 39)- در اينجا دو نفر اعلام آمادگى كردند كه يكى از آنها عجيب و ديگرى عجيبتر بود.

نخست «عفريتى از جن رو به سوى سليمان كرد و گفت: من تخت او را پيش از آن كه (مجلس تو پايان گيرد و) از جاى بر خيزى نزد تو مى‏آورم» (قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ).

من اين كار را با زحمت انجام نمى‏دهم و در اين امانت گران قيمت نيز خيانتى نمى‏كنم، چرا كه «من نسبت به آن توانا و امينم»! (وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ).

(آيه 40)- دومين نفر مرد صالحى بود كه آگاهى قابل ملاحظه‏اى از «كتاب الهى» داشت، چنانكه قرآن در حق او مى‏گويد: «كسى كه علم و دانشى از كتاب داشت گفت: من تخت او را قبل از آن كه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد»! (قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ).

اين شخص يكى از نزديكان با ايمان، و دوستان خاص سليمان بوده است، و غالبا در تواريخ نام او را «آصف بن برخيا» نوشته‏اند، و مى‏گويند وزير سليمان و خواهر زاده او بوده است.

و اما در باره «علم كتاب» بسيارى از مفسران و غير آنها گفته‏اند اين مرد با ايمان از «اسم اعظم الهى» با خبر بود. يعنى آن نام الهى را در درون جان خود پياده كرده بود و آن چنان از نظر آگاهى و اخلاق و تقوا و ايمان تكامل يافته بود كه خود مظهرى از آن اسم گشته بود، اين تكامل معنوى و روحانى كه پرتوى از آن اسم اعظم الهى است قدرت بر چنين خارق عاداتى را در انسان ايجاد مى‏كند.

و هنگامى كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با استفاده از نيروى معنوى خود تخت ملكه سبأ را در يك «طرفة العين» نزد او حاضر كرد: «پس هنگامى كه سليمان آن را نزد خود مستقر ديد (زبان به شكر پروردگار گشود و) گفت: اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا شكر نعمت او را به جا مى‏آورم يا كفران مى‏كنم»؟! (فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ).

سپس افزود: «و هر كس شكر كند به سود خويش شكر كرده، و هر كسى كفران كند پروردگار من غنى و كريم است» (وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ).

تفاوت «عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» و «عِلْمُ الْكِتابِ»:

در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين آمده است كه «ابو سعيد خدرى» مى‏گويد: من از معنى «الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» از محضرش سؤال كردم فرمود: «او وصىّ برادرم سليمان بن داود بود.»

عرض كردم: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» (رعد/ 43) از چه كسى سخن مى‏گويد.

فرمود: «ذاك اخى علىّ بن ابي طالب او برادرم علىّ بن ابي طالب است»! توجه به تفاوت «علم من الكتاب» كه علم جزئى را مى‏گويد، و «علم الكتاب» كه «علم كلى» را بيان مى‏كند روشن مى‏سازد كه ميان «آصف» و «على» عليه السّلام چه اندازه تفاوت بوده است؟!

امیرحسین
08-03-2011, 10:23 AM
(آيه 41)- نور ايمان در دل ملكه سبا: سليمان براى اين كه ميزان عقل و درايت ملكه سبا را بيازمايد، و نيز زمينه‏اى براى ايمان او به خداوند فراهم سازد، دستور داد تخت او را كه حاضر ساخته بودند دگرگون و ناشناس سازند «گفت: تخت او را برايش ناشناس سازيد ببينيم آيا هدايت مى‏شود يا از كسانى خواهد بود كه هدايت نمى‏يابند» و آيا تخت خود را مى‏شناسد يا نمى‏شناسد؟ (قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ).

(آيه 42)- به هر حال «هنگامى كه ملكه سبا وارد شد، (به او) گفته شد: آيا تخت تو اين گونه است»؟ (فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ).

«ملكه سبا» زيركانه‏ترين و حساب شده‏ترين جوابها را داد و «گفت: گويا خود آن تخت است»! (قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ).

و بلا فاصله افزود: «و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم»! (وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ).

يعنى، اگر منظور سليمان از اين مقدمه چينى‏ها اين است كه ما به اعجاز او پى ببريم ما پيش از اين با نشانه‏هاى ديگر از حقانيت او آگاه شده بوديم و حتى قبل از ديدن اين خارق عادت عجيب ايمان آورده بوديم.

(آيه 43)- و به اين ترتيب سليمان «او را از آنچه غير از خدا مى‏پرستيد باز داشت» (وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

هر چند «او قبل از آن از قوم كافر بود» (إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:24 AM
(آيه 44)- در اين آيه صحنه ديگرى از اين ماجرا باز گو مى‏شود، و آن ماجراى داخل شدن ملكه سبا در قصر مخصوص سليمان است.

سليمان دستور داده بود، صحن يكى از قصرها را از بلور بسازند و در زير آن، آب جارى قرار دهند.

هنگامى كه ملكه سبا به آنجا رسيد «به او گفته شد: داخل حياط قصر شو»ِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ).

«پس هنگامى كه ملكه آن صحنه را ديد، گمان كرد نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه كرد» تا از آن آب بگذرد در حالى كه سخت در تعجب فرو رفته بود كه نهر آب در اينجا چه مى‏كند؟َلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها).

اما سليمان به او «گفت: كه حياط قصر از بلور صاف ساخته شده» اين آب نيست كه بخواهد پا را برهنه كند و از آن بگذردالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ).

