توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره رعد [13]
امیرحسین
06-22-2011, 03:31 PM
سوره رعد [13]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 43 آيه است.
محتواى سوره رعد:
همان گونه كه قبلا هم گفتهايم، سورههاى مكّى چون در آغاز دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و به هنگام درگيرى شديد با مشركان نازل شده است غالبا پيرامون مسائل عقيدتى مخصوصا دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و اثبات معاد سخن مىگويد، در حالى كه سورههاى مدنى كه پس از گسترش اسلام و تشكيل حكومت اسلامى نازل گرديد، پيرامون احكام و مسائل مربوط به نظامات اجتماعى، طبق نيازمنديهاى جامعه بحث مىكند.
اين سوره كه از سورههاى مكى است نيز همين برنامه را تعقيب كرده است و پس از اشاره به حقانيت و عظمت قرآن، به بيان آيات توحيد و اسرار آفرينش كه نشانههاى ذات پاك خدا هستند مىپردازد.
سپس به بحث معاد و زندگى نوين انسان و دادگاه عدل پروردگار مىپردازد.
و اين «مجموعه معرفى مبدأ و معاد» را، با بيان مسؤوليتهاى مردم و وظائفشان تكميل مىكند.
دگر بار به مسأله توحيد باز مىگردد. سپس براى شناخت حق و باطل، مثال مىزند، مثالهايى زنده و محسوس، و براى همه قابل درك.
و از آنجا كه ثمره نهايى ايمان به توحيد و معاد، همان برنامههاى سازنده و عملى است به دنبال اين بحثها، مردم را به وفاى به عهد و صله رحم و صبر و استقامت و انفاق در پنهان و آشكار و ترك انتقامجويى دعوت مىكند.
و سر انجام دست مردم را مىگيرد و به اعماق تاريخ مىكشاند و سرگذشت دردناك اقوام ياغى و سركش گذشته را نشان مىدهد.
بنابراين سوره رعد، از عقايد و ايمان شروع مىشود، و به اعمال و برنامههاى انسان سازى پايان مىيابد.
امیرحسین
06-22-2011, 03:33 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- بار ديگر به حروف مقطعه برخورد مىكنيم، منتها اين سوره تنها سورهاى است كه در آغاز «الف، لام، ميم، راء» (المر) ديده مىشود.
محتمل است اين تركيب اشاره به اين باشد كه محتواى سوره «رعد» جامع محتواى هر دو گروه از سورههايى است كه با «الم» و «الر» آغاز مىشود.
به هر حال نخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مىگويد: «اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ).
«و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است» (وَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ).
و جاى هيچ گونه شك و ترديد در آن ديده نمىشود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهان آفرينش و روابط آن با انسانها مىباشد.
«ولى بيشتر مردم ايمان نمىآورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 2)- نشانههاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان: بعد از بيان حروف مقطعه، به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانههاى خدا در جهان آفرينش مىپردازد، و چه زيبا مىگويد: «خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مىبينيد بدون ستون برپا داشت» يا آنها را «با ستونهاى نامرئى برافراشت» (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
اين آيه پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان «هيئت بطلميوس» بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مىكرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، بكلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمانى هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بىآنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مىدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است.
اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.
سپس مىفرمايد: خداوند «بعد (از آفرينش اين آسمانهاى بىستون كه نشانه بارز عظمت قدرت بىانتهاى اوست) بر عرش استيلا يافت» و زمام تدبير جهان را در كف قدرت گرفت (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماه مىگويد: او كسى است كه: «خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست، «و هر كدام (از اين خورشيد و ماه) تا سر آمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مىدهند» (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
و به دنبال آن مىافزايد كه: اين آمد و شدها و دگرگونيها بىحساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فايده نمىباشد بلكه «اوست كه همه كارها را تدبير مىكند» (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ). و براى هر حركتى حسابى، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است.
«او آيات خويش را براى شما بر مىشمرد و ريزه كاريهاى آنها را شرح مىدهد تا به لقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد» (يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 03:34 PM
(آيه 3)- اين آيه، آيات الهى را در عالم بالا نشان مىدهد و انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوهها و طلوع و غروب خورشيد دعوت مىكند، مىگويد: «و او كسى است كه زمين را گسترش داد» (وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ). تا براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد.
پس از آن به مسأله پيدايش كوهها اشاره مىكند و مىفرمايد: «خداوند در زمين كوهها قرار داد» (وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ).
همان كوههايى كه در آيات ديگر قرآن «اوتاد» (ميخهاى) زمين معرفى شده شايد به دليل اين كه كوهها از زير به هم پنجه افكندهاند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون، و به اين ترتيب، تزلزل و اضطراب و زلزلههاى مداوم را از ميان ببرند كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند.
سپس به آبها و نهرهايى كه در روى زمين، جريان دارد اشاره كرده، مىگويد:
و در آن «نهرهايى» قرار دارد (وَ أَنْهاراً).
سيستم آبيارى زمين به وسيله كوهها، و ارتباط كوهها با نهرها، بسيار جالب است، زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين، آبهايى را كه به صورت برف درآمده در قله خود يا در شكافهاى درههايشان ذخيره مىكنند كه تدريجا آب مىشوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان مىگردند.
بعد از آن به ذكر مواد غذايى و ميوههايى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مىآيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته، مىگويد: «و از تمام ميوهها دو جفت در زمين قرار داد» (وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).
اشاره به اين كه ميوهها موجودات زندهاى هستند كه داراى نطفههاى نر و ماده مىباشند كه از طريق تلقيح، بارور مىشوند.
اگر «لينه» دانشمند و گياه شناس معروف سوئدى در اواسط قرن 18 ميلادى موفق به كشف زوجيت عمومى و همگانى در جهان گياهان شد، قرآن مجيد در يك هزار و چهار صد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخت، و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مىباشد.
و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوهها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه، از اين موضوع سخن به ميان آورده، مىگويد: خداوند «به وسيله شب، روز را مىپوشاند و پرده بر آن مىافكند» (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).
چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گياهان را مىسوزاند و اثرى از ميوهها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمىماند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «در اين (موضوعات كه گفته شد) آيات و نشانههايى است براى آنهايى كه تفكر مىكنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
آرى! آنها در اين آيات، قدرت لايزال و حكمت بىپايان آفريدگار را به روشنى مىبينند.
امیرحسین
06-22-2011, 03:34 PM
(آيه 4)- در اين آيه به يك سلسله نكات جالب زمين شناسى و گياه شناسى كه هر كدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده، نخست مىفرمايد:
«و در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند» (وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ).
ديگر اين كه: «در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها» (وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ).
و عجب اين كه اين درختان و انواع مختلف آنها، «گاهى از يك پايه و ساقه مىرويند و گاه از پايههاى مختلف» (صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ).
ممكن است اين جمله اشاره به مسأله استعداد درختان براى پيوند باشد كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف مىزنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوع خاصى از ميوه را به ما تحويل مىدهد.
و عجيبتر اين كه: «همه آنها از يك آب سيراب مىشوند» (يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ).
و با اين همه «بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى مىدهيم» (وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ).
آيا هر يك از اين اسرار، دليل بر وجود يك مبدأ حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست.
اينجاست كه در پايان آيه مىفرمايد: «در اين امور نشانههايى است (از عظمت خدا) براى آنها كه تعقل و انديشه مىكنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
(آيه 5)- تعجب كفار از معاد! در اينجا قرآن به مسأله «معاد» مىپردازد، و با ارتباط و پيوستگى خاصى كه ميان مسأله مبدأ و معاد است، اين بحث را تحكيم بخشيده، مىگويد: «و اگر (از چيزى) تعجب مىكنى، عجيب گفتار آنهاست كه مىگويند: آيا هنگامى كه خاك شديم بار ديگر آفرينش تازهاى پيدا خواهيم كرد»؟! (وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ).
