توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره نحل [16]
امیرحسین
06-22-2011, 04:04 PM
سوره نحل [16]
اين سوره 128 آيه دارد قسمتى از آن در «مكّه» و قسمتى در «مدينه» نازل گرديده است
محتواى سوره:
در آيات اين سوره هم بحثهاى خاص سورههاى «مكّى» ديده مىشود- مانند بحث قاطع از توحيد و معاد و مبارزه شديد با شرك و بتپرستى- و هم بحثهاى مخصوص سورههاى «مدنى» مانند بحث از احكام اجتماعى و مسائل مربوط به جهاد و هجرت.
و بطور كلى محتواى اين سوره را امور زير تشكيل مىدهد.
1- بيش از همه بحث از نعمتهاى خداوند در اين سوره به ميان آمده و آن چنان ريزه كاريهاى آن تشريح گرديده كه حسّ شكرگزارى هر انسان آزادهاى را بيدار مىكند.
اين نعمتها شامل نعمتهاى مربوط به باران، نور آفتاب، انواع گياهان و ميوهها و مواد غذايى ديگر، و حيواناتى كه خدمتگزار انسانها هستند و انواع وسائل زندگى و حتى نعمت فرزند و همسر، و خلاصه شامل «انواع طيّبات» مىگردد.
2- بخش ديگرى از آن، از دلائل توحيد و عظمت خلقت خدا، و معاد بحث مىكند.
3- قسمت ديگرى از آن از احكام مختلف اسلامى سخن مىگويد.
4- بخش ديگرى از بدعتهاى مشركان سخن به ميان آورده.
5- و بالاخره در قسمت ديگرى انسانها را از وسوسههاى شيطان بر حذر مىدارد.
فضيلت تلاوت سوره:
در بعضى از روايات از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود:
«كسى كه اين سوره را تلاوت كند خداوند او را در برابر نعمتهايى كه در اين جهان به او بخشيده محاسبه نخواهد كرد».
البته تلاوتى توأم با تفكر و سپس تصميم گيرى و عمل، و گام نهادن در طريق شكرگزارى.
امیرحسین
06-22-2011, 04:05 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- فرمان عذاب نزديك است: قسمت مهمى از آيات آغاز اين سوره در «مكّه» نازل شده است، در همان ايام كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درگيرى شديدى با مشركان و بت پرستان داشت، و هر روز در برابر دعوت حيات آفرين و آزاديبخش او به بهانههايى متوسل مىشدند، از جمله اين كه هرگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را تهديد به عذاب الهى مىكرد بعضى از لجوجان مىگفتند: اگر اين عذاب و كيفر كه مىگويى راست است پس چرا به سراغ ما نمىآيد؟! و شايد گاهى اضافه مىكردند كه اگر فرضا عذابى در كار باشد ما دست به دامن بتها مىشويم تا در پيشگاه خدا شفاعت كنند تا اين عذاب را از ما بر دارد.
نخستين آيه اين سوره، خط بطلان بر اين اوهام كشيده، مىگويد: «عجله نكنيد فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان) قطعا فرا رسيده است» (أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ).
و اگر فكر مىكنيد بتان شفيعان درگاه اويند سخت در اشتباهيد «خداوند منزه و برتر از آن است كه آنها براى او شريك مىسازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ).
(آيه 2)- و از آنجا كه هيچ مجازات و كيفرى بدون بيان كافى و اتمام حجت عادلانه نيست، اضافه مىكند: «خداوند فرشتگان را با روح الهى به فرمانش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مىكند» (يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
و به آنها دستور مىدهد كه: مردم را انذار كنيد (و بگوييد:) معبودى جز من نيست» (أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).
بنابراين، تنها «از (مخالفت دستور) من بپرهيزيد» و در برابر من احساس مسؤوليت كنيد (فَاتَّقُونِ).
منظور از «روح» در اين آيه وحى و قرآن و نبوت است كه مايه حيات و زندگى انسانهاست.
امیرحسین
06-22-2011, 04:05 PM
(آيه 3)- در اينجا قرآن براى ريشه كن ساختن شرك و توجه به خداوند يكتا از دو راه وارد مىشود: نخست از طريق دلائل عقلى به وسيله نظام شگرف آفرينش و عظمت خلقت، و ديگر از طريق عاطفى و بيان نعمتهاى گوناگون خداوند نسبت به انسان و تحريك حسّ شكرگزارى او.
در آغاز مىگويد: «خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حقانيت آسمانها و زمين هم از نظام عجيب و آفرينش منظم و حساب شده آن روشن است و هم از هدف و منافعى كه در آنها وجود دارد.
و به دنبال آن اضافه مىكند: «خدا برتر از آن است كه براى او شريك مىسازند» (تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ).
آيا بتهايى كه آنها را شريك او قرار دادهاند هرگز قادر به چنين خلقتى هستند؟
و يا حتى مىتوانند پشه كوچك و يا ذره غبارى بيافرينند!
(آيه 4)- بعد از اشاره به مسأله آفرينش آسمان و زمين و اسرار بىپايان آنها، سخن از خود انسان مىگويد، انسانى كه به خودش از هر كس ديگر نزديكتر است، مىفرمايد: «انسان را از نطفه بىارزشى آفريد، اما سر انجام به جايى رسيد كه موجودى (متفكر و فصيح و بليغ و) مدافع از خويشتن و سخنگوى آشكار شد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ).
(آيه 5)- پس از آفرينش انسان به نعمت مهم ديگرى يعنى خلقت چهار پايان، و فوائد مختلفى كه از آنها عايد مىشود اشاره كرده، مىگويد: «خداوند چهار پايان را آفريد در حالى كه در آنها وسيله پوشش براى شماست و منافع ديگر و از گوشت آنها مىخوريد» (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
جالب اين كه در ميان اين همه فوائد، قبل از هر چيز مسأله «پوشش» و «مسكن» را مطرح مىكند، زيرا بسيارى از مردم (بخصوص باديه نشينان) هم لباسشان از پشم و مو يا پوست تهيه مىشود، و هم خيمههايشان كه آنها را از سرما و گرما حفظ مىكند، و به هر حال اين دليل بر اهميت پوشش و مسكن و مقدم بودن آن بر هر چيز ديگر است.
امیرحسین
06-22-2011, 04:06 PM
(آيه 6)- جالب اين كه تنها به منافع معمولى و عادى اين چهار پايان سودمند اكتفا نمىكند بلكه روى جنبه استفاده روانى از آنها نيز تكيه كرده، مىگويد:
«و در اين حيوانات براى شما زينت و شكوهى است به هنگامى كه آنها را به استراحتگاهشان باز مىگردانيد، و هنگامى كه (صبحگاهان) به صحرا مىفرستيد» (وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ).
اين در واقع جمال استغناء و خودكفايى جامعه است، جمال توليد و تأمين فرآوردههاى مورد نياز يك ملت است، و به تعبير گوياتر جمال استقلال اقتصادى و ترك هرگونه وابستگى است!
(آيه 7)- در اين آيه به يكى ديگر از منافع مهم بعضى از اين حيوانات اشاره كرده، مىگويد: «آنها بارهاى سنگين شما را (بر دوش خود) حمل مىكنند و به سوى شهر و ديارى كه جز با مشقت زياد به آن نمىرسيديد مىبرند» (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ).
اين نشانه رحمت و رأفت خداوند است كه اين چهار پايان را با اين قدرت و نيرو آفريده است، و آنها را رام و تسليم شما نيز گردانيده «چرا كه پروردگار شما رءوف و رحيم است» (إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).
به اين ترتيب اين چهار پايان در درجه اول، پوشش و وسائل دفاعى براى انسان در برابر گرما و سرما توليد مىكنند، و در درجه بعد از فرآوردههاى لبنياتى آنها استفاده مىشود، و سپس از گوشتشان، و بعد از آثار روانى كه در دلها مىگذارند، مورد توجه قرار گرفته و سر انجام باربرى آنها.
(آيه 8)- آنگاه به سراغ گروه ديگرى از حيوانات مىرود كه براى سوارى انسان از آنها استفاده مىشود، مىفرمايد: «خداوند اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا شما بر آن سوار شويد، و هم مايه زينت شما باشد» (وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً).
در پايان آيه به مسأله مهمترى اشاره كرده و افكار را به وسائل نقليه و مركبهاى گوناگونى كه در آينده در اختيار بشر قرار مىگيرد و بهتر و خوبتر از اين حيوانات مىتواند استفاده كند متوجه مىسازد، و مىگويد: «و خداوند چيزها (وسائل نقليه ديگرى) مىآفريند كه شما نمىدانيد» (وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:06 PM
(آيه 9)- به دنبال نعمتهاى مختلفى كه در آيات گذشته بيان شد در اينجا به يكى از نعمتهاى بسيار مهم معنوى اشاره كرده، مىفرمايد: «بر خداست كه راه راست و صراط مستقيم را (كه هيچ گونه انحراف و كژى در آن نيست) در اختيار بندگان بگذارد» (وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ).
در اين كه اين راه راست اشاره به جنبه تكوينى يا تشريعى مىكند، مفسران تفسيرهاى مختلفى دارند، ولى هيچ مانعى ندارد كه هر دو جنبه را شامل شود.
به اين ترتيب كه خداوند از نظر خلقت و آفرينش و تكوين، انسان را مجهز به عقل و استعداد و نيروهاى لازم براى پيمودن اين صراط مستقيم كرده است.
و از سوى ديگر، خدا پيامبران را با وحى آسمانى و تعليمات كافى و قوانين مورد نياز انسان فرستاده است، تا از نظر تشريع، راه را از چاه مشخص كرده و با انواع بيانها او را تشويق به پيمودن اين راه كنند و از مسيرهاى انحرافى باز دارند.
سپس از آنجا كه راههاى انحرافى فراوان است، به انسانها هشدار مىدهد و مىگويد: «بعضى از اين راهها منحرف و بيراهه است» (وَ مِنْها جائِرٌ).
و از آنجا كه نعمت اختيار و آزادى اراده و انتخاب، يكى از مهمترين عوامل تكامل انسان مىباشد با يك جمله كوتاه به آن اشاره كرده، مىگويد: «اگر خدا مىخواست همه شما را (به اجبار) به راه راست هدايت مىكرد» به گونهاى كه نتوانيد گامى از آن فراتر بگذاريد (وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ).
ولى اين كار را نكرد، چرا كه هدايت اجبارى، نه افتخار است و نه تكامل!
(آيه 10)- در اين آيه باز به سراغ نعمتهاى مادى مىرود تا حس شكرگزارى انسانها را برانگيزد، آتش عشق خدا را در دلهايشان بيفروزد، و آنها را به شناخت بيشتر بخشنده اين نعمتها دعوت كند.
مىگويد: «او كسى است كه از آسمان آبى فرستاد» (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبى حيات بخش، زلال، شفاف، و خالى از هرگونه آلودگى «كه نوشيدن شما از آن است» (لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ).
«و نيز گياهان و درختانى از آن به وجود مىآيد كه (حيوانات خود را) در آن به چرا مىفرستيد» (وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ).
بدون شك منافع آب باران تنها نوشيدن انسان و روييدن درختان و گياهان نيست، بلكه شستشوى زمينها، تصفيه هوا، ايجاد رطوبت لازم براى طراوت پوست تن انسان و راحتى تنفس او، و مانند آن همه از فوائد باران است، ولى از آنجا كه دو قسمت ياد شده، از اهميت بيشترى برخوردار بوده روى آن تكيه شده.
امیرحسین
06-22-2011, 04:06 PM
(آيه 11)- باز همين مسأله را چنين ادامه مىدهد: «خداوند با آن (آب باران) براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور، و از همه ميوهها مىروياند» (يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ).
«مسلما در آفرينش اين (ميوههاى رنگارنگ و پربركت و اين همه محصولات كشاورزى) نشانه روشنى (از خدا) براى انديشمندان است» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
(آيه 12)- سپس به نعمت تسخير موجودات مختلف جهان در برابر انسان اشاره كرده، مىفرمايد: «و (خداوند) شب و روز را براى شما مسخر كرد و همچنين خورشيد و ماه را» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و ستارگان نيز به فرمان او مسخر شما هستند» (وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ).
«مسلما در اين امور نشانههايى است (از عظمت خدا و بزرگى آفرينش) براى آنها كه انديشه مىكنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:07 PM
(آيه 13)- علاوه بر اينها «مخلوقاتى را كه در زمين براى شما آفريده» نيز مسخر فرمان شما ساخت (وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ).
«مخلوقاتى گوناگون و رنگارنگ» (مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).
از انواع پوششها، غذاها، همسران پاك، وسائل رفاهى گرفته تا انواع معادن و منابع مفيد زير زمينى و رو زمينى و ساير نعمتها.
«در اينها نيز نشانهاى است (آشكار) براى مردمى كه متذكر مىشوند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ).
چرا تنها زيتون و نخل و انگور؟!
ممكن است چنين به نظر آيد كه اگر قرآن در آيات فوق از ميان انواع ميوهها روى زيتون و خرما و انگور تكيه كرده به خاطر وجود آنها در محيط نزول قرآن بوده است، ولى با توجه به جهانى و جاودانى بودن قرآن، و عمق تعبيراتش روشن مىشود كه مطلب از اين فراتر است.
غذاشناسان و دانشمندان به ما مىگويند: كمتر ميوهاى است كه براى بدن انسان از نظر غذايى به اندازه اين سه ميوه، مفيد و مؤثر باشد.
همانها مىگويند: «روغن زيتون» براى توليد سوخت بدن ارزش بسيار فراوان دارد، كالرى حرارتى آن بسيار بالا است، و از اين جهت يك نيرو بخش است و آنها كه مىخواهند همواره سلامت خود را حفظ كنند، بايد به اين اكسير علاقهمند شوند.
روغن زيتون دوست صميمى كبد آدمى است، و براى رفع عوارض كليهها و سنگهاى صفراوى و قولنجهاى كليوى و كبدى و رفع يبوست بسيار مؤثر است.
با پيشرفت دانش پزشكى و غذا شناسى اهميت دارويى «خرما» نيز به ثبوت رسيده است. در خرما كلسيم وجود دارد كه عامل اصلى استحكام استخوانهاست و نيز فسفر وجود دارد كه از عناصر اصلى تشكيل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگى است، قوه بينايى را مىافزايد.
و نيز خرما داراى پتاسيم است كه فقدان آن را در بدن علت حقيقى زخم معده مىدانند، و وجود آن براى ماهيچهها و بافتهاى بدن انسان بسيار پرارزش است.
اين سخن امروز در ميان غذا شناسان معروف است كه خرما از سرطان جلوگيرى مىكند.
و اما در مورد «انگور» به گفته دانشمندان غذا شناس به قدرى عوامل مؤثر دارد كه مىتوان گفت، يك داروخانه طبيعى است.
انگور دو برابر گوشت، در بدن حرارت ايجاد مىكند، و علاوه بر اين ضدّ سم است، براى تصفيه خون، دفع رماتيسم، نقرس، و زيادى اوره خون، اثر درمانى مسلّمى دارد، انگور معده و روده را لايروبى مىكند، نشاط آفرين و برطرف كننده اندوه است، اعصاب را تقويت كرده، و ويتامينهاى مختلف موجود در آن به انسان نيرو و توان مىبخشد.
بنابراين، تكيه كردن قرآن بر اين سه نوع ميوه بىدليل نيست، و شايد در آن روز قسمت مهمى از آن بر مردم پوشيده بوده است.
امیرحسین
06-22-2011, 04:07 PM
(آيه 14)- نعمت كوهها و درياها و ستارگان: در اينجا به سراغ بخش مهم ديگرى از نعمتهاى بىپايان خداوند در مورد انسانها مىرود و نخست از درياها كه منبع بسيار مهم حيات و زندگى است آغاز كرده، مىگويد: «و او كسى است كه درياها را براى شما تسخير كرده و به خدمت شما گمارد» (وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ).
مىدانيم قسمت عمده روى زمين را درياها تشكيل مىدهند، و نيز مىدانيم نخستين جوانه حيات در درياها آشكار شده، و قرار دادن آن در خدمت بشر يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است.
سپس به سه قسمت از منافع درياها اشاره كرده، مىفرمايد: «تا از آن گوشت تازه بخوريد» (لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا).
گوشتى كه زحمت پرورش آن را نكشيدهايد تنها دست قدرت خدا آن را در دل اقيانوسها پرورش داده و رايگان در اختيارتان گذارده است.
ديگر از منافع آن مواد زينتى است كه از درياها استخراج مىشود لذا اضافه مىكند: «و زيورى براى پوشيدن (مانند مرواريد) از آن استخراج كنيد» (وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها).
يكى از ابعاد معروف چهارگانه روح انسان را حس زيبايى تشكيل مىدهد كه نقش مؤثرى در حيات بشر دارد، لذا بايد بطرز صحيح و سالمى- دور از هرگونه افراط و تفريط و اسراف و تبذير- اشباع گردد.
به همين دليل در اسلام، استفاده از زينت به صورت معقول و خالى از هرگونه اسراف مانند بهرهگيرى از لباسهاى خوب، انواع عطريات، بعضى سنگهاى قيمتى و مانند آن- مخصوصا در مورد زنان- كه نياز روحيشان به زينت بيشتر است توصيه شده است، ولى بايد خالى از اسراف و تبذير باشد.
