توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرقه وهابیت
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 12:55 AM
وهابیت، عبارتی که نخست برای شناساندن یک سری عقاید و نظرات به کار میرود و دروهلهی بعد به پیروان محمد بن عبدالوهاب اطلاق میشود[1].
این نام از پدر محمد بن عبدالوهاب "عبدالوهاب" مشتق شده است و در اصل به وسیلهی مخالفین محمد بن عبدالوهاب استفاده میشده است تا بدین وسیله عقاید و نظرات او را متهم کنند که یک دیدگاه شخصی محض است. احتمالا اولین باری که این عبارت مورد استفاده قرارگرفت در عنوان کتاب الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه (چاپ اول بمبئی 1306/ 1888-9) بود. کتابی نوشتهی سلیمان بن عبدالوهاب (متوفی 1208/1793-4) که تا سال 1776/ 1190به شدت با تعالیم برادرش مخالف بود. محمد بن عبدالوهاب و پیروانش خود را " موحدین " مینامیدند. یعنی " کسانی که به یگانگی خداوند اقرار دارند ". با این حال الوهابیه (و مشتقات وهابی یا وهابیون) گستردهترین عبارت و جمله برای نشان دادن عقاید و آراء محمد بن عبدالوهاب و همینطور پیروانش شد. در قرن بیستم پیروان و دانش آموختگان این جنبش نیز از این نام استفاده میکردند، مانند سلیمان بن سحمان (متوفی 1930) در کتابش به نام الهدیه السنیه والتحفه الوهابیه النجیه[2] یا مانند محمد رشید رضا در کتابش به عنوان الوهابیون و الحجاز(قاهره 1344/1926).
http://s2.picofile.com/file/7937751284/1611421667621489236210197110182179347224232.jpg
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 12:56 AM
1. قرن 18 و 19
الف. عقاید و نظرات
وهابیت در نیمهی قرن 18 در یک صحرای کم فروغ و خواب آلود روستای درعیه در مرکز شبه جزیره عربستان به وجود آمد. محمد بن عبدالوهاب در سال 1153/1740 در حرَیمله - از توابع استان المِحمل در نجد- تعلیمات خود را به صورت عمومی و علنی آغاز کرد.
در نجد مذهب حنبلی در طول قرنها مذهب غالب بود و محمد بن عبدالوهاب بر همین مبنا تعلیم دیده بود. با این حال وقتی او در مجامع عمومی ظاهر شد، علمای مذهب حنبلی تعلیمات او را شدیدا به عنوان نفاق رد کردند (به عنوان مثال برادرش سلیمان بعد قاضیِ شهرِ حریمله یعنی عبدالله المُویس (متوفی 1175/1761) قاضی در حَرما/ سُدَیر، سلیمان بن سُهیم، عالم حنبلی از ریاض) به علاوه علمای حنبلی از استان ساحلی شرق یعنی الحصه (به عنوان مثال محمد بن عبدالرحمن بن افالیق (متوفی 1164/1751) و عبدالله بن فَیروز(متوفی 1175/1761-2) و محمد بن عبدالله بن فَیروز (متوفی 1216/ 1801-2). کشمکش بین نمایندگانِ مذهب حنبلی - به عنوان مثال مُفتی حنبلی مذهب مکه محمد بن حُمید الأمیری (1235-95/1820-78) و حسن بن عمر الشاطی الدمشقی البغدادی 74-1205/ 1858-1791) ولی با این حالاقدامات گسترش وهابیت به صورت علنی تا قرن 19 نیز ادامه داشت.
محور اصلی تعلیمات محمد بن عبدالوهاب از مفهوم توحید و مفهوم مقابل آن یعنی شرک تشکیل شده است به طوریکه او نقد تندرویی را از رفتار مذهبی معاصر خود، داشت. او ادعا کرد که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان، نه فقط در نجد بلکه در تمام جهان اسلام، به حالتی از غفلت مذهبی فرو رفتهاند که دست کمی از جاهلیت ندارد. به نظر او دلیل این امر غفلت از معنای واقعی توحیدی است که خداوند آن راآنآ تعیین کرده است و پیامبرش محمد آن را به طورکامل تبیین کرده است. محمد بن عبدالوهاب هنوز در حریمله بود که کتابالتوحید الذی هو حق الله إلی الأبد را نوشت کتابی که اساسا مجموعهای از آیات قرآنی و احادیث دستچین شده است که در کنار هم به عنوان مادهی اصلی برای استدلالش[3]قرار گرفت. بر اساس گفتار او توحید معنای سه گانهای دارد: توحید الربوبیه، توحید الألوهیه و توحید الأسماء والصفات. از آنجایی که او تنها به قسمت سوم از این دسته پرداخته است(یعنی توحید صفات خداوند به همان صورتی که در قرآن آمده است بدون هیچ گونه تاویل و تفسیری)[4] که بعدها به وسیلهی فرزندانش[5] مورد توجه خاص قرار گرفت، او جزء به جزء توحید الربوبیه و توحید الألوهیه را ریزبینانه مورد بررسی قرار داد (برای توضیح کلمات مختصری که در این بخش آمده است به کتابنامهی بحث نگاه کنید).
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 12:57 AM
توحید الربوبیه (اعتراف به یگانگی خداوند با توجه به الوهیت خداوند) بنا بر تعریف او یعنی اقرار زبانی محض به یگانگی خداوند، خالقِ متعال و پروردگارِ جهان. توحید الالوهیه که او آن را توحید عبادی نیز میخواند (الجواهر المضیه در مجموعات الرسایل و المسایل النجیه ج 4 ص 1-8 به ویژه در ص 5؛ کشف الشبهات درمجموعات التوحید النجیهصص 73-92 به ویژه در ص 75) اقرار به یگانگی خداوند به وسیلهی عبادت فقط او است و توحید الربوبیه خود را در اعمال مؤمنین نشان میدهد. بنابر گفتههای او توحید الالوهیه از ابعاد قطعیِ توحید است، تنها کامل کردن آن وجه تمایز بین اسلام و کفر است. با یکی دانستن توحید واولین اصل مذهب، او رفتار مسلمانان را بنابر معیارهایی که با توحید در معارضه بود، در بوتهی آزمایش قرار داد، و اظهار داشت که به دلیل تخلفی که مسلمانان در برابر مهمترین وظیفه شان در برابر خداوند متعال انجام دادهاند، بیشتر آنها مسلمان شناخته نمیشوند. از نظر او مدرک این اتهام جلوه احساسات مذهبی مسلمانان در مناسک و مراسم عبادی بود که او آن را شرک تشخیص میداد.
در این میان او دربارهی اعمالی که در ادامه میآید به شرط اینکه مستقیما به خداوند نسبت داده شود استثناء قائل است: دعا(نماز نیایش)، استعانت (درخواست یاری)، استغاثه (التماس برای یاری) ذبح (کشتار)، نذر (عمل به شرط)، خوف (ترس)، رجا (امید)، توکل (اعتماد)، اناحه (اجازه دادن)، محبه (عشق)، خشیه (ترس)، رغبه (آرزو)، رهبه (هراس)، تأله (وابستگی شدید به عبادت مذهبی)، رکوع (کرنش و خمیده کردن بدن)، سجود (به خاک افتادن)، خشوع (فرمانبرداری)، تذلل (خود را خوار شمردن)، تعظیم (بزرگ شمردن) (الرساله التاسیه در التوحید النجیه، صص 128-30). هر عمل عبادی که نشاندهندهی علاقه و محبت مذهبی مصروف برای یک انسان و یا اعمالی مانند تکریم مقابر و اشخاص مدفون در آنها که به عنوان اولیاء الهی شناخته میشوند یا تکریم و بزرگداشت مکانهایی که گمان میشود قدرت خارق العادهای دارند، در برابر توحید قرار میگیرد پس شرک است.
نتیجهای که از تعریف او از توحید به دست میآید این است که شخصیکه از توحید الألوهیه را نادیده گرفته است، پس از اولین اصل از اصول دین تخطی کرده است، لذا گنهکار است و به او نسبت مشرک داده میشود، بنابراین او از اسلام خارج است، ولو اینکه به زبان اقرار به یگانگی خداوند داشته باشد و دیگر وظایف دینی خود را به طور کامل به جا آورد. " آشکار است که پیامبر خدا سالها قبل از اینکه مردم را به پیروی از ارکان اسلام دعوت کند آنها را به توحید فرا میخواند. و همچنین آشکار است که(پیام) توحید که به وسیلهی جبرئیل آورده شد نسبت به نماز و زکات و روزه و حج اهمیت بیشتری داشت. چگونه ممکن است کسی که یکی از ارکان اسلام را رد کند، بی دین و غیرمؤمن شمرده شود، اگر چه او بر طبق تعالیم پیامبر خدا عمل کند، در حالیکه کسی که از اقرار به توحید که مذهب و دین پیامبران خدا از نوح تا محمد است، امتناع میکند، یک غیرمؤمن نمیشود فقط به این دلیل که به زبان میگوید لا إله إلا الله ؟ "(رساله فی حقیقه الإسلام در مجموعات الرسایل و المسایل النجیه ج4صص 46-41 به ویژه در ص 45).