سپس وضع فعلى و سرنوشت آينده اين گروه را در سه جمله بيان مىكند:
ابتدا مىگويد: «اينها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ).
چرا كه خداوند و ربوبيت او را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مسأله معاد و تجديد حيات انسان ترديد نمىكردند.
ديگر اين كه بر اثر كفر و بىايمانى و خارج شدن از زير پرچم آزادگى توحيدى، زنجيرهاى بت پرستى، هوى پرستى، ماده پرستى و جهل و خرافات را با دست خود بر گردن خويش نهادهاند همانطور كه آيه مىفرمايد: «و آنان غل و زنجيرها در گردنشان است» (وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ).
«و چنين افرادى (با اين وضع و اين موقعيت) مسلما اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» و جز اين نتيجه و انتظارى در باره آنان نيست (وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
امیرحسین
06-22-2011, 03:34 PM
(آيه 6)- در اين آيه به يكى ديگر از سخنان غير منطقى مشركان پرداخته و مىگويد: «آنها به جاى اين كه از خداوند به وسيله تو تقاضاى رحمت كنند، درخواست تعجيل عذاب و كيفر و مجازات مىنمايند» (وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
آيا آنها فكر مىكنند مجازات الهى دروغ است؟ «با اين كه در گذشته عذابهايى (بر امتهاى سركش پيشين) نازل گرديد» كه اخبار آن بر صفحات تاريخ و در دل زمين ثبت است (وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ).
سپس اضافه مىكند: «پروردگار تو نسبت به مردم- با اين كه ظلم مىكنند- داراى مغفرت است، و (در عين حال) پروردگارت داراى عذاب شديد است» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ).
(آيه 7)- باز هم بهانه جويى! در اينجا به يكى از ايرادات مشركان لجوج در زمينه «نبوت» پرداخته، مىگويد: «كسانى كه كافر شدند مىگويند: چرا معجزه و نشانهاى از پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
واضح است كه يكى از وظايف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، ارائه معجزات به عنوان سند حقانيت و پيوندش با وحى الهى است.
ولى مخالفان انبياء، همواره داراى حسن نيت نبودند يعنى، معجزات را براى يافتن حق نمىخواستند، بلكه به عنوان لجاجت و عدم تسليم در برابر حق هر زمان پيشنهاد معجزه مىكردند و خارق عادت عجيب و غريبى مىكردند.
در مقابل اين گونه افراد، پيامبران با ذكر اين حقيقت كه معجزات به دست خداست و به فرمان او انجام مىگيرد و ما وظيفه تعليم و تربيت مردم را داريم، دست ردّ بر سينه اين گونه افراد مىزدند.
لذا قرآن به دنبال آن مىافزايد: اى پيامبر! «تو فقط بيم دهندهاى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمايى هست» (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ).
در واقع قرآن مىگويد: اين كافران وظيفه اصلى پيامبر را فراموش كردهاند كه مسأله انذار و دعوت به سوى خداست و چنين پنداشتهاند كه وظيفه اصلى او اعجازگرى است.
قابل توجه اين كه تفاوت ميان «انذار» و «هدايت» در اين است كه انذار براى آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است كه مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.
لذا در روايات متعددى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده كه، فرمود: «من منذرم و تو هادى اى على! به وسيله تو هدايت يافتهگان هدايت مىشوند».
امیرحسین
06-22-2011, 03:35 PM
(آيه 8)- علم بىپايان خدا! در اين بخش سخن از علم وسيع پروردگار (علم به نظام آفرينش و علم به اعمال بندگان) و آگاهى او بر همه چيز است.
نخست مىگويد «خداوند از جنينهايى كه هر زن- يا هر حيوان ماده- حمل مىكند آگاه است» (اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى).
نه تنها از جنسيت آن، بلكه از تمام مشخصات، استعدادها، ذوقها، و نيروهايى كه بالقوه در آن نهفته شده آگاه است.
«و (همچنين) آنچه را كه رحمها كم مىكنند و قبل از موعد مقرر بيرون مىريزند» مىداند (وَ ما تَغِيضُ الْأَرْحامُ).
«و (همچنين) از آنچه از موعد مقرر افزون نگاه مىدارند» نيز باخبر است (وَ ما تَزْدادُ).
سپس قرآن اضافه مىكند: «و هر چيز در نزد خدا به مقدار و ميزان ثابت و معين است» (وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ).
تا تصور نشود كه اين كم و زيادها بىحساب و بىدليل است، همان گونه كه اجزاى جنين و خون رحم، همه داراى حساب و كتاب است.
(آيه 9)- اين آيه در حقيقت دليلى است بر آنچه در آيه قبل بيان شد، مىگويد: «او (خداوند) از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است» (عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ).
و آگاهى او از غيب و شهود به اين دليل است كه: «او بزرگ و متعالى است» و مسّلط بر همه چيز (الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ). و به همين دليل در همه جا حضور دارد، و چيزى از ديدگان علم او پنهان نيست.
امیرحسین
06-22-2011, 03:35 PM
(آيه 10)- و براى تكميل اين بحث و تأكيد بر علم بىپايان او اضافه مىكند:
«براى او (خداوند) يكسان است كسانى از شما كه پنهانى سخن بگويند، و يا آن را آشكار سازند» او همه را مىداند و مىشنود (سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ).
«و (نيز براى او تفاوت نمىكند) كسانى كه مخفيانه در دل شب و در ميان پردههاى ظلمت گام برمىدارند و آنها كه آشكارا در روز روشن به دنبال كار خويش مىروند» (وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ).
(آيه 11)- محافظان غيبى! در آيه قبل خوانديم كه خدا به حكم «عالم الغيب و الشهادة» بودن، از پنهان و آشكار مردم باخبر و همه جا حاضر و ناظر است.
در اين آيه اضافه مىكند كه خداوند علاوه بر اين، حافظ و نگاهبان بندگان خود نيز مىباشد: «براى انسان مأمورانى است كه پىدرپى از پيش رو، و پشت سر او قرار مىگيرند و او را از حوادث حفظ مىكنند» (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
اما براى اين كه كسى اشتباه نكند كه اين حفظ و نگاهبانى بىقيد و شرط است و انسان مىتواند خود را به پرتگاهها بيفكند و دست به هر ندانم كارى بزند و يا مرتكب هرگونه گناهى كه مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد كه خدا و مأموران او حافظ وى باشند اضافه مىكند كه: «خداوند سرنوشت هيچ قوم و ملتى را تغيير نمىدهد مگر اين كه آنها تغييراتى در خود ايجاد كنند»! (إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).
و باز براى اين كه اين اشتباه پيش نيايد كه با وجود مأموران الهى كه عهدهدار حفظ انسان هستند، مسأله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پايان آيه اضافه مىكند كه: «و هرگاه خداوند به قوم و جمعيتى اراده سوء و بدى كند هيچ راه دفاع و بازگشت ندارد» (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ).
«و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت» (وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ).
به همين دليل هنگامى كه فرمان خدا به عذاب و مجازات يا نابودى قوم و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مىشوند و انسان را تسليم حوادث مىكنند!.
هميشه تغييرات از خود ما است!
جمله «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، يك قانون كلى و عمومى را بيان مىكند.
اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامههاى اجتماعى اسلام را بيان مىكند به ما مىگويد هرگونه تغييرات برونى متكى به تغييرات درونى ملتها و اقوام است، و هرگونه پيروزى و شكستى كه به قومى رسيد از همين جا سر چشمه مىگيرد، بنابراين آنها كه هميشه براى تبرئه خويش به دنبال «عوامل برونى» مىگردند، و قدرتهاى سلطهگر و استعمار كننده را همواره عامل بدبختى خود مىشمارند، سخت در اشتباهند، چرا كه اگر اين قدرتهاى جهنمى پايگاهى در درون يك جامعه نداشته باشند، كارى از آنان ساخته نيست.
