PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره انبياء [21]



امیرحسین
07-15-2011, 07:41 AM
آغاز جزء هفدهم قرآن مجيد

سوره انبياء [21]

اين سوره در «مكّه» نازل شده، و 112 آيه است.

محتواى سوره:

1- اين سوره چنانكه از نامش پيداست، سوره پيامبران است، چرا كه نام شانزده پيامبر، بعضى، با ذكر فرازهايى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در اين سوره آمده است- موسى- هارون- ابراهيم- لوط- اسحاق- يعقوب- نوح- داود- سليمان- ايوب- اسماعيل- ادريس- ذا الكفل- ذا النون (يونس)- زكريا و يحيى.

2- ويژگى سوره‏هاى «مكّى» كه از عقايد دينى، مخصوصا از مبدأ و معاد سخن مى‏گويد، كاملا در اين سوره منعكس است.

3- بخش ديگرى از اين سوره، از پيروزى حق بر باطل، توحيد بر شرك و لشكريان عدل و داد بر جنود ابليس، سخن گفته شده است.

جالب اين كه اين سوره با هشدارهاى شديد نسبت به مردم غافل و بى‏خبر از حساب و كتاب آغاز شده، و پايان آن نيز با هشدارهاى ديگرى در اين زمينه تكميل مى‏گردد.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل شده:

«هر كس سوره انبياء را بخواند خداوند حساب او را آسان مى‏كند (و در محاسبه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 154

اعمالش در روز قيامت سختگيرى نخواهد كرد) و هر پيامبرى كه نام او در قرآن ذكر شده با او مصافحه كرده و سلام مى‏فرستد».

پيداست خواندن مقدمه‏اى است براى انديشيدن، و انديشيدن مقدمه‏اى براى ايمان و عمل.

امیرحسین
07-15-2011, 07:41 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- اين سوره با يك هشدار نيرومند به عموم مردم آغاز مى‏شود، هشدارى تكاندهنده و بيدار كننده، مى‏گويد: «حساب مردم به آنها نزديك شده، در حالى كه آنها در غفلتند و روى گردانند» (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).

عمل آنها نشان مى‏دهد كه اين غفلت و بى‏خبرى سراسر وجودشان را گرفته و گر نه چگونه ممكن است انسان ايمان به نزديكى حساب، آن هم از حسابگرى فوق العاده دقيق، داشته باشد و اين چنين همه مسائل را سرسرى بگيرد و آلوده هر گونه گناه باشد؟

منظور از نزديك شدن حساب و قيامت آن است كه باقيمانده دنيا در برابر آنچه گذشته كم است، و به همين دليل رستاخيز نزديك خواهد بود (نزديك نسبى) بخصوص اين كه از پيامبر اسلام (ص) نقل شده كه فرمود: «بعثت من و روز قيامت مانند اين دو است»! (به انگشت «سبابه» و «وسطى» كه در كنار هم قرار دارند اشاره فرمود).

(آيه 2)- اين آيه يكى از نشانه‏هاى اعراض و روى گردانى آنها را به اين صورت بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: «هيچ ياد آورى تازه‏اى از طرف پروردگارشان براى آنها نمى‏آيد، مگر آنكه با بازى (و شوخى) به آن گوش مى‏دهند»! (ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ).

در حالى كه اگر حتى يك بار به صورت جدّى با آن بر خورد كنند چه بسا مسير زندگانى آنها در همان لحظه تغيير پيدا مى‏كند.

(آيه 3)- باز براى تأكيد بيشتر مى‏گويد: «آنها در حالى هستند كه دلهايشان در لهو و بى‏خبرى فرو رفته است» (لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ).

زيرا آنها از نظر ظاهر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى مى‏پندارند.

و طبيعى است چنين كسانى هرگز راه سعادت را نخواهند يافت.

بعد به گوشه‏اى از نقشه‏هاى شيطانى آنها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و اين ظالمان گفتگوهاى در گوشى خود را (كه براى توطئه انجام مى‏دهند) پنهان مى‏دارند، و مى‏گويند: آيا اين جز يك بشر عادى همچون شماست»؟ (وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ).

حال كه او يك بشر عادى بيش نيست لابد اين كارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چيزى جز سحر نمى‏تواند باشد «پس آيا شما به سراغ سحر مى‏رويد با اين كه مى‏بينيد»؟ (أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).

آنها در اين گفتارشان روى دو چيز تكيه داشتند، يكى بشر بودن پيامبر (ص) و ديگرى بر چسب سحر، و در آيات بعد برچسبهاى ديگرى نيز خواهد آمد كه قرآن به آنها پاسخ مى‏دهد.

امیرحسین
07-15-2011, 07:42 AM
(آيه 4)- قرآن به صورت كلى به آنها از زبان پيامبر (ص) چنين پاسخ مى‏گويد: (پيامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمين مى‏داند و او شنوا و داناست» (قالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).

چنين تصور نكنيد كه سخنان مخفيانه و توطئه‏هاى پنهانى شما بر او مخفى باشد، «چرا كه او هم شنوا و هم داناست» (وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ). او همه چيز را مى‏داند و از همه كار با خبر است، نه تنها سخنان را مى‏شنود، بلكه از انديشه‏هايى كه از مغزها مى‏گذرد، و تصميمهايى كه در سينه‏ها پنهان است آگاه است.

(آيه 5)- بعد از ذكر دو قسمت از بهانه جوييهاى مخالفان، به چهار قسمت ديگر از آن پرداخته چنين مى‏گويد: «آنها گفتند: (آنچه محمد آورده وحى نيست) بلكه خوابهاى آشفته است» كه آنها را حقيقت و واقعيت مى‏پندارد! (بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ).

و گاه اين سخن خود را عوض مى‏كنند و مى‏گويند: او مرد دروغگويى است كه اين سخنان را «به خدا افترا بسته»! (بَلِ افْتَراهُ).

و گاه مى‏گويند: «نه او يك شاعر است» و اين آيات مجموعه‏اى از تخيلات شاعرانه اوست (بَلْ هُوَ شاعِرٌ).

و در آخرين مرحله مى‏گويند: از همه اينها كه بگذريم اگر او راست مى‏گويد كه فرستاده خداست «پس بايد معجزه‏اى براى ما بياورد همان گونه كه پيامبران پيشين با معجزات فرستاده شدند» (فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ).

بررسيهاى اين نسبتهاى ضد و نقيض به پيامبر (ص) خود بهترين دليل بر آن است كه آنها حق طلب نبودند، بلكه هدفشان بهانه جويى و به اصطلاح بيرون كردن حريف از ميدان به هر قيمت و به هر صورت بوده است.

(آيه 6)- پيامبران همه از نوع بشر بودند: در آيات گذشته شش نمونه از ايرادهاى ضد و نقيض دشمنان اسلام به پيامبر (ص) بازگو شده است، در اينجا نيز به پاسخ آنها پرداخته، نخست به پيشنهاد معجزات دلخواه آنان به عنوان بهانه گيرى اشاره كرده، مى‏گويد: «تمام شهرها و آباديهايى كه پيش از اينها هلاكشان كرديم (تقاضاى اين گونه معجزات را كردند، ولى هنگامى كه پيشنهادشان عملى شد) هرگز ايمان نياوردند، آيا اينها ايمان مى‏آورند»؟! (ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ).

در ضمن به آنها اخطار مى‏كند كه اگر به تقاضاى شما در زمينه معجزات اقتراحى پاسخ گفته شود و ايمان نياوريد، نابودى شما حتمى است!

(آيه 7)- اين آيه به پاسخ نخستين ايراد آنها در زمينه بشر بودن پيامبر (ص) پرداخته، مى‏گويد: «ما پيش از تو، جز مردانى كه به آنان وحى مى‏كرديم، نفرستاديم» همه انسان بودند و از جنس بشر (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ).

اين يك واقعيت تاريخى است كه همگان از آن آگاهند «اگر شما نمى‏دانيد از آگاهان بپرسيد» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:42 AM
(آيه 8)- اين آيه توضيح بيشترى در مورد بشر بودن پيامبران مى‏دهد، مى‏گويد: «و ما پيامبران را پيكرهايى كه غذا نخورند قرار نداديم و آنها هرگز عمر جاويدان نداشتند» (وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدِينَ).

رهبر انسانها بايد از جنس خودشان باشد، با همان غرايز، عواطف، احساسها، نيازها، و علاقه‏ها، تا دردهاى آنها را لمس كند، و بهترين طريق درمان را با الهام گرفتن از تعليماتش انتخاب نمايد، تا الگو و اسوه‏اى براى همه انسانها باشد و حجت را بر همه تمام كند.

(آيه 9)- سپس به عنوان تهديد و هشدارى به منكران سر سخت و لجوج چنين مى‏گويد: ما به پيامبرانمان وعده داده بوديم كه آنها را از چنگال دشمنان رهائى بخشيم و نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب كنيم، آرى «ما سر انجام به اين وعده خود وفا كرديم و صدق آن را آشكار ساختيم، آنها و تمام كسانى را كه مى‏خواستيم نجات داديم و مسرفان را هلاك نموديم»! (ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ).

آرى! همان گونه كه سنت ما انتخاب كردن رهبران بشر از ميان افراد بشر بود، اين هم سنت ما بود كه در برابر توطئه‏هاى مخالفان از آنها حمايت كنيم و اگر اندرزهاى پى در پى در آنها مؤثر نيفتاد، صفحه زمين را از لوث وجودشان پاك سازيم.

(آيه 10)- اين آيه در يك جمله كوتاه و پر معنى، به اكثر ايرادهاى مشركان مجددا پاسخ داده، مى‏گويد: «ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيله بيدارى شما در آن است آيا تعقل نمى‏كنيد»؟! (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

هر كس آيات اين كتاب را كه مايه تذكر و بيدارى دل و حركت انديشه و پاكى جامعه‏هاست بررسى كند به خوبى مى‏داند يك معجزه روشن و جاويدان است، با وجود اين معجزه آشكار كه از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمايان است- از جهت جاذبه فوق العاده، از جهت محتوا، احكام و قوانين، عقايد و معارف و ...- آيا باز در انتظار ظهور معجزه ديگرى هستيد؟

البته بيدار كننده بودن قرآن جنبه اجبارى و الزامى ندارد، بلكه مشروط است به اين كه انسان خودش بخواهد و دريچه‏هاى قلبش را به روى آن بگشايد.

(آيه 11)- چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ در اينجا به دنبال گفتگوهايى كه در باره مشركان و كافران لجوج گذشت سر نوشت آنها را با مقايسه با سر نوشت اقوام پيشين، مشخص مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «چه بسيار شهرها و آباديهاى ظالم و ستمگرى را در هم شكستيم» (وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً).