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 12:58 AM
این عقیده و نظر دربارهی توحید، بنیانی را شکل داد که قوانینی برای تصحیح رفتار ایمانی بنا نهاد. دستیابی به دانش درباره توحید (الرساله العاشره در تاریخ نجد صص309-1، به ویژه در 311) و دوری کردن از شرک باید توأم باشد با مبارزه با کسانی که بر اساس قوانین توحید عمل نمیکنند و بنابراین مسلمان به حساب نمیآیند و مورد تکفیر قرار میگیرند (المسئله الصالحه در تاریخ نجد، صص صص 405-7، الرساله السادسه و العشرون در همان صص 393-360 و به ویژه در 372، رساله أخری فی کلمات التوحید، در مجموعات الرسایل و المسایل النجیه، ج 4، صص 40-36 و به ویژه در ص 37، برای دیدن کلمات علمای متاخرتر وهابی در این موضوع به عنوان مثال به کتاب هدیه صفحات 46و60و67 رجوع شود).
محمد بن عبدالوهاب با ادعای اینکه توحید مغفولترین اصل از اصول دین است، اجماع درازمدت مذاهب سنی را که شهادت محضِ زبانی را برای تکمیلِ اصل اول از اصول دین کافی میدانستند، به بوتهی نقد کشید. او استدلال میکرد که قوانین توحید که به وسیلهی خداوند متعال تعیین شده بود، در طول تاریخ تخریب شده است، از زمان ظهور اسلام تا قرن 12 هجرت و دلیل این تخریب غفلت نسلهای عالمان دینی است که امت را به راه غلط هدایت کردند، و او ادعا کرد که تنها رجوع مستقیم به قرآن و سنت میتواند دوباره معنای صحیح توحید را به دست دهد. در این باره او خود را متعلق به هیچ مکتب علمی نمیدید؛ بلکه خود را شخص مستقلی میدید که در حال رها کردن معنا و مفهوم گمشدهی توحید درعصر جاهلیت، برای کسانی است که همگی بجز خودش قربانی آن بودند (الرسالۀ الأولی در تاریخ نجد،صص 224-209 و به ویژه در211، الرساله العاشره در همان صص 309-310).
وفاداری به تقلید از اولیای مذهب توسط او بیپرده رد شد. اگر چه او مدعی حق اجتهاد نبود. استدلال او این است که برداشت مستقیم از قرآن و سنت با مطالبهی درونی شدیدی که در مجتهد مذاهب سنی ایجاد میشود، مربوط نیست. چرا که دستورالعملی که خداوند برای نوع بشر برای تمام زمانها و برای تمام مؤمنین در کتابش و سنت نبیاش آورده است، کاملا آشکار است. اما فقه مذاهب، امتها را از مشیت واضح خداوند به اختلاف کشانده است؛
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 12:59 AM
همانگونه که قرآن و سنت تنها منبع برای هدایت صحیح برای جامعهی اولیه اسلام (الأولون) بوده است، الگو قرار دادن آنها برای نسل بعدی (متأخرون) اجتناب ناپذیر است (الرساله الأولی، ص 218). مسئلهی اجتهاد به وسیلهی شاگردان محمد بن عبدالوهاب بیشتر مورد بحث قرار گرفت (عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب (هدیه، صص 35-53) و حَمَد بن ناصر بن معمر(الإجتهاد و التقلید در مجموعات الرسایل و المسایل النجیهج 2 بخش 3 صص2-30؛ و بعدی را ببینید)، کسیکه هرگونه ادعای اجتهاد مطلق را در بخش تحقیقی مذهب وهابی انکار میکند، ولی نظارت بر تصمیمات مذهبی را در نور قرآن و سنت اجتناب ناپذیر میداند؛ نظرات مذهبی باید براساس قرآن و سنت بازبینی شود و اگر بر طبق آنها نبود، باید از آنها امتناع کرد.
این ضوابط باید توسط تمام اولیای امور در مذاهب به کار گرفته شود، از جمله کسانی که آن مذهب را بنیاد نهاده است، کسانی که خودشان نیز اعتراف میکنند که اعتبار و عصمت آنها از قرآن و سنت بیشتر نیست (الإجتهاد، ص3). تقلید فقط برای تودههای غافل که نمیتوانند به قدر کافی آگاهی به دست بیاورند، یا عالمانی که به صورت محدود تعلیم دیدهاند، مجاز است (الإجتهاد، ص6). با اینکه وهابیها ادعا دارند که در فروع از مذهب حنبلی پیروی میکنند (هدیه، ص 39)، آنها تقلید از علمای مذهب حنبلی مانند ابن تیمیه و ابن قیم الجوزیه را نیز رد میکنند (هدیه، ص51)، همان کسانی که آنها به خاطر تقویت استدلالهایشان بارها در نوشتههایشان به ابن تیمیه و ابن قیم الجوزیه رجوع میدهند.
محمد بن عبدالوهاب به مفهوم بدعت (نوآوری) جزء به جزء وارد نشد؛ جدا از اینکه به طور کلی او هرگونه بدعت را انحراف (دلاله) میداند و رد میکند (الرساله التاسعه در تاریخ نجد ص308-299 به ویژه در306). احتمالا به عنوان نتیجهی یک نزاع متعصبانه با خصم حرکت وهابی، فرزند محمد بن عبدالوهاب یعنی عبدالله مفهوم وهابیِ بدعت را در چارچوبی مشخص و ثابت قرار داد(هدیه، ص 48). بنا بر گفتهی او، به طور کلی بدعت چیزی است که بعد از قرن سوم اتفاق افتاد (هدیه، ص 48)، دورهی زمانی در تعریف او دورهی مردمِ دیندار اوایل اسلام است (السلف الصالح) به علاوه چهار خلیفه و تابعان و فرزندان بلافصل آنها (هدیه، ص37).
تمایز بین بدعت حسنه و بدعت سیئه که مورد قبول مذاهب باشد، به طور کلی شنیده نشده است، جز اینکه چارچوب بدعت حسنه به طور خاص شامل اعمال سلف صالح میشود که میتوان آن را به بخشهای واجبه، مندوبه و مباحه تقسیم کرد؛ هرچیز دیگری بدعت سیئه به شمار میآید که به دو قسمت مکروهه و محرمه قابل تقسیم است. مسئله بدعت جزء موضوعات دینی قرار نمیگیرد (ما لا یتخذ دینا و قربه، هدیه، ص 51) شاید مستثنی شدن از این قانون از زمانی باشد که آنها این مسئله را با موضوعات دینی اشتباه گرفتهاند (بنابراین نوشیدن قهوه مجاز است). نتیجه منطقی بدعت نباید رد شدن تکفیری تکفیر در نتیجهی شرک، باشد.
بدعت با شریعت در معارضه است؛ اما باعث نمیشود که یک مؤمن، غیر مؤمن شود. با این حال بدعت میتواند منجر به شرک شود. دعا کردن و درخواست از خدا از طریق رجوع و روی آوردن به مرتبه نبی یا مردمان دیندار برای نزدیکی به خداوند (توسل) بدعت سیئه است.
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:01 AM
در حقیقت توجه به نبی و یا افراد دیندار در قبورشان در ایام برزخ با هدف به دست آوردن میانجیگری آنها (شفاعت) شرک است. کرامات افرادِ متدین (کرامات الأولیا) انکار نمیشود، و هدایت صحیح آنها توسط خداوند، در هر زمانی که منطبق بر شریعت عمل کردهاند فهمیده شده است؛ با این حال قسم یاد کردن به آنها با هدف تجلیل از آنها شرک است. این قواعد درباره نبی-شخصی که به طور خاص نباید تکریم شود- نیز پیاده میشود؛ یکبار دیدن کردن از قبر او در قالب زیارت مسجد نبوی و به نیت نماز، مجاز است. اما انجام این عمل با نیت زیارت به عنوان نیت اصلی زیارت، ممنوع است.
نه محمد بن عبدالوهاب و نه فرزندان و مریدان بلافصل او به طور خاص به نظریهی حکومتی ورود پیدا نکردهاند. محمد بن عبدالوهاب بر دیدگاهی از "جماعه" تمرکز کرد که بر قاعدهی امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وظیفهی فردی در مقابله با شرک، تأکید میکند (رساله أخری، ص37)، تا بدین وسیله از پیروی از قانونگذاران و علمای مذهبی که بر طبق دستور العمل توحیدی عمل نمیکنند، امتناع شود و اگر لازم بود هجرت انجام شود. تنها در قرن 19 علمای وهابی، براساس اصولی که از سوی ابن تیمیه طراحی شده بود (لائوست 527؛ عنوانج 2ص 113)، به کارکرد امامت در نوشتههایشان پرداختند (به عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب در ج 2 ص3-13 مراجعه کنید).
http://s1.picofile.com/file/7937755585/IMAGE633750211814217500.jpg
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:01 AM
ب. گسترش (حرکت وهابی) تا 1234/1818-19 (اولین دولت وهابی- سعودی)
محمد بن عبدالوهاب بعد از اینکه مجبور شد حُرَیملا را ترک کند، به تبلیغ عمومی تعلیمات خود ادامه داد؛ ابتدا در عُیَینه و بعد از اینکه از آنجا نیز اخراج شد. از سال 1157/1744 یا 1158/1745 به بعد در درعیه، بعد از آن یک رییس محلی به نام محمد بن سعود (متوفی 1179/1765) او را تحت نظارت خود در آورد. با حمایت ابن سعود، مجموعهی موحدین در آنجا گسترش یافت، که خود را با تسلیم در برابر قوانین توحید، بر طبق تعالیم محمد بن عبدالوهاب و اخراج و مبارزه با کسانی که آنها را قبول نمیکنند، شناساند.
