طاهره وحیدیان
08-03-2012, 10:20 PM
http://i6.glitter-graphics.org/pub/155/155106uwy890rxx9.jpg
فبِاَيِّ آلاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (سوره الرحمن)
پس كدام يك از نعمات پروردگارتان را انكار ميكنيد؟
در روايات اسلامي آمده كه كفار مكه از پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)
تقاضا كردند براي صدق دعوي خود ماه را به دو نيم بشكافد و به او قول دادند
كه اگر چنين نمايد به دين اسلام و صدق گفتار او ايمان خواهند آورد... آن شب
آسمان صاف و ماه به صورت كامل (بدر) بود، پيامبر (صلی الله علیه وآله) از خداوند خواست
تا آنچه را كه كفار مكه از او خواستهاند به آنها نشان بدهد تا ايمان بياورند...
خداوند دعاي پيامبرش را اجابت كرد... و سپس ماه به دو نيم شكافته شد، نيمي
در كوه صفا و نيم ديگر در كوه قيقعان در مقابل آن قرار گرفت.
كفار مكه كه در حال مشاهده اين واقعه بودند گفتند كه محمد (صلی الله علیه
وآله) ما را سحر كرده است، سپس گفتند اگر او ما را سحر كرده باشد نميتواند
همه مردم را سحر كند، ابوجهل گفت: "صبر كنيد تا يكي از اهل باديه بيايد و از
او سئوال كنيم كه آيا انشقاق ماه را ديده است يا نه، اگر تاييد كرد ايمان
ميآوريم و اگر نه معلوم ميشود كه محمد (صلی الله علیه وآله) چشمان ما را سحر كرده است."
بالاخره يكي از اهالي باديه به مكه آمد و اين خبر را تصديق كرد و آنگاه ابوجهل
و مشركان گفتند: "اين سحر مستمر است" و آنگاه اين آيات مبارك نازل شد...
"اقتربت الساعة وانشق القمر..." باري اين موضوع پايان يافت و مشركان
ايمان نياوردند.
فبِاَيِّ آلاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (سوره الرحمن)
پس كدام يك از نعمات پروردگارتان را انكار ميكنيد؟
در روايات اسلامي آمده كه كفار مكه از پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)
تقاضا كردند براي صدق دعوي خود ماه را به دو نيم بشكافد و به او قول دادند
كه اگر چنين نمايد به دين اسلام و صدق گفتار او ايمان خواهند آورد... آن شب
آسمان صاف و ماه به صورت كامل (بدر) بود، پيامبر (صلی الله علیه وآله) از خداوند خواست
تا آنچه را كه كفار مكه از او خواستهاند به آنها نشان بدهد تا ايمان بياورند...
خداوند دعاي پيامبرش را اجابت كرد... و سپس ماه به دو نيم شكافته شد، نيمي
در كوه صفا و نيم ديگر در كوه قيقعان در مقابل آن قرار گرفت.
كفار مكه كه در حال مشاهده اين واقعه بودند گفتند كه محمد (صلی الله علیه
وآله) ما را سحر كرده است، سپس گفتند اگر او ما را سحر كرده باشد نميتواند
همه مردم را سحر كند، ابوجهل گفت: "صبر كنيد تا يكي از اهل باديه بيايد و از
او سئوال كنيم كه آيا انشقاق ماه را ديده است يا نه، اگر تاييد كرد ايمان
ميآوريم و اگر نه معلوم ميشود كه محمد (صلی الله علیه وآله) چشمان ما را سحر كرده است."
بالاخره يكي از اهالي باديه به مكه آمد و اين خبر را تصديق كرد و آنگاه ابوجهل
و مشركان گفتند: "اين سحر مستمر است" و آنگاه اين آيات مبارك نازل شد...
"اقتربت الساعة وانشق القمر..." باري اين موضوع پايان يافت و مشركان
ايمان نياوردند.