رویا
09-10-2012, 10:16 AM
بغضِ غریبی گلوی عالم را میفشارد و
سنگینی داغی جان سوز بر قلب زمین زخم میزند.
ملائک، کوچه پس کوچههای مدینه را در پیِ مرد بینظیری میگردند که محضرِ مبارکش، منبع فیض آسمانی بود؛
اما چه سود
که اینک خوشههای زهرآگینِ کینه منصور، قلب سپیدش را هزار پاره کرده است.
به ستارهها بگویید دیگر ماه صادقانهشان طلوع نخواهد کرد!
شب های تیره عراق آرام بگیرد که دیگر مأمورین سیاهدلِ عباسی، از دیوارهایِ خانه ی ولایت بالا نمیروند و جانشینِ خدا را از سجاده نماز، با سر و پای برهنه به دربارِ جور نمیبرند
بار دیگر امامی در سوگِ پدر شهیدش مینشیند و لحظههای تلخِ وداع آن دو، بر شانههای تاریخ هجوم می آورد.
ثانیههای واپسین است.
سنگینی داغی جان سوز بر قلب زمین زخم میزند.
ملائک، کوچه پس کوچههای مدینه را در پیِ مرد بینظیری میگردند که محضرِ مبارکش، منبع فیض آسمانی بود؛
اما چه سود
که اینک خوشههای زهرآگینِ کینه منصور، قلب سپیدش را هزار پاره کرده است.
به ستارهها بگویید دیگر ماه صادقانهشان طلوع نخواهد کرد!
شب های تیره عراق آرام بگیرد که دیگر مأمورین سیاهدلِ عباسی، از دیوارهایِ خانه ی ولایت بالا نمیروند و جانشینِ خدا را از سجاده نماز، با سر و پای برهنه به دربارِ جور نمیبرند
بار دیگر امامی در سوگِ پدر شهیدش مینشیند و لحظههای تلخِ وداع آن دو، بر شانههای تاریخ هجوم می آورد.
ثانیههای واپسین است.