بالاخره سومين نعمت درياها را حركت كشتيها به عنوان يك وسيله مهم براى انتقال انسان و نيازمنديهاى او، ذكر مىكند، و مىفرمايد: «كشتيها را مىبينى كه آبها را بر صفحه اقيانوسها مىشكافند» (وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ).
صحنهاى كه در برابر سرنشينان كشتى به هنگام حركت بر صفحه اقيانوسها ظاهر مىشود چقدر ديدنى است خدا اين نعمت را به شما داد تا از آن بهره گيريد «و از فضل او در مسير تجارت خود از كشتيها استفاده كنيد» (وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ).
با توجه به اين همه نعمت، حس شكرگزارى را در شما زنده كند، «و شايد شكر نعمتهاى او را به جا آوريد» (وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:07 PM
(آيه 15)- پس از بيان نعمت درياها، به سراغ كوههاى سخت و سنگين مىرود، مىگويد: «و در زمين كوههاى ثابت و محكمى افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد» و به شما آرامش بخشد (وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ).
و از آنجا كه كوهها يكى از مخازن اصلى آبها (چه به صورت برف و يخ و چه به صورت آبهاى درونى) مىباشند بلافاصله بعد از آن، نعمت وجود نهرها را بيان كرده، مىگويد: «و (براى شما) نهرهايى قرار داديم» (وَ أَنْهاراً).
و از آنجا كه وجود كوهها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه بخشهاى زمين را از يكديگر جدا مىكند، و راهها را مىبندد، چنين اضافه مىكند: «و (براى شما) راههائى (قرار داد) تا هدايت شويد» (وَ سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
(آيه 16)- و از آنجا كه راه بدون نشانه و علامت و راهنما، انسان را به مقصد نمىرساند بعد از ذكر نعمت «راه» به اين «نشانهها» اشاره كرده، مىگويد:
«و علاماتى قرار داد» (وَ عَلاماتٍ).
اين علامتها انواع زيادى دارد: شكل كوهها و درّهها و بريدگيهاى آنها، فراز و نشيبهاى قطعات مختلف زمين، رنگ خاكها و كوهها، و حتى چگونگى وزش بادها هر يك، علامتى براى پيدا كردن راههاست.
ولى از آنجا كه در پارهاى از اوقات در بيابانها، در شبهاى تاريك، يا هنگامى كه انسان شبانه در دل اقيانوسها سفر مىكند از اين علامات خبرى نيست، خداوند علامات آسمانى را به كمك فرستاده تا اگر در زمين علامتى نيست، از علامت آسمان استفاده كنند و گمراه نشوند! لذا اضافه مىكند: «و به وسيله ستارگان، مردم هدايت مىشوند» (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ).
جالب توجه اين كه: روايات بسيارى از ائمه عليهم السّلام وارد شده كه در آنها «نجم» (ستاره) به پيامبر و «علامات» به امامان تفسير شده است كه اشاره به تفسير معنوى آيه است.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام چنين مىخوانيم: «النّجم رسول اللّه و العلامات الائمة عليهم السّلام»: «ستاره اشاره به پيامبر است و علامات امامان عليهم السّلام هستند».
امیرحسین
06-22-2011, 04:08 PM
(آيه 17)- پس از بيان آن همه نعمتهاى بزرگ و الطاف خفىّ پروردگار، وجدان انسانها را به داورى مىطلبد و مىگويد: «آيا كسى كه مىآفريند همچون كسى است كه نمىآفريند، آيا متذكر نمىشويد»؟! (أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).
آيا بايد در برابر خالق اين همه نعمتها سجده كرد؟ يا موجوداتى كه خود مخلوق ناچيزى بيش نيستند و هرگز خلقتى نداشته و ندارند؟ اين يك روش مؤثر تربيتى است كه قرآن در بسيارى از موارد از آن استفاده كرده است، مسائل را به صورت استفهامى طرح، و پاسخ آن را بر عهده وجدانهاى بيدار مىگذارد، و حس خودجوشى مردم را به كمك مىطلبد.
(آيه 18)- سر انجام براى اين كه هيچ كس تصور نكند نعمت خدا منحصر به اينهاست مىگويد: «و اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را شماره كنيد قادر بر احصاى آن نيستيد» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه پس ما چگونه مىتوانيم حق شكر او را ادا كنيم؟ آيا با اين حال در زمره ناسپاسان نيستيم؟
پاسخ اين سؤال را قرآن در آخرين جمله اين آيه بيان كرده، مىگويد:
«خداوند غفور رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
آرى! خدا مهربانتر و بزرگوارتر از آن است كه شما را به خاطر عدم توانايى بر شكر نعمتهايش مؤاخذه يا مجازات كند، همين قدر كه بدانيد سر تا پاى شما غرق نعمت اوست و از اداى حق شكرش عاجزيد و عذر تقصير به پيشگاهش بريد، نهايت شكر او را انجام دادهايد.
ورنه سزاوار خداونديش ------ كس نتواند كه به جا آورد!
ولى اينها همه مانع از آن نيست كه ما به مقدار توانايى به احصاى نعمتهايش بپردازيم.
امیرحسین
06-22-2011, 04:08 PM
(آيه 19)- از آنجا كه در آيات گذشته به دو قسمت از مهمترين صفات خدا اشاره شد در اينجا به سومين صفت «معبود حقيقى» اشاره مىشود كه علم و دانايى است، مىگويد: «خداوند مىداند آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىسازيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
پس چرا به دنبال بتها مىرويد كه نه كمترين سهمى در خالقيت جهان دارند، نه كوچكترين نعمتى به شما بخشيدهاند، و نه از اسرار درون و اعمال برون شما آگاهند؟
(آيه 20)- بار ديگر روى مسأله خالقيت تكيه مىكند، ولى از آيه مشابه آن كه قبلا داشتيم فراتر مىرود و مىگويد: «معبودهايى را كه آنها غير از خدا مىخوانند نه تنها چيزى را خلق نمىكنند بلكه خودشان مخلوقند» (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ).
تاكنون بحث در اين بود كه اينها خالق نيستند و به همين دليل لايق عبادت نمىباشند اكنون مىگويد آنها خود مخلوقند، نيازمند و محتاجند.
(آيه 21)- از اين گذشته، «آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند» (أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ).
سپس اضافه مىكند: «و اين بتها اصلا نمىدانند در چه زمانى (عبادت كنندگانشان) مبعوث خواهند شد» (وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ).
اگر پاداش و جزا به دست آنها بود حدّ اقل بايد از «رستاخيز بندگان خود» باخبر باشند، با اين نادانى چگونه لايق عبادتند؟
و اين پنجمين صفتى است كه معبود به حق بايد داشته باشد و آنها فاقد آنند.
بت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسيعى دارد. هر موجود و هر كسى را كه تكيه گاه خود در برابر خدا قرار دهيم و سرنوشت خود را دست او بدانيم او بت ما محسوب مىشود، به همين دليل تمام آنچه در آيات فوق آمده در باره كسانى كه امروز ظاهرا خدا پرستند اما استقلال يك فرد مؤمن راستين را از دست داده و تكيه گاهى براى خود از بندگان ضعيف انتخاب كردهاند و به صورت وابسته زندگى مىكند، شامل مىشود.
(آيه 22)- به دنبال اين استدلالات زنده و روشن بر نفى صلاحيت بتها، چنين نتيجه گيرى مىكند بنابراين «معبود شما معبود واحدى است» (إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
و از آنجا كه ايمان به مبدأ و معاد همه جا با يكديگر قرين و لازم و ملزوم يكديگرند بلافاصله اضافه مىكند: «آنها كه ايمان به آخرت ندارند (و طبعا ايمان درستى به مبدأ نيز ندارند) دلهايشان حقيقت را انكار مىكند و در برابر حق مستكبرند» (فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ).
و گر نه دلائل توحيد براى آنها كه حق جو و متواضع در مقابل حقيقتند آشكار است، و هم دلائل معاد، ولى خوى استكبار و عدم تسليم در برابر حق سبب مىشود كه آنها دائما حالت انكار و نفى به خود بگيرند.
امیرحسین
06-22-2011, 04:08 PM
(آيه 23)- در اين آيه بار ديگر روى علم خدا به غيب و شهود و پنهان و آشكار مجددا تكيه كرده، مىگويد: «قطعا خداوند از آنچه پنهان مىدارند و آنچه آشكار مىسازند باخبر است» (لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ).
اين جمله در واقع تهديدى است در برابر كفار و دشمنان حق كه خدا از حال آنها هرگز غافل نيست.
آنها مستكبرند و «خداوند مستكبران را دوست نمىدارد» (إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ). چرا كه استكبار در برابر حق اولين نشانه بيگانگى از خداست.
(آيه 24)-
شأن نزول:
اين آيه در باره «مقتسمين» (تبعيض گران) كه قبلا در باره آنها بحث شد نازل گرديده است، آنها شانزده نفر بودند كه به چهار گروه تقسيم شدند و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در يكى از جادههاى مكه در ايام حج ايستادند تا پيش از آنكه مردم وارد شوند ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبين سازند، و بگويند محمد صلّى اللّه عليه و آله دين و آيين تازهاى نياورده بلكه همان افسانههاى دروغين پيشينيان است.
تفسير:
آنها كه بار گناه ديگران را بر دوش مىكشند- در آيات گذشته سخن از مستكبران بود و در اين آيه منطق هميشگى اين گروه بىايمان منعكس شده است، مىگويد: «و هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ در پاسخ مىگويند: (اينها وحى الهى نيست) همان افسانههاى دروغين پيشينيان است» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
جالب اين كه مستكبران امروز نيز غالبا موذيانه براى فرار از حق و همچنين براى گمراه ساختن ديگران به اين تهمت متوسل مىشوند، حتى در كتب جامعه شناسى شكل به اصطلاح علمى به آن دادهاند و مذهب را زاييده جهل بشر و تفسيرهاى مذهبى را اسطورهها مىنامند! اما آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستيز ندارند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستين است كه افكار انسانها را بيدار مىكند، و زنجيرهاى استعمار را درهم مىشكند سدّ راه مستكبران و استعمارگران است.
امیرحسین
06-22-2011, 04:08 PM
(آيه 25)- اين آيه نتيجه اعمال اين كوردلان را چنين بيان مىكند: «اينها بايد روز رستاخيز هم بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش بكشند و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراه كردهاند»! (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
«بدانيد آنها بدترين و زر و مسؤوليت را بر دوش مىكشند» (أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ).
چرا كه گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مىشود، چقدر دشوار است كه انسان هم بار گناهان خود را بر دوش كشد و هم سهمى از گناهان هزاران نفر ديگر را، و هرگاه سخنان گمراه كننده آنها باقى بماند و سر چشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نيز بر دوششان سنگينى مىكند!
(آيه 26)- اين آيه به بيان اين نكته مىپردازد كه اين اولين بار نيست كه مستكبران به رهبران الهى تهمت مىزنند و وحى آسمانى را اساطير اولين مىشمارند، بلكه «آنهايى كه قبل از اينها بودند نيز از اين گونه توطئهها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ويران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد»! (قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و عذاب و مجازات الهى از آنجا كه (باور نمىكردند و) نمىدانستند به سراغشان آمد» (وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ).
ريشه كن كردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممكن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد كه بر اثر زلزلهها و صاعقهها درهم كوبيده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممكن است كنايه از سازمان و تشكيلات آنها باشد كه به فرمان خدا از ريشه بركنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعى ندارد كه آيه اشاره به هر دو معنى باشد.
(آيه 27)- آنچه گفته شد عذاب دنياى آنان است ولى مجازاتشان به همين جا پايان نمىگيرد، بلكه «بعد از اين در روز رستاخيز خدا آنها را رسوا مىسازد» (ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ).
و آنها را مورد سؤال قرار مىدهد و مىگويد: «شريكانى كه شما براى من ساختيد (و به آنها عشق مىورزيديد) و به خاطر آنها با ديگران دشمنى مىكرديد، كجا هستند؟ (وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ).
در اينجا آنها پاسخى براى اين سؤال مسلما ندارند ولى: «كسانى كه به آنها علم داده شده (زبان به سخن مىگشايند و) مىگويند: شرمندگى و رسوايى و بدبختى، امروز بر كافران است» (قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ). و اين خود يك نوع مجازات و كيفر روانى براى آنهاست.
امیرحسین
06-22-2011, 04:09 PM
(آيه 28)- اين آيه با تعبيرى كه درس تكان دهندهاى براى بيدار كردن غافلان و بىخبران است در توصيف كافران مىگويد: آنها «كسانى هستند كه فرشتگان مرگ روح آنها را مىگيرند، در حالى كه به خود ظلم كرده بودند» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ).
زيرا انسان هر ظلم و ستمى كند در درجه اول به خودش باز مىگردد و خانه خويشتن را قبل از خانه ديگران ويران مىسازد.
اما آنها هنگامى كه خود را در آستانه مرگ مىبينند و پردههاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مىرود «فورا تسليم مىشوند، (و به دروغ مىگويند:) ما كار بدى انجام نمىداديم»! (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
آيا دروغ مىگويند، به خاطر اين كه دروغ بر اثر تكرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و يا مىخواهند بگويند ما مىدانيم اين اعمال را انجام دادهايم ولى اشتباه كردهايم و سوء نيت نداشتهايم، ممكن است هر دو باشد.
ولى بلافاصله به آنها گفته مىشود شما دروغ مىگوييد، اعمال زشت فراوانى انجام داديد «آرى خداوند به آنچه انجام مىداديد (و همچنين از نيتهاى شما) باخبر است» (بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بنابراين جاى انكار كردن و حاشا نمودن نيست! و اين ايمان اضطرارى هم سودى ندارد.
(آيه 29)- «اكنون كه چنين است از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها).
«چه جاى بدى است جايگاه متكبران» (فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:09 PM
(آيه 30)- سرنوشت پاكان و نيكان: در آيات گذشته اظهارات مشركان در باره قرآن و نتائج آن را خوانديم، اما در اينجا اعتقاد مؤمنان را با ذكر نتائجش مىخوانيم:
نخست مىگويد: «و (هنگامى كه) به پرهيزكاران گفته مىشود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ مىگفتند: خير و سعادت» (وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً).
چه تعبير رسا و زيبا و جامعى! «خَيْراً» آن هم خير مطلق، كه مفهوم گستردهاش همه نيكيها، سعادتها و پيروزيهاى مادى و معنوى را در بر مىگيرد.
سپس همان گونه كه در آيات گذشته، نتيجه اظهارات مشركان، به صورت كيفرهاى مضاعف دنيوى و اخروى، مادى و معنوى، بيان شد، در آيه مورد بحث نتيجه اظهارات مؤمنان به اين صورت بيان شده است: «براى كسانى كه نيكى كردند، در اين دنيا نيكى است» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ).
قابل توجه اين كه «حسنه» همانند «خير» است كه انواع حسنات و نعمتهاى اين جهان را در بر مىگيرد.
اين پاداشهاى دنياى آنهاست، سپس اضافه مىكند: «و سراى آخرت از اين هم بهتر است، و چه خوبست سراى پرهيزكاران»؟ (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ).
(آيه 31)- اين آيه سراى پرهيزكاران را كه قبلا بطور سر بسته بيان شد، توصيف كرده، مىگويد: سراى پرهيزكاران «باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى وارد آن مىشوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها).
«نهرهاى جارى از زير درختانش مىگذرد» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
تنها مسأله باغ و درخت مطرح نيست، بلكه «هر چه بخواهند در آنجا هست» (لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند پرهيزكاران را چنين پاداش مىدهد» (كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:09 PM
(آيه 32)- در آيات گذشته خوانديم كه فرشتگان مرگ مشركان مستكبر را قبض روح مىكنند در حالى كه ستمگرند.
اما در اينجا مىخوانيم كه: پرهيزكاران «كسانى هستند كه فرشتگان قبض ارواح، روح آنان را مىگيرند در حالى كه پاك و پاكيزهاند» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ). پاكيزه از آلودگى شرك پاكيزه از ظلم و استكبار و هر گونه گناه.
در اينجا فرشتگان «به آنها مىگويند: سلام بر شما باد»! (يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ). سلامى كه نشانه امنيت و سلامت و آرامش كامل است.
سپس مىگويند: «وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مىداديد» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبير به «تَتَوَفَّاهُمُ» (روح آنها را دريافت مىدارند) اشاره است به اين كه مرگ به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز نيست، بلكه انتقالى است از يك مرحله به مرحله بالاتر.
(آيه 33)- بار ديگر به تجزيه و تحليل، پيرامون طرز فكر و برنامه مشركان و مستكبران پرداخته و با زبان تهديد مىگويد: آنها چه انتظارى مىكشند؟ «آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بيايند» درهاى توبه بسته شود، پرونده اعمال پيچيده گردد و راه بازگشت باقى نماند؟!َلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ).
«و يا (اين كه انتظار مىكشند) فرمان پروردگار (دائر به عذاب و مجازات آنها) فرا رسد» آنگاه توبه كنندَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ)
. ولى توبه آنها در آن زمان بىاثر است.