«و بعد از آنها قوم و جمعيت ديگرى را به روى كار (و به ميدان آزمايش) آورديم» (وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:42 AM
(آيه 12)- آنگاه شرح حال آنها را به هنگامى كه دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مى‏شد، و وضع بيچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى مشخص مى‏كند، مى‏گويد: «پس هنگامى كه آنها احساس كردند عذاب الهى مى‏خواهد دامنشان را بگيرد، پا به فرار گذاردند» (فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ).

درست همانند يك لشكر شكست خورده كه شمشيرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مى‏بينند و به هر سو پراكنده مى‏شوند.

(آيه 13)- اما به عنوان توبيخ و سرزنش به آنها گفته مى‏شود: «فرار نكنيد و باز گرديد به سوى زندگانى پر ناز و نعمتتان! و به سوى كاخها و قصرها و مسكنهاى پر زر و زيورتان، شايد (سائلان بيايند و) و از شما تقاضا كنند» (لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ).

اين عبارت ممكن است اشاره به آن باشد كه همواره در اين زندگى پر ناز و نعمتى كه داشتند سائلان و تقاضا كنندگان بر در خانه‏هايشان رفت و آمد داشتند، با اميد مى‏آمدند و محروم باز مى‏گشتند به آنها مى‏گويد: باز گرديد و همان صحنه‏هاى نفرت انگيز را تكرار كنيد، و اين در حقيقت يك نوع استهزاء و سرزنش است.

(آيه 14)- به هر حال آنها در اين هنگام بيدار مى‏شوند، آنچه را قبلا شوخى مى‏پنداشتند به جدى‏ترين صورت در برابر خويش مى‏بينند و فريادشان بلند مى‏شود «مى‏گويند: اى واى بر ما كه ظالم و ستمگر بوديم»! (قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ).

(آيه 15)- اما اين بيدارى اضطرارى كه در برابر صحنه‏هاى جدى عذاب براى هر كس پيدا مى‏شود بى‏ارزش است، و اثرى در تغيير سر نوشت آنها ندارد، لذا قرآن در اين آيه اضافه مى‏كند: «و همچنان اين سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بوديم) تكرار مى‏كردند تا آنها را درو كرده و خاموش ساختيم» (فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ).

(آيه 16)- آفرينش آسمان و زمين بازيچه نيست: از آنجا كه در آيات گذشته اين حقيقت منعكس بود كه ظالمان بى‏ايمان هدفى براى آفرينش خود جز عيش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بى‏هدف مى‏پنداشتند، قرآن مجيد در اينجا براى ابطال اين طرز فكر و اثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرينش كل جهان مخصوصا انسانها چنين مى‏گويد: «ما آسمان و زمين و آنچه ميان آنهاست از روى بازى نيافريديم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ).

اين زمين گسترده، اين آسمان پهناور، و اين همه موجودات متنوع و بديعى كه در صحنه آنهاست نشان مى‏دهد، غرض مهمى در كار بوده است، آرى هدف اين بوده كه از يك سو بيانگر آن آفريننده بزرگ باشند و نشانه‏اى از عظمتش، و از سوى ديگر دليلى بر «معاد» باشد و گر نه اين همه غوغا براى اين چند روز معنى نداشت.

امیرحسین
07-15-2011, 07:42 AM
(آيه 17)- اين آيه مى‏گويد: اكنون كه مسلم شد عالم بى‏هدف نيست، اين هم مسلم است كه هدف اين آفرينش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است كه اين سرگرمى نامعقولى است «به فرض محال اگر مى‏خواستيم سر گرمى انتخاب كنيم چيزى متناسب خود انتخاب مى‏كرديم» (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ).

اين آيه بازگوى دو حقيقت است: نخست اين كه محال است هدف پروردگار سر گرمى خويشتن باشد.

سپس مى‏گويد: به فرض كه هدف سر گرمى بود بايد سر گرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات و مانند آن، نه عالم محدود ماده.

(آيه 18)- سپس با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بى‏خردانى كه دنيا را بى‏هدف يا تنها مايه سر گرمى مى‏پندارند چنين مى‏گويد: اين جهان، مجموعه‏اى است از حق و واقعيت، چنين نيست كه اساس آن بر باطل بوده باشد «بلكه ما حق را بر سر باطل مى‏كوبيم تا آن را هلاك سازد و اين گونه باطل محو و نابود مى‏شود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ).

و در پايان آيه مى‏گويد: «اما واى بر شما از اين توصيفى كه (از بى‏هدفى عالم) مى‏كنيد» (وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).

يعنى ما همواره دلايل عقلى و استدلالات روشن و معجزات آشكار خود را در برابر پندارها و اوهام بيهوده گرايان قرار مى‏دهيم، تا در نظر انديشمندان و صاحبان عقل، اين پندارها در هم كوبيده و نابود شود.

(آيه 19)- در آيات گذشته سخن از اين واقعيت بود كه عالم هستى داراى هدف تكاملى حساب شده‏اى است براى انسانها.

و از آنجا كه ممكن است اين توهم به وجود آيد كه خدا چه نيازى به ايمان و عبادت ما دارد؟ به پاسخ اين سخن مى‏پردازد و مى‏گويد: «و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن اويند» (وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

«و آنها كه نزد اويند [فرشتگان‏] هيچ‏گاه از عبادتش استكبار نمى‏ورزند، و هرگز خسته نمى‏شوند» (وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ).

(آيه 20)- «تمام شب و روز تسبيح مى‏گويند و كمترين ضعف و سستى به خود راه نمى‏دهند» (يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ).

با اين حال او چه نيازى به طاعت و عبادت شما دارد، پس اگر دستور ايمان و عمل صالح و بندگى و عبوديت به شما داده، سود و فايده‏اش متوجه خود شماست.

امیرحسین
07-15-2011, 07:43 AM
(آيه 21)- پس از آن كه بيهودگى و بى‏هدفى عالم هستى در آيات گذشته، نفى شد در اينجا به مسأله وحدت معبود و مدير و مدبر اين جهان پرداخته، چنين مى‏گويد: «آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند، خدايانى كه مى‏توانند (موجودات زنده را) بيافرينند و در جهان پخش كنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ).

(آيه 22)- اين آيه يكى از دلايل روشن نفى «آلهه» و خدايان مشركان را به اين صورت بيان مى‏كند: «اگر در آسمان و زمين، معبودها و خدايانى جز اللّه بود هر دو فاسد مى‏شدند» و نظام جهان بر هم مى‏خورد (لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا).

«پس منزّه و پاك است خداوند، پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند» (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ).

اين نسبتهاى ناروا، و اين خدايان ساختگى و آلهه پندارى، اوهامى بيش نيستند و دامان كبريايى ذات پاك او با اين نسبتهاى ناروا آلوده نمى‏گردد.

دليلى كه براى توحيد و نفى آلهه در آيه فوق، آمده است، در عين سادگى و روشنى، يكى از براهين دقيق فلسفى در اين زمينه است كه دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» ياد مى‏كنند، خلاصه اين برهان را چنين مى‏توان بيان كرد:

بدون شك نظام واحدى در اين جهان حكمفرماست اين هماهنگى قوانين و نظامات آفرينش از اين حكايت مى‏كند كه از مبدأ واحدى سر چشمه گرفته است چرا كه اگر مبدأها متعدد بود و اراده‏ها مختلف، اين هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا كه هر يك اقتضايى داشت و هر كدام اثر ديگرى را خنثى مى‏كرد و سر انجام جهان به فساد مى‏گراييد.

(آيه 23)- پس از آن كه با استدلالى كه در آيه قبل آمد توحيد مدبر و اداره كننده اين جهان اثبات شد، در اين آيه مى‏گويد: او آن چنان حكيمانه جهان را نظم بخشيده كه جاى هيچ ايراد و گفتگو در آن نيست آرى «هيچ كس نمى‏تواند بر كار او خرده بگيرد (و از آن سؤال كند) در حالى كه ديگران چنين نيستند و در افعالشان جاى ايراد و سؤال بسيار است» (لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ).

دو گونه سؤال داريم، يك نوع سؤال توضيحى است كه انسان مى‏خواهد نكته اصلى و هدف واقعى كارى را بداند، اين گونه سؤال در افعال خدا نيز جايز است.

اما نوع ديگر، سؤال اعتراضى است، كه مفهومش اين است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده مسلما اين نوع سؤال در افعال خداوند حكيم معنى ندارد ولى جاى اين گونه سؤال در افعال ديگران بسيار است.

امیرحسین
07-15-2011, 07:43 AM
(آيه 24)- اين آيه مشتمل بر دو دليل ديگر در زمينه نفى شرك است، كه با دليل گذشته مجموعا سه دليل مى‏شود.

نخست مى‏گويد: «آيا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب كرده‏اند؟

بگو: دليل خود را بياوريد» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ).

اشاره به اين كه اگر از دليل گذشته داير به اين كه نظام عالم هستى دليل بر توحيد است صرف نظر كنيد لا اقل هيچ گونه دليلى بر اثبات شرك و الوهيت اين خدايان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبى را بى‏دليل مى‏پذيرد؟

سپس به آخرين دليل اشاره كرده، مى‏گويد: اين تنها من و همراهانم نيستيم كه سخن از توحيد مى‏گوييم، «اين سخن كسانى است كه با من هستند، و سخن كسانى [پيامبرانى‏] است كه پيش از من بودند»! (هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي).

اين همان دليلى است كه دانشمندان عقايد تحت عنوان اجماع و اتفاق پيامبران بر مسأله يگانگى خدا ذكر كرده‏اند.

و از آنجا كه ممكن است گاهى كثرت بت پرستان براى بعضى مانع از پذيرش توحيد گردد، چنين اضافه مى‏كند: «اما اكثر آنها حق را نمى‏دانند لذا از آن روى گردانند» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).

هميشه مخالفت كردن اكثريت نادان در بسيارى از جامعه‏ها دليلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، و قرآن تكيه بر اين اكثريت را شديدا محكوم كرده است.

(آيه 25)- و از آنجا كه ممكن است بعضى بى‏خبران بگويند ما پيامبرانى مانند عيسى (ع) داريم كه دعوت به خدايان متعدد كرده است، قرآن در اين آيه با صراحت تمام مى‏گويد: «و ما قبل از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اين كه به او وحى نموديم كه معبودى جز من نيست، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ).

و به اين ترتيب ثابت مى‏شود كه نه عيسى و نه غير او هرگز دعوت به شرك نكرده‏اند، و اين گونه نسبتها تهمت است.

امیرحسین
07-15-2011, 07:43 AM
(آيه 26)- فرشتگان بندگان شايسته و فرمانبردار! از آنجا كه در آيه قبل سخن از پيامبران الهى و نفى هر گونه شرك در ميان بود بحث اين آيه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.

توضيح اين كه: بسيارى از مشركان عرب عقيده داشتند كه فرشتگان، فرزندان خدا هستند، قرآن اين عقيده خرافى و بى‏اساس را محكوم كرده و بطلان آن را با دلايل مختلف بيان مى‏كند، نخست مى‏گويد: «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).