محدودهی تأثیر این مجموعه به تدریج به وسیلهی دعوتنامهها (نامهها و نمایندگان سیاسی) و مبارزههای مسلحانه در برابر قبایل همجوار(اولین حمله 1159/1746 به ریاض) به مرحله محلی ارتقا یافت. این عمل تحت رهبری عبدالعزیز بن محمد بن سعود (1179-1218/1765-1803) انجام شد –محله به محله و قبیله به قبیله، چه اختیاری و چه از روی اجبار- (تا تمام نواحی از استان نجد تحت سیطره آنها درآمد ): سُدَیر در 1177/1763-4، الوَشم در سال 1181/1767-8، الأرید بعد از سقوط ریاض در سال 1187/1773، الخَرج و الافلاج در سال 1199/1785، الکسیم بعد از محاصرهی عنَیزه، و سرانجام در سال 1202/1788، وادی الدواسیر و کوههای شَمَر در سال 1205/1790-1.
در دولتِ اولیه که از درعیه اداره میشد محمد بن عبدالوهاب عنوان " شیخ " را دریافت کرد و به عنوان بالاترین مقام مذهبی، معلم و ناظر بر عمل به عقاید و نظرات وهابی، عمل میکرد، و بنابر گفتهی ابن بِشر(عنوان، ج 1، ص 143)، او"قاضی"، "امام" و "خطیب" بود. حکمرانان سعود دارای عنوان "امیر" و " امام" بودند، امور مملکتی را اداره میکردند، و برای اقامتگاهها و قبایل، قضات و ائمه و امرا را وکیل قرار میدادند، "زکات" را از مردم بیابان نشین و بدوی جمعآوری میکردند، و برای جمعیتهایی که به اجبار تحت انقیاد و فرمانبری آنها قرار میگرفتند، حدود و جریمههای تنبیهی در نظر میگرفتند؛ جریمههایی مانند تخریب بنیان کشاورزی و مصادرهی اموال برای بیت المال یا پرداخت فدیه برای افراد دربند و آنچه به تصرف آنها در آمده بود.
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:02 AM
دولت سعودی- وهابی پیش ازمرگ محمد بن عبدالوهاب در ذی القعدهی سال 1206/ ژوئن 1792، گسترش مرزهای خود را از مرزهای نجد به سوی حصهآغاز کرده بود؛ شهری که در سال 1207-8 /1792-3 به تصرف در آمد، و اولین حمله به نواحی قطر و شمال عمان از این شهرانجام شد.
بنابر گفتهی ابن بِشر(عنوان، ج 1، بخش 2 ص 93)، اولین جانشین محمد بن عبدالوهاب فرزندش حُسین (متوفی 1224/1809) و بعد از آن فرزند دیگرش عبدالله (1165-1242 /1752-1827 متوفی در شهر قاهره) بود، که هر دو در درعیه قاضی بودند.
به نظر میرسید عبدالله اهمیت بیشتری از یک عالم ساده داشته باشد؛
نویسندهی کتاب "جواب اهل السنه فی النقد کلام الشیعه و الزیدیه " (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه ج 4، صص 247-221)، "الکلمات النافعه فی المکفرات الواقعه " (التوحید النجیه ص صص 296-229)، رسالههای متعدد قانونی (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه) و یک رساله نوشته شده در هنگام فتح مکه توسط وهابیها در سال 1803 (هدیه، صص 35-52) )، هدایت کردن مجالس وهابی و آموزش و مهیا ساختن وارثان سعود بن عبدالعزیز (1218-29/1803-14) و فرزند او عبدالله (1229-33 /صص -181814) همگی از جمله فعالیتهای وی بود. منابع بعدی (آل الشیخ، ص 33 ؛ البسّام، ج 1، ص 49) خاطرنشان میکنند که عبدالله، خلف واقعی محمد بن عبدالوهاب بود.
در آغاز قرن 19 برخی دیگر از نوادگان محمد بن عبدالوهاب (که آل الشیخ نامیده میشدند) تحقیقات و پژوهشهای وهابی را به نمایش در آوردند:
فرزندش علی (متوفی بعد از 1233/1818 در قاهره) و ابراهیم (متوفی بعد از سال 1251/1835 در قاهره)، نوهی او سلیمان بن عبدالله (1200-33 / 1786-1818، قاضی موقت مکه بعد از تصرف توسط وهابی ها، نویسندهی " تیسیر العزیز الحمید "، " شرح کتاب التوحید " (بیروت 1970)، " التوضیح عن توحید الخلّاق فی جواب اهل العراق " (چاپ اول قاهره 1901)، "أوثق عری الایمان" (التوحید النجیه، صص178-192)، " حکم موالات اهل الشرک " (التوحید النجیه صص 192-208)، " حکم السفر الی بلاد الشرک " (التوحید النجیه، صص 209-213))، و نوهی دیگر محمد بن عبدالوهاب، علی بن حسین (متوفی 1257/1841 یا بعدتر از آن که در درعیه قاضی بود) و عبدالرحمن بن حسن (1193-1285 /1779-1869، قاضی درعیه).
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:04 AM
مهمترین عالمان نسلهای بعد این افراد بودند:
1. حسین بن غنام (متوفی به سال 1225/1811) نویسنده اولین تاریخ جامعهی وهابی " روضه الافکار و الافهام لمرتاد حال الامام " و " الغزوات البیانیه و الفتوحات الربانیه " (چاپ اول بمبئی 1919؛ نسخهی به نثر در آمده توسط اسد با عنوان تاریخ نجد، قاهره 1961)؛ 2. حَمَد بن ناصر بن معمَّر (متوفی 1225/1811)، پیک وهابی به مکه در سال 1211/1797، نویسندهی " الفواکه العذاب في الرد على من لم يحکم السنة و الکتاب " (هدیه، صص-9853)، "الاجتهاد و التقلید" (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه، صص30، ج 2، بخش 3) و سایر مقالات (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه، ج 2، بخش 3)، قاضی درعیه و از سال 1220/1805 تا زمان مرگش قاضی و ناظر بر قوانین قضات در مکه بود؛ 3.عبدالعزیز الحسین (1154-1237 / 1741-1822) قاضی الوَشم و پیک به سوی مکه ؛ 4. عبدالعزیز بن حَمَد بن ابراهیم (متوفی به سال 1240/1825)، پیک به سوی إمام صنعا در زمان سعود بن عبدالعزیز و همینطور پیک به سوی مصر 1230/1815، نویسنده " المسائل الشریعه الی علماء درعیه " (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه ج 4، صص 564-584)؛ 5. عثمان بن عبدالجبار بن شعبان (متوفی به سال 1242/1826) قاضی عسیر، رأس الخیمه و سُدَیر 6. عبدالله بن عبدالرحمن ابوبُطَین (1194-1282 / 1780-1865) قاضی در الطائف بعد از سال 1220/1805، نویسندهی مقالات بیشمار (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه ج 2، بخش 3، صص 296-257).
دهه ی آخر قرن 18 با افزایش تنش درعیه با حکمران مکه، غالب بن مساعد (1202-28 / 1788-1813) همراه بود. از زمان ظهور جنبش وهابی ارتباط با حکمرانان مکه متشنج بود، و مناظرات و مباحثات علمی بین علمای مکه و نمایندگان وهابی (دو گروه از این نمایندگان در سالهای 1185/1771 و 1204/1790 به وسیلهی عبدالعزیز الحُسَین رهبری شد) به صلح ختم نشد.
در سال 1205/1791 غالب حرکتهای نظامی را بر ضد استان جنوبی نجد آغاز کرد، و زد و خوردهای پی در پی در سال 1212/1798 به معاهدهی صلح منتهی شد، که در سال 1217/1802-3 یک طرفه توسط وهابیها شکسته شد، که در نهایت به سوی حجاز آمدند و طائف (ذی القعده 1217/ فوریه - مارچ 1803) و مکه (محرم 1218/آوریل 1803) را به تصرف در آوردند.
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:05 AM
اولین تصرف مکه تنها دو ماه و نیم طول کشید تا زمانیکه در ماه ربیع الاول 1218/ ژوئن و جولای 1803 غالب دوباره شهر را در اختیار گرفت. در ابتدای سال 1220/ آوریل 1805 وهابیها مدینه و در ذی القعده 1220/ ژانویه - فوریه 1806 مکه را برای بار دوم به تصرف در آوردند.