در اينجا سؤال مهمى پيش مى‏آيد و آن اين كه: سليمان كه يك پيامبر بزرگ الهى بود چرا چنين دم و دستگاه تجملاتى فوق العاده‏اى داشته باشد؟ درست است كه او سلطان بود و حكمروا، ولى مگر نمى‏شد بساطى ساده همچون ساير پيامبران داشته باشد؟

اما چه مانعى دارد كه سليمان براى تسليم كردن ملكه سبا كه تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زيبا و كاخ با شكوه و تشكيلات پر زرق و برق مى‏دانست صحنه‏اى به او نشان دهد كه تمام دستگاه تجملاتيش در نظر او حقير و كوچك شود، و اين نقطه عطفى در زندگى او براى تجديد نظر در ميزان ارزشها و معيار شخصيت گردد؟! به تعبير ديگر اين هزينه در برابر امنيت و آرامش يك منطقه وسيع و پذيرش دين حق، و جلو گيرى از هزينه فوق العاده جنگ، مطلب مهمى نبود.

و لذا هنگامى كه ملكه سبا، اين صحنه را ديد چنين «گفت: پروردگارا! من بر خويشتن ستم كردم»!الَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي).

«و با سليمان در پيشگاه اللّه، پروردگار عاليمان، اسلام آوردم»َ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).

خداوندا! من همراه رهبرم سليمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشيمانم و سر تسليم به آستانت مى‏سايم.

امیرحسین
08-03-2011, 10:24 AM
(آيه 45)- صالح در برابر قوم ثمود: بعد از ذكر قسمتى از سر گذشت «موسى» و «داود» و «سليمان»- در آياتى كه گذشت- چهارمين پيامبرى كه بخشى از زندگى او و قومش در اين سوره مطرح مى‏گردد حضرت «صالح» و قوم ثمود است.

نخست مى‏فرمايد: «و ما به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم كه خداى يگانه را بپرستيد» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ).

تعبير به «أَخاهُمْ» (برادرشان) كه در داستان بسيارى از انبيا آمده اشاره به نهايت محبت و دلسوزى آنان نسبت به اقوامشان مى‏باشد.

به هر حال تمام رسالت و دعوت اين پيامبر بزرگ در جمله «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» خلاصه شده است، آرى بندگى خدا، كه عصاره همه تعليمات فرستادگان پروردگار است.

سپس مى‏افزايد «آنها در برابر دعوت صالح به دو گروه مختلف تقسيم شدند و به مخاصمه برخاستند» مؤمنان از يك سو و منكران لجوج از سوى ديگر (فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ).

(آيه 46)- صالح براى بيدار ساختن آنها به انذارشان پرداخت و از عذابهاى دردناك الهى آنها را بر حذر داشت، اما آنها نه تنها پند نگرفتند و بيدار نشدند، بلكه همين مطلب را مستمسكى براى لجاجت خويش ساخته و با اصرار از او خواستند كه اگر راست مى‏گويى چرا مجازات الهى دامان ما را فرو نمى‏گيرد- اين مطلب در آيه 77 سوره اعراف صريحا آمده است.

ولى صالح به آنها «گفت: اى قوم من! چرا پيش از تلاش و كوشش براى جلب نيكيها، براى عذاب و بديها عجله داريد»؟ (قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).

چرا تمام فكر خود را روى فرا رسيدن عذاب الهى متمركز مى‏كنيد، اگر عذاب الهى شما را فرو گيرد، به حياتتان خاتمه مى‏دهد و مجالى براى ايمان باقى نخواهد ماند، بياييد صدق گفتار مرا در بركات و رحمت الهى كه در سايه ايمان به شما نويد مى‏دهد بيازماييد «چرا از پيشگاه خدا تقاضاى آمرزش گناهان خويش نمى‏كنيد تا مشمول رحمت او واقع شويد» (لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:25 AM
(آيه 47)- به هر حال اين قوم سر كش به جاى اين كه اندرز دلسوزانه اين پيامبر بزرگ را به گوش جان بشنوند و به كار بندند با يك سلسله سخنان واهى و نتيجه‏گيريهاى بى‏پايه به مبارزه با او برخاستند، از جمله اين كه «گفتند: ما هم خودت و هم كسانى را كه با تو هستند به فال بد گرفته‏ايم» (قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ).

گويا آن سال خشكسالى و كمبود محصول و مواد غذايى بود، آنها گفتند: اين گرفتاريها و مشكلات ما همه از قدوم ناميمون تو و ياران توست.

اما او در پاسخ «گفت: فال بد (و بخت و طالع شما) در نزد خداست» (قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ).

اوست كه شما را به خاطر اعمالتان گرفتار اين مصائب ساخته و اعمال شماست كه در پيشگاه او چنين مجازاتى را سبب شده.

اين در حقيقت يك آزمايش بزرگ الهى براى شماست «آرى شما گروهى هستيد كه آزمايش مى‏شويد» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ).

اينها آزمايشهاى الهى است، تا كسانى كه شايستگى و قابليت دارند، از خواب غفلت بيدار شوند، و خود را اصلاح كنند.

امیرحسین
08-03-2011, 10:25 AM
(آيه 48)- توطئه نه گروهك مفسد در وادى القرى در اينجا بخش ديگرى از داستان صالح و قومش را مى‏خوانيم كه بخش گذشته را تكميل كرده و پايان مى‏دهد، و آن مربوط به توطئه قتل صالح از ناحيه نه گروهك كافر و منافق و خنثى شدن توطئه آنهاست.

مى‏گويد: «در آن شهر (وادى القرى) نه گروهك بودند كه (هميشه) فساد در زمين مى‏كردند و اصلاح نمى‏كردند» (وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ).

