توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره مريم [19]
امیرحسین
07-01-2011, 12:25 PM
سوره مريم [19]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 98 آيه است.
محتواى سوره:
بطور كلى محتواى اين سوره در سه بخش خلاصه مىشود:
1- مهمترين بخش اين سوره را قسمتى از سر گذشت زكريا و مريم و حضرت مسيح (ع) و يحيى و ابراهيم قهرمان توحيد و فرزندش اسماعيل و ادريس و بعضى ديگر از پيامبران بزرگ الهى، تشكيل مىدهد كه داراى نكات تربيتى خاصى است.
2- قسمتى ديگر مسائل مربوط به قيامت و چگونگى رستاخيز و سر نوشت مجرمان و پاداش پرهيز كاران و مانند آن است.
3- بخش ديگر اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مسأله شفاعت است كه مجموعا برنامه تربيتى مؤثرى را براى سوق نفوس انسانى به ايمان و پاكى و تقوا تشكيل مىدهد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس مداومت به خواندن اين سوره كند از دنيا نخواهد رفت مگر اين كه خدا به بركت اين سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بىنياز مىكند».
اين غنا و بىنيازى مسلما بازتابى است از پياده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعكاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.
امیرحسین
07-01-2011, 12:25 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- بار ديگر در آغاز اين سوره به حروف مقطعه بر خورد مىكنيم «ك، ه، ى، ع، ص» (كهيعص).
در خصوص حروف مقطعه اين سوره دو دسته از روايات در منابع اسلامى ديده مىشود:
نخست رواياتى است كه هر يك از اين حروف را اشاره به يكى از اسما بزرگ خداوند (الْأَسْماءُ الْحُسْنى) مىداند «ك» اشاره به كافى و «ه» اشاره به هادى، و «ى» اشاره به ولى، و «ع» اشاره به عالم و «ص» اشاره به «صادق الوعد» (كسى كه در وعده خود صادق است).
دوم رواياتى است كه اين حروف مقطعه را به داستان قيام امام حسين (ع) در كربلا تفسير كرده است: «ك» اشاره به «كربلا»، «هاء» اشاره به «هلاك خاندان پيامبر» (ص) و «ى» به «يزيد» و «ع» به مسأله «عطش» و «ص» به «صبر و استقامت» حسين و ياران جانبازش.
البته آيات قرآن تاب معانى مختلف را دارد كه در عين تنوع منافاتى هم با هم ندارند.
(آيه 2)- دعاى گيراى زكريّا- بعد از ذكر حروف مقطعه، نخستين سخن از داستان زكريا (ع) شروع مىشود، مىفرمايد: «اين يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بندهاش زكريّا ...» (ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا).
(آيه 3)- «در آن هنگام كه (از نداشتن فرزندى، سخت ناراحت و غمناك بود) پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند ...» (إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا).
(آيه 4)- «گفت: پروردگارا! استخوانم (كه ستون پيكر من و محكمترين اعضاى تن من است) سست شده (قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي).
«و شعله پيرى تمام سرم را فرا گرفته» (وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً).
سپس مىافزايد: پروردگارا! «و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نبودهام» (وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا). تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهايم عادت دادى و هيچگاه محرومم نساختهاى، اكنون كه پير و ناتوان شدهام سزاوارترم كه دعايم را اجابت فرمايى و نوميد باز نگردانى.
امیرحسین
07-01-2011, 12:26 PM
(آيه 5)- سپس حاجت خود را چنين شرح مىدهد: پروردگارا! «من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است، تو از نزد خود جانشينى به من ببخش ...» (وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا).
(آيه 6)- «جانشينى كه وارث من و دودمان يعقوب باشد، و او را مورد رضايتت قرار ده!» (يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا).
به عقيده ما «ارث» در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هم ارث اموال را شامل مىشود و هم ارث مقامات معنوى را، چرا كه اگر افراد فاسدى صاحب اختيار اموال فراوان او مىشدند به راستى نگران كننده بود، و نيز اگر رهبرى معنوى مردم به دست افراد ناصالح مىافتاد آن نيز بسيار مايه نگرانى بود بنا بر اين خوف زكريا در هر دو صورت قابل توجيه است.
(آيه 7)- زكريّا به آرزوى خود رسيد: اين آيه استجابت دعاى زكريا را در پيشگاه پروردگار، استجابتى آميخته با لطف و عنايت ويژه او بيان مىكند، و با اين جمله شروع مىشود «اى زكريا! ما تو را بشارت به پسرى مىدهيم كه نامش يحيى است پسرى (بىسابقه) كه همنامى براى او پيش از اين قرار ندادهايم» (يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا).
(آيه 8)- اما زكريا كه اسباب ظاهر را براى رسيدن به چنين مطلوبى مساعد نمىديد از پيشگاه پروردگار تقاضاى توضيح كرد و «گفت: پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود؟ در حالى كه همسرم نازا و عقيم است و من نيز از شدّت پيرى افتاده شدهام» (قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا).
(آيه 9)- اما به زودى زكريا در پاسخ سؤالش اين پيام را از درگاه خداوند دريافت داشت: «فرمود: مطلب همين گونه است كه پروردگار تو گفته و اين بر من آسان است» (قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ).
اين مسأله عجيبى نيست كه از پير مردى همچون تو و همسرى ظاهرا نازا فرزندى متولد شود «من تو را قبلا آفريدم در حالى كه هيچ نبودى» (وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً).
خدايى كه توانايى دارد از هيچ، همه چيز بيافريند، چه جاى تعجب كه در اين سنّ و سال و اين شرايط فرزندى به تو عنايت كند.
(آيه 10)- زكريا با شنيدن سخن فوق بسيار دلگرم و خوشحال شد و نور اميد سر تا پاى وجودش را فرا گرفت اما از آنجا كه اين پيام از نظر او بسيار سر نوشت ساز و پر اهميت بود از خدا تقاضاى نشانهاى بر اين كار كرد و «گفت: پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً).
بدون شك زكريا به وعده الهى ايمان داشت ولى براى اطمينان بيشتر- همان گونه كه ابراهيم مؤمن به معاد تقاضاى شهود چهره معاد در اين زندگى كرد تا قلبش اطمينان بيشترى يابد- زكريا از خدا تقاضاى چنين نشانه و آيتى نمود.
«خدا به او فرمود: نشانه تو آن است كه سه شبانه روز تمام (در حالى كه زبانت سالم است) قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت» تنها زبانت به ذكر خدا و مناجات با او گردش مىكند (قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا).
اين نشانه آشكارى است كه انسان با داشتن زبان سالم و قدرت بر هر گونه نيايش با پروردگار، در برابر مردم توانايى سخن گفتن را نداشته باشد.
امیرحسین
07-01-2011, 12:26 PM
(آيه 11)- «بعد از اين (بشارت و اين آيت روشن) زكريا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با اشاره به آنها چنين گفت: صبح و شام تسبيح پروردگار بگوييد» (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا).
چرا كه نعمت بزرگى كه خدا به زكريا ارزانى داشته دامنه آن همه قوم را فرا مىگرفت و در سر نوشت آينده همه آنها تأثير داشت.
از اين گذشته اين موهبت كه اعجازى محسوب مىشد مىتوانست پايههاى ايمان را در دلهاى افراد محكم كند.
(آيه 12)- صفات برجسته يحيى: در آيات گذشته ديديم كه خداوند چگونه به هنگام پيرى زكريا، يحيى را به او مرحمت فرمود، به دنباله آن در اين آيه فرمان مهم الهى را خطاب به «يحيى» مىخوانيم: «اى يحيى! كتاب خدا را با قوت و قدرت بگير»! (يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ).