اگر منظورشان فرزند حقيقى باشد، كه لازمه آن جسم بودن است، و اگر «تبنّى» (فرزند خواندگى) كه در ميان عرب معمول بوده است باشد، آن نيز دليل بر ضعف و احتياج است.

اما يك وجود ازلى و ابدى و غير جسمانى و از هر نظر بى‏نياز، فرزند در مورد او معنى ندارد.

لذا بلا فاصله مى‏فرمايد: «منزه و پاك است او» از اين عيب و نقص (سُبْحانَهُ).

سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بيان مى‏كند كه مجموعا دليل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:

1- «آنها بندگان خدا هستند» (بَلْ عِبادٌ).

2- بندگانى «شايسته و گرامى داشته» (مُكْرَمُونَ).

آنها همچون بندگان گريز پا نيستند كه تحت فشار مولى، تن به خدمت مى‏دهند خدا نيز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبوديت گرامى داشته و مواهب خويش را به آنها افزايش داده است.

(آيه 27)- سوم: آنها آن قدر مؤدب و تسليم و سر بر فرمان خدا هستند كه «هرگز در سخن گفتن بر او پيشى نمى‏گيرند» (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).

4- و از نظر عمل نيز «آنها تنها فرمان او را اجرا مى‏كنند» (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ).

آيا اين صفات، صفات فرزندان است يا صفات بندگان؟!

امیرحسین
07-15-2011, 07:44 AM
(آيه 28)- سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «خداوند «اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنياى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.

مسلما فرشتگان از اين موضوع آگاهند كه خدا يك چنين احاطه علمى به آنها دارد، و همين عرفان، سبب مى‏شود كه آنها نه سخنى قبل از او بگويند و نه از فرمانش سر پيچى كنند.

5- بدون شك آنها كه بندگان گرامى و شايسته خدا هستند براى نيازمندان شفاعت مى‏كنند ولى بايد توجه داشت: «هرگز شفاعت نمى‏كنند مگر براى كسى كه بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏).

جمله فوق پاسخى است به آنها كه مى‏گفتند: ما فرشتگان را عبادت مى‏كنيم تا در پيشگاه خدا براى ما شفاعت كنند، قرآن مى‏گويد آنها از پيش خود هيچ كارى نمى‏توانند بكنند و هر چه مى‏خواهيد بايد مستقيما از خدا بخواهيد حتى اجازه شفاعت شفيعان را.

6- به خاطر همين معرفت و آگاهى است كه: «آنها از ترس او بيمناكند» و تنها ترس او را به دل راه مى‏دهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ).

آنها از اين نمى‏ترسند كه گناهى انجام داده باشند، بلكه از كوتاهى در عبادت يا ترك اولى بيمناكند.

(آيه 29)- روشن است كه فرشتگان با اين صفات بر جسته و ممتاز و مقام عبوديت خالص هرگز دعوى خدايى نمى‏كنند، اما اگر فرضا «كسى از آنها بگويد: من معبودى جز خدا هستم ما كيفر او را جهنم مى‏دهيم، آرى اين چنين ظالمان را كيفر خواهيم داد» (وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ).

در حقيقت دعوى الوهيت يك مصداق روشن ظلم بر خويشتن و بر جامعه است و در قانون كلى «كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ» درج است.

امیرحسین
07-15-2011, 07:44 AM
(آيه 30)- باز هم نشانه‏هاى خدا در جهان هستى: در اينجا يك سلسله از نشانه‏هاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبير منظم آن بيان گرديده، و تأكيدى است بر بحثهاى گذشته، پيرامون دلايل توحيد.

نخست مى‏گويد: «و آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند پس ما آنها را باز كرديم»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما).

ممكن است منظور از به هم پيوستگى آسمان اين باشد كه در آغاز بارانى نمى‏باريد و منظور از به هم پيوستگى زمين اين كه در آن زمان گياهى نمى‏روييد، اما خدا هر دو را گشود، از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را رويانيد. «و هر چيز زنده‏اى را از آب قرار داديم» (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ).

«آيا (با مشاهده اين آيات و نشانه‏ها، باز هم) ايمان نمى‏آورند» (أَ فَلا يُؤْمِنُونَ).

در مورد پيدايش همه موجودات زنده از آب دو تفسير مشهور است:

1- حيات همه موجودات زنده- اعم از گياهان و حيوانات- به آب بستگى دارد، همين آبى كه بالاخره مبدأ آن، بارانى است كه از آسمان نازل شده.

ديگر اين كه «ماء» در اينجا اشاره به آب نطفه است كه موجودات زنده معمولا از آن به وجود مى‏آيند.

جالب اين كه دانشمندان امروز معتقدند كه نخستين جوانه حيات در اعماق درياها پيدا شده است، به همين دليل آغاز حيات و زندگى را از آب مى‏دانند، و اگر قرآن آفرينش انسان را از خاك مى‏شمرد، نبايد فراموش كنيم منظور از خاك همان طين (گل) است كه تركيبى است از آب و خاك.

(آيه 31)- اين آيه اشاره به قسمت ديگرى از نشانه‏هاى توحيد و نعمتهاى بزرگ خداوند كرده، مى‏گويد: «و ما در زمين كوهاى ثابت و مستقرى ايجاد كرديم تا انسانها را نلرزاند» (وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ).

كوهها همچون زرهى كره زمين را در بر گرفته‏اند و اين سبب مى‏شود كه از لرزشهاى شديد زمين كه بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زيادى جلوگيرى كند.

به علاوه همين وضع كوهها، حركات پوسته زمين را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حد اقل مى‏رساند.

از سوى ديگر اگر كوهها نبودند سطح زمين همواره در معرض تند بادها قرار داشت و آرامشى در آن ديده نمى‏شد، همان گونه كه در كويرها و بيابانهاى خشك و سوزان چنين است.

سپس به نعمت ديگرى كه آن هم از نشانه‏هاى عظمت اوست اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما در لابلاى اين كوههاى عظيم، دره‏ها و راههايى قرار داديم، تا آنها هدايت شوند و به مقصد برسند» (وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).

به راستى اگر اين دره‏ها و شكافها نبودند، سلسله‏هاى جبال عظيم موجود در زمين، مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا مى‏كردند كه پيوندشان از زمين بكلى گسسته مى‏شد، و اين نشان مى‏دهد كه همه اين پديده‏ها طبق برنامه و حسابى است.

امیرحسین
07-15-2011, 07:44 AM
(آيه 32)- و از آنجا كه آرامش زمين به تنهايى براى آرامش زندگى انسان كافى نيست بلكه بايد از طرف بالا نيز ايمنى داشته باشد در اين آيه اضافه مى‏كند:

«و ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم ولى آنها از آيات و نشانه‏هاى توحيد كه در اين آسمان پهناور است روى گردانند» (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ).

منظور از آسمان در اينجا جوّى است كه گردا گرد زمين را گرفته، و ضخامت آن طبق تحقيقات دانشمندان صدها كيلو متر مى‏باشد، اين قشر ظاهرا لطيف كه از هوا و گازها تشكيل شده به قدرى محكم و پر مقاوت است كه هر موجود مزاحمى از بيرون به سوى زمين بيايد نابود مى‏شود، و كره زمين را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى «شهاب» كه از هر گلوله‏اى خطرناكترند حفظ مى‏كند.

به علاوه اشعه آفتاب كه داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسيله آن تصفيه مى‏شود، و از نفوذ اشعه كشنده كيهانى كه از بيرون جو، به سوى زمين سرازير است جلوگيرى مى‏كند.

(آيه 33)- و در اين آيه به آفرينش شب و روز و خورشيد و ماه پرداخته، مى‏گويد: «و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

و «هر كدام از اينها در مدارى در حركتند» (كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ).

(آيه 34)- همه مى‏ميرند! در قسمتى از آيات گذشته خوانديم كه مشركان براى ترديد در نبوت پيامبر (ص) به مسأله انسان بودن او متوسل مى‏شدند. اين آيه اشاره به بعضى ديگر از ايرادات آنهاست: گاه آنها مى‏گفتند سر و صدايى كه پيامبر- و به گفته آنها اين شاعر- به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چيز پايان مى‏يابد. (طور/ 30) و گاه چنين مى‏پنداشتند كه چون اين مرد معتقد است خاتم پيامبران است بايد هرگز نميرد تا حافظ آيين خويش باشد، بنا بر اين مرگ او در آينده دليلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او! قرآن در جمله كوتاهى به آنها پاسخ داده، مى‏گويد: «و ما براى هيچ بشرى قبل از تو زندگى جاويدان قرار نداديم» (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ).

اين قانون تغيير ناپذير آفرينش است كه هيچ كس زندگى جاويدان ندارد.

وانگهى اينها كه از مرگ تو هم اكنون شادى مى‏كنند «اگر تو بميرى مگر خودشان زندگى جاويدان دارند»؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).

بقاى شريعت و دين و آيين نياز به بقاى آورنده آن ندارد. ممكن است جانشينان او خط او را ادامه دهند.

امیرحسین
07-15-2011, 07:45 AM
(آيه 35)- سپس قانون كلى مرگ را در باره همه نفوس، بدون استثناء چنين باز گو مى‏كند: «هر انسانى طعم مرگ را مى‏چشد» (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).

بعد از ذكر قانون عمومى مرگ اين سؤال مطرح مى‏شود كه هدف از اين حيات ناپايدار چيست و چه فايده‏اى دارد؟
قرآن در دنباله همين سخن مى‏گويد: «و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مى‏كنيم، و سر انجام به سوى ما باز گردانده مى‏شويد» (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ). البته آزمايش به وسيله بلاها سخت‏تر است.

جايگاه اصلى شما اين جهان نيست، بلكه جاى ديگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اينجا مى‏آييد و پس از پايان امتحان و كسب تكامل لازم به جايگاه اصلى خود كه سراى آخرت است خواهيد رفت.

(آيه 36)- باز در اينجا به بحثهاى ديگر در ارتباط با موضع‏گيرى مشركان در برابر پيامبر اسلام (ص) بر خورد مى‏كنيم، كه بيانگر طرز تفكر انحرافى آنها در مسائل اصولى است نخست مى‏گويد: «و هنگامى كه كافران تو را مى‏بينند كارى جز مسخره كردن تو ندارند» (وَ إِذا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً).

آنها با بى‏اعتنايى به تو اشاره كرده، مى‏گويند: «آيا اين همان كسى است كه خدايان و بتهاى شما را (به بدى) ياد مى‏كند»؟ (أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ).

«در حالى كه خود ذكر خداوند رحمان را انكار مى‏كنند» (وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ).

تعجب در اين است كه اگر كسى از اين بتهاى سنگى و چوبى بد گويى كند- نه بد گويى بلكه حقيقت را بيان نمايد و بگويد اينها موجودات بى‏روح و فاقد شعور و بى‏ارزش هستند- تعجب مى‏كنند، اما اگر كسى منكر خداوند بخشنده و مهربانى شود كه آثار رحمتش پهنه جهان را گرفته و در هر چيز دليلى بر عظمت و رحمت اوست براى آنها جاى تعجب نيست.