اين اصل قرآنى مىگويد: براى پايان دادن به بدبختيها و ناكاميها بايد دست به انقلابى از درون بزنيم، يك انقلاب فكرى و فرهنگى، يك انقلاب ايمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختيها بايد فورا به جستجوى نقطههاى ضعف خويشتن بپردازيم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوييم، تولدى تازه پيدا كنيم و نور و حركتى جديد، تا در پرتو آن بتوانيم ناكاميها و شكستها را به پيروزى مبدل سازيم.
امیرحسین
06-22-2011, 03:35 PM
(آيه 12)- بخش ديگرى از نشانههاى عظمت او: قرآن در اينجا بار ديگر به آيات توحيد و نشانههاى عظمت خدا و اسرار آفرينش مىپردازد.
نخست به برق (برقى كه در ميان قطعات ابر پيدا مىشود) اشاره كرده، مىگويد: «او كسى است كه برق را كه مايه ترس و طمع مىباشد به شما ارائه مىدهد» (هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
از يك سو شعاع درخشانش چشمها را خيره مىكند و شما را به وحشت مىاندازد.
اما از آنجا كه غالبا همراه آن رگبارهايى به وجود مىآيد و تشنه كامان بيابان را آب زلال مىبخشد و درختان و زراعت را سيراب مىكند، آنها را به اميد و طمع مىكشاند، و در ميان اين بيم و اميد، لحظات حساسى را مىگذرانند.
سپس اضافه مىكند: «او كسى است كه ابرهاى سنگين و پربار ايجاد مىكند» كه قادر به آبيارى زمينهاى تشنهاند (وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ).
(آيه 13)- اين آيه به صداى «رعد» مىپردازد كه از برق هرگز جدا نيست، مىفرمايد: «و رعد تسبيح و حمد خدا مىگويد» (وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ).
آرى! اين صداى پرطنين جهان طبيعت كه توأم با پديده برق مىباشد و هر دو در خدمت يك هدف هستند، عملا تسبيح خدا مىگويد و به تعبير ديگر: «رعد» زبان گوياى «برق» است، كه حكايت از نظام آفرينش و عظمت خالق مىكند.
نه تنها صداى رعد و ساير اجزاى جهان ماده، تسبيح او مىگويند كه «همگى فرشتگان نيز از ترس و خشيت خدا» به تسبيح او مشغولند (وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ).
آنها از اين مىترسند كه در انجام فرمان پروردگار و مسؤوليتهايى كه در نظام هستى بر عهده آنها گذارده شده كوتاهى كنند و گرفتار مجازات الهى شوند، و مىدانيم هميشه وظيفهها و تكاليف براى آنها كه احساس مسؤوليت مىكنند ترس آفرين است، ترسى سازنده كه شخص را به تلاش و حركت وا مىدارد.
و براى توضيح بيشتر در زمينه رعد و برق اشاره به صاعقهها كرده، مىفرمايد:
«خداوند صاعقهها را مىفرستد و به هر كس بخواهد به وسيله آن آسيب مىرساند» (وَ يُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَيُصِيبُ بِها مَنْ يَشاءُ).
ولى با اين همه، و با مشاهده آيات عظمت پروردگار و با كوچكى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر يك جرقه آسمانى باز هم «گروهى (از بىخبران) در باره خدا به مجادله و ستيز برمىخيزند» (وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ).
«در حالى كه خداوند قدرتى بىانتها، و مجازاتى دردناك و كيفرى سخت دارد» (وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ).
امیرحسین
06-22-2011, 03:36 PM
(آيه 14)- اين آيه به دو مطلب اشاره مىكند: نخست اين كه «دعوت حق از آن او (خدا) است» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ). يعنى هرگاه او را بخوانيم مىشنود، و اجابت مىكند، هم آگاهى از دعاى بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواستههاى آنها.
ديگر اين كه خواندن بتها و تقاضاى از آنها دعوت و دعاى باطل است، زيرا «كسانى را كه مشركان غير از خداوند مىخوانند (و براى انجام خواستههايشان به آنها پناه مىبرند هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمىگويند» و دعايشان را اجابت نمىكند (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ).
سپس- همان گونه كه روش قرآن است- براى مجسم ساختن اين موضوع عقلانى مثال حسى زيبا و رسايى بيان مىكند و مىگويد: «آنها (كه غير خدا را مىخوانند) همچون كسى هستند كه كفهاى (دست) خود را به سوى آب مىگشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد»! (إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).
آيا مىتوان در كنار چاه نشست و دست به سوى آب دراز كرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آيا اين كار جز از يك انسان ساده لوح و ديوانه سر مىزند؟
در پايان آيه براى تأكيد اين سخن مىگويد: «و دعاى كافران (از بتها چيزى) جز (گام برداشتن) در گمراهى نيست» (وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ).
چه ضلالتى از اين بالاتر كه انسان سعى و كوشش خود را در بيراههاى كه هرگز او را به مقصد نمىرساند به كار برد.
(آيه 15)- در اين آيه براى اين كه نشان دهد بت پرستان چگونه از كاروان عالم هستى جدا گشته و تك و تنها در بيراههها سرگردان شدهاند چنين مىفرمايد:
«همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از روى اطاعت و تسليم و يا از روى كراهت و همچنين سايههاى آنها، هر صبح و شام، براى خدا سجده مىكنند» (وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).
منظور از سجده موجودات چيست؟
سجده در اين گونه موارد به معنى خضوع و نهايت تواضع و تسليم است، منتهى گروهى سجده و خضوعشان تنها جنبه تكوينى دارد، يعنى در برابر قوانين عالم هستى و آفرينش خاضعند، ولى گروهى علاوه بر سجود تكوينى سجود تشريعى نيز دارند يعنى با ميل و اراده خود در برابر خداوند سجده مىكنند.
و تعبير به «طَوْعاً وَ كَرْهاً» ممكن است اشاره به اين باشد كه مؤمنان از روى ميل و رغبت در پيشگاه پروردگار به سجده مىافتند و خضوع مىكنند، اما غير مؤمنان هر چند حاضر به چنين سجدهاى نيستند تمام ذرات وجودشان از نظر قوانين آفرينش تسليم فرمان خداست چه بخواهند و چه نخواهند.
امیرحسین
06-22-2011, 03:36 PM
(آيه 16)- بت پرستى چرا؟ از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى در باره شناخت وجود خدا بود در اين آيه به بحث پيرامون اشتباه مشركان و بت پرستان مىپردازد و از چند طريق اين بحث را تعقيب مىكند.
نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «از آنها بپرس پروردگار و مدبر آسمانها و زمين كيست» (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس بىآنكه پيامبر در انتظار پاسخ آنها بنشيند دستور مىدهد كه خود پاسخ اين سؤال را بده، و «بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
سپس آنها را با اين جمله مورد سرزنش و ملامت قرار مىدهد كه: «به آنها بگو: آيا غير خدا را اولياء و تكيهگاه و معبود خود قرار دادهايد؟ با اين كه اين بتها حتى نسبت به خودشان مالك سود و زيانى نيستند»؟! (قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
سپس با ذكر دو مثال روشن و صريح وضع افراد «موحد» و «مشرك» را مشخص كرده، نخست مىگويد: «بگو: آيا نابينا و بينا يكسان است»؟ (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ).
همان گونه كه نابينا و بينا يكسان نيست، همچنين كافر و مؤمن، يكسان نيستند، و «بتها» را نمىتوان در كنار «اللّه» قرار داد.
ديگر اين كه: «آيا ظلمات و نور يكسانند»!! (أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ).
چگونه مىتوان بتها را كه ظلمات محضند در كنار «خدا» كه نور مطلق عالم هستى است، قرار داد؟
سپس از راه ديگرى بطلان عقيده مشركان را مؤكدتر مىسازد و مىگويد: «آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اين كه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است» (أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ).