منظور از «كتاب» در اينجا «تورات» است. و منظور از گرفتن كتاب با قوت و قدرت آن است كه با قاطعيت هر چه تمامتر محتواى آن را اجرا كند، و به تمام آن عمل نمايد، و در راه تعميم و گسترش آن از هر نيروى مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، بهره گيرد.
بعد از اين دستور، به مواهب دهگانهاى كه خدا به يحيى داده بود، و يا او به توفيق الهى كسب كرد، اشاره مىكند.
1- «ما فرمان نبوت و عقل و هوش و درايت را در كودكى به او داديم» (وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا).
(آيه 13)- دوم: «و به او رحمت و محبت (نسبت به بندگان) از سوى خود بخشيديم» (وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا).
3- «و به او پاكى (روح و جان و پاكى عمل) داديم» (وَ زَكاةً).
4- «و او پرهيز كار بود» (وَ كانَ تَقِيًّا). و از آنچه خلاف فرمان پروردگار بود، دورى مىكرد.
(آيه 14)- پنجم: «او نسبت به پدر و مادرش نيكو كار بود» (وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ).
6- «و جبّار (و متكبر) و عصيانگر نبود» (وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً).
7- «او معصيت كار و آلوده به گناه نبود» (عَصِيًّا).
امیرحسین
07-01-2011, 12:27 PM
(آيه 15)- 8 و 9 و 10- و چون او جامع اين صفات بر جسته و افتخارات بزرگ بود، «سلام بر او، آن روز كه تولّد يافت، و آن روز كه مىميرد، و آن روز كه زنده بر انگيخته مىشود» (وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا).
جمله فوق نشان مىدهد كه: در تاريخ زندگى انسان و انتقال او از عالمى به عالم ديگر سه روز سخت وجود دارد، روز گام نهادن به اين دنيا «يَوْمَ وُلِدَ»
و روز مرگ و انتقال به جهان برزخ «يَوْمَ يَمُوتُ»
و روز بر انگيخته شدن در جهان ديگر «وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا»
و از آنجا كه اين سه روز انتقالى طبيعتا با بحرانهايى رو برو است خداوند سلامت و عافيت خود را شامل حال بندگان خاصش قرار مىدهد و آنها را در اين سه مرحله توفانى در كنف حمايت خويش مىگيرد.
شهادت يحيى!
يحيى قربانى روابط نامشروع يكى از طاغوتهاى زمان خود شد به اين ترتيب كه «هروديس» پادشاه هوسباز فلسطين، عاشق «هيروديا» دختر برادر خود شد، و تصميم به ازدواج با او گرفت! پيامبر بزرگ خدا يحيى (ع) صريحا اعلام كرد كه اين ازدواج نامشروع است و من به مبارزه با چنين كارى قيام خواهم كرد.
آن دختر كه يحيى را بزرگترين مانع راه خويش مىديد تصميم گرفت در يك فرصت مناسب از وى انتقام گيرد ارتباط خود را با عمويش بيشتر كرد و زيبايى خود را دامى براى او قرار داد.
روزى به او گفت: من هيچ چيز جز سر يحيى را نمىخواهم! «هروديس» كه ديوانهوار به آن زن عشق مىورزيد بىتوجه به عاقبت اين كار تسليم شد و چيزى نگذشت كه سر يحيى را نزد آن زن بد كار حاضر ساختند اما عواقبت دردناك اين عمل، سر انجام دامان او را گرفت.
سالار شهيدان امام حسين (ع) مىفرمود: «از پستيهاى دنيا اينكه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه براى زن بد كارهاى از زنان بنى اسرائيل بردند».
(آيه 16)- سر آغاز تولد مسيح (ع): بعد از بيان سر گذشت يحيى (ع) رشته سخن را به داستان تولد عيسى (ع) و سر گذشت مادرش مريم مىكشاند، چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دو ماجرا است.
اگر تولد يحيى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود، تولد عيسى از مادر بدون پدر عجيبتر است.
اگر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى، شگفتانگيز است، سخن گفتن در گهواره آن هم از كتاب و نبوت، شگفتانگيزتر است.
و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ، يكى از ديگرى بزرگتر، و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود، و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مىبردند.
آيه مىگويد: «و در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن بگو آنگاه كه از خانواده خود (به صورت متواضعانه و گمنام) جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا).
او در حقيقت مىخواست مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد.
امیرحسین
07-01-2011, 12:27 PM
(آيه 17)- در اين هنگام، مريم «ميان خود و آنان حجابى افكند» تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً).
«در اين هنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كامل بىعيب و نقص و خوش قيافهاى بر مريم ظاهر شد» (فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا).
(آيه 18)- پيداست كه در اين موقع مريم از ديدن چنين منظرهاى كه مرد بيگانه زيبايى به خلوتگاه او راه يافته چه ترس و وحشتى به او دست مىدهد؟ لذا بلا فاصله «صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مىبرم اگر پرهيزكار هستى» (قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا).
و اين نخستين لرزهاى بود كه سراسر وجود مريم را فرا گرفت.
بردن نام خداى رحمان، و توصيف او به رحمت عامهاش از يك سو، و تشويق او به تقوا و پرهيز كارى از سوى ديگر، همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سوئى دارد او را كنترل كند.
(آيه 19)- مريم با گفتن اين سخن در انتظار عكس العمل آن مرد ناشناس بود، انتظارى آميخته با وحشت و نگرانى بسيار، اما اين حالت ديرى نپاييد، ناشناس زبان به سخن گشود و مأموريت و رسالت عظيم خويش را چنين بيان كرد و «گفت:
من فرستاده پروردگار توام»! (قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ).
اين جمله همچون آبى كه بر آتش بريزد، به قلب پاك مريم آرامش بخشيد.
ولى اين آرامش نيز چندان طولانى نشد، چرا كه بلا فاصله افزود: من آمدهام «تا پسر پاكيزهاى (از نظر خلق و خوى و جسم و جان) به تو ببخشم»! (لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا).
(آيه 20)- از شنيدن اين سخن لرزش شديدى وجود مريم را فرا گرفت و بار ديگر در نگرانى عميقى فرو رفت و «گفت: چگونه ممكن است من صاحب پسرى شوم، در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلودهاى نبودهام»؟! (قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا).
او در اين حال تنها به اسباب عادى مىانديشيد.
امیرحسین
07-01-2011, 12:28 PM
(آيه 21)- اما به زودى توفان اين نگرانى مجدد با شنيدن سخن ديگرى از پيك پروردگار فرو نشست او با صراحت به مريم «گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است» (قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ).
تو كه خوب از قدرت من آگاهى، تو كه ميوههاى بهشتى را در فصلى كه در دنيا شبيه آن وجود نداشت در كنار محراب عبادت خويش ديدهاى، تو كه ميدانى جدت «آدم» از خاك آفريده شد، اين چه تعجب است كه از اين خبر دارى؟! سپس افزود: «و ما مىخواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم» (وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ).
و ما مىخواهيم او را «رحمتى از سوى خود» براى بندگان بنماييم (وَ رَحْمَةً مِنَّا).
و به هر حال «اين امرى است پايان يافته» و جاى گفتگو ندارد (وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا).
(آيه 22)- مريم در كشاكش سختترين طوفانهاى زندگى: «سر انجام مريم باردار شد» (فَحَمَلَتْهُ). و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت.
«اين امر سبب شد كه او (از بيت المقدس) به مكان دور دستى برود» (فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا).