(آيه 37)- سپس به يكى ديگر از كارهاى زشت و بى‏رويه اين انسانهاى بى‏بند و بار اشاره كرده، مى‏فرمايد: «انسان از عجله آفريده شده» (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ).

در حقيقت تعبير «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» يك نوع تأكيد است يعنى آن چنان انسان عجول است كه گويى از «عجله» آفريده شده، و تار و پود وجودش از آن تشكيل يافته! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند و هم در شر.

و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «ولى عجله نكنيد من آياتم را به زودى به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِيكُمْ آياتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ).

آيات ممكن است اشاره به نشانه‏هاى عذاب و بلاها و مجازاتهايى باشد كه پيامبر (ص) مخالفان را با آن تهديد مى‏كرد و اين سبك مغزان كرارا مى‏گفتند: پس چه شد اين بلاهايى كه ما را با آن مى‏ترسانى.

قرآن مى‏گويد: عجله نكنيد، چيزى نمى‏گذرد كه دامانتان را خواهد گرفت.

امیرحسین
07-15-2011, 07:45 AM
(آيه 38)- باز انگشت روى يكى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته، مى‏فرمايد: «و آنها مى‏گويند: اين وعده قيامت اگر راست مى‏گوييد كى فرا مى‏رسد؟!» (وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

(آيه 39)- اين آيه به آنها پاسخ مى‏دهد، و مى‏گويد: «اگر كافران مى‏دانستند زمانى را كه نمى‏توانند شعله‏هاى آتش را از صورت و پشت خود دور سازند، و هيچ كس به يارى آنها نخواهد شتافت» هرگز تعجيل در عذاب نمى‏كردند، و نمى‏گفتند: قيامت كى فرا مى‏رسد» (لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ).

(آيه 40)- و جالب اين كه اين مجازات الهى و آتش سوزان «به صورت ناگهانى به سراغ آنها مى‏آيد آن چنانكه مبهوتشان مى‏كند»! (بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ).

«پس (آن چنان غافلگير و مقهورشان مى‏سازد كه) قدرت بر دفع آن را ندارند» (فَلا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّها).

حتى اگر تقاضاى مهلت كنند و بر خلاف آنچه تا آن وقت عجله مى‏كردند در خواست تأخير نمايند «به آنها مهلت داده نمى‏شود» (وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).

(آيه 41)- در آيات گذشته ديديم كه مشركان و كفار، پيامبر اسلام (ص) را به باد استهزاء مى‏گرفتند، اين آيه به عنوان دلدارى پيامبر (ص) و تسلى خاطر او مى‏گويد: اين تنها تو نيستى كه مورد استهزاء واقع شده‏اى «پيامبران قبل از تو نيز مورد استهزاء قرار گرفتند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ).

«ولى سر انجام آنچه را (از عذابهاى الهى) به باد مسخره گرفته بودند، دامان استهزا كنندگان را گرفت» (فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).

بنا بر اين غم و اندوهى به خود راه مده و اين گونه اعمال جاهلان نبايد در روح بزرگ تو كمترين اثر بگذارد و يا در اراده آهنينت خللى وارد كند.

(آيه 42)- در اين آيه مى‏گويد: نه تنها در برابر عذاب خدا در قيامت، كسى از شما دفاع نمى‏كند، در اين دنيا نيز همين است «بگو: چه كسى شما را در شب و روز در برابر مجازات خداوند رحمان حفظ و نگهدارى مى‏كند»؟! (قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ).

در واقع اگر خداوند آسمان «جوّ زمين» را سقف محفوظى قرار نداده بود همين به تنهايى كافى بود كه شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد.

قابل توجه اين كه: در اين آيه به جاى «اللّه»، «رحمن» به كار رفته، يعنى ببينيد شما چقدر گناه كرده‏ايد كه حتى خداوندى را كه كانون رحمت عامه است به خشم آورده‏ايد.

سپس اضافه مى‏كند: «بلكه آنها از ياد پروردگارشان روى گردانند» (بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ).

نه به مواعظ و اندرزهاى پيامبران او گوش فرا مى‏دهند، و نه ياد خدا و نعمتهايش دل آنها را تكان مى‏دهد، و نه لحظه‏اى انديشه خود را در اين راه به كار مى‏اندازند.

امیرحسین
07-15-2011, 07:45 AM
(آيه 43)- باز به عنوان سؤال مى‏پرسد: اين كافران ظالم و گنهكار در برابر كيفرهاى الهى به چه چيز دل بسته‏اند؟ «آيا آنها خدايانى دارند كه مى‏توانند از آنان در برابر ما دفاع كنند»؟! (أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا).

اين خدايان ساختگى آنها «حتى نمى‏توانند خودشان را يارى دهند و از خويشتن دفاع كنند» (لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ).

«و نه از ناحيه ما (به وسيله رحمت و نيروى معنوى) يارى و همراهى مى‏شوند» (وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ).

(آيه 44)- اين آيه اشاره به يكى از علل مهم سر كشى و طغيان افراد بى‏ايمان كرده، مى‏گويد: «ما به اين گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشيديم تا آنجا كه عمرهاى طولانى پيدا كردند» (بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ).

اما به جاى اين كه اين عمر طولانى و نعمت فراوان حس شكر گزارى را در آنها تحريك كرده و سر بر آستان عبوديت حق بگذارند مايه غرور و طغيانشان شد.

ولى آيا آنها نمى‏بينند كه اين جهان و نعمتهايش پايدار نيست «آيا نمى‏بينند كه ما پيوسته به سراغ زمين آمده، و از آن (و اهلش) مى‏كاهيم؟» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).

اقوام و قبايل يكى بعد از ديگرى مى‏آيند و مى‏روند و حتى دانشمندان و بزرگان و علما كه قوام زمين به آنها بود چشم از جهان فرو بستند! «آيا آنها غالبند» يا ما؟! (أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ).

(آيه 45)- سپس اين حقيقت را باز گو مى‏كند كه وظيفه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن است كه مردم را از طريق وحى آسمانى انذار كند، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مى‏گويد:

«به آنها بگو: (من از پيش خود چيزى نمى‏گويم) تنها به وسيله وحى شما را انذار مى‏كنم» (قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ).

و اگر در دل سخت شما اثر نمى‏گذارد جاى تعجب نيست، و نه دليلى بر نقصان وحى آسمانى، بلكه به خاطر آن است كه «افراد كر، هنگامى كه انذار مى‏شوند سخنان را نمى‏شنوند»! (وَ لا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما يُنْذَرُونَ).

گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوشهايى كه آن چنان پرده‏هاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده كه شنوايى حق را بكلى از دست داده است.

امیرحسین
07-15-2011, 07:45 AM
(آيه 46)- به دنبال آيات گذشته كه حالت غرور و بى‏خبرى افراد بى‏ايمان را منعكس مى‏كرد در اين آيه، مى‏گويد: اين بى‏خبران مغرور كه در حالت نعمت و آرامش هرگز خدا را بنده نيستند «اگر گوشه كوچك و از نسيمى عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد (چنان متوحش مى‏شوند كه) فرياد مى‏زنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم و ستمگر بوديم»! (وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ). ولى چه سود كه اين بيدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد.

(آيه 47)- و در اين آيه اشاره به حساب و جزاى دقيق و عادلانه قيامت مى‏كند تا افراد بى‏ايمان و ستمگر بدانند به فرض كه عذاب اين دنيا دامانشان را نگيرد مجازات آخرت حتمى است، و دقيقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مى‏گيرد.

مى‏فرمايد: «و ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت بر پا مى‏كنيم» (وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ).

در احاديث اسلامى مى‏خوانيم: ميزانهاى سنجش در قيامت، پيامبران و امامان و پاكان و نيكانى هستند كه در پرونده اعمالشان نقطه تاريكى وجود ندارد.

اين ترازوهاى سنجش آن چنان دقيق و منظم است كه گويى عين عدالت مى‏باشد. و به همين دليل بلا فاصله اضافه مى‏كند: «پس به هيچ كس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمى‏شود» (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً). نه از پاداش نيكو كاران چيزى كاسته مى‏شود، و نه به مجازات بد كاران افزوده مى‏گردد.

اما اين نفى ظلم و ستم، مفهومش اين نيست كه در حساب دقت نمى‏شود بلكه «اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى) باشد ما آن را حاضر مى‏سازيم» و مورد سنجش قرار مى‏دهيم (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها).

«و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم» (وَ كَفى‏ بِنا حاسِبِينَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:46 AM
(آيه 48)- شمه‏اى از داستان پيامبران: از اين آيات به بعد فرازهايى از زندگانى پيامبران كه آميخته با نكات بسيار آموزنده‏اى است بيان شده، كه بحثهاى گذشته را در زمينه نبوت پيامبر اسلام (ص) و درگيرى او با مخالفان، با توجه به اصول مشتركى كه حاكم بر آنهاست، روشنتر مى‏سازد.

در اين آيه مى‏فرمايد: «ما به موسى و هارون فرقان (وسيله تشخيص حق از باطل) بخشيديم، و نور و ياد آورى براى پرهيز كاران» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ).

(آيه 49)- در اين آيه «پرهيزكاران» را چنين معرفى مى‏كند: «آنها كسانى هستند كه از پروردگارشان در غيب و نهان مى‏ترسند» ترسى آميخته با احترام و تعظيم (الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ).

«و آنان از روز رستاخيز بيم دارند» (وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ).

در واقع پرهيز كاران به روز قيامت بسيار علاقه‏مندند چون كانون پاداش و رحمت الهى است اما با اين حال از حساب و كتاب خدا نيز بيمناكند.

(آيه 50)- اين آيه قرآن را در مقايسه با كتب پيشين قرار داده، مى‏گويد:

«و اين ذكر مباركى است كه ما آن را (بر شما) نازل كرديم» (وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ).

«پس آيا شما آن را انكار مى‏كنيد» (أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).

آيا چنين كتابى، جاى انكار دارد! دلايل حقانيتش در خودش نهفته، و نورانيتش آشكار است، و رهروان راهش سعادتمند و پيروز.

امیرحسین
07-15-2011, 07:46 AM
(آيه 51)- گفتيم در اين سوره فرازهاى بسيارى از حالات انبياء آمده است.

در اينجا بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهيم (ع) با بت پرستان انعكاس يافته، نخست مى‏فرمايد: «و ما وسيله رشد و هدايت را از قبل در اختيار ابراهيم گذارديم، و به (شايستگى) او آگاه بوديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ).

(آيه 52)- سپس به يكى از مهمترين برنامه‏هاى ابراهيم (ع) اشاره كرده، مى‏گويد: «آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت: اين مجسمه‏هاى بى‏روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مى‏كنيد؟» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ).