در حالى كه بت پرستان نيز چنين عقيدهاى در باره بتها ندارند، آنها نيز خدا را خالق همه چيز مىدانند و عالم خلقت را دربست مربوط به او مىشمارند.
و لذا بلافاصله مىفرمايد: «بگو: خدا خالق همه چيز است و اوست يگانه و پيروز» (قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
از آيه فوق استفاده مىشود كه خلقت يك امر دائمى است و فيض هستى بطور دائم از طرف خدا صادر مىشود و هر موجودى لحظه به لحظه از ذات پاكش هستى مىگيرد، بنابراين برنامه آفرينش و تدبير عالم هستى همچون آغاز خلقت همه به دست خداست.
امیرحسین
06-22-2011, 03:36 PM
(آيه 17)- ترسيم دقيقى از منظره حق و باطل: از آنجا كه روش قرآن، به عنوان يك كتاب تعليم و تربيت، متكى به مسائل عينى است، براى نزديك ساختن مفاهيم پيچيده به ذهن، انگشت روى مثلهاى حسى جالب و زيبا در زندگى روزمره مردم مىگذارد، در اينجا نيز براى مجسم ساختن حقايقى كه در آيات گذشته پيرامون توحيد و شرك، ايمان و كفر، و حق و باطل گذشت، مثل بسيار رسايى بيان مىكند.
نخست مىگويد: «خداوند از آسمان آبى را فرو فرستاده است» (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبى حياتبخش و زندگى آفرين، و سر چشمه نمو و حركت! «و از هر درّه و رودخانهاى به اندازه آنها سيلابى جارى شد» (فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها).
جويبارهاى كوچك دست به دست هم مىدهند و نهرهايى به وجود مىآورند، نهرها به هم مىپيوندند و سيلاب عظيمى از دامنه كوهسار سرازير مىگردد، آبها از سر و دوش هم بالا مىروند و هر چه را بر سر راه خود ببينند برمىدارند و مرتبا بر يكديگر كوبيده مىشوند، در اين هنگام كفها از لابلاى امواج ظاهر مىشوند، آنچنان كه قرآن مىگويد: «سيل بر روى خود كفى حمل كرد» (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً).
پيدايش كفها منحصر به نزول باران نيست، «و از آنچه (در كورهها) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسائل زندگى، آتش روى آن روشن مىكنند (تا ذوب شود) نيز كفهايى مانند (كفهاى روى آب) به وجود مىآيد» (وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ).
بعد از بيان اين مثال به سراغ نتيجهگيرى مىرود، و چنين مىفرمايد: «اين گونه خداوند براى حق و باطل، مثال مىزند» (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ).
سپس به شرح آن مىپردازد و مىگويد: «اما كفها (ى بلند آواز و ميان تهى) به كنار مىروند و آبى كه براى مردم مفيد و سودمند است در زمين مىماند» (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ).
همچنين حق، هميشه مفيد و سودمند است همچون آب زلال كه مايه حيات است اما باطل بىفايده و بيهوده است، ولى حق هميشه بايد بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر و دعوت به مطالعه دقيقتر روى اين مثال و ديگر مثالهاى قرآن، مىفرمايد: «اين چنين خداوند مثالهايى مىزند» (كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ).
مثال، مسائل را همگانى مىسازد
- بسيارى از مباحث علمى است كه در شكل اصليش تنها براى خواص قابل فهم است، و توده مردم استفاده چندانى از آن نمىبرند، ولى هنگامى كه با مثال آميخته، و به اين وسيله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پايهاى از علم و دانش باشند، از آن بهره مىگيرند، بنابراين مثالها به عنوان يك وسيله تعميم علم و فرهنگ، كاربرد غير قابل انكارى دارند.
امیرحسین
06-22-2011, 03:37 PM
(آيه 18)- آنها كه دعوت حق را اجابت كردند: پس از بيان چهره حق و باطل در ضمن يك مثال رسا و بليغ در آيه گذشته، در اينجا اشاره به سرنوشت كسانى مىشود كه دعوت حق را اجابت كردند و به آن گرويدند و هم كسانى كه از حق رو گردان شده، به باطل روى آوردند.
نخست مىگويد: «براى كسانى كه اجابت دعوت پروردگارشان كردند، پاداش نيك و نتيجه سودمند و عاقبت محمود است» (لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى).
سپس مىافزايد: «و آنها كه اجابت اين دعوت پروردگار را نكردند (سرنوشتشان به قدرى شوم و رقت بار است كه) اگر تمام روى زمين و حتى همانندش مال آنها باشد حاضرند همه اينها را براى نجات از آن سرنوشت شوم بدهند» با اين حال از آنها پذيرفته نخواهد شد (وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ).
براى ترسيم عظمت عذاب و كيفر آنها، تعبيرى از اين رساتر نمىشود كه يك انسان مالك همه روى زمين، بلكه دو برابر آن باشد، و همه را بدهد تا خود را رهايى بخشد، و سودى نداشته باشد.
اين جمله در حقيقت اشاره به اين است كه آخرين آرزوى يك انسان كه برتر از آن تصور نمىشود، اين است كه مالك تمام روى زمين شود، ولى شدت مجازات ستمگران و مخالفان دعوت حق در آن حد و پايه است كه حاضرند اين آخرين هدف دنيوى بلكه برتر و بالاتر از آن را هم فدا كنند و آزاد شوند.
و به دنبال اين بدبختى- عدم پذيرش همه آنچه در زمين است در برابر نجات او- اشاره به بدبختى ديگر آنها كرده، مىگويد: «آنها داراى حساب سخت و بدى هستند» (أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ).
يعنى، اين گونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقيقى را پس مىدهند، و هم در حال محاسبه مورد توبيخ و سرزنش قرار مىگيرند و هم كيفر آنها بعد از حساب بدون كم و كاست به آنان داده مىشود.
در پايان آيه به سومين مجازات و يا نتيجه نهايى مجازات آنان اشاره كرده، مىفرمايد: «جايگاه آنان دوزخ است و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). و به جاى اين كه در بستر استراحت بيارمند بايد روى شعلههاى آتش سوزان قرار گيرند!
امیرحسین
06-22-2011, 03:37 PM
(آيه 19)- برنامه اولو الالباب: در اينجا ترسيم و تجسّمى از جزئيات برنامههاى سازنده طرفداران حق به چشم مىخورد كه بحث آيات گذشته را تكميل مىنمايد نخست به صورت يك استفهام انكارى مىفرمايد: «آيا كسى كه مىداند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند كسى است كه نابيناست»؟
(أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى).
اين تعبير اشاره لطيفى است به اين كه ندانستن اين واقعيت به هيچ وجه امكان پذير نيست مگر اين كه چشم دل انسان بكلى از كار افتاده باشد.
و لذا در پايان آيه اضافه مىكند: «تنها كسانى متذكر مىشوند كه اولوا الالباب و صاحبان مغز و انديشهاند» (إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).
(آيه 20)- سپس به عنوان تفسير «أُولُوا الْأَلْبابِ» ريز برنامههاى طرفداران حق را بيان كرده، و قبل از هر چيز انگشت روى مسأله وفاى به عهد و ترك پيمان شكنى گذارده، مىگويد: «آنها كسانى هستند كه به عهد الهى وفا مىكنند و پيمان را نمىشكنند» (الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ).
«عهد اللّه» (عهد الهى) معنى وسيعى دارد كه شامل عهدهاى فطرى و پيمانهايى كه خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته مىشود و هم پيمانهاى عقلى يعنى، آنچه را كه انسان با نيروى تفكر و عقل از حقايق عالم هستى و مبدأ و معاد درك مىكند، هم پيمانهاى شرعى يعنى آنچه را كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمانهاى خداوند و ترك معصيت و گناه، پيمان گرفته همه را شامل مىگردد.
