امیرحسین
10-31-2012, 08:45 AM
دعای امام هادی(ع) در رفع حاجات
مرحوم شیخ طوسى و برخى دیگر از بزرگان آورده اند که شخصى به نام ابوالحسن، محمّد بن احمد به نقل از عمویش حكایت نماید:
http://www.qurangloss.ir/uploaded/2_21351665792.jpg
روزى از روزها به قصد دیدار و ملاقات حضرت ابوالحسن، امام هادى علیه السلام حركت كردم و چون بر آن حضرت وارد شدم عرضه داشتم: «خلیفه ، سهمیّه و جیره مرا به اتّهام این كه از اطرافیان و دوستان شما مى باشنم، قطع كرده اند. پس چنانچه ممكن باشد، از او بخواهید كه سهمیّه مرا برگرداند، قبول مى كند و همانند گذشته كمك هاى خود را نسبت به من پرداخت مى نماید. حضرت در جواب فرمود: انشاءاللّه درست خواهد شد. پس به منزل خود بازگشتم و چون شب فرا رسید، شخصى درب منزل آمد و دقّ الباب كرد، وقتى درب منزل را گشودم، دیدم كه فتح بن خاقان مأمور متوكّل ایستاده است، هنگامى كه چشمش به من افتاد، گفت: «در منزل خود چه مى كنى ؟ زود باش، كه خلیفه تو را احضار كرده است» پس به همراه او راهى دربار متوكّل شدیم و چون بر او وارد شدیم دیدم نشسته است و منتظر من مى باشد.
پس همین كه چشمش به من افتاد، اظهار داشت : «اى ابوموسى ! ما همیشه به یاد تو هستیم؛ لیكن تو ما را فراموش كرده اى، اكنون بگو كه از ما چه طلب دارى ؟»
گفتم :«كمك هاى گوناگونى كه تاكنون بر من مى شده است، آن ها را قطع نموده اند» پس دستور داد كه كمك ها و سهمیّه من همانند سابق و بلكه چند برابر افزایش و پرداخت شود.
مرحوم شیخ طوسى و برخى دیگر از بزرگان آورده اند که شخصى به نام ابوالحسن، محمّد بن احمد به نقل از عمویش حكایت نماید:
http://www.qurangloss.ir/uploaded/2_21351665792.jpg
روزى از روزها به قصد دیدار و ملاقات حضرت ابوالحسن، امام هادى علیه السلام حركت كردم و چون بر آن حضرت وارد شدم عرضه داشتم: «خلیفه ، سهمیّه و جیره مرا به اتّهام این كه از اطرافیان و دوستان شما مى باشنم، قطع كرده اند. پس چنانچه ممكن باشد، از او بخواهید كه سهمیّه مرا برگرداند، قبول مى كند و همانند گذشته كمك هاى خود را نسبت به من پرداخت مى نماید. حضرت در جواب فرمود: انشاءاللّه درست خواهد شد. پس به منزل خود بازگشتم و چون شب فرا رسید، شخصى درب منزل آمد و دقّ الباب كرد، وقتى درب منزل را گشودم، دیدم كه فتح بن خاقان مأمور متوكّل ایستاده است، هنگامى كه چشمش به من افتاد، گفت: «در منزل خود چه مى كنى ؟ زود باش، كه خلیفه تو را احضار كرده است» پس به همراه او راهى دربار متوكّل شدیم و چون بر او وارد شدیم دیدم نشسته است و منتظر من مى باشد.
پس همین كه چشمش به من افتاد، اظهار داشت : «اى ابوموسى ! ما همیشه به یاد تو هستیم؛ لیكن تو ما را فراموش كرده اى، اكنون بگو كه از ما چه طلب دارى ؟»
گفتم :«كمك هاى گوناگونى كه تاكنون بر من مى شده است، آن ها را قطع نموده اند» پس دستور داد كه كمك ها و سهمیّه من همانند سابق و بلكه چند برابر افزایش و پرداخت شود.