حکمرانی وهابی بر حرمین که تا زمان تغییر سال 1227/28(1812/13) ادامه یافت، تبدیل به یکی از پرتنشترین دورههای تاریخ وهابی شد ( به دحلان مراجعه کنید): تخریب قبور و آرامگاههای مورد احترام و گنبدهای بر افراشته بر محل تولد نبی مکرم و علی بن ابیطالب و ابوبکر الصدیق و خدیجه بنت خویلد؛ ممنوعیت زیارت کاروانهای زایرین که هر سال از سوریه و دمشق میآمدند؛ اجباری شدن تعلیم علماء و عامه طبق دستور العملهای وهابی، در جایی که پرتنشترین برخورد تفسیر وهابی از اسلام با دیدگاه عمومی جهان اسلام مطرح شد. عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب در " رساله "ای نوشته شده در زمان تسخیر مکه (به قسمت بالا مراجعه کنید) که خود او در آن نقش داشت، نکات مهم را در رابطه با لغو خراجهای غیر شرعی(مکوس/ رسوم) روشن کرد؛
تخریب تمام ابزار مصرف تنباکو و حرمت کشیدن آن، ( به برکهارت صفحات 284و303 رجوع شود) تخریب تمام مراکز فساد؛
تخریب تمام گنبدهایی که بر فراز قبرها ساخته شده بود و بناهای دیگری که برای ستایش افرادی جز خداوند مورد استفاده قرار میگرفت؛
اجبار تمام مؤمنین – صرفنظر از اینکه به کدام مذهب معتقد باشند - تا همگی نماز جماعت را به امامت یک امام بخوانند (که به یکی از مذاهب اربعه تعلق دارد)؛
توزیع نوشتههای محمد بن عبدالوهاب در بین علماء و توزیع خلاصهای از مضامین آن در بین عامه مردم که تحت نظارت مورد مطالعه قرار گیرد؛ دخالت در اعمال دینی مذاهب وقتی که ناصحیح تشخیص داده میشد(به عنوان مثال در مورد نمازی که در مذهب مالکی و حنفی ادا میشود از منظر وهابی لحظهی طمأنینه در قیام بعد از رکوع و در جلوس بین سجدهها صحیح شمرده نمیشود)؛
از بین بردن کتابهایی که احتمالا منتهی به شرک میشود مانند کتاب روض الریاحین (نوشتهی " الیافعی" متوفی 768/7-1366) یا احتمالا در دین مردم تأثیر منفی دارد، مانند کتابهایی درباره علم منطق؛
از میان بردن موقعیت مخصوص اهل البیت در جامعه (عقیدهی کافئه در ازدواج، که هیچ اساسی در قرآن و سنت ندارد یافت میشود، بوسیدن دستشان که شاید منتهی به شرک شود و غیره)؛
حرمت هر گونه بدعت؛
استفاده عمومی از" سُبحه " و یا تسبیح، بالا بردن صدا در مأذنهها که با اذان متفاوت است (مانند آیات قرآنی، دعا و نیایش برای نبی و ذکر)، تذکیر و ترحیم، خواندن احادیث ابوهریره پیش از خطبهی روز جمعه، تجمع برای شنیدن شرح مولد النبی، اعتقاد به شرعی بودن این عمل، تجمع برای "رواتب المشایخ " مانند راتب الثمان یا راتب الحداد که آن هم دارای شرک است، شرح "فواتح " برای "مشایخ " بعد از نمازهای پنجگانه که منتهی به شرک میشود.
راه و روش صوفیه (الطریقه الصوفیه) و پاکسازی باطن از اعمال پلید رد نشد، تا زمانی که منسوب به صوفیه و در دایره شریعت باشد (همانگونه که توسط وهابیها تعلیم داده شده است).
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:06 AM
بعد از تصرف مدینه، اموالی که در مقبره نبی اکرم انباشته شده بود، به وسیلهی وهابیها گرفته شد(برای مباحث بیشتر در این باره به الآلوسی،صص 56-55 مراجعه کنید) با این حال خود مقبره با وجود تلاشهای نافرجام برای تخریب گنبد آن، دست نخورده باقی ماند(به برکهارت،صص 332-331 و به ویژه در 281،مراجعه کنید)؛ گنبدها و بناهایی که بر سایر قبور ساخته شده بود، تخریب شد.
در دهه ی اول قرن 19 میلادی دولت سعودی - وهابی دعوتنامههایی را نیز به خارج از شبه جزیره عربی ارسال کردند (به عنوان مثال در تونس و مراکش، کتاب Die Wahhabiten und der Magrib، دایره المعارف اسلامیکا، نوشته سی افای پرابستر، ج هفتم، 1935، کتاب Briefwechsel zwischen den Anjuhrern der Wahhabiten und dem Pasa von Damascus، در نشریه ZDMG، ج یازدهم، صص 112-65) وسعت قلمرو خود را به اوج خود رساندند. خراجگزار دولت سعودی - وهابی یعنی محمد بن امیر ابو نُکته الرُفَیدی نفوذ آنها بر عسیر (در جنوب حجاز) برقرار کرد و در سال 1225/1810 به بندر یمنی اللُحَیه و الحُدَیده حمله کردند.
در شرق مناطق تحت فرمان یعنی قطر، بحرین و قواسیم که قبیلههای ساحل شمالی دریای عمان را تصرف کردند؛ در جنوب آنها کنترل واحهی البُریمی را به دست آوردند و گاه و بی گاه زکات را از سلطان مسقط دریافت میکردند. در همان زمان آنها به عراق حمله کردند؛ به گونهای که در ماه ذی القعده برای اولین بار حرم کربلا را تاراج کردند (بار دوم در سال 1223/1808) و مرقد حسین (ع) را غارت کردند.
نبردهای مداوم با منطقهی منتفق عراق جنوبی، نفوذ وهابی بر حجاز و نفوذ بر قبایل جنوبی سوریه (تنها نبرد سازمان یافتهی مستقیم نظامی در برابر قلمرو سوری، حمله به المُضیرب و بُصره در هَوران در سال 1225/1810 بود)، باعث مبارزه و تقابل همزمانِ وهابیها با امپراطوری عثمانی در چند جبهه شد.
در سال 1222/1807 محمد علی، والی امپراطوری عثمانی در مصر مامور شد که برای مقابلهی نظامی با وهابیها آماده شود؛ نبردی که هر چند تا سال 1226/1811 زمانی که سپاه مصری در ینبوع پیاده شد، آغاز نشد. شهر مدینه در ذی القعدهی سال 1227/ نوامبر سال 1813 و شهر مکه در محرم 1228/ /ژانویه 1813 از وهابیها باز پس گرفته شد. و آنها به نجد عقب زده شدند، اما شکستِ خرد کننده وهابیها از سپاهیان مصری زمانی بود که در ذی القعده 1233/ سپتامبر 1818 درعیه به دست آنها افتاد و در شعبان سال 1234/ می- ژوئن 1819 نزدیک بود این شهر به کلی تخریب شود.
با هدف انهدام کامل بنیان دولت وهابی- سعودی مقرراتی بر ضد آنها وضع شد. به علاوه با هدف نابودی قدرت مذهبی و سیاسی بزرگان وهابی عدهای از آنها اعدام شدند (در میان دیگران، عبدالله بن سعود در سال 1234/1818 در استانبول؛ سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب در سال 1233/1818 و برادرش علی 1234/1819 در الدیریه ) و عدهای دیگر به قاهره تبعید شدند (که تقریبا 400 پسر و نوهی محمد بن عبدالوهاب و اعضای اصلی آل سعود را شامل میشد؛ منگین[6]، ج 2، ص 151).
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:07 AM
ج. گسترش تا پایان قرن 19 (دومین دولت وهابی - سعودی)
وقتی در سال 1819 سپاه مصری نجد را ترک کرد حکومت بر قلمرو پیشینِ دولت وهابی - سعودی به روسای محلی بازگشت. ترکی بن عبدالله بن محمد بن سعود بین سالهای 1235/1820 و 1240/1824 در تلاش برای پایه گذاری مجدد یک قدرت سیاسی مرکزی، موفق شد که در شهر ریاض که به عنوان پایتخت جدید معرفی شد، به قدرت برسد.
علمای وهابی به زودی حیات سیاسی دوباره احیا شده را حمایت کردند و از آن تبعیت و دنباله روی کردند، به طوری که عبدالرحمن بن حَسَن نوهی محمد بن عبدالوهاب که به قاهره تبعید شده بود، در بازگشت به نجد در سال 1241/1825 نقشِ مهمی در این حمایت و دنبالهروی ایفا کرد؛
تا آنجا که مرجعیت ارشد مذهبی و دینی را در ریاض به عهده گرفت. او تا زمان مرگش در سال 1285/1869 به عنوان قاضی و مربی تمام فرزندان علمای وهابی و همین طور قضات و به عنوان نویسندهی تفسیر بر کتاب التوحید (کتاب فتح المجید فی شرح کتاب التوحید(چاپ اول در قاهره به سال 1929)، کتاب قره العیون الموحدین فی تحقیق دعوه الأنبیا و المرسلین (التوحید النجیه، صص 542-297))، رد رسالهها و مقالات ضد وهابی(بیان المحجه فی الرد اللجه (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه، ج 4، صص 285-223)، القول النفیس فی الرد علی الداود بن جرجیس، المقامات ردا علی عثمان بن عبدالعزیز بن منصور الناصری (ریاض)، بیان کلمات التوحید و الرد علی الکشمیری عبد المحمود (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه، ج 4، صص 287-318) و رسالات بی شمار دیگر، فعالیت میکرد.