او در اين حالت در ميان يك بيم و اميد، يك حالت نگرانى توأم با سرور به سر مىبرد، گاهى به اين مىانديشيد كه اين حمل سر انجام فاش خواهد شد، چه كسى از من قبول مىكند زنى بدون داشتن همسر باردار شود، من با اين اتهام چه كنم؟
اما از سوى ديگر، احساس مىكرد كه اين فرزند پيامبر موعود الهى است يك تحفه بزرگ آسمانى مىباشد، خداوندى كه مرا به چنين فرزندى بشارت داده و با چنين كيفيت معجز آسايى او را آفريده چگونه تنهايم خواهد گذاشت؟
(آيه 23)- هر چه بود دوران حمل پايان گرفت، گر چه در اين حالت زنان به آشنايان و دوستان خود پناه مىبرند تا براى تولد فرزند به آنها كمك كنند، ولى چون وضع مريم يك وضع استثنايى بود و هرگز نمىخواست كسى وضع حمل او را ببيند، با آغاز درد زائيدن، راه بيابان را پيش گرفت.
قرآن در اين زمينه مىگويد: «درد وضع حمل، او را به كنار درخت خرمايى كشاند» (فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ).
كه تنها بدنهاى از آن درخت باقى مانده، يعنى درختى خشكيده بود.
در اين حالت، توفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاك مريم را فرا گرفت. به قدرى اين توفان سخت بود كه اين بار بر دوشش سنگينى مىكرد كه بىاختيار «گفت: اى كاش پيش از اين مرده بودم و بكلى فراموش مىشدم»! (قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا).
بديهى است تنها ترس تهمتهاى آينده نبود كه قلب مريم را مىفشرد، مشكلات و مصائب ديگر مانند وضع حمل بدون قابله و دوست و ياور، در بيابانهاى تنهاى تنها، نبودن محلى براى استراحت، آبى براى نوشيدن و غذا براى خوردن، وسيله براى نگاهدارى مولود جديد، اينها همه امورى بود كه سخت او را تكان مىداد.
(آيه 24)- اما اين حالت زياد به طول نيانجاميد و همان نقطه روشن اميد كه همواره در اعماق قلبش وجود داشت درخشيدن گرفت «ناگهان از طرف پايين پايش صدا زد كه: غمگين مباش! پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار داده است» (فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا).
امیرحسین
07-01-2011, 12:28 PM
(آيه 25)- و نظرى به بالاى سرت بيفكن چگونه ساقه خشكيده به درخت نخل بارورى تبديل شده كه ميوهها، شاخههايش را زينت بخشيدهاند «تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد» (وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا).
(آيه 26)- از اين غذاى لذيذ و نيرو بخش «بخور، و (از آن آب گوارا) بنوش» (فَكُلِي وَ اشْرَبِي).
«و چشمت را (به اين مولود جديد) روشن دار»! (وَ قَرِّي عَيْناً).
و اگر از آينده نگرانى، آسوده خاطر باش «پس هر گاه بشرى ديدى (و از تو در اين زمينه توضيح خواست) با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفتهام (روزه سكوت) و به همين دليل امروز با احدى سخن نمىگويم» (فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا).
بنا بر اين، از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نيابد.
از تعبير آيه چنين بر مىآيد كه نذر روزه سكوت براى آن قوم و جمعيت، كار شناخته شدهاى بود، به همين دليل اين كار را بر او ايراد نگرفتند. ولى اين نوع روزه در شرع اسلام، مشروع نيست.
از امام على بن الحسين (ع) در حديثى چنين نقل شده: «روزه سكوت حرام است».
از امير مؤمنان على (ع) مىخوانيم كه از پيامبر اسلام (ص) نقل مىفرمايد:
«بايد اولين چيزى كه زن پس از وضع حمل مىخورد رطب باشد».
و از پارهاى از روايات استفاده مىشود كه بهترين غذاى زن باردار و داروى او رطب است.
(آيه 27)- مسيح در گاهواره سخن مىگويد: «سر انجام مريم در حالى كه او (كودكش) را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد» (فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ).
هنگامى كه آنها كودكى نوزاد را در آغوش او ديدند، دهانشان از تعجب باز ماند، بعضى كه در قضاوت و داورى، عجول بودند گفتند: حيف از آن سابقه درخشان، با اين آلودگى! و صد حيف از آن دودمان پاكى كه اين گونه بد نام شد.
«گفتند: اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى»! (قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا).
(آيه 28)- بعضى به او رو كردند و گفتند: «اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى نداشت» (يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا).
اينكه آنها به مريم گفتند: «اى خواهر هارون»! به جهت اين است كه هارون مرد پاك و صالحى بود، آن چنان كه در ميان بنى اسرائيل ضرب المثل شده بود، هر كس را مىخواستند به پاكى معرفى كنند مىگفتند: او برادر يا خواهر هارون است.
(آيه 29)- در اين هنگام، مريم به فرمان خدا سكوت كرد، تنها كارى كه انجام داد اين بود كه: «اشاره به نوزادش عيسى كرد» (فَأَشارَتْ إِلَيْهِ). اما اين كار بيشتر تعجب آنها را بر انگيخت.
«به او گفتند: ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم»؟! (قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا).
امیرحسین
07-01-2011, 12:29 PM
(آيه 30)- به هر حال، جمعيت از شنيدن اين گفتار مريم نگران و حتى شايد عصبانى شدند آن چنان كه طبق بعضى از روايات به يكديگر گفتند: مسخره و استهزاء او، از انحرافش از جاده عفت، بر ما سختتر و سنگينتر است! ولى اين حالت چندان به طول نيانجاميد؟ چرا كه آن كودك نوزاد زبان به سخن گشود و «گفت: من بنده خدايم» (قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ).
«او كتاب آسمانى به من مرحمت كرده» (آتانِيَ الْكِتابَ).
«و مرا پيامبر قرار داده است» (وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا).
(آيه 31)- «و خداوند مرا وجودى پر بركت (وجودى مفيد از هر نظر براى بندگان) در هر جا باشم قرار داده است» (وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ).
«و مرا تا زندهام توصيه به نماز و زكات كرده است» (وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا).
(آيه 32)- و نيز «مرا نيكو كار و قدر دان و خير خواه، نسبت به مادرم» قرار داده است (وَ بَرًّا بِوالِدَتِي).
«و مرا جبّار و شقى قرار نداده است» (وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا).
در روايتى مىخوانيم كه حضرت عيسى (ع) مىگويد: «قلب من نرم است و من خود را نزد خود كوچك مىدانم» اشاره به اين كه نقطه مقابل جبّار و شقى اين دو وصف است.
(آيه 33)- و سر انجام اين نوزاد (حضرت مسيح) مىگويد: «و سلام و درود خدا بر من باد آن روز كه متولد شدم، و آن روز كه مىميرم، و آن روز كه زنده بر انگيخته مىشوم» (وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا).
اين جمله هم در مورد يحيى آمده و هم در مورد حضرت مسيح (ع)، با اين تفاوت كه در مورد اول خداوند اين سخن را مىگويد و در مورد دوم مسيح (ع) اين تقاضا را دارد.
(آيه 34)- مگر فرزند براى خدا ممكن است؟! بعد از آن كه قرآن مجيد در آيات گذشته ترسيم بسيار زنده و روشنى از ماجراى تولد حضرت مسيح (ع) كرد به نفى خرافات و سخنان شركآميزى كه در باره عيسى گفتهاند پرداخته چنين مىگويد: «اين است عيسى بن مريم» (ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).
مخصوصا در اين عبارت روى فرزند مريم بودن او تأكيد مىكند تا مقدمهاى باشد براى نفى فرزندى خدا.
و بعد اضافه مىنمايد: «اين قول حقى است كه آنها در آن شك و ترديد مىكنند» و هر يك در جادهاى انحرافى گام نهادند (قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ).
(آيه 35)- در اين آيه با صراحت مىگويد: «هرگز براى خدا شايسته نبود فرزندى انتخاب كند او منزه و پاك از چنين چيزى است» (ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ).
بلكه «او هر گاه چيزى را (اراده كند و) فرمان دهد به آن مىگويد: موجود باش آن نيز موجود مىشود» (إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
اشاره به اين كه: دارا بودن فرزند- آن چنان كه مسيحيان در مورد خدا مىپندارند- با قداست مقام پروردگار سازگار نيست، از يك سو لازمه آن جسم بودن و از سوى ديگر محدوديت، و از سوى سوم نياز خداوند است.
