امیرحسین
07-25-2013, 05:56 AM
سؤال:
از نظر اسلام، ازداوج یک دختر باکره در صورتی صحیح است که پدرش به او اجازه بدهد. آيا اسلام با اين حكم، دختران و زنها را تحقير نكرده است؟
جواب:
شهید مطهری (ره) دربارة جواب شبهة مطرح شده میگوید:
«فلسفة اينكه دوشيزگان لازم است (يا لااقل خوب است) بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نكنند ناشى از اين نيست كه دختر، قاصر [و کم عقل] شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى كمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به اين جهت بود چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوة شانزده ساله نيازى به موافقت پدر ندارد و دوشيزة هجده ساله طبق اين قول نياز دارد. بعلاوه اگر دختر از نظر اسلام در ادارة كار خودش قاصر [و کم عقل] است چرا اسلام به دختر بالغ رشيد، استقلال اقتصادى داده است و معاملات چند صد ميليونى او را صحيح و بینیاز از موافقت پدر يا برادر يا شوهر ميداند؟!
... اين مطلب به قصور و عدم رشد عقلى و فكرى زن مربوط نيست. بلکه به گوشهاى از روانشناسى زن و مرد مربوط است. مربوط است به حسّ شكارچىگرى مرد از يك طرف و به خوشباورى زن نسبت به وفا و صداقتِ مرد از طرف ديگر. مرد، بندة شهوت است و زن، اسير محبت. آنچه مرد را ميلغزاند و از پا در مىآورد شهوت است، و زن به اعتراف روانشناسان، صبر و استقامتش در مقابل شهوت، از مرد بيشتر است اما آن چيزى كه زن را از پا در مىآورد و اسير مىكند اينست كه نغمة محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردى بشنود. خوشباورى زن در همينجاست؛ زن مادامى كه دوشيزه است و هنوز صابون مردان به جامهاش نخورده است زمزمه هاى محبتِ مردان را به سهولت باور ميكند.
نميدانم نظريات پروفسور «ريك» روانشناس آمريكایى را تحت عنوان: (دنيا براى مرد و زن، يك جور نيست) در شمارة 90 مجلة «زن روز» خوانديد يا نخوانديد؟ او ميگويد: بهترين جملهاى كه يك مرد ميتواند به زنى بگويد، اصطلاحِ «عزيزم، تو را دوست دارم» است. او ميگويد: «خوشبختى براى يك زن يعنى به دست آوردن قلب يك مرد و نگهدارى او براى تمام عمر.»
رسول اكرم، آن روانشناس خدایى، اين حقيقت را چهارده قرن پيش به وضوح بيان كرده است. مىفرمايد: «سخن مرد به زن (تو را دوست دارم)، هرگز از دل زن بيرون نمى رود.»
مردان شكارچى از اين احساس زن همواره استفاده ميكنند. دامِ (عزيزم، از عشق تو ميميرم) براى شكار دخترانى كه دربارة مردان، تجربهاى ندارند بهترين دامها است ... اينجاست كه لازم است دخترِ مردْ ناآزموده، با پدرش كه از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران (جز در شرايط استثنایى) براى دختران خير و سعادت ميخواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند. در اينجا قانون به هيچوجه زن را تحقير نكرده است، بلكه دست حمايت خود را روى شانة او گذاشته است ... اين يك احتياط و مراقبتى است كه قانون براى حفظ زنِ تجربه نكرده قرار داده است و ناشى از نوعى سوء ظن به طبيعت مرد است.»(1)
از نظر اسلام، ازداوج یک دختر باکره در صورتی صحیح است که پدرش به او اجازه بدهد. آيا اسلام با اين حكم، دختران و زنها را تحقير نكرده است؟
جواب:
شهید مطهری (ره) دربارة جواب شبهة مطرح شده میگوید:
«فلسفة اينكه دوشيزگان لازم است (يا لااقل خوب است) بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نكنند ناشى از اين نيست كه دختر، قاصر [و کم عقل] شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى كمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به اين جهت بود چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوة شانزده ساله نيازى به موافقت پدر ندارد و دوشيزة هجده ساله طبق اين قول نياز دارد. بعلاوه اگر دختر از نظر اسلام در ادارة كار خودش قاصر [و کم عقل] است چرا اسلام به دختر بالغ رشيد، استقلال اقتصادى داده است و معاملات چند صد ميليونى او را صحيح و بینیاز از موافقت پدر يا برادر يا شوهر ميداند؟!
... اين مطلب به قصور و عدم رشد عقلى و فكرى زن مربوط نيست. بلکه به گوشهاى از روانشناسى زن و مرد مربوط است. مربوط است به حسّ شكارچىگرى مرد از يك طرف و به خوشباورى زن نسبت به وفا و صداقتِ مرد از طرف ديگر. مرد، بندة شهوت است و زن، اسير محبت. آنچه مرد را ميلغزاند و از پا در مىآورد شهوت است، و زن به اعتراف روانشناسان، صبر و استقامتش در مقابل شهوت، از مرد بيشتر است اما آن چيزى كه زن را از پا در مىآورد و اسير مىكند اينست كه نغمة محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردى بشنود. خوشباورى زن در همينجاست؛ زن مادامى كه دوشيزه است و هنوز صابون مردان به جامهاش نخورده است زمزمه هاى محبتِ مردان را به سهولت باور ميكند.
نميدانم نظريات پروفسور «ريك» روانشناس آمريكایى را تحت عنوان: (دنيا براى مرد و زن، يك جور نيست) در شمارة 90 مجلة «زن روز» خوانديد يا نخوانديد؟ او ميگويد: بهترين جملهاى كه يك مرد ميتواند به زنى بگويد، اصطلاحِ «عزيزم، تو را دوست دارم» است. او ميگويد: «خوشبختى براى يك زن يعنى به دست آوردن قلب يك مرد و نگهدارى او براى تمام عمر.»
رسول اكرم، آن روانشناس خدایى، اين حقيقت را چهارده قرن پيش به وضوح بيان كرده است. مىفرمايد: «سخن مرد به زن (تو را دوست دارم)، هرگز از دل زن بيرون نمى رود.»
مردان شكارچى از اين احساس زن همواره استفاده ميكنند. دامِ (عزيزم، از عشق تو ميميرم) براى شكار دخترانى كه دربارة مردان، تجربهاى ندارند بهترين دامها است ... اينجاست كه لازم است دخترِ مردْ ناآزموده، با پدرش كه از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران (جز در شرايط استثنایى) براى دختران خير و سعادت ميخواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند. در اينجا قانون به هيچوجه زن را تحقير نكرده است، بلكه دست حمايت خود را روى شانة او گذاشته است ... اين يك احتياط و مراقبتى است كه قانون براى حفظ زنِ تجربه نكرده قرار داده است و ناشى از نوعى سوء ظن به طبيعت مرد است.»(1)