PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فتـح اندلس به دست سپاه اسلام



محمدابراهیم نامدار
08-27-2013, 02:31 PM
در سال 714 ميلادي اسپانيا به دست اعراب فتح گرديد.اندلس در واقع در اواخر قرن اول هجرى به وسيله سپاهى از اعراب و بربرهاى مسلمان شمال افريقا فتح گرديد.


http://www1.jamejamonline.ir/Media/images/1386/12/10/100931967185.jpg

گفته مي شود در جريان فتح اندلس، قبايل ويزيگوت ساکن اسپانيا که از حکومت خود ناراضى بودند، با مسلمانان همکارى کردند. به همين جهت اگرچه رياست و رهبرى اسپانياى مسلمان با عربهاى مسلمان بود، اما رؤساى بربر و گوت هم داراى قدرت فراوان بودند.

قدرت تقريبا مساوى عربها، بربرها و گوتها مانع از به قدرت رسيدن يک دولت کاملا قدرتمند مسلمان در اندلس مى‏شد.چنانکه گوتها همگى مسلمان نشدند و عده زيادى از آنها مسيحى باقى ماندند.

فتح نواحى مسيحى نشين شمال اسپانيا و گسترش اسلام در تمامى آن سرزمين نيز ناتمام ماند .بنى اميه براى حفظ حاکميت خود بر اندلس، يکى از رؤساى عرب ساکن آنجا را عامل خود قرار مى‏دادند، اما اين شخص در برابر نافرمانى بربرها و گوتها قدرت چندانى نداشت و همراهى قبايل عرب با وى، معمولا براى حفظ موقعيت خودشان در برابر اقوام ديگر بود.

در حالى که اندلس داراى چنين اوضاعى بود، بنى عباس موفق به سرنگونى حکومت بنى اميه شدند.در پى اين واقعه، تعقيب امويان و قلع و قمع آنان آغاز شد و در نتيجه هر يک از بنى اميه در جستجوى يافتن پناهگاه به سويى گريختند.

در اين ميان شخصى به نام عبد الرحمن از نوادگان هشام بن عبد الملک (دهمين خليفه اموى) از چنگ عباسيان جان سالم بدر برد و به اندلس گريخت. او در سال 137 ه.ق (1) وارد اندلس شد (5 سال پس از تأسيس خلافت عباسى) و توانست تعدادى از قبايل عرب آنجا را با خود همراه سازد.در شرايطى که تعدادى از مسلمانان اندلس بى‏طرف بودند، نيروهاى متمايل به عباسيان متحمل شکست شدند و عبد الرحمن توانست قدرت را در دست گيرد.فاصله زياد اندلس تا مرکز خلافت عباسيان، مانع از اقدام سريع و مؤثر بنى عباس براى تصرف اندلس شد و هنگامى که نيروهاى عباسيان به آنجا اعزام شدند، عبد الرحمن توانست همراهى گوتها و بربرها را با خود جلب کند.آنان در اين مرحله حکومت عبد الرحمن را عامل حفظ استقلال سياسى خود تلقى مى‏کردند.بدين ترتيب عبد الرحمن سلسله اموى اندلس را تأسيس کرد.

عبد الرحمن و جانشينانش تا حدود صد سال بعد از تأسيس سلسله اموى اندلس، خود را امير مى‏ناميدند.حکومت آنان جنبه دينى نداشت و عناصر کشورى و لشکرى آنان، ترکيبى از مسلمانان ومسيحيان بود.به همين دليل نمى‏توانستند عنوان خلافت را که مفهومى صرفا اسلامى داشت، براى خود برگزينند.

اين امر اگر چه موجب آرامش داخلى قلمرو آنان مى‏شد، ليکن مقابله با دولتهاى مسيحى مستقل شمال اسپانيا را مشکل مى‏ساخت.بنابراين به دليل هجوم مسيحيان به مرزهايشان، از اوايل قرن چهارم هجرى سياست دينى مشخص‏ترى انتخاب کردند.در اين زمان عبد الرحمن سوم حکمران اندلس، خود را خليفه ناميد.او با بهره‏گيرى از غيرت دينى مسلمانان، توانست مسيحيان شمال اسپانيا را شکست دهد.

علاوه بر اين، او در دريا نيز عرصه را بر مسيحيان تنگ کرد.در اين زمان امويان اندلس، پا را از آن سرزمين فراتر نهاده قسمتى از شمال افريقا را هم تصرف کردند.اين به معناى به مبارزه طلبيدن خلفاى عباسى بود.عباسيان نيز با دادن اختيارات به حکمرانان خود در شمال افريقا کوشيدند با امويان مقابله کنند.