تعبير «كُنْ فَيَكُونُ» ترسيم بسيار زندهاى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاكميت او در امر خلقت است.
امیرحسین
07-01-2011, 12:29 PM
(آيه 36)- آخرين سخن عيسى بعد از معرفى خويش با صفاتى كه گفته شد اين است كه بر مسأله توحيد مخصوصا در زمينه عبادت تأكيد كرده، مىگويد:
«و خداوند پروردگار من و شماست. او را پرستش كنيد اين است راه راست» (وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
و به اين ترتيب مسيح (ع) از آغاز حيات خود با هر گونه شرك و پرستش خدايان دو گانه و چند گانه مبارزه كرد.
(آيه 37)- ولى با اين همه تأكيدى كه مسيح (ع) در زمينه توحيد و پرستش خداوند يگانه داشت «بعد از او گروههايى از ميان پيروانش اختلاف كردند» و عقايد گوناگونى مخصوصا در باره مسيح ابراز داشتند (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ).
«واى به حال آنها كه راه كفر و شرك را پيش گرفتند، از مشاهده روز عظيم رستاخيز» (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
تاريخ مسيحيت نيز به خوبى گواهى مىدهد كه آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسيح (ع) در باره او و مسأله توحيد اختلاف كردند.
بعضى گفتند: او خداست كه به زمين نازل شده است! عدهاى را زنده كرده و عدهاى را ميرانده سپس به آسمان صعود كرده است! بعضى ديگر گفتند: او فرزند خداست! و بعضى ديگر گفتند: او يكى از اقانيم سه گانه (سه ذات مقدس) است، اب و ابن و روح القدس (خداى پدر، خداى پسر و روح القدس)! و بعضى ديگر گفتند: او سومين آن سه نفر است: خداوند معبود است، او هم معبود، و مادرش هم معبود! سر انجام بعضى گفتند: او بنده خداست و فرستاده او.
و از آنجا كه انحراف از اصل توحيد، بزرگترين انحراف مسيحيان محسوب مىشود در ذيل آيه فوق ديديم كه چگونه خداوند آنها را تهديد مىكند.
(آيه 38)- اين آيه وضع آنها را در صحنه رستاخيز بيان كرده، مىگويد: «آنها در آن روز كه نزد ما مىآيند چه گوشهاى شنوا و چه چشمهايى بينا پيدا مىكنند! ولى اين ستمگران، امروز كه در دنيا هستند در گمراهى آشكارند» (أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
اصولا مشاهده آن دادگاه و آثار اعمال، خواب غفلت را از چشم و گوش انسان مىبرد، و حتى كور دلان آگاه و دانا مىشوند، ولى چه سود كه اين بيدارى و آگاهى به حال آنها مفيد نيست.
(آيه 39)- بار ديگر روى سر نوشت افراد بىايمان و ستمگر در آن روز تكيه كرده، مىفرمايد: «آنان را از روز حسرت [- روز رستاخيز كه براى همه مايه تأسف است] بترسان، در آن هنگام كه همه چيز پايان مىيابد! و آنها در غفلتند و ايمان نمىآورند»! (وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
هم نيكو كاران تاسف مىخورند اى كاش بيشتر عمل نيك انجام داده بودند و هم بد كاران چرا كه پردهها كنار مىرود و حقايق اعمال و نتائج آن بر همه كس آشكار مىشود.
امیرحسین
07-01-2011, 12:29 PM
(آيه 40)- اين آيه به همه ظالمان و ستمگران هشدار مىدهد اين اموالى كه در اختيار آنهاست، جاودانى نيست همان گونه كه حيات خود آنها هم جاودانى نمىباشد، بلكه وارث نهايى همه اينها خداست، مىفرمايد: «ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مىبريم و همگى سر انجام به سوى ما باز مىگردند» (إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ).
(آيه 41)- منطق گيرا و كوبنده ابراهيم (ع): در اينجا از قسمتى از زندگانى قهرمان توحيد، ابراهيم خليل پرده بر مىدارد و تأكيد مىكند كه دعوت اين پيامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهى- از نقطه توحيد آغاز شده است.
آيه مىگويد: «در اين كتاب [قرآن] از ابراهيم ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ).
«چرا كه او مردى بسيار راستگو و تصديق كننده (تعليمات و فرمانهاى الهى) و نيز پيامبر خدا بود» (إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).
در واقع بارزترين صفتى كه در پيامبران و حاملان وحى الهى لازم است همين معنى مىباشد كه آنها فرمان پروردگار را بىكم و كاست به بندگان خدا برسانند.
(آيه 42)- سپس به شرح گفتگوى او با پدرش «آزر» مىپردازد- پدر در اينجا اشاره به عمو است- و چنين مىگويد: «در آن هنگام كه به پدرش گفت: اى پدر چرا چيزى را پرستش مىكنى كه نمىشنود و نمىبيند و نمىتواند هيچ مشكلى را از تو حل كند» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً).
اين بيان كوتاه و كوبنده يكى از بهترين دلايل نفى شرك و بت پرستى است چرا كه يكى از انگيزههاى انسان در مورد شناخت پروردگار انگيزه سود و زيان است كه علماى عقايد از آن تعبير به مسأله «دفع ضرر محتمل» كردهاند.
او مىگويد: چرا تو به سراغ معبودى مىروى كه نه تنها مشكلى از كار تو نمىگشايد بلكه اصلا قدرت شنوايى و بينائى ندارد.
(آيه 43)- پس از آن، ابراهيم با منطق روشنى، او را دعوت مىكند كه در اين امر از وى تبعيت كند مىگويد: «اى پدر! علم و دانشى نصيب من شده كه نصيب تو نشده، بنا بر اين، از من پيروى كن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدايت كنم» (يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا).
من از طريق وحى الهى آگاهى فراوانى پيدا كردهام و با اطمينان مىتوانم بگويم كه راه خطا نخواهم پيمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمىكنم.
امیرحسین
07-01-2011, 12:30 PM
(آيه 44)- سپس اين جنبه اثباتى را با جنبه نفى و آثارى كه بر مخالفت اين دعوت مترتب مىشود توأم كرده، مىگويد: «پدرم! شيطان را پرستش مكن، چرا كه شيطان هميشه نسبت به خداوند رحمان، عصيانگر بوده است» (يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا).
منظور از عبادت در اينجا به معنى اطاعت و پيروى فرمان است كه اين خود يك نوع از عبادت محسوب مىشود.
(آيه 45)- بار ديگر او را متوجه عواقب شوم شرك و بت پرستى كرده، مىگويد: «اى پدر! من از اين مىترسم كه (با اين شرك و بت پرستى كه دارى) عذابى از ناحيه خداوند رحمان به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشى» (يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا).
تعبير ابراهيم در برابر عمويش «آزر» در اينجا بسيار جالب است از يك سو مرتبا او را با خطاب «يا أَبَتِ» (پدرم) كه نشانه ادب و احترام است مخاطب مىسازد و از سوى ديگر جمله «أَنْ يَمَسَّكَ» نشان مىدهد كه ابراهيم از رسيدن كوچكترين ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است.
(آيه 46)- نتيجه دورى از شرك و مشركان: سخنان منطقى ابراهيم در طريق هدايت پدرش گذشت، اكنون نوبت باز گو كردن پاسخهاى آزر است تا از مقايسه اين دو با يكديگر، حقيقت و واقعيت آشكار و روشن شود.
قرآن مىگويد: نه تنها دلسوزيهاى ابراهيم و بيان پر بارش به قلب آزر ننشست بلكه او از شنيدن اين سخنان، سخت برآشفت و «گفت: اى ابراهيم! آيا تو از خدايان من روى گردانى»؟ (قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ).