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:08 AM
تحت حکومت تُرکی بن عبدالله دولت سعودی- وهابی توانست مناطقی خارج از نجد را که قبلا تحت تصرف داشت، باز پس بگیرد؛ در سال 1245/30-1829 الحصه از بنوخالد الکتیف و رأس الخیمه باز پس گرفته شد، در همین حال البحرین سوگند وفاداری خورد؛
بعد از لشکرکشی نظامی وهابیها بر ضد عمان در سال 1248/3-1832 سلطان سعید، حکمران مسقط، خراج سالانه پرداخت کرد. با این حال دولت سعودی - وهابی نمیتوانست ثبات سیاسی اولیهاش را دوباره به دست آورد و دلیل این امر رقابت درونی برای امامت بود که به قتل ترکی بن عبدالله به دست مشاری بن عبدالرحمن بن مشاری بن سعود در اواخر سال 1249/1834 منتهی شد. غصب قدرت به وسیله مشاری، که تنها 40 روز به طول انجامید، در غیاب فرزند ترکی یعنی فیصل بن ترکی که در ریاض اقامت داشت، به نظر مورد تایید آل الشیخ بود.
در ابتدای سال 1250/1834 فیصل بن ترکی در بازگشت به ریاض خود را امام جدید برای کسانی که به وسیلهی عبدالرحمن بن حَسَن و دیگرعلمای وهابی سوگند اتحاد خورده بودند، نصب کرد. حکمرانی فیصل در سال 1252/1836 به تنش کشیده شد وقتی که محمد علی از مصر با هدف توسعهی حوزهی قدرت خود به شبه جزیره عربی، ارتشی تجهیز کرد که فرماندهیاش به عهده اسماعیل پاشا بود و در ظاهر به وسیلهی خالد بن سعود یکی از برادران آخرین امیر یعنی عبدالله بن سعود که در سال 1234/1819 به قاهره تبعید شده بود، رهبری میشد.
در صفر سال 1253/ می1837 سپاه مصری، با حضور خالد به عنوان دست نشاندهای برای جلب نظر و همراهی مردم نجد، وارد ریاض شد، شهری که سال قبل فیصل بن ترکی آن را رها کرده بود. مصریها در سال 1254/1838 فیصل را محاصره کردند و او را به قاهره بردند. عبدالرحمن بن حسن به همراهی دیگر اعضای آل الشیخ از رژیم جدید به سوی الحَوطه و الحَریک در جنوب نجد فرار کردند و تا سال 1256/1840 در آنجا خود را از دسترس خالد بن سعود دور نگه داشتند؛ زمانی که قدرت او به وسیلهی فراخوانی نیروهای مصری از نجد نقض شد.
به نظر میرسد خلع خالد بن سعود که حکمرانیش هرگز از طرف علمای وهابی مشروع اعلام نشده بود، اولین محرک برای عبدالرحمن بن حَسَن بود که از عبدالله بن ثُنیان بن عبدالله بن ابراهیم بن ثنیان بن سعود حمایت کند؛ کسی که در سال 1257/1841توانسته بود با شکست خالد، خود را به عنوان حکمران جدید در ریاض به تخت بنشیند. در سال 1258/1842 آل الشیخ به ریاض بازگشتند و بعد از پنج سال به جنوب نجد تبعید شدند.
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:09 AM
اما کشمکش برای به دست آوردن امامت و رهبری باز در سال 1259/1843 به یکباره آغاز شد، وقتی که فیصل بن ترکی از حبس در قاهره بازگشت و با قدرت به وسیلهی آل رشید از جَبَل شَمَر حمایت شد و در برابر عبدالله بن ثُنیان قرار گرفت و با موافقت عبدالرحمن بن حَسَن قدرت را بازپس گرفت. در آغاز دومین دوره حکومت فیصل بن ترکی سنتی را که از قرار معلوم، پدرش ترکی آن را مقرر کرده بود را ادامه داد؛ سنتی که او قبلتر در شروع حکمرانیاش در سال 1250/ 1834 آن را دنبال میکرد. در جایگاه امامِ جامعه وهابی، او خود را در قالب نامهای به مردم شناساند، و اینکه او تابعانش را به توحید و انجام دقیق اعمال و ظایف دینی، مهم شمردن زکات دادن فراخواند و اینکه او بر اهمیت مرام و مسلک جماعت و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرد. او دستور داد که این نامه در تمام مساجد با صدای بلند خوانده شود و این عمل هر دو ماه یکبار تکرار شود. فیصل برای دورهی 23 ساله تا مرگش در سال 1282/1865، امام بی چون و چرای دولت وهابی-سعودی باقی ماند.
دردوران حکمرانی دوم او حکومت پایداری برمناطق مرکزی و جنوبی نجد، الحصه و القطیف برقرار بود، از آنجایی که حکومت بر استان الخصیم و مسکنهای اصلی آن بُرَیده و عُنَیزه در بهترین حالت عاریهای و مشروط بود؛
کوههای شَمَر که تحت حکمرانی طلال بن عبدالله بن رشید (1264-84 / 1847-67) بود از یک حکمرانی نیمه خودمختار تا زمانی که از نظر سیاسی به دولت وهابی - سعودی وفادار باقی میماند و زکات میداد، لذت میبرد. رابطهی وفاداری سیاسی مبتنی بر پرداخت زکات اولین بار به وسیله بحرین و همین طورشیخ نشین ساحلی شمال یعنی عمان و سلطان مسقط مقرر شد. دولت وهابی - سعودی به نوبهی خود وفاداری صوری را به امپراطوری عثمانی نشان میداد که با پرداخت خراج سالیانه از طریق شریفِ مکه بود.
در سال 1264/1848 عبداللطیف (93-1225 / 76-1810) پسرعبدالرحمن بن حَسَن آل الشیخ که به قاهره تبعید شده بود و در آنجا زندگی میکرد، به پدرش در ریاض ملحق شد. او هم مانند پدرش به عنوان قاضی در ریاض مشغول فعالیت شد، جایی که او در آنجا معلم "مجالس وهابی" بود و تعداد زیادی رساله و استدلال (تاسیس التقدیس فی الرد علی داوود بن جرجیس(چاپ اول بمبئی 1890)، تحفه الطالب والجلیس فی الرد علی إبن جرجیس، مصباح الظلام فی الرد علی من کذب علی الشیخ الإمام، رسائل (مجموعات الرسایل و المسایل النجیه،مجموعات الرسایل و المسایل النجیه[7]، 4 جلدی قاهره، ج سوم و چهارم) نوشت.
یکی دیگر از علماء و نویسندگان قدرتمند و مهم وهابی در این دوره عبدالله ابو بُطَین بود که قبل از تسخیر درعیه(به بالا رجوع کنید) نمایندهای مشهور برای دانش وهابی بود و بعدها در عُنیزه و شَکرا / وَشم (رسائل و مسائل در مجموعات الرسایل و المسایل النجیه، ج چهارم، صص466-541؛ رساله تلبیس داود بن سلیمان بن جرجیس، الانتظار لحزب الله الموحدین و الرد علی المجادل عن المشرکین، مختصر بداء الفوائد لابن القیِّم، حاشیه نفیسه علی شرح المنتهی، تعلیقات علی شرح الدره المضیه شرح عقیدات سفارینی) قاضی و معلم شد.
دیگر عالمان قابل اعتنا حَمَد بن عتیق (1227-1301/ 1812-83، قاضیِ الخَرج و الافلاج، نویسندهی ابطال التندید شرح کتاب التوحید (قاهره 1367، اسکندریه 1380، ریاض 1389)، بیان النجاح و الفکاک الدفاع عن اهل السنه و الاتباع)، محمد بن عبدالله بن سلیمان (1240-1323 / 1825-1905، قاضی معلم در بُرَیده)، محمد بن محمود (1250- 1333 / 1834-1915، قاضی در وادی دواسیر، ضرما و ریاض) بودند.
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:11 AM
در قرن 19 دومین دورهی حکمرانی فیصل بن ترکی طولانیترین دوره گسترش بیوقفهی دولت وهابی- سعودی بود. به زودی پس از مرگ او در رَجَب 1282/ دسامبر 1865 درگیری برای امامت در میان فرزندان او (عبدالله، سعود، محمد و عبدالرحمن) آغاز شد. سعود بن فیصل در برابر برادر بزرگتر خود که به عنوان امام مشروع بعد از مرگ پدر خود، شناخته شده بود، شورش کرد. عبدالرحمن بن حَسَن و فرزندش عبداللطیف خواستهی سعود برای حکمرانی را غیر قابل پذیرش دانستند. در سال 1285/1869 وقتی عبدالرحمن بن حَسَن از دنیا رفت، عبداللطیف بن عبدالرحمن عالم ارشد وهابی شد، و ناچار بود با کشمکش درونی نگران کننده که هر روز بدتر میشد روبرو شود، در سال 1287/1870 سعود، الحصه را به تسخیر در آورد. پیروزی سعود عبدالله را وادار کرد که از مدحت پاشا والی عثمانی بغداد کمک بخواهد. با این حال سعود به سوی ریاض پیشروی کرد و در آغاز سال 1288/1871 این شهر را به تصرف در آورد. عبداللطیف بن عبدالرحمن به منظور حفظ وحدت وهابیها غصب قدرت از سوی او را مشروع دانست.