سپس اضافه مىكند: تنها اين گروه نيستند كه اين چنين مىكنند بلكه، «كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز چنين كردند»!َذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«خداوند به آنها ستم نكرد ولى آنها پيوسته به خويشتن ستم مىكردند»َ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
چرا كه آنها در حقيقت تنها نتيجه اعمال خود را باز مىيابند.
امیرحسین
06-22-2011, 04:10 PM
(آيه 34)- باز به نتيجه اعمال آنها مىپردازد و مىگويد: «سر انجام، سيئات اعمالشان به آنها رسيد» (فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا).
«و آنچه را استهزاء مىكردند (از وعدههاى عذاب الهى) بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
آيه فوق بار ديگر اين واقعيت را تأكيد مىكند كه اين اعمال انسان است كه دامان او را در اين جهان و آن جهان مىگيرد و در چهرههاى مختلف تجسم مىيابد و او را رنج و آزار و شكنجه مىدهد نه چيز ديگر.
(آيه 35)- اين آيه به يكى از منطقهاى سست و بىاساس مشركان اشاره كرده، مىگويد: «و مشركان گفتند: اگر خدا مىخواست نه ما و نه نياكان ما هيچ چيز غير او را عبادت نمىكرديم» و به سراغ بتها نمىرفتيم (وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).
«و چيزى را بدون اذن او تحريم نمىنموديم» (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ).
اين جمله اشاره به قسمتى از چهارپايانى است كه مشركان در عصر جاهليت، از پيش خود تحريم كرده بودند. آنها مىخواستند چنين استدلال كنند كه اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نيست پس چرا قبلا پيامبرانى نفرستاد و از همان روز اول به نياكان ما نگفت من به اين كار راضى نيستم اين سكوت او دليل بر رضاى اوست! لذا در پاسخ مىفرمايد: «پيشينيان آنها نيز همين كارها را انجام دادند (و به همين بهانهها متوسل شدند) ولى آيا پيامبران الهى وظيفهاى جز ابلاغ آشكار دارند؟» (كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).
و اين چنين است راه و رسم همه رهبران راستين كه در اصل دعوت هرگز از سخنان دو پهلو استفاده نمىكنند، در بيان حقيقت چيزى فرو گذار نمىنمايند و تمام عواقب اين صراحت و قاطعيت را نيز به جان پذيرا هستند.
امیرحسین
06-22-2011, 04:10 PM
(آيه 36)- به دنبال اعلام اين واقعيت كه وظيفه پيامبران تنها ابلاغ آشكار است، در اين آيه اشاره كوتاه و جامعى به وضع دعوت پيامبران كرده، مىگويد: «ما در هر امتى رسولى فرستاديم» (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا). كه دعوت ما را به گوش امتها برسانند.
سپس اضافه مىكند محتواى دعوت همه اين رسولان اين بود كه: «خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد» (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
چرا كه اگر پايههاى توحيد محكم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محيط افكار طرد نگردند، هيچ برنامه اصلاحى قابل پياده كردن نيست.
اكنون ببينيم نتيجه دعوت انبيا به توحيد به كجا رسيد، در اينجا قرآن مىگويد:
«گروهى از آن امتها كسانى بودند كه خدا هدايتشان كرد» (فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ).
«و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ).
و در پايان آيه براى بيدار كردن گمراهان و تقويت روحيه هدايت يافتگان اين دستور عمومى را صادر مىكند: «پس در روى زمين سير كنيد (و آثار گذشتگان را كه بر صفحه زمين و در دل خاك نهفته است بررسى نماييد) و ببينيد سر انجام كار كسانى كه آيات خدا را تكذيب كردند به كجا كشيد» (فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).
اين تعبير خود دليل زندهاى بر آزادى اراده انسان است، چرا كه اگر هدايت و ضلالت اجبارى بود، سير در ارض و مطالعه حالات پيشينيان بيهوده بود.
(آيه 37)- در اين آيه ضمن دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تأكيد مىكند كه، سر انجام كار اين گروه گمراه و لجوج به جايى مىرسد كه: «هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى (و تلاش كنى فايدهاى ندارد زيرا) خداوند كسى را كه گمراه كرد هدايت نمىكند»! (إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ).
«و براى آنها هيچ يار و ياورى نيست» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
جمله فوق مخصوص آن گروه است كه خيره سرى و لجاجت را به حد اعلا رسانده، و آن چنان در استكبار و غرور و غفلت و گناه غرقند كه ديگر درهاى هدايت به روى آنها گشوده نخواهد شد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:10 PM
(آيه 38)-
شأن نزول:
نقل شده كه: مردى از مسلمانان از يكى از مشركان طلبى داشت، هنگامى كه از او مطالبه كرد او در پرداخت دين خود تعلل ورزيد، مرد مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنين سوگند ياد كرد: قسم به چيزى كه بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قيامت و حساب خدا بود) مرد مشرك گفت:
سوگند به خدا كه او هيچ مردهاى را زنده نخواهد كرد.
آيه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت.
تفسير:
معاد و پايان گرفتن اختلافها: در تعقيب بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون مسأله «توحيد» و «رسالت پيامبران» آمد، قرآن در اينجا با ذكر گوشهاى از مباحث «معاد»، اين بحثها را تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «و آنها مؤكدا سوگند ياد كردند كه خداوند كسانى را كه مىميرند هرگز مبعوث نمىكند»، و به زندگى جديد باز نمىگرداند (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ).
اين انكار بىدليل، آن هم انكارى توأم با قسمهاى مؤكّد، نشانهاى از نادانى آنها و بىخبريشان بود، لذا قرآن در پاسخ آنها چنين مىگويد: «اين وعده قطعى خداوند است (كه همه مردگان را به حيات جديد باز مىگرداند تا نتيجه اعمالشان را ببينند) ولى غالب مردم نمىدانند» و بر اثر ناآگاهى دست به انكار مىزنند (بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 39)- سپس به بيان يكى از هدفهاى معاد، و بعد از آن به ذكر قدرت خدا بر اين كار، مىپردازد، تا نشان دهد اگر سر چشمه انكار آنها تصور بىهدف بودن معاد است اين اشتباه بزرگى است.
نخست مىگويد: خداوند مردگان را مبعوث مىكند: «تا براى همگان روشن سازد آنچه را كه در آن اختلاف داشتند» (لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ).
«و تا كسانى كه اين واقعيت را انكار مىكردند بدانند دروغ مىگفتند» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ).
بنابراين، بازگشت به وحدت و پايان گرفتن اختلافات عقيدتى يكى از اهداف معاد را تشكيل مىدهد كه در آيه فوق به آن اشاره شده است.
امیرحسین
06-22-2011, 04:10 PM
(آيه 40)- در اين آيه به بيان اين حقيقت مىپردازد كه اگر آنها بازگشت انسان را به زندگى جديد محال مىشمرند بايد بدانند كه قدرت خداوند برتر و بالاتر از اينهاست، «هنگامى كه ما چيزى را اراده كنيم فقط به آن مىگوييم موجود باش! آن نيز بلافاصله موجود مىشود» (إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
با چنين قدرت كاملهاى كه تنها فرمان موجود باش، براى وجود هر چيز كافى است: ديگر چه جاى شك و ترديد در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگى باقى مىماند؟
تعبير به «كن» (موجود باش) نيز از ضيق بيان و عدم گنجايش الفاظ است، والا حتى نياز به جمله «كن» نيست، اراده خدا همان و تحقق يافتن همان.
(آيه 41)-
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد چنين نقل كردهاند كه گروهى از مسلمانان مانند «بلال» و «عمار ياسر» و «صهيب» و «خبّاب» پس از اسلام آوردن در مكه سخت تحت فشار بودند، و براى تقويت اسلام و رساندن صداى خود به ديگران، پس از هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به «مدينه» هجرت كردند، در اين ميان «صيهب» كه مرد مسنّى بود به مشركان مكه چنين پيشنهاد كرد: بياييد اموال مرا بگيريد و بگذاريد به «مدينه» بروم، آنها موافقت كردند.
آيه نازل شد و پيروزى او و امثال او را در اين جهان و جهان ديگر بازگو كرد.
تفسير:
پاداش مهاجران- در تعقيب آيات گذشته كه از منكران قيامت و مشركان لجوج سخن مىگفت، اين آيه از مهاجران راستين و پاكباز سخن مىگويد، تا وضع دو گروه در مقايسه با يكديگر روشن گردد.
نخست مىگويد: «آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه و مقام خوبى به آنها مىدهيم» (وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً). چرا كه آنها با نهايت اخلاص براى گسترش دعوت اسلام به تمام زندگى خويش پشت پا زدند.
اين پاداش دنياى آنهاست «اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسيار بزرگتر است» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
(آيه 42)- سپس در اين آيه، اين مهاجران راستين و پر استقامت و با ايمان را با دو صفت توصيف كرده، مىگويد: «آنها كسانى هستند كه شكيبايى و صبر و استقامت را پيشه خود ساخته، و توكل و تكيه آنها بر پروردگارشان است» (الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:11 PM
(آيه 43)- اگر نمىدانيد بپرسيد: اين آيه بار ديگر به بيان مسائل گذشته در رابطه با اصول دين مىپردازد، و به يكى از اشكالات معروف مشركان پاسخ مىگويد:
آنها مىگفتند: چرا خداوند فرشتهاى را براى ابلاغ رسالت نازل نكرده است- و يا مىگفتند چرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مجهز به يك نيروى فوق العاده نيست كه ما را مجبور به ترك كارهايمان بنمايد.
خداوند در پاسخ آنها مىگويد: «و پيش از تو، جز مردانى كه به آنها وحى مىكرديم، نفرستاديم»! (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ).
آرى! اين مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرايز و عواطف انسانى، دردهاى آنها را از همه بهتر تشخيص مىدادند، و نيازهاى آنها را به خوبى درك مىكردند، در حالى كه هيچ فرشتهاى نمىتواند از اين امور به خوبى آگاه گردد،.
سپس براى تأكيد و تأييد اين واقعيت اضافه مىكند: «اگر اين موضوع را نمىدانيد (برويد و) از اهل اطلاع بپرسيد» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
(آيه 44)- در اين آيه مىگويد: اگر شما آگاه نيستيد از آنها بپرسيد كه: «از دلائل روشن و كتب» پيامبران پيشين آگاهند! (بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ).
به اين ترتيب «مسأله تخصص» نه تنها در زمينه مسائل اسلامى و دينى از سوى قرآن به رسميت شناخته شده، بلكه در همه زمينهها مورد قبول و تأكيد است، و روى اين حساب بر همه مسلمانان لازم است كه در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر درستكار مورد اطمينان، در همه زمينهها داشته باشند كه اگر كسانى مسائلى را نمىدانند به آنها مراجعه كنند.
سپس روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى» (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ).
«و تا اين كه آنها (در اين آيات، و وظائفى كه در برابر آن دارند) بينديشند» (وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ).
در واقع دعوت و برنامه رسالت تو از نظر اصولى چيز نوظهور و بىسابقهاى نيست همان گونه كه بر رسولان پيشين، كتب آسمانى نازل كرديم تا مردم را به وظائفشان در برابر خدا و خلق و خويشتن آشنا سازند بر تو نيز اين قرآن را نازل كرديم، تا به تبيين مفاهيم و تعاليم آن بپردازى و انديشه انسانها را بيدار سازى.
امیرحسین
06-22-2011, 04:11 PM
(آيه 45)- انواع مجازاتها در برابر انواع گناهان! قرآن در بسيارى از بحثها، مطالب استدلالى را با مسائل عاطفى چنان به هم مىآميزد كه برترين اثر را در نفوس شنوندگان داشته باشد، آيات گذشته يك بحث منطقى در زمينه نبوت و معاد با مشركان داشت، ولى در اينجا به تهديد جباران و مستكبران و گنهكاران لجوج مىپردازد و آنها را به انواع عذابهاى الهى بيم مىدهد.
نخست مىگويد: «آيا توطئهگران (ى كه براى خاموش كردن نور حق به انواع نقشههاى شوم متوسل شدند) از اين ايمن گشتند كه ممكن است خداوند آنها را در زمين فرو برد»؟ (أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ).
آيا بعيد است كه زمين لرزه وحشتناكى رخ دهد، پوسته زمين بشكافد و دهان باز كند و آنها و همه زندگانيشان را در خود فرو برد، همان گونه كه در تاريخ اقوام، كرارا اتفاق افتاده است؟
سپس اضافه مىكند: «و يا اين كه (هنگامى كه آنها در حال غفلتند) عذاب (الهى) از آنجا كه انتظارش را ندارند به سراغشان آيد» (أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ).
(آيه 46)- «و يا به هنگامى كه (آنها براى كسب مال بيشتر و درآمد فزونتر) در رفت و آمد هستند (عذاب) دامانشان را بگيرد» (أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ).
«در حالى كه قادر به فرار (از چنگال عذاب) نيستند» (فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ).
(آيه 47)- «و يا اين كه (مجازات الهى يك مرتبه به سراغشان نيايد بلكه) بطور تدريجى و ضمن هشدارهاى پىدرپى، آنها را گرفتار سازد»؟ (أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى تَخَوُّفٍ).
امروز همسايه آنها گرفتار سانحهاى مىشود، فردا يكى از بستگانشان و خلاصه هشدارها يكى بعد از ديگرى به سراغ آنها مىآيد اگر بيدار شدند چه بهتر، و گر نه مجازات نهايى آنها را فرو خواهد گرفت.
تدريجى بودن عذاب و مجازات در اين گونه موارد براى آن است كه هنوز احتمال هدايت در اين گروه وجود دارد، و رحمت خداوند اجازه نمىدهد كه با اينها همچون سايرين رفتار شود «زيرا پروردگار شما رئوف و رحيم است» (فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).
(آيه 48)- سجده همه مخلوقات و جنبندگان حتى سايههايشان براى خدا! در اينجا بار ديگر به بحث توحيد باز مىگردد، نخست مىگويد: «آيا آنها (مشركان توطئهگر) مخلوقات خدا را نديدند كه (چگونه) سايههايشان از راست و چپ حركت دارند و با خضوع براى خدا سجده مىكنند»؟ (أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:11 PM
(آيه 49)- در آيه گذشته تنها سخن از «سجده» سايهها- با آن مفهوم وسيعش- به ميان آمده بود، ولى در اين آيه اين مسأله را به عنوان يك برنامه عمومى براى همه موجودات مادى و غير مادى، آسمانى و زمينى بيان كرده، مىگويد: «و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان است و همچنين فرشتگان، براى خدا سجده مىكنند» (وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ).
«و آنها در اين راه هيچ گونه استكبار نمىورزند» (وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ). و در برابر خدا و فرمان او تسليم محضند.
حقيقت سجده، نهايت خضوع و تواضع و پرستش و تسليم است، و آن سجده معمولى ما كه بر هفت عضو انجام مىدهيم مصداقى از اين مفهوم عام است، و منحصر به آن نيست.
جمله «وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» اشاره به وضع حال فرشتگان است، كه آنها در خضوع و سجده در پيشگاه حق كمترين استكبار به خود راه نمىدهند.
(آيه 50)- لذا بلافاصله بعد از آن به دو قسمت از صفات آنها كه تأكيدى است بر نفى استكبار اشاره كرده، مىگويد: «آنها از مخالفت پروردگارشان كه بر فراز آنها و (حاكم بر آنها) است مىترسند» (يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و آنچه را مأموريت دارند به خوبى انجام مىدهند» (وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه نشانه نفى استكبار دو چيز است: ترس در برابر مسؤوليتها، و انجام فرمانهاى خدا بدون چون و چرا.
امیرحسین
06-22-2011, 04:12 PM
(آيه 51)- دين يكى و معبود يكى! در تعقيب بحث توحيد و خداشناسى از طريق نظام آفرينش، در اينجا به نفى شرك مىپردازد، تا با تقارن اين دو به يكديگر، حقيقت آشكارتر شود.
در آغاز مىگويد: «خدا دستور داده كه دو معبود براى خود انتخاب نكنيد» (وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ).
«معبود تنها يكى است» (إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
وحدت نظام آفرينش و وحدت قوانين حاكم بر آن، خود دليلى بر وحدت آفريدگار و وحدت معبود است.
اكنون كه چنين است، «تنها از (كيفر) من بترسيد» و از مخالفت فرمان من بيم داشته باشيد (فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ).
(آيه 52)- و به دنبال اين دستور ضمن سه آيه، دليل توحيد عبادت را با چهار بيان مشخص مىكند: نخست مىگويد: «آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست» (وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آيا در مقابل كسى كه مالك عالم هستى است بايد سجده كرد يا بتهاى فاقد همه چيز؟
سپس اضافه مىكند: نه تنها آسمانها و زمين از آن اوست كه «همواره دين و تمام قوانين نيز از ناحيه او مىباشد» (وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً).
و در پايان اين آيه مىفرمايد: با اين حال كه همه قوانين و دين و اطاعت از آن خداست «آيا از غير خدا پرهيز مىكنيد»؟ (أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ).
مگر بتها مىتوانند به شما زيانى برسانند؟ يا نعمتى به شما ببخشند؟ كه از مخالفتشان بيم داريد و عبادتشان را لازم مىشمريد؟!