«اگر از اين كار خوددارى نكنى بطور قطع تو را سنگسار خواهم كرد» (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ).
«و اكنون از من دور شو» تا ديگر تو را نبينم (وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا).
(آيه 47)- ولى با اين همه، ابراهيم همانند همه پيامبران و رهبران آسمانى، تسلّط بر اعصاب خويش را همچنان حفظ كرد، و در برابر اين تندى و خشونت شديد، با نهايت بزرگوارى «گفت: سلام بر تو» (قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ).
اين «سلام» ممكن است توديع و خداحافظى باشد كه با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهيم، «آزر» را ترك گفت و ممكن است سلامى باشد كه به عنوان ترك دعوى گفته مىشود.
سپس اضافه كرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش مىكنم چرا كه او نسبت به من، رحيم و لطيف و مهربان است» (سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا).
در واقع ابراهيم در مقابل خشونت و تهديد آزر، مقابله به ضد نمود.
امیرحسین
07-01-2011, 12:30 PM
(آيه 48)- سپس چنين گفت: «من از شما (از تو و اين قوم بت پرست) كناره گيرى مىكنم، و همچنين از آنچه غير از خدا مىخوانيد» يعنى از بتها (وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«و تنها پروردگارم را مىخوانم، و اميد است كه دعاى من در پيشگاه پروردگارم بىپاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا).
اين آيه از يك سو، ادب ابراهيم را در مقابل آزر نشان مىدهد، و از سوى ديگر قاطعيت او را در عقيدهاش مشخص مىكند.
(آيه 49)- ابراهيم به گفته خود وفا كرد و بر سر عقيده خويش با استقامت هر چه تمامتر باقى ماند، همواره منادى توحيد بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضدّ او قيام كردند، اما او سر انجام تنها نماند، پيروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پيدا كرد بطورى كه همه خدا پرستان جهان به وجودش افتخار مىكنند.
قرآن در اين زمينه مىگويد: «هنگامى كه ابراهيم از آن بت پرستان و از آنچه غير از اللّه مىپرستيدند كناره گيرى كرد، اسحاق و (بعد از اسحاق، فرزندش) يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك از آنها را پيامبر بزرگى قرار داديم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا).
اين موهبت بزرگ، نتيجه آن استقامتى بود كه ابراهيم (ع) در راه مبارزه با بتها و كناره گيرى از آن آيين باطل از خود نشان داد.
(آيه 50)- علاوه بر اين، «ما به آنها از رحمت خود بخشيديم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصى كه ويژه خالصين و مخلصين و مردان مجاهد و مبارز راه خداست.
و سر انجام «براى اين پدر و فرزندانش، نام نيك و زبان خير و مقام بر جسته (در ميان همه امتها) قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا).
اين در حقيقت پاسخى است به تقاضاى ابراهيم كه در سوره شعراء آيه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ «خدايا! براى من نام نيك در امتهاى آينده قرار ده».
امیرحسین
07-01-2011, 12:30 PM
(آيه 51)- موسى پيامبرى مخلص و برگزيده: اين آيه و دو آيه بعد اشاره كوتاهى به موسى (ع) دارد كه فرزندى است از دودمان ابراهيم.
نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى).
سپس پنج قسمت از مواهبى را كه به اين پيامبر بزرگ مرحمت فرمود باز گو مىكند:
1- او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جايى رسيد كه، پروردگار او را خالص و پاك ساخت به اين ترتيب «كه او مخلص بود» (إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً).
و مسلما كسى كه به چنين مقامى برسد از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود چرا كه شيطان با تمام اصرارى كه براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف مىكند كه قدرت بر گمراه كردن «مخلصين» ندارد.
2- «و رسول و پيامبرى والا مقام بود» (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا).
حقيقت رسالت اين است كه مأموريتى بر عهده كسى بگذارند و او موظف به تبليغ و اداى آن مأموريت شود، و اين مقامى است كه همه پيامبرانى كه مأمور دعوت بودند داشتند.
(آيه 52)- سوم: اين آيه اشاره به آغاز رسالت موسى كرده، مىگويد: «ما او را از طرف راست كوه طور فرا خوانديم» (وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ).
در آن شب تاريك و پر وحشتى كه با همسرش از بيابانهاى «مدين» گذشته و به سوى مصر در حركت بود به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرماى شديدى شد و به دنبال شعله آتشى در حركت بود، ناگهان برقى از دور درخشيد و ندايى برخاست و به موسى (ع) فرمان رسالت داده شد، و اين بزرگترين افتخار و شيرينترين لحظه در عمر او بود.
4- علاوه بر اين «ما او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم» (وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا).
نداى الهى موهبتى بود و تكلّم با او موهبت ديگر.
(آيه 53)- پنجم: و سر انجام «از رحمت خود، برادرش هارون را كه او نيز پيامبرى بود به او بخشيديم» تا پشتيبان و يار و همكار او باشد (وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا).
امیرحسین
07-01-2011, 12:31 PM
(آيه 54)- اسماعيل پيامبر صادق الوعد: در اينجا سخن از «اسماعيل» بزرگترين فرزند ابراهيم، به ميان مىآورد، و ياد ابراهيم را با ياد فرزندش اسماعيل، و برنامههايش را با برنامههاى او تكميل مىكند، و پنج صفت از صفات بر جسته او را كه مىتواند براى همگان الگو باشد بيان مىكند.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى) از اسماعيل (نيز) ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ).
«كه او در وعدههايش صادق بود» (إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ).
«و پيامبر عالى مقامى بود» (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا).
(آيه 55)- «و او همواره خانواده خود را به نماز و زكات، امر مىكرد» (وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ).
«و همواره مورد رضايت پروردگارش بود» (وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا).
(آيه 56)- اينها پيامبران راستين بودند، اما ... در آخرين قسمت از ياد آوريهاى اين سوره، سخن از ادريس پيامبر، به ميان آمده است.
نخست مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى قرآن) از ادريس ياد كن كه او صدّيق و پيامبر بود» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).
(آيه 57)- سپس به مقام بلند پايه او اشاره كرده، مىگويد: «و ما او را به مقام بلندى رسانديم» (وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا).
منظور، عظمت مقامات معنوى و درجات روحانى اين پيامبر بزرگ است.
امیرحسین
07-01-2011, 12:31 PM
(آيه 58)- سپس به صورت يك جمع بندى از تمام افتخاراتى كه در آيات گذشته پيرامون انبياء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى كه خداوند به آنها داده بود، بيان گرديد چنين مىگويد: «آنها پيامبرانى بودند كه خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داده بود» (أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ).
«كه بعضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى سوار كرديم و بعضى از دودمان ابراهيم و اسرائيل» (مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ).
منظور از «ذريه آدم» در اين آيه، ادريس است كه طبق مشهور، جد نوح پيامبر بود، و منظور از «ذريه كسانى كه با نوح بر كشتى سوار شدند» ابراهيم است، زيرا ابراهيم از فرزندان سام فرزند نوح بوده.
و منظور از «ذريه ابراهيم» اسحاق و اسماعيل و يعقوب است، و منظور از «ذريه اسرائيل»، موسى و هارون و زكريا و يحيى و عيسى مىباشد.
سپس اين بحث را با ياد پيروان راستين اين پيامبران بزرگ تكميل كرده، مىگويد: «و از كسانى كه هدايت كرديم و بر گزيديم (افرادى هستند كه) وقتى آيات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاك مىافتند و سجده مىكنند، و سيلاب اشكشان سرازير مىشود» (وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا).
(آيه 59)- سپس از گروهى كه از مكتب انسان ساز انبياء جدا شدند و پيروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مىگويد و قسمتى از اعمال زشت آنها را بر شمرده، مىگويد: «بعد از آنها فرزندان ناشايستهاى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند، و از شهوات پيروى نمودند كه به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد» (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا).