در ربیع الثانی 1288 / ژوئن و جولای 1871 وقتی که لشکریان عثمانی به الحصه وارد شدند. عبدالله بن فیصل که عثمانیها ظاهراً او را به قائم مقامی نجد منصوب کرده بودند، به آنها ملحق شد، عبداللطیف بن عبدالرحمن وی را به دلیل اینکه عمدا قلمرو مسلیمن را به مشرکین تسلیم کرده است، به شدت محکوم کرد. با این حال حکم جهاد عبداللطیف بن عبدالرحمن برای آزادی الحصه از دست عثمانیها ناگزیر به دلیل ضعف سیاسی سعود بی نتیجه ماند، کسی که از ریاض به وسیلهی عموی خود عبدالله بن ترکی اخراج شد.
عبدالله بن فیصل در رجب سال 1288/ سپتامبر- اکتبر 1871 اتحاد خود با عثمانیها را نفی کرد و به ریاض بازگشت، در زمانی که عبدالله بن ترکی با موافقت عبداللطیف بن عبدالرحمن امامت را به دست گرفت. اما در سال 1290/1873 او قدرت را برای بار دوم به سعود داد، که یک بار دیگر از سوی عبداللطیف بن عبدالرحمن به عنوان امام دولت وهابی- سعودی شناخته شد. در ذیالحجهی سال 1291/ ژانویه 1875 عبدالرحمن بن فیصل امامت را به دست گرفت، و این منصب در سال 1293/1876 به برادرش عبدالله رسید، که برای بار سوم به عنوان حکمران دولت وهابی - سعودی نصب شد و یک بار دیگر از سوی عبداللطیف بن عبدالرحمن مشروع شناخته شد.
در این مرحله بود که جدالهای خانوادگی بر سر امامت که جامعه را در حمایت از مدعیان مختلف قدرت چند قسمت کرده بود، به انتها رسید. با این حال تداوم قانونی دولت وهابی- سعودی به وسیلهی عبداللطیف بن عبدالرحمن از طریق مشروعیت بخشیدن به هر حکمران جدید در ریاض تامین شده بود، بنیان دولت به شدت ضعیف شده بود نه فقط به خاطر تسلیم کامل الحصا به عثمانی ها، بلکه دلیل این ضعف قدرت گرفتن جریانهای خودمختار و جدایی طلب در مناطق دیگر نیز بود. در سال 1293 / 1876 عبدالله بن فیصل مجبور شد در برابر شورش دستنشاندهاش در بُریده بایستد، که به وسیلهی امیرِ جَبَل شَمَر، محمد بن رشید (1289-1315/1827-97) حمایت میشد. از این زمان به بعد، رابطه بین رشید و ریاض آشکارا به تیرگی گرایید، چرا که رشید رفته رفته مرزهای قلمرو خود را به بهای کم شدن قدرت عبدالله توسعه میداد.
در ذی القعده 1293/ دسامبر 1876 عبداللطیف بن عبدالرحمن مُرد و پسرش عبدالله (1265-1339 / 1849-1921) به عنوان عالم ارشد وهابی جانشین او شد. ضعف دولت سعودی - وهابی در سال 1299-1301 / 1882-4 وقتی آشکار شد که عبدالله بن فیصل در چند نبرد از ابن رشید شکست خورد و در همان زمان با فرزند کوچکترین برادر خود سعود نیز در کشمکش بود. در سال 1305/1888 ابن رشید بر ریاض پیروز شد؛
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:11 AM
عبدالله و برادرش عبدالرحمن زندانی شدند و به حَیل در کوههای شَمَر برده شدند و در همین حال در ریاض یک امیر از طرف ابن رشید منصوب شد.
در ربیع الاول 1307/ اکتبر و نوامبر 1889 عبدالله بن فیصل پس از بازگشت برادرش به ریاض، مُرد. عبدالرحمن بن فیصل تلاش کرد که خود را به عنوان حکمران جدید نصب کند اما در سال 1309/1891-2 ابن رشید دوباره بر ریاض چیره شد، شهر را به تسخیر در آورد، دیوارها و قصرهای شهر را ویران کرد و محمد بن فیصل بن ترکی(متوفی به سال 1311/1894) را به عنوان امیر خراجگزار منصوب کرد. دولت وهابی-سعودی دراین زمان نزدیک به فروپاشی بود.
عبدالرحمن بن فیصل با پسرش عبدالعزیز به قطر و سپس به کویت گریخت. عبدالله بن عبداللطیف به حیل برده شد و او در آنجا تقریبا برای یک سال ماند و سپس به ریاض بازگشت و در آن شهر ظاهراً به عنوان معلم کار میکرد. دیگر علمای وهابی که مجبور بودند شاهد نزول قدرت آل سعود باشند به اشتغالات خود تحت حکمرانی حاکم جدید ادامه دادند، مانند حسن بن حسین بن علی بن حسین بن محمد بن عبدالوهاب(1266-1341/1850-1922، قاضی درالافلاج، مجمع و ریاض)، سعد بن حَمَد بن عتیق (1279-1349/1862-1930، قاضی در الافَلاج) و عبدالعزیز بن محمد بن علی بن محمد بن عبدالوهاب (متوفی به سال 1319/1901 قاضی در سُدَیر و ریاض).
هر چند در قرن 19 جمعیت وهابی تعصب توسعه طلبی خود را از دست دادند و حتی مجبور شدند شاهد عقب نشینی در هستهی مرکزی خود یعنی نجد باشند، ایدههای وهابی در دیگر نقاط جهان اسلام نیز تأثیرگذاشته بود (به قسمت اصلاحات مراجعه کنید). جزئیات این پیشروی در دست نیست. نیمهی دوم قرن جدلها و استدلالهای ضد وهابی شدیدی را با خود به همراه آورد، که مهمترین آنها به وسیلهی احمد زینی دحلان (1232-1304/86-1817) و داود بن سلیمان بن جرجیس البغدادی الخالدی (99-1231 / 82-1816) (صلح الاخوان من اهل الایمان و بیان الدین القیم فی تبرئه ابن تیمیه و ابن القیم، بمبئی 1306/1889؛ المنهاج الوهابیه فی الرد علی الوهابیه، بمبئی 1305/1888؛ اشد الجهاد فی ابطال دعوت الاجتهاد، بمبئی 1305/1888) نوشته شد. نوشتههای آنها نشان داد که تعلیماتِ در حال رشد وهابی برای عوام از خود حرکت وهابی و نیازی که مخالفین برای رد آنها حس میکردند اهمیت بیشتری دارد.
بی پرده میتوان گفت تعلیمات درست و واقعی وهابی کمیاب بود. یکی از حامیان صریح وهابی عالم هندی محمد بشیر السهسوانی(متوفی به سال 126/1908) بود که در برابر حملات ضد وهابی دحلان به مخالفت پرداخت (صیانه الانسان عن وسوسه الشیخ دحلان، دهلی1890). یک عالم دیگر هندی به نام سید احمد بریلوی (متوفی به سال 1246/1831) بود، که برای خود اصولی مانند اصولی که تعلیمات وهابی ارائه میداد، درنظر گرفت. به هر حال ابعاد واقعی تأثیر وهابی در هندوستان (کرامات عالی برای یک شخصی با پیش زمینهی دروغین وهابی) و رشد آن در سایر قسمتهای دنیای اسلام در قرن 19 به عنوان موضوعی برای تحقیق باقی میماند.