(آيه 49)- مسلما با ظهور صالح و آيين پاك و مصلح او، عرصه بر اين گروهكها تنگ شد، اينجا بود كه طبق اين آيه «گفتند: بياييد قسم ياد كنيد به خدا كه بر او [صالح‏] و خانواده‏اش شبيخون مى‏زنيم (و آنها را به قتل مى‏رسانيم) سپس به ولىّ دم او مى‏گوييم: ما هرگز از هلاكت خانواده او خبر نداشتيم و در اين گفتار خود صادق هستيم»! (قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).

(آيه 50)- هنگامى كه آنها در گوشه‏اى از كوه بر سر راه صالح به معبدش كمين كرده بودند كوه ريزش كرد و صخره عظيمى از بالاى كوه سرازير شد و آنها را در لحظه‏اى كوتاه در هم كوبيد و نابود كرد! لذا قرآن مى‏گويد: «آنها نقشه مهمى كشيدند و ما هم نقشه مهمى كشيديم، در حالى كه آنها خبر نداشتند»! (وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:25 AM
(آيه 51)- سپس مى‏افزايد: «پس بنگر كه عاقبت توطئه و مكر آنها چگونه بود كه ما همه آنها و تمام قوم و طرفداران آنها را نابود كرديم»؟! (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ).

(آيه 52)- سپس قرآن در مورد چگونگى هلاكت و سر انجام آنها چنين مى‏گويد: «پس ببين اين خانه‏هاى آنهاست كه به خاطر ظلم و ستمشان (ساقط شده و) خالى مانده»! (فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا).

آرى! آتش ظلم و ستم در آنها افتاد و همه را سوزاند و ويران كرد.

«در اين ماجرا درس عبرت و نشانه روشنى است (از پايان كار ظالمان و قدرت پروردگار) براى كسانى كه مى‏دانند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).

(آيه 53)- اما در اين ميان خشك و تر با هم نسوختند و بى‏گناه به آتش گنهكار نسوخت «ما كسانى را كه ايمان آورده، و تقوا پيشه كرده بودند نجات داديم» و آنها هرگز به سر نوشت شوم بد كاران گرفتار نشدند» (وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ).

(آيه 54)- انحراف قوم لوط: پنجمين پيامبرى كه در اين سوره به زندگى او اشاره شده است، پيامبر بزرگ خدا حضرت لوط است.

نخست مى‏گويد: «و لوط را به ياد آور هنگامى كه به قومش گفت: آيا شما به سراغ كار بسيار زشت و قبيح مى‏رويد در حالى كه (زشتى و نتايج شوم آن را) مى‏بينيد» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).

منظور از «فاحشه» در اينجا همجنس گرايى و عمل ننگين «لواط» است.

امیرحسین
08-03-2011, 10:26 AM
(آيه 55)- سپس مى‏افزايد: «آيا شما به جاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مى‏رويد» (أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).

و براى اين كه روشن سازد انگيزه اين عمل جهالت و نادانى است مى‏افزايد:

«بلكه شما قومى جاهل و نادان هستيد» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).

جهل به خداوند، جهل به هدف آفرينش و نواميس خلقت و جهل به آثار شوم اين گناه ننگين!

آغاز جزء بيستم قرآن مجيد

ادامه سوره نمل‏

(آيه 56)- آنجا كه پاكدامنى عيب بزرگى است! اكنون ببينيم اين قوم كثيف و آلوده در پاسخ اين گفتار منطقى لوط چه گفتند؟

قرآن مى‏گويد: «آنها پاسخى جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، چرا كه اينها افرادى پاكند» و حاضر نيستند خود را با ما هماهنگ كنند! (فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ).

جوابى كه بيانگر انحطاط فكر و سقوط فوق‏العاده اخلاقى آنها بود.

آرى! در محيط آلودگان، پاكى جرم است و عيب! يوسفهاى پاكدامن را به جرم عفت و پارسايى به زندان مى‏افكنند، و خاندان پيامبر بزرگ خدا «لوط» را به خاطر پرهيزشان از آلودگى و ننگ به تبعيد تهديد مى‏كنند، اما زليخاها آزادند و صاحب مقام! و قوم لوط بايد در شهر و ديار خود آسوده بمانند!

امیرحسین
08-03-2011, 10:27 AM
(آيه 57)- در روايات آمده است كه لوط حدود سى سال آنها را تبليغ كرد ولى جز خانواده‏اش- آن هم به استثناى همسرش كه با مشركان هم عقيده شد- به او ايمان نياوردند.

بديهى است چنين گروهى كه اميد اصلاحشان نيست جائى در عالم حيات ندارند و بايد طومار زندگانيشان در هم پيچيده شود.

لذا در اين آيه مى‏گويد: «پس ما لوط و خاندانش را رهايى بخشيديم به جز همسرش كه مقدر كرديم او جزء باقيماندگان باشد» (فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِينَ).

(آيه 58)- و پس از بيرون آمدن آنها در موعد معين- در سحرگاه شبى كه شهر غرق فساد و ننگ بود- پس از آن كه صبحگاهان فرا رسيد «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم (وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً). كه همگى زير آن مدفون شدند، و اين بعد از آن بود كه زلزله وحشتناكى سر زمين آنها را بكلى زير و رو كرد.

«و چه سخت و ناگوار و بد است باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ).

(آيه 59)- در اين آيه بعد از پايان شرح حال پنج پيامبر بزرگ الهى و سر نوشت قوم آنها، روى سخن را به پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده و به عنوان يك نتيجه گيرى از گذشته، و مقدمه‏اى براى طرح گفتگو با مشركان، چنين مى‏فرمايد:

«بگو: حمد و ستايش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).