امیرحسین
06-22-2011, 04:12 PM
(آيه 53)- «با اين كه آنچه از نعمتها داريد همه از ناحيه خداست» (وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ).
اين در حقيقت سومين بيان است براى لزوم پرستش معبود يگانه يعنى «اللّه» و منظور اين است كه اگر پرستش بتها به خاطر شكر نعمت است، سر تا پاى وجود شما را نعمتهاى خدا فراگرفته است.
علاوه بر اين: «هنگامى كه ناراحتيها، مصائب بلاها و رنجها به سراغ شما مىآيد (براى رفع آنها) تنها دست تضرع به درگاه او برمىداريد و او را مىخوانيد» (ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ).
بنابراين، اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل مشكلات است، آن هم كه از ناحيه خداست و اين چهارمين بيان براى مسأله توحيد عبادت است.
(آيه 54)- آرى! در اين گونه موارد خداوند نداى شما را مىشنود و به آن پاسخ مىگويد و مشكلاتتان را برطرف مىسازد «سپس هنگامى كه زيان و رنج را از شما برطرف ساخت گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قرار مىدهند» و به سراغ بتها مىروند (ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ).
در حقيقت قرآن به اين نكته باريك اشاره مىكند كه فطرت توحيد در وجود همه شما هست، ولى در حال عادى، پردههاى غفلت و غرور و جهل و تعصب و خرافات آن را مىپوشاند.
(آيه 55)- در اين آيه پس از ذكر دلائل منطقى فوق و روشن شدن حقيقت، با لحنى تهديدآميز چنين مىگويد: بگذار «تا نعمتهايى را كه به آنها دادهايم كفران كنند و (اكنون) چند روزى از (متاع دنيا) بهرهمند شويد اما به زودى خواهيد دانست» نتيجه و پايان كارتان چيست (لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
اين درست به آن مىماند كه انسان شخص متخلف و منحرفى را با دلائل مختلف، نصيحت و ارشاد كند و سر انجام چون امكان دارد اين نصايح و اندرزها در او اثر نكند با يك جمله تهديدآميز گفتار خود را پايان مىدهد و مىگويد: با توجه به اين مطالبى كه گفتم باز هم هر چه از دستت برمىآيد بكن ولى نتيجه كارت را به زودى خواهى ديد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:12 PM
(آيه 56)- در تعقيب بحثهاى مستدل پيرامون نفى شرك و بت پرستى، در اينجا به سه قسمت از بدعتها و عادات شوم مشركان اشاره كرده، مىگويد: آنها براى بتهايى كه هيچ گونه سود و زيانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى دادهايم قرار مىدهند» (وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ).
اين سهم، قسمتى از شتران و چهارپايان و بخشى از زراعت بوده كه در سوره انعام آيه 136 به آن اشاره شده كه مشركان در جاهليت آنها را مخصوص بتان مىدانستند و در راه آنها خرج مىكردند.
سپس اضافه مىكند: «به خدا سوگند (در دادگاه عدل قيامت) از اين دروغها و تهمتها بازپرسى خواهيد شد»! (تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ).
بنابراين عمل زشت و شوم شما هم زيان دنيا دارد زيرا قسمتى از سرمايههاى شما را مىبلعد و هم زيان مجازات در جهان ديگر.
(آيه 57)- آنجا كه تولد دختر ننگ بود! دومين بدعت شوم مشركان اين بود كه: آنها (در پندار خود) براى خداوند دختران قرار مىدهند منزه است» از اين كه فرزندى داشته باشد (وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ). خداوندى كه از هرگونه آلايش جسمانى پاك است.
«ولى براى خودشان آنچه را ميل دارند قائل مىشوند» (وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ).
يعنى، هرگز حاضر نبودند همين دختران را كه براى خدا قائل شده بودند براى خود نيز قائل شوند و اصلا دختر براى آنها عيب و ننگ محسوب مىشد!
(آيه 58)- اين آيه براى تكميل مطلب فوق اشاره به سومين عادت زشت و شوم آنها كرده، مىگويد: «هنگامى كه به يكى از آنها بشارت داده شود، خدا دخترى به تو داده آن چنان از فرط ناراحتى چهرهاش تغيير مىكند كه صورتش سياه مىشود»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا).
«و مملو از خشم و غضب مىگردد» (وَ هُوَ كَظِيمٌ).
(آيه 59)- كار به همين جا پايان نمىگيرد او براى نجات از اين ننگ و عار كه به پندار نادرستش، دامنش را گرفته «از قوم و قبيله خود به خاطر اين بشارت بدى كه به او داده شده است متوارى مىگردد» (يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ).
باز هم دائما در اين فكر غوطهور است كه «آيا اين ننگ را بر خود بپذيرد و دختر را نگهدارد و يا آن را زنده در زير خاك پنهان سازد»! (أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ).
در پايان آيه اين حكم ظالمانه و شقاوت آميز غير انسانى را با صراحت هر چه بيشتر محكوم كرده، مىگويد: «چه بد حكم مىكنند»! (أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:13 PM
(آيه 60)- سر انجام ريشه اين همه آلودگيها و بدبختيها را چنين معرفى مىكند كه: اينها همه زاييده عدم ايمان آخرت است و «براى آنها كه به سراى آخرت ايمان ندارند صفات زشت است» (لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ).
«و براى خداوند صفات عالى است» (وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى).
«و او قادر حكيم است» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
فراموش كردن خدا و همچنين فراموش كردن دادگاه عدل او انگيزه همه پستيها و زشتيها و انحرافها و خرافات است.
نقش اسلام در احياى ارزش مقام زن:
تحقير و درهم شكستن شخصيت زن، تنها در ميان عرب جاهلى نبود، بلكه در ميان اقوام ديگر و حتى شايد متمدنترين ملل آن زمان نيز، زن شخصيتى ناچيز داشت، و غالبا با او به صورت يك كالا و نه يك انسان رفتار مىشد، البته عرب جاهلى اين تحقير را در اشكال زنندهتر و وحشتناكترى انجام مىداد.
ولى اسلام ظهور كرد و با اين خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگيد و خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا عليها السّلام احترام مىگذاشت كه مردم تعجب مىكردند، با تمام مقامى كه داشت، دست دخترش را مىبوسيد، و به هنگام مراجعت از سفر نخستين كسى را كه ديدار مىكرد، دخترش فاطمه بود.
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه فرمود: «چه فرزند خوبى است دختر! هم پرمحبت است، هم كمك كار، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده».
در حقيقت اين احترام به شخصيت زن سبب آزادى او در جامعه و پايان دادن به دوران بردگى زنان است.
ولى با نهايت تأسف هنوز در جوامع اسلامى، آثارى از همان افكار جاهلى وجود دارد، و هنوز كم نيستند خانوادههايى كه از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مىشوند.
حتى در جوامع غربى كه تصور مىكنند براى زن شخصيت والايى قائلند عملا مىبينيم او را آنچنان تحقير كردهاند كه به صورت يك عروسك بىارزش يا وسيلهاى براى خاموش كردن آتش شهوت و يا ابزارى براى تبليغ كالاهايشان در آوردهاند.
امیرحسین
06-22-2011, 04:13 PM
(آيه 61)- گر حكم شود كه مست گيرند ...! بعد از ذكر جنايات وحشتناك مشركان عرب در زمينه بدعتهاى زشت و زنده به گور كردن دختران ممكن است اين سؤال براى بعضى پيش آيد كه چگونه خداوند بندگان گنه كار را با اين همه ظلم و جنايت فجيع سريعا كيفر نمىدهد؟! اين آيه در مقام پاسخ به همين سؤال است، مىگويد: «اگر بنا شود خداوند مردم را به ظلمها و ستمهايى كه مرتكب مىشوند كيفر دهد، جنبندهاى بر پشت زمين باقى نخواهد گذارد»! (وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ).
و هنگامى كه انسانها از ميان بروند، فلسفه وجود جنبندگان ديگر، نيز از ميان خواهد رفت و نسل آنها قطع مىشود.
سپس قرآن به ذكر اين نكته مىپردازد كه خداوند به همه ظالمان و ستمگران مهلت مىدهد «و تا اجل مسمى (زمان معينى) مرگ آنها را به تأخير مىاندازد» (وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
«اما هنگامى كه اجل آنها سر رسد، نه ساعتى تأخير مىكنند، و نه ساعتى پيشى مىگيرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ). بلكه درست در همان لحظه موعود، مرگ دامانشان را فرا مىگيرد و لحظهاى پيش و پس نخواهد داشت.
(آيه 62)- بار ديگر با بيان تازهاى بدعتهاى زشت و خرافاتى را كه عربهاى جاهلى داشتند- در زمينه تنفّر از فرزندان دختر و اعتقاد به اين كه فرشتگان دختران خدايند- محكوم كرده، مىگويد: «آنها براى خدا چيزهايى (فرزندان دختر) قرار مىدهند كه خودشان از آن كراهت دارند»! (وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ).
اين تناقض عجيبى است، اگر فرشتگان دختران خدايند، پس معلوم مىشود دختر چيز خوبى است، چرا شما از فرزندان دختر ناراحت مىشويد! و اگر بد است چرا براى خدا قائل هستيد؟
«و با اين حال آنها به دروغ مىگويند كه سر انجام نيك و پاداش خير از براى آنهاست» (وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى).
با كدام عمل، انتظار چنين پاداشى را دارند؟
لذا بلافاصله مىگويد: «ناچار براى آنها آتش دوزخ است» (لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ). يعنى، نه تنها عاقبت نيكى ندارند، بلكه پايان كارشان جز آتش دوزخ نيست.
«و آنها از پيشگامان در آتشند» (وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:13 PM
(آيه 63)- و از آنجا كه ممكن است بعد از شنيدن داستان عرب جاهلى براى بعضى اين سؤال پيش آيد كه چگونه ممكن است انسان جگر گوشه خود را با آن قساوت، زنده به زير خاكها بفرستيد؟ در اين آيه گويى به پاسخ پرداخته، مىگويد:
«به خدا سوگند ما پيش از تو پيامبرانى به سوى امتهاى پيشين فرستاديم، ولى شيطان اعمالشان را در نظرشان زينت داد» (تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ).
سپس اضافه مىكند: گروه مشركان فعلى نيز دنبالهرو همان برنامههاى انحرافى امتهاى پيشيناند كه شيطان اعمالشان را در نظرشان تزيين داده بود و «شيطان امروز ولى و راهنما و سرپرست آنهاست»! (فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ). و از رهنمودهاى او الهام مىگيرند.
«و (به همين جهت) عذاب دردناكى براى آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 64)- اين آيه هدف بعثت پيامبران را بيان مىكند تا روشن شود كه اگر اقوام و ملتها، هوى و هوسها، و سليقههاى شخصى خود را كنار بگذارند و دست به دامن راهنمايى پيامبران بزنند، اثرى از اين گونه خرافهها، اختلافها، و اعمال ضد و نقيض باقى نمىماند، مىگويد: «ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اين كه آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها روشن كنى» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ).
«و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است، براى قومى كه ايمان مىآورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
(آيه 65)- آبها، ميوهها، دامها: بار ديگر به بيان نعمتها و مواهب گوناگون پروردگار باز مىگردد، كه هم تأكيدى است بر مسأله توحيد و شناخت خدا، و هم در لابلاى آن اشارهاى به مسأله معاد است، و هم با ذكر اين نعمتها، حس شكرگزارى بندگان را تحريك كرده، آنها را از اين طريق به خدا نزديكتر مىسازد.
نخست مىگويد: «خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين را پس از آنكه مرده بود به وسيله آن حيات بخشيد» (وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«در اين نشانه روشنى است (از عظمت خدا) براى جمعيتى كه گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ).
هم نشانهاى است از قدرت عظمت آفريدگار، و هم دليلى است بر امكان معاد و هم نعمت بزرگى است از نعمتهاى خداوند.
امیرحسین
06-22-2011, 04:13 PM
(آيه 66)- بعد از نعمت آب كه مسلما نخستين پايه حيات است، به نعمت وجود چهارپايان و مخصوصا ماده غذايى بسيار مفيدى مانند شير كه از آنها گرفته مىشود اشاره كرده، مىگويد: «و در وجود چهارپايان براى شما درس عبرتى است» (وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).
چه عبرتى از اين برتر كه: «از درون شكم آنها از ميان غذاهاى هضم شده، و خون، شير خالص و گوارا به شما مىنوشانيم» (نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ).
مىدانيم كه مقدار كمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنين آب از همان ديوارههاى معده جذب بدن مىشود، اما قسمت عمده، هنگامى كه غذاى هضم شده منتقل به رودهها شد وارد خون مىگردد، و نيز مىدانيم كه شير از غدههاى مخصوصى كه درون پستان است تراوش مىكند و مواد اصلى آن از خون و غدههاى چربى ساز گرفته مىشود.
به اين ترتيب اين ماده سفيد رنگ تميز خالص، از ميان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفالهها، و از لابلاى خون به دست مىآيد، و اين به راستى عجيب است، سر چشمهاى آن چنان آلوده و تنفر آميز، اما محصولش اين چنين خالص و گوارا و نيروبخش!
(آيه 67)- بعد از حيوانات و شير آنها به بخشى از مواهب گياهان پرداخته، مىگويد: «و خداوند از ميوههاى درختان نخل و انگور (غذاى پربركتى نصيب شما ساخت كه گاه آن را به صورت زيانبار در مىآوريد و از آن مسكرات (ناپاك) و روزى خوب و پاكيزه مىگيريد» (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً).
«در اين نشانه روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مىكنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
(آيه 68)- پروردگارت به زنبور عسل وحى فرستاد! در اينجا لحن قرآن به طرز شگفت انگيزى تغيير مىيابد و در عين ادامه دادن بحثهاى پيشين در زمينه نعمتهاى مختلف الهى و بيان اسرار آفرينش، سخن از «زنبور عسل» (نحل) و سپس خود عسل به ميان مىآورد، اما در شكل يك مأموريت الهى و الهام مرموز كه نام «وحى» بر آن گذارده شده است.
نخست مىگويد: «و پروردگار تو به زنبور عسل، وحى كرد كه خانههايى از كوهها و درختان و داربستهايى كه مردم مىسازند انتخاب كن» (وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ).
«وحى» در اينجا همان فرمان غريزه و انگيزهها و الهام ناخودآگاهى است كه خداوند در جانداران مختلف آفريده است.
نخستين مأموريت زنبوران در اين آيه مأموريت خانه سازى ذكر شده، و اين شايد به خاطر آن است كه مسأله مسكن مناسب نخستين شرط زندگى است و به دنبال آن فعاليتهاى ديگر امكان پذير مىشود.
امیرحسین
06-22-2011, 04:14 PM
(آيه 69)- بعد دومين مأموريت زنبور عسل شروع مىشود چنانكه قرآن مىگويد: ما به او الهام كرديم كه: «سپس از تمام ثمرات تناول كن» (ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ).
«و راههايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده به راحتى بپيما» (فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا).
سر انجام آخرين مرحله مأموريت آنها را (به صورت يك نتيجه) اين چنين بيان مىكند: «از درون زنبوران عسل نوشيدنى مخصوصى خارج مىشود كه رنگهاى مختلفى دارد» (يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
رنگ عسل بر حسب آن كه بر چه گل و ثمرهاى نشسته و از آن بهره گيرى كرده تفاوت مىكند.
«در اين (شراب حلال) داروى شفابخش مهمى براى مردم است» (فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ).
مىدانيم در گلها و گياهان، داروهاى حيات بخشى نهفته شده است و جالب اين كه دانشمندان از طريق تجربه به اين حقيقت رسيدهاند كه زنبوران به هنگام ساختن عسل آن چنان ماهرانه عمل مىكنند كه خواص درمانى و دارويى گياهان كاملا به عسل منتقل شده و محفوظ مىماند! «و در اين (ماجراى برنامه زندگى زنبوران عسل و ارمغانى كه آنها براى جهان انسانيت مىآورند، كه هم غذاست، هم شفا و هم درس زندگى) نشانه روشنى (از عظمت و قدرت پروردگار) است براى جمعيتى كه مىانديشند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
(آيه 70)- سر چشمه تفاوت روزيها: در اينجا مسأله اثبات خالق يكتا را تعقيب مىكند و آن از طريق دگرگونى و تغييرات نعمتها است كه از اختيار انسان بيرون است و نشان مىدهد از ناحيه ديگرى مقدر مىشود.
نخست مىگويد: «و خداوند شما را آفريد» (وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ).
«سپس روح شما را بطور كامل مىگيرد» و مرگتان فرا مىرسد (ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ).
هم حيات از ناحيه اوست، و هم مرگ تا بدانيد اين شما نيستيد كه آفريننده مرگ و حياتيد.
مقدار طول عمر شما نيز در اختيارتان نيست، بعضى در جوانى يا نزديك به پيرى از دنيا مىروند ولى «بعضى از شما به بالاترين و بدترين ساليان عمر (يعنى نهايت پيرى) باز مىگردند» (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«و نتيجه اين عمر طولانى آن خواهد شد كه بعد از علم و دانش و آگاهى چيزى نخواهد دانست» و همه را به دست فراموشى مىسپارد (لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً).