اين جمله ممكن است اشاره به گروهى از بنى اسرائيل باشد كه در طريق گمراهى گام نهاده، پيروى از شهوات را بر ذكر خدا ترجيح دادند.
و منظور از ضايع كردن نماز در اينجا انجام دادن اعمالى است كه نماز را در جامعه ضايع كند.
(آيه 60)- از آنجا كه برنامه قرآن در همه جا اين است كه راه باز گشت به سوى ايمان و حق را باز بگذارد در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنين مىگويد: «مگر آنها كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، آنها داخل بهشت مىشوند و كمترين ظلمى به آنها نخواهد شد» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً).
بنا بر اين، چنان نيست كه اگر كسى يك روز در شهوات غوطهور شود براى هميشه مهر يأس و نوميدى از رحمت خدا بر پيشانى او كوفته شود، بلكه تا نفسى باقى است و انسان در قيد حيات دنيا است، راه باز گشت و توبه باز است.
(آيه 61)- توصيفى از بهشت! در اينجا كه از بهشت و نعمتهاى آن ياد شده، نخست بهشت موعود را چنين توصيف مىكند: «باغهايى است جاودانى كه خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده است، و آنها آن را نديدهاند» ولى به آن ايمان دارند (جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ).
«مسلما وعده خدا تحقق يافتنى است» (إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا).
امیرحسین
07-01-2011, 12:32 PM
(آيه 62)- پس از آن به يكى از بزرگترين نعمتهاى بهشتى اشاره كرده، مىگويد: «آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بيهودهاى نمىشنوند» (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً).
نه دروغى، نه دشنامى، نه تهمتى نه زخم زبانى، نه سخريهاى و نه حتى سخن بيهودهاى.
«و جز سلام در آنجا سخنى نيست» (إِلَّا سَلاماً). سلامى كه نشانه يك محيط امن و امان، يك محيط مملوّ از صفا و صميميت و پاكى و تقوا و صلح و آرامش است.
و به دنبال اين نعمت به نعمت ديگرى اشاره كرده، مىگويد: «هر صبح و شام روزى آنها در بهشت در انتظارشان است» (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا).
(آيه 63)- پس از توصيف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن، بهشتيان را در يك جمله كوتاه معرفى كرده، مىگويد: «اين همان بهشتى است كه به بندگان پرهيزكار به ارث مىدهيم» (تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا).
و به اين ترتيب كليد در بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز «تقوا» نيست.
آيه 64- شأن نزول: جمعى از مفسران چنين آوردهاند كه: چند روزى، وحى قطع شد، و جبرئيل پيك وحى الهى به سراغ پيامبر نيامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و جبرئيل بر پيامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى؟ من بسيار مشتاق تو بودم، جبرئيل گفت: من به تو مشتاقترم! ولى من بندهاى مأمورم هنگامى كه مأمور شوم مىآيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مىكنم.
تفسير: بندگانيم جان و دل بر كف! آيه از زبان پيك وحى مىگويد: «ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمىشويم» (وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ).
همه چيز از اوست و ما بندگانيم جان و دل بر كف «آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در ميان اين دو است همه از آن اوست» (لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ). خلاصه آينده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاك پروردگار است.
و اين را بدان كه: «پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست» (وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا).
امیرحسین
07-01-2011, 12:32 PM
(آيه 65)- سپس اضافه مىكند: اينها همه به فرمان پروردگار توست «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما).
حال كه چنين است و همه خطوط به او منتهى مىشود، «پس تنها او را پرستش كن» (فَاعْبُدْهُ). عبادتى توأم با توحيد و اخلاص.
و از آنجا كه در اين راه- راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا- مشكلات و سختيها فراوان است، اضافه مىكند: «و در راه عبادت او صابر و شكيبا باش» (وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ).
و در آخرين جمله مىگويد: «آيا مثل و مانندى براى او (خداوند) مىيابى»؟
(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا).
اين جمله در حقيقت دليلى است بر آنچه در جمله قبل آمده، يعنى، مگر براى ذات پاكش شريك و مانندى هست كه دست به سوى او دراز كنى و او را پرستش نمائى؟! آيه 66- شأن نزول: اين آيه و چهار آيه بعد در مورد «ابىّ بن خلف» يا «وليد بن مغيره» نازل شده كه قطعه استخوان پوسيدهاى را در دست گرفته بودند و آن را با دست خود نرم مىكردند و در برابر باد مىپاشيدند، تا هر ذرهاى از آن به گوشهاى پراكنده گردد، و مىگفتند: محمّد را بنگريد كه گمان مىكند خداوند ما را بعد از مردن و پوسيده شدن استخوانهايمان مثل اين استخوان، بار ديگر زنده مىكند، چنين چيزى ابدا ممكن نيست! تفسير: در آيات گذشته بحثهاى قابل ملاحظهاى در باره رستاخيز و بهشت و دوزخ به ميان آمد. در اين آيه گفتار منكران معاد را چنين بازگو مىكند «و انسان مىگويد: آيا هنگامى كه من مردم، در آينده زنده مىشوم و سر از قبر بر مىدارم»؟! (وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا). يعنى چنين چيزى امكان ندارد.
(آيه 67)- بلا فاصله با همان لحن و تعبير به آن پاسخ مىگويد: «آيا انسان (اين واقعيت را) به ياد نمىآورد كه ما او را پيش از اين آفريديم، و او ابدا چيزى نبود»؟! (أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً).
(آيه 68)- در اين آيه با لحن بسيار قاطع، منكران معاد و گنهكاران بىايمان را تهديد كرده، مىگويد: «قسم به پروردگارت كه ما همه آنها را با شياطينى (كه آنان را وسوسه مىكردند و يا معبودشان بودند، همه را) محشور مىكنيم» (فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطِينَ).
«سپس همه آنها را گردا گرد جهنم در حالى كه به زانو در آمدهاند حاضر مىكنيم» (ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا).
اين آيه نشان مىدهد كه دادگاه افراد بىايمان و گنهكار در نزديكى جهنم است!
امیرحسین
07-01-2011, 12:32 PM
(آيه 69)- و از آنجا كه اولويتها در آن دادگاه عدل منظور مىشود در اين آيه مىگويد: ما اول به سراغ سركشترين و ياغىترين افراد مىرويم، «سپس ما از هر گروه و جمعيتى افرادى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركشتر بودند جدا مىكنيم» (ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا).
همان بىشرمانى كه حتى مواهب خداى «رحمان» را به دست فراموشى سپردند و در برابر ولى نعمت خود به گستاخى، طغيان و ياغيگرى برخاستند، آرى اينها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند!
(آيه 70)- باز روى اين معنى تأكيد كرده، مىگويد: «سپس ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم» (ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلى بِها صِلِيًّا). دقيقا آنها را انتخاب مىكنيم و در اين انتخاب هيچ گونه اشتباهى رخ نخواهد داد.
(آيه 71)- همه وارد جهنم مىشوند! همچنان بحث در ويژگيهاى رستاخيز و پاداش و كيفر است نخست به مطلبى كه شايد شنيدنش براى غالب مردم شگفتانگيز باشد اشاره كرده، مىگويد: «و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنّم مىشويد» (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها).
«اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت» (كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا).
(آيه 72)- «سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن نجات مىدهيم، و ظالمان و ستمگران را در حالى كه (از ضعف و ذلت) به زانو در آمدهاند در آن رها مىكنيم» (ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا).
در تفسير دو آيه فوق بايد بگوييم همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم مىشوند، منتها دوزخ بر نيكان سرد و سالم خواهد بود همان گونه كه آتش نمرود بر ابراهيم «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ» «1» چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گويى از آنان دور مىشود و فرار مىكند، و هر جا آنها قرار مىگيرند خاموش مىگردد، ولى دوزخيان كه تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعلهور مىشوند.
در حقيقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن، مقدمهاى خواهد بود كه مؤمنان از نعمتهاى خدا داد بهشت حد اكثر لذت را ببرند و دوزخيان نيز از مشاهده سلامت بهشتيان مجازات بيشترى مىبينند.
(آيه 73)- به دنبال بحثى كه در آيات قبل، پيرامون ظالمان بىايمان شد، در اينجا گوشهاى از منطق و سر نوشت آنها را شرح مىدهد.
مىدانيم نخستين گروهى كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ايمان آوردند مستضعفان پاكدلى بودند كه دستشان از مال و منال دنيا تهى بود.
از آنجا كه معيار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان- همچون هر جامعه جاهلى ديگر- همان زر و زيور و پول و مقام و هيأت ظاهر بود، ثروتمندان ستمكار بر گروه مؤمنان فقير، فخر فروشى كرده، مىگفتند: نشانه شخصيت ما با ماست، و نشانه شخصيت شما همان فقر و محروميتتان است! اين خود دليل بر حقانيت ما و عدم حقانيت شماست! چنانكه قرآن مىگويد: «و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده شود كافران (مغرور و ستمگر) به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند كداميك از دو گروه ما و شما جايگاهش بهتر، جلسات انس و مشورتش زيباتر، و بذل و بخشش او بيشتر است»؟ (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا).
امیرحسین
07-01-2011, 12:34 PM
(آيه 74)- ولى قرآن با بيانى كاملا مستدل و در عين حال قاطع و كوبنده، به آنها چنين پاسخ مىگويد: اينها گويا فراموش كردهاند تاريخ گذشته بشر را «و چه بسيار اقوامى را پيش از آنان نابود كرديم كه هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراستهتر» (وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً).
آيا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهرههاى زيبايشان توانست جلو عذاب الهى را بگيرد؟
(آيه 75)- سپس هشدار ديگرى به آنها مىدهد، كه به آنها بگو: گمان نكنيد اى ستمگران بىايمان اين مال و ثروت شما مايه رحمت است، بلكه چه بسا، اين دليل عذاب الهى باشد «بگو: كسى كه در گمراهى است (و اصرار بر ادامه اين راه دارد) بايد خداوند به او مهلت دهد» و اين زندگى مرفّه همچنان ادامه يابد (قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا). اين همان چيزى است كه در بعضى از آيات قرآن- مانند آيه 182 و 183 سوره اعراف- به عنوان مجازات «استدراج» ذكر شده است.
«تا زمانى كه وعدههاى الهى را با چشم خود ببينند يا عذاب (اين دنيا) يا (عذاب) قيامت»! (حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ).
«پس (آن روز) خواهند دانست، چه كسى مكان و مجلسش بدتر و لشكرش ناتوانتر است»! (فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً).
امیرحسین
07-01-2011, 12:34 PM
(آيه 76)- اين عاقبت و سر نوشت ستمگران و فريفتگان زرق و برق و لذات دنياست «و اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مىافزايد» (وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً).
بديهى است هدايت درجاتى دارد هنگامى كه درجات نخستين آن به وسيله انسان پيموده شود خداوند دست او را مىگيرد و به درجات عالىتر مىبرد.
در پايان آيه به آنها كه بر زيورهاى زود گذرشان در دنيا تكيه كرده، و آن را وسيله تفاخر بر ديگران قرار دادهاند پاسخ مىدهد: «آثار و اعمال صالحى كه از انسان باقى مىماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و عاقبتش ارزشمندتر است» (وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا).
(آيه 77)- يك تفكر خرافى و انحرافى! بعضى از مردم معتقدند كه ايمان و پاكى و تقوا با آنها سازگار نيست! و سبب مىشود كه دنيا به آنها پشت كند، در حالى كه با بيرون رفتن از محيط ايمان و تقوا، دنيا به آنها رو خواهد كرد، و مال و ثروت آنها زياد مىشود! در عصر و زمان پيامبر- همچون عصر ما- افراد نادانى بودند كه چنين پندار خطرناكى داشتند و يا لا اقل تظاهر به آن مىكردند.
قرآن در اينجا- به تناسب بحثى كه قبلا پيرامون سر نوشت كفار و ظالمان بيان شد- از اين طرز فكر و عاقبت آن سخن مىگويد.
نخست مىفرمايد: «آيا ديدى كسى را كه به آيات ما كافر شد، و گفت: مسلما اموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد»! (أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً).
(آيه 78)- سپس قرآن به آنها چنين پاسخ مىگويد: «آيا او از اسرار غيب آگاه شده يا از خدا عهد و پيمانى در اين زمينه گرفته است»؟! (أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).
كسى مىتواند چنين پيشگويى كند و رابطهاى ميان كفر و دارا شدن مال و فرزندان قائل شود كه آگاه بر غيب باشد، زيرا ما هيچ رابطهاى ميان اين دو نمىبينيم، و يا عهد و پيمانى از خدا گرفته باشد، چنين سخنى نيز بىمعنى است.
(آيه 79)- بعد با لحن قاطع اضافه مىكند: «اين چنين نيست (هرگز كفر و بىايمانى مايه فزونى مال و فرزند كسى نخواهد شد) ما به زودى آنچه را مىگويد، مىنويسيم» (كَلَّا سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ).
آرى! اين سخنان بىپايه كه ممكن است مايه انحراف بعضى از ساده لوحان گردد همه در پرونده اعمال آنها ثبت خواهد شد.
«و ما عذاب خود را بر او مستمر خواهيم داشت» عذابهايى پى در پى و يكى بالاى ديگر (وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا). اين مال و فرزندان كه مايه غرور و گمراهى است، خود عذابى است مستمر براى آنها!
امیرحسین
07-01-2011, 12:34 PM
(آيه 80)- «و آنچه را او مىگويد (از اموال و فرزندان) از او به ارث مىبريم، و روز قيامت تك و تنها نزد ما خواهد آمد» (وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ وَ يَأْتِينا فَرْداً).
آرى! سر انجام همه اين امكانات مادى را مىگذارد و مىرود و با دست تهى در آن دادگاه عدل پروردگار حاضر مىشود، در حالى كه نامه اعمالش از گناهان سياه و از حسنات خالى است.
(آيه 81)- اين آيه به يكى ديگر از انگيزههاى اين افراد در پرستش بتها اشاره كرده، مىگويد: «و آنها غير از خدا معبودانى براى خود انتخاب كردهاند تا مايه عزّتشان باشد» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا). و براى آنها در پيشگاه خدا شفاعت كنند، و در مشكلات ياريشان دهند، اما چه پندار نادرست و خيال خامى؟
(آيه 82)- «هرگز چنين نيست (كه آنها پنداشتند، نه تنها بتها مايه عزّتشان نخواهند بود، بلكه سر چشمه ذلت و عذابند، و به همين جهت) به زودى (يعنى در روز رستاخيز معبودها) منكر عبادت آنان خواهند شد (و از آنها بيزارى مىجويند بلكه) بر ضدّشان قيام مىكنند» (كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا).
در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه: «روز قيامت معبودهايى را كه جز خدا انتخاب كردند بر ضدّشان خواهند بود و از آنها و از عبادت كردنشان بيزارى مىجويند».
(آيه 83)- در اينجا از اين حقيقت بحث مىشود كه معبودها نه تنها مايه عزتشان نبودند بلكه مايه بد بختى و ذلتشان گشتند آيه مىگويد: «آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم كه آنها را در راه غلطشان تحريك، بلكه زير و رو مىكند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا).
تسلط شياطين بر انسانها يك تسلط اجبارى و ناآگاه نيست، بلكه اين انسان است كه به شياطين اجازه ورود به درون قلب و جان خود مىدهد.