ستايش مخصوص خداوندى است كه اقوام ننگينى همچون قوم لوط را نابود كرد، مبادا دامنه آلودگيهاى آنها سراسر زمين را فرا گيرد.

سپس مى‏افزايد: «و سلام و درود بر بندگان بر گزيده‏اش» (وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى‏).

سلام بر موسى، صالح، لوط، سليمان و داود عليهم السّلام و سلام بر همه انبيا و پيروان راستينشان.

بعد مى‏گويد: «آيا خداوند (كه اين همه توانايى و قدرت و موهبت و نعمت دارد) بهتر است يا بتهايى را كه آنها شريك خدا قرار مى‏دهند» و مطلقا مبدأ اثر نيستند؟! (آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:27 AM
(آيه 60)- با اين همه باز مشرك مى‏شويد! در آيه قبل- بعد از ذكر بخشهاى تكان دهنده‏اى از زندگى پنج پيامبر بزرگ- سؤال كوتاه و پر معنايى مطرح شد كه «آيا خداوند با اين همه قدرت و توانايى بهتر است يا بتهاى بى‏ارزشى كه آنها ساخته‏اند».

از اينجا به بعد به شرح آن سؤال پرداخته و ضمن پنج آيه كه با پنج سؤال حساب شده شروع مى‏شود مشركان را تحت باز پرسى و محاكمه قرار مى‏دهد، و روشنترين دلائل توحيد را ضمن اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بيان مى‏كند.

نخست به خلقت آسمانها و زمين و نزول باران و بركات ناشى از آن پرداخته چنين مى‏گويد: آيا بتهايى كه معبود شما هستند بهترند «يا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده و براى شما از آسمان آبى فرستاد پس با آن باغهاى زيبا و سرورانگيز رويانديم» (أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ).

در دنباله آيه روى سخن را به بندگان كرده، مى‏گويد: «شما قدرت نداشتيد كه درختان اين باغهاى زيبا را برويانيد» (ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها).

كار شما تنها بذرافشانى و آبيارى است، اما كسى كه حيات را در دل اين بذر آفريده، و به نور آفتاب و قطرات حياتبخش باران و ذرات خاك فرمان مى‏دهد كه اين دانه‏ها را برويانيد، تنها خداست.

به تعبير ديگر: توحيد در خلقت (توحيد خالق) و توحيد در ربوبيت (توحيد تدبير كننده اين جهان) پايه‏اى براى «توحيد معبود» شمرده شده است.

و لذا در پايان آيه مى‏گويد: «آيا معبود ديگرى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).

«بلكه آنها گروهى هستند كه (از روى نادانى، مخلوقات را) هم طراز (پروردگارشان) قرار مى‏دهند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:27 AM
(آيه 61)- در دومين سؤال به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمين و قرارگاه انسان در اين جهان پرداخته، مى‏گويد: آيا معبودهاى ساختگى آنها بهتر است «يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد، و در ميان آن، نهرهاى آب جارى، روان ساخت، و براى زمين، كوهاى ثابت و پا بر جا ايجاد كرد»؟! تا همچون زرهى قشر زمين را از لرزش نگاه دارند (أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ).

و نيز «ميان دو دريا (از آب شيرين و شور) مانعى قرار داد» تا با هم مخلوط نشوند (وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً).

آيا بتها نقشى در اين نظام بديع و شگفت‏انگيز دارند؟! حتى بت پرستان چنين ادعايى نمى‏كنند.

لذا در پايان آيه بار ديگر اين سؤال را تكرار مى‏كند كه «آيا معبودى با اللّه هست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).

نه «بلكه بيشترشان نادانند و بى‏خبر» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).

(آيه 62)- در سومين سؤال، از اين سؤالات پنجگانه كه مجموعه‏اى از يك باز پرسى و محاكمه معنوى را تشكيل مى‏دهد، سخن از حل مشكلات، و شكستن بن بستها و اجابت دعاهاست.

مى‏گويد: آيا معبودهاى بى‏ارزش شما بهترند «يا كسى كه دعاى مضطر و درمانده را هنگامى كه او را بخواند به اجابت مى‏رساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مى‏كند»؟! (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ).

آرى! در آن هنگام كه تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مى‏شود و از هر نظر درمانده و مضطر مى‏گردد، تنها كسى كه مى‏تواند قفل مشكلات را بگشايد نور اميد در دلها بپاشد ذات پاك اوست و نه غير او.

از آنجا كه اين واقعيت به عنوان يك احساس فطرى در درون جان همه انسانهاست، بت پرستان نيز به هنگامى كه در ميان امواج خروشان دريا گرفتار مى‏شوند تمام معبودهاى خود را فراموش كرده، دست به دامن لطف «اللّه» مى‏زنند همان گونه كه قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه سوار كشتى مى‏شوند خدا را مى‏خوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مى‏دانند». (عنكبوت/ 65) سپس مى‏افزايد: نه تنها مشكلات و ناراحتيها را بر طرف مى‏سازد بلكه «شما را خلفاى زمين قرار مى‏دهد» (وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ).

«آيا (با اين همه) معبودى با خداست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).

«ولى شما كمتر متذكر مى‏شويد» (قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ). و از اين دلائل روشن پند و اندرز نمى‏گيريد.