درست مانند آغاز عمر و سنين كودكى كه يك پارچه نسيان بود و فراموشكارى و ناآگاهى، آرى «خداوند آگاه و قادر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ).
همه قدرتها در اختيار اوست و به هر مقدار كه صلاح بداند مىبخشد و به هر موقع كه لازم ببيند مىگيرد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:14 PM
(آيه 71)- در اين آيه نيز ادامه مىدهد كه حتى روزيهاى شما به دست شما نيست، «اين خداوند است كه بعضى از شما را بر بعض ديگرى از نظر روزى برترى مىدهد» (وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ).
«اما آنها كه برترى يافتهاند (به خاطر تنگ نظرى) حاضر نيستند از آنچه در اختيار دارند به بندگان مملوك خود بدهند (و آنها را در اموال خويش شريك سازند) تا آنها نيز با ايشان مساوى گردند» (فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ).
از اين آيه استفاده مىشود كه مسلمانان در محيط خانواده و در برابر زير دستان نبايد براى خود هيچ گونه فضيلت و امتيازى قائل شوند.
اين تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهايى سر چشمه مىگيرد كه آن هم از مواهب الهى است، ممكن است در پارهاى از موارد اكتسابى باشد ولى در پارهاى از موارد نيز قطعا غير اكتسابى است، بنابراين حتى در يك جامعه سالم از نظر اقتصادى نيز تفاوت درآمدها غير قابل انكار است، ولى با اين حال آنچه پايه اصلى پيروزيها را تشكيل مىدهد تلاش و سعى و كوشش آدمى است.
اما نبايد تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ايجاد جامعه طبقاتى گردد.
و به همين دليل در پايان آيه مىفرمايد: «آيا آنها نعمت خدا را انكار مىكنند» (أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ).
اشاره به اين كه اين تفاوتها در صورت طبيعيش (نه صورت مصنوعى و ظالمانه) از نعمتهاى خداست كه براى حفظ نظام مجتمع بشرى و پرورش استعدادهاى مختلف ايجاد شده است.
امیرحسین
06-22-2011, 04:14 PM
(آيه 72)- در اين آيه كه مانند دو آيه گذشته با كلمه «اللّه» شروع مىشود، و بيانگر نعمتهاى خداوند است، اشاره به مواهب او از نظر نيروهاى انسانى و معاونان و كمك كاران، و همچنين روزيهاى پاكيزه، مىكند و اين حلقههاى سهگانه نعمت را كه در اين سه آيه ذكر شده تكميل مىنمايد.
يعنى، از نظام حيات و مرگ، شروع كرده، سپس تفاوت روزيها و استعدادها را كه نظام «تنوع زندگى» است بيان مىكند، و با آيه مورد بحث كه ناظر به نظام تكثير مثل بشر، و روزيهاى پاكيزه است پايان مىگيرد.
مىگويد: «خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً).
همسرانى كه هم مايه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقاء نسل.
لذا بلافاصله اضافه مىكند: «و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوهها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً).
سپس مىفرمايد: «و (خداوند) از پاكيزهها به شما روزى داد» (وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
و در پايان به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از اين بحث مىگويد: آيا آنها با اين همه آثار عظمت و قدرت خدا كه مشاهده مىكنند، و اين همه مواهبى كه از ناحيه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مىروند «آيا به باطل ايمان مىآورند و نعمت خداوند را انكار مىكنند؟» (أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ).
(آيه 73)- در تعقيب بحثهاى توحيدى گذشته، اين آيه، به مسأله شرك پرداخته و با لحنى پر از سرزنش و توبيخ مىگويد: «آنها غير از خدا، موجوداتى را مىپرستند كه هيچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمين در اختيار ندارند» (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً).
نه تنها مالك چيزى در اين زمينه نيستند، بلكه «توانايى (بر خلق و ايجاد و دسترسى به روزيها) نيز ندارند» (وَ لا يَسْتَطِيعُونَ).
اشاره به اين كه مشركان به اين گمان به دنبال پرستش بتها مىرفتند كه آنها را در سرنوشت و سود و زيان خود، مؤثر مىپنداشتند.
امیرحسین
06-22-2011, 04:15 PM
(آيه 74)- اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى مىگويد: اكنون كه چنين است «پس براى خدا امثال (و شبيهها) قائل نشويد» (فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ).
«چرا كه خدا مىداند و شما نمىدانيد» (إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
جمله «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» اشاره به منطقى است كه مشركان عصر جاهلى داشتهاند. آنها مىگفتند: ما اگر به سراغ بتها مىرويم به خاطر اين است كه ما شايسته پرستش خدا نيستيم بايد به سراغ بتها برويم كه آنها مقربان درگاه او هستند! خداوند همانند يك پادشاه بزرگ است كه وزراء و خاصان او به سراغ او مىروند، ولى توده مردم كه دسترسى به او ندارند به سراغ حواشى و خاصان و مقربانش خواهند رفت.
قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «براى خداوند مثال نزنيد» يعنى، مثالى كه متناسب با افكار محدود و موجودات «ممكن» و مملوّ از نقايص است.
خدايى كه شما را دعوت به نيايش و سخن گفتن مستقيم با خودش كرده، و درهاى خانهاش را شب و روز به روى شما باز گذارده، اين خدا را نبايد به پادشاه جبار مستكبرى تشبيه كرد كه درون قصرش خزيده و جز عده معدودى، راه به درون خانه او ندارند.
(آيه 75)- دو مثال زنده براى مؤمن و كافر! در تعقيب آيات گذشته كه از ايمان و كفر و مؤمنان و مشركان سخن مىگفت در اين آيه و آيه بعد با ذكر دو مثال زنده و روشن، حال اين دو گروه را مشخص مىكند:
در نخستين مثال، «مشركان» را به برده مملوكى كه توانايى هيچ چيز را ندارد، و «مؤمنان» را به انسان غنى و بىنيازى كه از امكانات خود همگان را بهرهمند مىسازد تشبيه مىكند، و مىگويد: «خداوند مثالى زده: برده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست»! (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ).
آرى! بنده بندگان خدا بودن، نتيجهاى جز اسارت و محدوديت از هر نظر نخواهد داشت.
و در مقابل آن انسان با ايمانى را مثل زده، مىفرمايد: «و كسى كه از جانب خويش به او رزق حسن (و انواع روزيها و مواهب پاكيزه) بخشيدهايم» (وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً).
«اين انسان (آزاده با داشتن امكانات فراوان) پنهان و آشكار از آنچه در اختيار دارد انفاق مىكند» (فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً).
«آيا اين دو نفر يكسانند؟!» (هَلْ يَسْتَوُونَ). مسلما نه! بنابراين «همه حمد و ستايش مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).
خداوندى كه بندهاش آزاده و پرقدرت و پربخشش است، نه از آن بتها كه بندگانشان آن چنان ناتوان و محدود و بىقدرت و اسيرند! «ولى اكثر آنها (مشركان) نمىدانند» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:15 PM
(آيه 76)- دگر بار مثال گوياى ديگرى براى بندگان بت، و مؤمنان راستين مىزند و آنها را به ترتيب به گنگ مادر زادى كه در عين حال برده و ناتوان است، و يك انسان آزاده گويا كه دائما به عدل و داد دعوت مىكند و بر صراط مستقيم قرار دارد تشبيه نموده، مىفرمايد: «و خداوند دو مرد را مثل زده: كه يكى از آنها گنگ مادرزاد است و قادر بر هيچ كارى نيست» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ).
«و او (در عين برده بودن) سربارى است براى مولا و صاحبش» (وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَوْلاهُ).
به همين دليل «او را به دنبال هر كارى بفرستد خوب انجام نمىدهد» (أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ).
به اين ترتيب او داراى چهار صفت كاملا منفى است: گنگ مادرزاد بودن، ناتوانى مطلق، سربار صاحبش بودن، و هنگامى كه به دنبال كارى فرستاده شود، هيچ گام مثبتى بر نخواهد داشت.
«آيا چنين انسانى با آن كس كه (زبان گويا و فصيح دارد، و) مرتبا امر به عدل و داد مىكند، و بر جاده صاف، و راه راست قرار دارد، مساوى است»؟! (هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 77)- و از آنجا كه غالبا ديدهايم قرآن، بحثهاى مربوط به توحيد و مبارزه با شرك را با مسائل مربوط به معاد و دادگاه بزرگ قيامت مىآميزد، در اينجا نيز بعد از گفتارى كه در آيات قبل در زمينه شرك و توحيد گذشت، به سراغ معاد مىرود و به پاسخ قسمتى از ايرادات مشركان- كه مىگفتند: هنگامى كه ما مرديم و ذرات خاك ما در هر گوشهاى پراكنده شد، چه كسى از آنها آگاهى دارد كه جمع آوريشان كند؟
و سپس پرونده آنها را مورد رسيدگى قرار دهد- پرداخته، نخست مىگويد: «غيب آسمانها و زمين را مخصوص خداست» و او همه را مىداند (وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس اضافه مىكند: «و امر قيامت (به قدرى نزديك و آسان است) درست همانند چشم بر هم زدن و يا از آن هم نزديكتر»! (وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ).
اين دو جمله اشارهاى است زنده و گويا به قدرت بىانتهاى خداوند مخصوصا در زمينه مسأله معاد و رستاخيز انسانها، لذا در پايان آيه مىفرمايد: «چون خدا بر هر چيزى تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:15 PM
(آيه 78)- انواع نعمتهاى مادى و معنوى: بار ديگر قرآن به عنوان يك درس توحيد و خداشناسى به مسأله نعمتهاى گوناگون پروردگار باز مىگردد، و در اين بخش از نعمتها نخست به نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره كرده، مىگويد: «و خداوند شما را از شكم مادرانتان بيرون فرستاد در حالى كه هيچ نمىدانستيد» (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً).
البته در آن محيط محدود و تاريك و وابسته، اين جهل و بىخبرى قابل تحمل بود، ولى به هنگامى كه در فراخناى اين عالم پهناور گام گذارديد، ديگر ادامه آن جهل امكان پذير نبود، لذا ابزار درك حقايق و شناخت موجودات، يعنى، «گوش و چشم و عقل در اختيار شما گذارد» (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).
تا حقايق هستى، و اين نعمتهاى بزرگ را درك كنيد، و حس شكرگزارى شما در برابر بخشنده اين همه موهبت تحريك گردد «شايد شكر او را به جاى آوريد» (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
(آيه 79)- در اين آيه اسرار عظمت خدا را در پهنه هستى همچنان ادامه مىدهد، و مىگويد: «آيا آنها به پرندگانى كه بر فراز آسمان حركت دارند نظر نيفكندند»؟ (أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ).
و از آنجا كه طبيعت اجسام، جذب شدن به سوى زمين است، حركت پرندگان در بالاى زمين را با عنوان مسخرات (تسخير شدهها) بيان كرده است.
سپس اضافه مىكند: «هيچ كس جز خدا آنها را (اين چنين) نگه نمىدارد» (ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ).
درست است كه خاصيت طبيعى بالها و عضلاتى كه در آن آفريده شده و شكل مخصوص پرندگان و ويژگيهايى كه در هوا موجود است، دست به دست هم داده و به پرندگان امكان پرواز مىدهند، ولى چه كسى- جز خداى عليم و قدير- اين شكل و خواص را آفريده؟
و در پايان آيه مىفرمايد: «در اين امر نشانههايى است (از عظمت و قدرت خدا) براى كسانى كه ايمان دارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
يعنى، با چشم كنجكاو و حقيقت جو، اين امور را مىنگرند و به تجزيه و تحليل آن مىپردازند و در پرتو آن ايمانشان قويتر و راسختر مىگردد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:16 PM
(آيه 80)- در اين آيه نيز مسأله بيان نعمتها ادامه يافته، مىفرمايد:
«و خداوند براى شما از خانههايتان محل سكونت قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً).
و حقا نعمت «مسكن» از مهمترين نعمتهايى است كه تا آن نباشد، بقيه گوارا نخواهد بود.
و به دنبال ذكر خانههاى ثابت سخن از خانههاى سيّار به ميان آورده، مىگويد: «و خداوند براى شما از پوست چهارپايان خانههايى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُيُوتاً).
خانههايى كه بسيار سبك و كم وزن است «و به هنگام كوچ كردن و موقع اقامت به آسانى آن را جابهجا مىكنيد» (تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ).
«علاوه بر اين از پشمها و كركها و موهاى اين چهارپايان (براى شما) اثاث و متاع و وسائل مختلف زندگى تا زمان معينى قرار داد» (وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ).
ذكر دو تعبير «أَثاثاً» و «مَتاعاً» پشت سر هم ممكن است اشاره به اين باشد كه شما مىتوانيد از پشم و كرك و موى چهارپايان، وسائل زيادى براى خانههاى خود فراهم سازيد و از آن متمتع گرديد.
(آيه 81)- سايهها، مسكنها و پوششها: سپس به سراغ يكى ديگر از نعمتهاى الهى رفته، مىگويد: «و خداوند از آنچه آفريده است سايههايى براى شما قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا).
«و از كوهها، براى شما پناهگاههاى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً).
ذكر نعمت «سايهها» و «پناهگاههاى كوهستانى» پس از ذكر نعمت «خانهها» و «خيمهها» كه در آيه قبل گذشت گويا اشاره به اين است كه انسانها از سه گروه خارج نيستند: گروهى در شهرها و آباديها زندگى مىكنند و از خانهها بهره مىگيرند، گروهى ديگر كه در سفرند و خيمه با خود دارند از خيمهها استفاده مىكنند، اما خداوند گروه سوم يعنى، مسافرانى كه حتى خيمه با خود ندارند، محروم نگذاشته، و در مسير راه پناهگاههايى براى آنها تهيه ديده است.
سپس در تعقيب اين سايبانهاى طبيعى و مصنوعى به سراغ پوششهاى تن انسان مىرود و مىگويد: «خداوند براى شما پيراهنهايى قرار داد كه شما را از گرما حفظ مىكند» (وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ).
«و (همچنين) پيراهنهايى كه به هنگام جنگ، حافظ شماست» (وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ).
البته پوشش و لباس فايدهاش تنها اين نيست كه انسان را از گرما و سرما حفظ كند، بلكه هم شكوهى است براى انسان و هم در برابر بسيارى از خطراتى كه متوجه جسم او مىشود لباس يك وسيله دفاعى است.
در پايان آيه به عنوان يك تذكر و هشدار مىگويد: «اين گونه خداوند نعمتش را بر شما تمام مىكند شايد در برابر فرمان او تسليم شويد» (كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ).
اين طبيعى است كه انسان با بررسى نعمتهاى مختلفى كه وجودش را احاطه كرده بىاختيار به ياد آفريننده نعمتها مىافتد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:16 PM
(آيه 82)- بعد از ذكر اين نعمتهاى آشكار و نهان مىفرمايد: «با اين همه اگر آنها روى برتابند (و تسليم دعوت حق نشوند، نگران مباش) چرا كه وظيفه تو فقط ابلاغ آشكار است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ الْمُبِينُ).
اين جمله در حقيقت، براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و تسلى خاطر اوست.
(آيه 83)- و براى تكميل اين گفتار اضافه مىكند كه: «آنان نعمت خدا را مىشناسند (و به ابعاد آن آشنا هستند و به عمقش پى بردهاند) ولى با اين حال باز انكار مىكنند» (يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها).
بنابراين، دليل كفر آنها را در عدم آگاهى نبايد جستجو كرد، بلكه عامل اين كفر را در صفات زشت ديگر آنها كه سدّ راه ايمانشان شده است بايد يافت.
و شايد به همين دليل در پايان آيه اضافه مىكند: «و اكثر آنها كافرند» (وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ).
(آيه 84)- آنجا كه تمام درها به روى بدكاران بسته مىشود! در تعقيب آيات گذشته كه واكنش نادرست منكران حق را در برابر نعمتهاى گوناگون پروردگار بيان مىكرد، در اينجا به گوشهاى از مجازاتهاى دردناك آنها در جهان ديگر اشاره مىكند.
نخست مىگويد: «و به خاطر بياوريد روزى را كه ما از هر امتى گواهى (بر آنها) مبعوث مىكنيم» (وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً).
سپس اضافه مىكند كه در آن دادگاه «اجازه سخن گفتن به كافران داده نمىشود» (ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا).
آيا ممكن است خداوند اجازه دفاع به مجرمى ندهد؟ آرى! در آنجا نياز به سخن گفتن با زبان نيست! دست و پا و گوش و چشم و پوست بدن و حتى زمينى كه انسان بر آن گناه يا ثواب كرده است، گواهى مىدهند بنابراين، نوبت به زبان نمىرسد.
نه تنها به آنها اجازه سخن گفتن داده نمىشود بلكه «توانايى بر جبران و اصلاح و تقاضاى عفو نيز ندارند» (وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ).
چرا كه آنجا كه سراى برخورد با نتيجهها و بازتابهاى عمل است نه جاى انجام عمل و يا جبران و اصلاح.