(آيه 21)- دومين ماده برنامه آنها، حفظ پيوندها و پاسدارى از آنهاست، چنانكه مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه پيوندهايى را كه خداوند امر به حفظ آن كرده برقرار مىدارند» (وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ).
انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پيامبران و رهبران، ارتباطى با ساير انسانها اعم از دوست و همسايه و خويشاوند و برادران دينى و همنوعان دارد، و ارتباطى نيز با خودش، همه اين پيوندها را بايد محترم شمرد.
در حقيقت انسان يك موجود منزوى و جدا و بريده از عالم هستى نيست بلكه سر تا پاى وجود او را پيوندها و علاقهها و ارتباطها تشكيل مىدهد.
سومين و چهارمين برنامه طرفداران حق آن است كه: «آنها از پروردگارشان، خشيت دارند و از بدى حساب (در دادگاه قيامت) مىترسند» (وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ).
امیرحسین
06-22-2011, 03:37 PM
(آيه 22)- پنجمين برنامه آنها استقامت است، در برابر تمام مشكلاتى كه در مسير اطاعت و ترك گناه و جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد آن هم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، و لذا مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه به خاطر جلب رضايت پروردگارشان صبر و استقامت به خرج دادند» (وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ).
اين جمله دليل روشنى است بر اين كه صبر و شكيبايى و بطور كلى هرگونه عمل خير در صورتى ارزش دارد كه «ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ» و براى خدا باشد، و اگر انگيزههاى ديگرى از قبيل رياكارى و جلب توجه مردم و يا حتى براى ارضاى غرور خود، كارى را انجام دهد بىارزش است.
ششمين برنامه آنها اين است كه «آنها نماز را بر پا مىدارند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
چه چيز مهمتر از اين است كه انسان هر صبح و شام رابطه و پيوند خود را با خدا تجديد كند، با او به راز و نياز برخيزد و به ياد عظمت او و مسؤوليتهاى خويش بيفتد، و در پرتو اين كار، گرد و غبار و زنگار گناه را از دل و جان بشويد.
و به دنبال آن هفتمين برنامه حقجويان را با اين عبارت بيان مىكند: آنها كسانى هستند كه «از آنچه به آنان روزى دادهايم در پنهان و آشكار انفاق مىكنند» (وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً).
نماز پيوند انسان را با «خدا» و زكوة پيوند او را با «خلق» محكم مىكند.
بالاخره هشتمين و آخرين برنامه آنها اين است كه: «آنها به وسيله حسنات، سيئات خود را از ميان مىبرند» (وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ).
و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگتر باشد به همان اندازه حسنات بيشترى انجام مىدهند، تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه با آب حسنات بشويند.
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه آنها بدى را با بدى تلافى نمىكنند، بلكه سعى دارند اگر از كسى نسبت به آنها بدى برسد، با انجام نيكى در حق وى، او را شرمنده و وادار به تجديد نظر كنند.
و در پايان آيه پس از ذكر برنامههاى مختلف گذشته اشاره به عاقبت كار «اولوا الالباب» و انديشمندان و طرفداران حق و عاملان به اين برنامهها كرده، مىفرمايد: «عاقبت نيك سراى ديگر براى آنهاست» (أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).
امیرحسین
06-22-2011, 03:38 PM
(آيه 23)- اين آيه در توضيح اين سر انجام نيك و عاقبت خير مىگويد:
سر انجام كار آنها «باغهاى جاويدان بهشت است كه هم خودشان وارد آن مىشوند و هم پدران و همسران و فرزندان صالح آنها» (جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ).
و چيزى كه اين نعمتهاى بزرگ و بىپايان را تكميل مىسازد، اين است كه «فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مىشوند» (وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ).
(آيه 24)- و به آنها مىگويند: «سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان» (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ).
آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسؤوليتها و تحمل شدائد و مصائب بوده كه اين سلامت را به وجود آورد، در اينجا در نهايت امنيت و آرامش خواهيد بود.
و در پايان مىفرمايد: «چه پايان نيك و چه عاقبت خوبى»؟ (فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).
از آيات قرآن و روايات به خوبى استفاده مىشود كه بهشت درهايى دارد كه اشاره به اعمال و كارهايى است كه سبب ورود به بهشت مىشوند. و جالب اين كه در قرآن مىخوانيم: جهنم «هفت» در دارد، و طبق روايات، بهشت داراى «هشت» در است اشاره به اين كه طرق وصول به سعادت و بهشت جاويدان از طرق وصول به جهنم بيشتر است، و رحمت خدا بر غضب او پيشى مىگيرد.
(آيه 25)- دنيا پرستان تبهكار! از آنجا كه نيك و بد همواره در مقايسه با يكديگر به خوبى روشن مىگردد پس از ذكر صفات «اولوا الالباب» در اينجا بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها كه عقل و انديشه واقعى خود را از دست دادهاند بيان مىدارد، مىگويد: «و آنها كه عهد الهى را بعد از محكم كردن مىشكنند، و پيوندهايى را كه خدا فرمان به برقرارى آن داده، قطع مىكنند، و در روى زمين افساد مىنمايند، لعنت و مجازات سراى ديگر از آنهاست» (وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
در حقيقت تمام مفاسد عقيدتى و علمى آنها در سه جمله فوق، خلاصه شده است:
1- شكستن پيمانهاى الهى كه شامل پيمانهاى فطرى، و پيمانهاى عقلى، و پيمانهاى تشريعى مىشوند.
2- قطع رابطهها رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى، رابطه با خلق، و رابطه با خويشتن.
3- آخرين قسمت كه ثمره دو قسمت قبل است، فساد در روى زمين است.
امیرحسین
06-22-2011, 03:38 PM
(آيه 26)- در اين آيه اشاره به اين مىكند كه روزى و زيادى و كمى آن، به دست خداست: «خداوند روزى را براى هر كس بخواهد وسيع، و براى هر كس بخواهد تنگ قرار مىدهد» (اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).
اشاره به اين كه آنها به خاطر جلب درآمد بيشتر در روزى زمين فساد مىكنند، پيوندهاى خدايى را مىبرند، و عهد الهى را مىشكنند تا درآمد و بهره بيشترى از زندگى مادى پيدا كنند، توجه به اين حقيقت ندارند كه روزى و كم و زياد آن به دست خداست.
سپس اضافه مىكند كه: پيمان شكنان و مفسدان فى الارض «تنها به زندگى دنيا خشنود و خوشحالند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع ناچيزى بيش نيست» (وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتاعٌ).
(آيه 27)- از آنجا كه در اين سوره بسيارى از بحثها پيرامون توحيد و معاد و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، اين آيه بار ديگر به سراغ مسأله دعوت پيامبر اسلام مىرود و يكى از ايرادات منكران لجوج را بيان كرده، مىگويد: «و كافران مىگويند:
چرا معجزهاى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
آنها انتظار دارند كه پيامبر به صورت يك «خارق العادهگر» در گوشهاى بنشيند و هر يك از آنها از در وارد شوند، و هر معجزهاى مايل هستند پيشنهاد كنند او هم بلافاصله به آنها ارائه دهد، و تازه آنها اگر مايل نبودند ايمان نياورند! قرآن در پاسخ آنها مىگويد: اى پيامبر! به اينها «بگو: كه خداوند هر كه را بخواهد گمراه مىكند و هر كس كه به سوى او باز گردد مشمول هدايتش قرار مىدهد» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ).
اشاره به اين كه كمبود شما از ناحيه اعجاز نيست، بلكه كمبود شما از درون وجود خودتان است، لجاجتها، تعصبها، جهالتها، و گناهانى كه سد راه توفيق مىشود مانع از ايمان شماست.
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد.
امیرحسین
06-22-2011, 03:39 PM
(آيه 28)- در اين آيه تفسير بسيار جالبى از «مَنْ أَنابَ» (آنها كه به سوى خدا بازگشتهاند) بيان كرده، مىفرمايد: «اينان كسانى هستند كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ذكر خدا مطمئن و آرام است» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ).