امیرحسین
08-03-2011, 10:28 AM
(آيه 63)- در چهارمين سؤال مسأله هدايت را مطرح كرده، مى‏گويد: آيا اين بتها بهترند «يا كسى كه شما را در تاريكيهاى صحرا و دريا (به وسيله ستارگان) هدايت مى‏كند»؟ (أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

«و كسى كه بادها را به عنوان بشارت دهندگان پيش از نزول رحمتش مى‏فرستد» (وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ). بادهايى كه بيانگر نزول بارانند و همانند پيك مخصوص بشارت، پيشاپيش آن حركت مى‏كنند.

و در پايان آيه، بار ديگر، مشركان را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «آيا معبود ديگرى با خداست»؟! (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).

سپس بى‏آنكه منتظر جواب آنها باشد اضافه مى‏كند: «خداوند برتر و بالاتر است از آنچه براى او شريك قرار مى‏دهند» (تَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ).

(آيه 64)- در اين آيه پنجمين سؤال را كه در مورد مبدأ و معاد است به اين صورت مطرح مى‏كند: آيا معبودان شما بهترند «يا كسى كه آفرينش را آغاز كرد و سپس آن را اعاده مى‏كند»؟! (أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ).

«و كسى كه (در ميان اين آغاز و انجام) شما را از آسمان و زمين روزى مى‏دهد» (وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).

«آيا (با اين حال باز هم معتقديد كه) معبودى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).

«به آنها بگو: (اگر چنين اعتقادى داريد) دليلتان را بياوريد اگر راست مى‏گوييد» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

منظور از «رزق آسمان» باران و نور آفتاب و مانند آن است، و منظور از «رزق زمين» گياهان و مواد غذايى مختلفى است كه مستقيما از زمين مى‏رويد يا بطور غير مستقيم از زمين نشأت مى‏گيرد همچون دامها، همچنين معادن و مواد گوناگونى كه انسان در زندگى خود از آن بهره مى‏گيرد.

امیرحسین
08-03-2011, 10:28 AM
(آيه 65)- از آن جا كه در آيه قبل سخن از قيامت و رستاخيز به ميان آمد در اينجا اين مسأله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مى‏دهد.

نخست به پاسخ سؤالى مى‏پردازد كه مشركان بارها آن را مطرح كرده بودند و مى‏گفتند قيامت كى بر پا مى‏شود؟

مى‏فرمايد: «بگو: هيچ كس از كسانى كه در آسمان و زمين هستند- جز خدا- از غيب آگاه نيستند، و نمى‏دانند كى بر انگيخته مى‏شوند» (قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ).

ولى اين منافات با آن ندارد كه خداوند بخشى از علم غيب را در اختيار هر كس بخواهد بگذارد.

(آيه 66)- سپس در باره عدم آگاهى مشركان از قيامت و شك و ترديد و بى‏خبريشان مى‏فرمايد: «آنها اطلاع صحيحى در باره آخرت ندارند بلكه در اصل آن شك دارند بلكه نسبت به آن نابينايند»! (بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ).

چرا كه نشانه‏هاى آخرت در زندگى همين دنيا نمايان است: باز گشت زمين مرده به حيات در فصل بهار، بارور شدن درختانى كه در فصل زمستان از كار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرينش، همگى دليل بر امكان زندگى پس از مرگ است، اما آنها همچون نابينايان از كنار اين صحنه‏ها مى‏گذرند.

(آيه 67)- اين آيه منطق منكران رستاخيز را در يك جمله بيان مى‏كند «كافران گفتند: آيا هنگامى كه ما و پدرانمان خاك شديم باز هم (از دل خاك) بيرون فرستاده خواهيم شد»؟ (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:28 AM
(آيه 68)- سپس آنها مى‏افزايند: «اين وعده بى‏پايه‏اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده» و هرگز اثرى از آن نمايان نبوده و نيست (لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ).

«اينها جز همان افسانه‏هاى پيشينيان نيست»، اينها اوهام و خرافات است (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).

بنا بر اين نخست از استبعاد شروع مى‏كردند و بعد آن را پايه انكار مطلق قرار مى‏دادند.

ضمنا آنها با اين تعبير مى‏خواستند سخن پيامبر را در مورد قيامت تحقير كنند و بگويند: اين از وعده‏هاى كهنه و بى‏اساس است كه ديگران هم به نياكان ما داده‏اند و مطلب تازه‏اى به نظر نمى‏رسد كه قابل بررسى و مطالعه باشد.

(آيه 69)- در آيات گذشته سخن از انكار معاد از سوى كفار متعصب بود.

در اينجا به جاى اين كه دليلى براى آنها ذكر كند آنها را به مجازاتهاى الهى كه در پيش دارند تهديد و انذار مى‏كند.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «بگو: در روى زمين سير كنيد (و آثار گذشتگان را ببينيد) پس بنگريد عاقبت كار مجرمان و گنهكاران به كجا رسيد»؟ (قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ).

چگونه مى‏گوييد اين وعده‏ها به نياكان ما نيز داده شد و آنها نيز به آن اعتنا نكردند و ضررى هم نديدند؟

(آيه 70)- از توطئه‏هاى آنها نگران مباش! از آنجا كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله از انكار و مخالفت آنها رنج مى‏برد و به راستى دلش براى آنها مى‏سوخت و عاشق هدايت و بيدارى آنها بود و از سوى ديگر، همواره با توطئه‏هاى آنها مواجه بود اين آيه، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را دلدارى داده، مى‏گويد: «و (از تكذيب و انكار) آنها غمگين مباش» و زياد غصه آنها را مخور (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ).