محمدابراهیم نامدار
08-27-2013, 02:32 PM
اما اين اقدام سرانجام موجب کاهش هر چه بيشتر تسلط آنان بر شمال افريقا شد. بعد از سقوط امويان، اندلس از تسلط عباسيان بيرون شد. در آنجا نيز مثل بيشتر بلاد اختلاف مصرى و يمانى در ميان بود. به سال 125 ابوالخطار يمانى بر اندلس تسلط يافت و صمبل بن حاتم که مصرى بود بر او بشوريد و از ولايتدارى خلع کرد و يکى از مصريان را به ولايتدارى رسانيد يمنيان ميخواستند ابوالخطار را به مقام خويش باز برند اختلاف بالا گرفت و اندلس چهار ماه تمام ولايتدار نداشت عاقبت همگى بر ولايتدارى يوسف بن عبدالرحمن فهرى اتفاق کردند که مصرى بود و به سال 129 ولايت اندلس را بدو دادند و بنا شد يکسال ولايت بدست او باشد و سال بعد کار را بدست يمنيان دهد تا هر که را خواهند ولايتدار کنند و چون سال بگذشت يمنيان خواستند يکى از خويشتن را بولايت رسانند اما صمبل مقاومت کرد و گروه بسيار از ايشان را بکشت و باز بر ولايت يوسف اتفاق شد و کس بر او اعتراض نکرد تا عبدالرحمن اموى بر اندلس تسلط يافت.
چون دولت اموى سقوط کرد و عباسيان به تعقيب و کشتار ايشان برخاستند يکى از بزرگان اموى عبدالرحمن پسر معاوية بن هشام از چنگ عباسيان به اندلس گريخت و دولت اموى اندلس را بنيان نهاد. جدايى اندلس از دولت عباسيان مايه ضعف ايشان بود اما منصور با همه کوششها که کرد نتوانست قدرت خويش را بر آن ديار استقرار دهد و به ناچار از در ملايمت درآمد.

وقتى منصور از مسالمت کارى نساخت به پپين پادشاه فرنگ متوسل شد تا از او بر ضد عبدالرحمن کمک گيرد و فرستادگان به دربار او روان کرد که سالى چند در آنجا مقيم بودند و با فرستادگان وى به نزد منصور بازآمدند و باز به دربار پپين رفتند و براى وى هديه‏هاى گرانبها بردند اما اين گفتگوها ثمرى نداشت جز آنکه عبدالرحمن از هجوم فرنگيان بکشور خويش بيمناک شد و هرگز بصدد جنگ عباسيان نيفتاد بنابراين منصور در مانور سياسى خويش به نسبت زياد توفيق يافت و سياست عباسيان را درباره اندلس پايه نهاد.

بدوران مهدى همه دولتها از عباسيان حساب ميبردند که اين دولت بنهايت قدرت و وسعت رسيده بود اما آن اختلاف که ميان خليفه بغداد و اندلس بود مايه اضطراب بغداد بود که مهدى چون پدر قدرت امويان اندلس را به ديده حسد مي نگريست و ميخواست اين دولت را از ميان بردارد اما لشکر کشى به آن ديار ميسر نبود که راه دراز بود و گذر دادن سپاه از صحراهاى آفريقا کارى دشوار مينمود و هم قوت عبدالرحمن اموى به حساب بود که وى در انديشه بود ديار شام را از امويان بگيرد و اگر اوضاع اندلس اجازه ميداد بدينکار اقدام کرده بود بدي نجهت دو خليفه در بغداد و اندلس بدشمنى و کينه قانع شدند و کوشش عملى بر ضد همديگر کمتر کردند .

ابن اثير گويد: «مهدى عبدالرحمن بن حبيب فهرى را باندلس فرستاد و او از آفريقا گذشت دريا را پيمود و بسليمان بن يقطان که ولايت بارسلن داشت نامه نوشت و او را به اطاعت خليفه بغداد خواند اما سليمان دعوت وى را نپذيرفت و فهرى خشمگين با گروهى از بربران به قلمرو او هجوم برد اما سليمان وي را بشکست و عبدالرحمن باقيمانده نيروى وى را تار و مار کرد و کشتيهاى او را بسوخت که فرار نتواند کرد فهرى در ناحيه والانس موضع گرفت و محصور شد اما مقاومتى سخت کرد و ترس وى بدلها افتاد و عبدالرحمن هزار دينار جايزه براى سرش معين کرد و يکى از بربران ويرا بکشت و سرش را به نزد خليفه اندلس برد. (منبع : جعفريان ، رسول و خيرانديش ، عبدالرسول ، تاريخ اسلام و دولتهاى مسلمان، ص 119)

منبع : سایت جام جم آنلاین