و بعد به عنوان يك قاعده كلى و اصل جاويدان و فراگير مىفرمايد: «آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرامش مىگيرد» (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
(آيه 29)- و در اين آيه با ذكر سرنوشت و پايان كار افراد با ايمان مضمون آيات قبل را چنين تكميل مىكند: «آنهايى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترين زندگى براى آنهاست و سر انجام كارشان بهترين سر انجامها خواهد بود» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ).
ذكر خدا چيست و چگونه است؟
گفتهاند «ذكر دو گونه است: ذكر قلبى و ذكر زبانى و هر يك از آنها دو گونه است يا پس از فراموشى است و يا بدون فراموشى».
و به هر حال در آيه فوق منظور از ذكر خدا كه مايه آرامش دلهاست تنها اين نيست كه نام او را بر زبان آورد و مكرر تسبيح و تهليل و تكبير گويد، بلكه منظور آن است كه با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهيش و حاضر و ناظر بودنش گردد، و اين توجه، مبدأ حركت و فعاليت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نيكيها گردد و ميان او و گناه سدّ مستحكمى ايجاد كند، اين است حقيقت «ذكر» كه آن همه آثار و بركات در روايات اسلامى براى آن بيان شده است.
در حديث مىخوانيم از وصايايى كه پيامبر به على عليه السّلام فرمود اين بود:
«اى على! سه كار است كه اين امت طاقت آن را ندارند (و از همه كس ساخته نيست) مواسات با برادران دينى در مال، و حق مردم را از خويشتن دادن، و ياد خدا در هر حال، ولى ياد خدا (تنها) سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اكبر نيست، بلكه ياد خدا آن است كه هنگامى كه انسان در برابر حرامى قرار مىگيرد از خدا بترسد و آن را ترك گويد».
امیرحسین
06-22-2011, 03:39 PM
آيه 30-
شأن نزول:
ممكن است اين آيه را پاسخ به گفتار مشركان كه در سوره فرقان آمده است بدانيم كه در برابر دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه مىگفت: «براى رحمان سجده كنيد، گفتند: رحمان كيست»؟ ما رحمان را نمىشناسيم! اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ (فرقان/ 60).
تفسير:
هر كار كنى اين لجوجان ايمان نمىآورند! بار ديگر قرآن به بحث نبوت باز مىگردد. و قسمت ديگرى از گفتگوهاى مشركان و پاسخ آنها را در زمينه نبوت بازگو مىكند:
نخست مىگويد: «همان گونه (كه پيامبران پيشين را براى هدايت اقوام گذشته فرستاديم) تو را نيز به ميان امتى فرستاديم كه قبل از آنها امتهاى ديگرى آمدند و رفتند» (كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ).
«و هدف اين بود كه آنچه را بر تو وحى كردهايم بر آنها بخوانى» (لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ).
«در حالى كه آنها به رحمان كفر مىورزند» (وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ).
به خداوندى كه رحمتش همگان را در بر گرفته و فيض گسترده و عامش كافر و مؤمن و گبر و ترسا را شامل شده است.
«بگو: (اگر نمىدانيد) رحمان آن خداوندى كه فيض و رحمتش عام است، پروردگار من است» (قُلْ هُوَ رَبِّي).
«هيچ معبودى جز او نيست، من بر او توكل كردم، و بازگشتم به سوى او است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ).
امیرحسین
06-22-2011, 03:40 PM
(آيه 31)-
شأن نزول:
بعضى از مفسران بزرگ گفتهاند: اين آيه در پاسخ جمعى از مشركان «مكّه» نازل شده است، كه در پشت خانه كعبه نشسته بودند و به دنبال پيامبر (ص) فرستادند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (به اميد هدايت آنان) نزد آنها آمد، عرض كردند:
اگر دوست دارى از تو پيروى كنيم اين كوههاى مكّه را به وسيله قرآنت عقب بران تا كمى اين زمين تنگ و محدود ما گسترش يابد! تو به گمان خود كمتر از داود نيستى كه خداوند كوهها را براى او مسخّر كرده بود، يا اين كه باد را مسخّر ما گردان، همان گونه كه مسخّر سليمان بود، و نيز جدت «قصى» (جد طايفه قريش) را زنده كن، زيرا عيسى (ع) مردگان را زنده مىكرد و تو كمتر از عيسى نيستى! در اين هنگام آيه نازل شد كه شما همه آنچه را مىگوييد از سر لجاجت است نه براى ايمان آوردن!
تفسير:
همان گونه كه در شأن نزول آمد، اين آيه پاسخ به بهانه جويانى است كه از سر لجاجت نه براى ايمان آوردن از پيامبر درخواست معجزات اقتراحى مىكردند، مىفرمايد: «حتى اگر به وسيله قرآن كوهها به حركت درآيند و زمينها، قطعه قطعه شوند، و به وسيله آن با مردگان صحبت شود» باز هم ايمان نخواهند آورد! (وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى).
«ولى همه اين كارها در اختيار خداست» و هر اندازه لازم بداند انجام مىدهد (بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً).
اما شما طالب حق نيستيد و اگر بوديد همان مقدار از نشانههاى اعجاز كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صادر شده براى ايمان آوردن كاملا كافى بود.
سپس اضافه مىكند: «آيا كسانى كه ايمان آوردهاند نمىدانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم را بالاجبار هدايت مىكند» (أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً).
ولى هرگز او چنين نخواهد كرد، چرا كه اين گونه ايمان اجبارى بىارزش و فاقد معنويت و تكاملى است كه انسان به آن نياز دارد.
بعد اضافه مىكند: «در عين حال كافران همواره مورد هجوم مصائب كوبندهاى به خاطر اعمالشان هستند» (وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ). كه اين مصائب به صورت بلاهاى مختلف و همچنين جنگهاى كوبنده مجاهدان اسلام بر آنها فرود مىآيد.
و اگر اين مصائب در خانه آنان فرود نيايد «به نزديكى خانه آنها وارد مىشود» (أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ). تا عبرت بگيرند و تكانى بخورند و به سوى خدا باز گردند.
و اين هشدارها همچنان ادامه خواهد يافت «تا فرمان نهايى خدا فرا رسد» (حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ).
اين فرمان نهايى ممكن است اشاره به مرگ، يا روز قيامت باشد و يا به گفته بعضى «فتح مكه» كه آخرين قدرت دشمن را درهم شكست.
و به هر حال وعده خدا قطعى است، «و خداوند هيچ گاه از وعده خود تخلف نخواهد كرد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).
امیرحسین
06-22-2011, 03:40 PM
(آيه 32)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: تنها تو نيستى كه با تقاضاهاى گوناگون و پيشنهاد معجزات اقتراحى از طرف اين گروه كافر به استهزاء و سخريه كشيده شدهاى، اين يك سابقه طولانى در تاريخ انبياء دارد «و بسيارى از رسولان پيش از تو نيز مورد استهزاء واقع شدند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ).
ولى ما اين كافران را فورا مجازات نكرديم، «بلكه به آنها مهلت داديم» (فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا).
شايد بيدار شوند و به راه حق بازگردند و يا حد اقل اتمام حجت كافى بر آنها بشود. چرا كه اگر آنها بدكار و گنهكارند مهربانى خداوند و لطف و كرم و حكمت او جايى نرفته است! ولى به هر حال اين مهلت و تأخير به آن معنى نيست كه مجازات و كيفر آنان فراموش شود، لذا «پس (از اين مهلت) آنها را گرفتيم، ديدى مجازات من چگونه بود»؟! اين سرنوشت در انتظار قوم لجوج تو نيز هست (ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ).