«و سينه‏ات از توطئه آنان تنگ نشود» كه ما پشتيبان و يار و ياور توايم (وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:29 AM
(آيه 71)- ولى اين منكران لجوج به جاى اين كه از اين هشدار پيامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت كار مجرمان، پند و اندرز گيرند، باز در مقام سخريه و استهزاء بر آمده «و مى‏گويند: اگر راست مى‏گوييد اين وعده عذاب الهى، كى واقع خواهد شد»؟! (وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

(آيه 72)- در اينجا قرآن به پاسخ اين گفتار سخريه‏آميز آنها با لحنى كاملا واقع بينانه پرداخته، مى‏گويد: «به آنها بگو: شايد بعضى از آنچه را عجله مى‏كنيد نزديك و در كنار شما باشد»! (قُلْ عَسى‏ أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ).

چرا عجله مى‏كنيد؟ چرا مجازات الهى را كوچك مى‏شمريد؟ چرا به خود رحم نمى‏كنيد؟ آخر عذاب خدا شوخى نيست! احتمال بدهيد به خاطر همين سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سايه افكنده باشد و به همين زودى بر شما فرود آيد و نابودتان كند، اين همه سر سختى براى چيست؟

(آيه 73)- سپس به بيان اين واقعيت مى‏پردازد كه اگر خداوند در مجازات شما عجله نمى‏كند، به خاطر فضل و رحمتش بر شماست، تا براى اصلاح خويش و جبران گذشته به قدر كافى مهلت داشته باشيد.

مى‏گويد: «و پروردگار تو نسبت به همه مردم فضل و رحمت دارد، ولى اكثر آنها شكرگزار نيستند» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ).

(آيه 74)- و اگر تصور مى‏كنند تأخير مجازات آنها به خاطر آن است كه خداوند از نيات سوء و انديشه‏هاى زشتى كه در سر مى‏پرورانند بى‏خبر است، اشتباه بزرگى است چرا كه: «پروردگار تو آنچه را سينه‏هاشان در خود پنهان مى‏دارد و آنچه را آشكار مى‏كنند به خوبى مى‏داند» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ).

او به همان اندازه از خفاياى درونشان آگاه است كه از اعمال برون، و اصولا پنهان و آشكار و غيب و شهود براى او يكسان است.

امیرحسین
08-03-2011, 10:29 AM
(آيه 75)- سپس مى‏افزايد: نه تنها خداوند، اسرار درون و برون آنها را مى‏داند، بلكه علم او به قدرى وسيع و گسترده است كه «هيچ موجودى در آسمان و زمين، پنهان و مكتوم نيست مگر آن كه در كتاب آشكار (علم پروردگار) ثبت است» (وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).

(آيه 76)- در آيات گذشته سخن از «مبدء» و «معاد» در ميان بود در اينجا با طرح مسأله «نبوت» و حقانيت قرآن، اين بحث را تكميل مى‏كند.

به علاوه در گذشته روى سخن با مشركان بود، و در اينجا از كفار ديگر همچون يهود و اختلافات آنها سخن مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد «اين قرآن، اكثر چيزهايى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنها بيان مى‏كند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).

بنى اسرائيل در مسائل زيادى با هم اختلاف داشتند، در مورد «مريم» و «عيسى» و در مورد پيامبرى كه بشارتش در تورات داده شده، و همچنين در بسيارى از احكام دينى و مذهبى با يكديگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در اين زمينه حق مطلب را ادا كرد.

(آيه 77)- و از آنجا كه مبارزه با هر گونه اختلاف، مايه هدايت و رحمت است در اين آيه به صورت يك اصل كلى مى‏فرمايد: «قرآن، هدايت و رحمت است براى مؤمنان» (وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ).

آرى! هدايت و رحمت است از نظر اختلاف زدايى، و مبارزه با خرافات.

(آيه 78)- و از آنجا كه گروهى از بنى اسرائيل در برابر حقايقى كه قرآن باز گو كرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسليم نشدند، در اين آيه مى‏افزايد: «پروردگار تو ميان آنها (در روز قيامت) به حكم خود داورى مى‏كند، و او توانا و داناست» (إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:29 AM
(آيه 79)- و از آنجا كه اين سخنان علاوه بر بيان عظمت قرآن و تهديد بنى اسرائيل، وسيله‏اى براى آرامش و آسودگى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است در اين آيه مى‏افزايد: «بنا بر اين بر خداوند توكل و تكيه كن» (فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ).

توكل بر خدايى كه عزيز است و شكست‏ناپذير، و به هر چيز عالم و آگاه.

بر او توكل كن و از مخالفتهاى آنها نترس «چرا كه تو بر حق آشكار هستى» (إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ).

(آيه 80)- در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود اگر قرآن حق آشكار است، پس چرا اين همه با آن مخالفت مى‏كنند، آيات بعد در واقع جوابگوى اين سؤال است.

مى‏گويد: اگر آنها اين حق مبين را پذيرا نمى‏شوند، و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمى‏كند جاى تعجب نيست «چرا كه تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى»! (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏).

مخاطب تو زندگانند، آنها كه روحى زنده و بيدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده نما كه تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فكر و انديشه آنها را تعطيل كرده است.

«حتى كسانى كه (زنده‏اند اما) گوشهاى آنها كر است نمى‏توانى سخن خود را به آنها برسانى، (مخصوصا) هنگامى كه پشت كنند و از تو دور شوند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ).

(آيه 81)- باز اگر آنها به جاى گوش شنوا چشم بينايى داشتند، در اين صورت گر چه صدا به گوش آنها نمى‏رسيد، اما ممكن بود با علامت و اشاره صراط مستقيم را پيدا كنند، اما افسوس كه آنها نابينا هم هستند «و تو نمى‏توانى نابينايان را از گمراهيشان باز گردانى» و هدايت كنى (وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).