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:12 AM
کتابنامه: مجموعات الرسایل و المسایل النجیه، 4 جلدی قاهره 49-1346/30-1928(مخفف: MRMN)؛ مجموعات التوحید النجیه چاپ م.ررضا، قاهره 1346/1928 (مخففMT)، عثمان بن بِشر، عنوان المجد فی التاریخ النجد، 2 جلدی، مکه 1349/1930 (مخفف عنوان)؛ الهدیه الثنیه و التحفه الوهابیه النجیه، چاپ سلیمان بن سحمان نمایش دوباره مکه 1973؛ حسین بن غنام، تاریخ نجد، چاپ الاسد، بیروت قاهره 1985 (مخفف TN)؛. لمع الشهاب فی صراط محمد بن عبدالوهاب، چاپ اول. میم ابوحکیمه، بیروت 1967؛ف. منگین، تاریخ مصر تحت حکومت محمد علی، ج 2، پاریس 1823؛ یادداشتهایی از بدویها و وهابی ها، لندن 1830.ابراهیم بن صالح بن عیسی عقد الدرر فی ما وقع فی نجد من الحوادث فی آخر القرن الثالث عشر و اول الرابع عشر، چاپ عبدالرحمن بن عبداللطیف آل الشیخ، ریاض؛ همان نویسنده، تاریخ بعد الحوادث الواقعه فی نجد و وفیات بعد الاعیان و انسابهم و بین بعد البلدان من 700 الی 1340، چاپ حَمَد الجسر، ریاض 1966؛ احمد بن زینی دحلان، خلاصه الکلام فی امرا البلد و الحرم، بیروت؛ محمود ش. الآلوسی، تاریخ نجد الحدیث، قاهره 1929؛ عبدالرحمن بن عبداللطیف الآل الشیخ، مشاهیرعلماء نجد و غیرهم، ریاض 1392/1972؛ عبدالله البَسام، علماء نجد خلال سته قرون، 3 جلدی، مکه 1398/1978؛ آ. ام الدُبَیب، آثار الشیخ محمد بن عبدالوهاب: سجل بیبلیوگرافی لما نُشِر من مولفاتهی و لبعد ما کُتِب عنه، ریاض 1982؛
R.W. van diffelenT de geloofseer der wahhabietenT leiden 1927; laoustT essai sur les doctors et politiques de Taki-d-din ahmad b. TaymiyaT cairo 1939;
آر بی ویندر، عربستان سعودی در قرن نوزدهم، لندن-نیویورک 1965؛ عبدالرحمن عبدالرحیم، الدوله السعودیه الاولی، قاهره 1969؛ عبدالفتاح ابوعلیا، الدوله السعودیه الثانیه، ریاض 1969؛ همان نویسنده، محدرات فی تاریخ الدوله السعودیه الاولی، ریاض 1983؛ آر پیترس، اجتهاد و تقلید در قرن 18 و 19 اسلام، ج بیستم، IW (1980)، 131-45؛ گرافورد، جنگ شهری، مداخله خارجی، و سوال مشروعیت سیاسی: مسئلهی غامض قضات سعودی در قرن نوزدهم، در [8]IJMES،ج چهاردهم، (1982)، 227-48؛ عبدالله العثیمین، تاریخ المملکه العربیه السعودیه، 1984 م؛ همان نویسنده، الشیخ محمد بن عبدالوهاب: حیاته و فکره، ریاض 1986؛ بَکری شیخ امین، الحرکه الادبیه فی المملکه العربیه السعودیه، بیروت 1986؛ م. کوک، گسترش اولین دولت سعودی: پروندهی وَشم، در جهان اسلامی: از دوره کلاسیک تا دوره مدرن (مقالهای به افتخار برنارد لوییس)، چاپ سی ای باسورث؛ صصet al, 3Princeton 1991, 661-99 همان نویسنده، بر ریشههای وهابیسم، در JRAS، 3 دوره، جلد دوم (1992)، صص-202191؛ همان نویسنده، منشا کتاب لمع الشهاب فی صراط محمد بن عبدالوهاب، در ژورنال دانشجویان ترک، x(1986)، 79-86؛ E. peskes, محمد بن عبدالوهاب (-921703) im Widerstreit. Untersuchungen zur Rekonstruktion der Friihgeschichte der Wahhdbiya,، بیروت1993؛ همان نویسنده وهابیه و صوفیسم درقرن هجدهم، درF. de Jong and B. Radtke (eds.) مبحث عرفان اسلامی. سیزده قرن بحث و جدل، لیدن 1999، 145-61. (esther peskes)
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:13 AM
2. قرن بیستم
گسترش وهابیت در قرن بیستم مشخص و واضح است، از 1902 به بعد، سومین دولت سعودی- وهابی در شبه جزیره عربستان تحت رهبری امام (هم چنین بعدها سلطان و شاه) عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود (متوفی 1953)، مشهور به " ابن سُعود/سَعود " (عبدالعزیز و بعلاوه السعودیه، المملکه العربیه ) آغاز شد.
استقرار قدرت وهابی در نجد با احیاء عقاید و آراء وهابی و تبلیغات در آنجا همراه بود، مخصوصا در بین قبایل بدوی. نتیجهی آن جنبشی شبه نظامی و مذهبی به نام إخوان بود، که در مسکنهای پرجمعیت و مملو از ایلیاتیهای چادر نشین در اردوگاهی به نام هجره تشکیل شده بود، (الهجار مراجعه کنید)، که در همان زمان مامور بودند که اجتماعات کشاورزی را برقرار کنند. در بعضی موارد هجار به اتحادیه ارتقا مییافت که بر اساس مرام و مسلک وهابی بود که اعضای آن از بین مردمان نجد و برخی دیگر از قلمروهای همجوار که ابن سعود آنها را به تصرف در آورده بود، تشکیل شده بود (برای این گسترش تا سال 1936 کوستینر را در کتابنامه ملاحظه کنید).
بیشتر جنبشهای إخوان که در سال 1972 آغاز شد نتیجهی کشاکش بین وهابیت اصیل- که به وسیلهی اخوان مخلوط شده بودند- و بین تعصبات عقیدتی ابن سعود بود که بعدها تلاش کرد که چارچوب مذهبی را با مرام و مسلک اجتهاد و مصلحت برابر و مساوی قرار دهد.
متوقف شدن شورش اخوان (30-1929) به معنی غروب کامل آنها نبود؛ اما فرمانبرداری آنها از دولت بعدها باعث شد که آنها به طور کامل به واحدهای دفاع ملی و یا " پلیس مذهبی " تبدیل شوند که به مطویون (متطویه مراجعه کنید) مشهور شدند. ظاهرا تاریخچهی هر دو نقش آنها در انتشار عقاید وهابی و همینطور شورش بر ضد ابن سعود، به گروههای مخالف در درون پادشاهی و در خارج از آن روحی تازه دمیده بود.
با تسخیر حجاز در سال 5-1924 و حذف حکمرانی هاشمیها در آنجا (هاشمیها مراجعه کنید)، زیارت مکه (حج و مکه مراجعه کنید) و زیارت مدینه (مدینه مراجعه کنید) به کنترل وهابیها در آمد. سیاست مذهبی که قوانین جدید ارائه میداد، و توقیف مناسک مخصوصی که بدعت تشخیص داده میشد (به بدعت مراجعه کنید) در ادامهی تخریب آرامگاهها و سنگ قبرها در قبرستان بقیع الغرقد و هر جای دیگر، هیجان شدید را در بسیاری از مناطق جهان اسلام افزایش داد. همچنین دخالت وهابیها در مناسک مذهبی زایرین باعث برخوردهای جدی و حتی اختلاف در سطح بین المللی شد. یکی از اولین و مشهورترین این برخوردها به نام واقعهی مَحمل مشهور شد (به مَحمَل مراجعه کنید).
این واقعه باعث تنش جدی بین عربستان سعودی و چند کشور مسلمان مانند مصر و ایران شد (به بوبر و کریمر در قسمت کتابنامه مراجعه شود). در خصوص ایران، تنش بر سرموضوعات زیارت و کنترل حرمین بعد از انقلاب اسلامی ایران در سال 9-1978 دوباره قوت گرفت (بررسی سالیانه توسط ام. کریمر، بررسی خاورمیانهی معاصر، بولدر، غیره، به ویژه در جلد یازدهم (1987) به بعد).
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:14 AM
قبلتر بسیاری از خانوادههای حجازی از علماء گرفته تا پادشاهان البته به جز چند استثنا، رابطه نزدیکی با هاشمیها داشتند که لااقل خارج از عقاید و آراء وهابی و مناسک به طور کلی از سوی ابن سعود مورد جذب و قبول قرار گرفتند،. که این امر باعث ناامیدی بسیاری از علمای نجدی بود، برای اینکه، اجرای قوانین وهابی در حجاز و هر جای دیگری به وسیلهی تاکتیک مقاومت محلی و موافقت دولتی متوقف شده بود. به علاوهی تأثیر مداوم و همیشگی خارجیها چه مسلمان و چه غیرمسلمان با زمینههای فرهنگی و اجتماعی مختلف که البته این تأثیر دارای شدت و ضعف بود؛ تبعیدیهای معروف، درخواستکنندگان پناهندگی سیاسی، طلاب دینی و غیره نیز در این توقف موثر بود.
حضور آنها در کنار یکدیگر با رسوم محلی، در برابر ائتلاف کلی جامعه سعودی برای سبک زندگی وهابی به درگیری نظامی کشیده شد. نهایتا باید فرسایش تدریجی جایگاه وهابی در ارتباط با قدرت مالی به دست آمده از ثروت نفتی و برخی از پیشرفتهای مرتبط با آن،سنجیده شود (گرندگیلوم، در کتابنامه).
در نتیجه سخنرانیهای مذهبی و مناسک روزانه (نه فقط در حجاز) به صورت یک سویه و یا چند سویه تحت تأثیر قوانین و جایگاه سلفیه و گرایشات مشابه آن در آمد (که در گذشته خودشان از وهابیه الهام گرفته بودند). اصول اصلاحی، تصویر ذهنی بسیاری از روشنفکران، کارکنان شهری، تکنوکراتها را به تسخیر در آورد (اصلاح مراجعه کنید) که شاید بتوان آن را نوعی از وهابیت جدید به حساب آورد (شولز در کتابنامه فهرست 500 و 505). روند این میانهروی مغرضانه از سال 1950 به بعد قدرت یافت، مخصوصا با مهاجرت اخوان المسلمین (به الإخوان المسلمین مراجعه کنید) و گروههای مشابه که به عنوان پناهندگان سیاسی به عربستان سعودی میآمدند، و در آنجا به عنوان مشاور و معلم و در سایر مناصب به خدمت گرفته میشدند.
با این حال اصول تندروی سنتی وهابی و مناسک، به طرز قابل توجهی تقویت شد. نمایندگان این جریان، مانند شیخ عبدالعزیز بن باز (تا زمان مرگش در می 1999 مفتی اعظم و رئیس هیئت علمای ارشد، "هیئت کبار العلماء" که در سال 1971 تاسیس شد) تأثیر خودشان را نشان دادند؛ به عنوان مثال به وسیلهی بحث و بررسی فتواها، همچنین شکل دادن ساختار و دورهی تحصیلات در دانشگاه اسلامی مدینه، مرکزی که در سال 1961 بنا نهاده شد (شولز فهرست 494 و نجدی محمد الانصاری، التعلیم فی المدینه المنوره، قاهره 1414/1993، 610-40).