(آيه 33)- چگونه خدا را با بتها قرين مىسازيد؟! در اين آيه بار ديگر به بحث در باره توحيد و شرك باز مىگردد و مردم را با اين دليل روشن مخاطب مىسازد كه: «آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است) و اعمال همه را مىبيند» همچون كسى است كه هيچ يك از اين صفات را ندارد؟ (أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ).
سپس به عنوان تكميل بحث گذشته و مقدمهاى براى بحث آينده، مىفرمايد: «و آنها براى خدا شريكهايى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ).
بلافاصله از چند طريق به آنها پاسخ مىدهد.
نخست مىگويد: «بگو: اين شريكها را نام ببريد» (قُلْ سَمُّوهُمْ).
يعنى چگونه يك عده موجودات بىنام و نشان و بىارزش و بىاثر را در رديف پروردگار قادر متعال قرار مىدهيد؟
دوم اين كه چگونه چنين شريكى وجود دارد كه خداوند كه به پندار شما شريك آنهاست از وجودشان هيچ گونه اطلاعى ندارد با اين كه علمش همه جهان را در برگرفته «آيا به او خبر مىدهيد از چيزى كه وجود آن را در زمين نمىداند» (أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ).
سوم اين كه: خود شما هم در واقع در دل، ايمان به چنين چيزى نداريد، «تنها به يك سخن ظاهرى تو خالى» كه در آن هيچ مفهوم صحيحى نهفته نيست قناعت كردهايد (أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ).
به همين دليل اين مشركان هنگامى كه در تنگناهاى سخت زندگى قرار مىگيرند به سراغ «اللّه» مىروند چرا كه در دل مىدانند كارى از بتها ساخته نيست.
چهارم اين كه: اين مشركان درك صحيح و درستى ندارند، و چون پيرو هوى و هوس و تقليدهاى كور كورانهاند، قادر به قضاوت عاقلانه و صحيح نيستند، و به همين دليل به اين گمراهى و ضلالت كشيده شدهاند «بلكه در نظر كافران، دروغهايشان زينت داده شده (و بر اثر ناپاكى درون، چنين مىپندارند كه واقعيتى دارد) و آنها از راه (خدا) باز داشته شدهاند» (بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ).
«و هر كس را خدا گمراه سازد، راهنمايى براى او وجود نخواهد داشت» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
«اضلال الهى» به معنى عكس العمل كارهاى نادرست و غلط خود انسان است كه او را به گمراهيها مىكشاند، و از آنجا كه اين خاصيت را خدا در اين گونه اعمال قرار داده، به خدا نسبت داده مىشود.
امیرحسین
06-22-2011, 03:41 PM
(آيه 34)- و در اين آيه به مجازاتهاى دردناك آنها در دنيا و آخرت كه طبعا شامل شكست و ناكامى و سيه روزى و آبروريزى و غير آن مىشود، اشاره كرده چنين مىگويد: «براى آنها در زندگى دنيا مجازاتى است و مجازات آخرت سختتر و شديدتر است» (لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ).
چرا كه دائمى و هميشگى و جسمانى و روحانى و توأم با انواع ناراحتيها است: و اگر گمان كنند راه فرار و وسيله دفاعى در برابر آن دارند، سخت در اشتباهند چرا كه: «هيچ چيز در برابر خداوند نمىتواند از آنها دفاع كند» (وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).
(آيه 35)- بار ديگر در اين آيه سخن از معاد و مخصوصا از نعمتهاى بهشتى و كيفرهاى دوزخى به ميان آمده است.
نخست مىگويد: «توصيف بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده (اين است كه) نهرهاى آب از زير درختانش جارى است» (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
دومين وصف باغهاى بهشت اين است كه: «ميوههاى آن دائمى و هميشگى است» (أُكُلُها دائِمٌ).
نه همچون ميوههاى اين جهان كه فصلى است و هر كدام در فصل خاصى آشكار مىشود بلكه گاهى بر اثر آفت و بلا ممكن است در يك سال اصلا نباشد.
و همچنين «سايه آنها» نيز هميشگى است (وَ ظِلُّها).
از اين جمله روشن مىشود كه باغهاى بهشت خزان ندارند، و نيز از آن معلوم مىشود كه تابش نور آفتاب يا همانند آن در بهشت هست.
و در پايان آيه بعد از بيان اين اوصاف سه گانه بهشت مىگويد: «اين است سر انجام پرهيزكاران، ولى سر انجام كافران آتش است»! (تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ).
در اين تعبير زيبا، نعمتهاى بهشتى با لطافت و به تفصيل بيان شده، اما در مورد دوزخيان در يك جمله كوتاه، و خشك و خشن مىگويد: «عاقبت كارشان جهنم است»!
امیرحسین
06-22-2011, 03:41 PM
(آيه 36)- خدا پرستان و احزاب! در اين آيه اشاره به عكس العمل متفاوت مردم در برابر نزول آيات قرآن شده است كه افراد حقيقت جو و حق طلب چگونه در برابر آنچه بر پيامبر نازل مىشد تسليم و خوشحال بودند و معاندان و افراد لجوج به مخالفت بر مىخاستند.
نخست مىگويد: «آنها كه كتاب آسمانى در اختيارشان قرار دادهايم از آنچه بر تو نازل مىشود خوشحالند» (وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ).
يعنى حق طلبان يهود و نصارى و مانند آنها از نزول اين آيات بر تو خوشحال و خشنودند، چرا كه از يك سو آن را هماهنگ با نشانههايى كه در دست دارند مىبينند و از سوى ديگر مايه آزادى و نجات آنها از شرّ خرافات و عالم نمايان يهود و مسيحيت و امثال آنهاست كه آنان را به قيد و بند كشيده، و از آزادى فكرى و تكامل انسانى محروم داشته بودند.
سپس اضافه مىكند: «ولى جمعى از احزاب قسمتى از آياتى را كه بر تو نازل شده است انكار مىكنند» (وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ).
منظور از اين گروه همان جمعيت از يهود و نصارى بودهاند كه تعصبهاى قومى و مذهبى و مانند آن بر آنها غلبه داشته، و در برابر كتب آسمانى خودشان نيز تسليم نبودند، آنها در حقيقت «احزاب» و گروههايى بودند كه تنها خط حزبى خودشان را دنبال مىكردند.
يا اشاره به مشركان بوده باشد كه آيين و مذهبى نداشتند بلكه احزاب و گروههاى پراكندهاى بودند كه مخالفت با قرآن و اسلام آنها را متحد ساخته بود.
در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه، به مخالفت و لجاجت اين و آن اعتنا مكن بلكه در خط اصيل و صراط مستقيم خود بايست و «بگو: من تنها مأمورم كه اللّه و خداى يگانه يكتا را بپرستم و هيچ شريكى براى او قائل نشوم، فقط به سوى او دعوت مىكنم و بازگشت من (و همگان) به سوى اوست» (قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ).
اشاره به اين كه، موحد راستين و خدا پرست حقيقى جز تسليم در برابر همه فرمانهاى خدا هيچ خط و برنامهاى ندارد.
امیرحسین
06-22-2011, 03:41 PM
(آيه 37)- قرآن همچنان مسائل مربوط به نبوت را دنبال مىكند، در اين آيه مىفرمايد: «همان گونه (كه بر اهل كتاب و پيامبران پيشين كتاب آسمانى فرستاديم) اين قرآن را نيز بر تو نازل كرديم در حالى كه مشتمل بر احكام روشن و آشكار است» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا).
منظور از توصيف قرآن به صفت «عربى» اين است كه احكامش واضح و آشكار و جاى سوء استفاده و تعبيرهاى مختلف ندارد.
بعد با لحنى تهديد آميز و قاطع، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىگويد:
«و اگر از هوى و هوسهاى آنها بعد از آن كه آگاهى بر تو آمده پيروى كنى (به كيفر الهى مجازات خواهى شد و) هيچ كس در برابر خدا قدرت حمايت از تو و نگهداريت را نخواهد داشت» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ).