و به اين ترتيب تمام راههاى درك حقيقت به روى آنها بسته است، قلبهايشان مرده، گوشهاشان كر و چشمهاشان نابيناست.

«تو فقط مى‏توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).

امیرحسین
08-03-2011, 10:30 AM
(آيه 82)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از استعجال كفار در مورد عذاب و يا تحقق رستاخيز بود.

در اينجا اشاره به قسمتى از حوادثى كه در آستانه رستاخيز صورت مى‏گيرد كرده، و سر نوشت دردناك اين منكران لجوج را مجسم مى‏سازد.

مى‏گويد: «و هنگامى كه فرمان عذاب فرا مى‏رسد (و آنها در آستانه رستاخيز قرار مى‏گيرند) جبنبده‏اى را از زمين، براى آنان خارج مى‏كنيم كه با آنها سخن مى‏گويد، و سخنش اين است كه مردم به آيات ما (خدا) ايمان نمى‏آوردند» (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ).

«دَابَّةُ الْأَرْضِ» در روايات متعددى بر شخص امير مؤمنان على عليه السّلام تطبيق شده است و با در نظر گرفتن احاديث فراوان مى‏توان از آن مفهوم كلى‏ترى را استفاده كرد كه بر هر يك از پيشوايان بزرگ كه در آخر زمان قيام و حركت فوق‏العاده مى‏كنند و حق و باطل و مؤمن و كافر را از هم مشخص مى‏سازند منطبق مى‏شود.

(آيه 83)- سپس به يكى ديگر از نشانه‏هاى رستاخيز اشاره كرده، مى‏گويد:

به خاطر بياور «روزى را كه ما از هر امتى گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى‏كردند محشور مى‏كنيم، و آنها را نگه مى‏داريم تا به يكديگر ملحق شوند» (وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ).

بسيارى از بزرگان اين آيه را اشاره به مسأله رجعت و بازگشت گروهى از بد كاران و نيكو كاران به همين دنيا در آستانه رستاخيز مى‏دانند.

(آيه 84)- «تا زمانى كه (به پاى حساب) مى‏آيند، (به آنان) مى‏گويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق بر نيامديد»؟ (حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً).

«شما چه اعمالى انجام مى‏داديد»؟ (أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

گوينده اين سخن خداوند است و منظور از آيات، معجزات پيامبران و يا فرمانهاى الهى و يا همه اينهاست.

امیرحسین
08-03-2011, 10:31 AM
(آيه 85)- بديهى است اين مجرمان در مقابل هيچ يك از اين دو سؤال پاسخى ندارند كه بدهند لذا در اين آيه اضافه مى‏كند: «و فرمان عذاب الهى به خاطر ظلم و ستمشان در مورد آنها صادر مى‏شود و آنها سخنى ندارند كه بگويند»! (وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ).

اين عذاب به معنى عذاب دنياست هر گاه آيه را به معنى رجعت «1» بدانيم، و به معنى عذاب آخرت است اگر آيه را به معنى قيامت بدانيم.

(آيه 86)- حركت زمين، يك معجزه علمى قرآن! بار ديگر در اينجا به مسأله مبدأ و معاد و نشانه‏هاى قدرت و عظمت خداوند در عالم هستى، و همچنين حوادث رستاخيز پرداخته چنين مى‏گويد: «آيا نديدند كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم» (أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ).

«و روز را روشنى بخش» (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).

«در اين امور نشانه‏ها و دلائل روشنى است (از قدرت و حكمت پروردگار) براى كسانى كه آماده پذيرش ايمانند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

__________________________________________________

(1) «رجعت» از عقايد معروف شيعه است و تفسيرش در يك عبارت كوتاه چنين است: بعد از ظهور حضرت مهدى (عج) و در آستانه رستاخيز گروهى از «مؤمنان خالص» و «كفار و طاغيان بسيار شرور» به اين جهان باز مى‏گردند، گروه اول مدارجى از كمال را طى مى‏كنند، و گروه دوم كيفرهاى شديدى مى‏بينند.

امیرحسین
08-03-2011, 10:31 AM
(آيه 87)- اين آيه به رستاخيز و مقدمات آن مى‏پردازد و مى‏گويد: «و (به خاطر بياوريد) روزى را كه در صور دميده مى‏شود و تمام كسانى كه در آسمانها و در زمين هستند در وحشت فرو مى‏روند، جز كسانى كه خدا بخواهد، و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مى‏شوند» (وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ).

از مجموعه آيات قرآن استفاده مى‏شود كه دو يا سه بار «نفخ صور» مى‏شود:

يك بار در پايان دنيا و آستانه رستاخيز، كه وحشت همه را فرا مى‏گيرد.

بار دوم همگى با شنيدن آن قالب تهى مى‏كنند و مى‏ميرند.

بار سوم به هنگام بعث و نشور و قيام قيامت است كه با نفخ صور همه مردگان به حيات باز مى‏گردند و زندگى نوينى را آغاز مى‏كنند.

ولى ظاهر آيه نشان مى‏دهد كه در اينجا اشاره به نفخه اولى است كه در پايان جهان صورت مى‏گيرد.

(آيه 88)- اين آيه اشاره به يكى ديگر از آيات عظمت خداوند در پهنه عالم هستى كرده، مى‏گويد: «و كوهها را مى‏بينى و آنها را ساكن و جامد مى‏پندارى در حالى كه مانند ابر در حركتند» (وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ).

«اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده» (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ).