(آيه 85)- در اين آيه اضافه مىكند اين ظالمان ستم پيشه هنگامى كه از مرحله حساب گذشته و در برابر عذاب الهى قرار گرفتند گاهى تقاضاى تخفيف و گاهى تقاضاى مهلت مىكنند، اما «هنگامى كه ظالمان مجازات را ببينند نه به آنها تخفيف عذاب داده مىشود و نه مهلت» (وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:16 PM
(آيه 86)- در اين آيه همچنان، سخن از آينده شوم مشركان، به خاطر پرستيدن بتها است، مىفرمايد، در صحنه قيامت كه معبودهاى ساختگى و انسانهايى كه همچون بت پرستش مىشدند در كنار پرستش كنندگان قرار مىگيرند، «و هنگامى كه مشركان معبودهايى را كه همتاى خدا قرار دادند مىبينند، مىگويند:
«پروردگارا! اينها همتايانى هستند كه ما به جاى تو آنها را مىخوانديم»! (وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ).
اين معبودان نيز، ما را در اين كار وسوسه كردند و در حقيقت شريك جرم ما بودند، بنابراين، سهمى از عذاب و مجازات ما را براى آنها قرار ده.
«و در اين هنگام (به فرمان خدا) معبودان (به سخن در مىآيند و) آنها مىگويند: شما قطعا دروغگو هستيد»! (فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ).
ما نه شريك خدا بوديم و نه شما را وسوسه كرديم و نه محكوم به پذيرش بخشى از مجازاتتان هستيم.
(آيه 87)- در اين آيه اضافه مىكند كه بعد از اين سخن و شنيدن پاسخ «همگى در پيشگاه خدا اظهار تسليم مىكنند» (وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ). و غرور و نخوت و تعصبهاى كوركورانه اين عابدان نادان با ديدن چهره حق كنار مىرود و سر تعظيم در پيشگاهش فرود مىآورند و (در اين هنگام) تمام آنچه را (نسبت به خدا) دروغ مىبستند، گم و نابود مىشود»! (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
هم نسبت دروغين شريك خدا بودن، محو و بىرنگ مىشود، و هم پندار شفاعت بتها در پيشگاه خدا، بلكه همانها آتشگيرههاى دوزخ مىشوند و به جان پرستش كنندگانشان مىافتند!
امیرحسین
06-22-2011, 04:16 PM
(آيه 88)- تا اينجا بيان حال مشركان گمراهى بود كه در شرك و انحراف خود غوطهور بودند، بىآنكه ديگرى را به اين راه بخوانند، سپس حال كسانى را بيان مىكند كه در عين گمراهى به گمراه ساختن ديگران نيز اصرار دارند، مىفرمايد:
«كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، مجازاتى مافوق مجازات كفرشان بر آنها مىافزاييم در برابر آنچه فساد مىكردند» (الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما كانُوا يُفْسِدُونَ). چرا كه عامل فساد در روى زمين و گمراهى خلق خدا، و مانع از پيمودن راه حق شدند.
در حديث مشهورى مىخوانيم: «هر كس سنت نيكى بگذارد، پاداش كسانى كه به آن عمل كنند براى او هست بىآنكه از پاداش آنها كاسته شود، و هر كس سنت بدى بگذارد، گناه همه كسانى كه به آن عمل مىكنند بر او نوشته مىشود، بىآنكه از گناه آنها چيزى كاسته شود».
(آيه 89)- سپس به دنبال سخنى كه از وجود «گواه» در هر امتى در چند آيه قبل به ميان آمد مجددا به سراغ آن بحث با توضيح بيشترى مىرود، مىگويد: «و به خاطر بياوريد آن روز را كه ما از ميان هر امتى گواهى از خود آنها بر آنها مبعوث مىكنيم» (وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ).
گرچه اين حكم عام شامل مسلمانان و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز مىشود، ولى براى تأكيد بيشتر خصوصا آن را مطرح كرده، مىفرمايد: «و ما تو را شاهد و گواه بر اين گروه مسلمانان قرار مىدهيم» (وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ).
و از آنجا كه قرار دادن شهيد و گواه فرع بر اين است كه قبلا برنامه كامل و جامعى در اختيار افراد قرار داده شده باشد، بطورى كه حجت بر همگى تمام شود، تا به دنبال آن، مسأله نظارت و مراقبت مفهوم صحيحى پيدا كند، لذا بلافاصله مىگويد: «و ما اين كتاب آسمانى (قرآن) را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است» (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ).
«و هم هدايت است و هم رحمت، و هم مايه بشارت براى همه مسلمانان جهان» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:17 PM
(آيه 90)- جامعترين برنامه اجتماعى: اين آيه نمونهاى از جامعترين تعليمات اسلام در زمينه مسائل اجتماعى، و انسانى و اخلاقى را بيان مىكند.
در آغاز مىگويد: «خداوند فرمان به عدل و احسان مىدهد و (همچنين) بخشش به نزديكان» (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى).
«عدل» همان قانونى است كه تمام نظام هستى بر محور آن مىگردد. و به معنى واقعى كلمه آن است كه هر چيزى در جاى خود باشد بنابراين، هرگونه انحراف، افراط، تفريط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق ديگران بر خلاف اصل «عدل» است.
اما از آنجا كه عدالت با همه قدرت و شكوه و تأثير عميقش در مواقع بحرانى و استثنايى به تنهايى كارساز نيست، بلافاصله دستور به احسان را پشت سر آن مىآورد.
در حديثى از على عليه السّلام مىخوانيم: «عدل آن است كه حق مردم را به آنها برسانى، و احسان آن است كه بر آنها تفضل كنى».
بعد از تكميل اين سه اصل مثبت، به سه اصل منفى و منهى مىپردازد و مىگويد: «خداوند از فحشاء و منكر و ظلم و ستم، نهى مىكند» (وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ).
«فحشاء» اشاره به گناهان پنهانى، «منكر» اشاره به گناهان آشكار، و «بغى» هرگونه تجاوز از حق خويش و ظلم و خود برتربينى نسبت به ديگران است.
و در پايان آيه، به عنوان تأكيد مجدد روى تمام اين اصول ششگانه مىفرمايد: «خداوند به شما اندرز مىدهد شايد متذكر شويد» (يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).
احياى اصول سه گانه عدل و احسان و ايتاء ذى القربى و مبارزه با انحرافات سه گانه فحشاء و منكر و بغى در سطح جهانى، كافى است كه دنيايى آباد و آرام و خالى از هر گونه بدبختى و فساد بسازد، و اگر از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده كه: «اين آيه جامعترين آيات خير و شرّ در قرآن است» به همين دليل است.
امیرحسین
06-22-2011, 04:17 PM
(آيه 91)
شأن نزول:
در آن هنگام كه جمعيت مسلمانان كم، و دشمنان فراوان بودند، و امكان داشت بعضى از مؤمنان به خاطر همين تفاوت و احساس تنهايى، بيعت خود را با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بشكنند و از حمايت او دست بردارند، آيه نازل شد و به آنها در اين زمينه هشدار داد.
تفسير:
استحكام پيمانهاى شما دليل بر ايمان شماست! در اينجا به بخش ديگرى از مهمترين تعليمات اسلام پرداخته، نخست مىفرمايد: «و هنگامى كه با خدا عهد بستيد به عهد او وفا كنيد» (وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ).
سپس اضافه مىكند: «و سوگندها را بعد از محكم ساختن نقض نكنيد» (وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها).
«در حالى كه (به نام خدا سوگند ياد كردهايد و) خداوند را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار دادهايد» (وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا).
«چرا كه خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).
مسأله «ايمان» (جمع يمين به معنى سوگند) كه در آيه فوق آمده معنى وسيعى دارد كه هم تعهداتى را كه انسان با سوگند در برابر خداوند كرده، شامل مىگردد، و هم تعهداتى را كه با تكيه بر قسم در برابر خلق خدا مىكند.
و به تعبير ديگر هرگونه تعهدى كه زير نام خدا و با سوگند به نام او انجام مىگيرد در اين جمله وارد است.
امیرحسین
06-22-2011, 04:18 PM
(آيه 92)- و از آنجا كه مساله وفاى به عهد، يكى از مهمترين پشتوانهها براى ثبات هر جامعه است در اين آيه نيز با لحن توأم با نوعى سرزنش و ملامت، آن را تعقيب كرده، مىگويد و شما «همانند آن زن (سبك مغز) نباشيد كه پشمهاى تابيده خود را پس از استحكام وامىتابيد» (وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً).
اشاره به داستان زنى است از قريش به نام «رائطه» در زمان جاهليت كه از صبح تا نيم روز، خود و كنيزانش، پشمها و موهايى را كه در اختيار داشتند مىتابيدند، و پس از آن دستور مىداد همه آنها را واتابند و به همين جهت به عنوان «حمقاء» (زن احمق) در ميان عرب، معروف شده بود.
سپس اضافه مىكند: «در حالى كه سوگند (و پيمان) خود را وسيله خيانت و فساد قرار مىدهيد، به خاطر اين كه گروهى، جمعيتشان از گروه ديگر بيشتر است» و كثرت دشمن را بهانهاى براى شكستن بيعت با پيامبر مىشمريد (تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ).
آگاه باشيد! «خدا فقط شما را با اين وسيله، مورد آزمايش قرار مىدهد» (إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ).
به هر حال «خداوند (نتيجه اين آزمايش و) آنچه را در آن اختلاف داشتيد در روز قيامت براى شما آشكار مىسازد» و پرده از روى اسرار دلها بر مىدارد و هر كس را به جزاى اعمالش مىرساند (وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
(آيه 93)- و از آنجا كه بحث از آزمايش الهى و تأكيد بر ايمان و انجام وظائف، غالبا اين توهّم را ايجاد مىكند كه مگر براى خدا مشكل است كه همه انسانها را اجبارا به قبول حق وادار سازد، لذا در اين آيه به پاسخ اين توهم پرداخته مىگويد: «و اگر خدا مىخواست، همه شما را امت واحدى قرار مىداد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
«امت واحده» از نظر ايمان و قبول حق، ولى بديهى است اين پذيرش حق نه گامى به سوى تكامل است نه دليلى بر افتخار پذيرنده آن، لذا سنت خدا اين است كه همگان را آزاد بگذارد، تا با اختيار خود، راه حق را بپويند.
ولى اين آزادى به آن معنى نيست كه از ناحيه خدا، هيچ گونه كمكى به پويندگان اين راه نمىشود، بلكه آنها كه قدم در راه حق مىگذارند توفيق خداوند شامل حالشان مىشود، و آنها كه در راه باطل گام مىگذارند از اين موهبت محروم مىگردند و بر گمراهيشان افزوده مىشود.
لذا بلافاصله مىگويد: «لكن خدا هر كس را بخواهد گمراه مىكند و هر كس را بخواهد هدايت» (وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ).
اما اين هدايت و اضلال الهى هرگز سلب مسؤوليت از شما نمىكند، زيرا گامهاى نخستين آن، از خود شماست به همين دليل اضافه مىكند: «و شما بطور قطع در برابر اعمالى كه انجام مىداديد مسؤوليد، و از شما بازپرسى مىشود» (وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:18 PM
(آيه 94)- سپس براى تأكيد بر مسأله وفاى به عهد و ايستادگى در برابر سوگندها كه از عوامل مهم ثبات اجتماعى است مىگويد: «سوگندهايتان را وسيله تقلب و خيانت در ميان خود قرار ندهيد» (وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ).
زيرا اين امر دو زيان بزرگ دارد اول اين كه: سبب مىشود كه «گامى بعد از ثابت گشتن (بر ايمان) متزلزل شود» (فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها).
زيان ديگر اين كه: «و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشيد! و براى شما، عذاب عظيمى خواهد بود»! (وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
در حقيقت پيمان شكنيها و تخلف از سوگندها، از يك سو موجب بدبينى و تنفر مردم از آيين حق و پراكندگى صفوف و بىاعتمادى مىگردد، تا آنجا كه مردم رغبت به پذيرش اسلام نشان نمىدهند و اگر پيمانى با شما بستند خود را ملزم به وفاى به آن نمىدانند، و اين خود مايه ناراحتيهاى فراوان و شكست و تلخ كامى در دنياست.
و از سويى ديگر عذاب الهى را در سرايى ديگر، براى شما به ارمغان مىآورد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:18 PM
(آيه 95)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد نقل شده: مردى از اهالى «حضر موت» خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد عرض كرد: اى رسول خدا! همسايهاى به نام «امرؤ القيس» دارم كه قسمتى از زمين مرا غصب كرده است.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امرؤ القيس را خواست و از او در اين زمينه سؤال كرد، او در پاسخ همه چيز را انكار نمود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او پيشنهاد سوگند كرد.
به هنگامى كه امرؤ القيس برخواست تا سوگند ياد كند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او مهلت داد- و فرمود: در اين باره بينديش و بعدا سوگند ياد كن.
آن دو بازگشتند و در اين حال، دو آيه اول نازل شد- و آنها را از سوگند دروغ و عواقب آن برحذر داشت.
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين دو آيه را براى آنها خواند، امرؤ القيس گفت حق است، من قسمتى از زمين او را غصب كردهام، ولى نمىدانم چه مقدار بوده است؟
اكنون كه چنين است هر مقدار مىخواهد (و مىداند حق اوست) برگيرد، و معادل آن هم بر آن بيفزايد به خاطر استفادهاى كه در اين مدت از زمين او كردهام.
در اين هنگام آيه (97) نازل شد- و به كسانى كه عمل صالح توأم با ايمان دارند بشارت «حيات طيّبه» داد.
تفسير:
در تعقيب آيات گذشته كه از زشتى پيمان شكنى و سوگند دروغ سخن مىگفت اين آيه تأكيدى بر همان مطلب دارد با اين تفاوت كه انگيزه پيمان شكنى و سوگند دروغ در آيات قبل مسأله مرعوب شدن در برابر اكثريت عددى بود، و در اينجا انگيزه آن مسأله جلب منافع بىارزش مادى است.
لذا مىگويد: «و هرگز پيمان الهى را با بهاى كمى مبادله نكنيد» (وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا). يعنى هر بهايى در برابر آن بگيريد كم و ناچيز است، حتى اگر تمام دنيا را به شما بدهند ارزش يك لحظه وفاى به عهد الهى را ندارد.
سپس به عنوان دليل اضافه مىكند: «آنچه نزد خداست براى شما بهتر است اگر بدانيد» (إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:18 PM
(آيه 96)- در اين آيه دليل اين برترى را چنين بيان مىكند: «آنچه نزد شماست سر انجام فانى و نابود مىشود، اما آنچه نزد خداست باقى و جاودان مىماند» (ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ).
بياييد و سرمايههاى خود را براى خدا و در راه خدا و جلب رضاى او به كار اندازيد تا مصداق «عِنْدَ اللَّهِ» گردد، و به مقتضاى «ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» باقى و برقرار شود.
سپس اضافه مىكند: «و ما كسانى را كه (در راه اطاعت فرمانمان بخصوص ايستادگى در برابر سوگندها و عهدها) صبر و استقامت مىكنند به بهترين اعمالشان پاداش خواهيم داد» (وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
تعبير به «احسن» دليل بر اين است كه اعمال نيك آنها همه يكسان نيست، بعضى خوب است و بعضى خوبتر، ولى خداوند همه را به حساب خوبتر مىگذارد، و پاداش خوبتر را به آنها مىدهد، و اين نهايت بزرگوارى است.
(آيه 97)- و به دنبال آن به صورت يك قانون كلى نتيجه اعمال صالح توأم با ايمان را از هر كس و به هر صورت تحقق يابد، در اين دنيا و جهان ديگر، بيان مىكند، مىگويد: «هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مؤمن باشد، خواه مرد يا زن به او حيات پاكيزه مىبخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند خواهيم داد» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
و به اين ترتيب معيار، تنها «ايمان» و «اعمال صالح زاييده آن» است و ديگر هيچ قيد و شرطى نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسيت و نه از نظر پايه و رتبه اجتماعى در كار نيست.
«حيات طيّبه» يعنى، زندگى پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگيها، ظلمها و خيانتها، عداوتها و دشمنيها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانيها و هرگونه چيزى كه آب زلال زندگى را در كام انسان ناگوار مىسازد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:19 PM
(آيه 98)- اين گونه قرآن بخوان! اين آيه طرز استفاده از قرآن مجيد و چگونگى تلاوت آن را بيان مىكند، زيرا پربار بودن محتواى قرآن به تنهايى كافى نيست، بايد موانع نيز از وجود ما و از محيط فكر و جان ما برچيده شود تا به آن محتواى پربار دست يابيم.
لذا نخست مىگويد: «پس هنگامى كه قرآن مىخوانى از شرّ شيطان مطرود شده به خدا پناه بر» (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ).
البته منظور تنها ذكر جمله «اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم» نيست، بلكه بايد اين «ذكر» را تبديل به «فكر» كنيم و اين فكر مقدمه تحقق حالتى در نفس و جان انسان گردد، حالت توجه به خدا، حالت جدايى از هوى و هوسهاى سركشى كه مانع فهم و درك صحيح انسان است و به هنگام خواندن هر آيه به خدا پناه بريم از اين كه وسوسههاى شيطان حجابى ميان ما و كلام حياتبخش خداوند گردد.
و تا چنين حالتى در روح و جان انسان پيدا نشود، درك حقايق قرآن براى او ممكن نيست.
جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى------غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد!
تا نفس مبرّا از نواهى نشود------دل آينه نور الهى نشود!
(آيه 99)- اين آيه در حقيقت دليلى است بر آنچه در آيه قبل گفته شده بود، مىفرمايد: «شيطان تسلّطى بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مىكنند ندارد» (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:19 PM
(آيه 100)- «تنها تسلط او بر كسانى است كه او را دوست مىدارند و به رهبرى و سرپرستى خود انتخابش كردهاند» (إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ).
«و آنها كه او را شريك خدا در اطاعت و بندگى قرار دادهاند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ). و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا واجب الاجرا مىدانند! بنابراين سلطه شيطان بر انسانها اجبارى و ناخودآگاه نيست بلكه اين انسانها هستند كه شرائط ورود او را به محيط جان خود فراهم مىسازند.
(آيه 101)-
شأن نزول:
ابن عباس مىگويد: مشركان بهانهجو، هنگامى كه آيهاى نازل مىشد و دستور سختى در آن بود و سپس آيه ديگرى مىآمد و دستور آسانترى در آن بود، مىگفتند: محمّد اصحاب خود را مسخره مىكند امروز به چيزى دستور مىدهد و فردا از همان نهى مىكند، اينها نشان مىدهد كه محمّد همه را از پيش خود مىگويد نه از ناحيه خدا، در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
دروغ رسوا! اين آيه ايرادهايى را كه مشركان به آيات الهى مىگرفتند بيان مىكند، نخست مىگويد: «هنگامى كه آيهاى را به آيه ديگر مبدّل كنيم (حكمى را نسخ نماييم) و خدا بهتر مىداند چه حكمى را نازل كند، آنها مىگويند: تو افترا مىبندى! اما بيشترشان (حقيقت را) نمىدانند» (وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
آنها نمىدانند كه قرآن در پى ساختن يك جامعه انسانى است، جامعهاى پيشرو با معنويت عالى. با اين حال بديهى است كه اين نسخه الهى گاهى نياز به تبديل و تعويض دارد.
آرى! آنها از اين حقايق بىخبرند و از شرايط نزول قرآن، بىاطلاع، و گر نه مىدانستند «نسخ» پارهاى از دستورات و آيات قرآن، يك برنامه دقيق و حساب شده تربيتى است كه بدون آن، هدف نهايى و نيل به تكامل تأمين نمىشود، و دليل بر تناقض گويى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و يا افترا بستن به خدا نيست.
امیرحسین
06-22-2011, 04:20 PM
(آيه 102)- اين آيه، همين مسأله را تعقيب و تأكيد كرده، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد «بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگارت بر حق نازل كرده است» (قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ).
«روح القدس» يا «روح مقدس» همان پيك وحى الهى، «جبرئيل امين» است، اوست كه به فرمان خدا آيات را اعم از ناسخ و منسوخ، بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل مىكند، آياتى كه همه حق است همه واقعيتى را تعقيب مىكند و آن واقعيت چيزى جز تربيت انسانها نيست، تربيت كه وصول به آن گاهى احكام ناسخ و منسوخ را ايجاب مىكند.
به همين دليل به دنبال آن مىفرمايد: «هدف اين است كه افراد با ايمان را در مسير خود ثابت قدمتر گرداند، و هدايت و بشارتى براى عموم مسلمين است» (لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ).
به هر حال براى محكم كردن نيروى ايمان و پيمودن راه هدايت و بشارت، گاهى چارهاى، جز برنامههاى كوتاه مدت و موقت كه بعدا جاى خود را به برنامه نهايى و ثابت مىدهد نيست، و اين است رمز وجود ناسخ و منسوخ در آيات الهى.
(آيه 103)- سپس به بهانه ديگر، و يا صحيحتر، افتراى مخالفين به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله اشاره نموده، چنين مىگويد: «و ما مىدانيم آنها مىگويند: اين آيات را بشرى به او تعليم مىدهد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ).
قرآن با يك پاسخ دندان شكن خط بطلان بر اين ادعاهاى بىپايه مىكشد و مىگويد: اينها توجه ندارد، «زبان كسى كه قرآن را به او نسبت مىدهند عجمى است، در حالى كه اين قرآن به زبان عربى فصيح و آشكار (نازل شده) است» (لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه اعجاز قرآن تنها در جنبه محتواى آن نيست بلكه الفاظ قرآن نيز در سر حدّ اعجاز است، و كشش و جاذبه و شيرينى و هماهنگى خاصى كه در الفاظ و جمله بنديها وجود دارد مافوق قدرت انسانهاست.
(آيه 104)- سپس با لحنى تهديد آميز به بيان اين حقيقت مىپردازد كه اين اتهامات و انحرافات همه به خاطر رسوخ بىايمانى در نفوس آنهاست و «كسانى كه ايمان به آيات الهى ندارند خداوند آنها را هدايت نمىكند (نه هدايت به صراط مستقيم و نه به راه بهشت و سعادت جاويدان) و براى آنها عذاب دردناكى است» (إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
چرا كه آنها آنچنان گرفتار تعصب و لجاجت و دشمنى با حقند كه شايستگى هدايت را از دست دادهاند، و جز براى عذاب اليم آمادگى ندارند!
امیرحسین
06-22-2011, 04:20 PM
(آيه 105)- و در اين آيه اضافه مىكند: «تنها كسانى (به مردان حق) دروغ مىبندند كه ايمان به آيات الهى ندارند، و دروغگويان واقعى آنها هستند» (إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ).
و چه دروغى از اين بزرگتر كه انسان به مردان حق اتهام ببندد و ميان آنها و انسانهايى كه تشنه حقيقتند، سدّ و مانعى ايجاد كند.
زشتى دروغ از ديدگاه اسلام- آيه فوق از آيات تكان دهندهاى است كه در زمينه زشتى دروغ سخن مىگويد و دروغگويان را در سر حدّ كافران و منكران آيات الهى قرار مىدهد.
اصولا در تعليمات اسلام به مسأله راستگويى و مبارزه با كذب و دروغ فوق العاده اهميت داده شده است. تا جايى كه در روايات اسلامى دروغ به عنوان «كليد گناهان» و راستگويى به عنوان «برات بهشت» شمرده شده است.
على عليه السّلام مىفرمايد: «راستگويى دعوت به نيكوكارى مىكند، و نيكوكارى دعوت به بهشت».
و نيز امام عسكرى عليه السّلام مىفرمايد: «تمام پليديها در اتاقى قرار داده شده، و كليد آن دروغ است».
در حديث ديگرى از على عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «انسان هيچگاه طعم ايمان را نمىچشد تا دروغ را ترك گويد خواه شوخى باشد يا جدّى».
امیرحسین
06-22-2011, 04:20 PM
(آيه 106)-
شأن نزول:
اين آيه در مورد گروهى از مسلمانان نازل گرديد كه در چنگال مشركان گرفتار شدند و آنها را مجبور به بازگشت از اسلام و اظهار كلمات كفر و شرك كردند.
آنها «عمار» و پدرش «ياسر» و مادرش «سميّه» و «صهيب» و «بلال» و «خبّاب» بودند پدر و مادر عمار در اين ماجرا سخت مقاومت كردند و كشته شدند، ولى عمار كه جوان بود آنچه را مشركان مىخواستند به زبان آورد.
اين خبر در ميان مسلمانان پيچيد، بعضى غائبانه عمار را محكوم كردند و گفتند: عمار از اسلام بيرون رفته و كافر شده، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: چنين نيست.
چيزى نگذشت كه عمار گريه كنان به خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مگر چه شده است؟
عرض كرد: اى پيامبر! بسيار بد شده دست از سرم برنداشتند تا نسبت به شما جسارت كردم و بتهاى آنها را به نيكى ياد نمودم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با دست مباركش اشك از چشمان عمّار پاك مىكرد و مىگفت: اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه مىخواهند بگو- و جان خود را از خطر رهايى بخش.
در اين هنگام آيه نازل گرديد و مسائل را در اين رابطه روشن ساخت.
تفسير:
بازگشت كنندگان از اسلام (مرتدّين)- در تكميل بحث آيات گذشته كه سخن از برنامههاى مختلف مشركان و كفّار در ميان بود، در اينجا به گروهى ديگر از كفار يعنى، «مرتدين» و بازگشت كنندگان از اسلام اشاره مىكند، مىگويد: «كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- به جز آنها كه تحت فشار و اجبار اظهار كفر كردهاند در حالى كه قلبشان مملو از ايمان است- آرى چنين اشخاصى كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشودهاند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمى در انتظارشان» (مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
در واقع در اينجا اشاره به دو گروه از كسانى است كه بعد از پذيرش اسلام راه كفر را پيش مىگيرند.
نخست آنها كه در چنگال دشمنان بىمنطق گرفتار مىشوند و تحت فشار و شكنجه آنها اعلام بيزارى از اسلام و وفادارى به كفر مىكنند، در حالى كه آنچه مىگويند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ايمان مىباشد، اين گروه مسلما مورد عفوند، بلكه اصلا گناهى از آنها سر نزده است، اين همان «تقيه» مجاز است كه براى حفظ جان و ذخيره كردن نيروها براى خدمت بيشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است.
گروه دوم كسانى هستند كه به راستى دريچههاى قلب خود را به روى كفر و بىايمانى مىگشايند، و مسير عقيدتى خود را به كلى عوض مىكنند، اينها هم گرفتار غضب خدا و هم «عذاب عظيم» او مىشوند. چرا كه اين عمل موجب تزلزل جامعه اسلامى مىگردد و يك نوع قيام بر ضد رژيم و حكومت اسلامى محسوب مىشود و غالبا دليل بر سوء نيت است، و سبب مىشود كه اسرار جامعه اسلامى به دست دشمنان افتد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:21 PM
(آيه 107)- اين آيه دليل مرتد شدن آنها را چنين بازگو مىكند: «اين به خاطر آن است كه آنها زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح دادند» و به همين جهت بار ديگر در طريق كفر گام نهادند (ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ).
«و خداوند قوم كافر را (كه در كفر و انكار اصرار مىورزند) هدايت نمىكند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ).
و بطور خلاصه هنگامى كه آنها اسلام آوردند، موقتا پارهاى از منافع ماديشان به خطر افتاد، و از آنجا كه به دنيا عشق مىورزيدند از ايمان خود پشيمان گشتند و مجددا به سوى كفر بازگشتند.
بديهى است چنين جمعيتى كه از درون وجودشان كششى به سوى ايمان نيست، مشمول هدايت الهى نمىشوند.
(آيه 108)- اين آيه دليل عدم هدايت آنها را چنين شرح مىدهد: «آنها كسانى هستند كه خدا بر قلب و گوش و چشمشان مهر نهاده» آن چنان كه از ديدن و شنيدن و درك حق محروم ماندهاند (أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ).
و روشن است «چنين افرادى (با از دست دادن تمام ابزار شناخت) غافلان واقعى هستند» (أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ). زيرا اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سوئى روى حس تشخيص و درك انسان مىگذارد و سر انجام كارش به جايى مىرسد كه دريچه روح او به روى همه حقايق بسته مىشود.
(آيه 109)- در اين آيه نتيجه كار آنها چنين ترسيم شده است: «ناچار و قطعا آنها در آخرت زيانكارانند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چه زيان و خسرانى از اين بدتر كه انسان همه امكانات لازم را براى هدايت و سعادت جاويدان در دست داشته باشد، و بر اثر هوى و هوس همه اين سرمايهها را از دست بدهد.
(آيه 110)- و از آنجا كه در برابر دو گروه گذشته يعنى آنها كه تحت فشار دشمن كلمات كفرآميز را به عنوان «تقيه» بيان كردند و آنها كه با تمام ميل به كفر بازگشتند، گروه سومى وجود دارند كه همان فريب خوردگانند.
اين آيه به وضع آنها اشاره كرده، مىگويد: سپس پروردگار تو نسبت به كسانى كه بعد از فريب خوردن (به ايمان بازگشتند و) هجرت كردند، سپس جهاد كردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام اين كارها، بخشنده و مهربان است» و آنها را مشمول رحمت خود مىسازد (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
اين آيه دليل روشنى است براى قبول توبه مرتد ملّى.
امیرحسین
06-22-2011, 04:21 PM
(آيه 111)- سر انجام به عنوان يك هشدار عمومى مىگويد: «به ياد آوريد روزى را كه هر كس (در فكر خويشتن است و تنها) به دفاع از خود بر مىخيزد» تا خود را از عذاب و مجازات دردناكش رهايى بخشد (يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها).
ولى اين دست و پاها بيهوده است «و (در آنجا) نتيجه اعمال هر كسى بىكم و كاست به او داده مىشود» (وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).
«و به آنها ظلم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
(آيه 112)- آنها كه كفران كردند و گرفتار شدند: كرارا گفتهايم كه اين سوره، سوره نعمتهاست، نعمتهاى معنوى و مادى، در اين آيه نتيجه كفران نعمتهاى الهى را در قالب يك مثال عينى مىخوانيم.
نخست مىگويد: «و خداوند (براى آنها كه ناسپاسى نعمت مىكنند) مثلى زده است: منطقه آبادى را كه در نهايت امن و امان بوده» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً).
اين آبادى آن چنان امن و امان بود كه ساكنانش «با اطمينان در آن زندگى داشتند» و هرگز مجبور به مهاجرت و كوچ كردن نبودند (مُطْمَئِنَّةً).
علاوه بر نعمت امنيت و اطمينان، «انواع روزيهاى مورد نيازش بطور وافر از هر مكانى به سوى آن مىآمد» (يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ).
«اما سر انجام اين آبادى (ساكناش) كفران نعمتهاى خدا كردند و خدا لباس گرسنگى و ترس را به خاطر اعمالشان بر اندام آنها پوشانيد» (فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ).
در حقيقت همان گونه كه در آغاز، نعمت امنيت و رفاه تمام وجود آنها را پر كرده بود، در پايان نيز بر اثر كفران، فقر و ناامنى به جاى آن نشست.
امیرحسین
06-22-2011, 04:21 PM
(آيه 113)- نه تنها نعمتهاى مادى آنها در حد كمال بود كه از نعمتهاى معنوى يعنى وجود فرستاده خدا و تعليمات آسمانى او نيز برخوردار بودند «و پيامبرى از خود آنها به سوى آنها آمد (و آنها را به آيين حق دعوت كرد و اتمام حجت نمود) ولى آنها به تكذيبش پرداختند» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ).
«پس در اين هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت، در حالى كه آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).
(آيه 114)- با مشاهده چنين نمونههاى زنده و روشنى شما در راه آن غافلان و ظالمان و كفران كنندگان نعمتهاى الهى گام ننهيد «شما از آنچه خدا روزيتان كرده است حلال و پاكيزه بخوريد و شكر نعمتهاى او را به جا آوريد اگر او را مىپرستيد» (فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ).
اين داستان احتمالا مربوط به گروهى از بنى اسرائيل بوده است كه در منطقه آبادى مىزيستند و بر اثر كفران نعمت گرفتار قحطى و ناامنى شدند.
شاهد اين سخن، حديثى است كه از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود:
«گروهى از بنى اسرائيل آن قدر زندگى مرفهى داشتند كه حتى از مواد غذايى مجسمههاى كوچك مىساختند و گاهى با آن بدن خود را نيز پاك مىكردند، اما سر انجام كار آنها به جايى رسيد كه مجبور شدند همان مواد غذايى آلوده را بخورند و اين همان است كه خداوند در قرآن فرموده: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً ...» و اين هشدارى است به همه افراد و ملتهايى كه غرق نعمتهاى الهى هستند تا بدانند هرگونه اسراف و تبذير و تضييع نعمتها جريمه دارد جريمهاى بسيار سنگين.
اين هشدارى است به آنها كه هميشه نيمى از غذاى اضافى خود را به زبالهدانها مىريزند.
و هشدارى است به آنها كه مواد غذايى را در خانهها براى مصرف شخصى و در انبارها براى گرانتر فروختن، آن قدر ذخيره مىكنند كه مىگندد و فاسد مىشود اما حاضر نيستند به نرخ ارزانتر در اختيار ديگران بگذارند! آرى! اينها همه در پيشگاه خدا مجازات و جريمه دارد و كمترين مجازات آن سلب اين مواهب است.
امیرحسین
06-22-2011, 04:21 PM
(آيه 115)- دروغگويان هرگز رستگار نخواهند شد: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نعمتهاى پاكيزه الهى و شكر اين نعمتها به ميان آمده بود اين آيه در تعقيب آنها، از محرمات واقعى و محرمات غير واقعى كه از طريق بدعت در آيين خدا تحريم شده بودند، سخن مىگويد تا اين حلقه تكميل گردد.
نخست مىگويد: خداوند «تنها مردار، خون، گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريدهاند بر شما حرام كرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ).
اما آلودگى سه مورد اول، امروز بر كسى پوشيده نيست، مردار منبع انواع ميكربهاست، و خون نيز از تمام اجزاء بدن از نظر فعاليت ميكربها آلودهتر است، و گوشت خوك نيز عاملى براى چند نوع بيمارى خطرناك است.