به علاوه علمای وهابی (از جمله اعضای خاندان محمد بن عبدالوهاب که به نام آل الشیخ خوانده میشدند) هنوز نقش مهمی در مشورت دادن به مجمع جهانی مسلمانان که در مکه پایه گذاری شد، داشتند (رابطه العالم الاسلامی)، یک سازمان اسلامگرا که در سال 1962 بنانهاده شد(شولزesp. 181 و الرابطه الاسلامیه مراجعه کنید). هر چند برای آنها مایه خجالت است که برخی از ایدههای مذهبی و تصمیمات قانونی آنها مورد قبول نظامیان متعصب است و برای ایجاد هیجان و تنش در برابر چیزی که خیانت به اصول مذهبی از سوی رژیمی که مدعی حقانیت گفتمان وهابی است، مورد استفاده قرار میگیرد. ایدئولوژی شورش که در نوامبر سال 1979 مکه را به تسخیر در آورد موردی از این قبیل بود (به مدخل کشیشیان در قسمت کتابنامه و نیز شولز، صص-374369 مراجعه شود).
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:15 AM
با وجود عدم رضایت بسیاری از علماء برای اصلاح قانونی، تمایلی قوی و مداوم روندی برای قانونگذاری مدرن ایجاد کرده است، که این تمایل در عربستان سعودی قابل مشاهده است. نشانههای دیگری نیز از لزوم تاسیس مجلس قانونگذاری خارج از کنترل علماء وجود دارد( به Layish در قسمت کتابنامه مراجعه شود). در مسیر توسعه، ترویج قانونهای سهگانه و یا قانون اساسی در سال 1992 (نظام، sing.)، که شامل تاسیس مهم مجلس الشوری (مجلس الشوری مراجعه کنید)، باید قدم بعدی باشد برای فاصله گرفتن از موضع رسمی وهابی که نیاز به هر گونه قانون فرای قرآن و سنت نبوی را انکار میکند (تیتلبام، در کتابنامه).
در بارهی قرن 20 باید گفت که وهابیت در دید مردم سنی در تمام جهان کسب اعتبار کرد. مخصوصا از نیمهی دوم دهه 1920 به بعد، سلفیهای برجسته و ناسیونالیستهای عرب مانند رشید رضا، شکیب ارسلان، مُحِب الدین الخطیب و دیگران در این توسعه بسیار تأثیرگذار بودند. به هر حال نویسندگان متقاعد کننده (البته شامل صوفیه و شیعیان) که انتقاد از عقاید و آراء وهابی و مناسک را ادامه میدادند، وجود دارند. (برای بحثهای کتابنامهای نوشتجات عالی، معجم در کتابنامه؛ و السلمان به علاوهی نقل قولهای استدلالهای وهابی از این کارها، ملاحظه کنید، کُتُب، ج یکم، صص 250-87)
نویسندگان وهابی تمایل دارند که تاریخ جنبش خود را به صورت عمومی شرح دهند. مخصوصا دربارهی قرن بیستم، به عنوان استانی از این جنبش با موفقیتهای پی در پی به تصویر میکشند. در این رابطه آنها تمایل دارند که درباره تأثیرپذیری مستقیم وهابیت بر جنبشهای کم و بیش اصلاحی مشابه در غرب آفریقا از قرن 18 تاکنون اغراق کنند (به عنوان مثال کارهای جمعه و ظاهر که هنوز مباحث مفیدی هستند و هم چنین احمد و کعبه را در کتابنامه ملاحظه کنید).
کتاب شناسی :
1. نوشتههای به زبان عربی به علاوه تعدادی از منشورات که قبلا در قسمت اول در بالا خاطرنشان شد، مانند البَسّام، علماء نجد، آل الشیخ، مشاهیر و امین، الحرکه، حافظ وهبه، جزیره العرب فی القرن العشرین، قاهره 1935؛ محمد الفقی، آثار الدعوه الوهابیه فی اصلاح الدینی و العمران فی جزیره العرب، قاهره 1935؛ محمد عبدالله مادی، النهضات الحدیثه فی جزیره العرب، فی المملکه العربیه السعودیه، قاهره 1952؛ فهد المارک، لمحات عن التطور الفکری فی جزیره العرب فی القرن العشرین، دمشق 1962؛ کمال جمعه، انتشار دعوات الشیخ محمد بن عبدالوهاب خارج الجزیره العربیه، ریاض 1981؛ خیرالدین الزرکلی، شبه الجزیره فی عهد ملک عبدالعزیز، 4 جلدی، بیروت 1985؛ عبدالعزیز بن باز، فتاوی و تنبیهات و نصایح، چاپ دوم (جامع)چاپ قاهره 1989؛ همان نویسنده الفتاوی، فتاوی اسماعیلیه 3 جلدی، بیروت 1988؛ همان نویسنده. فتاوی هیئه کبار العلماء، 2 جلدی، قاهره (1990)؛ رفعت سید احمد، رسائل جهیمان العتیبی: قائد المقتحمین للمسجد الحرام بمکه، قاهره 1988؛ السید عبدالله محمد علی، معجم ما الفه علماء الامه الاسلامیه للرد علی خرافات الدعوه الوهابیه، در تراثنا (فصل نامه، بیروت)، ج چهارم (شماره 17)، شوال 1409/1989، 146-78؛ محمد کامل ظاهر، الدعوه الوهابیه و آثارها فی الفکر الاسلامی الحدیث، بیروت 1993؛ محمد خیر رمضان یوسف، دلیل المولفات الاسلامیه فی المملکه العربیه السعودیه، 1400-1409 h., ریاض 1413/1993؛ ابو عبیده مشهور بحسن السلمان، کُتُب حذَّر منها العلماء، 2 جلدی ف ریاض 1995.
محمدابراهیم نامدار
09-16-2013, 01:15 AM
2. نوشتههای به زبانهای غربی، برای نوشتههای چاپ شده تا انتهای سال 1980 H-Jمراجعه فرمایید.
Philipp, Saudi Arabia/Saudi Arabien, bibliography on society,
politics, economics, 2 vols., Munich etc. 1984, 1989,
index s.v. "Wahhabiyya" (vol. i, 367 f., ii, 560);
J.S. Habib, Ibn Sa'ud's Warriors of Islam, Leiden 1978;
W. Ende, Religion, Politik und Literatur in Saudi-
Arabien, in Orient (Hamburg), xxii (1981), 377-90,
xxiii (1982), 21-35, 378-93, 524-39; G. Grandguillaume,
Valorisation et devalorisation liees aux contacts de
cultures en Arable Saoudite, in P. Bonnenfant (ed.), La
Peninsule Arabique d'aujourd'hui, ii, Paris 1982, 623-54;
A. Al-Yassini, Religion and state in the Kingdom of Saudi
Arabia, Boulder and London 1985; A. al-Azmeh,
Wahhabite polity, in I.R. Netton (ed.), Arabia and the
Gulf, London and Sydney 1986, 75-90; J.A.
Kechichian, The role of the Ulama in the politics of an
Islamic state. The case of Saudi Arabia, in IJMES, xviii
(1986), 53-71; idem, Islamic revivalism and change in
Saudi Arabia. Juhaymdn al-cUtaybi's "Letters'' to the Saudi
people, in MW, Ixxx (1990), 1-16; A. Layish, Saudi
Arabian legal reform as a mechanism to moderate Wahhdbl
doctrine, in JAOS, cvii (1987), 279-92; M. Kramer,
Tragedy in Mecca, in Orbis, xxxii (1988), 231-47;
R. Schulze, Islamischer Internationalisms im 20.
Jahrhundert. Untersuchungen zur Geschichte der Islamischen
Weltliga, Leiden 1990; D. Boberg, Agypten, Nagd und
der Higdz, Bern etc. 1991; J. Kostiner, The making
of Saudi Arabia, 1916-1936, New York and Oxford
1993; J. Teitelbaum, arts. "Saudi Arabia", in Middle
East Contemporary Survey, xvi (1992), 668-701, see also
xvii (1993), 575-600, and xviii (1994), 548-82. Concerning
similar reform movements outside Arabia,
see e.g. Q. Ahmad, The Wahabi movement in India,
Calcutta 1966; L. Kaba, The Wahhabiya. Islamic reform
and politics in French West Africa, Evanston, 111. 1974;
C. Hock, Fliegen der Seelen der Heiligen? Muslimische
Reform und staatliche Autoritdt in der Republik Mali seit
70ff0,_Berlin 1999.
[1]1115-1206/1703-92 به مدخل ابن عبدالوهاب مراجعه کنید
[2]قاهره 1344/1926
[3]برای بررسی نوشته ها و کتابشناسی محمد بن عبدالوهاب، به الدوبَیب مراجعه کنید
[4]به عنوان مثال کتاب المسئله الثمینه در تاریخ نجد، ص 432
[5]مانند عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب در م ت صقحه158 و 176؛عبدالطیف بن عبدالرحمن در مجموعه الرسایل و المسایل النجیهج 3 ص 319
[6]mengin
[7]MRMN
[8]International Journal of Middle East Studies نشریه بین المللی مطالعات خاور میانه
منبع : پایگاه پژوهشی تخصصی وهابیت شناسی، دایره المعارف اسلام لیدن، چاپ Brill، لیدن (Leiden)، هلند، 2002، جلد یازدهم، ص 39.
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.