تعبير «لابيه» (پدرش) اشاره به عمويش آزر است زيرا عرب گاه به عمو «اب» مى‏گويد.

اين گفتار ابراهيم در حقيقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زيرا آنچه از بتها مى‏بينيم همين مجسمه و تمثال است، بقيه تخيل است و توهّم.

(آيه 53)- ولى بت پرستان هيچ گونه جوابى در برابر اين منطق گويا نداشتند جز اين كه مطلب را از خود ردّ كنند و به نياكانشان ارتباط دهند لذا «گفتند: ما پدران و نياكان خويش را ديديم كه اينها را پرستش مى‏كنند» و ما به سنت نياكانمان وفا داريم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ).

(آيه 54)- از آنجا كه هيچ دليلى نداريم كه نياكان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند، بلكه غالبا قضيه به عكس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گسترده‏تر مى‏شود، ابراهيم بلافاصله به آنها «پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان بطور قطع در گمراهى آشكارى بوديد» (قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

(آيه 55)- اين تعبير كه توأم با انواع تأكيدها و حاكى از قاطعيت تمام است، سبب شد كه بت پرستان كمى به خود آمده در صدد تحقيق بر آيند، رو به سوى ابراهيم كرده: «گفتند: آيا مطلب حقّى براى ما آورده‏اى يا شوخى مى‏كنى»! (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:46 AM
(آيه 56)- اما ابراهيم صريحا به آنها پاسخ «گفت: (آنچه مى‏گويم جدى است و عين واقعيت كه) پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است» (قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

«همان خدايى كه آنها را آفريده و من از گواهان اين عقيده‏ام» (الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى‏ ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).

ابراهيم با اين گفتار قاطعش نشان داد آن كس شايسته پرستش است كه آفريدگار آنها و زمين و همه موجودات است.

(آيه 57)- ابراهيم براى اين كه ثابت كند اين مسأله صد در صد جدى است و او بر سر عقيده خود تا همه جا ايستاده، و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان و دل مى‏پذيرد اضافه كرد: «و به خدا سوگند، در غياب شما نقشه‏اى براى نابودى بتهايتان مى‏كشم!» (وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ).

(آيه 58)- به هر حال او بى‏آنكه از خطرات اين كار بترسد و يا از توفانى كه پشت سر اين عمل به وجود مى‏آيد هراسى به دل راه دهد در يك فرصت مناسب مردانه وارد ميدان شد، و با يك دنيا قهرمانى به جنگ اين خدايان پوشالى رفت كه آن همه علاقه‏مند متعصب و نادان داشتند، بطورى كه قرآن مى‏گويد: «پس همه آنها را قطعه قطعه كرد، جز بت بزرگى كه داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ).

و هدفش اين بود «شايد بت پرستان به سراغ او بيايند» و او هم تمام گفتنيها را بگويد (لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ).

درست است كه ما از لفظ «بت پرستى» بيشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مى‏شويم، ولى از يك نظر بت و بت پرستى مفهوم وسيعى دارد كه هر نوع توجه به غير خدا را، در هر شكل و صورت شامل مى‏شود. و طبق حديث معروف «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست»!

(آيه 59)- سر انجام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنه‏اى رو برو گشتند كه هوش از سرشان پريد، به جاى آن بتخانه آباد، با تلى از بتهاى دست و پا شكسته و به هم ريخته رو برو شدند! فريادشان بلند شد «صدا زدند: چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است»؟! (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا).

«مسلما او (هر كس بوده) از ظالمان و ستمگران است» (إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ).

او هم به خدايان ما ستم كرده، و هم به جامعه و جمعيت ما و هم به خودش!

امیرحسین
07-15-2011, 07:47 AM
(آيه 60)- اما گروهى كه تهديدهاى ابراهيم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانت‏آميز او را با اين معبودهاى ساختگى مى‏دانستند «گفتند:

ما شنيديم جوانكى (سخن از بتها مى‏گفت و) از آنها (به بدى) ياد مى‏كرد كه نامش ابراهيم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ).

ابراهيم طبق بعضى از روايات در آن موقع كاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمى‏كرد.

(آيه 61)- اصولا معمول اين است هنگامى كه جنايتى در نقطه‏اى رخ مى‏دهد براى پيدا كردن شخصى كه آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومت‏آميز مى‏گردند، و مسلما در آن محيط كسى جز ابراهيم آشكارا با بتها گلاويز نبود، و لذا تمام افكار متوجه او شد جمعيت «گفتند: اكنون كه چنين است پس (برويد) او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا آنها (كه مى‏شناسند و خبر دارند) گواهى دهند» (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى‏ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ).

(آيه 62)- جارچيان در اطراف شهر فرياد زدند كه هر كس از ماجراى خصومت ابراهيم و بد گويى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.

سر انجام محكمه و دادگاه تشكيل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مى‏گويند: خود نمرود نيز بر اين ماجرا نظارت داشت.

نخستين سؤالى كه از ابراهيم كردند اين بود «گفتند: آيا تو اين كار را با خدايان ما كرده‏اى؟ اى ابراهيم»! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ).

(آيه 63)- برهان دندانشكن ابراهيم: ابراهيم آن چنان جوابى گفت كه آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصره‏اى كه قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهيم «گفت: بلكه اين كار را اين بت بزرگ آنها كرده! از خودشان سؤال كنيد اگر سخن مى‏گويند»! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ).

اصول جرم شناسى مى‏گويد متهم كسى است كه آثار جرم را همراه دارد، در اينجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.

اصلا چرا شما به سراغ من آمديد؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمى‏كنيد»؟

آيا احتمال نمى‏دهيد او آنها را رقيب آينده خود فرض كرده و حساب همه را يك جا رسيده است؟!

امیرحسین
07-15-2011, 07:47 AM
(آيه 64)- سخنان ابراهيم، بت پرستان را تكان داد، وجدان خفته آنها را بيدار كرد و همچون توفانى كه خاكسترهاى فراوان را از روى شعله‏هاى آتش بر گيرد و فروغ آن را آشكار سازد، فطرت توحيدى آنها را از پشت پرده‏هاى تعصب و جهل و غرور آشكار ساخت.

در يك لحظه كوتاه و زود گذر از اين خواب عميق و مرگ‏زا بيدار شدند، چنانكه قرآن مى‏گويد: «پس آنها به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:

حقا كه شما ظالم و ستمگريد» (فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).

هم به خويشتن ظلم و ستم كرديد و هم بر جامعه‏اى كه به آن تعلق داريد و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.

(آيه 65)- ولى افسوس كه زنگار جهل و تعصب و تقليد كور كورانه بيشتر از آن بود كه با نداى صيقل بخش اين قهرمان توحيد بكلى زدوده شود.

افسوس كه اين بيدارى روحانى و مقدس چندان به طول نيانجاميد، و در ضمير آلوده و تاريكشان از طرف نيروهاى اهريمنى و جهل قيامى بر ضد اين نور توحيدى صورت گرفت و همه چيز به جاى اول بازگشت، چه تعبير لطيفى قرآن مى‏كند: «سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند» (ثُمَّ نُكِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ).

و براى اين كه از طرف خدايان گنگ و بسته دهانشان عذرى بياورند گفتند:

«تو ميدانى اينها هرگز سخن نمى‏گويند»! (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ).

اينها هميشه خاموشند و ابهت سكوت را نمى‏شكنند! و با اين عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را كتمان كنند.

(آيه 66)- اينجا بود كه ميدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهيم قهرمان گشوده شد تا شديدترين حملات خود را متوجه آنها كند، و مغزهايشان را زير رگبارى از سرزنش منطقى و بيدار كننده قرار دهد: «فرياد زد: آيا شما معبودهايى غير خدا را مى‏پرستيد كه نه كمترين سودى به حال شما دارند و نه كوچكترين ضررى» (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:47 AM
(آيه 67)- باز اين معلم توحيد، سخن را از اين هم فراتر برد و با تازيانه‏هاى سرزنش بر روح بى‏دردشان كوبيد و گفت: «اف بر شما، و بر اين معبودهايى كه غير از اللّه انتخاب كرده‏ايد»! (أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

«آيا هيچ انديشه نمى‏كنيد، و عقل در سر نداريد»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

ولى در توبيخ و سرزنششان، ملايمت را از دست نداد مبادا بيشتر لجاجت كنند.

(آيه 68)- آنجا كه آتش گلستان مى‏شود: گر چه با استدلال عملى و منطقى ابراهيم، همه بت پرستان محكوم شدند ولى لجاجت و تعصب شديد آنها مانع از پذيرش حق شد، به همين دليل تصميم بسيار شديد و خطرناكى در باره ابراهيم گرفتند.

قرآن مى‏گويد: «جمعيت فرياد زدند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد اگر كارى از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).

امثال اين لاطائلات بسيار گفتند و مردم را بر ضد ابراهيم شوراندند آنچنان كه به جاى چند بار هيزم كه براى سوزاندن چندين نفر كافى است هزاران بار بر روى هم ريختند و كوهى از هيزم، و به دنبال آن دريايى از آتش به وجود آوردند.

(آيه 69)- به هر حال ابراهيم (ع) در ميان هلهله و شادى و غريو فرياد مردم با منجنيق به درون شعله‏هاى آتش پرتاب شد، آن چنان مردم فرياد شادى كشيدند كه گويى شكننده بتها براى هميشه نابود و خاكستر شد.

اما خدايى كه همه چيز سر بر فرمان اوست، حتى سوزندگى را او به آتش ياد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده كرد اين بنده مؤمن خالص در اين درياى آتش سالم بماند، تا سند ديگرى بر اسناد افتخارش بيفزايد، چنانكه قرآن در اينجا مى‏گويد: «به آتش گفتيم: اى آتش! سرد و سالم بر ابراهيم باش»! (قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ).

بدون شك فرمان خدا در اينجا فرمان تكوينى بود همان فرمانى كه در جهان هستى به خورشيد و ماه و زمين و آسمان و آب و آتش و گياهان و پرندگان مى‏دهد و بدون آن فرمان از هيچ سببى كارى ساخته نيست.

معروف چنين است كه آتش آن چنان سرد و ملايم شد كه دندان ابراهيم از شدت سرما به هم مى‏خورد.

امیرحسین
07-15-2011, 07:47 AM
(آيه 70)- و در اين آيه به عنوان نتيجه گيرى كوتاه و فشرده، مى‏فرمايد: «آنها مى‏خواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند، ولى ما آنها را زيانكارترين مردم قرار داديم» (وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ).

ناگفته پيداست كه با سالم ماندن ابراهيم در ميان آتش، صحنه بكلى دگرگون شد، غريو شادى فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذيرش حق بطور كامل گرديد، هر چند دلهاى بيدار بهره خود را از اين ماجرا بردند و بر ايمانشان نسبت به خداى ابراهيم افزوده شد.