اما حيواناتى كه با نام غير «اللّه» ذبح مىشوند فلسفه تحريم آن جنبه بهداشتى نيست، بلكه جنبه اخلاقى و معنوى دارد. چرا كه از يك سو مبارزهاى است با آيين شرك و بت پرستى و از سوى ديگر توجهى است به آفريننده اين نعمتها.
ضمنا از مجموع محتواى اين آيه و آيات بعد، اين نكته استفاده مىشود كه اسلام، اعتدال را در استفاده از گوشت توصيه مىكند، نه مانند گياهخواران اين منبع غذايى را بكلى تحريم كرده، و نه مانند مردم عصر جاهليت و گروهى از به اصطلاح متمدنان زمان ما اجازه استفاده از هر نوع گوشتى (حتى سوسمار و خرچنگ و انواع كرمها) را مىدهد.
و در پايان آيه همان گونه كه روش قرآن در بسيارى از موارد است، موارد استثناء را بيان كرده، مىگويد: «اما كسانى كه ناچار شوند (از خوردن گوشتهاى حرام فى المثل در بيابانى بدون غذا بمانند و جانشان در خطر باشد) در حالى كه تجاوز و تعدّى از حدّ ننمايند (خدا آنها را مىبخشد چرا كه) خدا بخشنده و مهربان است» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:22 PM
(آيه 116)- اين آيه بحثى را كه در زمينه تحريمهاى بىدليل مشركان كه بطور ضمنى قبلا مطرح شده بود با صراحت شرح مىدهد و مىگويد: «به خاطر دروغى كه زبانهاى شما توصيف مىكند نگوييد اين حلال است و آن حرام، تا چيزى را به دروغ بر خدا افترا ببنديد» (وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ).
يعنى اين يك دروغ آشكار است كه تنها از زبان شما تراوش كرده اشيايى را از پيش خود حلال مىكنيد، و اشيايى را حرام- اشاره به چهارپايانى بوده كه بعضى را بر خود تحريم مىكردند و بعضى را حلال مىدانستند و قسمتى را به بتها اختصاص مىدادند.
آيا خداوند به شما چنين حقى داده است، كه قانونگزارى كنيد؟ و يا اين كه افكار خرافى و تقليدهاى كوركورانه، شما را به چنين بدعتهايى واداشته است؟! در پايان آيه به عنوان يك اخطار جدى مىگويد: «كسانى كه به خدا دروغ و افترا مىبندند هيچگاه رستگار نخواهند شد» (إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ).
اصولا دروغ و افترا مايه بدبختى و نارستگارى است، در باره هر كس كه باشد تا چه رسد به اين كه در باره خداوند بزرگ صورت گيرد.
(آيه 117)- اين آيه عدم رستگارى را چنين توضيح مىدهد: «بهره كمى است (كه در اين دنيا نصيبشان مىشود)، و عذاب دردناكى در انتظار آنان است» (مَتاعٌ قَلِيلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
اين متاع قليل، ممكن است اشاره به جنينهاى مرده حيوانات باشد كه براى خود حلال مىشمردند، و از گوشت آن استفاده مىكردند.
(آيه 118)- در اينجا ممكن است سؤالى، طرح شود كه چرا غير از آن چهار چيز كه در بالا گفته شد، اشياء ديگرى از حيوانات بر قوم يهود حرام بوده است؟
اين آيه گويا به پاسخ اين سؤال پرداخته، مىگويد: «ما بر يهود (علاوه بر آن چهار مورد) چيزهايى را كه قبلا براى تو شرح داديم تحريم كرديم» (وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ).
اشاره به امورى است كه در آيه 146 سوره انعام آمده: «بر يهوديان هر حيوان ناخندارى را حرام كرديم (اشاره به حيواناتى است كه سمّ يكپارچه دارند همچون اسب) و از گاو و گوسفند، پيه و چربيشان را تحريم نموديم، مگر چربيهايى را كه بر پشت آنها قرار داشت، و يا در لابلاى امعاء، و دو طرف پهلوها، و يا با استخوان آميخته بود، اين را به خاطر ظلم و ستم آنها، به عنوان كيفر، قرار داديم و ما راست مىگوييم».
در حقيقت اين محرمات اضافى جنبه مجازات و كيفر در برابر مظالم و ستمهاى يهود داشته، و لذا در پايان آيه اضافه مىكند: «و ما به آنها ستم نكرديم ولى آنها به خويشتن ستم روا مىداشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:22 PM
(آيه 119)- در اين آيه آن چنان كه روش قرآن است، درهاى بازگشت را به روى افراد فريب خورده و يا پشيمان مىگشايد، و مىگويد: «سپس پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهل اعمال بد انجام دادهاند، سپس بعد از آن توبه كردهاند و اصلاح و جبران نمودند، آرى پروردگارت بعد از اين توبه و اصلاح، آمرزنده و مهربان است» (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
قابل توجه اين كه علت ارتكاب گناه را «جهالت» مىشمرد، چرا كه اين گونه افرادند كه پس از آگاهى به راه حق باز مىگردند.
ديگر اين كه: مسأله توبه را به توبه قلبى و ندامت درونى محدود نمىكند، بلكه اصلاح و جبران را مكمل توبه مىشمارد، تا اين فكر غلط را از مغز خود بيرون كنيم كه هزاران گناه را با يك جمله «استغفر اللّه» مىتوان جبران كرد.
(آيه 120)- ابراهيم به تنهايى يك امت بود! گفتيم اين سوره، سوره بيان نعمتهاست و هدف از آن تحريك حس شكرگزارى انسانهاست، به گونهاى كه آنها را به شناخت بخشنده اين همه نعمت برانگيزد.
در اين آيه سخن از يك مصداق كامل بنده شكرگزار خدا، يعنى «ابراهيم» قهرمان توحيد، به ميان آمده كه مخصوصا از اين نظر نيز براى مسلمانها عموما و عربها خصوصا الهام آفرين است كه او را پيشوا و مقتداى نخستين خود مىدانند.
از ميان صفات برجسته اين مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است.
1- در آغاز مىگويد «ابراهيم خود امتى بود» (إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً).
آرى! ابراهيم يك امت بود، يك پيشواى بزرگ بود، يك مرد امت ساز بود، و در آن روز كه در محيط اجتماعيش كسى دم از توحيد نمىزد او منادى بزرگ توحيد بود.
2- وصف ديگر او (ابراهيم) اين بود كه «بنده مطيع خدا بود» (قانِتاً لِلَّهِ).
3- «او همواره در خط مستقيم اللّه و طريق حق، گام مىسپرد» (حَنِيفاً).
4- «او هرگز از مشركان نبود» و تمام زندگى و فكر و زواياى قلبش را تنها نور «اللّه» پر كرده بوده (وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:22 PM
(آيه 121)- پنجم: و به دنبال اين ويژگيها سر انجام او مردى بود كه: «همه نعمتهاى خدا را شكرگزارى مىكرد» (شاكِراً لِأَنْعُمِهِ).
و پس از بيان اين اوصاف پنجگانه به بيان پنج نتيجه مهم اين صفات پرداخته مىگويد: 1- «خداوند ابراهيم را (براى نبوت و ابلاغ دعوتش) برگزيد» (اجْتَباهُ).
2- «و (خدا) او را به راه راست هدايت كرد» و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود (وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
چرا كه هدايت الهى به دنبال لياقتها و شايستگيهايى است كه انسان از خود ظاهر مىسازد چون بىحساب چيزى به كسى نمىدهند.
(آيه 122)- سوم: «و ما در دنيا به او حسنه داديم» (وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً).
از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمتهاى مادى و فرزندان شايسته و مانند آن.
4- «و او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ).
و اين نشانه عظمت مقام صالحان است كه ابراهيم با اين همه مقام در زمره آنها محسوب مىشود، مگر نه اين كه خود ابراهيم از خدا اين تقاضا را كرده بود «رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»: «خداوندا! نظر صائب به من عطا كن و مرا از صالحان قرار ده» (شعرا/ 83).
(آيه 123)- پنجم: آخرين امتيازى كه خدا به ابراهيم در برابر آن همه صفات برجسته داد اين بود كه مكتب او نه تنها براى اهل عصرش كه براى هميشه، مخصوصا براى امت اسلامى يك مكتب الهام بخش گرديد، به گونهاى كه قرآن مىگويد: «سپس به تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم، آيين خالص توحيد، پيروى كن» (ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً).
بار ديگر تأكيد مىكند «ابراهيم از مشركان نبود» (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:22 PM
(آيه 124)- با توجه به آيات گذشته سؤالى در اينجا پيش مىآيد و آن اين كه اگر آيين اسلام آيين ابراهيم است و مسلمانان در بسيارى از مسائل از سنن ابراهيم پيروى مىكنند از جمله احترام روز جمعه، پس چرا يهود شنبه را عيد مىدانند و تعطيل مىكنند؟
اين آيه به پاسخ اين سؤال مىپردازد و مىگويد: تحريمهاى «روز شنبه (براى يهود) فقط به عنوان يك مجازات بود كه در آن هم اختلاف كردند» بعضى آن را پذيرفتند و بكلى دست از كار كشيدند و بعضى هم نسبت به آن بىاعتنايى كردند (إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ).
جريان از اين قرار بود كه طبق بعضى از روايات، موسى عليه السّلام بنى اسرائيل را دعوت به احترام و تعطيل روز جمعه كرد كه آيين ابراهيم بود، اما آنها به بهانهاى از آن سر باز زدند و روز شنبه را ترجيح دادند، خداوند روز شنبه را براى آنها قرار داد، اما توأم با شدت عمل و محدوديتها، بنابراين به تعطيلى روز شنبه نبايد استناد كنيد، چرا كه جنبه فوق العاده و مجازات داشته است، و بهترين دليل بر اين مسأله اين است كه يهود حتى در اين روز انتخابى خود نيز اختلاف كردند، گروهى آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهى نيز احترام آن را شكستند، و به كسب و كار پرداختند و به مجازات الهى گرفتار شدند «1».
در پايان آيه مىفرمايد: «و پروردگارت روز قيامت، در آنچه اختلاف داشتند، ميان آنها داورى مىكند» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 04:23 PM
(آيه 125)- ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان: در لابلاى آيات مختلف اين سوره بحثهاى گوناگونى گاهى ملايم و گاهى تند، با مشركان و يهود و بطور كلى با گروههاى مختلف به ميان آمد، مخصوصا در آيات اخير عمق و شدت بيشترى داشت.
در پايان اين بحثها كه پايان سوره «نحل» محسوب مىشود يك رشته دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى، و طرز بحث، چگونگى كيفر و عفو، و نحوه ايستادگى در برابر توطئهها و مانند آن، بيان شده است كه مىتوان آن را به عنوان اصول تاكتيكى و روش مبارزه در مقابل مخالفين در اسلام نامگذارى كرد و به عنوان يك قانون كلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.
اين برنامه به ترتيب زير در ده اصل خلاصه مىشود.
1- نخست مىگويد: «به وسيله حكمت به سوى راه پروردگارت دعوت كن» (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ).
نخستين گام در دعوت به سوى حق، استفاده از منطق صحيح و استدلالات حساب شده است، و به تعبير ديگر دست انداختن در درون فكر و انديشه مردم و به حركت درآوردن آن و بيدار ساختن عقلهاى خفته نخستين گام محسوب مىشود.
2- «و به وسيله اندرزهاى نيكو» (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).
يعنى استفاده كردن از عواطف انسانها، چرا كه موعظه، و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مىتوان تودههاى عظيم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.
3- «و با آنها (مخالفان) به طريقى كه نيكوتر است به مناظره پرداز» (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).
و اين سومين گام مخصوص كسانى است كه ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و بايد از طريق مناظره ذهنشان را خالى كرد تا آمادگى براى پذيرش حق پيدا كنند.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «پروردگارت از هر كسى بهتر مىداند، چه كسى از راه او گمراه شده است و چه كسانى هدايت يافتهاند» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).
اشاره به اين كه وظيفه شما دعوت به راه حق است، از طرق سه گانه حساب شده فوق، اما چه كسانى سر انجام هدايت مىشوند، و چه كسانى در طريق ضلالت پافشارى خواهند كرد آن را تنها خدا مىداند و بس.
امیرحسین
06-22-2011, 04:23 PM
(آيه 126)- چهارم: تاكنون سخن از اين بود كه در يك بحث منطقى، عاطفى و يا مناظره معقول با مخالفان شركت كنيم، اما اگر كار از اين فراتر رفت و درگيرى حاصل شد و آنها دست به تعدى و تجاوز زدند، در اينجا دستور مىدهد: «اگر خواستيد مجازات كنيد فقط به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد» و نه بيشتر از آن (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ).
5- «ولى اگر شكيبايى پيشه كنيد (و عفو و گذشت) اين كار براى شكيبايان بهتر است» (وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ).
در بعضى از روايات مىخوانيم كه اين آيه در جنگ «احد» نازل شده، هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وضع دردناك شهادت عمويش حمزة بن عبد المطلب را ديد (كه دشمن به كشتن او قناعت نكرده، بلكه سينه و پهلوى او را با قساوت عجيبى دريده، و كبد يا قلب او را بيرون كشيده است، و گوش و بينى او را قطع نموده بسيار منقلب و ناراحت شد و) فرمود: «خدايا! حمد از آن توست و شكايت به تو مىآورم، و تو در برابر آنچه مىبينم يار و مددكار مايى».
سپس فرمود: «اگر من بر آنها چيره شوم آنها را مثله مىكنم، آنها را مثله مىكنم، آنها را مثله مىكنم».
در اين هنگام آيه فوق نازل شد.
بلافاصله پيامبر عرض كرد:
«اصبر اصبر»: «خدايا! صبر مىكنم، صبر مىكنم»! با اين كه اين لحظه شايد دردناكترين لحظهاى بود كه در تمام عمر، بر پيامبر گذشت، ولى باز پيامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم كه راه عفو و گذشت بود انتخاب كرد.
امیرحسین
06-22-2011, 04:23 PM
(آيه 127)- ششم: اين عفو و گذشت و صبر و شكيبايى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد كه بدون هيچ چشمداشتى انجام پذيرد يعنى فقط به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مىكند: «شكيبايى پيشه كن و اين شكيبايى تو جز براى خدا (و به توفيق پروردگار) نمىتواند باشد» (وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ).
7- هرگاه تمام اين زحمات در زمينه تبليغ و دعوت به سوى خدا و در زمينه عفو و گذشت و شكيبايى كارگر نيفتاد باز نبايد مأيوس و دلسرد شد، و يا بىتابى و جزع نمود، بلكه بايد با حوصله و خونسردى هر چه بيشتر همچنان به تبليغ ادامه داد، لذا در هفتمين دستور مىگويد: «بر آنها اندوهگين مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ).
8- با تمام اين اوصاف باز ممكن است دشمن لجوج دست از توطئه برندارد و به طرح نقشههاى خطرناك بپردازد، در چنين شرايطى موضعگيرى صحيح همان است كه قرآن مىگويد: «و به خاطر (كارهاى) آنها، اندوهگين و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگير» (وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ).
چرا كه تكيهگاه شما خداست و با استمداد از نيروى ايمان و استقامت و پشتكار و عقل مىتوانيد اين توطئهها را خنثى كنيد و نقش بر آب.
امیرحسین
06-22-2011, 04:23 PM
(آيه 128)- آخرين آيه كه سوره نحل با آن پايان مىگيرد به نهمين و دهمين برنامه اشاره كرده، مىگويد:
9- «خداوند با كسانى است كه تقوا را پيشه كنند» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا).
«تقوا» در همه ابعاد و در مفهوم وسيعش، از جمله تقوا در برابر مخالفان، يعنى حتى در برابر دشمن بايد اصول اخلاق اسلامى را رعايت كرد، با اسيران معامله اسلامى نمود، با منحرفان رعايت انصاف و ادب كرد، از دروغ و تهمت پرهيز نمود، و حتى در ميدان جنگ همان گونه كه در اصول تعليمات جنگى اسلام وارد شده است بايد تقوا و موازين اسلامى حفظ شود: به بىدفاعان نبايد حمله كرد، متعرض كودكان و پيران از كار افتاده نبايد شد، حتى چهارپايان را نبايد از بين برد، مزارع را نبايد نابود كرد، آب را نبايد به روى دشمن قطع نمود خلاصه تقوا و رعايت اصول عدالت در برابر دوست و دشمن عموما بايد انجام گيرد و اجرا شود.
10- «و (خداوند) با كسانى است كه نيكوكارند» (وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ).
احسان و نيكى اگر به موقع و در جاى خود انجام پذيرد، يكى از بهترين روشهاى مبارزه است، و تاريخ اسلام پر است از مظاهر اين برنامه، مثل رفتارى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مشركان «مكّه» بعد از فتح نمود.
دقت در موارد ده گانه برنامه فوق كه تمام خطوط اصلى و فرعى برخورد با مخالفان را مشخص مىكند نشان مىدهد كه از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاكتيكى و خلاصه همه امورى كه سبب نفوذ در مخالفين مىگردد بايد استفاده كرد.
و اگر مسلمانان در برابر مخالفان خود اين برنامه جامع الاطراف را به كار مىبستند، شايد امروز اسلام سراسر جهان يا بخش عمده آن را فراگرفته بود.
«پايان سوره نحل»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.