گرچه احتمال انحراف، مسلما در پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آن مقام عصمت و معرفت و آگاهى وجود نداشته، اما اين تعبير روشن مىسازد كه خدا با هيچ كس ارتباط خصوصى و به اصطلاح خويشاوندى ندارد، و حتى اگر پيامبر، مقامش والا است به خاطر تسليم و عبوديت و ايمان و استقامت اوست.
(آيه 38)- اين آيه در حقيقت پاسخى است به ايرادات مختلفى كه دشمنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داشتند از جمله اين كه: گروهى مىگفتند مگر پيامبر ممكن است از جنس بشر باشد، و همسر اختيار كند و فرزندانى داشته باشد، قرآن به آنها پاسخ مىگويد:
اين امر تازهاى نيست «ما پيش از تو پيامبران بسيارى فرستاديم و براى آنها همسران و فرزندان قرار داديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً).
ديگر اين كه آنها انتظار دارند كه هر معجزهاى را پيشنهاد مىكنند و هر چه هوى و هوسشان اقتضا مىكند انجام دهى- چه ايمان بياورند يا نياورند- ولى آنها بايد بدانند: «هيچ پيامبرى نمىتواند معجزهاى جز به فرمان خداوند بياورد» (وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
سومين ايراد اين بود كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده و احكامى از تورات يا انجيل را دگرگون ساخته.
آيه در آخرين جمله خود به آنها پاسخ مىگويد كه: «براى هر زمانى حكم و قانونى مقرر شده» تا بشريت به مرحله بلوغ نهايى برسد و آخرين فرمان صادر شود (لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ).
بنابراين جاى تعجب نيست كه يك روز تورات را نازل كند، و روز ديگر انجيل را، و سپس قرآن را، چرا كه بشريت در زندگى متحول و متكامل خود، نياز به برنامههاى متفاوت و گوناگونى دارد.
امیرحسین
06-22-2011, 03:42 PM
(آيه 39)- اين آيه به منزله تأكيد و استدلالى است بر آنچه در ذيل آيه قبل گفته شد و آن اين كه هر حادثه و هر حكم و فرمانى، زمان معينى دارد و اگر مىبينى بعضى از كتاب آسمانى جاى بعض ديگر را مىگيرند به خاطر آن است كه «خداوند هر چيزى را بخواهد محو مىكند (همان گونه كه به مقتضاى اراده و حكمت خويش) امورى را اثبات مىنمايد، و كتاب اصلى و ام الكتاب نزد اوست» (يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ).
(آيه 40)- سر انجام به عنوان تأكيد بيشتر در مورد مجازاتهايى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وعده مىداد و آنها انتظارش را مىكشيدند و حتى ايراد مىكردند كه چرا اين وعدههاى تو عملى نمىشود، مىفرمايد: «و اگر پارهاى از آنچه را به آنها وعده داديم (از پيروزى تو و شكست آنها و رهايى پيروان تو و اسارت پيروان آنها) در دوران حياتت به تو نشان دهيم و يا تو را پيش از آن كه اين وعدهها تحقق پذيرد از دنيا ببريم در هر صورت وظيفه تو ابلاغ رسالت است و وظيفه ما گرفتن حساب از آنهاست» (وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ).
لوح محو و اثبات و امّ الكتاب-
جمله «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ ...» يك قانون كلى را بيان مىكند كه در منابع مختلف اسلامى نيز به آن اشاره شده است، و آن اين كه: تحقق موجودات و حوادث مختلف جهان دو مرحله دارد: يكى مرحله قطعيت كه هيچ گونه دگرگونى در آن راه ندارد (و در آيه فوق از آن تعبير به «ام الكتاب»، كتاب مادر شده است) و ديگرى مرحله غير قطعى به تعبير ديگر «مشروط» است كه در اين مرحله دگرگونى در آن راه دارد، و از آن تعبير به مرحله محو و اثبات مىشود.
گاهى نيز از اين دو، تعبير به «لوح محفوظ» و «لوح محو و اثبات» مىشود، گويى در يكى از اين دو لوح، آنچه نوشته شده است به هيچ وجه دگرگونى در آن راه ندارد و كاملا محفوظ است و اما ديگرى ممكن است، چيزى در آن نوشته شود و سپس محو گردد و به جاى آن چيز ديگرى نوشته شود.
از امام باقر عليه السّلام چنين نقل شده كه فرمود: «قسمتى از حوادث حتمى است كه حتما تحقق مىپذيرد، و قسمت ديگرى مشروط به شرائطى است در نزد خدا كه هر كدام را صلاح بداند مقدم مىدارد و هر كدام را اراده كند محو مىكند، و هر كدام را اراده كند اثبات مىنمايد».
امیرحسین
06-22-2011, 03:42 PM
(آيه 41)- انسانها و جامعهها از ميان مىروند و خدا مىماند: از آنجا كه در آيات گذشته روى سخن با منكران رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود در اينجا نيز همان بحث تعقيب شده است.
نخست مىگويد: اين مغروران لجوج «آيا نديدند كه ما پيوسته به سراغ زمين مىآييم و از اطراف (و جوانب) آن كم مىكنيم»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).
روشن است كه منظور از «زمين» در اينجا «اهل زمين» است، يعنى، آيا آنها به اين واقعيت نمىنگرند كه پيوسته اقوام و تمدّنها و حكومتها در حال زوال و نابودى هستند؟
و اين هشدارى است به همه مردم اعم از نيك و بد حتى علماء و دانشمندان كه اركان جوامع بشرى هستند و با از ميان رفتن يك تن آنها گاهى دنيايى به نقصان مىگرايد، هشدارى است گويا و تكان دهنده! سپس اضافه مىكند: «حكومت و فرمان از آن خداست و هيچ كس را ياراى ردّ احكام او يا جلوگيرى از فرمان او نيست» (وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ).
«و او سريع الحساب است» (وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
(آيه 42)- در اين آيه بحث فوق را ادامه مىدهد و مىگويد: تنها اين گروه نيستند كه با توطئهها و مكرها به مبارزه با تو برخاستهاند بلكه «آنها كه پيش از اين گروه بودند نيز چنين توطئهها و مكرها داشتند» (وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
اما نقشههايشان نقش بر آب و توطئههايشان به فرمان خدا خنثى شد، چرا كه او از همه كس به اين مسائل آگاهتر است، بلكه «تمام طرحها و نقشهها از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً).
اوست كه از كار و بار هر كس آگاه است و «مىداند هر كسى چه كارى مىكند» (يَعْلَمُ ما تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ).
و سپس با لحنى تهديد گونه آنها را از پايان كارشان بر حذر مىدارد و مىگويد:
«كافران به زودى خواهند دانست كه پايان كار و سر انجام نيك و بد در سراى ديگر از آن كيست»؟ (وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ).
امیرحسین
06-22-2011, 03:42 PM
(آيه 43)- در اين آيه- همان گونه كه اين سوره در آغاز از نام قرآن و كتاب اللّه شروع شده- با تأكيد بيشترى روى معجزه بودن قرآن، سوره رعد را پايان مىدهد، مىگويد: «اين كافران مىگويند تو پيامبر نيستى» (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا).
هر روز بهانهاى مىتراشند، هر زمان تقاضاى معجزهاى دارند و آخر كار هم باز مىگويند تو پيامبر نيستى! در پاسخ آنها «بگو: همين كافى است كه دو كس ميان من و شما گواه باشد يكى اللّه و ديگرى كسانى كه علم كتاب و آگاهى از قرآن نزد آنهاست»! (قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ).
هم خدا مىداند كه من فرستاده اويم، و هم آنها كه از اين كتاب آسمانى من يعنى قرآن آگاهى كافى دارند.
و اين تأكيدى است مجدد بر اعجاز قرآن از جنبههاى مختلف.
«پايان سوره رعد»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.