(آيه 71)- هجرت ابراهيم از سرزمين بت پرستان: داستان آتش سوزى ابراهيم و نجات اعجاز آميزش از اين مرحله خطرناك، لرزه بر اركان حكومت نمرود افكند او اگر با اين حال در آن شهر و كشور باقى مى‏ماند، با آن زبان گويا و منطق نيرومند و شهامت بى‏نظيرش مسلما كانون خطرى براى آن حكومت جبار و خودكامه بود.

از سوى ديگر ابراهيم در واقع رسالت خود را در آن سر زمين انجام داده، و بذر ايمان و آگاهى را در آن سر زمين پاشيده بود.

او بايد از اينجا به سر زمين ديگرى برود و رسالت خود را در آنجا نيز پياده كند، لذا تصميم گرفت تا به اتفاق «لوط»- برادر زاده‏اش- و همسرش «ساره» و احتمالا گروه اندكى از مؤمنان از آن سر زمين به سوى شام هجرت كند.

آنچنانكه قرآن مى‏گويد: «و ما ابراهيم و لوط را به سوى سر زمينى كه براى جهانيان پر بركت ساخته بوديم نجات و رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ).

(آيه 72)- اين آيه به يكى از مهمترين مواهب خدا به ابراهيم كه داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شايسته است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما به او اسحاق را بخشيديم و يعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزوديم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً).

«و همه آنها را مردانى صالح و شايسته و مفيد قرار داديم» (وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:48 AM
(آيه 73)- اين آيه به مقام امامت و رهبرى اين پيامبران بزرگ و بخشى از صفات و برنامه‏هاى مهم و پر ارزش آنها بطور جمعى اشاره مى‏كند.

در اينجا مجموعا «شش قسمت» از اين ويژگيها بر شمرده شده كه با اضافه كردن توصيف به صالح بودن كه از آيه قبل استفاده مى‏شود مجموعا هفت ويژگى را تشكيل مى‏دهد.

نخست مى‏گويد: «و ما آنها را پيشوايانى قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً).

در مرحله بعد فعليت و ثمره اين مقام را باز گو مى‏كند: «آنها به فرمان ما (مردم را) هدايت مى‏كردند» (يَهْدُونَ بِأَمْرِنا).

نه تنها هدايت به معنى راهنمايى و ارائه طريق كه در نبوت و رسالت وجود دارد، بلكه به معنى دستگيرى كردن و رساندن به سر منزل مقصود.

سومين و چهارمين و پنجمين موهبت و ويژگى آنها اين بود كه «و ما به آنها انجام كارهاى نيك و بر پا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم» (وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ).

و در آخرين فراز به مقام «عبوديت» آنها اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها همگى فقط ما را عبادت مى‏كردند» (وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ).

(آيه 74)- نجات لوط از سر زمين آلودگان! از آنجا كه لوط از بستگان نزديك ابراهيم و از نخستين كسانى است كه به او ايمان آورد پس از داستان ابراهيم، به بخشى از تلاش و كوشش او در راه ابلاغ رسالت و مواهب پروردگار نسبت به او اشاره مى‏كند: «و لوط را به ياد آور كه ما به او حكم (فرمان نبوت و رسالت) و علم داديم» (وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً).

لوط از پيامبران بزرگى است كه هم عصر با ابراهيم بود، و همراه او از سر زمين بابل به فلسطين مهاجرت كرد، و بعدا از ابراهيم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا كه مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگيهاى جنسى بودند، او براى هدايت اين قوم منحرف تلاش و كوشش بسيار كرد، اما كمتر در آن كوردلان اثر گذارد.

سر انجام قهر و عذاب شديد الهى آنها را فرا گرفت، و جز خانواده لوط- به استثناى همسرش- همگى نابود شدند.

لذا در دنباله آيه به اين موهبت كه به لوط ارزانى داشت اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما او را از شهر و ديارى كه كارهاى پليد و زشت انجام مى‏دادند رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ).

«چرا كه آنها مردم بدى بودند و از اطاعت فرمان حقّ بيرون رفته بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:48 AM
(آيه 75)- سپس به آخرين موهبت الهى در باره «لوط» اشاره كرده، مى‏گويد:

«و ما او را در رحمت خاص خويش داخل كرديم» (وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا).

«چرا كه او از بندگان صالح بود» (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ).

(آيه 76)- نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج: بعد از ذكر گوشه‏اى از داستان ابراهيم و لوط، به ذكر قسمتى از سر گذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى «نوح» پرداخته، مى‏فرمايد: «و به ياد آور نوح را، هنگامى كه قبل از آنها (ابراهيم و لوط) پروردگار خود را خواند» و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بى‏ايمان كرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى‏ مِنْ قَبْلُ).

اين نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرينى است كه در سوره نوح آيه 26 و 27 نقل شده آنجا كه مى‏گويد: «پروردگارا! احدى از اين قوم بى‏ايمان را روى زمين مگذار! چرا كه اگر بمانند بندگان تو را گمراه مى‏كنند، و نسل آينده آنها نيز جز كافر و فاجر نخواهد بود»! سپس اضافه مى‏كند: «پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و او و خانواده‏اش را از آن غم و اندوه بزرگ رهايى بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ).

«اهل» در اينجا معنى وسيعى دارد كه هم بستگان مؤمن او را شامل مى‏شود و هم دوستان خاص او را.

(آيه 77)- در اين آيه اضافه مى‏كند: «ما او را در برابر قومى كه آيات ما را تكذيب كردند يارى كرديم» (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا).

«چرا كه آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنها را غرق كرديم» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ).

اين جمله بار ديگر تأكيدى است بر اين حقيقت كه مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلكه بر اساس انتخاب اصلح است، به اين معنى كه حق حيات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است كه در خط تكامل و سير الى اللّه باشند و يا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجديد نظر كرده و باز گردند.

امیرحسین
07-15-2011, 07:48 AM
(آيه 78)- قضاوت داود و سليمان: در تعقيب سر گذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهيم و نوح و لوط در اينجا به بخشى از زندگى داود و سليمان اشاره مى‏كند، و در آغاز اشاره سر بسته‏اى به ماجراى يك قضاوت و داورى كه از ناحيه داود و سليمان صورت گرفت دارد.

مى‏فرمايد: «و داود و سليمان را به ياد آر، هنگامى كه در باره كشتزارى قضاوت مى‏كردند كه گوسفندان قوم شبانه آن را چريده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).

«و ما شاهد حكم آنها بوديم» (وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ).

داستان بدين قرار بود كه: گله گوسفندانى شبانه به تاكستانى وارد مى‏شوند، و برگها و خوشه‏هاى انگور را خورده و ضايع مى‏كنند، صاحب باغ شكايت نزد داود مى‏برد، داود حكم مى‏دهد كه در برابر اين خسارت بزرگ بايد تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.

سليمان كه در آن زمان كودك بود به پدر مى‏گويد: اى پيامبر بزرگ خدا! اين حكم را تغيير ده و تعديل كن! پدر مى‏گويد: چگونه؟

در پاسخ مى‏گويد: گوسفندان بايد با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شير و پشمشان استفاده كند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بكوشد هنگامى كه باغ به حال اول باز گشت به صاحبش تحويل داده مى‏شود، و گوسفندان نيز به صاحبش بر مى‏گردد- و خداوند طبق آيه بعد حكم سليمان را تأييد كرد.

(آيه 79)- به هر حال در اين آيه حكم سليمان را در اين داستان به اين صورت تأييد مى‏كند: «پس ما اين داورى و حكومت را به سليمان تفهيم كرديم» و با تأييد ما او بهترين راه حل اين مخاصمه را دريافت (فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ).

امام مفهوم اين سخن آن نيست كه حكم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا كه بلا فاصله اضافه مى‏كند: «ما به هر يك از اين دو، آگاهى و شايستگى داورى و علم بخشيديم» (وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً).

سپس به يكى ديگر از مواهب و افتخاراتى كه خدا به داود داده بود اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما كوهها را مسخر ساختيم كه همراه داود تسبيح مى‏گفتند و همچنين پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ).

اينها در برابر قدرت ما چيز مهمى نيست «و ما اين كار را انجام داديم» (وَ كُنَّا فاعِلِينَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:49 AM
(آيه 80)- در اين آيه به يكى ديگر از مواهبى كه خدا به اين پيامبر بزرگ داده اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما ساختن زره را به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند پس آيا (شما خدا را بر نعمتهايش) شكر مى‏كنيد»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ).

(آيه 81)- بادها در فرمان سليمان! در اينجا به بخشى از مواهبى كه خدا به يكى ديگر از پيامبران يعنى سليمان (ع) داده كرده، مى‏گويد: «و ما بادهاى شديد و طوفان‏زا را مسخر سليمان ساختيم كه تحت فرمان او به سوى سر زمينى كه ما آن را مبارك كرده بوديم حركت مى‏كرد» (وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى‏ الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها).

و اين كار عجيب نيست، چرا كه «ما به همه چيز آگاه بوديم و هستيم» (وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عالِمِينَ).

هم از اسرار عالم هستى و قوانين و نظامات حاكم بر آن آگاهيم، مى‏دانيم چگونه آنها را مى‏توان تحت فرمان آورد، و هم از نتيجه و سر انجام اين كار، و به هر حال همه چيز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسليم است.

(آيه 82)- اين آيه يكى ديگر از مواهب انحصارى سليمان (ع) را باز گو مى‏كند: «و گروهى از شياطين (را نيز مسخّر او قرار داديم، كه در دريا) برايش غوّاصى مى‏كردند و كارهايى غير از اين (نيز) براى او انجام مى‏دادند» (وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ).

«و ما آنها را (از تمرد و سر كشى در برابر فرمان او) نگاه مى‏داشتيم» (وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ).

آنها افرادى با هوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.

(آيه 83)- ايّوب را از گرداب مشكلات رهايى بخشيديم: در اينجا از سر گذشت آموزنده يكى ديگر از پيامبران بزرگ خدا سخن مى‏گويد او «ايّوب» و دهمين پيامبرى است كه در سوره انبياء اشاره به گوشه‏اى از زندگانى او شده است.

«ايوب» سرگذشتى غم‏انگيز، و در عين حال پر شكوه و با ابهت دارد، صبر و شكيبايى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجيب بود، به گونه‏اى كه «صبر ايوب» يك ضرب المثل قديمى است.

مى‏فرمايد: «و ايّوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بد حالى و مشكلات به من روى آورده و تو مهربانترين مهربانانى»! (وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:49 AM
(آيه 84)- اين آيه مى‏گويد: «به دنبال اين دعاى ايّوب، خواسته‏اش را اجابت كرديم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختيم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ).

«و خانواده او را به او باز گردانديم، و همانندشان را به آنها افزوديم» (وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).

«تا رحمتى از ناحيه ما (بر آنها) باشد و هم ياد آورى و تذكرى براى عبادت كنندگان پروردگار» (رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى‏ لِلْعابِدِينَ).