(آيه 84)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر (ص) كرده، مىگويد: «پس در باره آنها عجله مكن ما تمام اعمال آنها را دقيقا شماره و احصا مىكنيم» (فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا). و همه را براى آن روز كه دادگاه عدل الهى تشكيل مىشود، ثبت و ضبط خواهيم كرد.
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور شمردن ايام عمر، بلكه نفسهاى آنهاست، يعنى مدت بقاء عمر آنها كوتاه است و تحت شماره و عدد مىباشد.
امیرحسین
07-01-2011, 12:35 PM
(آيه 85)- سپس مسير نهايى «متقين» و «مجرمين» را در عباراتى كوتاه و گويا چنين بيان مىكند همه اين اعمال را براى روزى ذخيره كردهايم كه: «در آن روز پرهيز كاران را دسته جمعى (با عزت و احترام) بسوى خداوند رحمان، (و پاداشهاى او) محشور مىكنيم ...» (يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً).
امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: على عليه السّلام تفسير اين آيه را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله جويا شد حضرتش فرمود: «اى على! وفد حتما به كسانى مىگويند كه سوار بر مركبند آنها افرادى هستند كه تقوا و پرهيز كارى را پيشه ساختند، خدا آنها را دوست داشت و آنان را مخصوص خود گردانيد، و از اعمالشان خشنود شد، و نام متقين بر آنها گذارد».
(آيه 86)- سپس مىگويد: در مقابل، «مجرمان را در حالى كه تشنه كامند به سوى جهنم مىرانيم» (وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً). همان گونه كه شتران تشنه را به سوى آبگاه مىرانند، منتها در اينجا آبى نيست بلكه آتش است.
(آيه 87)- و اگر تصور كنند كه در آنجا از طريق شفاعت مىتوانند به جايى برسند، بايد بدانند كه «آنها هرگز مالك شفاعت (در آنجا) نيستند» (لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ). نه كسى از آنها شفاعت مىكند، و به طريق اولى قادر بر آن نيستند كه از كسى شفاعت كنند.
«مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارد» (إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).
تنها اين دستهاند كه مشمول شفاعت شافعان مىشوند و يا مقامشان از اين هم برتر است و توانايى دارند از گنهكارانى كه لايق شفاعتند شفاعت كنند.
منظور از عهد هر گونه رابطه با پروردگار و معرفت و اطاعت او، و همچنين ارتباط و پيوند با مكتب اولياى حق، و هر گونه عمل صالح مىباشد.
(آيه 88)- خدا و فرزند داشتن! از آنجا كه در آيات پيشين سخن از شرك و پايان كار مشركان بود، در پايان بحث به يكى از شاخههاى شرك يعنى، اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اشاره كرده، و زشتى اين سخن را با قاطعترين بيان باز گو مىكند «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده»! (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
نه تنها مسيحيان عقيده داشتند حضرت «مسيح»، فرزند حقيقى خداست كه يهوديان نيز در باره «عزير» و بت پرستان در باره «فرشتگان» چنين اعتقادى داشتند و آنها را دختران خدا مىپنداشتند.
(آيه 89)- آنگاه با لحنى كوبنده مىگويد: «راستى مطلب زشت و زنندهاى گفتيد»! (لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا).
امیرحسین
07-01-2011, 12:35 PM
(آيه 90)- از آنجا كه چنين نسبت ناروايى مخالف اصل توحيد است، گويى تمام عالم هستى كه بر پايه توحيد بنا شده است از اين نسبت ناروا در وحشت و اضطراب فرو مىروند.
لذا اضافه مىكند: «نزديك است آسمانها به خاطر اين سخن از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد»! (تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا).
(آيه 91)- باز براى تأكيد و بيان اهميت موضوع مىگويد: «به خاطر اين كه براى خداوند رحمان فرزندى ادعا كردند» (أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً).
(آيه 92)- اينها در حقيقت خدا را به هيچ وجه نشناختهاند و گر نه مىدانستند «هرگز براى خداوند رحمان، سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند» (وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً).
انسان فرزند را براى يكى از چند چيز مىخواهد:
يا به خاطر اين است كه براى بقاء نسل خود نياز به توليد مثل دارد.
يا كمك و يار و ياورى مىطلبد يا از تنهايى وحشت دارد. اما هيچ يك از اين مفاهيم در باره خدا معنى ندارد، نه قدرتش محدود است، نه حيات او پايان مىگيرد، نه ضعف و سستى در وجود او راه دارد و نه احساس تنهايى و نه نياز.
(آيه 93)- به همين دليل در اين آيه مىگويد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند» و سر بر فرمانش (إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً).
و با اين كه همه بندگان جان و دل بر كف او هستند، نيازى به اطاعت و فرمانبردارى آنها ندارد بلكه آنها هستند كه نيازمندند.
(آيه 94)- «او همه آنها را شماره كرده و دقيقا تعداد آنها را مىداند» (لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا). يعنى هرگز تصور نكنيد كه با وجود اين همه بندگان چگونه ممكن است حساب آنها را داشته باشد.
(آيه 95)- «و همه آنها روز رستاخيز تك و تنها در محضر او حاضر مىشوند» (وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً).
بنابراين هم مسيح، هم عزير، هم فرشتگان و هم تمامى انسانها مشمول اين حكم عمومى او هستند با اين حال چه نازيباست كه فرزندى براى او قائل شويم و چه اندازه ذات پاك او را از اوج عظمت به پايين مىآوريم.
امیرحسین
07-01-2011, 12:35 PM
(آيه 96)- ايمان سر چشمه محبوبيت! در اين آيه و دو آيه بعد باز هم سخن از مؤمنان با ايمان و نيز ظالمان و ستمگران بىايمان، و سخن از قرآن و بشارتها و انذارهاى آن است.
نخست مىفرمايد: «مسلما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادهاند خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مىدهد» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا).
ايمان و عمل صالح بازتابى دارد به وسعت عالم هستى، و شعاع محبوبيت حاصل از آن تمام پهنه آفرينش را فرا مىگيرد، ذات پاك خداوند چنين كسانى را دوست دارد، نزد همه اهل آسمان محبوبند، و اين محبت در قلوب انسانهايى كه در زمين هستند پرتو افكن مىشود.
روايات متعددى در شأن نزول اين آيه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه نشان مىدهد نخستين بار اين آيه در مورد على عليه السّلام نازل گرديده است، ولى نزول اين آيه در مورد على عليه السّلام به عنوان يك نمونه أتمّ و أكمل است و مانع از تعميم مفهوم آن در مورد همه مؤمنان با سلسله مراتب، نخواهد بود.
(آيه 97)- سپس به «قرآن» كه سر چشمه پرورش ايمان و عمل صالح است اشاره كرده مىگويد: «ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم، تا پرهيز كاران را به وسيله آن بشارت دهى، و دشمنان سر سخت و لجوج را انذار كنى» (فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا).
(آيه 98)- آخرين آيه به عنوان دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان- مخصوصا با توجه به اين نكته كه اين سوره در مكه نازل شده و در آن روز مسلمانان سخت تحت فشار بودند- و نيز به عنوان تهديد و هشدار به همه دشمنان عنود و لجوج مىگويد: «و چه بسيار اقوام بىايمان و گنهكارى كه قبل از اينها هلاك و نابود كرديم (آن چنان محو و نابود شدند كه اثرى از آنها باقى نماند) آيا تو اى پيامبر! احدى از آنها را احساس مىكنى؟ يا كمترين صدايى از آنان مىشنوى»؟ (وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً).
يعنى اين اقوام ستمگر و دشمنان سر سخت حق و حقيقت آن چنان در هم كوبيده شدند كه حتى صداى آهستهاى از آنان به گوش نمىرسد.
«پايان سوره مريم»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.