امیرحسین
12-03-2010, 04:46 PM
با سلام
گزیده ای از بيانات در ديدار دانشجويان و جوانان استان قم (۱۳۸۹/۰۸/۰۴)
يك نكتهى اساسى اين است كه باطل در مقابل انسان هميشه عريان ظاهر نميشود تا انسان بشناسد كه اين باطل است؛ غالباً باطل با لباس حق يا با بخشى از حق وارد ميدان ميشود. اميرالمؤمنين فرمود: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب اللَّه»، بعد تا ميرسد به اينجا: «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم يخف على المرتادين و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين»؛(5) اگر باطل و حق صريح و بىشائبه وسط ميدان بيايند، اختلافى باقى نميماند؛ همه حق را دوست دارند، همه از باطل بدشان مىآيد؛ «و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان فحينئذ يشتبه الحقّ على اوليائه». بخشى از حق را با بخشى از باطل مخلوط ميكنند، نميگذارند صِرف باطل و صريح باطل باشد؛ لذا مخاطبان دچار اشتباه ميشوند؛ اين را بايد خيلى مراقبت كرد.
امروز در تبليغات جهانى، همهى تكيه بر روى اين است كه حقايق را در كشور شما، در جامعهى شما، در نظام اسلامى شما دگرگون جلوه دهند؛ امكانات تبليغاتىشان هم فراوان است، به طور دائم هم مشغولند. البته افرادى هم هستند كه بعضى دانسته، بعضى ندانسته، در داخل، همان حرفها را تكرار ميكنند و همانها را بازتاب ميدهند.
خوب، يك نكتهاى در اينجا وجود دارد: گاهى بصيرت هم وجود دارد، اما در عين حال خطا و اشتباه ادامه پيدا ميكند؛ كه گفتيم بصيرت شرط كافى براى موفقيت نيست، شرط لازم است.
در اينجا عواملى وجود دارد؛ يكىاش مسئلهى نبود عزم و اراده است. بعضىها حقايقى را ميدانند، اما براى اقدام تصميم نميگيرند؛ براى اظهار تصميم نميگيرند؛ براى ايستادن در موضع حق و دفاع از حق تصميم نميگيرند. البته اين تصميم نگرفتن هم عللى دارد: گاهى عافيتطلبى است، گاهى تنزهطلبى است، گاهى هواى نفس است، گاهى شهوات است، گاهى ملاحظهى منافع شخصى خود است، گاهى لجاجت است. يك حرفى را زده است، ميخواهد پاى اين حرف بايستد، به خاطر اينكه ننگش ميكند از حرف خودش برگردد؛ كه فرمود: «لعن اللَّه اللّجاج»؛ لعنت خدا بر لجاجت.
افرادى هستند اطلاع هم دارند، واقعيت را هم ميدانند؛ در عين حال كمك ميكنند به جهتگيرىهاى مخالف، جهتگيرىهاى دشمن. خيلى از اين كسانى كه پشيمان شدند و راه را برگشتند، يك روزى به شكل افراطى انقلابى بودند؛ اما يك روز شما مىبينيد درست در نقطهى مقابل آن روز ايستادهاند و در خدمت ضد انقلاب قرار گرفتهاند! اين به خاطر همين عوامل است؛ هوىهاى نفسانى، شهوات نفسانى، غرق شدن در مطالبات مادى. عامل اصلى اينها هم غفلت از ذكر پروردگار، غفلت از وظيفه، غفلت از مرگ، غفلت از قيامت است؛ اينها موجب ميشود كه بكلى صد و هشتاد درجه جهتگيرىشان عوض شود.
یا حق !
گزیده ای از بيانات در ديدار دانشجويان و جوانان استان قم (۱۳۸۹/۰۸/۰۴)
يك نكتهى اساسى اين است كه باطل در مقابل انسان هميشه عريان ظاهر نميشود تا انسان بشناسد كه اين باطل است؛ غالباً باطل با لباس حق يا با بخشى از حق وارد ميدان ميشود. اميرالمؤمنين فرمود: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب اللَّه»، بعد تا ميرسد به اينجا: «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم يخف على المرتادين و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين»؛(5) اگر باطل و حق صريح و بىشائبه وسط ميدان بيايند، اختلافى باقى نميماند؛ همه حق را دوست دارند، همه از باطل بدشان مىآيد؛ «و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان فحينئذ يشتبه الحقّ على اوليائه». بخشى از حق را با بخشى از باطل مخلوط ميكنند، نميگذارند صِرف باطل و صريح باطل باشد؛ لذا مخاطبان دچار اشتباه ميشوند؛ اين را بايد خيلى مراقبت كرد.
امروز در تبليغات جهانى، همهى تكيه بر روى اين است كه حقايق را در كشور شما، در جامعهى شما، در نظام اسلامى شما دگرگون جلوه دهند؛ امكانات تبليغاتىشان هم فراوان است، به طور دائم هم مشغولند. البته افرادى هم هستند كه بعضى دانسته، بعضى ندانسته، در داخل، همان حرفها را تكرار ميكنند و همانها را بازتاب ميدهند.
خوب، يك نكتهاى در اينجا وجود دارد: گاهى بصيرت هم وجود دارد، اما در عين حال خطا و اشتباه ادامه پيدا ميكند؛ كه گفتيم بصيرت شرط كافى براى موفقيت نيست، شرط لازم است.
در اينجا عواملى وجود دارد؛ يكىاش مسئلهى نبود عزم و اراده است. بعضىها حقايقى را ميدانند، اما براى اقدام تصميم نميگيرند؛ براى اظهار تصميم نميگيرند؛ براى ايستادن در موضع حق و دفاع از حق تصميم نميگيرند. البته اين تصميم نگرفتن هم عللى دارد: گاهى عافيتطلبى است، گاهى تنزهطلبى است، گاهى هواى نفس است، گاهى شهوات است، گاهى ملاحظهى منافع شخصى خود است، گاهى لجاجت است. يك حرفى را زده است، ميخواهد پاى اين حرف بايستد، به خاطر اينكه ننگش ميكند از حرف خودش برگردد؛ كه فرمود: «لعن اللَّه اللّجاج»؛ لعنت خدا بر لجاجت.
افرادى هستند اطلاع هم دارند، واقعيت را هم ميدانند؛ در عين حال كمك ميكنند به جهتگيرىهاى مخالف، جهتگيرىهاى دشمن. خيلى از اين كسانى كه پشيمان شدند و راه را برگشتند، يك روزى به شكل افراطى انقلابى بودند؛ اما يك روز شما مىبينيد درست در نقطهى مقابل آن روز ايستادهاند و در خدمت ضد انقلاب قرار گرفتهاند! اين به خاطر همين عوامل است؛ هوىهاى نفسانى، شهوات نفسانى، غرق شدن در مطالبات مادى. عامل اصلى اينها هم غفلت از ذكر پروردگار، غفلت از وظيفه، غفلت از مرگ، غفلت از قيامت است؛ اينها موجب ميشود كه بكلى صد و هشتاد درجه جهتگيرىشان عوض شود.
یا حق !