تا مسلمانان بدانند مشكلات هر قدر زياد باشد و گرفتاريها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند باز با گوشه‏اى از لطف پروردگار همه اينها برطرف شدنى است، نه تنها زيانها جبران مى‏شود بلكه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نيز بر آن مى‏افزايد.

(آيه 85)- اسماعيل و ادريس و ذا الكفل: قرآن در اينجا اشاره به مقام شكيبايى سه نفر ديگر از پيامبران الهى كرده، مى‏گويد: اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه آنها از صابران و شكيبايان بودند» (وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ).

هر يك از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و يا مشكلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر اين حوادث زانو نزدند و هر يك الگويى بودند از استقامت و پايمردى.

(آيه 86)- سپس بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مى‏كند: «و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از صالحان بودند» (وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ).

(آيه 87)- نجات يونس از آن زندان وحشتناك: اين آيه و آيه بعد نيز گوشه‏اى از سر گذشت پيامبر بزرگ «يونس» را بيان كرده، مى‏گويد: «و ذا النون را به ياد آر هنگامى كه خشمگين (بر قوم بت پرست و نافرمان خويش) از ميان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).

«او گمان مى‏كرد كه ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهيم كرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ).

او گمان مى‏كرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولايى در اين زمينه نكرده، در حالى كه اولى اين بود كه بيش از اين در ميان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند سر انجام به خاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم، نهنگ عظيمى او را بلعيد «پس او در آن ظلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نيست» (فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).

«خداوندا! پاك و منزهى، من از ستمكاران بودم»! (سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). هم بر خويش ستم كردم و هم بر قوم خود، مى‏بايست بيش از اين، ناملايمات و شدايد و سختيها را پذيرا مى‏شدم، تن به همه شكنجه‏ها مى‏دادم شايد آنها به راه آيند.

امیرحسین
07-15-2011, 07:49 AM
(آيه 88)- «سر انجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ).

آرى «و اين گونه ما مؤمنان را نجات مى‏بخشيم» (وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ).

اين يك برنامه اختصاصى براى يونس نبود، بلكه هر كس از مؤمنان از تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاكش مدد و رحمت طلبد ما دعايش را مستجاب و اندوهش را بر طرف خواهيم كرد.

(آيه 89)- نجات زكريّا از تنهايى: در اين آيه و آيه بعد گوشه‏اى از سرگذشت دو شخصيت ديگر از پيامبران بزرگ الهى «زكريا» و «يحيى» را بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «زكريّا را به خاطر بياور هنگامى كه پروردگارش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترين وارثان هستى» (وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى‏ رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ).

سالها بر عمر زكريا گذشت، و برف پيرى بر سرش نشست، اما هنوز فرزندى نداشت، و از سوى ديگر همسرى عقيم و نازا داشت.

او در آرزوى فرزندى بود كه بتواند برنامه‏هاى الهى او را تعقيب كند در اين هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى فرزند صالح و برومندى كرد.

(آيه 90)- خداوند اين دعاى خالص و سرشار از عشق به حقيقت را اجابت كرد، و خواسته او را تحقق بخشيد آن چنان كه مى‏فرمايد: «پس ما دعاى او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى‏).

و براى رسيدن به اين مقصود «همسر نازاى او را اصلاح (و قادر به آوردن فرزند) كرديم» (وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ).

سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته اين خانواده كرده چنين مى‏گويد: «آنها در انجام كارهاى خير، سرعت مى‏كردند» (إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ).

«و آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مى‏خواندند» (وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً).

«و آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند» خضوعى آميخته با ادب و احترام و ترس آميخته با احساس مسؤوليت (وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ).

ذكر اين صفات سه گانه ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها به هنگام رسيدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهايى كه دامن افراد كم ظرفيت و ضعيف الايمان را به هنگام وصول به نعمت مى‏گيرد نمى‏شدند.

امیرحسین
07-15-2011, 07:49 AM
(آيه 91)- مريم بانوى پاكدامن: در اين آيه به مقام مريم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسيح (ع) اشاره شده است، مى‏گويد: «و به ياد آور زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت» (وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها).

«سپس ما از روح خود در او دميديم» (فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا).

«و او و فرزندش [مسيح‏] را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم» (وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ).

(آيه 92)- امت واحده! از آنجا كه در آيات گذشته نام گروهى از پيامبران الهى و بخشى از سر گذشت آنها آمده، در اينجا به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى كلى چنين مى‏گويد: «اين (پيامبران بزرگ و پيروانشان) همه امّت واحدى بودند» و پيرو يك هدف (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).

برنامه آنها يكى و هدف و مقصد آنها نيز يكى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محيط، داراى ويژگيها و روشها و به اصطلاح تاكتيكهاى متفاوت بودند. اين يگانگى و وحدت برنامه‏ها و هدف، به خاطر آن بوده كه همه از يك مبدأ سر چشمه مى‏گرفته، از اراده خداوند واحد يكتا، و لذا بلا فاصله مى‏گويد: «و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ).

در واقع توحيد عقيدتى و عملى انبياء از توحيد منبع وحى سر چشمه مى‏گيرد.

(آيه 93)- در اين آيه اشاره به انحراف گروه عظيمى از مردم از اين اصل واحد توحيدى كرده چنين مى‏گويد: «و آنها كار خود را در ميان خود به تفرقه و تجزيه كشاندند» (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ).

كارشان به جايى رسيد كه در برابر هم ايستادند، و هر گروه، گروه ديگرى را لعن و نفرين مى‏كرد و از او برائت و بيزارى مى‏جست، به اين نيز قناعت نكردند به روى همديگر اسلحه كشيدند و خونهاى زيادى را ريختند، و اين بود نتيجه انحراف از اصل اساسى توحيد و آيين يگانه حق.

و در آخر آيه اضافه مى‏كند: «اما همه آنها سر انجام به سوى ما باز مى‏گردند» (كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ).

اين اختلاف كه جنبه عارضى دارد بر چيده مى‏شود و باز در قيامت همگى به سوى وحدت مى‏روند.

امیرحسین
07-15-2011, 07:50 AM
(آيه 94)- در اين آيه نتيجه هماهنگى با «امت واحده» در طريق پرستش پروردگار، و يا انحراف از آن و پيمودن راه تفرقه را چنين بيان مى‏فرمايد: «پس هر كس چيزى از اعمال صالح را انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد، تلاش و كوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت» (فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ).

و براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «و ما اعمال صالح او را قطعا خواهيم نوشت» (وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ).

اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن، شرط قبولى اعمال صالح را ايمان مى‏شمرد.

(آيه 95)- كافران در آستانه رستاخيز: در آيه قبل سخن از «مؤمنان نيكو كار و صالح العمل» بود و در اين آيه، به افرادى اشاره مى‏كند كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها كه تا آخرين نفس به ضلالت و فساد ادامه مى‏دهند، مى‏فرمايد: «و حرام است بر شهرهايى كه آنها را (به جرم گناهانشان) نابود كرديم (به دنيا باز گردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ).

در حقيقت آنها كسانى هستند كه بعد از مشاهده عذاب الهى، يا بعد از نابودى و رفتن به جهان برزخ، پرده‏هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى‏رود آرزو مى‏كنند اى كاش براى جبران اين همه خطاها بار ديگر به دنيا باز مى‏گشتند ولى قرآن با صراحت مى‏گويد: بازگشت آنها بكلى حرام، يعنى ممنوع است و راهى براى جبران باقى نمانده است.

(آيه 96)- به هر حال اين بى‏خبران دائما در غرور و غفلتند، و اين بد بختى تا پايان جهان همچنان ادامه دارد.

چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «تا زمانى كه راه بر يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنها (در سراسر زمين پخش شوند، و) از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند» (حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:50 AM
(آيه 97)- و بلا فاصله مى‏گويد: «و وعده حق [قيامت‏] نزديك مى‏شود» (وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ).

«در آن هنگام چشمهاى كافران از وحشت از حركت باز مى‏ماند» و خيره خيره به آن صحنه نگاه مى‏كنند (فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا).

در اين هنگام پرده‏هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى‏رود و فريادشان بلند مى‏شود «اى واى بر ما! ما از اين صحنه در غفلت بوديم» (يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا).

و چون نمى‏توانند با اين عذر، گناه خويش را بپوشانند و خود را تبرئه كنند با صراحت مى‏گويند: «نه، بلكه ما ظالم و ستمگر بوديم»! (بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ).

اصولا چگونه ممكن است با وجود اين همه پيامبران الهى و كتب آسمانى و اين همه حوادث تكان دهنده، و همچنين درسهاى عبرتى كه روزگار به آنها مى‏دهد در غفلت باشند، آنچه از آنها سر زده تقصير است و ظلم بر خويشتن و ديگران.

(آيه 98)- هيزم جهنم! در تعقيب آيات گذشته كه از سر نوشت مشركان ستمگر بحث مى‏كرد در اينجا روى سخن را به آنها كرده و آينده آنها و معبودهايشان را چنين ترسيم مى‏كند: «شما و آنچه را غير از خدا مى‏پرستيد آتشگيره جهنّميد»! (إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).

آتشگيره جهنم و هيزمى كه شعله‏هاى آن را تشكيل مى‏دهد خود شما و خدايان ساختگى شماست، و همچون قطعه‏هاى هيزم بى‏ارزش يكى پس از ديگرى در جهنم پرتاب مى‏شويد! سپس اضافه مى‏كند: «شما وارد بر آن مى‏شويد» (أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ).

اول بتها را در آتش مى‏افكنند، سپس شما بر آنها وارد مى‏شويد، گويى خدايانتان با آتشى كه از وجودشان بر مى‏خيزد از شما پذيرايى مى‏كنند.

امیرحسین
07-15-2011, 07:50 AM
(آيه 99)- سپس به عنوان نتيجه گيرى كلى مى‏فرمايد: «اگر اين بتها، خدايانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمى‏شدند» (لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها).

ولى بدانيد نه تنها وارد دوزخ مى‏شوند بلكه «جاودانه در آن خواهند بود» (وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ).

(آيه 100)- براى توضيح بيشتر پيرامون وضع دردناك، اين «عابدان گمراه»، در برابر آن «معبودان بى‏ارزش» مى‏گويد: «آنها در دوزخ، فريادها و ناله‏هاى دردناك دارند» (لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ).

ممكن است اين زفير و ناله غم انگيز تنها مربوط به عابدان نباشد، بلكه شياطينى كه معبودشان بودند نيز در اين امر با آنها شريك باشند.

جمله بعد، يكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها را باز گو مى‏كند و آن اينكه «آنها در دوزخ چيزى نمى‏شنوند» (وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ).

اين جمله ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها سخنى كه مايه سرور و خوشحاليشان باشد مطلقا نمى‏شنوند، و تنها مستمع ناله‏هاى جانكاه دوزخيان، و فريادهاى فرشتگان عذاب هستند.