كسى كه اين همه حساب و نظم در برنامه آفرينش اوست «مسلما از كارهايى كه شما انجام مى‏دهيد آگاه است» (إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ).

آيه فوق از قبيل آيات توحيد و نشانه‏هاى عظمت خداوند در همين دنيا است و به «حركت كره زمين» كه براى ما محسوس نيست اشاره مى‏كند.

امیرحسین
08-03-2011, 10:31 AM
(آيه 89)- در آيات گذشته سخنى از اعمال بندگان و آگاهى خداوند نسبت به آن در ميان بود و در اين آيه سخن از پاداش عمل و ايمنى آنها از فزع روز قيامت است.

مى‏فرمايد: «كسانى كه حسنه و كار نيكى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت و آنها از وحشت در آن روز در امان خواهند بود» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ).

«حسنه» در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه همه اعمال نيك را در بر مى‏گيرد، از جمله ايمان به خدا و پيامبر اسلام و ولايت ائمه عليهم السّلام كه در رأس هر كار نيك قرار دارد و مانع از آن نيست كه اعمال صالح ديگر نيز در آيه جمع باشد.

(آيه 90)- سپس به نقطه مقابل اين گروه پرداخته، مى‏گويد: «و كسانى كه «سيئه» و كار بدى انجام دهند به رو در آتش افكنده مى‏شوند»! (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ).

و جز اين توقعى نمى‏توانند داشته باشند «آيا جزايى جز آنچه عمل مى‏كرديد خواهيد داشت»؟! (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

آنها هنگامى كه مواجه با حق مى‏شدند، صورت خود را بر مى‏گرداندند و با همان صورت از گناه استقبال مى‏كردند اكنون بايد گرفتار چنين مجازاتى شوند.

(آيه 91)- آخرين مأموريت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در سه آيه آخر اين سوره، روى سخن را به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله كرده و حقايقى را باز گو مى‏كند كه در واقع بيانگر اين واقعيت است كه به آنها بگو: من وظايف خودم را انجام مى‏دهم، چه شما مشركان لجوج ايمان بياوريد و چه نياوريد.

نخست مى‏فرمايد: «من مأمورم پروردگار اين شهر (مقدّس مكّه) را عبادت كنم»! (إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ).

اين شهر مقدّسى كه تمام افتخار شما و موجوديتتان در آن خلاصه مى‏شود، شهر مقدسى كه خدا آن را با بركاتش به شما ارزانى داشته ولى شما به جاى شكر نعمتش، كفران مى‏كنيد.

آرى! من مأمورم «پروردگارى را (عبادت كنم) كه اين شهر را حرمت نهاده» (الَّذِي حَرَّمَها).

اما تصور نكنيد كه فقط اين سر زمين ملك خداست بلكه «همه چيز (در عالم هستى) به او تعلق دارد» (وَ لَهُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ).

و دومين دستور كه به من داده شده اين است: «و من مأمورم كه از مسلمين باشم» تسليم مطلق در برابر فرمان پروردگار و نه غير او (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ).

و به اين ترتيب دو مأموريت اصلى خود را كه «پرستش خداوند يگانه» و «تسليم مطلق در برابر فرمان» اوست بيان مى‏دارد.

امیرحسین
08-03-2011, 10:32 AM
(آيه 92)- سپس ابزار وصول به اين دو هدف را چنين بيان مى‏كند: «و (من مأمورم) قرآن را تلاوت كنم» (وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ).

از فروغ آن شعله گيرم، و از چشمه آب حياتبخش جرعه‏ها بنوشم، و در همه برنامه‏ها بر راهنمايى آن تكيه كنم، آرى اين وسيله من است! و به دنبال آن اضافه مى‏كند: تصور نكنيد ايمان آوردن شما سودى به حال من و يا از آن بالاتر سودى براى خداوند بزرگ دارد، نه «پس هر كس هدايت شود براى خود هدايت مى‏يابد» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ).

و تمام منافع هدايت چه در اين جهان و چه در جهان ديگر عائد خود او مى‏شود.

«و هر كس گمراه شود» (وزر و وبالش به گردن خود اوست) بگو: من فقط از انذار كنندگان و بيم دهندگانم و عواقب شوم آن دامن مرا نمى‏گيرد» (وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ).

(آيه 93)- و سر انجام در آخرين آيه به پيامبر دستور مى‏دهد كه خدا را در برابر اين همه نعمتهاى بزرگ مخصوصا نعمت هدايت، حمد و ستايش كن مى‏فرمايد: «بگو: حمد و ستايش مخصوص ذات خداست» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).

اين حمد و ستايش هم به نعمت قرآن باز مى‏گردد، هم هدايت الهى و هم مى‏تواند مقدمه‏اى براى جمله بعد باشد كه مى‏گويد: «به زودى آياتش را به شما نشان مى‏دهد تا آن را بشناسيد» (سَيُرِيكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها).

اين تعبير اشاره به آن است كه با گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش و خرد آدمى، هر روز پرده از آيات جديد و اسرار تازه‏اى از عالم هستى برداشته مى‏شود، و روز به روز به عظمت قدرت و عمق حكمت پروردگار آشناتر مى‏شويد، و اين ارائه آيات هرگز قطع نمى‏شود و در طول عمر بشر همچنان ادامه دارد.

اما اگر با اين همه، باز راه خلاف و انحراف بپيماييد، بدانيد: «پروردگار شما هرگز از كارهايى كه انجام مى‏دهيد غافل نيست» (وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).

و اگر كيفر شما را تأخير مى‏اندازد به خاطر لطفش به بندگان است.

«پايان سوره نمل»