بعضى گفته‏اند منظور اين است كه اينها صداى هيچ كس را مطلقا نمى‏شنوند گويى تنها آنها در عذابند و اين خود مايه مجازات بيشترى است.

امیرحسین
07-15-2011, 07:51 AM
(آيه 101)- اين آيه حالات مؤمنان راستين و مردان و زنان با ايمان را باز گو مى‏كند تا در مقايسه با يكديگر وضع هر دو مشخص‏تر شود.

نخست مى‏گويد: «كسانى كه به خاطر ايمان و اعمال صالحشان وعده نيك به آنها از قبل داده‏ايم از اين آتش هولناك و وحشتناك دورند» (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ).

اشاره به اين كه ما به تمام وعده‏هايى كه به مؤمنان در اين جهان داده‏ايم وفا خواهيم كرد كه يكى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است.

(آيه 102)- در اين آيه چهار نعمت بزرگ الهى را كه شامل حال اين گروه سعادتمند است بر مى‏شمرد:

نخست اين كه «آنها صداى آتش را نمى‏شنوند» (لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها).

مؤمنان راستين چون از جهنم دورند هرگز اين صداهاى وحشتناك به گوششان نمى‏خورد.

ديگر اين كه: «آنها در آنچه بخواهند و مايل باشند بطور جاودان متنعمند» (وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ).

يعنى آنجا محدوديت اين جهان را ندارد، هر نعمت مادى و معنوى كه بخواهند بدون استثناء در دسترس آنهاست، آن هم نه يك روز و دو روز بلكه در يك عمر جاويدان!

(آيه 103)- سوم اين كه: «فزع اكبر آنها را غمگين نمى‏كند» (لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ).

«فزع اكبر» (وحشت بزرگ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قيامت دانسته‏اند كه از هر وحشتى بزرگتر است.

بالاخره آخرين لطف خدا در باره كسانى كه در آيات فوق به آنها اشاره شده اين است كه «فرشتگان رحمت به استقبال آنها مى‏شتابند» (و به آنها تبريك و شاد باش مى‏گويند و بشارت مى‏دهند) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى‏شد» (وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).

امیرحسین
07-15-2011, 07:51 AM
(آيه 104)- آن روز كه آسمانها در هم پيچيده مى‏شود! در آيه قبل خوانديم، مؤمنان راستين از «فزع اكبر» (وحشت بزرگ) غمگين نمى‏شوند اين آيه توصيفى از آن روز وحشت‏انگيز كرده است، و در حقيقت علت عظمت اين وحشت را مجسم مى‏سازد، مى‏گويد: اين امر «روزى، تحقق مى‏يابد كه ما آسمان را در هم مى‏پيچيم همان گونه كه طومار نامه‏ها در هم پيچيده مى‏شود»! (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ).

در اين آيه تشبيه لطيفى نسبت به در نورديدن طومار عالم هستى در پايان دنيا شده است، در حال حاضر اين طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى‏شود و هر يك در جايى قرار دارد، اما هنگامى كه فرمان رستاخيز فرا رسد، اين طومار عظيم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پيچيده خواهد شد.

سپس اضافه مى‏كند: «همان گونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم بر مى‏گردانيم» و اين كار مشكل و سختى در برابر قدرت عظيم ما نيست (كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ).

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «اين وعده‏اى است كه ما داده‏ايم و قطعا آن را انجام خواهيم داد» (وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ).

از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه منظور از باز گشت خلق به صورت اول آن است كه انسانها بار ديگر پا برهنه و عريان- آن گونه كه در آغاز آفرينش بودند- باز مى‏گردند و اين يكى از چهره‏هاى بازگشت آفرينش به صورت نخست است.

(آيه 105)- حكومت زمين از آن صالحان خواهد بود: بعد از آن كه در آيات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در اين آيه و آيه بعد به يكى از روشنترين پاداشهاى دنيوى آنها كه «حكومت روى زمين» است با بيان شيوايى اشاره كرده، مى‏گويد: «و در زبور بعد از ذكر چنين نوشتيم كه سر انجام بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد» (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ).

«ارض» به مجموع كره زمين گفته مى‏شود و سراسر جهان را شامل مى‏گردد.

منظور از «زبور» كتاب داود، و «ذكر» به معنى تورات است، و به اين ترتيب معنى آيه چنين مى‏شود، «ما، در زبور، بعد از تورات، چنين نوشتيم كه اين زمين را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد».

سؤال ديگرى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه بندگان صالح خدا «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» كيانند؟

كلمه «صالحون» معنى گسترده و وسيعى دارد، كه علاوه بر ايمان و توحيد همه شايستگيها از آن به ذهن مى‏آيد، شايستگى از نظر عمل و تقوا، شايستگى از نظر علم و آگاهى، شايستگى از نظر قدرت و قوت، و شايستگى از نظر تدبير و نظم و درك اجتماعى.

در بعضى از روايات صريحا اين آيه تفسير به ياران حضرت مهدى- عج- شده است: كه بيان يك مصداق عالى و آشكار است، و عموميت مفهوم آيه را محدود نمى‏سازد.

نظام آفرينش دليل روشنى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده، در جهان انسانيت خواهد بود، و اين همان چيزى است كه از آيه مورد بحث و احاديث مربوط به قيام «مصلح بزرگ جهانى» حضرت مهدى- ارواحنا فداه- استفاده مى‏شود.

امیرحسین
07-15-2011, 07:51 AM
(آيه 106)- اين آيه به عنوان تأكيد بيشتر مى‏گويد: «در اين سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى كه خدا را (با اخلاص) پرستش مى‏كنند» (إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ).

(آيه 107)- پيامبر رحمت براى جهانيان: از آنجا كه آيات گذشته بشارت حكومت روى زمين را به بندگان صالح مى‏داد و چنين حكومتى مايه رحمت براى همه مردم جهان است در اين آيه به رحمت عامّه وجود پيامبر (ص) اشاره كرده، مى‏گويد: «ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم» (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ).

عموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت تو هستند، چرا كه نشر آيينى را به عهده گرفتى كه سبب نجات همگان است.

(آيه 108)- و از آنجا كه مهمترين مظهر رحمت و محكمترين پايه و اساس آن مساله توحيد و جلوه‏هاى آن است در اين آيه چنين مى‏گويد: «به آنها بگو: تنها چيزى كه بر من وحى مى‏شود اين است كه معبود شما معبود واحدى است» (قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).

«پس آيا شما حاضريد (در برابر همين اصل اساسى توحيد) تسليم شويد» و بتها را كنار بگذاريد؟! (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

در واقع در اين آيه، سه نكته بنيادى مطرح شده است، نخست اين كه پايه اصلى رحمت توحيد است توحيد در اعتقاد، در عمل، توحيد در كلمه، توحيد صفوف، و توحيد در قانون و در همه چيز.

نكته ديگر اين كه تمام دعوت پيامبر اسلام (ص) در اصل توحيد خلاصه مى‏شود و توحيد روحى است كه در كالبد تمام دين دميده شده.

و آخرين نكته اين كه: مشكل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرك در اشكال مختلف و بيرون آمدن از شرك و مظاهر آن و بالا زدن آستين براى شكستن بتها است، نه فقط بتهاى سنگى و چوبى، كه بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى!

امیرحسین
07-15-2011, 07:52 AM
(آيه 109)- اين آيه مى‏گويد: اگر (با اين همه تلاش باز به دعوت و پيام ما توجه نكردند و) روى گردان شوند، بگو: من به همه شما بطور يكسان (از عذاب الهى) اعلام خطر مى‏كنم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‏ سَواءٍ).

سپس اين تهديد را به صورت آشكارترى بيان كرده، مى‏گويد: «و من نمى‏دانم آيا وعده عذاب كه به شما داده شده است نزديك است يا دور»؟! (وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ).

فكر نكنيد اين وعده دور است، شايد هم نزديك و بسيار هم نزديك باشد.

اين عذاب و مجازاتى كه در اينجا به آن تهديد شده‏اند ممكن است عذاب قيامت و يا مجازات دنيا و يا هر دو باشد، در صورت اول علم آن مخصوص خداست و در صورت دوم و سوم ممكن است اشاره به جزئيات و زمان آن باشد كه حتى پيامبران از جزئيات آن آگاه نيستند.

(آيه 110)- اين تصور را نيز به مغز خود راه مى‏دهيد كه اگر تأخيرى در مجازات شما شود به خاطر اين است كه خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نيست، نه، او همه را مى‏داند «او هم سخنان آشكار را و هم آنچه را كتمان مى‏كنيد مى‏داند» (إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ).

اصولا پنهان و آشكار براى شما كه علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن كس كه علمش بى‏پايان است غيب و شهود يكى است و سر و علن در آنجا يكسان مى‏باشد.

امیرحسین
07-15-2011, 07:52 AM
(آيه 111)- و نيز اگر مى‏بينيد مجازات الهى فورا دامن شما را نمى‏گيرد بواسطه آن نيست كه او از كار شما آگاه نباشد «و من نمى‏دانم شايد اين آزمايشى براى شماست» (وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ).

«و مايه بهره گيرى (از لذائذ اين جهان) تا مدّتى» معين، سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگيرد و مجازات كند (وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ).

در واقع براى تأخير مجازات الهى در اينجا دو فلسفه بيان شده است: نخست مسأله امتحان و آزمايش است، خدا هرگز در عذاب عجله نمى‏كند، تا خلق را آزمايش كافى كند و اتمام حجت نمايد.

دوم اين كه افرادى هستند كه آزمايش آنها تمام شده و كلمه مجازاتشان قطعى گرديده است، اما براى اين كه سخت كيفر ببينند نعمت را بر آنها گسترده مى‏سازد تا كاملا غرق نعمت شوند، و درست در همان حال كه سخت در لذائذ غوطه‏ورند تازيانه عذاب را بر آنها بكوبد تا دردناكتر باشد، و رنج محرومان و ستمديدگان را به خوبى احساس كنند.

(آيه 112)- اين آيه كه آخرين آيه سوره انبياء است همچون نخستين آيه اين سوره سخن از غفلت مردم بى‏خبر مى‏گويد، و به عنوان نقل قول از پيامبر (ص) در يك عبارت نفرين مانند ناراحتى او را از اين همه غرور و غفلت منعكس مى‏كند و مى‏گويد: پيامبر بعد از مشاهده اين همه اعراض و رويگردانى «عرض كرد:

پروردگار من! به حق داورى فرما» و اين گروه طغيانگر را طبق قانون عدالتت كيفر ده! (قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ).

در دومين جمله روى سخن را به مخالفان كرده و مى‏گويد: «و پروردگار همه ما خداوند رحمان است و ما از پيشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروايى كه شما به او مى‏دهيد استمداد مى‏طلبيم» (وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ).

«پايان سوره انبياء»